تعريف تملّق و متملّق


 

نو یسنده :ابوالفضل هدایتی




 
«تملّق»در لغت به معناي اظهار دوستي و مودّت ظاهري و زباني است كه از فروتني و خاكساري حكايت دارد؛ به عبارت ديگر، تملّق، گفتاري نرم و لطيف است كه در هواخواهي از ديگري آشكار مي‌گردد.از اين ‌رو مي‌توان گفت كه شخص متملّق، به آنچه در باطن و قلب خويش ندارد، تظاهر مي‌كند.(1)در واقع، تملّق، نوعي نفاق يا دورويي است كه با ذلّت در حركت‌هاي گفتاري و رفتاري همراه است و مخاطب را در پندار خويش به اشتباه و خطا مي‌افكند تا او متملّق را دوستدار خود پندارد.شخص متملّق با اظهار عشق و محبت فوق‌العاده در عبارت‌ها و كلمات دل‌نشين و روح‌انگيز خود، جاي هيچ ترديدي را براي مخاطب باقي نمي‌گذارد كه در دوستي و همدلي خويش پايدار است.
برخي از تملّق‌گويان، در زبان بازي و جذب ديگران، رقيب ندارند؛ به طوري ‌كه كمتر فرد هشيار و پارسايي را مي‌توان يافت كه خويشتن را از زبان دل‌ فريب چنين افرادي به آساني برهاند و به نيّت‌ها و هدف‌هاي آنان پي ببرد.
در تعريف دقيق تملّق و متملّق مي‌توان از واژگان ديگر نيز كمك گرفت كه عبارتند از:چاپلوسي، مدح، حمد، ثنا، تعريف، تمجيد، تعظيم، تحسين و تجليل.برخي از واژه‌ها مترادف و نزديك به واژه تملّق هستند و همان مفهوم را نشان مي‌دهند، مانند:چاپلوسي، مدح، حمد، ثنا و تعريف.(2)البته واژگاني كه ياد شد، تفاوت‌هايي در كاربرد دارند كه در ادامه بحث به بيان برخي از اين واژه‌ها مي‌پردازيم: چاپلوسي، عبارت است از خوشامدگويي همراه با چرب‌زباني و فريب‌كاري.(3) بنابراين، چاپلوس به كسي گفته مي‌شود كه با ظاهري آكنده از فروتني، مي‌كوشد تا مخاطب خويش را جذب نمايد و فريب دهد.در برخوردها، داد و ستدها و ديد و بازديدهاي شغلي، اداري و فاميلي و دوستانه، با كساني رو به رو مي‌شويم كه بيش از اندازه متعارف نسبت به ديگران احترام قائل مي‌شوند.به اين‌گونه افراد، كه بدون شناخت يا علاقه‌اي به ديگران، گفتاري نرم و شيرين و جذاب، اما غير متعارف
دارند، زبان باز يا چاپلوس مي‌گويند.
مدح، عبارت است از ستايش ديگران. مداح غالباً اشخاص را به صفاتي مي‌ستايد كه آنان دارند، مانند:قدرت، علم، هنر، عشق، شجاعت، مروت، سخاوت و محبت.البته ستايش‌هايي از اين دست، همواره با زياده‌گويي و فزون‌نمايي همراه است؛ به طوري ‌كه مدح‌شونده خرسند و مغرور گشته، به مدح‌كننده خلعت و پاداش چشم‌گيري عطا مي‌كند.
مدح و ستودن بزرگان كه در روزگار گذشته، شيوه و شغل شاعران به شمار مي‌رفت، در جمع خواص و در ايامي چون:عيد، تفرّج، شكار و سفر بوده است.از اين ‌رو، هر سلسله و پادشاهي براي خود شاعر يا شاعران مديحه‌سرايي داشته است.در اين ميان، بي‌مهريِ سلطان محمود غزنوي نسبت به شاعر توس، حكيم ابوالقاسم فردوسي را بايد از اين منظر نگريست كه او ستايشگر فضيلت‌هاي انساني بود و نه مدح‌كننده ي سلطان محمود و ايازِ(4)او.
كلمه مدح يا منقبت درباره پيامبرصلي الله عليه و آله،عترت عليهم السلام و صحابه نيز به كار رفته است.در ديوان شاعران، نمونه‌هاي بسياري در اين ‌مورد وجود دارد.اين‌گونه اشعار، گاه به اقتضاي زمان و مراسم خاص، و گاه به موجب اعتقاد به ولايت و محبت به رسول ‌اكرم صلي الله عليه و آله، و خاندان پاك او كه اسوه‌هاي حسنه ي اخلاق الهي به شمار مي‌آيند، سروده مي‌شد.در عصر رسول‌ خدا صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلامشاعراني را مي‌توان نام برد كه مورد علاقه آنان بوده‌اند، مانند:حسان، فرزدق و دعبل.مدح و ستايش اين گروه، در شناساندن مقام و منزلت اولياي خدا بوده است؛ كه خلفاي اموي و عباسي سعي در كتمان و انكار آن داشتند.
واژه‌هاي ديگر نيز چون:ثنا، تعريف، تمجيد، تحسين و تجليل، در عرصه ستودن بزرگان، عالمان، پارسايان و نيكان كاربرد داشته و دارد؛ چنان‌كه در ديدارهاي رسمي و غيررسمي، مردم نسبت به يكديگر يا هنرمندان، دانشمندان، خدمت‌گزاران، قهرمانان، مجاهدان و شهيدان، از اين كلمات استفاده مي‌كنند كه نشانه قدرشناسي از آنان به شمار مي‌آيد.
از آنچه گفته شد به دست آمد كه پاره‌اي از ستايش‌ها، مفهوم و جهت‌گيريِ انساني و حق‌شناسانه دارد و پاره‌اي از ستايش‌ها، آلوده به ريا، مصلحت‌انديشي و منفعت‌طلبي است.از اين‌ رو، نمي‌توان به طور كلي گفت كه ستايش و ستايش‌گري، كاري ناپسند است؛ زيرا انسان‌ها به طور فطري خواهان شنيدن يا گفتن عبارت‌هاي ستايش‌آميز مي‌باشند و از سوي ديگر زندگي اجتماعي بشر بدون تشويق و تحسين و تجليل از شايستگان، نمي‌تواند بسترساز پيشرفت و تعالي گردد.
واژگاني كه از ستودن نيكان حكايت دارد، در حقيقت نمايان‌گر شكر و سپاس‌گزاري در برابر خدمات صالحان است؛ چنان‌كه در حديث آمده است در مقام حق‌شناسي و شكر نعمت‌هاي الهي نمي‌توان منزلت و جايگاه بندگان خدمت‌گزار را ناديده انگاشت و از آنان ستايش به عمل نياورد.(5)
با اين همه، نبايد غفلت داشت كه بسا ستايش و ستايش‌گري، كوششي نكوهيده و سزاوار خشم و كيفر خداوند است؛ زيرا گاهي انسان‌ها در ستايش از ديگران، به ويژه بزرگان، اندازه نگاه نمي‌دارند و از مسيرعدل و انصاف خارج مي‌شوند.اين گروه از ستايش‌گران، در حقيقت، اهل لفظ ‌بازي و چرب‌زباني هستند و كم ترين ارادت و علاقه‌اي به ستايش‌ شونده ندارند.در عرف و فرهنگ جامعه به اين‌گونه افراد متظاهر، چاپلوس يا متملّق مي‌گويند.
اميرمؤمنان عليه السلام در كلامي روشن‌گر، مرز ستايش درست و نادرست را نمايانده است.آن حضرت، تملّق را افراط در ستايش خوانده و مطرود مي‌شمارد:
«الثناء بأكثر من الإستحقاق مَلَق و التقصير عن الإستحقاق عِيّ أو حسد»؛ (6)
ستودن بيش از آنچه شخص سزاوار آن است، چاپلوسي كردن است، و كم تر از آن، درماندگي است يا رشك بردن.
از گفتار هدايت‌گر مولاي متقيان عليه السلام دانسته مي‌شود كه در برابر خوبي‌ها، امتيازهاي شخصيتي و ويژگي‌هاي اخلاقي و يا رفتاري ديگران،
1.چرب‌زباني و افراط در ستايش و نسبت دادنِ منزلت‌هاي برتر، از سوي شخص تملّق‌گو و زبان‌باز و فرصت‌طلب؛
2.درماندگي و نارسايي در بيان فضيلت‌ها، ازسوي اشخاص ناتوان در عرصه تعريف و تبليغ مثبت؛
3.حسدورزي و عدم تحمل زيبايي‌ها و منزلت والاي پارسايان، از سوي دشمنان حسود يا رقيبان تنگ‌نظر و تاريك‌انديش.

پي‌نوشت‌ها:
 

1-المنجد، ص774.
2-همان.
3-ر.ك:فرهنگ معين، ص1263.
4-غلام سلطان‌محمود.
5-نهج‌البلاغه،ص422، حكمت347.
6-همان.
 

منبع: امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي(حب جاه مقام)/ 11، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)
(چاپ و نشر عروج) ،دفتر قم ( چاپ دوم):،1387