راه كارهاي پيش‌گيري و درمان غيبت


 

نویسنده: محمد تقی خلجی




 
«پيش‌گيري» و «درمان» دو راه‌كارِ مبارزه با بيماري‌هاي جسماني‌اند. پيش‌گيري، بازدارنده ابتلا به بيماري است و درمان راه‌كاري است كه مبتلا را بهبود مي‌بخشد؛ پيش‌گيري سلامت طبيعي را حفظ مي‌كند و درمان سلامت از كف رفته را به بيمار بازمي‌گرداند. بي‌ترديد، پيش‌گيري به مراتب بر درمان برتري دارد؛ چراكه حفظ سلامتِ طبيعي برتر و ارزنده‌تر از بازگرداندن آن با شيوه‌هاي درمان است. از همين‌رو، در جامعه‌هاي پيش‌رفته، برنامه‌هاي بهداشت در سطح گسترده‌اي انجام مي‌گيرند و افراد جامعه از دوران شيرخوارگي، بلكه پيش‌تر-يعني از زمان انعقاد نطفه و دوره بارداري مادران- تا پايان زندگي، تحت مراقبت‌هاي لازم بهداشتي قرار مي‌گيرند و در سراسر عمر، بر اثر پيش‌گيري از بسياري بيماري‌ها مصون مي‌مانند.
يكي از فصل‌هاي مهمّ دين، نظافت و پاكيزگي و رعايت بهداشت فرد و جمع، خانواده و جامعه، در زمينه‌هاي جسمي و روحي است،و جالب اينكه فصل طهارت و پاكيزگي آغازگر ديگر فصل‌ها در كتاب‌هاي فقهي ما بوده و بناي اسلام بر نظافت و پاكيزگي استواراست. پيامبرگرامي(ص) مي‌فرمايند:
«بني الدّين علي‌النّظافهْ »(1)؛
بنيان دين بر پاكيزگي است.
به حق كليد گشايش درهاي عبادت، به ويژه نماز، كه ستون خيمه شريعت است، طهارت و پاكيزگي است:
«مفتاحُ الصلاهْ الطَّهور»(2)؛
كليد نماز پاكيزگي است.
تا آنجاكه خداوند مي‌فرمايد:
اي كساني‌كه ايمان آورده‌ايد، چون به نماز برخيزيد (آهنگ نماز كنيد) روي‌ها و دست‌هايتان را تا آرنج بشوييد... و اگر جنُب بوديد،خود را پاك سازيد (غسل كنيد)... خدا نمي‌خواهد بر شما هيچ‌تنگي و دشواري نهد، بلكه مي‌خواهد شما را پاكيزه سازد و نعمت خويش را بر شما تمام كند، شايد سپاس‌گزاريد.
«ولكن يريد ليطهِّركم وليتمَّ نعمته عليكم لعلَّكم تشكرون»(3)
طبيبان و كارشناسان بهداشت با بهره‌گيري از واكسن‌هاي گوناگون، كودكان و بزرگسالان را دربرابر بسياري از بيماري‌ها همچون كزاز و آبله مقاوم مي‌كنند و جانشان را از اين ناخوشي‌ها مصون مي‌دارند.
سازمان‌هاي بهداشتي بادقت در تهيه و نگه‌داري مواد غذايي و سالم‌سازي محيط زيست، مانع بروز بسياري از بيماري‌ها مي‌شوند و بدين‌وسيله، سلامت انسان‌ها را تضمين مي‌كنند. طبيبان متخصص كساني را كه به بيماري‌هاي واگير گرفتارند، از مردم جداكرده،درمراكز درماني ويژه‌اي به درمانشان مي‌پردازند تا ديگران آلوده نشوند و سلامتي‌شان به خطر نيفتد.
براي درمان بيماري‌هاي اخلاقي نيز بايد از چنين راه‌كاري بهره برد و از روش پيش‌گيري و درمان، به مبارزه با آنها پرداخت تا جامعه با سلامت اخلاقي به زندگي خود ادامه دهد و از بيماري‌هاي روحي، كه براي سعادت و پاكي جامعه خطرخيزتر از بيماري‌هاي جسماني است، در امان باشد. به همين شيوه، برنامه پيش‌گيري و بهداشت اخلاقي، از همان دوران كودكي،بلكه پيش‌تر- يعني از زمان انعقاد نطفه و دوره بارداري- تا پايان عمر، بايد ادامه يابد.
در اجراي اين برنامه، پدران و مادران رسالت سنگيني دارند. آنان به حكم عقل و دين، ضروري است كه در محيط خانواده، بهداشت جسم و جان- هردو- را مورد توجه قرار دهند و دركنار پيش‌گيري از بيماري‌هاي جسماني،ازنفوذ عادت‌هاي بد و زيان‌بار،كه هريك پايه و مايه رشد يكي از خُلق‌وخوهاي ناپسندند،جلوگيري كنند و بدين‌وسيله، عوامل مصونيت و بازدارندگي آنان را دربرابر رذيلت‌ها و ناهنجاري‌هاي اخلاقي فراهم آورند و فرزندانشان را همسو با اصول اخلاقي درست پرورش دهند. امام‌خميني(ره) در توصيف محيط خانواده و نقش پدران و مادران در تربيت و پاك نگه‌داشتن اخلاق فرزندانشان مي‌گويند:
در تربيت و تعليم، شما- تمام بانوان اسلام، يك حظّ بسيار وافري دارند؛ يعني تربيت در دامن مادرها شروع مي‌شود؛ از دامن مادرها تربيت مي‌شود. اگر يك دامن‌هايي بود كه دامن تربيتي بود- يعني علاوه بر اينكه بچه را دارد بزرگ مي‌كند، اين را به طور تربيت انساني، تربيت اسلامي، از اول در دامن خودش بناي بر اين داشته باشد كه يك بچه خوبي تحويل بدهد به جامعه، يك بچه متعهدي تحويل بدهد به جامعه، همان‌طوري كه از اول پستان به دهان اين مي‌گذارد و اين را تربيت جسمي‌اش مي‌كند، آن وقتي كه اين مي‌تواند يك چيزي بفهمد، يك كلمه‌اي بفهمد، اين اسلام را بر او تزريق كند، ديانت را بر او تزريق كند، ديانت را بر او تزريق كند، اخلاق خوب را به او تزريق كند، محيط خانوادگي هم كوشش بشود كه يك محيط سالم باشد، بچه در محيط خانوادگي، در دامن مادر و در محيط خانه، مبدأ تربيت اصلي‌اش است. اگر در محيط خانه و در دامن مادر، كه بالاترين محلّ تربيت است، بچه خوب از كار درآمد،اين تا آخر- مگر يك عوامل بسيارقوي‌اي باشد كه او را برگرداند، واِلاّ تا آخر به همان تربيت بچگي و كوچكي كه شده است، تا آخر به همان تربيت باقي مي‌ماند. از اين‌جهت، محيط خانوادگي يكي از جاهاي بسيار مهم است براي تربيت اولاد. و دامن مادر هم يكي از جاهاي بزرگ است براي تربيت. و بچه در دامن مادر و از مادر بيشتر از هركس، بيشتر از معلم، بيشتر از رفقايي كه بعدها پيدا مي‌كند، بيشتر از اجتماع،در دامن مادر بيشتر قابل اين است كه قبول كند چيزها را، علاقه‌اي كه اولاد و بچه به مادر دارد به هيچكس ندارد؛ و حرف مادر را قبول مي‌كند و نقش مي‌شود در مغزش حرف‌هاي مادر... بچه وقتي كه ديد پدر و مادر كارهاي اسلامي مي‌كنند، اخلاق خوب دارند، سازش آنها باهم خوب است،اخلاقشان باهم خوب است، اين‌ها خوب بار مي‌آيند(4).
خانواده كانون پرورش كودكان است؛ همچنان‌كه جامعه محيط پرورش بزرگ‌سالان و به منزله يك خانواده بزرگ و پرجمعيت است و همه مردان و زنان و كودكان اعضاي اين خانواده بزرگند.
اصولا انسان‌ها ساخته و پرداخته دو محيط و تحت تأثير دو قدرت قرار دارند:
1. محيط خانواده و قدرت تربيتي پدران و مادران؛
2. جامعه و رفتارها و خلق‌وخوي حاكمان.
ولي براساس تعليمي كه از اميرمؤمنان علي(ع) رسيده،قدرت نفوذ و تأثيرگذاري حاكمان درساختار جامعه از محيط خانواده و قدرت پدران و مادران بيش تراست:
«النّاسُ بأمرائهم اشبه منهم بآبائهم»(5)؛
مردم به فرمان‌روايان خود مانندترند تا به پدرانشان.
خوي شاهان در رعيّت جا كند
چرخِ اخضر خاك را خضرا كند(6).
درجاي ديگر فرمودند:
«الملك كالنّهر العظيم،تستمدُّ منه الجداول، فان كان عذبا عذبت وان كان ملحا ملحت»(7)؛
زمام‌دار به نهري بزرگ ماند با جوي‌هايي كه از آن مدد مي‌گيرند. اگر آب نهرشيرين و خوش‌گوارباشد،آب جوي‌ها نيز شيرين و خوش‌گوارند،و اگر آب نهر شور و ناگوار باشد، آب جوي‌ها نيزشور و ناگوارند.
نيز آمده است كه:
«امام به چشمه‌اي ماند پرآب،زلال و گوارا كه به نهري بزرگ جاري است.آمدْ شدِ مردمان به درون آن،هرچند گِل‌آلودش مي‌كند،اما چون چشمه زلال است،آبِ نهر نيز زلال خواهد شد.آلودگي نهر آنگاه هميشگي و نگران‌كننده است كه آب از سرچشمه گل‌آلود باشد»(8).
شه چو حوضي دان، حَشَم چون لوله‌ها
آب از لوله روان در گُوله‌ها
چونك آبِ جمله از حوضيست پاك
هريكي آبي دهد خوش ذَوْقنـَْاك
ور در آن حوض آب شورست و پليد
هريكي لوله همان آرد پديد
زانك پيوسته‌ست هر لوله به حوض
خوض كن درمعنيِ اين حرف، خوض
لطفِ شاهنشاهِ جانِ بي‌وطن
چون اثر كرده است اندر كُلِّ تن؟
لطفِ عقلِ خوش نهادِ خوش نَسَب
چون همه تن را درآرد در ادب؟
عشق شنگِ بي‌قرارِ بي‌سكون
چون درآرد كلّ تن را در جنون؟
لطف آبِ بحر، كو چون كوثر است
سنگ ريزش جمله دُرُّ و گوهرست(9)
چكيده كلام اينكه به گفته مولاي روم، همچنان ‌كه سپهر سبزْ خاك زمين را سبز مي‌كند، خُلق‌وخوي حاكمان و اميران در ساختارِ جامعه اثرمي‌بخشد؛ يعني فرمان‌روايانِ جامعه هر راه و روشي برگزينند، در كارگزاران پيرامون آنان نيز اثري قوي و نيرومند دارد. اگر حاكمان به راه عدل و داد روند،آنان كه گِرداگِردشانند نيز ناگزير بر همان رسم و آيين هستند و به عكس، اگر بر آيين ستم و بيداد باشند، آنان نيز بر آن راه گام مي‌نهند.ازهمين‌رو، امام علي‌بن ابي‌طالب(ع) مي‌فرمايند:
«ليست تصلح الرّعيهًُْ الاّ بصلاح الوُلاهْ »(10)؛
رعيت (توده‌هاي مردم) اصلاح نشود، مگر به صلاح حاكمان.
بر حاكمان است كه محيط را به گونه‌اي پاك و پاكيزه كنند كه زمينه آلودگي جامعه به خلق‌وخوهاي ناپسند ازميان برود و آدميان در سمت‌وسوي پاكي و پاكيزگي جسماني و اخلاقي حركت كنند. نبايد جامعه را به گونه‌اي ساخت كه فضاي مناسب، براي آلوده شدن به رفتارهاي ناروا و اخلاق ناپسند- مانند دروغ و تهمت و غيبت و مانند اين پلشتي‌ها- فراهم گردد.
پيامبرگرامي(ص) و همچنين علي(ع) علاوه بر اينكه مردم را به پاكي و پاكيزگي اخلاقي و راستي و درستي و سداد در عمل فرا مي‌خواندند،فضاي جامعه را نيز به گونه‌اي آماده كرده بودند كه جز ايمان، پارسايي، پاك‌دامني و درستي، عامل پيشرفت و تعالي انسان‌ها نبود؛امواج موعظه و اندرز در برخورد با امواج نيرومند و پردامنه و متناقض محيط درهم شكسته نمي‌شد.
مردمي كه سردمدارانشان،حاكمان و عالمانشان آنان را به تقوا و پارسايي و رعايت اصول اخلاقي و داشتن رفتار شايسته و زندگي پاكيزه و تأمين معاش از راه حلال به تأكيد سفارش كنند و خود رفتارها و زندگي‌شان ناهمگون با گفتارشان بوده و خود عمده‌ترين عامل در ناهنجاري‌هاي اخلاقي و رفتاري باشند و فروافتاده درباتلاق دنياطلبي و حرام‌خواري، گذشته از آنكه در حوزه خرد و دانايي از متضعفانند،مردم را به گناهاني ازقبيل دروغ، فريب،غيبت و تهمت وامي‌دارند؛ همچنان‌كه خداي‌تعالي فرمود:
«اتأمرون النّاس بالبرِّ وتنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب افلا تعقلون»(11)؛
آيا مردم را به نيكي فرمان مي‌دهيد و خود را از ياد مي‌بريد و حال آنكه كتاب را مي‌خوانيد؟ آيا خرد را كار نمي‌بنديد؟
در اين‌صورت، بايد گفت: واي به حال مردمي كه چنين حاكماني برآنان حكم مي‌رانند و سرنوشتشان را دردست دارند! و اين بلايي است كه بسياري از جوامع اسلامي بدان گرفتارند.
ترك دنيا به مردم آموزند
خويشتن سيم و غلّه اندوزند(12)
امام‌خميني(ره) از اين بلاي دوگانگي در گفتار و كردارِ عالمان و حاكمان، دردمندانه چنين ياد مي‌كنند:
حالا ديگر مسأله اين‌طور است كه اگر اسلام شكست بخورد، به وسيله ماها شكست خورده است. اگر شما درست بشويد، اسلام شكست نمي‌خورد. با درست شدن شما، مردم درست مي‌شوند؛ با مهذّب شدن شما مردم مهذّب مي‌شوند. اگر- خداي نخواسته- در منبر شما چيزي بگوييد كه خودتان عاملش نيستيد و در مسجد، چيزي بگوييد كه خودتان برخلاف او عمل مي‌كنيد، مردم دل‌هاشان از شما منصرف مي‌شود و اين كم‌كم موجب شكست اسلام مي‌شود و اين به عهده همه ما است(13).
نيز مي‌فرمايد:
اگر ما يك كاري بكنيم كه اسلام درنظر دنيا لكه‌داربشود،اين جرم از جرم‌هايي است كه بخشيدني نيست، قابل جبران نيست(14).
همچنين مي‌فرمايد:
شما آقاياني كه مي‌خواهيد مردم را دعوت كنيد به آخرت، دعوت كنيد به صفات كذا، بايد قدم اول را خودتان برداريد تا دعوتتان دعوت حق باشد، والاّ دعوتْ حق است، دعوت‌كنْ شيطان است، از زبان شيطان دعوت مي‌كند انسان. آن‌هم كه درس توحيد مي‌گويد، آن‌هم همين‌طور است كه اگر چنانچه در او آن منيّت باشد، زبان، زبان شيطان است و درس توحيد را به زبان شيطان مي‌گويد. شما آقاياني كه مي‌خواهيد برويد در جاهاي ديگر و تربيت كنيد مردم را، ملتفت باشيد كه يك وقت- خداي نخواسته-خودتان آلوده نباشيد و آنها را دعوت كنيد(15).
الف) راه‌كارهاي درمان
درمان بيماري‌هاي اخلاقي همانند درمان بيماري‌هاي جسماني، مبتني بر چهار شرط اصولي است:
1. آگاهي بيمار از وجود بيماري؛
2. آگاهي ازمنشأ بيماري و تشخيص راه‌كارِ درمان؛
3. تصميم و اراده بيمار بر درمان بيماري؛
4. بكارگيري همه برنامه‌ها و راهكارهاي درمان.
اما توضيح اين موارد:
1. براي پي بردن به ناخوشي‌هاي اخلاقي، كه شرطِ نخستين آن درمان است، ابوحامد محمّد غزّالي چهار شيوه ارائه كرده است كه هريك در شناساندن رذيلت‌هاي اخلاقي، نقش مستقلي دارند(105):
الأوّل: ان يجلس بين يدي شيخٍ بصيرٍ بعيوب النّفس مطّلعٍ علي خفايا الآفات؛
نخست اينكه كتاب روح خود را به عالم فرزانه اخلاقي عرضه كند؛ به دانايي كه عيب‌هاي نفساني و نقص‌هاي اخلاقي را خوب مي‌شناسد و از آفت‌هاي پنهاني اخلاق آگاهي دارد.حضور در محضر انسان بصير براي شناخت بيماري‌هاي اخلاقي بدين‌منظوراست كه چنين انساني نقش طبيب حاذقي را ايفاء مي‌كند كه در تشخيص بيماري‌هاي جسماني به او رجوع مي‌شود.
الثانيٍْ: ان يطلب صديقا صدوقا بصيرا متديّنا فينصبه رقيبا علي نفسه ليلاحظ احواله و افعاله، فما كره من اخلاقه و افعاله و عيوبه الباطنهْ والظّاهرهْ ينبِهه عليه؛
دوم آنكه دوستي راست‌گو، درست‌كار، بيداردل،آگاه و باايمان و پاي‌بندِ به دين‌داري براي خود برگزيند و او را مراقب رفتار و گفتارخويش سازد و از وي بخواهد كه خلق‌وخوها و رفتارهاي ناپسندش را يادآوري كند و از عيوب آشكار و پنهانش او را آگاه سازد. اساسا كساني‌كه با انسان‌هايي خردمد و بينا و مؤمن طرح دوستي مي‌ريزند،درواقع با اين كار راه خوش‌بختي و سعادت همه جانبه خود را هموار مي‌سازند؛چراكه دوستاني اين‌چنيني از يك سو، در نيازهاي مادي و اداره زندگي او را ياري مي‌كنند، و ازسوي ديگر، همچون مربيّاني دانا نقص‌هاي اخلاقي وي را يادآوري كرده، درهاي خودسازي و پرداختن به خويش و ترميم كاستي‌هايش را به رويش مي‌گشايند. امام‌صادق(ع) مي‌فرمايند:
«احبّ اخوانيْ اليْ من اهديْ اليْ عيوبيْ»(16)؛
محبوب‌ترين، دوستانم نزد من كسي است كه مرا به عيب‌هايم آگاه كند (عيب‌هايم را برايم هديه فرستد.)
الثالث: ان يستفيد معرفهْ عيوب نفسه من السنهْ اعدائه؛ فانَّ عين السُّخط تبديْ المساويا؛
سوم آنكه عيب‌هاي نفساني خويش را از زبان دشمنانش دريابد؛زيراكه ديده خصم، بدي‌ها و زشتي‌ها را آشكار مي‌كند. برخي به پاره‌اي از عيب‌ها و كاستي‌هاي پنهان گرفتارند كه نه خود مي‌دانند و نه دوستانشان به آنها توجه دارند، ولي دشمنِ كنجكاو و تيزبين ضمن كاوش‌هاي خود، به آنها پي مي‌برد و براي اِعمال دشمني، به زبان مي‌آورد. اگرچه او اين رفتار كينه‌ورزانه را به انگيزه دشمني انجام مي‌دهد، ولي از آنجاكه عيب‌هاي نهفته وي را آشكار مي‌سازد،اين دشمني نوعي خدمت و نيكي به او است كه به اقتضاي خرد، بايد از آن بهره برد. علي(ع) مي‌فرمايند:
«اعداء الرَّجل قد يكونون انفع من اخوانه لانَّهم يهدون اليه عيوبه»(17)؛
گاهي دشمنان براي آدمي از دوستان و برادرانش فايده بخش‌ترند؛ چراكه عيب‌ها و كاستي‌هايش را به وي مي‌نمايانند.
الطريق الرابع: ان يخالط النّاس، فكلُّ ما رَءاه مذموما فيما بين‌الخلق فليطالب نفسه به وينسبها اليه؛ فانَّ المؤمن مرآهْ المؤمن، فيريْ من عيوب غيره عيوب نفسه.
چهارم آنكه با مردم بياميزد و رفتار آنان را بررسي كند؛هرآنچه را در جامعه ناپسند مي‌بيند، تركش را از خويشتن بخواهد و آنچه را كه پسنديده مي‌بيند، طلب كند و خود را بدان بيارايد؛چراكه مؤمن آينه مؤمن است. بنابراين،در عيب‌هاي ديگران نقص‌هاي خود را مي‌بيند و از بي‌ادبان ادب مي‌آموزد. درحقيقت، در داوري‌هاي خلق و ذهنيت عمومي جامعه، آنچه ناپسند است، ترك گويد و آنچه پسنديده است بكوشد تا آنها را در وجود خود تحقق بخشد.
مسأله «افكار عمومي» و داوري‌هاي مردم درباره درستي يا نادرستي اعمال انسان، مورد توجه پيشوايان بزرگ دين بوده است. علي(ع) در منشور خود به مالك اشتر مي‌نويسند:
«اي مالك،بدان ‌كه تو را به سرزمين‌هايي فرستاده‌ام كه پيش از تو فرمان‌رواياني ديده؛ برخي دادگر و برخي ستمگر. و مردم در كارهاي تو به همان چشم مي‌نگرند كه تو در كارهاي فرمان‌روايان پيش از خود مي‌نگري، و درباره تو همان گويند كه تو درباره آنها مي‌گويي. و نيكوكاران را به ذكر خيري كه خداوند درباره آنها بر زبان مردم روان ساخته است،
مي‌توان شناخت»(18).
2. براي درمان بيماري‌هاي اخلاقي، شرط دوم شناخت راه‌كارِ درمان آنها است.
بايد درآغاز،بيماري را به درستي شناخت و ريشه‌يابي كرده، عامل دروني آن را تشخيص داد؛ با برنامه‌هاي مناسب و بهره‌مندي از ابزارهاي فايده‌بخش، ريشه فساد را درآورد تا عيب اخلاقي درمان شود و اخلاق نيكو گردد. كسي كه بيماري خود را به خوبي نمي‌شناسد و از ريشه آن آگاهي ندارد، تلاش‌هاي درماني‌اش نه تنها بي‌اثر مي‌ماند، بلكه بر شدّت بيماري مي‌افزايد. همچون طبيباني كه علّت بيماري كنيزك را بر اثر غرور و خودبيني درنيافتند. به همين‌رو، هرقدر تلاش كردند، حال بيمار وخيم‌تر شد، ولي حكيم الهي با ديدن كنيز، دريافت كه ريشه بيماري را نشناخته‌اند.
گفت:هردارو كه ايشان كرده‌اند
آن عمارت نيست، ويران كرده‌اند
بي‌خبر بودند از حال درون
اَستَعيذُ اللهَ ممّا يَفتَرون(19)
امام‌سجّاد(ع) مي‌فرمايند:
«مَنْ لَم يَعرِف داءهُ اَفسَدَ دواءه»(20)؛
كسي‌كه بيماري خود را نشناسد، داروي خويش را تباه سازد.
بيماري‌هاي اخلاقي علّت‌هاي گوناگون دارند؛ بخشي از آنها ريشه در عادت‌هاي غلط و برخي ريشه در عقده‌هاي دروني، نگراني‌هاي روحي و بعضي نيزازبيماري‌هاي جسمي مايه مي‌گيرند.
كسي كه بر اثر همنشيني با افراد پرگو و بدزبان، به زياده‌گويي و دشنام دادن عادت كرده و اين دو رذيله اخلاقي دامن‌گيرش شده است،بايد زبان خود را نگاه دارد و با سكوت، خويشتن را درمان كند.
زبان بريده به كُنجي نشسته «صَمُّ بُكْم»
به از كسي كه زبانش اندرحكم(21)
و اين راهي است كه پيشوايان دين براي درمان بيماران اخلاقي بكار برده‌اند:
«مردي از رسول‌گرامي(ص) تقاضاي نصيحت كرد،آن حضرت فرمود: زبانت را نگه‌دار. ديگربار تقاضا كرد، فرمود: زبانت را نگه‌دار. براي بار سوم تقاضاي خود را تكرار كرد، در پاسخ او به تندي فرمود: واي بر تو! آيا نه اين است كه مردم به خاطر آنچه به داسِ زبان خويش مي‌دِرَوند به دوزخ سرنگون مي‌شوند؟»(22)
از اين حديث به روشني برمي‌آيد كه تقاضاكننده بيماري‌اش زياده‌گويي بوده است كه پيامبرگرامي(ص) براي درمان او دوبار فرمودند: زبانت را نگه‌دار. و اينكه بار سوم با تندي و تهديد، پاسخ فرمودند و از درافتادن به دوزخ سخن گفتند، درمي‌يابيم كه پرسش‌گر نه تنها به بيماري زياده‌گويي گرفتار بوده،بلكه بر زبانش سخنان ناروا و گناه‌آلود نيز جاري مي‌شده است. از اين‌رو، آن بزرگوار او را به آتش دوزخ تهديد كردند و آن عذاب را برايندِ زبانِ پرگو و سخنانِ نارواي او دانستند.
3. درمان بيماري اخلاقي، اراده و عزم بيمار براي بازگرداندن سلامت ازدست رفته است؛چراكه آدمي با اراده و عزمِ جازم مي‌تواند عادت‌هاي زشت- ازجمله گناهان- را از خود دور كند،برهواي نفس پيروز گردد و از آنچه ناپسند است، چشم پوشد و زمينه سلامت خويش را فراهم آورد.
امام‌خميني(ره) درباره «عزم» و نقش آن در گريز از بدي‌ها مي‌فرمايند:
بعضي از مشايخ ما- اطال اللهُ عمرَه- (مرحوم شيخ محمدعلي شاه‌آبادي) مي‌فرمودند كه «عزم» جوهره انسانيت و ميزان امتياز انسان است، و تفاوت درجات انسان به تفاوت درجات عزم او است.
و عزمي كه مناسب با اين مقام است عبارت است از: بناگذاري و تصميم بر ترك معاصي، و فعل واجبات، و جبران آنچه از او فوت شده در ايّام حيات؛ و بالأخره، عزم بر اينكه ظاهر و صورت خودت را انسان عقلي و شرعي نمايد؛ كه شرع و عقل به حسب ظاهر حكم كنند كه اين شخص، انسان است. و انسان شرعي عبارت از آن است كه موافق مطلوبات شرع رفتار كند و ظاهرش ظاهر رسول‌اكرم(ص)، باشد و تأسّي به آن بزرگوار بكند در جميع حركات و سكنات و در تمام افعال و تروك. و اين امري است بس ممكن؛زيرا كه ظاهر را مِثل آن سرور كردن امري است مقدور هريك از بندگان خدا(23).
4. براي درمان بيماري‌هاي اخلاقي، بكارگيري برنامه‌هاي درماني
ضروري است؛يعني رعايت دستورهاي اخلاقي و عمل به گفته‌هاي پيشوايان ديني و عالمان وارسته اخلاق و حضور در محضر فرزانگاني كه به جزعلم و دانش، از كمالات معنوي و فضايل اخلاقي نيز برخوردارند، به ويژه اگر اين كار بادقت و به انگيزه بازشناسي نكته‌هاي دقيق اخلاقي و نيز دستيابي به نقش ارزنده آنها در كسب كمالات علمي و معنوي صورت پذيرد؛ زيرا داروي هرخلق زشت و رفتار ناپسند و عادت غلط تركيبي ازعلم و عمل است؛ يعني ريشه‌يابي آن خلق‌وخوي زشت و عادت و رفتار ناپسند و بازنشناسي نيكي‌ها از بدي‌ها در پرتو روشنايي علم، و عزم و اراده و اقدام به مهار خويشتن و دور كردن بدي‌ها از ساحت خود و آراستن به نيكي‌ها.
ب) راه‌كارهاي پيش گيري
همان‌گونه كه در بخش‌هاي پيش گذشت، «غيبت» ازجمله گناهاني است كه زبان آدمي را آلوده مي‌سازد، به آساني نيز انجام مي‌گيرد، ولي رواج آن مفاسد اخلاقي و اجتماعي مُهيبي به بار مي‌آورد؛ گناهي است كه بسياري از مدعيان دين‌داري و عالمان و دانايانِ دين نيز بدان مبتلايند.
شيخ زين‌الدين‌بن علي عاملي، مشهور به «شهيد دوم»، در توضيح انگيزه پديدآوردنِ رساله غيبت، كه از رساله‌هاي ارجمند اين فقيه و اخلاقي فرزانه شيعي است، مي‌گويد:
بسياري از مردم روزگار ما، كه مدعي دانايي و فضيلت و شهره به عدالت و تقوايند و خود را شايسته رياست و درخورِ پيشوايي مي‌دانند و به نمازشان پايدار و نگاه‌دارند و آن را به نيكوترين و كامل‌ترين وجه مي‌گذارند و در انجام فريضه‌هايي مانند روزه و هرچه مايه تقرّب و نزديكي به خداوند است،كوشا هستند و از بسياري حرام‌هاي ديني همچون زناي محصن و مي‌گساري و زشتي‌هايي از اين‌گونه دوري مي‌گزينند،با اين‌حال،به اين پلشتي اخلاقي(غيبت) مبتلايند و درمحفل‌ها و ميهماني‌هاي خود،گفت‌وگوهاشان خوردنِ گوشت مؤمنان و مسلمانان و دريدنِ پرده آبرو و شرف آنها است.
به اعتقاد من،دوعامل عمده اينان را به اين پلشتي واداشته است،درحالي‌كه از گناهان ديگر دوري مي‌كنند:
1. غفلت ازحرمتِ آن و تهديدهايي كه در اين‌باره ازسوي شريعت و پيشوايان ديني آمده است؛و اين بدان‌جهت است كه از ديدگاه اين گروه،آيات و روايات رسيده درباره غيبت را به لحاظ سند و دلالت مخدوش مي‌دانند،و اين كمترين باعثي است كه غفلت غافلان را توجيه مي‌كند.
2. اينكه گناهاني از اين‌قبيل به منزلت اجتماعي و موقعيت مردمي‌شان آسيب نمي‌زند و مريدانشان را فراري نمي‌دهد؛ چراكه غيبت ازجمله گناهاني است كه زشتي و پلشتي آن چندان آشكار نيست. به همين‌دليل،اگرشيطان به گناهاني همچون زناي محصن و مي‌گساري، دعوت كند كه رسوايي‌شان را آشكار مي‌كند و از منزلت اجتماعي‌شان مي‌كاهد و مريدانشان را فراري مي‌دهد، تسليم نمي‌شوند(24).
پيش‌گيري و درمانِ گناهِ «غيبت» همانند همه گناهان، تركيبي است از علم و عمل؛ بدين‌معناكه پي بردن به زشتي آن و آگاهي از ريشه‌ها و انگيزه‌هايي كه غيبت‌كنندگان را به غيبت، و شنوندگان آن را به شنيدن وامي‌دارد، و نيز آسيب‌هاي اخلاقي و اجتماعي خانمان‌سوز و جامعه براندازش امري ضروري است؛همان‌گونه كه در بخش‌هاي پيشين،به طرح اين مباحث متناسب با اين رساله پرداخته شد و ضرورتِ آگاهي ازمباحث ياد شده زمينه را براي اراده و عزم راسخ به ترك اين آلودگي فراهم مي‌سازد.
امام‌خميني(ره) مي‌فرمايد:
بدان‌كه علاج اين خطئيه عظيمه چون خطيئات ديگر، به علم نافع و عمل توان نمود. اما علم،پس چنين است كه انسان تفكر كند در فايده مترتّبه بر اين عمل و آن را مقايسه كند با نتايج سوء و ثمرات زشتي كه بر آن مترتّب است،و آن را در ميزان عقل گذاشته، از آن استفتا نمايد. البته انسان با خود دشمني ندارد؛تمام معاصي از روي جهالت و ناداني و غفلت از مبادي آن و نتايج آن از انسان صادر مي‌شود. اما فايده خيالي مترتّب بر آن، آن است كه انسان به قدر چند دقيقه، قضاي شهوت نفساني خود را در ذكر مَساوي مردم و كشف عورات آنها كرده و با بذله‌گويي و هرزه‌سرايي،كه ملايم با طبيعت حيواني يا شيطاني است،صرف وقت نموده، مجلس‌آرايي نموده و تشفّي قلبي از محسودان نموده است.
اما آثار زشت آن، شمّه‌اي از آن را در فصل‌هاي سابق شنيدي،اكنون شمّه‌اي از آن را گوش كن و عبرت گير و در ميزان مقايسه گذار.البته اين تفكر و موازنه، نتايج حسنه دارد. اما آثار آن در اين عالم آن است كه انسان از چشم مردم مي‌افتد و اطمينان آنها از او سلب مي‌شود. طباع مردم-بالفطره- مجبول به حبّ كمال و نيكويي و خوبي و متنفّر از نقص و پستي و زشتي است؛ و بالجمله، فرق مي‌گذارند بين اشخاصي كه احتراز از هتك مستور و از كشف اَعراض و سرائر مردم كنند و غير آنها. حتي خود مغتاب نيز شخص محترز از اين امور را از خود ممتاز داند،فطرتا و عقلا . اگر کار را ازحد گذراند و پرده ناموس اَعراض مردم را دريد،خداوند او را در همين عالم رسوا مي‌كند؛چنانچه در روايت اسحاق‌بن‌عمار،كه سبق ذكر يافت، مذكور است.و بايد انسان بترسد از آن رسوايي‌كه به دست حق‌تعالي واقع شود كه جبران‌پذير نخواهد بود. پناه مي‌برم به خداوند از غضب حليم(25)!
مهمترين راه‌كاري كه حضرت امام(ره) براي درمان بيماري غيبت ارائه مي‌دهند، مقايسه‌اي گذرا بين فايده‌اي است كه بر اين گناه مترتّب مي‌شود و آثارِ بدي كه از آن برجاي مي‌ماند؛چه آثار اين سرا، چه آثار سراي پسين.

پي‌نوشت‌ها:
 

1-محجّهْ البيضاء، ج1، ص281.
2-همان.
3-مائده: 6.
4-صحيفه امام، ج8، ص362-363.
5-تحف‌العقول، ص208.
6-مثنوي معنوي، دفتر يكم، بيت2820.
7-احاديث و قصص مثنوي، به نقل از: شرح ابن ابي‌الحديد، ص118.
8-همان.
9-مثنوي معنوي، دفتر يكم، ابيات2821-2828.
10-نهج‌البلاغه، خطبه207.
11-بقره: 44.
12-سعدي.
13-صحيفه امام، ج17، ص494.
14-همان، ج8، ص408.
15-همان، ج19، ص253-254. احياءالعلوم، ج3، ص64، «بيان‌الطريق الَّذي يعرف به الإنسان عيوب نفسه».
16-تحف‌العقول، ص366.
17-شرح نهج‌البلاغه، ج20، ص271.
18-نهج‌البلاغه، نامه53.
19-مثنوي‌معنوي، دفتر يكم، ابيات104-105.
20-بحارالأنوار، ج78، ص161.
21-سعدي.
22-تحف‌العقول، ص65.
23-شرح چهل‌حديث، ص7-8.
24- المصنّفات الأربعه، ص28.
25-شرح چهل‌حديث، ص311-312.
 

منبع:
خلجی، محمد تقی؛ (1381) امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي: غیبت، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، موسسه چاپ و نشر عروج.