سلوک فردي و اجتماعي مسوولان (2)


 

نویسنده: علی اکبر ذاکری




 

8 ـ ساده زيستي
 

ساده زيستي و از زندگي ساده برخوردار بودن، از نکاتي است که بايد مورد توجه مسوولان نظام اسلامي قرار گيرد. سادگي، بسياري از مشکلات را براي مردم قابل تحمل مي کند و آنان گرفتار ناراحتي روحي و رواني نمي شوند. اميرالمومنين (ع) در زماني که به خلافت رسيد با اين که اموال زيادي داشت، اما آن اموال را در راه خدا داد و خود به زندگي ساده قناعت کرد و در برابر عاصم بن زياد که مدعي شد ترک دنيا را از شما آموختم فرمود:
« ويحک اني لست کانت ان الله تعالي فرض علي ائمه العدل ان يقدروا انفسهم بضعفه الناس کيلا يتبيغ بالفقير فقره » (1)
واي بر تو ! من نه چون توام، که خدا بر پيشوايان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندي، تنگدست را به هيجان و طغيان وا ندارند.
ملاکي که حضرت بيان فرموده اند شامل تمام مسوولان صاحب نقش مي شود؛ يعني مسوولان با برخورداري و شادخواري، نبايد باعث ناراحتي و نگراني مردم فقير بشود، بلکه با ساده زيستي، محيط آرامي را فراهم ساخته و با کار و تلاش سطح زندگي مردم را ارتقا دهند.
امام خميني براي ساده زيستي مسوولان بارها از زندگي پيامبر (ص) و اميرالمومنين (ع) نمونه ذکر مي کرد و از بي تکلفي آنها سخن به ميان مي آورد.
شما خود روساي اسلام را بايد ملاحظه کنيد، مثل پيغمبر اکرم که رئيس اسلام است، اميرالمومنين که بعد از او رئيس اسلام بود. شما خود آنها را ببينيد که وضع شان چه جوري بوده، ديکتاتوري بوده است ؟... زندگي اش زندگي فقرا بود و بيت المال، مال مردم بود و هيچ تصرف نمي کرد. (2)
امام، نکاتي از سيره حضرت امير (ع) بيان مي کند و درباره لباس و کفش حضرت مي گويد:
در حالي که خليفه است مي خواهد نماز جمعه بخواند، لباس زيادي ندارد، مي رود منبر، آن لباس که دارد حرکت مي دهد ـ به حسب نقل ـ تا خشک بشود، دو تا لباس ندارد، يک کفشي را که خودش وصله مي کرده است، کفاشي مي کرده است، ازش مي پرسند، حضرت مي فرمايد که اين کفش به نظر شما چقدر ارزش دارد ؟ مي گويند: هيچ. مي گويد که: « امارت بر شما هم، خلافت هم، در نظر من مثل اين کفش و پايين تر از اين کفش است، مگر اينکه اقامه ي عدالت کنم » (3)
سخن اميرالمومنين (ع) در پاسخ ابن عباس که کفش هاي وصله دار علي (ع) را بي ارزش دانست اين گونه است:
« و الله لهما احجب الي من امرکم هذا الا ان اقيم حقا و ادفع باطلا » (4)
به خدا سوگند! اين جفت کفش را از زمامداري بر شما بيشتر دوست دارم، مگر اين که حقي را بر پا دارم يا از باطلي جلوگيري کنم.
امام خميني بر اين باور بود که مسوولان و کساني که در مديريت جامعه نقش دارند، بايد تلاش کنند که داراي زندگي ساده باشند، تا مردم آنها را از خود بدانند. و نمونه هاي ديگري از زندگي حضرت امير ارائه مي کردند و به کار و تلاش ايشان اشاره نموده و اينکه اموال خود را وقف نمودند. (5)
اين نکته را نيز يادآوري مي کردند که ما نمي توانيم مانند امام علي (ع) باشيم، اما مي توانيم با تقوا و پارسايي از ايشان پيروي کنيم.
ما اگر بخواهيم از ايشان [ علي ع) ] تقليد کنيم نمي توانيم، حقيقتاً نمي توانيم تقليد کنيم، قدرت اين معني را ما نداريم. اما خود ايشان هم فرموده است که شما نمي توانيد، اما تقوا مي توانيد داشته باشيد. (6). مي توانيم که تقوا داشته باشيم، مي توانيم که با خدا باشيم، توجه به خداي تبارک و تعالي داشته باشيم. (7)
امام خميني نيز در زندگي ساده زيست بود و آنجا که مربوط به خود ايشان بود، نه مسائل رسمي، اين سادگي را مراعات مي کرد، دوران حکومت و رهبري باعث نشد که ساده زيستي را رها کند.
دکتر محمد باقر، دکتر پاکستاني است که سال ها پيش از پيروزي انقلاب اسلامي به ايران مي آيد و به قم مي رود. در آنجا به امام خميني برخورد مي کند، امام از او دعوت مي کند که با هم به خمين بروند، در خمين با « ناهار خيلي ساده » از وي پذيرايي مي شود. البته امام نکاتي راجع به حکومت پهلوي به وي مي گويد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي به دعوت مسوولان به ايران مي آيد. از جواهرات سلطنتي بازديد مي کند و پس از آن، امام از وي مي خواهد که با هم نهار بخورند. اينجا نيز نهار « مثل اولين ملاقات، کباب و يک ليوان آب آوررند » (8)
ساده زيستي، در تمام ارکان زندگي امام حاکم بود. ايشان مسوولان و به ويژه روحانيون را ا زخروج از زي طلبگي نهي کرده و اثار منفي آن را گوشزد مي کردند که عبارتند:
1 ـ شکست اسلام: زيرا شکست روحانيت، شکست اسلام است. (9)
2 ـ مطرود شدن از جانب مردم (10)
3 ـ دور شدن از معنويت. (11)
4 ـ به خطر افتادن دنيا و آخرت آنان. (12)

9 ـ صبر و استقامت
 

صبر و استقامت، يکي از اخلاقياتي است که مسوولان نظام اسلامي توسط امام خميني به آن توصيه شده اند. قبل از هر چيز بايد ديد صبر چيست و چه مراتبي دارد. امام خميني از خواجه عبدالله انصاري در تعريف صبر آورده اند:
« الصبر حبس النفس علي جزع کامن عن الشکوي »: يعني صبر عبارت است از خودداري از شکايات با آن که در باطن جزع است. پس اظهار نکردن جزع باطني و شکايت نمودن از ناگوارها ـ بنا به اين تعريف ـ عبارت از صبر است. (13)
صبر در برابر جزع قرار دارد. بنابراين هر گونه تحمل و پذيرش سختي، مشکل و مصيبت را مي توان صبر ناميد. و گاهي از تحمل مشکلات و سختي ها تعبير به استقامت مي شود. مراتبي که در کلام معصومين درباره ي صبر آمده، تمام اين موارد را شامل مي شود. اميرالمومنين (ع) از رسول خدا (ص) نقل مي کند که آن حضرت فرمودند:
«الصبر ثلاثه: صبر عند المصيبه و صبر علي الطاعه و صبر عن المعصيه »
صبر بر سه قسم است: صبر در هنگام مصيبت، صبر بر اطاعت و صبر از معصيت و گناه...
در ادامه حديث، درجات و ميزان ثواب هر يک از سه نوع ذکر شده است.
امام خميني بر اساس اين حديث، سه درجه براي صبر بيان مي کند که به اختصار اشاره مي شود.
اول: صبر بر بليات و مصيبات است که انسان در اين گونه واردات خودداري کند و شکايت و جزع پيش خلق نکند. لکن جزع پيش خالق نقص نيست، بلکه پيش اهل معرفت عيب است.
دوم: صبر در اطاعت است که انسان در فرمانبري حق تعالي خوددار باشد، و نفس اماره عنان از دست انسان نگيرد، و افسار گسيختگي نکند.
سوم: صبر در معصيت است که انسان در جهاد با نفس و جنود ابليس خودداري و صبر کند. (14)
صبري که براي مسوولان بيشتر مطرح است، صبر در راه اجراي احکام اسلامي و اطاعت و صبر در برابر لغزش هاي احتمالي و اجتناب از آنها است. نظام جمهوري اسلامي که تازه بنيان شده بود با مشکلات فراواني رو به رو بود که نياز به صبر و استقامت داشت. امام خميني سختي ها و مشکلات کار را مطرح و بيان مي نمودند که تصور نشود ما تنها، با مشکل رو به رو هستيم، بلکه شخصيتي مانند اميرالمومنين (ع) نيز با مشکل رو به رو بود. بسياري از مشکلات وي از ياران و اطرافيان وي بود و همه حق جويان با مشکل رو به رو هستند.
راه حق گرفتاري دارد، هر راه حقي مشکلات دارد، شياطين نشسته اند سر راه حق که مردم را منحرف کنند، مال حالا نيست، زمان پيغمبر هم همين طور بوده، مشکلات پيغمبر از مشکلات ماها زيادتر بوده است، مشکلات اميرالمومنين (ع) از مشکلات ما بيشتر بوده، گرفتاري آنها از گرفتاري ما بيشتر بوده، آنها هم از دوستانشان مخالفت مي ديدند.. (15)
اما وظيفه اي که رسول خدا (ص) در برابر اين مشکلات داشت صبر و استقامت بود. استقامتي که رسول خدا از آن ياد مي کند: « شيبتني سوره هود » سوره هود مرا پير کرد. چرا ؟ زيرا در آن سوره آيه اي است که دعوت به صبر و استقامت مي کند.
« فاستقم کما امرت و من تاب معک » (16)
استقامت بورز و کساني که با تو توبه کرده اند.
اين حديثي است که امام خميني آن را بارها يادآوري مي کردند و تذکر مي دادند که مبادا افراد در برابر مشکلات و سختي ها استقامت خود را از دست بدهند. (17)
صبر و استقامت در هر کاري عاقبت نتيجه مي دهد و پيروزي را به دنبال دارد. علي (ع) مي فرمايد:
« لا يعدم الصبور الظفر و ان طال به الزمان » (18)
شخص صابر پيروزي را از دست نمي دهد، اگر چه زمان آن طول بکشد.
امام خميني سال هاي سال در دوران مبارزه استقامت را تجربه کرده بود، مشکلات دوران انقلاب را با صبر تحمل کرد، و از جلو رو برداشت. سختي هاي جنگ را به خوبي تحمل کرد و بر اين باور بود کسي حق ندارد به خاطر مشکلات کار را رها کند، و يا از زير بار مسووليت شانه خالي نمايد. هر نوع عقب نشيني در برابر مشکلات را نوعي شکست تلقي مي کرد.
من که قريب هشتاد و پنج ساله هستم، با ضعف بسيار آن قدر که براي من ناراحتي و خستگي هست براي شماها نيست، اگر بنا باشد کنار رويم من بايد کنار روم؛ ولي همه وارد در ميداني شده ايم که اگر يک قدم عقب بنشينيم شکست مي خوريم. (19)
از نظر امام کسي که به وظيفه خود عمل کند براي وي شکست معنا ندارد. و طبق احاديث ما، مومن از کوه هم مقاوم تر است. امام باقر (ع) مي فرمايد:
« المومن اصلب من الجبل، الجبل يستقل منه و المومن لا يستقل من دينه شيء » (20)
مومن از کوه سخت تر است؛ زيرا گاهي سنگ هايي از کوه جدا مي شود ولي مومن در برابر مشکلات استقامت مي کند و چيزي از ايمان وي کاسته نمي شود.
بنابراين، راهي که مسوولان نظام اسلامي پيش رو دارند خدمت به اسلام و مورد حمايت الهي است و چنانچه در اين راه استقامت شود « تاييدات الهي » را به همراه دارد. (21) اگر خدا را ياري کنيد خدا هم شما را حمايت مي کند.

10 ـ عفو و احسان
 

عفو و گذشت يکي از خصائص برجسته اي است که مسوول نظام اسلامي بايد به آن آراسته شود و در برخورد با ديگران گذشت داشته باشد. عفو يک دستور الهي است که خداوند پيامبر خود را به آن توصيه مي کند و مي فرمايد:
» خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلين » (22)
با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذير و به نيکي ها دعوت نما و از نادانان روي بگردان.
عفو معمولا در هنگام پيروزي رخ مي نمايد، از اين رو پس از پيروزي انقلاب اسلامي و در آستانه آن، از سوي امام خميني مطرح شد و ايشان اسلام را مذهب عفو معرفي مي کند: « اسلام مذهب عفو است » (23)
امام علي (ع) عفو را زکات پيروزي و بهترين احسان و زينت قدرت مي شمارد. (24)
امام خميني پس از پيروزي انقلاب اسلامي، عفو عمومي اعلام کردند و اعلام فرمودند: تمام کساني که مرتکب گناه کبيره نشده اند مورد عفو قرار مي گیرند.
« و ما به تبع امام زمان (عج) عفو عمومي نموديم و از اشخاصي که گناه صغيره کردند و خداي نخواسته مرتکب بعض صغاير ذنوب شدند [ گذشتيم ] » (25)
در مورد زندانياني که قبل از انقلاب زنداني بودند. دستور مي دهند که بايد به وضع زندانيان و متهمين رسيدگي شود، و کساني که گناه صغيره انجام داده اند، مورد عفو قرار داده و آزاد نمايند. (26)
درباره ي ارتشيان هم بدين گونه عمل کردند و از آنها خواستند که در خدمت مردم باشند و عفو آنان را در صورت ارتکاب خلاف و گناه صغيره، روا مي دانستند.
اگر خداي نخواسته در رژيم طاغوتي خلاف و گناه صغيره کرده اند، با برگشت به سوي خداي تعالي و جمهوري اسلامي مورد عفو خداوند رحمان و عفو ملت شريفند و اينجانب نيز آنان را عفو کردم. (27)
از آنجا که در آن مقطع جوانان در تعقيب کارگزاران حکومت پهلوي بودند و سخت گيريهايي داشتند، امام از آنان مي خواهد که از رسول خدا پيروي کنند و عفو و اغماض را پيشه ي خود سازند و از خود عطوفت نشان دهند، از شيوه احسان که مرضي خداوند است و قرآن کريم بر آن تاکيد فرموده پيروي کنند. (28) و از ملت و دولتمردان مي خواهد که « نسبت به يکديگر با عفو و اغماض رفتار نمايند » (29)
عفو زندانيان با توجه به درخواست قوه ي قضاييه در طول زمان نيز مطرح بوده است، که در کتاب صحيفه ايشان آمده است. در سخنان و کتاب هاي امام خميني عبارات و عناوين مشابه عفو وجود دارد که اجمالا به آن اشاره مي شود.

الف ) رافت و رحمت
 

رافت که اهل لغت آن را رقيق تر از رحمت دانسته اند از لشکريان عقل است و ضد آنها قسوت و غضب است. (30) و قساوت عبارت از غلظت و شدت صلابت قلب است. (31) خداوند در قرآن مومنان را به هر دو صفت ستوده است، آنان در برابر مونان رئوف و با رحمت هستند و در برابر کفار داراي شدت و خشونت مي باشند. امام خميني در اين باره مي گويد:
همان طوري که شمشير مي کشيدند و مي کشتند دشمن هاي اسلام را، با خودشان به طور رافت، به طور دوستي، برادري رفتار مي کردند. همين دستور قرآن کريم است که از اوصاف مومنين صدر اسلام و اينها نقل مي فرمايد که اينها رحيم هستند بين خودشان: « رحماء بينهم » خودشان با هم با رحمت رفتار مي کنند « اشداء علي الکفار » (32) وقتي به کفار مي رسند، شدت. (33)
در سخني ديگر تاکيد مي نمايند که اسلام با کمال رافت و با کمال رحمت با همه ي طبقات رفتار مي کند، و با توطئه گرها با شدت (34) برخورد مي کند. واژه رأفت 12 مرتبه در صحيفه امام آمده است که در بسياري از موارد همراه با کمال است.

ب ) رفق و مدارا
 

رفق جزو سپاهيان عقل و ضد آن خرق است. امام خميني رفق را ضد عنف دانسته و آن را به معناي مدارا و ملايمت معرفي کرده است و مي افزايد: رفيق را نيز به ملاحظه مدارات و ملايمت رفيق گويند. و رفق به معناي لیّن الجانب است. و در مجمع البحرين به نيکي عمل کردن مرد معنا شده است. (35)
و خرق خرقا از بابا تعب، خلاف رفاقت و مدارا است. و خرق به معناي ضعف عقل و حمق و جهل و عنف و زجر و عجله نيز آمده است.
در حديث از رسول خدا (ص) نقل شده که « الوفق يمن و الخرق شوم » (36) مدارا و ملايمت مبارک و عجله نامبارک است.
امام خميني در برابر رفق و مدارا، خرق و عنف را قرار داده و رفق و مدارا را از جلوات رحماني مي داند که به بندگان خدا با نظر رحمت و عطوفت مي نگرد. (37)
در پيام هايي که امام به زائران خانه ي خدا دارند از آنها مي خواهد که با بندگان خدا با رفق و مروت و اخوت رفتار نمايند. (38) و با مسلمين با مدارا برخورد کنند. (39) مدارا را از مشخصات مکتب هاي الهي و غير مادي بر مي شمارد. (40) و از مدارا و سفارش اميرالمومنين (ع) نسبت به قاتل خود ابن ملجم سخن مي گويد. (41) و در ملاقات با مسوول سپاه پاسداران راه حفظ محبوبيت سپاه را مدارا کردن مي شمارد. (42) در ديداري که با مردم دارند، از مردم کردستان مي خواهد که به دامن اسلام برگشته و از احزاب جدا شوند، و از رحمت و عفو و مدارا برخوردار باشند.
برادران کردستاني، من، عزيزان من، کساني که گول خورديد از اين سران خودفروخته! برگرديد به اسلام، اسلام عفو دارد، اسلام براي همه است، اسلام باب رحمت است، برگرديد به دامن اسلام، دست برداريد از اين حزب ها، از اين گروه هاي فاسد، اسلام با شما با عطوفت رفتار مي فرمايد، و با خائنان با خشونت، خائنان را سرکوب مي کند با شمشير با اسلحه، و به شما رحمت مي کند و با شما مدارا مي کند. باب رحمت باز است. باب عفو باز است. بياييد به باب رحمت حق، گول نخوريد از اين خائنان، از اين منافقان. (43)
امام در عين توصيه به مدارا به اين نکته نيز توجه مي دهد که قلم هاي مسموم از اين مدارا سوء استفاده نکنند و دست به توطئه نزنند آن گونه که در کردستان فاجعه آفريدند. (44)

ج ) صفح و گذشت
 

صفح از سپاهيان عقل است که در برابر آن انتقام قرار دارد. امام خميني آن را از بزرگ ترين کمالات انساني مي داند که گذشت نمايد از کساني که به او بدي کرده اند. (45)
خداوند مي فرمايد:
« و اصفح ان الله يحب المحسنين » (46)
در گذر زيرا خداوند نيکوکاران را دوست دارد.
علي (ع) در معناي صفح مي فرمايد:
« الصفح ان يعفوا الرجل عما يجني عليه و يحلم عما يغيظه » (47)
صفح آن است که شخصي از آنچه عليه او انجام داده اند بگذرد و درباره ي چيزي که او را غضبناک مي کند بردباري نشان دهد.
امام خميني فصلي را به رواياتي در باب صفح ويژه ساخته که در آن از وازه ي عفو استفاده شده است، زيرا نتيجه صفح همان عفو است. (48) و خود نيز از حقوق شخصي خويش مي گذرد و در کلامي چنين مي گويد:
من همه افرادي را که من غيبت کرده يا به من اهانت نموده اند عفو نمودم و از خداي تعالي براي همه طلب عفو مي کنم. (49)
و همه را از کينه توزي و انتقام جويي باز مي دارد. (50) و کساني که حدود الهي و قصاص را انتقام جويي دانسته محکوم کرده و آن را براي اصلاح و تربيت جامعه لازم مي شمارد.
« حدود الهي براي تربيت جامعه است، نه براي انتقام جويي » (51)
و آنگاه که عده اي گروگان گيري آميرکايي ها را انتقام جويي معرفي مي کنند، امام آن را رد کرده و آن را در جهت مصالح مملکت مي داند که نامش انتقام جويي نيست. (52)

11 ـ قانونگرايي
 

توجه و احترام به قانون باعث انجام درست کارها و عدم تداخل امور در يکديگر است، و روند اجراي دستورهاي اسلامي و قوانين مملکتي را آسان مي سازد. امام خميني بر اجراي قانون و احترام به آن تاکيد نموده اند و بر اين باورند وقتي که قانون مراحل خود را طي کرد بايد از سوي همه مورد احترام قرار گيرد.
اما در مقام تدبير امور يک مملکت و در مقام اداره ي يک مملکت، بايد همه ي شماها و همه کساني که دست اندر کار هستند و همه ي ملت بپذيرند آن چيزي را که قانون اساسي پذيرفته است. بپذيرند آن چيزي را که مجلس به آن راي مي دهد و شوراي نگهبان آن را موافق قانون و موافق شرع ميداند، بايد بپذيرند اينها را، اگر مي خواهيد که از صحنه بيرونتان نکنند، بپذيريد قانون را. نگوييد هي قانون و خودتان خلاف قانون بکنيد، بپذيريد قانون را، همه تان روي مرز قانون عمل بکنيد. اگر همه روي مرز قانون عمل بکنند، اختلاف ديگر پيش نمي آيد. (53)
امام بر اين باور است که اگر همه در برابر قانون خاضع باشند و آن را محترم بشمارند، اختلافي پيش نمي آيد و « اختلافات از راه قانون شکني ها پيش مي آيد » (54)
ملاک قانون در ديدگاه امام، قانون اسلام است و مردم با اسلام بيعت کردند که به احکام اسلام عمل کنيم. (55) از نظر ايشان حکومت اسلامي حکومت قانون است و آن فقيهي که امانت امت را به عهده دارد بايد از ديکتاتوري به دور باشد و برابر قانون عمل کند.
اسلام حکومتش حکومت قانون است، يعني قانون الهي، قانون قرآن و سنت است. و حکومت، حکومتِ تابع قانون است؛ يعني خود پيغمبر هم تابع قانون، خود اميرالمومنين هم تابع قانون، تخلف از قانون يک قدم نمي کردند و نمي توانستند بکنند. (56)
ايشان بارها از حکومت پيامبر و اميرالمومنين به عنوان بهترين حاکمان قانونمدار ياد مي کند، که حضرت علي (ع) مانند يک مرد عادي در مجلس قاضي حاضر مي شد. (57)
و اينجا نکته ديگري درباره ي قانون قابل طرح است و آن تساوي در برابر قانون است. همه در برابر قوانين يکسان هستند و در جمهوري اسلامي با مردم بايد به عدالت رفتار شود.
اين طور نباشد که يک کسي که آشناي ما هست، جلو کارش را انجام بدهيم، يک کسي که خير، غريبه هست، عقب تر انجام بدهيم. (58)
حضرت علي (ع) در برابر ستم به زن يهودي که در پناه اسلام است چنان بر مي آشوبد و از ظلم به وي مي نالد که گويا مسلمان است و مي گويد اگر بميريم به خاطر اين ستمي که به زن يهودي شده که خلخال از پايش در آورده اند ملامتي نيست. (59) و او را برابر با يک زن مسلمان مي شمارد. سخن امام خميني اشاره به خطبه ي 27 نهج البلاغه است که حضرت امير (ع) ياران خود را به خاطر کوتاهي در جهاد و دفاع از غير مسلمانان در پناه اسلام سرزنش مي کند، که غارتگران سپاه معاويه به شهر انبار يورش برده و اموال مردم را غارت کردند.
امام براي اجراي درست قانون و حرکت تکاملي جامعه به دو نکته اشاره دارند:
الف ) تشويق: افرادي که کارهاي خوب انجام داده و داراي موفقيت هستند تشويق شوند و از کارهاي مثبت آنها تقدير به عمل آيد.
و يا کارمندي خوب کار کرد و يا اگر طبيبي عمل خوبي انجام داد، عکس او را در صفحه ي اول [ روزنامه ] چاپ کنيد و بنويسيد که اين عملش چطور بوده است. اين باعث تشويق اطبا مي شود و بيشتر دنبال کار مي روند. يا مثلاً اگر کسي کشفي کرد، بايد مفصل با عکس و مطلب باشد. (60)
امام علي (ع) به مالک اشتر مي نويسد: « مبادا افراد نيکوکار و بدکردار در ديده ات برابر باشد؛ اين، رغبت نيکوکار را در نيکي کم کند و بدکردار را به بدي وادارا نمايد » (61) و در فائده ي تشويق و تقدير مي خوانيم:
« يادآوري کارهاي ارزشمند آنان (ارتشيان)، شجاعات را بر مي انگيزاند و ترسوها را به تلاش وا مي دارد » (62) و در نقش تشويق مي فرمايد:
« ازجر المسي ء بثواب المحسن » (63)
با پاداش دادن به نيکوکار بدکار را از بدکرداري باز دار.
ب ) اصلاح: اگر عده اي به وظايف خود اشنا نيستند و ممکن است تخلفاتي داشته باشند، باید دست به اصلاح آنها زد، زيرا همه در مقابل ملت و در برابر يکديگر مسووليم.
خودم را اصلاح کنم ديگران را هم اصلاح کنم، به هر مقداري که مي توانيد. (64)
اميرالمومنين (ع) اصلاح را امري همگاني مي داند که تمام طبقات بايد همه با هم اصلاح شوند. (65)

12 ـ مشورت
 

مشورت در کارها باعث استفاده از فکر ديگران و توان آنها در حل مشکلات کشور و شرکت دادن آنان در امور اجتماعي و سياسي است.
خداوند از پيامبر مي خواهد که با مسلمانان مشورت نمايد « و شاورهم في الامر » (66) و سوره اي به نام شوري در قرآن ـ که در آن توصيه به شورا شده (66) ـ حکايت از اهميت اين کار دارد. به فرموده امام علي (ع) پشتيباني مانند مشورت نيست. (67) و مشورت عين هدايت است، و به خطر مي افتد کسي که استبداد نظر داشته باشد. (68) مشورت در امور اجتماعي و سياسي از نظر امام خميني امري لازم است که باعث جلوگيري از آسیب هاي احتمالي مي گردد. درباره ي مشورت استانداران مي گويند:
اگر شماها بخواهيد کشورتان محفوظ بماند و اگر بخواهيد آسيب نبينيد، بايد کاري بکنيد که در هر محلي مشورت بکنيد با آقايان راجع به مسائل، آنها به مسائل محلي آشنا هستند و استاندارها غالبا از خارج رفته اند و توجه کم دارند. اين بايد مشورت بکنند. (69)
از روحانيون نيز مي خواهند مانند قبل از انقلاب کارها را با مشورت پيش ببرند و در رابطه آنها با مردم خللي ايجاد نشود و به مشکلات مردم برسند.
روحانيون حالا هم بايد کارها را با مشورت يکديگر ادامه دهند و اگر مسائلي وجود دارد خودشان حل کنند و نگذارند بين روحاينت و مردم مساله اي پيش آيد. (70)
در موردي از مسوولان محلي مي خواهند که با روحانيان محل مشورت نمايند، زيرا مشورت بايد با انسان ها و « اشخاص مطلع » (71) باشد و آنها به اوضاع منطقه خود آشناترند. در مسائل تبليغاتي براي مقابله با گروه ها و تبليغات بيگانگان عليه نظام اسلامي، دستور به مشورت و تبادل اطلاعات مي دهند و نتيجه آن را موفقيت مي دانند.
اگر گروه ها براي خدا کار کنند و با هم مشورت کنند و با افرادي که اطلاعاتشان بيشتر از آنهاست همکاري نمايند شايد بتواننند تبليغات را راه بيندازند. (72)
در موقع انتخابات از افراد بي سواد مي خواهند که با « اشخاص مطمئن، متدين » مشورت نموده و کانديداهاي مورد نظر خود را شناسايي و به انها راي بدهند (73) و بي سوادي و عدم آگاهي را بهانه اي براي شرکت نکردن در انتخابات قرار ندهند.
امام خميني رمز پيروزي و موفقيت را، اتحاد و همفکري و مشورت با يکديگر مي داند.
تا رسيدن به پيروزي نهايي همه با هم باشيد و با هم فکر کنيد و با هم راجع به اين مسائل مشورت کنيد. (74)
ايشان کار اصلي مجلس را مشورت براي دستيابي به نتيجه خوب در طرح ها و لوايح مي دانند که براي رسيدن به اهداف اسلامي بايد صورت بگيرد.
« آنچه دلخواه اسلام است بحث و مشورت بشود » (75)
اين مشورت در امور مهم بيشتر بايد مورد توجه قرار گيرد. به ويژه در سياست خارجي و مسائل اقتصادي (76) و توصيه مي کنند که در کميسيون هاي مهم، چند نفر از متخصصان متعهد را که به مشکلات آگاهند دعوت نموده و مسائل را با حضور آنان بررسي نمايند. (77) امام خميني به حل معضلات نظام و براي حمايت از رهبري و مشاورت با ايشان، موضوع تشخيص مصلحت نظام را مطرح کرده و در دستور کار مجلس خبرگان بازنگري قانون اساسي جمهوري اسلامي قرار دادند:
مجمع تشخيص مصلحت براي حل معضلات نظام و مشورت رهبري به صورتي که قدرتي در عرض قواي ديگر نباشد. (78)
امام خميني خود در بسياري از موارد با ياران خود مشورت مي کردند و نظرات آنها را محترم مي شمردند. اما در مواردي خود تصميم نهايي را مي گرفتند و اين فرموده خداوند است که به پيامبرش مي فرمايد:
« با آنها مشورت کن و زماني که تصميم گرفتي بر خدا توکل نما » (79)
علت قاطعيت امام در بسياري از موارد همين تصميم گيري مستقل ايشان بود و باعث مي شد که افراد تصور نکنند مي توانند در تصميم هاي اساسي ايشان، مانع ايجاد کنند؛ زيرا وقتي امام به نتيجه اي خاص مي رسيدند برابر آن عمل مي کردند. شايد سخن ايشان ناظر به چنين مواردي باشد که مي فرمايند:
يک جهت اين که مشورت در وقتي است که شبهه باشد. در اموري که شبهه نيست مشورت هم نيست. (80)
آيت الله فاضل لنکراني در اين زمينه خاطره اي از امام خميني نقل مي کند که به ايشان عرض مي کردم که مناسب است شما گهگاهي يک جلسه ي مشاوره و مشورت با بزرگان داشته باشيد. ايشان در جواب فرمودند: « مسائلي که پيش مي آيد و من خودم در آنها داراي يک نظري هستم و به نظر خودم کمال اعتقاد را دارم و تشخيص مي دهم که بايد اين راه طي شود و نظر من پياده بشود، آيا اين مشورت با آنها چه نتيجه اي مي تواند داشته باشد ؟ اگر مشورت بکنم و... معنايش اين است که آن راهي را که من تشخيص دادم و آن نظري که خودم دارم کنار گذاشته بشود در حالي که من صد در صد معتقدم که صلاح در پياده شدن آن نظر است » (81)
علي (ع) سخن زيبايي به عبدالله بن عباس مي فرمايد که در اين ارتباط مهم است:
« لک ان تشير علي و اري فان عصيتک فاطعني » (82)
وظيفه ي توست که مرا راهنمايي کني و من در آن مي نگرم. پس اگر بر خلاف نظر تو عمل کردم، بايد از من اطاعت کني.
و زماني که طلحه و زبير به علي (ع) گفتند که چرا با ما مشورت نمي کني. حضرت به آنان پاسخ داد که در کدام حق ناتوان بوده يا به آن ناآگاه بوده و يا در آن خطا کردم که از شما کمک بخواهم (83) يعني نيازي به شما نيست.

13 ـ نظم
 

نظم و وقت شناسي، از اموري است که در اسلام به آن توجه خاص شده است. اعمال عبادي در زمان هاي معيني با شرايط خاصي انجام مي گيرد. نماز در اوقات خاص و روزه در ماهي خاص و حج با برنامه اي خاص و منظم برابر ضوابطي خاص. مردان خدا نيز با نظم و برنامه ريزي بهترين استفاده را از نظم مي برند. امام خميني جزو شخصيت هاي استثنايي بود که هم خود منظم بود و هم ديگران را به نظم و وقت شناسي و استفاده از فرصت ها دعوت مي کرد و مي فرمود:
اسلام که با نظم مخالف نيست، اصلا اسلام مي خواهد نظم حفظ بشود، نظام حفظ بشود. (84)
امام علي (ع) در وصيت خود به حسن و حسين (ع) آن دو و مومنان را به تقوا و نظم دعوت مي کند:
« او صيکما و جميع وليد و اهلي و من بلغه کتابي بتقوي الله و نظم امرکم » (85)
شما دو نفر و تمامي فرزندان و خانواده ام و هر کسي که وصيت نامه ي من به او برسد به تقواي الهي و نظم در کارهايتان سفارش مي نمايم.
امام خميني نظم را جزو مقررات اسلامي مي داند. (86) و لزوم ايجاد دولت را جهت ايجاد نظم، از امور حسبيه مي شمارد:
دولت از اموزري است که بايد در مملکت باشد، از واجبات حسبيه اي است که واجب است براي حفظ نظم، دولت باشد. (87)
بخضي از کاربرد نظم در سخنان و پيام هاي امام خميني برا ي ايجاد نظم در جامعه و جلوگيري از هرج و مرجي است که پس از هر انقلابي رخ مي دهد و بخشي نيز مربوط به نظم در نيروهاي ارتشي و سپاهي است و رعايت سلسله مراتب در آنها و در ارگان هاي دولتي. ايشان در توصيه به نظام کارگران و کارمندان مي گويند:
يک مطلب مهمي که بايد کارگران کارخانه ها، کارگران معادن و همه ي کارگران در هر جا که هستند و کارمندان در هر جاي کشور هستند، توجه به آن بکنند اين است که نظم را در هر جا که هست مراعات کنند. (88)
امام بي نظمي را خود سري و مخالف جامعه ي توحيدي مي دانند که رشد جامعه در سايه نظم است.
نظم نبودن معناي خونسردي است، خودسري منافي با جامعه ي توحيدي است. (89)
به نظر مي رسد که پس  از پيروزي انقلاب اسلامي در بعضي از ادارات بي نظمي جاي خود را به نظم اداري گذشته داده و برخي بر اين باور بودند، اکنون که جامعه از زير سلطه ي استبداد آزاد شده رفتن کارمندان به ادارات به طور دقيق و منظم نيز اين آزادي وجود دارد و نبايد اجباري در کار باشد و افراد آن گونه که بخواهند و هر زمان که تشخيص دهند در سرکار حاضر شوند. اين مشکل در قوه ي قضاييه که کارش رسيدگي به اختلافات مردم بود محسوس تر نشان مي داد. شايد به اين جهت که قاضي خود را مستقل تصور مي کرد که تحت تاثير و فرمان هيچ کسي نبايد باشد، يا احتمالا بدان که جهت که ساختار آن قوه تغيير کرده بود، چنين تصوري داشتند. امام خميني در جهت حل اين مشکل نظم را از واجبات الهي دانسته و قاضي ها را موظف به حضور منظم در سر کار مي داند:
البته بايد همه ي امور بر نظام و نظم باشد وقي که پايه ي امور بر نظم بنا شده باشد ـ و حفظ نظم از واجبات الهي است ـ بايد در قوه ي قضايي هم اين نظم محفوظ باشد؛ يعني اين طور نباشد که قاضي يک روز بخواهد بيايد، يک روز هم دلش بخواهد نيايد. (90)
براي اينکه نظم در هندسه ي فکري امام خميني روشن شود، به نمونه اي از دقت و نظم در سيره ي عملي و روش زندگي ايشان توجه مي کنيم.
« اصولاً خميني در نظم برنامه، انسان بي مانندي است که نمونه ي آن را در ميان رجال روحاني و سياسي معاصر ايران نمي توان يافت و ديده يا شنيده نشده است که کسي همانند او در همه ي امور حتي در حرکات و سکنات خود روي برنامه و نظم عمل نمايد و در امور عبادي، اجتماعي و سياسي و زندگي شخصي داراي شيوه ي ويژه اي بوده، و چون ساعت اتوماتيک منسجم و منظم کار کند.
نظم و انضباط دقيق و موزون امام خميني در شئون زندگي تا آنجاست که افراد خانواده ي او ـ بنا به گفته ي خودشان ـ از حرکات و کارهاي او حد و حدود اوقات را به دست مي آورند! مثلا آنگاه که او از مطالعه فارغ مي شود، يا مطالعه آغاز مي کند، از خواب بيدار مي شود، يا براي استراحت به رختخواب مي رود، براي تدريس به مسجد مي رود و يا در سطح بالکن خانه به قدم زدن مي پردازد و... در مي يابند که چه ساعتي از شب و روز مي باشد » (91)

پي‌نوشت‌ها:
 

  1. نهج البلاغه، ترجمه ي شهيدي، خطبه 209، ص 242
  2. صحيفه امام، ج 4، ص 395
  3. همان، ج 20، ص 494
  4. سيماي کارگزاران، ج 2، ص 362
  5. صحيفه امام، ج 6، ص 327 و ج 16، ص 238
  6. حضرت در نامه ي 45 نهج البلاغه پس از بيان لباس و غذاي ساده مي فرمايد: « شما نمي توانيد اين گونه باشيد، ولي مرا با پارسايي و کوشش در عبادت و عفت و درست کاري ياري نماييد ».
  7. صحيفه امام، ج 20، ص 495
  8. مجله حوزه، شماره 96، ص 267
  9. صحيفه امام، ج 9، ص 477 و ج 10، ص 24، 25 و ج 11، ص 250 و ج 18، ص 13
  10. همان، ج 17، ص 453
  11. همان، ج 19، ص 252
  12. همان،ج 20، ص 342
  13. شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 409
  14. همان، ص 412 ـ 415
  15. صحيفه امام، ج 9، ص 30
  16. هود ( 11 ): 112
  17. صحيفه امام، ج 7، ص 493 و ج 9، ص 478 و ج 13، ص 465 و ج 16، ص 300 و 507 و ج 17، ص 492 و 497 و ج 18، ص 254 و 435 و ج 19، ص 195 و ج 20، ص 346
  18. شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 423؛ نهج البلاغه، حکمت 153، ص 499
  19. صحيفه امام، ج 18، ص 274
  20. الکافي، ج 2، ص 241، ح 37
  21. صحيفه امام، ج 18، ص 439
  22. اعراف ( 7 ): 199
  23. صحيفه امام، ج 11، ص 128
  24. شرح غررالحکم،ج1، ص 97، « العفو زکاه الظفر » همان، ص 67، « العفو احسن الاحسان » همان، ص 198، « العفوزين القدره »
  25. صحيفه امام، ج 7، ص 93
  26. همان، ج 8، ص 518
  27. همان، ج 7، ص 21
  28. همان، ج 12، ص 195
  29. همان، ج 14، ص 217
  30. شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 229
  31. همان، ص 237
  32. فتح ( 48 ): 29 « اشداء علي الکفار و رحماء بينهم »
  33. صحيفه امام، ج 9، ص 385
  34. همان، ص 386
  35. شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 313
  36. همان، ص 314
  37. همان، ص 318 ـ 319
  38. صحيفه امام، ج 19، ص 340
  39. همان، ص 29
  40. همان، ج 9، ص 289
  41. همان، ج 11، ص 391
  42. همان، ج 18، ص 46
  43. همان، ج 9، ص 342
  44. همان، ص 371
  45. شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 425
  46. مائده (5): 13
  47. شرح غررالحکم، ج 2، ص 69
  48. شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 427
  49. صحيفه امام، ج 6، ص 264
  50. همان، ج 7، ص 158
  51. همان، ص 313
  52. همان، ج 11، ص 83
  53. صحيفه امام، ج 14، ص 378
  54. همان ف ص 414
  55. همان، ج 11، ص 522
  56. همان، ج 11، ص 22
  57. همان، ج 4، ص 327 ـ 328 و ج 11، ص 2
  58. همان، ج9، ص 20
  59. همان، ج 4، ص 164 و 425 و ج 5، ص 328 و ج 6، ص 441 و ج 11، ص 21
  60. همان، ج 19، ص 361
  61. نهج البلاغه، نامه 53، ص 430؛ مديريت سياست، ص 52 « و لايکونن المحسن و المسيء عندک بمنزله سواء فان في ذلک تزهيدا لاهل الاحسان في الاحسان و تدريبا لاهل الاساءه علي الاساءه »
  62. نهج البلاغه، نامه 53؛ ص 434؛ مديريت سياست، ص 58؛ « فان کثره الذکر لحسن افعالهم تهز الشجاع و تحرض الناکل »
  63. نهج البلاغه، حکمت 177، ص 501
  64. صحيفه امام، ج 10، ص 393
  65. نهج البلاغه، نامه 53، ص 431؛ مديريت و سياست، ص 54 « و اعلم ان الرعيه طبقات لا يصلح بعضها الا ببعض »
  66. آل عمران (3): 159
  67. شوري ( 42 ): 38 ( و امرهم شوري بينهم )
  68. همان، حکمت 211، ص 506، « و الاستشاره عين الهدايه و قد خاطر من استعني برايه »
  69. صحيفه امام، ج 15، ص 380
  70. همان، ص 393
  71. همان، ج 17، ص 253
  72. همان، ج 15، ص 362
  73. همان، ج 12، ص 278
  74. همان، ص 79
  75. همان، ص 344
  76. همان، ج 18، ص 463
  77. همان، ج 19، ص 153
  78. همان، ج 21، ص 364
  79. آل عمران (3): 159 ( و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوکل علي الله )
  80. صحيفه امام، ج 12، ص 213
  81. سرگذشت هاي ويژه از زندگي حضرت امام خميني، ج 6، ص 108 ـ 109
  82. نهج البلاغه، ترجمه ي فيض الاسلام، حکمت 313، ص 1239
  83. همان، خطبه 144، ص 656؛ سيماي کارگزاران، ج 2، ص 278
  84. صحيفه امام، ج 16، ص 450
  85. نهج البلاغه، ترجمه ي فيض الاسلام، نامه 47، ص 977
  86. صحيفه امام، ج 13، ص 134
  87. همان، ص 113
  88. همان، ج 14، ص 45
  89. همان، ج 11، ص 493
  90. همان، ج 13، ص 114
  91. بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج 1، ص 42

 

منبع:ذاکری، علی اکبر؛ (1387) امام خميني (ره) و مفاهيم اخلاقي (اخلاق مسئوولان نظام اسلامی)، تهران، چاپ و نشر عروج.