قلمرو اخلاقي نقد و انتقاد


 

نويسنده:غلامرضا گلي زواره




 
به نزد من آن کس نکو خواه توست
که گويد فلان چاه در راه توست
«سعدي»

ترويج تفکر خلاق و انتقادي
 

از عواملي که به رشد فکري، پرورش ذهن وتوليد انديشه کمک مي کند«تفکر انتقادي» است. اين برنامه، فرآيندي است منسجم و خردمندانه که به طور فعال و توأم با نوعي تبحر به تحليل، ترکيب و ارزشيابي اطلاعات تدوين گرديده و توليد شده مي پردازد و از طريق مشاهده، تجربه، تأمل و استدلال زيربنايي، باورهاي خود را تقويت مي کند و در اخلاق، رفتار و کردار خويش تحولي منطقي به وجود مي آورد. اين گونه افراد ظرفيت خوب و سعه صدر عالي دارند، به ارزش ها بها مي دهند و از فضيلت هاي اخلاقي استقبال مي نمايند. کسي که تفکر انتقادي دارد، مي داند دانشي که به دست آورده است، محدود بوده و احتياج به بازنگري و اصلاح دارد و نيز مراقب است دچار آفت خودخواهي و خودمداري نشود.
نسبت به موقعيت هاي فريبنده، حساس است. در اخذ معارف و مکارم، تواضع و فروتني نشان مي دهد ونيز درانتقال دانش به ديگران، خاضع است. وقتي از موضوعي اطمينان ندارد ونمي تواند درباره اش اظهار نظر قطعي کند، از گفتن «من نمي دانم» هراس به دل راه نمي دهد.(1)
علامه طباطبايي در برابربرخي سؤالات که ازحيطه ي توانايي هاي علمي او بيرون بود، لفظ «نمي دانم» را با شهامت به کار مي برد.(2)
صاحبان تفکر انتقادي براحساسات و عواطف خويش غلبه دارند و آنها را به صورت هدايت شده، مفيد و کارساز در موقعيت هاي گوناگون به کار مي برند. دردها، رنج ها، ناکامي ها و نگراني هاي آنان متکي بر واقعيت هاي زندگي فردي و اجتماعي است نه آن که بر برخي جهالت ها، ترديدها، امور خرافي و تخيلي وابستگي داشته باشند.
اين گونه افراد هيچ گاه خود را محور قرار نمي دهند و ادعا ندارند به طور کامل درست مي انديشند بلکه مشتاق شنيدن، خواندن واستفاده از نقطه نظرات ديگران هستند و با روشن شدن حقيقت، درستي و انصاف، تسليم مي گردند گرچه به ضرر خودشان باشد. براي اين که چنين نگرشي در جامعه به صورت يک «فرهنگ» درآيد، لازم است قادر باشيم نقاط قوت و ضعف ديگران را در نظر بگيريم و به طور فرضي خود را به جاي افراد ديگر قرار دهيم تا درک درستي از ديدگاه هاي افراد به دست آوريم، اين کار تمايلات خودمدارانه و تکبر و بلندپروازي هاي خيال پردازانه را تضعيف مي کند.
تفکرانتقادي علاوه برآن که قدرت خلاقيت صاحب آن را ارتقا مي دهد، آن چنان استقلالي در بصيرت او به وجود مي آورد که به وي اجازه نمي دهد تحت تأثير افکار جناحي و تبليغات موهوم و تهاجم فکري و فرهنگي قرار گيرد؛ در واقع به نوعي استقلال در انديشه دست مي يابد، امور غير منطقي و تزريقي را کنار مي نهد، مقوله هايي را به کار مي گيرند؛ يا جذب مي کند که در رشد خود يا اصلاح جامعه دخالت دارد و به بهترين وجهي درخدمت مقاصد انساني و ارزشي قرار مي گيرد.
او ضمن اين که جرأت استدلال هاي خويش را پرورش داده، آن گونه تربيت مي شود که وقتي مي خواهد مطلبي را از ديگران دريافت دارد، دليل مي خواهد؛ البته مراقب است برخي شيوه هاي فريبنده و غيراصيل و بيگانه با باورها و ارزش هاي معنوي، اعتقادات وفضيلت هاي او را شکار نکنند.
ذهن نقاد، نه هرنکته اي را به راحتي مي پذيرد و نه آن که به سرعت رد مي کند، ابتدا در مورد موضوع مورد نظر سوالاتي را مطرح مي کند تا قلمرو آن روشن گردد، آن گاه اگر منطقي بود، مي پذيرد و در غيراين صورت از پذيرش آن اجتناب مي کند. اين گونه اشخاص از تعصب و شيفتگي هاي قومي، فرقه اي و حزبي به دورند و اگر سخن بر حق را حتي از مخالف خود شنيدند، قبول مي کنند، آن افرادي که به راحتي جذب گروه هاي فرصت طلب، معارض و معاند مي گردند و در جرگه خلافکاران و تبه کاران سياسي و اجتماعي قرار مي گيرند، به فرجام امور فکر نمي کنند، جوانب کار را در نظر نمي گيرند و مقاصد باطل آن مرداب هاي هلاک کننده را نمي شناسند.

مهارتي مهم، اما فراموش شده!
 

تفکر نقادانه، يکي از مهارت هاي زندگي است. که زمينه ساز مهارت تصميم گيري و حل مسئله است. اين شيوه يک فرايند شناختي ، فعال و سازمان يافته است که شخص به کمک آن به بررسي افکار و عقايد خود و ديگران يا موقعيت هاي خاص مي پردازد و با ارزيابي و تفسير ماهرانه خود به درک و فهم روشن تر و بيشتر دست مي يابد. افراد داراي اين امتياز، با ويژگي هاي ذيل شناخته مي شوند:
روحيه ي پرسشگري دارند؛ خود نقد پذيرند؛ داوري و قضاوت آنان به دور از تعصب و لج بازي و کژانديشي است؛ هرچيزي را به سادگي و بدون بصيرت و ژرف انديشي نه مي پذيرند و نه مردود مي شمارند، از منابع مختلف درباره موضوع موردنظر آگاهي هاي مفيد، مناسب و دقيقي به دست مي آورند، نسبت به مسايل اجتماعي ديد وسيع و توأم با دقت لازمي دارند؛ به جنبه هاي مثبت و منفي مسئله توجه مي کنند و يک سونگر نمي باشند؛ قدرت تجزيه و تحليل و نتيجه گيري ازموضوعات گوناگون مطرح شده و مورد نياز را دارند؛ با ذهني باز و متفکرانه درباره هر موضوعي اظهارنظر مي نمايند؛ معمولاً مي کوشند قدرت تشخيص درست از نادرست را دارا باشند؛ گوينده اي متفکر و منطقي و شنونده اي فعال هستند.(3)
شهيد آيت الله مطهري دراين باره فرموده است:
اين مسئله که بايد در افراد و جامعه رشد شخصيت فکري و عقلاني پيدا شود؛ يعني قوه ي تجزيه و تحليل در مسايل پيدا شود، يک مطلب اساسي است؛ يعني در همين آموزش ها و تعليم ها و تربيت ها در مدرسه ها وظيفه معلم بالاتر از اين که به بچه ها ياد مي دهد، اين است که کاري بکند که قوه ي تجزيه وتحليل او قدرت بگيرد نه اين که در مغز وي معلومات بريزد(آدمي) که سي سال عمر را يکسره درس اين استاد و آن استاد را ديده، او مجال فکرکردن براي خودش باقي نگذاشته است.(4)
مغز آدمي شباهت هايي به معده ي انسان دارد؛ دستگاه گوارش بايد مواد غذايي را از بيرون دريافت دارد و با ترشحاتي که روي آن غذا انجام مي دهد، براي جذب گرديدن آن آماده سازد. ولي معده اي که مدام و به سرعت بر آن غذا تحميل مي گردد، ديگر فرصت هضم و مهيا نمودن آن را براي اعضا و جوارح ندارد. در ضمن معده سالم نسبت به خوراکي ها ناگوار، مسموم و آلوده عکس العمل نشان مي دهد، ضمن اين که ضايعات و سموم و مواد مضر را به کمک کبد و دستگاه دفع از بدن دور مي کند. راستي اگر انديشه ها اين گونه عمل مي کردند، آن وقت افکار مسموم و آلوده قادر نبودند آسيب هاي غيرقابل جبراني به جامعه وارد کنند.
در قرآن کريم آمده است:
(فبشر عباد*الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئک الذين هداهم الله و اولئک هم اولواالالباب)؛
«پس بشارت بده بندگان مرا؛ آن کساني که به سخن گوش مي دهند و از بهترين آن پيروي مي کنند. اينان کساني هستند که خداوند هدايتشان کرده و خردمندان هستند».(5)
طبق اين آيه، بندگان راستين خداوند و آنان که دل را به ذکر و نماز وياد خداوند روشن و منور نموده اند، هر خبر و سخني را بدون انديشه باورنمي کنند و پس از نقادي، سبک و سنگين کردن، ارزيابي و گزينش بهتر و مطمئن تر، از آن پيروي مي نمايند. اينها افرادي اند که خداوند با استفاده از نيروي رسول باطني(عقل و خرد) هدايتشان کرده و به راستي صاحبان عقل مي باشند.
امام جعفر صادق (ع)با توجه به اين آيه، خطاب به هشام بن حکم مي فرمايد:
«ان الله تبارک و تعالي بشر اهل العقل و الفهم في کتابه؛(6)به درستي که خداوند تبارک و تعالي اهل خرد و درک را در کتاب خود بشارت داده است ».
ازاين آيه و روايت کاملاً هويدا است که از برجسته ترين خصال عقل براي آدمي همين تفکيک و تمييز دادن است؛ قدرت تشخيص گفته ي راست ازادعاي دروغ، سخن قوي از بيان ضعيف، اظهارات منطقي از اقوال دور ازخرد و به طور خلاصه قدرت غربال کردن ؛ عقل نقاد خوبي و بدي را از هم جدا مي کند.
رسول اکرم(ص)فرموده است: «کفي بالمرء جهلاً ان، يحدث ما سمع؛(7)براي ناداني آدمي همين بس که هرچه مي شنود، نقل کند (خوش باور، زودباور و ساده لوح باشد)».

ضرورت نياز به ارزيابي ديگران
 

در قرآن کريم ضمن اين که از فطرت الهي، کرامت و گرايش هاي ملکوتي و معنوي انسان سخن گفته شده است، وي به عنوان مخلوقي ضعيف، حريص، ظالم، جهول و مانند آن معرفي گرديده است؛ نبايد اين اوصاف و تعابير را به منزله تحقيراخلاقي انسان ها تلقي کرد بلکه اين موارد از واقعيت هاي درون آدمي حکايت دارند.
حضرت علي(ع)اين ناتواني را چنين مطرح مي فرمايد:
«اين انسان موجود بيچاره اي مي باشد، مرگش پوشيده و بيماري اش پنهان، کردارش نوشته شده است، پشه اي مي تواند او را بيازارد، اگر جرعه اي آب در گلويش گير کند، مي ميرد».(8)
و اينها هيچ کدام نمي خواهند خوبي، فرشته خصالي و پاکي و پارسايي آدمي را منکر شوند. اگر ميزان هورمون هاي بدن انسان يا الکتروليت هاي خون، فشارخون، دماي بدن و اندازه اکسيژن خون مقداري کم و زياد گردد، حياتش در معرض خطري جدي قرار مي گيرد و چه بسا عقل، شعور ودانش او يکباره آشفته وپريشان مي گردد. حال اگر اين افراد از سوي شهوت، حرص، طمع، تکبر، حسادت و مانند اينها چنان در حالت ضعف قرار گيرد، چه حالتي خواهد داشت؟
فرستادگان الهي و ستارگان فروزان آسمان امامت و ولايت و علماي اخلاق و وارستگان آمده اند که آتش شهوت و خودخواهي ها را خاموش کنند و آلودگي هاي اخلاقي وفکري را زايل سازند. آن بزرگواران از حقيقت و معنويت و سرنوشت نيکوکاران و صالحان در سراي جاويد سخن گفتند، راه حق را نشان دادند، داور و حکم آوردند، براي مردم سخنان دلپذيرگفتند، با اين همه بشريت جز قليلي از افراد، در مسير تقوا، ايمان و خوش خوئي گام ننهاد؛ چون خود را از دام هاي درون و تعلقات نفساني آزاد نکرده بود. آدمي با شناختن خويش مي تواند آن پوسته ها و لايه هاي آزاردهنده و سد راه رشد و معنويت را بشکافد و ازاين تنگناها رها گردد اما چون در اين مسير مرتکب خطاهايي مي گردد و در ضمن احتمال دارد دچار خودبيگانگي و برخي خودخواهي ها شود، لازم است از کمک هاي فکري و دل سوزي هاي افراد ناصح که صلاح او را مي خواهند، استفاده کند. در واقع اگر انسان بخواهد خود را ارزيابي کند تا به راه درست گام نهد و رستگار شود، به دليل انواع گرفتاري ها وحجاب هايي که دارد، دراين امر چندان توفيقي به دست نمي آورد. بنابراين گاهي بهتراست براي مشاهده و شناخت خود به بيرون بنگرد و سيماي خود را درآينه ديگري نگاه کند، صرفاً معصومين و پاکان مي توانند خود را در آينه خويش ببينند. اين کار اگر چه دشواراست ولي براي کساني که سختي هاي زيادي را هموار کرده اند، چندان مرارت آور نمي باشد.

در روايتي از امام صادق(ع) آمده است:
 

«احب اخواني الي من اهدي الي عيوبي؛ محبوب ترين دوستان و برادران من، آنهايي هستند که عيوب و کاستي هاي مرا برايم بازگويند».(9)

پي نوشت ها :
 

1-ماهنامه ي رشد معلم، س22، ش مسلسل 177، آذر 1382، ص 22-21.
2-جرعه هاي جان بخش، از نگارنده، ص.
3-نقادانه فکرکنيد، وحيد ضيائي، روزنامه اطلاعات، 1388/3/4، ش24477.
4-تعليم و تربيت در اسلام، شهيد آيت الله مرتضي مطهري، ص 22.
5-زمر/17 و 18.
6-اصول کافي، کليني، ج اول، کتاب عقل و جهل حديث 12، ص41.
7-جامع الصغير، ج2، ص90.
8-نهج البلاغه، دشتي، حکمت 419.
9-تحف العقول، ابن شعبه حراني، ص 27.
 

منبع : فرهنگ کوثر (ویژه اندیشه و سیره اهل بیت شماره 82 ) / انتشارات آستانه مقدسه حضرت معصومه (س )سال 1389