از ماجرای آزاد سازی سوسنگرد چه می دانید؟
آزادسازی سوسنگرد از جمله موفقیتهای اثرگذار جنگ تحمیلی بهشمار میرود که ضربهی سنگینی به برنامههای ارتش عراق زد. متن زیر از امیر سرلشگر محمد سلیمی، فرماندهی سابق ارتش جمهوری اسلامی ایران که آن زمان ریاست ستاد جنگهای نامنظم را برعهده داشت، از روزهای حساس منتهی به آزادسازی سوسنگرد و نقش حضرت آیتالله خامنهای در این پیروزی میگوید:
اینها فرشتهاند!
حضرت آقا در آن روزی که با بنیصدر صحبت میکردند، میفرمودند: «باید به فکر اینها [نیروهای مستقر در سوسنگرد] باشیم، اینها فرشته هستند. ضرر شهادت اینها برای ما بهمراتب بیشتر از سقوط سوسنگرد است، چون بالاخره ما سوسنگرد را از چنگ این خبیثهای بعثی بیرون میکشیم، اما اگر آنها شهید شدند، ما چهکار کنیم؟
حضرت آقا گوشی را برداشتند. آقای اشراقی، داماد حضرت امام خمینی رحمةاللهعلیه بود و گفت: «حضرت امام سلام رساندند و فرمودند که اوضاع جنگ چطور است؟ حضرت آقا فرمودند: «اوضاع جنگ اینطور است که فردا قرار است یک عملیات سرنوشتساز شروع شود، اما من نگران هستم؛ مگر اینکه حضرت امام دستوری بدهند و ببینیم که چه کار باید بکنیم.»
من صبح جمعه، بیستوسوم آبان تلفن را برداشتم و با حضرت آقا تماس گرفتم. گزارش این افسر را به عرض حضرت آقا رساندم. به ایشان عرض کردم: آن قولی که بنیصدر به شما داده بود و از سرهنگ قاسمی قول گرفته بودید که برای سوسنگرد تلاشهایی کنند و گشایشی به وجود بیاورند و فشار را از روی مردم بردارند، بنیصدر این اجازه را به سرهنگ قاسمی نمیدهد. آن قولی که بنیصدر به شما داد، عمل نشده است. این مطلب را به عرض حضرت آقا رساندم. ایشان ابتدا به منزل حضرت امام رحمةاللهعلیه تشریف بردند و گزارش جنگ را به عرض ایشان رساندند. از آنجا هم به شورای عالی دفاع رفتند و همین مطالب را در شورای عالی دفاع مطرح فرمودند. بنیصدر در آن جلسه گفته بود که من دنبال کار هستم، پیگیری میکنم و شما نگران نباشید. وقتی ما این را شنیدیم، خیلی خوشحال شدیم.
روز بیستوچهارم گذشت. صبح روز بیستوپنجم، حضرت آقا به اهواز تشریف آوردند و به ستاد آمدند. من گزارشی را به عرض ایشان رساندم و گفتم: وضع اینطور است. بنیصدر به قول خود عمل نکرده است. این هم که در شورای عالی دفاع به شما گفته که من اقدام میکنم، در این چهلوهشت ساعت، من آثار و قرائنی از اقدام ندیدهام. اگر قرار است تیپ یا یگانی جابهجا شود، قرائن آن مشهود است. ما از حرکت دشمن در جبهه میفهمیم که استعداد آن چقدر است، ترکیب آن چیست، چه کاری میخواهد بکند. برآورد وضعیت میکنیم. من آثاری در این چهلوهشت ساعت از این کار ندیدم.
حضرت آقا به بنیصدر چه گفتند؟
دیدم که مأموریت بسیار خوبی است. گفتم: در بند تدبیر سازمان چه آمده؟ فرمودند: قرار شد تیپ 3 لشکر اهواز در شمال کرخه به آبادی سوهانیه بیاید و از آنجا با دشمن درگیر شود. تیپ 2 (که همین تیپ مشهور و معروف به فرماندهی سرهنگ شهبازی رحمةاللهعلیه است) هم مأموریت دارد به عنوان تلاش اصلی. تعدادی از نیروهای سپاه هم در میان آنها بودند. نیروهای جنگهای نامنظم هم در نوک حمله به عنوان خطشکن هستند و مأموریت فردا اجرا شود. گردان 148 پیاده هم از مشهد آمده بود. یک گروهان زرهی هم از شیراز آمده بود. این را هم به آن تیپ مأمور کردند. گروه 148 با عنوان احتیاط تیپ، در منطقهی اهواز بود.
خوشحال شدم و به حضرت آقا عرض کردم: چرا این مطالب را محکم بیان نمیکنید؟ جلسهی پُربرکتی داشتید. دستور عملیاتی را که فرمانده لشکر مینویسد، ما مُهروموم میکنیم و همانجا صادر میکنیم. ایشان فرمودند: «نگرانی دارم. موارد زیادی تا به حال بوده که یک کار نظامی شروع شده، به جاهایی هم رسیده و نتایجی هم حاصل شده است، اما اواخر کار بدون اینکه به نتیجه برسیم، دستور آمده که متوقف شویم. یک چاهی کندهاند، یک متر مانده به آب برسد که میگویند بایستید. چرای آن معلوم نیست. میترسم که این هم از همان سنخ باشد.»
مکالمه تلفنی با داماد حضرت امام رحمةاللهعلیه
به بیمارستان رسیدیم که شهید چمران را از اتاق عمل بیرون آورده بودند. قبل از هر حرفی، آقای چمران پرسید که وضع حمله چطور است؟ تک در چه وضعی است؟ گفتیم: ادامه دارد و دارند کار میکنند. ایشان به حضرت آقا قسم میداد که کاری کنید که تک از دور نیفتد و این پیروزی حاصل شود.
حضرت آقا از ایشان پرسیدند: «شما برای چه این دستور را دادید؟» جواب داد: من این دستور را ندادم. این دستور را بنیصدر داده است. بنیصدر گفته برای اینکه کارهای مهمتری در اهواز داریم و این تیپ هم یک تیپ نادر و پرتوان است؛ تیپ خوبی است. اگر این تیپ در عملیات فردا شرکت کند، انهدام آن حتمی است. من به عنوان جانشین فرماندهی کل قوا صلاح نمیدانم این تیپ آنجا منهدم شود. مرحوم ظهیرنژاد به حضرت آقا گفت: من هم باید دستور را اجرا کنم، مگر اینکه خلاف آن صادر شود. حضرت آقا فرمودند: «تا وقتی که خبر آن صادر شود، به چیزی که میگویم گوش بده. این حرف قابل اعتنا نیست. به این حرف نمیتوان توجه کرد. اصلاً اینکه میگویید تیپ منهدم میشود، برای چه منهدم شود؟ منهدم نخواهد شد. شما موظف هستید تیپ را از رده خارج نکنید. عین همان تصمیمی که در لشکر گرفته شده، فردا عمل کنید. در ضمن حضرت امام این امر را فرمودند. شما موظفید این امر را همین امشب به اطلاع بنیصدر برسانید.» وقتی ایشان گوشی را گذاشتند، دو دستور را صادر کردند. یکی برای فرماندهی لشکر 92 و یکی هم برای جانشین ریاست ستاد مشترک.
صبح پیروزی...
ما از جادهی حمیدیه-سوسنگرد که جادهی خلوتی بود، به طرف سوسنگرد میرفتیم. درگیری هم زیاد بود. آتش دشمن در جنوب اجرا میشد؛ بالای کرخهکور به طرف جنوب کرخه که اینطرفِ جاده بود. ما هم در لندرور با حضرت آقا نشسته بودیم و به طرف سوسنگرد میرفتیم. آن طرف جبهه، مثلاً دو کیلومتری جبهه، یک تانکر سوخت ایستاده بود. بلافاصله یک موشک هواپیما یا آتش توپخانه به این تانکر اصابت کرد و تنور قطوری از دود و آتش به آسمان زبانه کشید که همینطور چشمها به آن خیره مانده بود. راننده هم برگشت که این صحنه را نگاه کند؛ حدود 10 یا 20 ثانیه نگاه کرد. حضرت آقا فرمودند: «تو کار خودت را بکن.» در واقع این نگاه سبب شد که ما مقداری عقبتر بیفتیم. پس از اینکه کمی جلو رفتیم، ناگهان یک موشک آرپیجی عراقیها از فاصلهی یک متری سطح جاده، از جلوی ما رد شد. به هم نگاه کردیم، بدون اینکه حرف بزنیم، ولی یک دنیا حرف در این نگاه بود. «إنَّ اللهَ یدافع عَن الّذینَ آمَنوا»
پینوشتها:
1. «یک روز به ما خبر دادند تلفنی -تلفن خوشبختانه وصل بود بین سوسنگرد و اهواز- تلفنی به ما خبر دادند که ما اینجا آذوقه هیچی نداریم، اما سوپرمارکتهای خود شهر که مال مردم است و مردم در آن را بستند و رفتند، چیزهایی دارد و ما بعضیها میگویند که از اینها برویم استفاده کنیم از گرسنگی نجات پیدا کنیم، لکن ما حاضر نیستیم؛ میگوئییم که مال مردم است و راضی نیستند. من دیدم واقعاً اینها فرشتهاند. اصلاً اینها بشر نمیشود به اینها گفت؛ سوپرمارکتی که صاحبش گذاشته از شهر فرار کرده، الان هم اگر بفهمد که این مثلاً جناب سروان نیروی هوایی که دارد دفاع از شهر او و از خانهی او میخواهد از او استفاده کند، با کمال میل حاضر است برود خودش توی سینی هم بگذارد جلویشان بگذارد و این جوان، جوانهای به این خوبی و این جوانهای پاک و فرشتهصفت واقعاً، حاضر نبودند از این استفاده کنند. از ما اجازه خواستند ما گفتیم بروید باز کنید هر چیز گیرتان میآید بخورید و هیچ اشکالی ندارد و به آنها اجازه دادیم.» (مصاحبهی حضرت آیتالله خامنهای با شبکهی دوم سیما پیرامون خاطرات جبهه، 1364/6/28)
منبع:
ارسال توسط کاربر محترم سایت :aghamehdi011
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}