وصيتنامه لاجوردي، آیينه کارکرد معارضان ناپيداي نظام


 






 

درآمد
 

آنچه در پي مي آيد وصيتنامه اي است که شهيد سید اسدالله لاجوردي در اسفند 64 و در مقطع حضور درجبهه هاي جنگ به نگارش درآورده است. مفاد اين متن را در واقع مي توان حاصل دريافت شهيد لاجوردي از کارکرد جريان پيچيده نفاق در ساليان اوليه انقلاب دانست، نفاقي که برخي از ابعاد آن تاکنون مورد بي دقتي و غفلت قرار گرفته است. بي ترديد اين وصيت نامه از اسناد مهم در بررسي ماهيت و عملکرد جريانات معارض در آغازين سال هاي تشکيل نظام اسلامي و نمايانگر عمق درک و دقت نويسنده از زواياي پيدا و پنهان عملکرد آنهاست.
بسم الله الرحمن الر حيم
«اشهدان لا اله الا الله واشهدان محمد رسول الله وان عليا ولي الله وصي رسول الله و الائمه حادي عشر من بعد علي عليهم السلام ائمه المسلمين»
بارالها با تمام وجود مي گويم: «کم من ثناء جميل لست اهلا له نشرته. خداوندا عمري را که بهترين نعمت بوده، از دست داده ام. در حالي که مي توانست در راه تو و خدمت به انسان هاي مظلوم و مستضعف به کارگرفته شود؛ عمري که مي توانست تا حدودي درجهت از بين بردن ارزش هاي منفي و ايجاد و احياي ارزش هاي الهي و انساني مثمرثمر افتد. عمري که مي توانست در راه تحقق هدف هاي مقدس اسلام و اعتلاي کلمه التوحيد و تکامل صاحبش سپري گردد؛ عمري که مي توانست از کميتش بکاهد و بر کيفيتش بيفزايد و همگام با شهداي خدا جوي، جوياي راه وصول به تو باشد. عمري که با کميت نسبتاً زياد، کوچک ترين توشه اي برنگرفته؛ لذا همين جاست که تمامي اميدش را و تمامي جانش را به عفو تو و به اغماض تو و بزرگواري تو و رحمت و فضل تو بسته است. خدايا باز هم اميد و باز هم اميد به فضلت! «اللهم اغفرلي الذنوب التي تهتک العصم.» خداي! خوب مي داني آن چه را که هم اکنون به قلم مي آورم. مدت مديدي است در درونم مي گذرد و بر سر چند راهه هاي حيرت، نمي دانم چيست؟ چه بايد کرد؟ امور به کجا مي انجامد؟ چگونه است که با نام اسلام و در ذي اسلاميت، شعارهاي مردم فريب خالي از محتوا رواج پيدا مي کنند و آنهائي که مسئوليت جلوگيري از انحراف افکار را دارند، ساکت مي نشينند و سهل است. بعضاً هم تأييد مي کنند. برسر راه هزاران سئوال که هر کدام راهي را ايجاب و خطي را ترسيم مي کنند، قرار گرفته ام؛ اما خوشبختانه چون مقلد امام (ره) عزيز هستم، راه سعادت برايم روشن است و از خدا مي خواهم اگر عمري بود، توفيق عمل بدان را پيدا کنم.
خدايا! با تمام وجودم به اين انقلاب عشق مي ورزم و به همان مقدار که دوستدار انقلابيونم، از حاميان ضد انقلاب نفرت دارم و با همه اينها اين مسئله را به خوبي دريافته ام که هر کس به نفع دشمنان انقلاب و به خيال واهي و بي اساس رضايت به اصطلاح مردم و به خيال خام و پوچ پايگاه به اصطلاح ملي!! پيدا کردن، موضع گيري کند، مصداق فرموده گرانقدر معصوم (علیه السلام) است که، «من طلب رضي الناس بخط الله، فجعل الله حامده من الناس ذاما!»
خداوندا! تو شاهدي به همان اندازه، بلکه صد چندان که به امام قاطع و سازش ناپذيرم عشق مي ورزم، ازسازشکاران و مدافعان عملي ضد انقلاب (اگر در لفظ و اعتقاد هم مخالف باشند)، نفرت دارم. بيم آن دارم حوادث مشروطه مجدداً تکرار شوند و يا ايران اسلامي به سرنوشت الجزاير دچار شود.
خداوندا! تو شاهدي به همان اندازه، بلکه صد چندان که به امام قاطع و سازش ناپذيرم عشق مي ورزم، از سازشکاران و مدافعان عملي ضد انقلاب (اگر در لفظ و اعتقاد هم مخالف باشند)، نفرت دارم، بيم آن دارم حوادث مشروطه مجدداً تکرار شوند و يا ايران اسلامي به سرنوشت الجزاير دچار شود.

خداوندا! از تو مصرانه مي خواهم دست، قدم، زبان و قلم همه کساني را که از هر جهت، براي رهانيدن ضد انقلابيون و مرتدين و محاربين از چنگال عدالت، اعمال قدرت و نفوذ کرده اند و همه کساني را که پذيراي اين ننگ شده اند(تا چند روزي به کام وهم و خيال رسند)، براي هميشه از سرنوشت اين مردم شهيد پرور شاهد قطع فرمايي.
خدايا! چون عاشق نظام بوده ام، از آن ترس داشتم که افشاي چهره سازشکاران، لطمه اي ولو ناچيز به نظام وارد آورد. به آنها توصيه مي کنم که جداي از لفاظي و بازار گرمي هاي صنفي، به قيامت و حسابرسي هاي دقيق آن روز باور پيدا کنند و مواظب باشند که از آن دسته اي نباشند که قرآن درباره شان فرموده، «لم تقولون ما لاتفعلون کبر مقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون ». وصيتم به صاحبان قدرت و نفوذ اين است که اگر حرکتشان را دوست مي دارند، به جاي شعارهاي مردم فريب و سياستمدارانه، توصيه هايي را که تلفني و شفاهي در جهت استخلاص ضد انقلاب و مترفين و حرام خواران و حرام اندوزان اعمال مي دارند؛ با شهامت و رشادت براي مردم بازگو کنند و از هر نوع توجيه و ماستمالي کردن هاي حفظ سمت و استمرار موقعيت صدارت! بپرهيزند که خود فريبي و مردم فريبي، بالاخره به پايان رسد و سروکار آدمي با «خيرالماکرين » افتد.
و باز توصيه ام به سردمداران اين است که به خدا توکل کنند و قاطعيت و سازش ناپذيري را از امام (ره)مردم بياموزند و شعار نه شرقي و نه غربي را که خواست و حق مردم است و علت موجده اين انقلاب بوده، فراموش نکنند. مبادا گذشت روزها و فروافتادن ها، طبيعي شود و انقلاب و مهم تر از همه سختي هاي حرکت و فشارهاي بين المللي موجب شود تعادلي را که شعار فوق ايجاب مي کرده و بحمدالله تا حدودي ايجاد گرديده، به هم زنند و بدانند که قدرت مطلق از آن خداست و صرفاً تکيه بر اوست که انسان را و جامعه را از هر قدرتي، بي نياز مي کند و باز اين که بدانند که اگر دچار حسابگري هاي سياسي جداي از توکل شوند و بر ذهنيت هاي شکل گرفته، رضايت خدا و مردم مسلمان را ملاک قرار ندهند؛ گور خود و انقلاب را کنده و براي مردم گورستاني بي نام و نشان در پهنه تاريخ ايجاد کرده اند و يادشان باشد که علت موجده، علت مبقيه نيز هست و فراموش نکنند که سعادت و موقعيت هاي اجتماعي آنان، اهدايي انقلاب اسلامي است و جداي از انقلاب، فردي از چهل ميليون افراد ديگر قبل از انقلاب خواهند بود.
خدايا! تو شاهدي چندين بار به عناوين مختلف خطر منافقين انقلاب را، هم آنان که التقاط به گونه منافقين خلق، سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده و هم آنان که رياکارانه براي رسيدن به مقصودشان، دستمال ابريشمي بسيار بزرگ به بزرگي مجمع الاضداد به دست گرفته اند، هم رجايي و باهنر را مي کشند و هم به سوگشان مي نشينند، هم با منافقين خلق پيوند تشکيلاتي و سپس....! برقرار مي کنند. هم آنان را دستگير مي کنند و هم براي آزادي شان و اعطاي مقام و مسئوليت به آنان تلاش مي کنند و از افشاي ماهيت کثيف آنان سخت بيمناک مي شوند، هم درمبارزه عليه آنان و درحقيقت براي جلب رضايت مسئولين و نجات بنيادي آنان، خود را در صف منافق کشان جا مي زنند و هم در حوزه هاي علميه به فقه و فقاهت روي مي آورند تا مسير فقه را عوض کنند. به مسئولين گوشزد کرده ام، ولي نمي دانم چرا ترتيب اثر نداده اند؛ گرچه در مورد برخي تا اندازه اي مي دانم چرا، بارها به مسئولين گفته ام که خطر اينان به مراتب زيادتر از خطر منافقين خلق است؛ زيرا علاوه بر همه شيوه هاي منافقانه منافقين، سالوسانه در صف حزب اللهيان قرار گرفته و کم کم آنان را به صفوف آخر و سپس به صف قاعدين و بازنشستگان سوق داده و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود در آورده اند؛ به گونه اي که عملاً تبديل به عقل و اراده منفصل برخي از تصميم گيرندگان شده اند؛ در عزل و نصب ها و حفظ و ابقاها دست به تخريب مي زنند و اعمال قدرت مي کنند. اينها همه پوچ است و بي اهميت! مهم و بسيار مهم اين است که هدف غايي اين تلاش ها، گسترش فکر التقاطي و انحرافي سازمان ضد خدايي شان است که جز انديشه هاي ماديگرانه و ماترياليستي چيز ديگري نيست و متأسفانه با بهره گيري از تجربيات مثبت و منفي همپالگي هاي چپ و منافقشان توانسته اند به نسبت بسيار زيادي و حتي زيادتر از توفيق منافقان خلق در سال هاي 51 تا 54، تا تعداد کثيري از روحانيون را تحت تأثير قرار دهند و با لطايف الحيل، اثرات دلخواهشان را بر ذهن و روان آنان بگذارند تا بدانجا که به اعمال جنايتکارانه آنان با ديده اغماض بنگرند و حتي در مواردي نظير به شهادت رساندن دکتر باهنر و رجايي، به دست روي دست ماليدن هاي مسامحه کارانه، مصلحت انديشي هاي پشيماني آورنده متوسل شوند. باز مهم تر از همه اين که با کمال تأسف توانسته اند تعداد فراواني از جوانان مسلمان را جذب و منحرف نمايند. هان! اي خانواده عزيزم! به هوش باشيد مبادا که فريب تأييد و تکريم هاي رياکارانه اين منافقان جدا از دين را بخوريد. چه بسيا با ظاهري چاکرانه و دلسوزانه به سراغتان بيايند و خود را چنان حزب اللهي جا بزنند که مسلمان ها و ابوذرها را جرئت لحظه اي هم لباسي و هم شکلي به آنان نباشد. فرزندانم اگر گاهي بر شما سخت مي گرفته ام و اين در حالي بوده که برايم امکان فراهم آوردن رفاه بيشتر بوده، از آن جهت بوده است که اعتقادي استوار به آيه کريمه «ان مع العسر يسرا» داشته ام و اگر مي توانستم شما را و خانواده را بيشتر از آنچه تحمل کرديد، قانع کنم، به طور قاطع چنان مي کردم و يقين داشتم که در تکوين شخصيت سالم و رشد يابنده شما، مؤثرتر و کارسازتر بود.
به هر صورت پدرتان که از همه چيز، جز انقلاب و اسلام، بيشتر دوستتان دارد. خير و صلاح شما را در رفاه نمي دانسته و نمي داند و اميد دارد در زندگي، رفاه جويي و عافيت طلبي را آگاهانه به دور اندازيد و با عزمي آهنين در کام مشکلات رويد و توقع نداشته باشيد که ديگر براي حل مشکلاتتان اقدامي، ولو ناچيز کنند. به جاي چنين انتظاري، در حل مشکلات مردم کوشا باشيد و از سختي ها نهراسيد و به گونه اي عمل کنيد که هر مصيبتي و هر مشکلي، هر قدر عظيم، در پيش اراده و عزم شما سر تسليم فرود آورد و به جاي اين که به شما چيره شود و شما را دست و پا بسته بر زمين افکند. بر امواج به ظاهر سهمگين آن سوار شويد و مهارش را به دست گيريد و بدان سو هدايتش کنيد که مي خواهيد و اجازه ندهيد که بر شما مسلط شود و تعادل شما را بريابد.
خانواده عزيز و مهربانم! درست است که آن گونه که شايسته مقام والاي انساني شما بود، به خدمتتان کمر نبستم و در اين راه، تقصيرها و قصورهاي فراوان داشتم؛ اما دست آن است که بر من ببخشاييد و اجازه ندهيد که در پايگاه خداوند، هر روز «تبلي السرائر » و در انتظار خلائق، شرمنده و سرافکنده پيش رويتان قرار گيرم.
والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته
اسفند 1364، هنگام حضور در هر جبهه هاي حق عليه باطل
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 28