شهید لاجوردي از نگاهي ديگر(2)
شهید لاجوردي از نگاهي ديگر(2)
شهید لاجوردي از نگاهي ديگر(2)
نويسنده: مظفر الوندي
حساسيت به بيت المال
محافظانش تحميلي بودند و از ابتداي مسئوليت تا انتها، هيچگاه از محافظينش براي محافظت استفاده نکرد، بلکه آنها را به کار مي گرفت و به قول خودش حقوق آنان را براي نظام حلال مي کرد. روحيه عجيبي داشت. روزي در مأموريت به يکي از استان ها همراهش بودم. استاندار آن استان شيفته لاجوردي بود، به همين خاطر در مدت حضور کوتاهش در استان، مثل پروانه، دور او مي چرخيد. البته همين حضورش چندين بار مورد اعتراض شهيد قرار گرفت و خيلي صريح مي گفت، «مگر تو کار نداري که با من هستي؟» او نيز در نهايت احترام به نوعي طفره مي رفت. در زمان برگشت و در کنار پلکان هواپيما، به هر يک از ما، من و شهيد لاجوردي و آقاي جولايي، يک کيسه پلاستيکي محتوي هديه اي تحويل داده شد. من بسته مربوط به آقاي لاجوردي را گرفتم. آمديم داخل هواپيما و از بدرقه کنندگان خداحافظي کرديم. بعد از چند دقيقه و بنا به حس کنجکاوي، به بسته نگه کردم وديدم يک بسته دو کيلويي ميگو و يک قوطي شيرارده است. چيزي نگفتم تا به تهران رسيديم. ظاهراً شهيد لاجوردي فکر کرده بود وسايل شخصي خود اوست که برايش آورده اند. صبح روز بعد به محل کارش رفتم و به شوخي گفتم، « حاجي! ميگوها را خوردي؟» ايشان گويي منتظر همين حرف بود. فوراً به مسئول دفترش گفت، «تلفن استاندار آن استان را بگير». مکالمه عجيبي بود. از لحن قاطع لاجوردي احساس کردم که مخاطب در حال لرزيدن است. به او گفت، «تو به چه حقي هديه مي دهي؟ اگر مال خودت است، به زن و بچه ات ظلم مي کني و اگر ما دولت است، مجوز شرعي نداري». بالاخره شماره حساب استانداري را گرفت و وجه آن را به حساب ريخت. البته محبت کرد و به جاي من هم پول هديه را داد. اين خصوصيات او کمي باعث دل آزردگي افراد مي شد، ولي بعدها متوجه مي شدند که او ابتدا سختي ها را براي خود مي خواهد؛ بعد به ديگران دستور اجراي آن را مي دهد.
مدافع سر سخت مديران منصوب خود بود
اعتقاد زيادي به رشد نيروهاي انساني داخل سازماني داشت، از مأمور به خدمت گرفتن افراد از ساير ارگان ها به شدت پرهيز مي کرد. مديران اجرايي را از رده هاي پايين انتخاب مي کرد و به آنها اعتماد به نفس مي داد.از اينکه فردي را با توصيه استاندار و امام جمعه منصوب کند، پرهيز مي کرد. اصولاً از اين گونه روحيات بدش مي آمد، به همين خاطر بيش از 90 درصد از مديران اجرايي زماني رئيس اندرزگاه و رئيس زندان بودند که او آنها را پرورش داد و بعدها به عنوان مدير کل انجام وظيفه کردند. برعکس اگر تخلفي از مديري مي ديد، قاطعانه و بدون رودربايستي برخورد مي کرد. در اين گونه موارد نيز توصيه اي را نمي پذيرفت و اگر کسي توصيه مي کرد، کاري مي کرد که از کارش پشيمان شود.
ديدگاه هاي او در خصوص تنوع
ساده زيستي و بي پيرايشي
دقت در رسيدگي به امور زندانيان
مي گويم که روش لاجوردي در اصلاح و تربيت زنداني، انساني ترين روش ها بود و شايد در برخي از موارد، استثنايي ترين. او به حقوق زنداني به شدت حساس بود و مي گفت، «زندانبان بايد درخدمت زنداني باشد، لذا جدا بودن زندانبان از زنداني چيز بي موردي است». او به شدت طرفدار اين بود که مديريت زندان بايد در کنار زنداني باشد و تا آخرين روزهاي مسئوليت، با اين موضوع که مديران زندان ها، ساختماني جداگانه از زندان داشته باشند، به شدت مخالفت کرد. او خود نيز درعمل اين گونه بود. محيط ساده اداري و مديريتي او حتي کارشناسان سازمان مديريت را به تعجب وا مي داشت. مگر مي شود رئيس سازمان زندان ها در سالن 300 متري با حضور تمامي معاونين و مديرانش و به دور ميزهاي بدون کشو و سفيد رنگي، امور حدود 150000 زنداني را رتق و فتق کند؟ او معتقد بود که هر چقدر مديريت زندان از زنداني از لحاظ فيزيکي فاصله بگيرد، به
همان اندازه حقوق زندانيان تضييع خواهد شد و مي گفت، «تا زماني که ما «غذاي اختصاصي» بخوريم، از روند تغذيه زنداني بي خبريم. وقتي زنداني دستش به مدير نرسد، همه به او اجحاف مي کنند.»
لاجوردي رويه اي را به وجود آورده بود که اولويت اصلي را رسيدگي به داخل زندان داده بود. هر بار که تلفن مي زد، مديرانش را از کاستي هاي داخل زندان تحت مديريتش آگاه و خبرهاي رسيده را به آنها گوشزد مي کرد وقتي به داخل زندان مي رفت، امکان نداشت که همراه و همراهاني را با خود به داخل زندان ببرد. به راحتي داخل بندها مي رفت، در جمع زندانيان مي نشست و به درددل آنها گوش مي کرد. تيزبيني و تجربه فوق العاده او باعث شده بود که زندانيان حرفه اي و سابقه دار نتوانند به اصطلاح خودشان، او را سرکار بگذارند. زنداني که لب به سخن مي گشود، او مي توانست تشخيص بدهد که آيا اين زنداني سابقه دار و حرفه اي است يا مبتدي. حتي زندانيان با سابقه نيز از اين تيزهوشي و تيز بيني او به وجد مي آمدند، او ساعت ها در کنار زندانيان مي نشست و حرف هاي آنان را گوش مي داد. با آنان غذا مي خورد و حتي تفريح مي کرد. بعضاً با آنها شوخي هم مي کرد. در ميان زندانيان، اطفال و نوجوانان جايگاه خاصي داشتند و به او لقب پدر معنوي داده بودند. نگارنده که در زمان شهيد لاجوردي، توفيق مديريت کانون را داشتم، به خوبي اين خصلت ها را از او مي ديدم. از کمترين اجحافي نسبت به اطفال و نوجوانان بر مي آشفت و خود شخصاً پيگير مشکلات قضايي آنان مي شد. با آنان به اردو مي رفت و آنان را به گرمي در آغوش مي گرفت. بارها و بارها با قضات رسيدگي کننده به پرونده اطفال بحث مي کرد و ضرورت توجه به شخصيت اطفال را به آنان يادآور مي شد. در زمان مديريت او بود که رئيس قوه قضائيه بخشنامه معروف چهار ماده اي خود را در خصوص رسيدگي ويژه به اطفال صادر کرد. از همه اينها مهم تر اينکه در ابتداي مسئوليتش در سازمان زندان ها و پس از چند ماه بررسي، «منشور زندانباني» را که حاوي نکات بسيار مهمي درجهت حفظ حقوق زنداني است، تدوين و ابلاغ کرد. بر اساس اين منشور، در کار زندانباني، اصل و محور زنداني است و تمامي خدمات و اقدامات و هزينه ها بايد درجهت حفظ حقوق زنداني و اصلاح و تربيت او انجام پذيرند.
توجه به سربازان وظيفه
وقتي آنها رفتند، شهيد رو به مدير کل آن استان کرد و گفت، «وجداناً اگر اين سربازان مرخص و از لباس فرم خارج شوند، باز هم اين گونه بله قربان گوي شما هستند؟ چرا آنان را وادار به کاري مي کنيد که در شأن آنها نيست و شخصيت آنان را لکه دار مي کند؟ مدير استان از اين برخورد شهيد شرمنده شد و قول داد که پس از آن از سربازان وظيفه در اين نوع کارها استفاده نکند. او با احترام خاصي به سربازان نگاه مي کرد و مانند پدري مهربان آنان را مورد تفقد قرار مي داد. در بازديد او از زندان ها خوابگاه سربازان يکي از اولين مکان هاي مورد بازديد بود. در ميان آنها مي نشست و در حين بازرسي از وضعيت آنها نکته هاي تربيتي و اخلاقي فراواني را با زباني ساده و شيوه هاي خاص به آنان عرضه مي داشت. در سالن ستاد سازمان که خود او نفر اول در صفوف کارکنان بود، در طول روز بارها و بارها از سوي ارباب رجوع، خصوصاً سربازان وظيفه مورد سؤال قرار مي گرفت و آنان که او را نمي شناختند و فکر مي کردند يک کارمند معمولي و يا حتي نگهبان سازمان است، از او آدرس واحدهاي ديگر ستادي را مي پرسيدند و او بدون کمترين اوقات تلخي، از پشت ميز خود بلند مي شد و دست مراجعين را مي گرفت و خيلي مهربانانه آدرس را مي داد. پس از اتمام کار مراجعين و پس از اينکه متوجه مي شدند که کسي که آنان را راهنمايي کرده بود؛ شهيد لاجوردي بوده است. با شرمندگي برمي گشتند و عذرخواهي مي کردند. اين رويه به خصوص در طول استقرار او در زندان اوين(ستاد سالني سازمان زندان ها ) ادامه داشت و هيچگاه از اين شيوه، خسته نشد. البته در بسياري از موارد، مورد انتقاد ساير همکاران قرار مي گرفت، ولي درهر شرايطي به آنچه که اعتقاد داشت، عمل مي کرد.
برخورد با ارگان ها و نهادهاي مداخله کننده در امور زندان ها
قضات رسيدگي کننده به پرونده، مدير زندان را تشخيص دهنده مي دانست و لذا از هر اقدامي که خارج از ديد و نظر رئيس زندان درخصوص زندانيان انجام مي گرفت، به شدت انتقاد مي کرد. در روزهاي نخست يکي از سال هاي دوران مديريت، به اتفاق شهيد لاجوردي و تعدادي از مديران، براي عيد ديدني به دفتر آيت الله يزدي رفتيم. ايشان از فرصت کوتاه عيد ديدني نيز براي ابراز نظرات خود مضايقه نکرد. او در همه حال و بدون هيچ ترس و واهمه اي ديدگاه هاي خود را بيان مي کرد. در اين ديدار اتفاق جالبي افتاد. درجلسه ديد و بازديد، به جز ايشان و مديران زندان ها، تعدادي ديگر از مسئولين عاليرتبه قوه قضاييه حضور داشتند. هر کسي به فراخور مسئوليتش با مدارا و لحني حق به جانب، گزارشي از اوضاع را (ويژه ايام تعطيل) به محضر رياست قوه قضائيه تقديم مي کرد. برخي از گزارشات واقعاً مبتني بر واقعيت نبودند. اين مسئله، لاجوردي را که روحيه اي مستقل و واقع نگر داشت، عذاب مي داد. در همين حين آيت الله يزدي رو به شهيد کردند و نظرش را در خصوص مرخصي گسترده زندانيان درايام عيد پرسيدند. شهيد که ظاهراً منتظر چنين سئوالي بود، با همان چهره جدي و صداي رسايش به صراحت و برخلاف عرف جلسه خطاب به آقاي يزدي اظهار داشت، « بايد بگويم که يکي از اشتباه هات قوه قضاييه، مرخصي هاي بدون حساب و کتاب است. » اين جمله، حالت جلسه آلوده به تملق و به به و چهچه گويان موجود را به کلي تغيير داد. حتي رياست قوه قضاييه نيز انتظار چنين اظهار نظري را نداشت، اما شهيد ادامه داد، « حاج آقا! صراحتاً بگويم شما که در ميان مردم بدبخت و بيچاره نيستيد تا ببينيد چه مشکلاتي دارند. شما را از مسيري مي آورند و مي برند و اطلاعي از وضع جاري و عمومي مردم نداريد، ولي من درميان مردمم. مردم به من مراجعه مي کنند و خبر از سرقت هاي متعدد درايام عيد مي دهند و رد پاي برخي از اين زندانيان که شما به آنها مرخصي داده ايد، در اين سرقت ها ديده شده است». (جالب اينکه قبل از سخنان رياست وقت سازمان زندان ها، يکي از مسئولين ارشد قضايي، گزارشي ارائه داد که از وضعيت مطلوب امنيت در زمان عيد خبر مي داد). شهيد لاجوردي گفت، «من شخصاً با اين اقدام دستگاه قضايي مخالف بودم.» جلسه ديد و بازديد عيد داشت به جلسه محاکمه تبديل مي شد که برخي از مسئولين حاضر در جلسه، به نوعي موضوع را فيصله دادند. ما که نظاره گر ماجرا بوديم، واقعاً ترسيديم. جسارت، عدم توجه به مقام و موقعيت، از زبان مردم سخن گفتن شهيد لاجوردي باز هم پرده از شخصيت علي گونه او برداشت.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 28
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}