محوريت دکترين منجي گرايي در انگيزش صهيونيسم مسيحي)(1)


 

نويسنده: محسن قنبری آلانق




 

مقدمه
 

انگاره موعودگرايي و چشم به راه بودن فرجامي خوش براي جهان که وضع فلاکت بار موجود انسان را به آرمان شهر منجي تغيير مي دهد، از دوران باستان تا عصر فرامدرن همواره دل مشغولي نوع بشر بوده است. امروزه تبلور اين درنگ نويدبخش در اديان ابراهيمي(مسيانيزم مسيحي- يهودي و مهدويت اسلامي)، به جلوه اي فراتر از يک انگاره بدل شده است و معتقدان به آن، کاربست راهبردي براي آن فراهم کرده اند.
گفتيم واسطه سازي، اساس قدرتهاي جديد شده است و جنبش صهيونيسم مسيحي از آن دست واسطه ها بشمار مي آيد. در اين فصل مي کوشيم يکي از واسطه هاي کانوني را بررسي کنيم که در پرتو آن، واسطه هاي ديگر به راحتي قوام يابند. موعودگرايي، واسطه اي است که کانون قدرت جهان بر آن تمرکز کرده است و براي توجيه پذيري اعمال سياسي خود از آن کمک مي گيرد. مطالعه سازو کار جنبش صهيونيسم مسيحي و کار ويژه هاي اعتقادي در عرصه هاي سياسي- اجتماعي، مارا معطوف منشأ متعالي مي کند که کاملا توجيه پذير بوده و در افکار عمومي
ريشه دوانده است. اين جنبش با موعودگرايي، کارکردهايي هژمونيک گرايانه خود را به راحتي توجيه مي کند و تاييد ملتها را براي فساد هرچه بيشتر بدست مي آورد. از سوي ديگر، شاهد خيزش جوامع اسلامي در چند دهه اخير هستيم که با تقويت حس مشترک انتظار و بسترسازي براي ظهور مهدي امم، به کنشهاي تقابل گرايانه با جريانهاي آرمان ستيزانه غربي دست زده اند که اين خيزش به «اسلام سياسي» موسوم شده است. ذهنيت تقابل گراي غربي براي چيره شدن بر اين جريان سترگ اسلامي، درباره فلسفه پيدايش و ادامه حيات آن، مطالعات گسترده اي کرده است. بابي سعيد، الويه روآ و گراهام فولر از جمله کساني هستند که اسلام سياسي و هراس غرب از اين حرکت را بررسي کرده اند.
براستي، نقش آموزه موعودگرايي در انگيزش صهيونيسم مسيحي براي دستيابي به اهداف سياسي چيست؟ با توجه به مباحث فصل گذشته، مي توان ادعا کرد که موعودگرايي در جنبش صهيونيسم مسيحي نقش محوري دارد و اين جنبش آن را در قالب دکترين بکار مي گيرد. بهره برداري سياسي از اين آموزه سبب تقابل جدي جنبش صهيونيسم مسيحي با آموزه موعودگرايي ناب ديگر اديان، بويژه اسلام در عرصه بين الملل شده است.
دکترين، منجي گرايي، صهيونيسم مسيحي و مهدويت (به مثابه جبهه مقابل و ناقد جنبش صهيونيسم مسيحي)، کليد واژه هايي هستند که پيش از ورود به اصل بحث به بررسي آنها مي پردازيم.

مفهومهاي بهم پيوسته
 

الف) دکترين
 

«دکترين»(1) در لغت بمعناي آيين، اصول، عقيده، نظريه، آموزش، مکتب، اصل سياسي و آموزه است.(2) به بيان دايره المعارف هاي ويکي پديا و لينوکس، دکترين:
1. بيشتر درباره مجموعه اعتقادات ديني، بويژه اعتقاداتي بکار مي رود که کليسا مطرح کرده است؛
2. در مورد اصل حقوقي در سنتهاي حقوقي عرفي بکار مي رود که در تصميم هاي گذشته تاريخي شکل گرفته است؛
3. در سياست خارجي نيز عبارت است از مجموعه قواعد بنياديني که در اجراي سياست خارجي يک کشور اعمال مي شود.
از اين رو، دکترين، هماهنگي فراخي را بيان مي کند که طيفي از اقدامات و اعمال درست تلقي شده است. دکترين در اين معنا همواره بيانگر ابتکارهاي يک رهبر سياسي خاص است که بنام وي خوانده ميشود، مثل دکترين مونرئه و دکترين آيزنهاور. درامريکا رسم است که هر رئيس جمهوري، دکترين ويژه خود را داشته باشد.(3)
واژه دکترين در عرصه روابط بين الملل، کاربست ويژه پررونقي دارد، ولي منظور ما از دکترين در اين پژوهش آموزه اي ديني است که نگاه راهبردي به آن معطوف شود و در جهان خارج منشأ اثر باشد.

ب) منجي گرايي
 

منجي گرايي، انگاره اي است که براساس آن، بيشتر اقوام و اديان باور دارند روزگار، زماني پايان خواهد پذيرفت و قبل از فرا رسيدن اين دوران، بشر دوره سختي در پيش دارد و منجي پس از آن عيان خواهد شد. اصل منجي گرايي و باور رخ دادن جنگي فراگير در آخرالزمان، همگاني است. براين اساس، جدالي سخت ميان منجي و دشمنانش در خواهد گرفت. سرانجام، منجي آرمان شهري بنا مي نهد که درآن، عدالت فراگير مي شود و ظلم و فساد از ميان مي رود. وجود چنين باوري حتي در اساطير باستان مصري، يوناني، هندي، افريقايي، رومي، چيني و مشرق زميني، از مابازاي خارجي حکايت مي کند که انسانها را بسوي انتظار مشترک براي منجي مشترک کشانده است.
آرزوي بزرگ آينده موعود که بر آينده نوعي شناخت تاريخي است، سبب خلق تمدن و نظريه هاي راهبردي در سطح نظام بين الملل و جوامع شده است. بعبارت ديگر، خلق هر نوع ايده نظري و پيشرفت فکري و گونه هاي فرهنگي در تاريخ، انعکاس انتظاري است که براساس آن، بشر براي رسيدن به مرحله موعود يا تهيه مقدمات آن تلاش مي کند که خود اين «مرحله موعود» محصول شناخت تاريخي و مباني نظري است. انتظار به منزله محصول شناخت تاريخي آن قدر در ميان مکتبها و طيفهاي فکري عموميت دارد که حتي مي توان انسان را«موجود منتظر» تعريف کرد. تولد وحيات«تمدنها» انعکاس اين تمناي بزرگ است، چنانکه رويگرداني بشر از بسياري فرهنگها، ايدئولوژيها و نظريه ها نيز نشان از آن دارد که هيچ يک قادر به ارضاي انسان و پاسخ گويي به تمناي دروني او نبوده اند. به عبارت ديگر، انسان از هر آنچه نمي تواند پاسخ گوي تمناي دستيابي او به عدالت، آزادگي، اخلاق و بهره مندي عادلانه از نعمتهاي خدا باشد، دست شسته و بر شاهراه انتظار، چشم به آينده اي بهتر دوخته است. همه مدعيان نجات، سعادتمندي، رفاه و امنيت بشر نيز با اشاره به همين ميل و تمناي مشترک، امکان بقا، بهره کشي و سوءاستفاده از طبيعت زلال و صاف انسانها را پيدا کرده اند.(4)
هرقومي، نام خاصي بر منجي خويش نهاده است و او را از قوم خود ميداند. براي مثال، در باور يهوديان، مسيحي که ظهور کرده(همان مسيح حقيقي)، مسيح کذاب بوده است و مسيح حقيقي در آخرالزمان فرا مي رسد. او پادشاه حقيقي قوم يهود است و قوم يهود را به سروري جهان مي رساند. مسيحيان معتقدند همان مسيحي که به باور آنها مصلوب شده است، از آسمان رجعت مي کند با نام «نازارين» به معناي ناصري که پادشاه جهان شده است و دشمنان را سرکوب مي کند. زرتشتيان نيز به منجي خويش، «سوشيانت» باور دارند.(5) بودايي ها نيز براين باورند که روزي «ميتريه»، منجي آخرالزمان خواهد آمد. به اعتقاد ايشان، ميتريه کسي است که در آينده مي آيد و هم اکنون در حال کمون است. او منتظر است زمان ظهورش در زمين فرا رسد. در آن وقت، به مرتبه شهود و اشراق مي رسد و خلايق را در عصرخويش، به سرمنزل سعادت رهبري مي کند و به همگان مژده مي دهد آنها را از چرخه برگشت به دنياي سراسر رنج نجات خواهد داد.(6) مسلمانان نيز ظهور مهدي موعود را از سلاله پيامبر اعظم انتظار مي کشند که در پايان جهان خواهد آمد و زمين را پس از آنکه پر از ظلم شده باشد، از عدل و داد پر خواهد کرد.

ج) پروتستانتيسم پسالوتري
 

هميشه با مرگ رهبر انقلابها، در شيوه پيمودن مسيرانقلاب اختلاف نظر پديد مي آيد و هواداران انقلاب دچار پراکندگي مي شوند. جنبش پروتستان نيز از اين وضعيت مستثنا نبود. پس از لوتر، پروتستانيزم به سه دسته کلي تقسيم شد:

يک. پروتستانيسم سنتي(7)
 

اين دسته از پروتستانها معتقد به رفتار مهربانانه با ديگران هستند و از بقيه پروتستانها تعصب کمتري دارند. مهمترين گروههاي آنها مشيحايي ها، متدويستها(يا مکتبي ها)، لوتريها، کليساي اصلاح طلب و اسقفي ها هستند.(8)

دو. انجيلي ها(9)
 

افرادي با احساس، از نظر مذهبي، متعصب و متمايل به روشهاي جديد انديشيدن هستند. تبليغ کردن انجيل با برخورداري از روحيه جنگهاي صليبي، يکي از ويژگيهاي ممتاز مبلغان انجيل يا «ايوانجيليست ها» در امريکا و انگليس است. آنها در دهه گذشته با ياري شبکه گسترده تلويزيون و روزنامه هاي خود، به تبليغات گسترده اي درباره تفاسيري از پيشگويي هاي انجيل و تبليغ نابودي حتمي جهان در آغاز هزاره سوم دامن زدند و وحشت و اضطراب را در ميان مردم امريکا گسترده اند.
همچنين با فروش کتاب، نوار ويدئو و وسايل نجات دوران جنگ آرماگدون، سودي يک ميليارد دلاري بدست آوردند. آنها تفسير انجيل سايرس اسکوفيلد را با عنوان «انجيل آخرالزمان» تبليغ مي کنند و در سال 1999م. دايره المعارف پيشگويي هاي انجيل آخرالزمان را در سه جلد به چاپ رسانده اند. يکي از دانشمندان مسيحي امريکا نيز به نام تام ماک آيور در همين سال، کتاب شناسي توصيفي را درباره 3500 کتاب چاپ شده معطوف به حوادث آخرالزمان در جهان غرب، منشتر کرد. در امريکا، هشت حوزه علوم ديني بزرگ متعلق به پروتستانها فعاليت دارند
که مسائل مربوط به آغاز جنگ آرماگدون و حوادث آخرالزمان را به دانشجويان علوم ديني آموزش مي دهند و به «مراکز آموزش ديني خواسته هاي مسيح» معروف هستند.(10)

سه. بنيادگرايان(11)
 

اين افراد در اعتقاد خود متعصب هستند و تفکر بسيار نزديکي به يهوديان صهيونيست دارند. فعاليت اين گروه که آنان را مسيحيان صهيونيست مي ناميم، پس از جنگ جهاني دوم گسترش يافت.(12)

2. بررسي منتقدانه آموزه منجي گرايي در جنبش صهونيسم مسيحي
 

آشنايي مفهومي با کليد واژه ها و مرور اجمالي آنها، ما را در بررسي منجي گرايي در صهيونيسم مسيحي و نقد آن با موعودگرايي ناب اسلامي، ياري خواهد کرد. چنانکه گفتيم، منظور ما از دکترين منجي گرايي در اين فصل، آموزه اي ديني است که جلوه راهبردي و عملياتي يافته است به همين دليل ناگزيريم تا چشمي به حوزه باورها و چشمي ديگر به حوزه عملکرد داشته باشيم و هردو را با هم ببينيم. از آنجا که حوزه باورها از نظر رتبه، مقدم بر عمل است، ابتدا بحث خود را به اين حوزه اختصاص مي دهيم و در نهايت، به حوزه راهبردي آن خواهيم پرداخت.

االف) منجي گرايي در حوزه باور
 

شايد تنها وجه مثبت باور به منجي در جنبش صهيونيسم مسيحي را بتوان باورمندي هواداران آن به اصل آمدن منجي در پايان تاريخ دانست که حقيقت آن، اسطوره اي نيست، بلکه برگرفته از وحي و تعاليم انبياي الهي است. باوجود ايجابي بودن اصل باور به منجي، بحرانهاي معنايي مهمي در نوع نگاه و تفسير از اين اصل در سامانه اعتقادي اين جنبش وجود دارد که اکنون به آنها اشاره مي شود.

يک. تفسير فراواقعي(اسطوره اي)از منجي
 

نخستين ويژگي منجي گرايي صهيونيستم مسيحي که آن را از منجي گرايي هاي نابي چون مهدي گرايي اسلامي کاملا جدا مي کند، نگاه اسطوره اي به منجي موعود يعني مسيح است. نگاه اسطوره اي به عيسي که آن را تا مقام الوهيت بالا مي برند و پسرخداوند مي خوانند، نقطه اصلي بحران در سامانه اعتقادي صهيونيستهاي مسيحي است که همواره برآن پاي مي فشارند. در قرآن کريم چنين مي خوانيم:
وقالت اليهودعزيرابن الله وقالت النصاري المسيح ابن الله ذلک قولهم بافواههم يضاهون قول الذين کفروا من قبل قاتلهم الله اني يوفکون؛(13)«و يهود گفتند: عزير، پسرخداست و نصارا گفتند: مسيح پسر خداست. اين سخني است[باطل] که با زبان مي آورند و به گفتار کساني که پيش از اين کافر شده اند، شباهت دارد. خدا آنان را بکشد، چگونه از[حق] بازگردانده مي شوند».
صهيونيسم مسيحي با اشاعه اين نوع نگاه به منجي در بين مردم، به خوبي توانسته است عمليات هاي ضد مسيحي را در ظاهر، آماده سازي جامعه براي ظهور منجي بنماياند.
در جبهه مقابل، منجي گرايي اسلامي نگاهي واقعي و حقيقي به منجي دارد و تلاش مي کند تا از مسير متقن آيات و رواياتي که منجي را توصيف کرده اند، خارج نشود. تواتر احاديث مهدوي در اسلام که از زبان رسول اعظم و ائمه معصومين به مثابه ميراث مهدوي به مسلمانان رسيده، حافظ باور ناب مهدوي از هرگونه افراط و تفريط بوده است. مهدي موعود در روايات اسلامي از نظر اسم، خلقت و خلق و خوي پيامبر تشبيه شده است. خود پيامبر در قرآن، شخصي مثل ديگر انسانهاست و تنها نبوت و رسالت، وي را از ديگران ممتاز کرده است.(14)
در ديدگاه اسلامي که موعود ناب را در آن مي توانيم دنبال کنيم، شخص پيامبر و ائمه دوازده گانه همگي انسانهايي هستند که خداوند، عصمت، علم لدني، اتصال به وحي و برگزيدگي الهي را به آنان عطا کرده است. باوجود اين، غلو در رابطه با اين ذوات مقدسه در اسلام نکوهيده است در چشم انداز اسلامي، حضرت مهدي انساني است معصوم از گناه، متصل به منبع علم الهي، حلقه ربط آسمان و زمين، مرجع آمد و شد فرشتگان الهي، امان زمين و زمان از بلا، منجي بشر از ظلم و بيداد و به
ارمغان آورنده عدالت و رأفت و هزاران وصف ديگر که در ادعيه ماثور، بويژه فرازهاي بلند زيارت جامعه کبيره بازتاب يافته است.

دو. قوم برگزيده و نجات يافتگان پس از ظهور منجي
 

 

از ديگر عواملي که به تمايز صهيونيستهاي مسيحي از ديگران در باور به منجي مي انجامد، باورمندي ايشان به برگزيدگي الهي است. جنبش صهيونيسم مسيحي، خود را قوم برگزيده مي داند و براي خويش تبار الهي ساخته است. در بخشي از تورات تحريف شده، همگام با اين ادعاي يهوديان، از قول خداوند چنين آمده است:«ارتداد ايشان [بني اسرائيل] را شفا داده، ايشان را مجانا دوست خواهم داشت، زيرا خشم من از ايشان برگشته است».(15)
توجه به اوصاف يهوديان در تلمود آنگونه که در فصل نخست گذشت، ما را با عقايد اسطوره اي و بنيادين اين قوم بيشتر آشنا مي سازد. باور به الهي بودن روح يهود و شيطاني و حيوان بودن روح غير يهود، دستيابي يهوديان به قدرت مطلقه، برتر بودن يهودي از فرشتگان، نزد خدا مستحق بودن غير يهودي به مرگ، تشبيه غيريهوديان به سگ و خوک، حرمت نجات غير يهودي از مرگ، وجوب قتل، غصب و دزديدن مال غير اسرائيلي بر اسرائيليها،(16) همه از باورمندي صهيونيستهاي مسيحي است.
آيه کريمه زير ادعاي تبار الهي يهوديان و مسيحيان را مطرح مي کند:
وقالت اليهودو النصاري نحن ابناءالله واحباؤه قل فلم يعذبکم بذنوبکم بل انتم بشرممن خلق يغفر لمن يشاء و يعذب من يشاء و لله ملک السموات الارض و ما بينهما و اليه المصير؛(17) «ويهوديان وترسايان گفتند: ما پسران خدا و دوستان او هستيم. بگو پس چرا شما را به [کيفر] گناهتان عذاب مي کند.[نه] بلکه شما[هم] بشريد از جمله کساني که آفريده است. هر که را بخواهد، مي آمرزد و هرکه را بخواهد، عذاب مي کند و فرمانروايي آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دوست، از آن خداست و بازگشت [همه] بسوي اوست».
وقتي آنان به پندار خود با خداوند رابطه خويشاوندي دارند، پس بهشت، ملک طلق آنهاست و ديگران را در آن جايي نيست. اگر احيانا کساني هم از يهود و نصارا به دوزخ رفتند، تنها درنگي کوتاه در آن خواهند داشت و پس از آن در بهشت برين متنعم خواهند گشت. قرآن به نيکي از باورهاي آنها پرده برمي دارد:
وقالوا لن يدخل الجنه الا من کان هوداً او نصاري تلک امانيهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقين بلي من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربّه و لا خوف عليهم و لاهم يحزنون؛(18)
«آنها گفتند:«هيچ کس، جز يهود يا نصارا، هرگز داخل بهشت نخواهد شد». اين آرزوي آنهاست. بگو: «اگر راست مي گوييد، دليل خود را [بر اين موضوع] بياوريد» آري، کسي که روي خود را تسليم خدا کند و نيکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است؛ نه ترسي بر آنهاست و نه غمگين مي شوند[بنابراين، بهشت خدا در انحصار هيچ گروهي نيست]».
ذلک بانّهم قالوا لن تمسنّا النّار الا اياماً معدودات و غرّهم في دينهم ما کانوا يفترون؛(19) «اين عمل آنها براي آن است که مي گفتند: «آتش [دوزخ] جز چند روزي بما نمي رسد[و کيفر ما به دليل امتيازي که بر اقوام ديگر داريم، بسيار محدود است]». اين [دروغي که به خدا بسته بودند] آنها را در دينشان مغرور ساخت[و گرفتار انواع گناهان شدند]».
خداي متعال علت سرکشي و تخلف آنها را مبتني بر عقيده باطلي مي داند که به پندار ايشان، دليل مصونيت در مقابل مجازات الهي تلقي ميشود.
بنابرآنچه گذشت، برگزيدگي پيش از ظهور منجي، به پس از ظهور نيز گسترش يافته است و صهيونيستهاي مسيحي به توهم خود در جبهه خيري هستند که به رهبري منجي، نيروهاي شر را از بين مي برند و مالک زمين خواهند گشت.
موعودگرايي ناب، ديدگاه متفاوتي به مقوله برگزيدگي دارد. در اين نگرش فراتر از قوم و نژاد، برگزيده بودن به کساني اعطا مي شود که به وسيله عمل صالح به خداوند نزديک شده باشند، نه با حسب و نسب.
در نگاه مهدوي، با کرامت ترين انسانها پرهيزکارترين آنها هستند(20)و همانها پس از ظهور منجي موعود نجات يافتگان خواهند بود. ايشان کساني هستند که به منجي موعود ايمان آورده اند و او را امام واجب الطاعه خود مي شمارند و دين او را براي خود برگزيده اند.
سه. بسترسازي براي ظهور منجي(انتظار)
جريان صهيونيست مسيحي و موعودگرايي هاي ديگر اديان در اين مورد اشتراک نظر دارند که ظهور منجي به مقدمات و زمينه هايي نياز دارد. با اين حال، در انتظار و آماده سازي بستر ظهور، تفاوتهايي بنيادين بين آنها وجود دارد. صهيونيسم مسيحي معتقد است پيش از ظهور مسيح، مراحلي چون گردهمايي يهوديان از سراسر جهان در فلسطين و در نهايت، تشکيل دولت اسرائيل، انهدام مسجد اقصي و صخره در بيت المقدس، بازسازي معبد سليمان، شروع جنگ نهايي آرماگدون و تسريع در ظهور مسيح با فراهم کردن مقدمات جنگ نهايي مقدس(21) بايد پيموده شود.
اين موارد که برآيندآن، لزوم هر چه بيشتر براي ظهور منجي است، اين جريان را کاملا از انگاره انتظار موعود حقيقي متمايز مي کند.
موعودگرايي حقيقي- مهدي گرايي اسلامي- به معناي انتظار دولت کريمه و آرمان شهر عدالت محور در پايان دوران است و بسترسازي براي ظهور منجي مهدوي با مبارزه تمام عيار با هرگونه مظاهر ظلم و فساد و تبعيض در جهان تحقق مي يابد.عقيده به مهدويت نه به معناي آماده شدن براي جنگ و کشتار، بلکه پاک سازي درون و نفس براي استقبال از انسان برگزيده الهي است که رسالتش پاک سازي جهان است. به حق بايد گفت که در اين چارچوب، منتظران مصلح، خود بايد صالح باشند. برعکس ديدگاه صهيونيسم مسيحي، در مهدوي گرايي اسلامي هر قدر در راه برقراري عدالت و جلوگيري از ظلم و فساد موفق شديم به همان اندازه بستر ظهور را فراهم کرده ايم و هر اندازه کژراهه رفتيم به همان اندازه فرج را به تأخير انداخته ايم.

ب) منجي گرايي در حوزه عمل
 

آشنايي با سامانه اعتقادي جريان مسيح گرايي جنبش صهيونيسم مسيحي، ما را به درک بهتري از آثار مشهود از کاربست اين باورها در حوزه عمل به سان راهبردي براي اداره جهان به سمت ظهور منجي دلخواه رهنمون مي سازد. صهيونيستهاي مسيحي چون خود را نژاد برتر مي دانند و براي ديگران حق حيات و منزلت انساني قايل نيستند، در انتظار منفي براي ظهور به سر مي برند. از اينرو، تلاش مي کنند با فساد هرچه بيشتر و اقدامات تخريبي عليه ديگران زمينه ظهور مسيح را فراهم سازند.

پي نوشت ها :
 

1- Doctrine.
2- رحيم کارگر، «نظرخواهي دکترين مهدويت»، انتظار موعود، سال پنجم، ش16، ص19.
3- غلامرضا بهروز لک، «درآمدي بر مسائل سياسي دکترين مهدويت»، ص118.
4- اسماعيل شفيعي سروستاني، «موعودگرايي يا انگاره آخرالزمان»،(روي خط اينترنت)، گفتگويي درکنفرانس موعود اديان(1382/11/24) به همت مرکز اسلامي انگلستان و مشارکت نزديک مرکز گفتگوي اديان انگلستان و نمايندگي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در شهر لندن، قابل دسترس در آدرس: www.muood.org.
5- ر.ک: شاه حسيني،«تصوير منجي در رسانه هاي غرب»، (روي خط اينترنت)، منتشر شده در تاريخ 18/10/1384، قابل دسترس در آدرس: www.rasad.ir.
6- ر.ک:«موعود در آيين بودا»،(روي خط اينترنت) منتشر شده در تاريخ 1385/4/5، قابل دسترس در آدرس: www.bfnews.ir.
7- Mainline Protestants.
8- محمدصالح مفتاح،«مسيحيت صهيونيستي»، همان.
9- Evangelicals.
10- حيدررضا ضابط، «نگاهي به پيوند پروتستان و صهيونيسم»، همان.
11- Funsamentalists.
12- محمدصالح مفتاح،«مسيحيت صهيونيستي»، همان.
13- توبه(9)، 30.
14- مضمون: کهف(18)،110؛ آل عمران(3)،144؛ احزاب(33)،40؛ فتح(48)،29.
15- عهدعتيق، سفريوشع نبي، باب چهاردهم، آيه 4.
16- محمدمهدي کريمي نيا، «ماهيت اعتقادي وديني صهيونيسم»کتاب نقد، ش32، پاييز1383، ص74،75؛ همچنين (روي خط اينترنت)منتشر شده در تاريخ23/11/1384، قابل دسترس در آدرس: www.rasad.ir.
17- مائده(5)، 18.
18- بقره(2)، 111-112.
19- آل عمران(3)، 24.
20- مضمون حجرات(49)، 13.
21- براي مطالعه بيشتر، ر.ک: محمدعلي منصوريان،«صهيونيسم مسيحي و جهان اسلام»کتاب نقد، ش32، پاييز 1383.
 

منبع : محسن قنبری آلانق / بنيادهاي سياسي جنبش صهيونيسم مسيحي و انگاره موعود گرايي/ انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی / قم :چاپ اول 1388