ایران از دیدگاه باستان شناسی
ایران از دیدگاه باستان شناسی
ایران از دیدگاه باستان شناسی
ادوار باستاني و تاريخي ايران براساس مطالعات و يافتههاي باستانشناسي
ادوار سنگي
گرچه پيدايش و ظهور نخستين گروههاي انساني در فلات ايران به روشني معلوم نيست و نميدانيم نخستين انسانها از كجا و كدام سو به آسياي غربي و ايران مهاجرت كردهاند، ولي به اعتقاد «دكتر فيليپ اسميت» باستانشناس كانادائي و كاوشگر محوطه باستاني «گنج دره هرسين» كه در شمار اولين دهكدههاي ماقبلي تاريخي در ايران است: «... منطقي به نظر ميرسد، تصور كنيم كه در دوران «پليستوسن» عميق در حدود يك ميليون سال پيش، اجتماعات انساني با ادوات سنگي مشخص خود بتدريج از آفريقا مهاجرت نموده و به مناطق اروپا و آسياي غربي و سپس بتدريج به نواحي بينالنهرين و ايران وارد شدهاند.»
«ژاك دومورگان» باستانشناس فرانسوي در اواخر قرن گذشته ميلادي تعدادي ادوات سنگي مربوط به عهد «پليستوسن» را ازحوزه درياي خزر كشف كرد.
در سالهاي 67 و 1966 ميلادي هيئتي از دانشگاه «مينوسوتا»ي آمريكا به سرپرستي «گاري هيوم» بررسيهايي در منطقه «لاديز» و «مشكيد» بلوچستان انجام داد و آثار و نمونه ابزارهاي سنگي از عهد «پارينه سنگي عميق» بدست آورد. باستانشناس نامبرده آثار يافت شده را فرهنگ «لاديزيان» نام نهاد. اين يافتهها نشان ميداد كه جنوب شرقي ايران در عرصه «پارينه سنگي عميق» يعني ميان يكصد تا هشتاد هزار سال پيش مسكون بوده است.
طي يك بررسي باستانشناسي و ديرينشناسي در سال 1975 ميلادي در شمال غربي ايران در ناحيه جنوب شرقي درياچه اروميه و منطقه ميان مراغه ـ ميانه و تبريز و در دامنههاي ارتفاعات سهند، آثاري متعلق به عهد پارينه سنگي زيرين بدست آمد. اين نمونههاي سنگي به نخستين ساكنان شمال غربي ايران و آذربايجان تعلق داشتهاند. خانم «هند صادق كوروس» كه بررسي مذكور را انجام داده، اين آثار را مربوط به فرهنگ «آشولين» دانسته و قدمت آنها را يكصد هزار سال پيش تخمين زده است.
ناحيه ديگري از ايران كه كهنترين آثارسكونت انسان در فلات ايران در آنجا يافت شده، حوزه كشف رود خراسان (چهل كيليومتري شمال شرق مشهد) است كه در سالهاي 75، 1974م. دو دانشمند به نامهاي «آريايي» و «تيبالت» شناسايي و بررسي كردند. در مسير اين رودخانه خشك و سيلابي نخستين رد پاي آدمي در فلات ايران و مربوط به هشتصد هزار سال پيش بدست آمد. دانشمندان نامبرده نظر دادند كه از دوران «پليوسن» درياچهاي در اين منطقه وجود داشته كه بتدريج خشك شده است. احتمالاً اجتماعاتي از نخستين ساكنان ايران در اطراف اين درياچه ساكن بودهاند و ابزارهاي گوناگون سنگي شامل: تيغهها، رندهها و چاقوهاي سنگي از آنها به يادگار مانده است.
پروفسور «كارلتون كون»، باستانشناس آمريكايي نخستين كاوشهاي خود را درباره دوران «پارينه سنگي متوسط»، در چند غار باستاني ايران به نامهاي: كمربند و هوتو (در نزديكي بهشهر)، شكارچيان (واقع دربيستون)، تمتمه (در حوالي شهر اروميه) و خونيك (در خراسان جنوبي و نزديكي مرز افغانستان) انجام داد. وي به نتايج سودمندي از ادوار سنگي ايران و فرهنگ «بارادوستيان» دست يافت و پس از چند سال كاوش در ايران نتايج كار خود را در كتاب ارزشمند «هفت غار» و نيز كتابها و مقالاتي ديگر چاپ و منتشر كرد.
كاوش در غار كمربند منجر به كشف شش لايه سكونتي در آن غار ازدوران «پالئوليتيك» تا دوران «نئوليتيك پيش ازسفال» گرديد. در اين غار تعدادي چاقوهاي كوچك از سنگ چخماق و قطعاتي از استخوان سگ دريايي و آهوهاي وحشي بدست آمد. ضمناً جمجمه يك دختر بچه از نوع انسانل «نئاندرتال» كشف گرديد كه در نوع خود منحصر بفرد بود.
آثار بدست آمده از غار هوتو كه مجاور غار كمربند قرار دارد مكمل آثار يافت شده قبلي بود. مطالعات و كاوشهاي ادوار سنگي و مرحله غارنشيني در ايران توسط «پروفسور مك بورني»، درشمال شرق ايران و غارهاي «كي آرام» و «علي تپه» گرگان و نيز غرب ايران و حوزه زاگرس مركزي دنبال گرديد و آثاري از دوره «موسترين» احتمالاً مربوط به شصت تا پنجاه هزار سال پيش گردآوري و مطالعه شد.
از دوره پارينه سنگي مياني با مشخصه فرهنگ موسترين، آثاري در غرب و شمال غربي ايران خصوصاً در غار «تمتمه» نزديك اروميه، غار «خر» و «شكارچيان» در بيستون كرمانشاه و ديگر غارهاي حوزه زاگرس بدست آمده است.
تجمع گروههاي انساني در ادوار «پارينه سنگي فوقاني» و «فراپارينه سنگي» عمدتاً در غرب ايران و در حوزه ارتفاعات زاگرس متمركز بوده و درشمال و شمال شرقي ايران بجز لايههايي كه در غار هوتو و كمربند، بهشهر و علي تپه يك بين بهشهر و گرگان كاوش گرديد، آثاري از اين دورهها شناخته نشده است.
باستانشناسان آثار دو دوره ياد شده را كه با تحول و تكامل دست ساختهها و ادوات سنگي همراه بوده در مراكز باستاني دره هليلان و مناطقي چون ايزه وايوه در شمال خوزستان و غاز «خر» بيستون و غار «پاسنگر» لرستان كشف كردهاند.
بنابه اعتقاد باستانشناسان متخصص ادوارسنگي، شواهد روشن و قطعي از عصر «ميانه سنگي» در ايران دردست نيست.
عصر «نوسنگي» را يك مرحله انقلابي در سير حيات آدمي دانستهاند؛ زيرا در اين دوره انسان در روند تكامل گامهاي بزرگي برداشت و به پيشرفتهاي بسياري در زمينههاي فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي دست يافت و ايران نيز همچون ديگر مناطق باستاني آسياي غربي و خاورميانه در فاصله زماني 9000 تا 7000 سال پيش از ميلاد قدم درمسير پيشرفت و تكامل نهاد. با افزايش جمعيت انساني، بشر از عصر جمعآوري غذا يا (شكار) وارد مرحله توليد غذا يا (كشاورزي) شد. گونههايي از حيوانات و گياهان را اهلي كرد و به خدمت گرفت. و در اين دوره صنعت سفالگري و هنر معماري بوجود آمد.
آدمي با احداث خانهها و دهكدههاي اوليه كه به شكل بسيار ساده و ابتدايي و با گل و چينه و پوشش چوبي يا حصيري دركنارچشمهها و امتداد رودخانهها و مناطق امن ساخته ميشاند غارنشيني را رها كرد و قدم به دوره «استقرار در دهكدهها» و يكجانشيني گذاشت كه خود سرآغاز مرحله شهرنشيني بود.
همزمان با پيدايش نخستين دهكدهها در بينالنهرين شمالي، در ايران نيز شاهد شكلگيري دهكدههاي پيش ازتاريخي هستيم. از آن جملهاند: «تپه سراب» و «تپه آسياب» كرمانشاه، «تپه گنج درّه» در هرسين، «تپه گوران» در منطقه هُليلان، «تپه حاجي فيروز» در نقده (آذربايجان غربي)، تپه «عبدالحسين» در استان كرمانشاه، تپههاي «موسيان» و «عليكش» درمنطقه دهلران، تپه «سنگ چخماق» در شاهرود، تپه «زاغه» دردشت قزوين، نخستين لايههاي سكونتي در «سيلك» كاشان و تپههاي «چغابنوت» و «بُنه فاضلي» درشمال دشت خوزستان. در ميان تمام مراكز تاريخي ياد شده تپه «گنج درّه» هرسين به دليل مشخصههاي فرهنگي و باستانشناختي، بعنوان كاملترين و كهنترين دهكده پيش ازتاريخي مورد قبول عموم باستانشناسان قرار گرفته است.
براساس شواهد موجود معماري، اول بار در گنج درّه و چند تپه باستاني عصراستقرار در دهكدهها، ابداع شد. منازل سكونتي در گنج درّه در ابعاد كوچك با چينه و خشت خام شكل گرفتهاند. خشتها مكعب مستطيلي و كوچك است و بعضي از ديوارها با ماده سفيد رنگي همچون گچ، اندود شده است. واحدهاي ساختماني داراي اطاقهاي كوچك وانبارهايي در طبقه زيريناند و سيلوهاي مدوّر براي ذخيره آذوقه در آنها تعبيه شده است. پوشش سقف اطاقها احتمالاً با حصير و يا تيرهاي چوبي بوده كه با گذشت زمان از ميان رفته و اثري از آنها باقي نمانده است.
عصر بعد از نوسنگي يا عصر فلز
با ساختن نخستين نمونههاي اشياء فلزي، انسان قدم به عصري نهاد كه به «عصر فلز» مشهور است. كهنترين فلزي كه بشر كشف و ازآن استفاده كرد، مس بود.
يكي از مهمترين تپههايي كه مس اول بار در آنها ظاهر شد «تل ابليس» كرمان است. اين تپه باستاني در «درّه بردسير» و 72 كيلومتري جنوب شرق كرمان و سه كيلومتري جنوب دهكده دشتكار واقع شده است و در سالهاي 1966 و 1967م. (1344 و 1345 ش.) توسط هيئت باستانشناسان آمريكايي، اعزامي از موزه «ايلينويز» به سرپرستي «پروفسور جوزف كالدول» كاوش گرديد.
تعدادي از نخستين كورههاي ذوب مس در عميقترين لايه مربوط به هزاره پنجم درتل ابليس بدست آمد و اشياء مسي شامل سنجاق و درفش، مهر و دستبند و حلقه انگشتر از آنها كشف گرديد.
براساس يافتههاي باستانشناسي از اواسط دوران فلز، بجز مس، فلزات غيرتركيبي و سهلالوصول ديگري چون قلع، طلا، نقره در چرخه فنآوري مردمان آن عصر پديدار شدند و شايد به اين دليل است كه اين دوره را دوره فلز نام نهادهاند نه دوره مس.
فنآوري ساخت و پرداخت سفال نيز در اين دوران پيشرفت زيادي كرد. چرخ سفالگري به وجود آمد و كورههاي پيشرفتهاي براي پختن اشياء و ظروف سفالي ساخته شد. نقوش ساده هندسي تك رنگ به نقوش تركيبي چند رنگ تكامل يافت و گنجينهاي گرانبها و ارزشمند به نام سفالينههاي منقوش پيش از تاريخ بر جاي ماند. عدهاي از صاحبنظران نقوش روي سفالها را مقدمه پيدايش خط و كتابت در نيمه دوم هزاره چهارم پيش از ميلاد دانستهاند. نقطه اوج و اعتلاي هنرسفالينههاي منقوش پيش از تاريخ (هزاره چهارم پ. م.) همان سفالينههاي كشف شده در قديمترين لايه شوش (شوش يك و دو) و ساير تپههاي متعلق به فرهنگ سوزيانا است.
فرهنگهاي مهم پيش ازتاريخ ايران كه در دوره فلز و در طول هزاره ششم تا چهارم پ.م. به وجود آمدند، عبارتند از:
1. تپه سيلك كاشان (سيلك دوم و سوم)؛
2. تپه گيان نهاوند (گيان پنجم)؛
3. تپه چشمه علي، ري (lb – la)؛
4. تپه اسماعيلآباد، ساوجبلاغ؛
5. تپه حصار (lla, b-la, b,c)
6. تپه تل ابليس، كرمان؛
7. تپه يحيي، كرمان (يحيي lVc, Vac, Vl(؛
8. تل باكون، فارس (باكون، با سفال ساده و باكون با سفال منقوش) و چند تپه ماقبل تاريخ هزاره سوم پ.م. در فارس؛
9. شوش (شوش يك و دو) و تپههاي مربوط به فرهنگ سوزيانا در دشت خوزستان؛
10. تپههاي سگزآباد و قبرستان، دشت قزوين.
ايران در هزاره سوم پيش از ميلاد
هزاره سوم پ.م. با چند رويداد بسيار مهم و تأثيرگذار در زندگي ساكنان فلات ايران و خصوصاً دشت خوزستان قرين است كه هر يك از آنها در حيات اجتماعي ـ فرهنگي و اقتصادي آنان نقش بسزايي داشته است.
رويدادهاي مهم اين دوره عبارتند از:
1. پيدايش و رواج خط و كتابت در مناطقي از ايران؛
2. كشف فلز تركيبي (آلياژي) مفرغ؛
3. قدرت يافتن سلسله عيلامي «آوان» و ظهور و تجلي فرهنگ و مدنيّت عيلامي؛
4. پيدايش شهرنشيني و گسترش كلان شهرها.
1. پيدايش خط
«سومري»ها ـ كهنترين ساكنان شناخته شده جنوب بينالنهرين ـ قومي متمدن و پيشرفته بودند. از آنان با عنوان ساكنان غيرسامي بينالنهرين ياد كردهاند. كاتبان سومري با ابداع خط ميخي تصويري جامعه بشري را از دوران مجهول و تاريك ماقبل تاريخ وارد مرحله تاريخي كردند.
كمي بعد از پيدايش خط ميخي تصويري سومري و بابلي ساكنان منطقه شمالي دشت خوزستان و كوهپايههاي زاگرس نوع ديگري از خط ميخي تصويري را ابداع كردند كه به خط «ماقبل عيلامي» مشهور شد.
گرچه اكثر صاحبنظران خط و زبانهاي باستاني بر اين عقيدهاند كه منشاء پيدايش خط از غرب ايران يعني جنوب بينالنهرين و سرزمين سومر بوده و پروفسور «والتر هينتس» مينويسد: «در 3000 سال قبل از ميلاد وقتي كه سومريها خط تصويري را به عنوان بهترين وسيله براي مكاتبات خود اختراع كردند اين ابداع به سرعت به همسايگان عيلامي آنها رسيد» وي اضافه ميكند: «صرفنظر از اختلاف در جزئيات، ترديد نبايد كرد كه خط تصويري عيلامي بر مبناي سرمشق سومري تدوين شده است. اين خط به سرعت گسترش يافت و تقريباً همزمان در شمال شرق كاشان (ميان تهران و اصفهان) و در شرق دور و جنوب در كرمان ظاهر شد»، امّا فرضيه ديگري نيزدر ساليان اخير مطرح شد كه سير پيدايش و تأثيرگذاري خط پروتوعيلامي (= ماقبل عيلامي) را از شرق به غرب ميداند و معتقد است كه خط و نگارش تصويري ابتدا در حوزه دره سند و نواحي جنوب شرقي ايران به ظهور رسيد و سپس به فارس و دشت خوزستان راه يافت. اين فرضيه براساس كشف علائم پيكتوگرافيك و الواح پروتو عيلامي در كاوشهاي «موهنجودارو»، «شهداد»، «شهر سوخته»، «تپه يحيي»، (لايه IVC)، «تپه مليان» و «تپه قزير» شكل گرفته است.
فرضيه جديد به «نظريه تك ريشهاي بودن خط» با ترديد مينگرد و معتقد است همانگونه كه خط هيروگليف (خط تصويري مصري( همزمان و منتزع از خط تصويري سومري به وجود آمد، در دره هند و جنوب شرقي ايران نيز خط تصويري ديگري به نام پروتو عيلامي شكل گرفت و رواج يافت.
تپه چغاميش دزفول را بايد نخستين مركز در ايران دانست كه خط و كتاب اول بار در آنجا ظاهر شده است. چغاميش تپهاي است بزرگ كه در حاشيه دشت شوش و25 كيلومتري جنوب شرقي دزفول واقع شده است. اين تپه را هيأت مشترك باستانشنان اعزامي از دانشگاه كاليفرنيا و مؤسسه شرقشناسي دانشگاه شيكاگو به سرپرستي «پروفسور پينهاوس دولوگاز» و پس از وي خانم دكتر «هلن كانتور» در سالهاي 1961 تا 1976 ميلادي كاوش كردند. چغاميش يكي از مراكز مهم آغاز كتابت و شهرنشيني در ايران بشمار ميرود و تعداد زيادي الواح گِلي (شمارشي) و قطعات و ظروف و كاسههاي سفالي مشهور به (لبه واريخته) كه از سفالينههاي شاخص دوره آغاز كتابت است، از اين تپه به دست آمد.
از مراكز مهم دوره آغاز تاريخي در دشت خوزستان، «شوش» اين ابرشهر دنياي باستان و پايتخت امپراتوري عيلام است كه از اواخر هزاره پنجم و اوائل هزاره چهارم پ.م. مركز سكونت و استقرار آدمي بوده است ولي در دوران آغاز خط و كتابت شهر چنان وسعتي يافت كه بر 95 هكتار بالغ شد.
2. مصر مفرغ
اين دوره را كه از 2800 پ.م. يعني ظهور نخستين اشياء مفرغي آغاز و تا 1300 پ.م. كه همزمان با پيدايش آهن است، پايان مييابد، عصر مفرغ ناميدهاند و خود به سه دوره تقسيم ميشود: مفرغ قديم، مفرغ ميانه و مفرغ جديد.
از مراكز مهم فرهنگهاي عصر مفرغ ايران بايد به غرب ايران و حوزه زاگرس مركزي (لرستان پيشكوه و پشتكوه) اشاره كرد كه از ابتداي كشف مفرغ، صنعتگران مفرغكار آن منطقه در به كارگيري از اين فلز مهارت تام داشتند و به عقيده «پروفسور لوئي واندنبرگ» مفرغهاي ساخته شده در كوهپايههاي زاگرس به صورت مالالتجاره به سرزمين سومر و عيلام ميرفته است.
كاوشهاي «واندنبرگ» باستانشناس بلژيكي در گورستان باستاني «بني سورمه» واقع در چوار ايلام كه از مناطق آغاز مفرغ است منجر به تجديدنظر در گاهنگاري عصر مفرغ و اضافه شدن سه سده به تاريخ آن شد.
3. ظهور و به قدرت رسيدن حكومت عيلام
براساس يافتههاي باستانشناسي قرن اخير رد پاي فرهنگ و تمدن عيلامي را از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مركزي تا بوشهر ميتوان سراغ گرفت. گرچه سرزمين اصلي عيلام در شمال دشت خوزستان بويژه شوش متمركز بوده است، خاستگاه و نژاد عيلاميان و اينكه از چه نژادي بودهاند هنوز مشخص و روشن نيست. تا اين اندازه گفتهاند كه آنان نه سامي نژادند و نه آريايي (هند و ايراني) و به گفته «والتر هينتس»: «نژادي هستند با استقلالي خدشهناپذير». شايد بتوان آنان را ساكنان اوليه دشت خوزستان دانست.
سرزمين اصلي عيلام شامل ايالات شوش، آوان، سيماش، انشان (انزان)، پارسوماش بود كه جز شوش وانشان هنوز محل دقيق ايالات نامبرده مشخص نگرديده و عيلامشناسان هركدام براي تعيين محل آنها به حدس و گمان پرداختهاند. در تاريخ عيلام بجز دوره آغازين و چند دوره متناوب، شوش همواره به عنوان مركز فرمانروايي و پايتخت عيلام بوده و ايالات مختلف كه به صورت فدرال اداره ميشدند، از آن تبعيّت ميكردند.
پيدايش خط و كتابت و ورود ايران به ادوار تاريخي خود با ظهور و پيدايش دولت عيلام همراه بود و ميتوان عيلاميها را نخستين مخترعان خط در ايران به شمار آورد.
4. پيدايش شهرنشيني و گسترش كلان شهرهاي باستاني در ايران
ايران در هزارههاي دوم و اول پ.م. تا آغازسلسلهها و روي كار آمدن (مادها و پارسها(
چند رويداد مهم تاريخي و فرهنگي كه در هزاره دوم پ.م. اتفاق افتاد، زمينهساز تحولاتي شد كه به تشكيل سلسلهها و ظهور نخستين حكومتهاي مستقل همچون: «ماننا، ماد و اورارتو» و سرانجام به تأسيس امپراتوري وسيع هخامنشي انجاميد.
توالي و تداوم اين رويدادها كه هزاره دوم و سدههاي آغازين هزاره اول پ.م. را دربرميگيرد، موجب شده كه باستانشناسان از سال 2000 پيش از ميلاد تا ظهور دولت ماد را با هم مورد مطالعه قرار دهند.
مهمترين رويدادهاي ياد شده عبارتند از:
1. دوره برنز جديد (فرهنگ برنز لرستان) پايان عصرمفرغ و شروع دوره آهن (كشف آهن(.
2. رواج سفال خاكستري رنگ و فرهنگ مربوط به آن.
3. مهاجرت آرياييها (هند و ايرانيان) به فلات ايران.
4. روي كار آمدن دولتهاي مستقل به جاي دولت شهرهاي پيشين.
5. تجمع فرهنگهاي مقيم و مهاجر خصوصاً در مناطق غربي و شمال غربي ايران.
پايان عصر مفرغ و شروع دوره آهن (كشف آهن)
گرچه تعدادي از مفرغهاي لرستان داراي كتيبههايي به خط ميخي، آكدي يا آشوري هستند، امّا مطالب حك شده بر روي آنها براساس قرائتهايي كه شده بيشتر اسامي خاص بوده و به شناسايي آنها چندان كمكي نكرده است.
در اواخر عصر مفرغ جديد، انسان به فلز تازه ديگري دست يافت كه نقش مهمي در حيات آدمي داشته است. اين فلز «آهن» بود كه با پيدايش آن «عصر مفرغ» سپري شد و «عصر آهن» آغاز گرديد. عصر آهن خود به سه دوره آهنI 1500 تا 1200 پ.م.)، آهن II (1200 تا 800 پ.م.) و آهن III (800 تا 550 پ.م.) تقسيم ميشود. اخيراً عدهاي از باستانشناسان عصر آهن IV را كه شامل دورههاي تاريخي (هخامنشي و اوايل اشكاني) ميگردد به اين تقسيمبندي اضافه كردهاند.37 با كشف و ذوب آهن، انسان به دانش و فنآوري پيشرفتهاي دست يافت؛ زيرا عمق معادن آهن در طبيعت بيشتر از ساير فلزات است و براي استخراج سنگ آهن توان فني بالايي موردنياز است. از طرفي براي ذوب و استحصال آهن ايجاد كورههايي با ساختمان پيچيده كه هزار درجه سانتيگراد حرارت توليد كنند، ضرورت دارد. از اينرو چندين هزار سال زمان لازم بود تا بشر پس از كشف نخستين فلز يعني مس در نيمه دوم هزاره دوم پ.م. به آهن دست يابد.
2. رواج سفال خاكستري رنگ و فرهنگ مربوط به آن
عدهاي از محققان معتقدند كه پديده «فرهنگ سفال خاكستري» با ورود آرياييها و پيدايش آهن ارتباط نزديك دارد.
معروفترين تپهها و گورستانهاي باستاني كه تماماً يا لايههايي از آنها متعلق به «فرهنگ سفال خاكستري»اند عبارتند از:
شمال شرقي ايران : تپه حصار دامغان، ياريم تپه گنبد قابوس، تورنگ تپه و شاه تپه گرگان.
دشت تهران : گورستان قيطريه و محوطه باستاني كهريزك، گورستان پيشواي ورامين و تپه سفالي روستاي معمورين، گورستانهاي باستاني خوروين و چندار در ناحيه برغان.
حاشيه كوير مركزي : تپههاي سيلك، كاشان (گورستان الف و ب لايه پنجم و ششم)
شمال ايران : (مازندران، گيلان، طالش، خلخال، طارم و اردبيل).
اكثر گورستانهاي باستاني مكشوفه در ارتفاعات و كوهپايههاي البرز مانند: مارليك (چراغعلي تپه)، كلاردشت، اصطلخ جان، قلعه كوتي ديلمان و…
غرب و شمال غرب ايران : حسنلو، دينخواه تپه، هفتوان تپه، گوي تپه، يانيق تپه (آذربايجان)، گودين تپه (كنگاور)، تپه گيان (نهاوند)، تپه بدهوره (اسدآباد همدان) و… .
خاستگاه سفال خاكستري را كه ظهور آن موجب منسوخ شدن سنت سفال منقوش دورههاي قبلي گرديد، شمال شرق ايران دانستهاند. براساس مطالعات انجام شده و نتايج آزمايشهاي راديو كربن (كربن 14) سفالينههاي خاكستري مكشوفه از «تپه حصار» و «تورنگ تپه» چند سده قديمتر از سفالينههاي خاكستري ديگر مناطق باستاني ايران است.
3. مهاجرت «آريايي»ها (اقوام هند و ايراني) به فلات ايران
فرضيه ارائه شده اين است كه: در نيمه دوم هزاره دوم پ.م.، اقوامي كه قبلاً در سيبري جنوبي تا آسياي مركزي ميزيستند، به دلايلي چند، با استفاده از ارابه و اسب، از شرق و غرب درياي خزر، وارد فلات ايران شدند. مهاجرت اقوام آريايي (هند و ايراني)، ادامه مهاجرت اقوام (هند و اروپايي) در هزاره سوم پ.م. بود كه به شكل مهاجم در آسياي صغير رخنه كردند و تأثيرات فرهنگي و اجتماعي ژرف و گستردهاي را در فرهنگهاي محلي بر جاي گذاشتند.
تيرههايي از شعبه شرقي (كه از شرق درياي مازندران وارد ايران شدند) در آسياي مركزي و ايران ساكن شدند كه «پارت»ها از اين گروهاند. گروهي از پيشتازان تا درّه هند پيش رفتند و با غلبه بر حكومتهاي بومي (درآويدي) فرهنگ آريايي هند را پايهريزي كردند. شعبه غربي كه از شمال درياي خزر عبور كرده و از راه قفقاز وارد آذربايجان شدند و مدتي در اطراف درياچه اروميه اطراق كردند، نقش مهمي در حيات سياسي و اجتماعي ايران داشتند. اينان پايهگذاران دو سلسله «ماد» و «هخامنشي» هستند.
4. تجمع فرهنگهاي مقيم و مهاجر در نيمه دوم هزاره دوم و نيمه اول هزاره اول پ.م.
اقوام تازه وارد در قلمرو جديد خود در شمال غربي ايران با آشوريان سامينژاد كه قدرت برتر دنياي باستان بشمار ميرفتند و اورارتوئيان بومي همسايه شدند.
از طرفي تيرههايي از مهاجران، حكومتهاي مستقلي چون «ماننا» و «اليپي» را تشكيل دادند كه در سالنامههاي آشوري از آنها بسيار نام برده شده است.
گنيجه زيويه، آثار كشف شده در قلايچي بوكان و دژ حسنلو را به «ماننا»ها نسبت دادهاند.
در شمال ايران و كرانههاي درياي خزر (مازندران و گيلان) مقارن نيمه دوم هزاره دوم پيش از ميلاد، اقوام و فرهنگهايي پاي به عرصه وجود گذاشتند كه هيچ ريشه و سابقهاي در آن مناطق نداشتند.
گرچه درباره اصل و نژاد اقوام پيش از تاريخ ساكن شمال ايران مطالعه چنداني به عمل نيامده، امّا ميتوان فرض كرد كه تيرههايي از اقوام مهاجر از راه گرگان «هيركاني» و يا دربند قفقاز وارد اين نواحي شده و در ارتفاعات و كوهپايههاي البرز مركزي ساكن گرديدهاند.
محققان و صاحبنظران باستانشناسي از اين اقوام با نامهاي: مارد، كاسپي، كادوسي، سكا، تپور، گيل يا گِل، ياد كردهاند.
تعدادي از اشياء و گنجينههاي كشف شده در گورستانهاي باستاني از جمله: مارليك، كلورز، رَشي، اُمام، سُمام، تماجان، ديلمان، كلاردشت، اصطلخ جان و ساير محوطهها و قبور باستاني گيلان و مازندران كه به اقوام نامبرده تعلق دارند در زمره شاهكارهاي هنر ايران به شمار ميآيند.
5. روي كار آمدن حكومتهاي مستقل به جاي دولت شهرهاي پيشين:
كاوشهاي محوطه باستاني «حسنلو» شواهدي از اين دگرگوني را در ساختار بناهاي طبقهIV و V به روشني نشان داده است. در طبقه IV حسنلو (1200 تا 900 پ.م.) در كنار مجموعههاي مسكوني و خانه اعياني (بزرگ و حاكم شهر)، ساختمانهاي عمومي براي انجام دادن امور ديواني و مذهبي (معبد) نيز احداث شده است و اين خود گواهي است بر تغييرات ژرف سياسي ـ اجتماعي در شهر يا دژ باستاني حسنلو كه درسدههاي پاياني هزاره دوم پ.م. نفوذ خود را به مراكز سكونتي ديگر گسترش داده است.
ايران در ادوار تاريخي
1. عيلام :
تاريخ عيلام به سه دوره عيلام قديم، ميانه، جديد تقسيم ميشود. در سالهاي پاياني قرن نهم پ.م. (814 پ.م.) تاريخ عيلام وارد دوره جديد ميشود و شاهان چندي زمام قدرت را به دست ميگيرند ولي در كمتر از دو سده، آرام آرام راه زوال ميپيمايد و سرانجام امپراتوري قدرتمند عيلام به دست «آشور بانيپال» شاه خونخوار آشور (631ـ668 پ.م.( منقرض ميگردد.
عيلاميان سهم بزرگي درشكلگيري فرهنگ و تمدن ايراني دارند. آنان پايهگذاران حكومت مستقل و فراگير و بانيان ورود ايران به «عصر تاريخي» بودند.
آثار مهم و عمدهاي كه از آنان در ايران باقيمانده عبارتند از: محوطه باستاني شوش، آثار هفت تپه، شهر باستاني چغازنبيل و نقوش برجسته عيلامي و...
محوطه باستاني شوش : اين محوطه باستاني به وسعت تقريبي 50 هكتار در مجاورت شهر جديد شوش دانيال در استان خوزستان واقع شده و آثار نزديك به پنج هزار سال (از هزاره چهارم پ.م. تا قرن ششم هجري) زندگي و سكونت مداوم را در خود حفظ كرده است. كمتر تپه يا محوطه باستاني در دنيا وجود دارد كه شاهد چنين استقرار طولاني بوده باشد.
اين محوطه بنا به تقسيم و نامگذاري كاوشگران آن مشتمل است بر: تپه بزرگ آكروپل (ارك)، تپه آپادانا، شهر شاهي، شهر صنعتگران، شهر پانزدهم عيلامي و شهر اسلامي. كاخ هخامنشي شائور كه در حال حاضر بيرون از محوطه و در جبهه شمالي رودخانه شائور كه از وسط شهر جديد ميگذرد، واقع شده است.
كاوشهاي باستانشناسي شوش بلندمدتترين برنامه صحرائي باستانشناسي در ايران محسوب ميشود كه از سال 1849 تا 1978 ميلادي جز وقفههاي چند ساله به طور مستمر دنبال گرديده است.
آثار پيش از عيلامي و عيلامي بيشتر در «تپه آكروپل» كشف شده است. در بلندترين نقطه اين تپه در اوائل قرن حاضر ميلادي كاوشگران فرانسوي با استفاده از آجرها و مصالح قديمي يك قلعه مستحكم براي سكونت و استقرار هيئت ساختهاند كه گرچه نقشه آن تقليدي از دژهاي قرن هجدهم ميلادي فرانسه است امّا امروزه خود يك اثر تاريخي ارزشمند بشمار ميرود.
آثار هخامنشي شوش كه قديمتر از «تخت جمشيد» است در «تپه آپادانا» و شهر شاهي متمركز است. «داريوش اول هخامنشي» در يك كتيبه گلي كه در كاوشهاي تپه آپادانا كشف شده ميگويد: «اين كاخ را من ساختم» و آنگاه جزئيات ساختمان آپادانا را در آن شرح ميدهد.
دركاوشهاي آپادانا ديوار دفاعي ـ قصر شاهي و تالار بار عام كشف گرديد. ضمناً يك مجسمه سنگي (بدون سر) داريوش اول با خط هيروگليف مصري و ميخي عيلامي كه كار حجاران و پيكرسازان مصري است، به دست آمد. شهر صنعتگران مربوط به ادوار بعد از هخامنشي است. اين نامگذاري شايد به آن دليل بوده كه در اين بخش از شوش، تعدادي كارگاه و كوره سفالگري و ذوب فلز يافت شده است.
هفت تپه : محوطه باستاني هفت تپه در 9 كيلومتري جنوب شرقي شوش و در مجاورت مزارع نيشكر طرح هفت تپه واقع شده است. كاوشهاي اين محوطه باستاني از سال 1344 تا 1357 ش. به مدت چهارده فصل توسط هيئت باستانشناسان ايراني، به سرپرستي «دكتر عزتالله نگهبان» انجام شد و آثار معماري وسيع و گستردهاي، شامل آرامگاهها و زيگورات خشتي و يك گور جمعي (مشتمل بر 21 جسد( و نيز آثار مكتوب شامل لوحههاي گلي و يك سنگ نبشته به خط بابلي كه روشنگر بخشي تاريك ازتاريخ عيلام (در فاصله سالهاي 1500 تا 1300 پيش از ميلاد) است كشف گرديد.
چغازنبيل : چغازنبيل نام امروزي شهري است باستاني به نام «دوراونتاش» كه در فاصله 30 كيلومتري جنوب شرقي شوش وبه فاصله كمي از رودخانه دز واقع شده است.
كاوشهاي باستانشناسي اين شهر و معبد باستاني را در فاصله سالهاي 1951 تا 1962 ميلادي باستانشناسان فرانسوي به سرپرستي «رومن گيرشمن» انجام دادند و بقاياي يك شهر با سه حصار (ديوار محيطي) و يك معبد پلكاني شكل رو بار «زيگورات»، و مقابر زيرزميني شاهان عيلامي و تأسيسات تصفيه و تقسيم آب رودخانه دز و يا آب باران براي مصرف شهر كشف گرديد.
اين معبد و شهر عيلامي را در دوره طلائي عيلام «اونتاش گال» در حوالي قرن سيزدهم پ.م. براي خداي عيلامي «اينشوشيناك» بنا كرده است.
ساختمان اصلي «زيگورات» كه ازخشت خام و رويه آجري بنا شده در اصل پنج طبقه بوده كه در طول زمان خراب شده و در كاوشها فقط سه طبقه باقي مانده آن از زير خاك بيرون آمده و سپس مرمت و بازسازي گرديده است.
نقوش برجسته عيلامي : در قلمرو عيلام باستان و در گوشه كنار ايران نقوش برجستهاي از حجاران عيلامي باقيمانده كه مهمترين آنها عبارتند از: نقش برجسته «كورانگون»، نقوش برجسته «كول فره»، نقوش برجسته «اشكفت سلمان»، نقش برجسته «قلعه تول»، نقش برجسته «نقش رستم».
2. مادها :
گرچه ابهام و تاريكي بر بخش اعظم تاريخ ماد سايه افكنده است، امّا همين اندازه ميدانيم كه «ماد»ها از تيرههاي اقوام آريايي هستند كه به همراه «پارس»ها از مسيرهاي صعبالعبور قفقاز گذشتند و به فلات ايران و آذربايجان پاي نهادند و زماني كه قدرت يافتند تا حوزه زاگرس مركزي پيش رفتند و همدان يا هگمتانه را پايتخت خود قرار دادند. حوالي 700 پ.م. تمام سرزمينهايي كه قبلاً به اقوامي چون «كوتي»، «لولوبي»، «سكائي» و «هوري»، و «اورارتو» تعلق داشت، قلمرو حكومت ماد به شمار ميآمدند. آثار شناخته شده مهم مربوط به «ماد»ها در ايران عبارتند از: تپه هگمتانه، تپه نوشي جان، گودين تپه طبقه دوم، دخمههاي منسوب به مادها.
هگمتانه : وقتي «ماد»ها متحد شدند و قدرت يافتند شهر هگمتانه (همدان) را به عنوان پايتخت خود برگزيدند. مورخان يوناني چون «پلي بيوس» و «هرودوت» از كاخ و دژ هگمتانه با اعجاب و تحسين ياد كردهاند ولي متأسفانه آثار زيادي از آن باقي نمانده است.
بر روي اين تپه قبلاً منازل مسكوني واماكن تجاري قرار گرفته بود كه دولت آنها را خريداري و آزادسازي كرد و از سال 1363ش. تاكنون هيئت باستانشناسان ايراني به سرپرستي «دكتر محمد رحيم صرّاف» در اين تپه عظيم باستاني به كاوش پرداخت ولي متأسفانه هنوز به آثار دوره ماد دست نيافته است. ولي نظردادهاند كه مجموعه معماري خشتي مكشوفه، مربوط به دوره هخامنشي و پس از آن است.
تپه نوشي جان ملاير : در نزديكي روستاي «جوكار» در 15 كيلومتري شهرستان ملاير در بستر دشتي وسيع يك تپه منفرد صخرهاي به نام «تپه نوشي جان» واقع شده است. بر بالاي اين تپه تقريباً مرتفع (به ارتفاع 37 متر از سطح دشت) بقاياي يك دژ و معبد و كاخ دوره ماد از خشت خام جلب نظر ميكند. كاوشهاي اين تپه را در سال 1346ش. (1967 م.) هيئت باستانشناسان انگليسي به سرپرستي پروفسور «داويد استروناخ» آغاز كرد و به مدت ده سال دنبال گرديد.
گودين تپه كنگاور : طبقه دوم گودين تپه در فاصله 5 كيلومتري شهر كنگاور يكي ديگر از آثار دوره حكمراني «ماد»ها در ايران است. كاوشهاي اين تپه باستاني را در فاصله سالهاي 1346 تا 1357 ش. هيئت اعزامي از موزه «اونتاريو» وابسته به دانشگاه «تورنتو»، كانادا به سرپرستي دكتر «كايلريانگ»، به مرحله اجرا درآورد. اين تپه حاوي 7 طبقه باستاني است و در طبقه دوم آن يك تالارستوندار مادي كشف گرديد كه در اصل سي ستون داشته و نيز يك اطاق ستوندار با 8 ستون و فضاها و اطاقهاي جنبي ديگر كه همگي از خشت بنا شده بودند.
دخمههاي منسوب به دوره ماد : در گوشه و كنار ايران تعدادي اثر معماري صخرهاي كه در كوهها ايجاد شدهاند، موجود است كه باستانشناسان متقدم آنها را متعلق به زمان «ماد»ها و الگوي مقابر صخرهاي هخامنشي دانستهاند. عدهاي نيز در انتساب آنها به «ماد»ها ترديد كردهاند.
معروفترين اين آرامگاهها يا معابد صخرهاي عبارتند از:
« فخريكا» در مهاباد، «فرهاد و شيرين» در كرمانشاه، « دكان داوود» در سرپل ذهاب، « داوودختر» در فهليان فارس.
3. پارسها (هخامنشيان) :
يكي ازتيرههاي اقوام آريايي كه از كناره غربي درياي خزر، همزمان با «ماد»ها وارد ايران شدند و در آغاز ورود در ناحيه جنوب غربي درياچه اروميه ساكن گرديدند، «پارس»ها بودند.نخستين بار در سالنامههاي آشوري زمان « شلمانصر سوم» (شاه آشور) در سال 834 پ.م. از موطن جديد آنها با نام «پارسوآ» ياد شده است. پس از چندي به دليل فشردگي اقوام در آذربايجان و ناامني منطقه، به سوي جنوب و جنوب شرق روي آوردند و در مسير خود با «عيلامي»ها آشنا شدند و در 700 پ.م. در ناحيه «پارسوماش» ـ احتمالاً در منطقه كوهستاني بختياري، در ناحيهاي كه در قلمرو عيلام بود ـ مستقر گرديدند. پس از چندي شهر عيلامي «انزان» يا «انشان» را متصرف شدند و در محيط متشنجي كه از جنگ ميان عيلام و آشور به وجود آمده بود و اختلافات داخلي ميان «عيلامي»ها بر شدت آن ميافزود، قلمرو كوچكي به وجود آوردند كه بزرگ قبيله پارس يعني «هخامنش» بر آن حكمراني ميكرد.
«كوروش دوم» پايهگذار سلسله هخامنشي و برپادارنده امپراتوري قدرتمند «پارسي»ها بشمار ميرود. او پس از برانداختن پادشاهي ماد، «پارس»ها بر سراسر ايران حاكم كرد و به گسترش قلمرو جغرافيايي ايران پرداخت. در زمان پس وي «كمبوجيه دوم» كه در ايران نبود و براي فتح مصر رفته بود، انتقال سلطنت از تيره كوروش اول به تيره «آريارمنه» با يك حركت كودتامانند فراهم گرديد.
دوره هخامنشي را ميتوان دوره طلائي ايران باستان بشمار آورد. اقدامات تاريخسازي همچون ضرب سكه براي اول بار در ايران ـ ايجاد شهرها و آثار ارزشمند ـ حفر اول بار كانال ميان درياي سرخ و رودخانه نيل ـ ايجاد راهها، چاپارخانهها و شبكه تأمين امنيت و… در زمان اين سلسله به ظهور رسيد.
گرچه هخامنشيان به سنت ديرين آريايي يعني كوچنشيني وفادار بودند و شاهان هخامنشي از زمان داريوش اول به بعد به صورت ييلاق و قشلاق در ميان چهار پايتخت خود: همدان، بابل، شوش و تخت جمشيد تردد ميكردند، امّا بنيانگذار يادمانها و شهرهايي چون «پاسارگاد» و «تخت جمشيد» هستند. مهمترين آثار هخامنشي ايران عبارتند از: پاسارگاد، تخت جمشيد، شوش، بيستون، صفه مسجد سليمان و نقش رستم.
پاسارگاد : پاسارگاد نخستين پايتخت هخامنشيان است كه تا زمان ما بر جاي مانده است. شهر باستاني پاسارگاد در دشتي سرسبز به نام «دشت مرغاب» در شمال شيراز واقع شده و فاصله آن تا شيراز 140 كيلومتر است.
آثار هخامنشي باقيمانده در پاسارگاد عبارتند از: آرامگاه كوروش دوم، كاخ اختصاصي، كاخ بار، كاخ شرقي و نگاره انسان بالدار، صفه سنگي مشهور به مادر سليمان، برج سنگي مكعبي شكل كه عدهاي آن را آرامگاه كمبوجيه دوم گفتهاند امّا در محل به زندان سليمان شهرت دارد و نيز آتشدانهاي سنگي.
كاوشهاي باستانشناسي در پاسارگاد را علي سامي و ديويد استروناخ انجام دادهاند و اگرچه اغلب آثار موجود در پاسارگاد كشف و شناخته شدهاند، امّا اين «باغ شهر» دوره هخامنشي به بررسيها و مطالعات بيشتري نياز دارد.
تخت جمشيد : ويرانههاي تخت جمشيد در 60 كيلومتري شمال شيراز و دامنه كوه «رحمت» واقع شده است. تخت جمشيد را داريوش اول هخامنشي بنيان گذاشت و شاهان پس از وي هر كدام به تكميل آن اهتمام كردند، امّا شواهد موجود حاكي است كه تا پايان عصر هخامنشي و سوختن و ويران شدن آن به دستور اسكندر مقدوني، بناي آن ناتمام ماند.
آثار باقيمانده در تخت جمشيد عبارتند از: دروازه ملل، دروازه ناتمام، كاخ صد ستون، كاخ آپادانا، كاخ تچر، كاخ هديش، كاخ اردشير سوم، كاخ حرمسرا، كاخ خزانه، ديوار دفاعي، كاخ مركزي، پلكان ورودي، مقابر هخامنشي، سنگ نبشتهها و كتيبههاي شاهان هخامنشي، عمارت چهارستوني پايين صفـّه و بقاياي شهر هخامنشي (پارسه) در قسمت جنوبي تخت.
از مهمترين اسناد تاريخي موجود در تخت جمشيد، نقوش پلكان شرقي كاخ آپاداناست كه اقوام و ملل تابعه دولت هخامنشي را در لباسهاي محلي خود و هنگام حمل هدايا به دربار هخامنشي نشان داده است.
كاوشهاي اين محوطه باستاني را از سال 1309 ش. «ارنست هرتسفلد« از مؤسسه شرقشناسي «دانشگاه شيكاگو» آغاز كرد و از سال 1314ش. «اريك اشميت» كار او را ادامه داد. بعد از جنگ جهاني دوم علي سامي باستانشناس ايراني به مدت چند فصل كاوشهاي تخت جمشيد را دنبال كرد. درسال 1347ش. هيئتي از باستانشناسان ايراني به سرپرستي دكتر اكبر مختار تجويدي به منظور پيدا كردن شهر هخامنشي پارسه به حفاري در اراضي جنوب صفه (حد فاصل تخت و مقبره ناتمام داريوش سوم) پرداخت و بخشهايي از شهر پارسه و واحدهاي ساختماني آن را از زير خاك بيرون آورد.
نقش رستم : در فاصله پنج كيلومتري تخت جمشيد، بر سينه كوهي به نام كوه «حسين» چهار مقبره مربوط به شاهان هخامنشي جلب نظر ميكند. آثار نقش رستم مشتمل است بر: مقابر داريوش اول، خشايارشا، اردشير اول، داريوش دوم، كعبه زرتشت و نقوش برجسته ساساني.
در ميان مقابر كه از بيرون نمايي چليپايي شكل دارند فقط مقبره داريوش اول داراي كتيبه به سه زبان «فارسي باستان»، «عيلامي»، «بابلي» است و ديگر مقابر را به حدس و گمان تاريخگذاري كردهاند.
«كعبه زرتشت» بنايي است احتمالاً از دورههاي آغازين هخامنشي كه به شكل مكعب از سنگهاي تراشدار سياه و سفيد ساخته شده و يك اتاق كوچك در قسمت فوقاني آن تعبيه شده كه عملكرد آن مشخص نيست. شايد محلي براي نگهداري «كتاب مقدس» و يا به امانت گذاشتن اجساد شاهان پيش از تدفين بوده است.
شوش : داريوش هخامنشي «شوش» را پيش از «تخت جمشيد» بنا كرد. بنابراين سادهتر و بيپيرايهتر از تخت جمشيد بوده است.
منبع:www.agom.tk www.architecture.group.loxblog.ir
ارسال توسط کاربر محترم سایت :masoudbikas
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}