نگاهی به فیلم «زندگی با چشمان بسته» ساخته رسول صدرعاملی


 





 
«زندگی با چشمان بسته» فیلم تلخی است و تصویرگر روابط سرد و بی روح و غیر اخلاقی میان آدمهاست. صدرعاملی نگاه مأیوس و ناامید خود را به جامعه ای که به زعم او در سراشیبی انحطاط است، در فیلمی که می توانست فیلم خوبی باشد بازتاب می دهد. «زندگی با چشمان بسته» از آن فیلمهایی است که اگر کاستی های فیلمنامه اش برطرف می شد توانایی ماندگاری در تاریخ سینمای ایران را داشت. اما ضعف در اصلی ترین عنصر تشکیل دهنده یک فیلم یعنی فیلمنامه مانع این اتفاق شده است . داستان فیلم سوژه جالب و بدیعی است. خواهر و برادری به دلیل سفر کاری درازمدت برادر از هم دور می شوند و خواهر به سبب تنهایی و خلأ ایجاد شده ناشی از فقدان برادر و اخراج از دانشگاه(محدودیت جامعه) و مانع شدن پدراز ادامه تحصیل او(محدودیت از سوی خانواده) پیامدهای ناخوشایندی را تجربه می کند.
فضای فیلم صدر عاملی به شدت تیره و تاریک است و حس ناامیدی از آینده و تجسمی از یک برزخ زمینی را القاء می کند. فیلم هر قدر که جلوتر میرود روند تباهی جامعه و خانواده نمود بیشتری می یابد. مادر، پدر، دختر بدون پشتوانه و زمینه چینی قبلی و بدون اینکه دلیل مشخصی بر آن اقامه شود در سراشیبی زوال و انحطاط نشان داده می شوند.
فیلمنامه محمود اربابی گرچه از جذابیت ها و قابلیتهای زیادی در طرح اولیه و داستان برخوردار است اما بازبینی ها و جرح و تعدیلهای متعدد، منافذ و گره های ساختاری و دراماتیک ذاتی فیلم را شدت بخشیده که از قوام و قدرت خیره کننده کارگردان در تولید این اثر می کاهد. صدرعاملی همچنان از دغدغه خود که همانا چرخه زندگی دختران جوان جامعه ماست دور نشده و پس از سه گانه های خود اینبار در «زندگی با چشمان بسته» هم نگاهی جامعه شناسانه و موشکافانه به جریان زیست نسلی دارد که به عقیده او با بی بصیرتی های نسل گذشته ظلمی بزرگ به آنها روا داشته شده.
تماشاگر سینما به عنوان مخاطب اثر از ابتدا به دنبال این است که بداند داستان از چه قرار است اما گذر سریع و بی منطق فیلم از اخراج پرستو از دانشگاه سبب ساز ابهامات فراوانی است. شاید نماهای اولیه فیلم از پرستو و دوستش که نشان از بازیگوشی ذاتی او دارد ارجاعی برای دلیل ناسازگازی او و اخراجش از دانشگاه محسوب شود اما گذر اینگونه از مقطع حساسی از داستان تماشاگر را گیج می کند انگار که تقطیعی در داستان ایجاد شده که فیلم نمی بایست از آن بی دلیل گذر می کرد. تماشاگر بارها با روند پرداخت نشده داستان اذیت می شود. شخصیتهای متعددی که پشت سر هم می آیند و معرفی درستی نمی شوند مثل زنان مقدم که یکی از مرض وسواس رنج می برد و ربط آن با قصه مشخص نیست و دیگری که پرداخت مناسب تری دارد اما باز هم آمد و رفت های گاه و بیگاهش در فیلم در خدمت داستان به نظر نمی رسد. مقدم نیز حضوری گاه به گاه همچون روحی سرگردان دارد و معلوم نیست چرا یکی از مهمترین کاراکترهای فیلم که نقش مهمی می تواند در بروز دراماتیک داستان داشته باشد از شخصیت پردازی کمرنگ و بی اثری برخوردار است.
«زندگی با چشمان بسته» داستان دختری است که در گرداب بد اخلاقی های جامعه گرفتار می شود اما فیلم می کوشد در پایان او را برخلاف آنچه مخاطب در طول فیلم شاهد آنست غسل تعمید دهد. پرستو در فرآیندی فداکارانه به خاطر دوستش که در پی فرزندی است که دو سال از تولد آن می گذرد به عقد موقت «مقدم» در می آید. عملی که برای مخاطب اصلاً توجیه پذیر نیست. فیلم پر است از اتفاقات غیر قابل درک اینچنینی مثل "اخراج بی دلیل پرستو از دانشگاه" "ممانعت عجیب پدرش از ادامه تحصیل او" در حالی که شخصیتی که از مادر و پدر در فیلم نشان داده می شود آدمهایی آرام و منطقی هستند که هیچ افراطی در برخوردشان با پرستو رادر فیلم شاهد نیستیم. صحنه ای هم که پدر به قصد کشتن دخترش در تردید است بازهم با شخصیت پدر و مادر همخوانی ندارد. انفعال پدر و مادر در تمام لحظات فیلم بر خلاف شخصیتی که از آنها ترسیم می شود و آنها را انسانهای خوب ، آرام و مذهبی به تصویر می کشد تماشاچی را آزار می دهد.تنها فعل پدر در برار دخترش در فیلم تصمیم افراط گونه و هیسترک او برای کشتن پرستواست که بعدا در دیالوگی رو به پسرش از توافق مادر با این عمل خبر می دهد. پدر و مادر پرستو از هیچگونه تعامل منفی در برخورد با دخترشان برخوردار نیستند و اینکه چرا پدر مانع ادامه تحصیل دخترش شده در فیلم جا نمی افتد.
بزرگترین سؤال فیلم در رویه روسپی گونه دختر و آمد و شدهای شبانه اش با مردان متعدد برای مخاطب ایجاد می شود. اصولا دلیل این رویکرد پرستو چه چیزی می تواند باشد؟ لجاجت با پدر به خاطر مانع تراشی برای ادامه تحصیلش دلیل قانع کننده ای برای تظاهر به روسپی گری یک دختر ایرانی در یک خانواده سنتی ایده آل از طبقه متوسط شهری نیست. با استثناها کار نداریم اما حتی محیط محله ای هم که پرستو در آن زندگی می کند زمینه چنین رویکردی را نشان نمی دهد. تظاهر به روسپیگری پرستو چه در حد ادا و اطوار و از روی لجاجت با پدر باشد و جه از روی روحیه بازیگوشش و چه به دلیل ذات لذت جوی او پایه عقلی محکمی ندارد. پرستو نه دختری فراری است و نه دلایل رویکردی اینچنینی برایش در فیلم به تصویر درآمده.
بهترین و معقولترین شخصیت در فیلم «زندگی با چشمان بسته» برادر «پرستو» است و اتفاقا دقیقترین صحنه ها و سکانسها هم متعلق به حضور اوست. «علی» ورودش در فیلم به موقع است و به روند دراماتیک فیلم بسیار کمک می کند. اتفاقا از زمان ورود او تماشاگر نفس راحتی می کشد برای اینکه انتظار می رود داستان با ورود علی روند درست و بسامانی بگیرد.عکس العمل علی در قبال خواهرش برخلاف رویه پدر و مادر منفعلانه نیست. صبر و متانت او در مواجهه با واقعیت خواهرش برای مخاطب قابل درک است و شخصیت، قابلیت همذات پنداری تماشاگر با خود را دارد. سلوک علی در مواجهه با مسئله خواهرش تا پایان فیلم که مرگ او رقم می خورد فرازهایی قابل دفاع از فیلم «صدر عاملی» است.
دیالوگها در «زندگی با چشمان بسته» در برخی مواقع به فیلمهای مسعود کیمیایی پهلو می زند و حضور پولاد کیمیایی نیز به این تداعی مدد می رساند هرچند پولاد بر خلاف فیلمهای پدرش بازی قابل قبولی در فیلم صدرعاملی از خود نشان می دهد و پس از کاراکتر علی اوست که از شخصیت پرداخت شده تر و شناخته شده تری در فیلم برخوردار است. اصلاحات فیلم نیز به گنگی و ابهام فیلمنامه افزوده است. همایون ارشادی فقط در چند ثانیه از فیلم دیده می شود و بریده شدن بعضی از نماها در فیلم بر گنگی فیلمنامه می افزاید.
کارگردانی قوی و قابل دفاع رسول صدر عاملی هم نتوانسته پوششی بر ضعفهای فیلمنامه باشد ودر نهایت فقط یک ایده خوب با پرداختی نامناسب در کنار نکات فنی قابل دفاع فیلم مثل نور و فیلمبرداری می ماند که از «زندگی با چشمان بسته» به رقم تمام ظرفیت هایش فیلمی متوسط ساخته است.
منبع:شبکه ایران
ارسال توسط کاربر محترم سایت : afsoon77