آتش اسرار آميز


 

نويسنده: سامرا قلي زاده




 
صدها پرونده در مورد احتراق خود به خود انسان وجود دارد که همچنان راز آنها سر به مهر باقي مانده است.
افراد بسياري تاکنون دچار پديده عجيب و غريب احتراق خود به خود انسان شده اند که يکي از آخرين موارد آن در سال 2001 اتفاق افتاد. هنگامي که خبر اين حادثه به پليس شهر گاردن گراو کاليفرنيا رسيد، آنها بسيار شگفت انگيز شدند چرا که پيرزن 73 ساله اي دچار سوختگي درجه سوم شده و تقريباً 90 درصد بدن قرباني از بين رفته بود. با رسيدن مأموران آتش نشاني و پليس، سؤالي که براي آنها مطرح شد اين بود که چطور ممکن است در کمتر از چهار دقيقه آتش شعله ور شود و اين در حالي بود که تنها وسيله اي که آتش گرفته بود، صندلي اي بود که قرباني روي آن نشسته بود. البته صدها مورد مشابه ديگر هم وجود دارد که قربانيان آنها، به روشي مشابه جان خود را از دست داده بودند، بدون اينکه کوچک ترين سرنخي از علت اين حوادث بر جاي بماند.

مري ريزر
 

اول جولاي 1951 آخرين باري بود که مري ريزر 67 ساله در آپارتمانش در خيابان پترزبورگ فلوريدا زنده ديده شد. ساعت نه شب بود که پانسي کارپنتر، صاحبخانه مري به او شب به خير گفت و پيرزن را در حالي که روي صندلي راحتي اش نشسته بود تنها گذاشت و به اتاقش رفت. ساعت تقريباً پنج صبح بود که خانم کارپنتر از بوي دود بيدار شد و با خودش فکر کرد شايد پمپ آب پارکينگ باشد که از شدت گرم شدن زياد، چنين بويي را توليد کرده است. براي همين از رختخواب بيرون آمد و بعد از خاموش کردن پمپ آب، دوباره دوباره سرجايش برگشت و خوابيد.
هشت صبح روز بعد، کارپنتر با صداي در از خواب بيدار شد. نامه رسان براي خانم ريزر نامه اي آورده بود. صاحبخانه بعد از امضا کردن دفتر نامه ها، آن را از پستچي گرفت و به سمت اتاق ريزر رفت اما هر چه در زد، هيچ جوابي نشنيد و براي همين دستگيره را تکان داد تا شايد در باز شود اما دستگيره فلزي به طرز عجيبي بسيار داغ بود. زن صاحبخانه احتمال داد که اتفاق بدي پشت در بسته اتاق ريزر افتاده و براي همين به بيرون از خانه دويد تا از همسايه ها و رهگذران کمک بگيرد. چند کارگر نقاش که در ساختمان مجاور مشغول کار کردن بودند، با شنيدن صداي خانم کارپنتر به سمت او دويدند و صاحبخانه بعد از تعريف کردن ماجرا، از آن ها خواست در اتاق ريزر را باز کنند.
هر طور که بود با تلاش فراوان در اتاق باز شد و به محض باز شدن در، گرماي بسيار شديدي به صورت چند مرد نقاش و خانم کارپنتر برخورد کرد که نشان از آتش سوزي در اتاق داشت، هرچند شواهد و قرائن نشان مي داد آتش همه چيز را نابود کرده اما آنها به محض ورود به اتاق، با منظره عجيبي رو به رو شدند.
تنها قسمتي از اتاق که مري ريزر هميشه روي صندلي اش آنجا مي نشست، در آتش سوخته بود و بقاياي خاکستر شده پيرزن که نشان مي داد هنگام مرگ روي صندلي اش نشسته به چشم مي خورد. خانم ريزر 77 کيلويي تبديل به خاکستر چهار کيلويي شده و تا يک متري صندلي همه چيز سوخته بود، تنها پاهايش که تا قوزک پا سوخته بود، سالم مانده و کفش هاي روفرشي اش را هنوز به پا داشت.

کنتس دي باندي
 

چهارم آوريل 1731 خبري در روزنامه هاي ايتاليايي به چاپ رسيد که همه را شگفت زده کرد. دليل تعجب آور بودن خبر اين بود که کنتس کورنليا دي باندي، 62 ساله به طرز عجيبي مرده بود.
کنتس در شهر سيه ناي ايتاليا تنها زندگي مي کرد و فقط يک مستخدم داشت که به کارهاي خانه رسيدگي کند. شب سوم آوريل، خدمتکار کنتس بعد از اينکه به او شب بخير گفت در اتاق خواب پيرزن را بست و سراغ کارهاي عقب مانده اش رفت.
بعد از انجام کارهاي خانه، او هم به اتاقش رفت تا بخوابد اما صبح که از خواب بيدار شد، صبحانه را آماده کرد و بعد سراغ خانم دي باندي رفت تا او را از خواب بيدار کند.
اما مستخدم با ديدن آنچه روي راه پله ها بود، فريادي بلند کشيد. فضا پر از خاکستر غبارآلود بود و تمام بدن کنتس سوخته و تنها اثري که از او باقي مانده بود، پاهاي او و جمجمه اي بود که روي پله ها افتاده بود. هنگامي که مأموران وارد اتاق خواب کنتس شدند، صحنه اي باورنکردني را ديدند، ملحفه او کنار زده شده بود، بدون اينکه کوچک ترين آثار سوختگي در آن مشاهده شود. تحقيقات نشان داد که کنتس بعد از اينکه از خواب بيدار شده و از تخت پايين آمده و به طرف راه پله ها رفته بود، ناگهان آتش گرفته بود و به همين خاطر بود که جمجمه اش روي پله ها پيدا شده بود.

- خانم و آقاي روني
 

خانم و آقاي پاتريک روني سال ها بود که در ايالات ايلينوا همراه پسر و خدمتکار خود جان لارسون زندگي مي کردند.
نزديک کريسمس بود و هر چهار نفر دور هم جمع شدند و بعد از خوردن شام و صرف نوشيدني کريسمس، لارسون و پسر خانواده به اتاق خواب خود رفتند، غافل از اينکه مرگي وحشتناک در کمين خانم و آقاي روني بود. صبح که شد، لارسون از پله ها پايين آمد تا کار روزانه را شروع کند اما در نهايت تعجب، جسد سوخته و خاکستر شده آقاي روني را روي همان صندلي که شب قبل روي آن نشسته بود ديد و وقتي به حياط دويد تا پسر خانواده را صدا کند با منظره وحشتناک تري رو به رو شد.
آنها وقتي دنبال خانم روني گشتند، جسد خاکستر شده او را کف آشپزخانه در حالي که بر اثر آتش سوزي يک متر و نيم درون زمين فرو رفته و تنها جمجمه اش باقي مانده بود، پيدا کردند اما شگفت انگيزتر از آن، اين بود که به جز کف آشپزخانه، هيچ جاي ديگر آسيبي نديده بود. تحقيقات نشان داد که اين زوج بر اثر احتراق خود به خود جان خود را از دست داده بودند.

رابرت فرانسيس بيلي
 

رابرت فرانسيس بيلي از جمله افراد بي خانماني بود که دچار احتراق خود به خود شد. ساعت 5:21 دقيقه صبح روز 13 دسامبر سال 1967، چند کارمند زن که براي رفتن به اداره منتظر اتوبوس بودند، ناگهان متوجه شعله هاي آتشي شدند که از پنجره ساختماني در خيابان 49 اوکلند در شهر لامبرث لند در حال زبانه کشيدن بود.
آنها فوراً با آتش نشاني تماس گرفتند و گزارش ترکيدن لوله گاز را به مرکز اعلام کردند. غافل از اينکه شعله هاي آتش از بدن بيلي در حال زبانه کشيدن است.
اولين مأمور آتش نشاني که وارد صحنه شد، آنچه را که ديده بود، براي مأموران پليس اين طور توضيح داد: «وقتي که از پنجره وارد ساختمان شدم و خودم را به محل آتش سوزي رساندم، بدن مرد بي خانماني به نام بيلي را ديدم که از سمت چپ پايين پله ها افتاده بود. شکافي به اندازه ده سانتي متر روي شکمش ديده مي شد که به نظر مي رسيد در نتيجه فشار آتش گرفتن ايجاد شده باشد.» شعله ها پلکان چوبي را هم سوزانده بودند. ما آتش را با شلنگ آبي که به طرف شکمش گرفتيم خاموش کرديم. به نظر مي رسيد بيلي هنگام مرگ درد زيادي کشيده بود. دندان هايش در پله ها فرورفته بودند. آتش از شکمش بيرون مي آمد و هيچ شکي وجود نداشت که او از درون آتش گرفته بود.

ليليان گرين
 

ليليان گرين يکي از مستخدم هاي هتلي بود که 11 کيلومتر با شهر داوير در نيوجرسي فاصله داشت. او هم يکي از قربانيان احتراق خود به خود بود که بعد از اين حادثه توانست جان سالم به دربرد و فوراً براي مراقبت هاي ويژه به بيمارستان منتقل شد اما متأسفانه چند روز بعد جان خود را از دست داد. پرونده ليليان يکي از موارد بسيار عجيب بود؛ چرا که بنابر گزارش هاي به ثبت رسيده هيچ خاکستري روي لباس ليليان مشاهده نمي شد و از اين رو کارآگاهان با خود فکر کردند شايد جسد او جاي ديگري سوخته باشد. بنابراين بررسي هاي اوليه براي يافتن سرنخي از اين ماجرا آغاز شد و معلوم شد لباس او در طبقه دوم هتلي که در آنجا کار مي کرد، آتش گرفته است اما چون او براي نجات خود دويده است، لباس او در جاي ديگري روي زمين افتاده است. هر چند در پرونده او آورده شده که ليليان با آتش سيگار سوخته اما تحقيقات بيشتر نشان داد که او هم بر اثر احتراق خود به خود جان خود را از دست داده است.

دکتر جان ايروينگ
 

چهارم دسامبر سال 1966 دکتر جان ايروينگ بينتلي مهماني اي ترتيب داد و همه دوستانش را دعوت کرد. ساعت نه شب بود که دوستان دکتر از او خداحافظي کرده و خانه او را در کادرسپورت پنسيلوانيا ترک کردند. از آنجا که دکتر بينتلي بدون عصا نمي توانست راه برود، گاسنيل- لوله کش محل -هميشه اجازه داشت که بدون اجازه دکتر وارد انباري شود و به کارهاي فني خانه رسيدگي کند.
آن شب وقتي او وارد انبار شد، بوي عجيبي به مشامش رسيد و دود سفيد رنگي را مشاهده کرد و براي همين سريعاً به بالاي پله ها رفت تا ببيند اوضاع از چه قرار است. تمام اتاق خواب دکتر پر از دود بود و وقتي دنبال بينتلي گشت جسد خاکستر شده او را در حمام پيدا کرد. در نهايت تعجب پاي سمت راست بينتلي در حالي که دمپايي اش را هنوز به پا داشت، سالم باقي مانده بود و از باقي بدنش جز خاکستر چيزي باقي نمانده بود. عصاي بينتلي در کنار حفره اي که ايجاد شده بود به چشم مي خورد.

جينا وينچستر
 

جينا وينچستر يکي از زنان خلبان به همراه دوستش ليزي اسکات در خودرويي نشسته و در امتداد خيابان سيبرد در شهر جکسون ويل فلوريدا در حرکت بودند.
ليزلي در حال رانندگي بود. اين دو دوست مدت هاي زيادي بود که يکديگر را نديده بودند و حرف هاي زيادي براي گفتن داشتند. همان طور که از خاطره هايشان براي هم تعريف مي کردند، ناگهان شعله هاي آتش، بدن جينا را فراگرفت و او در حالي که فرياد مي کشيد «مرا از اينجا بيرون ببر» تلاش مي کرد خود را نجات دهد. ليزي با دست هايش مرتب به بدن جينا مي کوبيد تا شايد بتواند او را خاموش کند اما کنترل ماشين از دست او خارج شد و خودرو با سرعت زياد به باجه تلفن کوبيده شد. هر چند وينچستر توانست از اين حادثه جان سالم به در ببرد اما دچار سوختگي شديد شد.

مري بالي
 

در يکي از روزهاي ماه دسامبر سال 1852 ساعت هشت صبح، مري جاني آنتوانت بالي در حالي پيدا شد که تمام بدنش به طرز وحشتناک و عجيبي سوخته بود.
تمام وسايل خانه مري از جمله پرده ها و صندلي سالم مانده بود و از جسدش هم فقط استخوان دست ها، سر و موهايش و قسمت بالاي شانه اش باقي مانده و به پاهايش هم هيچ آسيبي نرسيده بود.
در پرونده مري آورده شده بود که روز قبل به مقدار بسيار زيادي نوشيدني الکل دار مصرف کرده و وقت خواب هم در کنار اجاق قديمي دراز کشيده بود.

جين لوسيل سافين
 

در يکي از روزهاي سال1982 در خانه آقاي سافين در شهر ادمونتون لندن، حادثه عجيب و غريبي اتفاق افتاد. سافين 82 ساله، دختري به نام جين لوسيل داشت که معلول ذهني بود. طبق گفته هاي سافين، روز حادثه او در کنار دخترش نشسته و خود را سرگرم کارهاي خود کرده بود که ناگهان نوري که انگار از شعله هاي آتش بلند مي شد توجه مرد را به خود جلب کرد. انگار که نور از سمت دخترش مي آمد و وقتي به طرف او برگشت، باورش نمي شد قسمت بالاتنه بدن دخترش در حال سوختن در شعله هاي آتش است. آقاي سافين به همراه دامادش دونالد کارول، سراسيمه به سمت جين دويدند و تمام تلاش خود را براي خاموش کردن آتش به کار بستند اما جيني دچار سوختگي درجه سه شده بود و يک هفته بعد از اينکه در بيمارستان بستري شده و تحت مراقبت هاي ويژه قرار گرفت جان خود را از دست داد. طبق گفته هاي کارول، شعله هاي آتش از دهان جيني بيرون زده بود و او مدام فرياد مي کشيد. در اين مورد هم مانند موارد قبل هيچ ويراني اي در اثر دود و يا آتش در اتاق محل حادثه به چشم نمي خورد.
منبع: هفته نامه حوادث و شگفتي ها همشهري سرنخ ش- 85