چه کسانی شرح صدر دارند؟


 

نویسنده: معصومه طلوع




 
سخن از اصول اخلاقي به ميان نمي آيد، مگر به دو هدف: يکي، شناخت که متضمن عوامل ايجاد کننده و بازدارنده است و تاثير آن بر عملکرد انسان است؛ ديگري، عمل به آن اصل، که منجر به تغيير رفتار و حرکت مي شود. در نهايت بايد تاثير آن را ارزيابي کرد و براي اين ارزيابي بايد از معيارهايي که قابليت سنجش آن اصل را دارد، بهره برد.
اين فصل عهده دار ارائه برخي از اين معيارها است. در اين امر رهنمودهاي امام (ره) راهنماي ما است تا بتوانيم با سنجش به موقع خودمان، ظلمت را از خود دور کنيم و وجودمان را به نور الهي مزين کنيم.

1 ـ راه تشخيص شرح صدر
 

شرح صدر نشانه هايي دارد که با ظهور و بروز آن در صاحب شرح صدر، مي توان آن را تشخيص داد.
الف) اهميت ندادن به جمال و کمالات مادي
در کتاب شرح حديث جنود عقل و جهل آمده است:
انساني که داراي شرح صدر باشد، هر چه از کمال و جمال و مال و منال و دولت و حشم در خود ببيند، به آن اهميت ندهد. (1)
انساني که تمام وجودش را حق گرفته است و جز حق را نمي بيند. ماديات براي او هيچ ارزشي ندارد؛ چون آن را هدف قرار نمي دهد تا تمام تلاش خود را صرف جمع آوري و ذخيره آن کند. در نظر وي ماديات وسيله اي براي رسيدن به سعادت اخروي است.
ب) غالب شدن بر تمام واردات قلبي خود
شرح صدر سبب مي شود تا انسان بتواند بر تمام واردات قلبي خود اعم از الهي و شيطاني غلبه کند و آنها را تحت تسلط خود قرار دهد و همگي زمينه رشد و کمال او شوند. امام (ره) مي فرمايند:
سعه وجود چنين انساني، به قدري است که بر تمام واردات قلبي غلبه کند. (2)
ج) قابليت کسب همه کمالات
انسان در سير کمالي خود، در جاده اي بي انتها قرار مي گيرد که هر چه بالاتر رود تشته تر مي شود و هر چه جلوتر رود باز هم راه وجود دارد. به همين دليل، انسان هر چند کامل باشد، همچنان مي تواند کامل تر شود؛ زيرا
کامل مطلق خداوند است. آنچه به انسان قدرت دريافت کمالات را مي دهد، قلب او است که مأواي کمالات است. اين خصيصه به جهت انشراح صدر است؛ زيرا بيان شد که شرح صدر، سبب انبساط نفس مي شود؛ بنابراين هر چه کمالات در آن حاصل شود، امکان ايجاد کمالات ديگر هم وجود دارد. به همين دليل، امام راحل که نوراني بخش راه ما است، مي فرمايند:
از ظرف وجودش هيچ چيز لبريز نکند (3).
کمال مطلق، از آن خداوند قاهر است و بين خداوند و انسان به دليل تفاوت در صفت وجوب (4) و امکان (5)، بي نهايت کمال وجود دارد و هر کس، هر اندازه از کمالات کسب کند، براي ادامه، راه موجود است.
د) حب خداوند را در دل داشتن
در فصول گذشته معلوم شد که معرفت و شرح صدر و حب الهي رابطه تنگاتنگي با يکديگر دارند به گونه اي که سبب ايجاد و تقويت يکديگر مي شوند. قلبي که با معرفت و شرح صدر نوراني شده باشد، حرم کبريا مي شود و از سخنان امام صادق (ع) است که: دل حرم خداست، پس جز خدا را در حرم خدا منشان. (6)
از نشانه هاي دوست داشتن خداوند ياد بي شمار او است. مولي الموحدين علي (ع) مي فرمايند: هر کس شيفته چيزي باشد، آن چيز ورد زبانش مي شود. (7)
امام صادق (ع) ترجيح محبوب بر هر چيز ديگر را نشانه محبت ذکر مي نمايند. (8) عدم خستگي در خلوت کردن با او را مي توان نشانه دوستي ذکر کرد؛ زيرا پيامبر خدا (ص) مي فرمايند: محفل دوستان هرگز تنگ و (خسته کننده) نيست. (9)
امام (ره) مي فرمايند: معرفت خدا، حب خدا آورد و اين حب چون کامل شد، انسان را از خود منقطع کند. (10)
پس شرط کمال حب الهي، دل کندن از خود و رهسپار وادي حق شدن است و آن تاثيرات ويژه اي دارد که در اين مقام به ذکر آنها مي پردازيم.
تاثيرات انقطاع از خود
الف ) انقطاع از عالم
با توجه به اين فرمايش امام (ره): «چون از خود منقطع شد، از همه عالم منقطع شود» (11) بريدن از خود، قدم اول در دريافت حب الهي است؛ چون تا از خود دل بر نکني، نمي تواني محبت ديگران را از دل بيرون کني و قلب خود را براي عشق به خدا آماده کني. امام مهدي (عج) درباره ملاقات حضرت موسي (ع) با خداوند مي فرمايند:
موسي در وادي مقدس با خداي خود به راز و نياز پرداخت و عرض کرد: پروردگارا! من محبت و دوستي خود را براي تو خالص کردم و دلم را از جز تو شستم. موسي خانواده اش را زياد دوست مي داشت؛ پس خداي تعالي فرمود: کفش هاي خود را برکن؛ يعني اگر محبت تو تنها براي من است و دلت را از هواي جز من شسته اي، پس محبت خانواده ات را از دل خود برکن. (12)
خروج محبت خانواده از دل، آغازگر خروج محبت همه چيز غير از حق تعالي از آن است و آماده شدن براي اين است که با تمام دل خدا را دوست بدارد و تنها به ياد او باشد و مصلحت خود را در مصلحت او ببيند.
نبايد فراموش کرد که انقطاع از همه چيز، به معناي بي توجهي و فراموش کردن دوستان و آشنايان نيست، بلکه در روايات، دوستي را دوست داشتن برادران ذکر کرده اند. (13) رسول الله (ص) آن دوستي را چنين شرح مي دهد:
دوستي مومن با مومن، به خاطر خدا از بزرگترين فروع ايمان است. بدانيد که هر کس براي خدا دوست بدارد، براي خدا دشمني ورزد، براي خدا عطا کند و به خاطر خدا دريغ نمايد، از برگزيدگان خدا است. (14)
بنابراين، دوست داشتن غير خدا با دوستي خداوند منافاتي ندارد؛ اگر آن دوستي تحت دوستي حق تعالي درآيد.
دوست خوبم! آن که از محبت الهي برخوردار است، خداوند به او توفيق طاعت خويش را مي دهد. (15) با عبرت ها به او اندرز مي دهد. (16) آرزوهاي او را کوتاه مي کند و دارايي ها را منفور او مي کند (17) او را از قلبي سليم و خويي خوش و معتدل برخوردار مي کند. (18) جانش را با يقين، نيرو مي بخشد. (19)
دل او به محبت حق مشغول مي شود (20) و امانتداري نزد او محبوب مي شود. (21) حال بايد با اين آثار، محبت الهي را در خودمان ارزيابي کنيم.

ب) طماع نبودن
 

يکي ديگر از تاثيرات انقطاع از خود، چشم طمع بستن به خود و ديگران است. (22) به طور کلي مي توان طمع مادي انسان را در قدرت و ثروت و عواملي که مربوط به آنها است خلاصه کرد. و کسي که به «ان الله علي کل شيء قدير» (23) يقين دارد، جز به او توکل نمي کند و هر چه بخواهد از او طلب مي کند و بر ياري کسي جز حق تعالي طمع نمي کند و چشم به دست خلق نمي دوزد که رسول الله (ص) مي فرمايد: هر کس خدا دوستي را بر خود دوستي برگزيند، خداوند او را از مردم بي نياز مي گرداند. (24)
ج) دوري از هواي نفس
با يقين به اينکه همه چيز تحت اراده خدا است و نفي طمع از خود و ديگران و توکل بر باري تعالي گناهي انجام نمي گيرد و با مداومت بر آن، انسان مطرود شيطان مي شود و مشمول وساوس او قرار نمي گيرد. و نفس او به نفس زکيه تبديل مي شود و لباس تقوا را بر تن مي کند و در جدال بين نفس و عقل، عقل پيروز مي شود و مصالح را بر منابع ترجيح مي دهد که همين سبب نورانيت دل مي شود.
د) نوراني شدن فعل و قول
بين ظاهر و باطن انسان نمي تواند تعارض وجود داشته باشد؛ زيرا آنچه در درون است به ظاهر، يعني قول و فعل او، سرايت مي کند و معمولاً ظاهر مبين باطن است. پس آنکه در درونش تلالؤ نور است، به فرمايش امام: «فعل و قول او نوراني شود» (25) و از او جز عمل نيکو صادر نمي شود و جز حق بر زبانش جاري نمي شود؛ زيرا رضايت او منوط به رضايت باري تعالي است.
او نسبت به خداوند خاشع و در برابر بندگان فروتن و در مقابل ظالمان سرکش است. و اين عاملي است که سبب «يفقهوا قولي» (26) و تاثيرگذاري سخن و فعل او بر ديگران مي شود و مقبول عام و خاص قرار مي گيرد؛ چنان چه در عصر ما کمال چنين خصايصي را در امام راحل (ره) مي توان مشاهده کرد.

2 ـ راه تشخيص ضيق صدر
 

دانستيم که ضيق صدر سبب تاريکي و ظلمت وجود انسان مي شود؛ بنابراين، بايد تاثيرات منفي را از آن انتظار داشت. معيارهاي سنجش آن به اين قرار است:
خودخواهي، تکبر، حسادت، دوري و غفلت از خداوند، اسير و بنده نفس بودن، لذت بردن از گناه، آلوده به پليدي ها (گناهان)، خاضع بودن نزد صاحبان دنيا و چشم طمع داشتن به دست ثروتمندان، دشمني با دوستان خدا و دوستي با دشمنان خدا و... که با تفحص در خود، با موارد مذکور در اين فصل مي توان گفت داراي شرح صدر هستيم يا ضيق صدر و هر دو داراي مراحلي است که بستگي به مقدار فعليت آنها دارد. باشد تا بتوانيم وجودمان را با شرح صدر نوراني کنيم.
سخن را با گوهري گرانقدر از سخنان امام باقر (ع) به پايان مي رسانيم:
هر گاه خواستي بداني که در تو چيزي هست، به دلت نگاه کن، اگر اهل طاعت خدا را دوست و اهل معصيت خدا را دشمن داشتي در تو خير هست و خدا هم تو را دوست دارد. ولي اگر اهل طاعت خدا را دشمن و اهل معصيت خدا را دوست داشتي خيري در تو نيست. و خدا هم دشمنت دارد، انسان با کسي است که دوستش دارد. (27)

پي نوشت ها :
 

1. ـ شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 337
2. ـ همان
3. ـ همان
4. ـ وجوب: وجوب به معناي ضرورت است و خداوند را به دليل بي نيازي به علت، واجب الوجوب خوانند. و او بي نياز مطلق است؛ چنان که در قرآن کريم آمده است: «قل هو الله احد»
5. ـ امکان: امکان به معناي ضرورت نداشتن، لذا نيازمند به ضروت دهنده است و انسان و همه موجودات، غير از خداوند را، ممکن گويند؛ چون نيازمند علت هستند و بدون وجود علت، محال است موجود شوند.
6. ـ ميزان الحکمه، ج 2، ص 945
7. ـ همان، ص 937
8. ـ همان
9. ـ همان، ص 938
10. ـ شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 338
11. ـ همان
12. ـ ميزان الحکمه، ج 2، ص 943
13. ـ همان، ص 969
14. ـ همان
15. ـ همان، ص 957
16. ـ همان
17. ـ همان
18. ـ همان
19. ـ همان
20. ـ همان
21. ـ همان
22. ـ ر. ک: شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 338
23. ـ بقره ( 2 ) / 109
24. ـ ميزان الحکمه، ج 2، ص 945
25. ـ شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 338
26. ـ (تا) سخنم را بفهمند. طه ( 20 ) / 28
27. ـ ميزان الحکمه، ج 2، ص 969
 

منبع: طلوع، معصومه، (1386) امام خمینی (ره) و مفاهیم اخلاقی: شرح صدر، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) و موسسه چاپ و نشر عروج، چاپ دوم.