بررسي نبوت زنان در قرآن و عهدين (4)


 

نويسندگان:دكتر علي الشيخ (1)وفاطمه عقيلي (2)




 

3-5. ديدگاه ها در باب نبوت زن
 

در اين بخش به اين مي پردازيم كه آيا از ديدگاه علما نبوت براي زن جايز است يا خير؟ اغلب قريب به اتفاق علماء بر عدم جواز نبوت براي زن اتفاق دارند، ولي تعدادي هم قائل به جواز نبوت براي زنان هستند. ما ابتدا آراء قائلان به جواز نبوت را ذكر مي كنيم و بعد ازآن به دلائل مخالفان آنان مي پردازيم:
برخي از علماء همچون: ابو حسن اشعري،؛ قرطبي و ابن حزم عقيده دارند كه خداوند به برخي از زنان نعمت هاي فراواني مثل «نبوت» اعطا فرموده است. اين گروه، بر نبوت «مريم» اتفاق دارند و برخي نيز بر نبوت زنان ديگر از جمله: حواء، ساره، ام موسي، هاجر و آسيه قائلند. (ابن حجر، 6 /473؛ سفاريني، 2 /226)
اين بزرگان در مقابل اعتراضاتي كه به انحصار نبوت درمردان مي باشد (با توجه به آيه) پاسخ داده اند: ما از انحصار نبوت براي مردان «رسالت» را مي فهميم؛ يعني فقط رسالت متعلق به مردان است، و نبوت از اين نص قرآني دريافت نمي شود؛ و اين يعني زن مي تواند به مقام نبوت برسد؛ زيرا نبوت از ريشه نبأ مي باشد و نبأ يعني اعلان و رساندن خبر؛ پس هيچ مانعي نيست از اينكه زن بتواند اخباري را به مردم برساند. (شهرستاني، 194)
علاوه براين به دلايل زير، تمسك جستند:الف) قرآن به اين نكته اشاره دارد كه خداوند بر برخي از زنان وحي نازل مي كند: «وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى...» (قصص، 7)« إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى» (طه، 3). همانگونه كه مشاهده مي كنيم، مادر موسي(ع) از جمله زناني است كه وحي بر او نازل مي شود؛ و اين وحي
همانند وحي به ابراهيم، براي ذبح اسماعيل است. پس جوهره هر دو وحي يكي است. پس هر دو پيامبر هستند. (شهرستاني، 198)
ب) جبرئيل بر مريم نازل مي شود و با او سخن مي گويد: «فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا» (مريم، 17). ابو حسن اشعري مي گويد: «جبرئيل (ملك) بر هر كسي نازل شود، با هر پيامي (امر، نهي، تبليغ) آن شخص به يقين پيامبر است». ابن حزم نيز مي گويد: جبرئيل فقط بر نبي يا رسول نازل مي شود و جبرئيل بر مريم نازل شده، پس مريم پيامبر است. (شهرستاني، 204) قرطبي در ادامه سخن گذشته اش اضافه مي كند: بر حسب آيه «وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِينَ» (آل عمران، 42) مريم برگزيده شده از جانب خداوند و پيامبر است. (قرطبي، 9 /247)
ج) پيامبر(ص) در حديثي فرمودند: بسياري از مردان به كمال مي رسند، اما از زنان فقط آسيه همسر فرعون و مريم دختر عمران، به كمال رسيدند. (ابن حجر، 6 /322-321) علامه طبرسي در مجمع البيان، خديجه دختر خوليد، و فاطمه دختر محمد(ص) را نيز اضافه كرده است. (طبرسي، 10 /320)
قائلان به اين حديث، همچنين گفته اند: اينان پيامبر هستند؛ زيرا كامل ترين انسان ها پيامبران هستند و سپس اولياء و صديقان و شهداء. حال اگر پيامبر نبودند، پس بايد وليه يا صديقه و... بودند، در حالي كه روايت لفظ «نبيه» را عنوان كرده است. (ابن حجر، 6 /322-321)
بررسي: ما احاديث بسيار مشهوري داريم كه بر افضليت حضرت زهرا بر تمام زنان عالم دلالت دارد، بنابراين، به حق بايد پيامبر مي شد، اما هيچ يك از علما قائل به نبوت وي نيستند. حال با توجه به اين مقدمه به نقد اين اقوال مي پردازيم:
1. يكي از وظايف مسلم انبياء تبليغ رسالت مي باشد و چنان كه بيان كريدم، تفاوتي ميان رسول و نبي در اين مسئله نيست، بلكه تفاوت در اين است كه نبي مبعوث بر شريعت رسول قبلي مي باشد، و آنچه مانع بعثت زن به عنوان رسول بوده است، در نبي نيز وجود دارد.
2. احتمال مي رود، وحي خداوند، به اين زنان در خواب (منام) بوده، و يكي از طرق وحي در خواب مي باشد. اين گونه وحي ها براي غير انبياء هم نازل مي شود. علامه طباطبايي ذيل آيه «إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى» (طه، 38) مي نويسد: مراد از وحي (الهام) القاء مطالبي بر
قلب است حال چه در خواب يا بيداري، و اين گونه وحي دلالت بر نبوت نمي كند.
3. نمي توان پذيرفت، هر كسي كه بر او جبرئيل نازل مي شود، او نبي است؛ زيرا، بر طبق حديثي- كه «مسلم» نقل مي كند- روزي صحابه از پيامبر سؤالي مي كنند، جبرئيل بر پيامبر نازل مي شود و در همان زمينه به پيامبر(ص) پاسخ مي دهد، اين در حالي است كه همه صحابه هم جبرئيل را ديدند و هم صدايش را شنيدند. پس طبق ادله اي كه اقامه شد، صحابه به دليل رؤيت جبرئيل بايد نبي مي بودند، در حالي كه هيچ كس قائل به اين گفتار نيست. (مسلم، 2567)
4. برگزيده شدن مريم نمي تواند دليل بر نبوتش باشد؛ زيرا بنا بر برخي آيات، افراد يا جماعت هايي برگزيده شده اند: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ» (غافر، 32) اما آنان را نبي نمي شناسيم. همچنين خداوند در قرآن مي فرمايد: «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ» (آل عمران، 33)، اما قطعاً همه آل ابراهيم و آل عمران پيامبر نيستند.
5. كمالي كه در حديث مذكور به آن احتجاج كردند، كمالي به معناي فضيلت مي باشد. نه كمال نبوت، پس مي توان روايت را اين گونه تفسير كرد: بسياري از مردان فضيلت هايي دارند، اما آسيه و مريم و ... با فضيلت ترين زنان هستند. (بخاري، 3411؛ مسلم، 2431)

نتيجه گيري
 

از بحث گذشته مي توان چنين نتيجه گرفت كه در عهد عتيق و جديد به چند پيامبر زن اشاره شده است، اما وظيفه نبوي آن ها تنها در پيشگويي يا گاهي بيان برخي حكمت ها و يا انجام قضاوت ها محدود مي شد. در عهد قديم به سه زن پيامبراشاره شده است كه به نام هاي خلده، مريم خواهر موسي و هارون ودبوره هستند. در عهد جديد نيز به حنّه و دختران فيلبس با وصف پيامبر اشاره شده است.
در نقد بررسي اين ديدگاه روشن شد كه زن در نصوص عهدين از جايگاه مناسبي برخوردار نيست و همچنين مسلم است كه در يهوديت و مسيحيت به زن اجازه دستيابي به مقام رهبري ديني داده نمي شود؛ چه رسد به مقام نبوت.
اما در اسلام آنچه از ظاهر آيات قرآن مجيد بر مي آيد اين است كه نبوت مختص مردان است و هيچ جاي قرآن به نبوت زن اشاره نشده، بلكه آن را منحصر در رجال مي داند، اما وحي يا نزول جبرائيل بر زن در قرآن ذكر شده است؛ مانند: نزول جبرائيل بر مريم
مادر عيسي يا وحي شدن به مادر موسي، و اين امر موجب شده كه مفسران به دو گروه تقسيم شوند: برخي با استناد به آيات به اضافه روايتي از پيامبراسلام به چهار زن نبي اشاره كرده اند. اما بيشتر مفسران نبوت زن را نفي كرده و آن را مخالف ظاهر آيات قرآن و خصوصاً آيه قواميت رجال «الرجال قوامون علي النساء» شمرده اند.

پي نوشت ها :
 

1. عضو هيئت علمي جامعة المصطفي العالمية
نشاني الكترونيكي: Khoshaba-64@ yahoo.com
2. كارشناسي ارشد كلام اسلامي
نشاني الكترونيكي: aghili 111@ yahoo.com
* تاريخ دريافت مقاله: 25 /2 /1389
* تاريخ پذيرش مقاله: 14 /2 /1389
 


1. راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، بيروت، دارالكتب العلمية، 1997م
2. ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، بيروت، دار احياء التراث العربي، 2001م
3. القرآن و العهدين، علي الشيخ، حوزه علميه خواهران، انتشارات هاجر، 1388ش
4. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسه الاعلمي، 1973م
5. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1381ش
6. عبدالراضي، محمد، المعتقدات الدينية لدي الغرب، الرياض، مركز الملك فيصل للبحوث و الدراسات الاسلامية، 1421ق
7. ابن ميمون، دلالة الحائرين، قاهره، مكتبة التقافة الدينية، 1428ق
8. عبدالملك، بطرس، قاموس الكتاب المقدس، قاهره، دارالثقافة، 1995م
9. لوكير، هربرت، كل نساء الكتاب المقدس، ترجمه ادوارد وديع عبد المسيح، قاهره، دار الثقافة، 2004م
10. گروهي از مؤلفان، تفسير الكتاب المقدس، بيروت، دارالمشرق، 1976م
11. كليني، شرح اصول الكافي، بيروت، دار الاضواء، 1992م
12. مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الاعلمي، 1991م
13. محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمة، قم، دارالحديث، 1386ش
14. بحراني، هاشم، مدينة المعاجز، قم، مؤسسه معارف اسلامي، 1413ق
15. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، قم، دار الكتب الاسلامية، 1382ش
16. شهرستاني، محمد بن عبد الكريم، الملل و النحل، بيروت، دار المعرفة، 1994م
17. كيال، باسمه، تطور المرأة عبر التاريخ، بيروت، مؤسسه عز الدين، 1401ق
18. فاضل هندي، بهاء الدين محمد تاج الدين، کنزالعمال، بيروت، مؤسسه الرسالة، 1989م
19. ابن حنبل، احمد، مسند، بيروت، دار صادر، 1412ق
20. نووي، يحيي بن شرف، رياض الصالحين، بيروت، دار الفكر المعاصر، 1991م
21. نوري، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل، بيروت، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1989م
22. جصاص، احمد بن علي، إحكام القرآن، بيروت، دارالكتب العلمية، 1995م
23. اسمعاني، تفسير السمعاني، الرياض، دار الوطن، 1416ق
24. ابن الجوزي، ابوالفرج جمال الدين عبد الرحمن بن علي بن محمد، تفسير زاد المسير، بيروت، دارالفكر، 1989م
25. قرطبي، ابوعبداللّه محمد بن احمد، تفسير قرطبي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1993م
26. ابن كثير، ابوالفداء، تفسير، بيروت، دار المعرفة، 1410ق
27. رازي، فخرالدين محمد، تفسير كبير، بيروت، دارالفكر، 1982م
28. طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، مكتب نشر الثقافة الاسلامية، 1408ق
29. طبرسي، ابو منصور احمد بن علي بن علي، مجمع البيان، بيروت، مؤسسه الاعلمي، 1995م
30. ابن حجر عسقلاني، فتح الباري، بيروت، دارالمعرفة، 1413ق
31. سفاريني، محمد، لوائح الانوار البهية، محمد بن احمد، بي جا، بي تا
32. قشيري نيشابوري، ابي الحسن مسلم بن حجاج، صحيح، بيروت، دارالفكر، 1413ق
33. بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح، بيروت، دار الفكر، 1981م
منبع: نشريه علوم ومعارف قرآن کريم، شماره 6.