تربيت سياسي در نهج البلاغه (2)


 

نويسنده: دكتر نجفقلي حبيبي
عضو هيئت علمي دانشگاه تهران



 
نهج البلاغه درياي بيكراني است انباشته از گنجهاي معاني؛ و هر غواصي مي تواند فراخور حال و توانايي و تخصص خود، از آن بهره برگيرد و در اين نوشته نيز در حد توانايي كوشش بر اين بوده است تا نمونه هايي از گوهرهاي گرانبهاي معاني، به منظور تبيين مفهوم تربيت سياسي و بيداري سياسي از درياي عميق و مواج آن استخراج و استنباط شود. و اينك، اندكي از بسيار، از نكات كلي از كلام او كه در نهج البلاغه متجلي است به عنوان نمونه و مصداق عملي در حوزه تربيت سياسي نقل مي شود:
مهم ترين و در عين حال روشن ترين و جامع ترين مطالب در حوزه تربيت سياسي، در خطبه مالك اشتر، در سخنان مربوط به قتل عثمان، در گفتگوها و رد و بدل شدن نامه ها بين آن حضرت و معاويه، در سخنان مربوط به جنگهاي جمل و صفين و نهروان و وصيتهاي آن حضرت از جمله به امام حسن و امام حسين، آمده است كه تقريبا كفايت مي كند؛ در عين حال، در اين نوشته نكاتي از نامه ها، خطب و كلمات قصار نيز آورده شده است و به لحاظ وضوح مطلب در خطبه مالك اشتر، عمداً كمتر به آن رجوع و ارجاع شده است.
مهم ترين مشخصه ديدگاه امام علي در حوزه سياست و تربيت سياسي كه ديدگاه حقيقي اسلام است جامعيت آن است كه تمام حوزه هاي فردي و اجتماعي، نظري و اعتقادي، عملي و اجرائي، دنيايي و آخرتي و عبادي و غير عبادي را به صورت يك شبكه در هم تنيده مورد توجه قرار داده است به طوري كه تفكيك آنها ممكن است براي بحث باشد اما در واقع هيچ جنبه اي از ديگري جدا شده نيست كه اصولا اسلام چنين است كه همه موضوعات آن يك كل را تشكيل مي دهد:

نمونه هايي از كلام و عمل امام علي (ع) در نهج البلاغه:
 

1- مهم ترين موضوع براي فعالان سياسي و طالبان تولي امور سياسي آن است كه قبل از پذيرش هر مسووليتي خود را تربيت كنند و براي مسووليت آماده سازند:
« من نصب نفسه للناس اماما فعليه أن يبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره ...»
[حكمت 70،ن: فيض الاسلام].
2- براي سالكان مسير حق و از جمله در عمل سياسي، هميشه ممكن است قلت همراهان نگران كننده باشد و آنان را دچار يأس و سرخوردگي كند؛ اما امام مي فرمايد از كمي پيروان حق نبايد نگران بود:
« أيها الناس لا تستوحشوا في طريق الهدي لقله أهله.» [خطبه 192، ن: فيض الاسلام].
3- جايگاه حاكم و نقش آن در تحولات جامعه بسيار مهم است و بنابراين، وظيفه و مسووليت او بسيار سنگين است:
« الملك كالنهر العظيم تستمد منه الجداول؛ فان كانت عذبا، عذبت؛ و ان كان ملحاً ملحت» [ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج20، ص 279].
4- طمع، يكي از خطرات مهم است:
« اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع.» [حكمت 210، ن: فيض الاسلام].
5- خطر غفلت و ضرورت هوشياري:
« بينكم و بين الموعظه حجاب من الغره» [حكمت 228، ن: فيض الاسلام].
6- براي متوليان امور رهبري سياسي در مراتب گوناگون آن، تربيت و آماده سازي خود براي اين مهم، يكي از امور ضروري است:
« ايها الناس تولوا من أنفسكم تأديبها» [حكمت 359، ن: فيض الاسلام]
7- حفظ وحدت امت قطعا يكي از عوامل بقاء و پيشرفت يك ملت است و از ضرورتهاي عمل سياسي خيرخواهانه است چه در مقابل آن، پراكندگي و اختلاف، امت را پريشان و در معرض نابودي قرار مي دهد:
« و ليس رجل- فاعلم- احرص علي جماعه امه محمد صلي الله عليه و اله و الفتها مني، أبتغي بذلك حسن الثواب و كرم الماب» [معاديخواه، ن: 368/78].
و نيز در بخشهايي از خطبه قاصعه خطرات اختلاف و تشتت جامعه و فوايد وحدت را مي شمارد:
« الم يكونوا أربابا في أقطار الارضين، و ملوكا علي رقاب العالمين فانظروا الي ما صاروا اليه في اخر أمورهم حين وقعت الفرقه، و تشتت الالفه، و اختلفت الكلمه و الافئده، و تشعبوا مختلفين و تفرقوا متحاربين، قد خلع الله عنهم لباس كرامته، و سلبهم غضاره نعمته، و بقي قصص أخبارهم فيكم عبرا للمعتبرين منكم. فاعتبروا بحال ولد اسماعيل و بني اسحاق و بني اسرائيل عليهم السلام. فما أشد اعتدال الاحوال، و أقرب اشتباه الامثال، تأملوا أمرهم في حال تشتتهم و تفرقهم.» [خطبه 234، ن: فيض الاسلام، صص 285-287].
8- يكي از وظايف مهم امام هشدار و تذكر و تربيت و ابلاغ پيام الهي و بيان راههاي درست زندگي است و امام علي خود به اين موضوع تصريح كرده است:
« و ان لكم في القرون السالفه لعبره! أين العمالقه و أبناء العمالقه؟ أين الفراعنه و أبناء الفراعنه؟ ... أيها الناس اني قد بثثت لكم المواعظ التي و عظ بها الانبياء اممهم، و أديت اليكم ما أدت الاوصياء الي من بعدهم، و أدبتكم بسوطي فلم تستقيموا، وحدوتكم بالزواجر فلم تستوسقوا...» [معاديخواه، خ : 181، ص 14-215].
9- متولي امور سياسي نيازمند تفكر و تدبر در امور و عواقب آنها است تا بينش لازم را كسب كند كه حركت بدون بينش قطعا‌ به گمراهي منتهي مي شود:
« رحم اله امرءاً تفكر فاعتبر، و اعتبر فأبصر» [خطبه 30، ن: فيض الاسلام].
10- تحليل حادثه و قرار دادن مردم در جريان امور، آنان را از تحليلهاي غرض آلود ديگران و بدبيني به متوليان حفظ مي كند و امام در خطبه شقشقيه به تحليل درست واقعه تحولات خلافت پس از پيامبر پرداخته است. نيز در نامه يكم، آنچه را در قتل عثمان گذشت شرح مي دهد و علتهاي پنهان و دروغها و تحريفها را آشكار مي كند.
11- ضرورت توجه حكومت به مستمندان و بينوايان:
« ثم الله الله في الطبقه السفلي من الذين لا ...» [ ن 53، ن: فيض الاسلام].
12- آزادي بيان و اظهار مشكلات، قطعا در حفظ سلامت نظام سياسي اثر مستقيم و مهم دارد:
« و اجعل لذوي الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك، و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذي خلقك، و تقعد عنهم جندك و أعوانك من أحراسك و شرطك حتي يكلمك متكلمهم غير متعتع ...» [همان].
13- مشروعيت حاكم به آن است كه مردم آزادانه او را پذيرفته و به او رأي داده يا با او بيعت كرده باشند و روشن است كه هم رأي و خواست مردم مهم است و هم اين كه اين خواستن و رأي، آزادانه صورت گرفته باشد:
« و بايعني الناس غير مستكرهين و لا مجبرين، بل طائعين مخيرين.» [معاديخواه، ن1].
14- خصوصيات اخلاقي مسوولان سياسي در اين كه انتظار ستايش و چاپلوسي از مردم نداشته باشند، يكي از الزامات و محاسن اخلاقي حاكمان است كه در عين حال، مستلزم آن است كه مردم نظرشان را آزادانه بگويند:
« و ان من أسخف حالات الولاه عند صالح الناس أن يظن بهم حب الفخر، ... و ربما استحلي الناس الثناء بعد البلاء، فلا تثنوا علي بجميل ثناء ... فلا تكلموني بما تكلم به الجبابره ...» [همان، خ 207].
15- امير المومنين علي، به هنگام گذر از مدينه به بصره براي فرونشاندن فتنه جنگ جمل، در نامه اي به مردم كوفه ابتدا، جايگاه رفيع آنان را نزد امام كه جنبه قدرداني و تشويق دارد، متذكر مي شود، و سپس موضع عملكرد عثمان و علت و چگونگي قتل او را براي جلوگيري از تحريف و سوء استفاده از آن واقعه توضيح مي دهد و آنگاه شخصيتهايي را كه با تحريف و توطئه و دروغ پردازي، قضيه را وارونه جلوه داده و فتنه بر انگيخته اند معرفي مي كند و با اطلاعات درست دادن به مردم، افكار عمومي را روشن مي كند تا در دام فتنه نيفتند:
« من عبد الله علي أميرالمومنين الي أهل الكوفه جبهه الانصار و سنام العرب: أما بعد، فاني أخبركم عن أمر عثمان...» [ن1، ن: فيض الاسلام].
16- پس از فتح بصره، در نامه اي به مردم كوفه از آنان براي اطاعت درست از امام و فرونشاندن فتنه بصره (جنگ جمل) سپاسگزاري مي كند كه تشكر و تشويق يك روش مديريتي است و در ضمن آن موضوع «حضور» و «مشاركت مردم» و نقش آنان را با اين تشويق، مهم مي شمارد:
« و جزاكم الله من أهل مصر عن أهل بيت نبيكم أحسن ما يجزي العاملين بطاعته، و الشاكرين لنعمته، فقد سمعتم و أطعتم، و دعيتم فأجبتم.» [ن2، ن: فيض الاسلام].
17- پس از شنيدن اين خبر كه شريح (قاضي آن حضرت) خانه اي به هشتاد دينار خريده است، او را خواست و هشدار داد كه مبادا از مال غير يا از غير مال حلال خريده باشد و سپس در باب اين چنين ثروت اندوزي با يادآوري آخرت، تذكرات سخت به او و كساني چون او مي دهد و روش درست زندگي كردن و برخورد با دنيا بخصوص براي مسوولان حكومتي را بيان مي كند:
« ... يا شريح أما انه سيأتيك من لا ينظر في كتابك...» [ن 3، ن: فيض الاسلام].
اين اقدام در روشن كردن ذهن مردم به روش درست زندگي مسولان بسيار اهميت دارد و آنان را بيدار مي كند تا به عنوان يك معيار افراد و جريانها را با آن بسنجند.
18- در نامه اي ضمن برخورد با واقعه پيمان شكني برخي از پيروان و دستور براي سركوب آنان توسط نيروهاي مومن، فرمودند بر كنار بودن افرادي كه تمايل به همكاري ندارند بهتر از حاضر بودنشان است و به مسوولان مي آموزد كه در چنين مواقعي احساس خطر نكنند و مأيوس نشوند.
همان بهتر كه چنين افرادي همكاري نكنند چون ممكن است خطر بيافرينند:
« فان عادوا الي ظل الطاعه فذاك الذي نحب...» [ن 4، ن: فيض الاسلام].
19- در نامه اي، كه در آن مسئوليت فرمانروايي را يك امانت به گردن حاكم مي داند نه يك طعمه، دستورهايي براي چگونگي برخورد حاكم با مردم و اموال خصوصي و عمومي مي دهد و مردم را با اختيارات و وظايف حاكم آشنا مي كند تا مبادا حاكمان، از موقعيت خود سوء استفاده كنند و اموال مردم را چپاول كنند: نامه به اشعث بن قيس عامل آن حضرت در آذربايجان:
« و ان عملك ليس لك بطعمه، و لكنه في عنقك أمانه ...» [ن 5، ن: فيض الاسلام].
20- در نامه اي به معاويه ضمن توضيح واقعيت بيعت مردم با او و مشروعيت حكومت خود و مشروعيت جنگ با كسي كه بر چنين امامي سركشي كند، بي گناهي خويش را در امر قتل عثمان بيان مي فرمايد و معاويه را به رجوع به عقل خود براي تأييد بي گناهي خويش فرا مي خواند. در اين نامه از تحريف واقعيت جريان بيعت مردم با او جلوگيري مي كند و عادلانه بودن جنگ با سركشان عليه حكومت قانوني را مشروع و به حق مي داند:
« انه بايعني القوم الذين بايعوا أبابكر و عمر و عثمان...» [ن 6، ن: فيض الاسلام].
21- در نامه ديگري به معاويه، مشخصات بعضي جريانهاي فاسد مدعي رهبري را در پاسخ به نامه معاويه توضيح مي دهد و در پايان آن نيز مطلبي را كه در مورد بيعت و مشروعيت حكومت خود كه در نامه قبل اشاره شد، تكرار فرموده است:
« اما بعد فقد أتتني منك موعظه موصله، ... لانها بيعه واحده ...» [ن7، ن: فيض الاسلام].
22- حضرت علي، جريربن عبدالله بجلي را با پيامي پيش معاويه فرستاد تا از او براي حضرت بيعت بگيرد و معاويه در جواب تعلل كرد تا از مردم شام براي خود بيعت بگيرد. ياران حضرت علي با توجه به وقت كشي معاويه از حضرت خواستند تا با معاويه وارد جنگ شود، آن حضرت از يك طرف به اصحاب توضيح داد در حالي كه نماينده من (جرير) نزد معاويه است، اگر وارد جنگ شويم و فرضا مردم شام بگويند ما مي خواستيم با تو بيعت كنيم، اما چون جنگ آغاز كردي ديگر بيعت نخواهيم كرد، ما جوابي براي آنان نخواهيم داشت. پس تا قبل از جواب معاويه توسط جرير، جنگ شروع نمي كنيم:
« ان استعدادي لحرب أهل الشام و جرير عندهم اغلاق للشام...» [خ 34، ن: فيض الاسلام].
و از طرف ديگر به جريرنامه اي در مورد يك سره كردن كار با معاويه نوشت كه يا بيعت كند يا وارد جنگ شود:
« اما بعد، فاذا أتاك كتابي فاحمل معاويه علي الفصل ...» [ ن8، ن: فيض الاسلام].
آن حضرت هم در تبيين تعلل خود و هم در تبيين چگونگي برخورد با حادثه اي كه دشمن وقت كشي مي كند موضوع قاطعيت را همراه با تعقل و تدبير به عنوان يك روش ترسيم مي كند.
23- حضرت علي، در نامه ديگري به معاويه، موقعيت و جايگاه تاريخي خود را بيان مي دارد و دشمن را كه هيچ از آن فضيلتها ندارد و در عين حال مدعي رهبري است باز مي شناساند و بار ديگر به موضوع قاتلين عثمان مي پردازد و در ضمن آن معيارهاي رهبري و فضيلت را كه جهاد در راه خدا و سبقت در آن با فداكاري و ايثار است متذكر مي شود و با اشاره به تصدي مسوليت رهبري توسط نااهلان، تعجب خود را از زمانه كه او را قرين كسي كرده است كه اصلا همپاي او نيست فاش مي گويد:
« فأراد قومنا قتل نبينا، و اجتياح أصلنا ...» [ ن9، ن: فيض الاسلام].
24- در نامه ديگري به بعضي از خصوصيات معاويه و معاويه صفتان با هشدار روز قيامت و ذكر برخي سوابق تاريخي خود و موضوع قتل عثمان اشاره مي كند و به معاويه پيشنهاد مي كند كه اگر سرجنگ داري، مردم طرفين را رها كن و بيا تا من و تو با هم بجنگيم تا معلوم شود پرده غفلت جلو چشم چه كسي را گرفته است.
« من ابوالحسن قاتل جد و دايي و برادر تو در جنگ بدر هستم و هنوز با همان شمشير و با همان دل و با همان دين هستم»
و سپس با تعريض به ادعاي دروغين معاويه براي خونخواهي عثمان و ترس او از جنگ با علي، برخي پيش بينيهاي جنگ و از جمله دعوت به كتاب خدا را ( كه بعدا به صورت قرآن بر سر نيزه محقق شد) مطرح مي كند:
« و كيف أنت صانع اذا تكشفت ... و متي كنتم يا معاويه ساسه الرعيه ...» [ ن 10، ن: فيض الاسلام].
منبع: نشريه النهج شماره 21 و 22