گفتگو با سردار سرلشگر بسيجي دكتر حسن فيروزآبادي
درآمد
سرلشگر دكتر سيد حسن فيروزآبادي، رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح، بيش از يك ربع قرن در عرصههاي گوناگون اعم از دوران دفاع مقدس و پس از آن همراه و همدل شهيد صياد شيرازي بوده است. توصيف او از انديشه و عمل آن دوست، در تمامي ادوار، يكسان و البته نمايانگر تكاپوي دائمي آن شهيد به سوي تكامل است. او از برههاي كه در دوران دفاع مقدس در كنار و تحت نظر شهيد صياد تلاش ميكرد تا سالها بعد كه او را به معاونت خويش برگزيد و تا هم اينك كه سالها از فراق آن يار سفر كرده ميگذرد، ثناخوان خلوص و درايت اوست و اين از زيبائيهاي سلوك سرداران عارف مسلك و مخلص نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي است.
آغاز آشنايي شما با شهيد صياد شيرازي از كجا بود؟
نخستين بار نام شهيد صياد شيرازي را در مشهد و به مناسبت برخوردي كه بنيصدر فراري با او پيش آورده بود شنيدم و آن هم اينكه در ارتش يك افسر متدين و انقلابي هست كه بني صدر، حضور او را تاب نميآورد. بار دوم هم در جهادسازندگي كه در 27 خرداد سال 58 تشكيل شد، نام او را شنيدم. در سالهاي اول، جهاد به صورت
مشورتي اداره ميشد و در استانها و مركز شورا داشت و هر چند وقت يك بار هم شوراي اجتماعي تشكيل ميداد. در اين شورا از بزرگان دعوت ميشد تا بيايند و با اعضاي جهاد صحبت كنند. شهيد صياد شيرازي يك بار به عنوان سخنران اين محفل آمد. يادم هست كه پايش شكسته بود و با عصا راه ميرفت. حرفهاي سبز انقلابي و شورانگيزي زد و حضار بارها با تكبير حرفهايش را تأييد كردند. در آن دوران، مؤمنان به انقلاب از اينكه حكومت در دست يك چهره منافق گرفتار شده بود، بسيار ناراحت بودند، اما امام دستور به صبر آگاهانه داده بودند. شهيد صياد شيرازي كسي بود كه با نهايت قدرت و شجاعت، به آگاهيبخشي ادامه ميداد. در همان دوران نقش منحصر به فرد شهيد صياد شيرازي به هنگام تقابل با بنيصدر، در ذهن تمام مؤمنان به انقلاب، برجسته شد.
شما در آن دوران در ارتش بوديد؟
خير، من در نيروهاي مسلح نبودم و دانشجوي رشته پزشكي بودم و در مشهد اقامت داشتم و به همين دليل از عمق قضيه مطلع نشدم. بعدها بود كه شهيد صياد در جلسات خصوصي، موضوع را توضيح داد. شهيد صياد شيرازي از نظر شخصيتي انساني بود كه وقتي در چيزي به يقين ميرسيد، امكان نداشت كه سازش كند. در آن روزها ما درگير مسئله جنگ تحميلي را داشتيم و نيروهاي انقلاب درگير جنگ بودند. از آن طرف هم مسئله كردستان را داشتيم كه خطر تجزيه كشور را به دنبال داشت. هنوز هم ماهيت بنيصدر براي همه روشن نشده بود. او دائماً ميگفت: «صبر كنيد برخورد نكنيد تا ببينيم چه ميشود.» ميخواست فرصتي را فراهم كند كه بتواند آن جريانات را به شكلي كه مطلوب بود، پيش ببرد. در آن زمان شهيد صياد شيرازي فرمانده يگاني از ارتش در منطقه كردستان بود و موفقيتهايي هم كسب كرده و ضد انقلاب را سركوب كرده بود. بنيصدر ايشان را احضار كرده بود كه شهيد صياد نپذيرفته و نرفته بود و بنيصدر هم به عنوان فرمانده كل قوا، ايشان را عزل كرد.
در كجا از نزديك با ايشان آشنا شديد؟
من در جهاد سازندگي بودم كه اوضاع تغيير كرد و مجلس شوراي اسلامي رأي بر عدم صلاحيت سياسي بنيصدر داد و امام، او را عزل كردند. اين عزل در پي جرياناتي مانند 14 اسفند دانشگاه تهران پيش آمد كه نيروهاي حزب اللهي را دستگير و از بالا به پايين پرت كردند. بعد از عزل بنيصدر، شهيد صياد شيرازي فرمانده نيروي زميني ارتش شد. من در آن زمان به تهران آمدم و عضو شوراي مركزي جهادسازندگي بودم. همراه با اعضاي شورا و مهندس فروزش به دفتر شهيد صياد در نيروي زميني رفتيم تا هم عرض ارادتي كنيم و هم ببينيم چه خدمتي از دستمان بر ميآيد. موقع نماز مغرب بود كه رسيديم. ديديم يكي از اتاقها را فرش انداختهاند. يكي از ويژگيهاي ايشان اين بودكه نماز اول وقتش ترك نميشد و هميشه با اذان نماز ميخواند. من تصور ميكردم حالا كه با كسي كه فرمانده نيروي زميني و يك ارتشي بزرگ است روبرو ميشوم، يك وضعيت خاصي را خواهم ديد، اما ديدم كه كاملاً ساده و بي آلايش در يك اتاق ساده، اما فوقالعاده مرتب و منظم كار ميكند. يك انسان متقي و با صفا و پر از آرامش كه خيلي راحت توانستم با او ارتباط برقرار كنم و به سادگي روحيات همديگر را درك كرديم.
آيا در طول جنگ هم همكاري داشتيد؟
بله، همان طور كه مطلع هستيد، جهادسازندگي يك ستاد مهندسي جنگ داشت. هنگامي كه ارتش با فرمان امام به مناطق جنوب و غرب رفت، جهادسازندگي هم ستادهاي مهندسي خود را از سراسر كشور به مناطق جنگي فرستاد. نيروهاي فعال در جبهههاي جنگ عبارت بودند از نيروهاي ارتش، سپاه، جهادسازندگي، نيروهاي شهيد چمران و چند نيروي كوچك آقاي خلخالي. اوايل يك تركيب اين جوري بود تا وقتي كه سپاه تقويت شد و شكل نظامي به خود گرفت. جهادسازندگي هم تا روز آخر جنگ به عنوان نيروي سوم مهندسي در خدمت ارتش و سپاه بود. بچههاي جنگ جهاد با شهيد صياد ارتباط صميمي داشتند. من بعداً معاون دفاعي نخستوزير و جانشين ايشان (نخست وزير) در قرارگاه خاتمالانبيا (ص) شدم. يك هفتهاي بود كه به قرارگاه رفته بودم كه ايشان آمد و مهمترين حادثه از نظر من اتفاق افتاد و آن هم اين بود كه ايشان به عنوان فرمانده ارتش تلاش كرد با فرمانده سپاه هماهنگ شود و متحداً طرحهاي نظامي مقابله با دشمن را اجرا كنند. اين حساسترين دوران جنگ بود و در آن پيروزيهايي چون فتحالمبين و بيتالمقدس پيش آمدند و مناطق وسيعي از شمال دزفول و بستان آزاد شدند. در عمليات طريقالقدس هم خرمشهر آزاد شد. اينها عمليات مشترك ارتش و سپاه بودند كه در سايه ايمان و صفاي باطن و درك انقلابي شهيد صياد از همكاري ارتش و سپاه شكل گرفتند و همه سرزمينهاي تصرف شده ميهن مقدس اسلامي كه در آن شرايط، زير چكمههاي كثيف بعثيهاي پليد بود، آزاد شد.
از آن دوران چه خاطراتي را برجستهتر ميبينيد؟
يادم هست كه هميشه ميآمد و نقشهاش را ميآورد و پهن ميكرد. بالاي نقشه نوشته شده بود: «والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» هميشه هم حرفهايش را با يك ذكر آغاز ميكرد. مقام معظم رهبري در مورد شهيد صياد ويژگي خاصي را بيان كردند و آن هم اينكه او افسر قهرمان است. شهيد صياد خاضع و خاشع بود. در برابر مؤمنين تواضع داشت و ترس از خدا در وجودش موج ميزد. بر خودش و نفسش تسلط عجيبي داشت. بسيار با انضباط و مرتب بود. قلبي قوي و روحيهاي استوار داشت و نمونه بارز اشدا علي الكفار و رحماء بينهم بود. به نظر من ويژگيهاي او را بايد امروز به همه نظاميها اعم از ارتشي و سپاهي آموزش داد. ايشان در جلسات قرارگاه خاتمالانبياء به عنوان فرمانده ارشد ارتشي شركت ميكرد. آن روزها ارتش فرمانده كل نداشت، ستاد مشترك داشت كه فرماندهان نيروي زميني و هوايي و دريايي در آن شركت داشتند. فرمانده نيروي زميني قرارگاه هم در واقع شهيد صياد بود و محور اصلي عمليات را او تعيين ميكرد، اما با نهايت خضوع و خشوع و رفاقت با فرمانده كل سپاه برادرمان محسن رضايي همكاري ميكرد و در نتيجه توانستند آن موفقيتهاي درخشان را براي كشور به ارمغان بياورند.
شهيد صياد با ارتقاء درجهي سرهنگ و فرمانده نيروي زميني شد. اين موضوع در آن زمان مشكلي را به وجود نياورد؟
بالاترين درجه ارتش آن روزها سرهنگي بود. امير اسماعيل سهرابي كه الان جزو مشاورين است، رئيس ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي بود كه سرهنگ بود. در تمام ارتش وقتي كسي به فرماندهي منصوب ميشد، ارشدترين فرد بود و لذا به او درجه سرهنگي ميدادند كه از نظر ضوابط سازماني هم مشكلي پيش نيايد. در سازمان شاه سيستمي بود كه اجازه نميداد ارتباط روحي و عاطفي بين افراد برقرار شود و ارتباطات، مشخص كننده بود. در آن دوران هر كسي فرمانده ميشد، حتي اگر يك چوب خشك هم بود، همه ناچار بودند او را به عنوان فرمانده بپذيرند. هنگامي كه شاه و سران خائن ارتش فرار كردند، تشكيلات ارتش به هم ريخت. امام به ارتش روحيه دادند و اعلام كردند كه مردم، حامي ارتش هستند و به اين ترتيب، مشروعيت را به ارتش برگرداندند و به ارتش افتخار ارتش ملي ايران را دادند. هنگامي كه شهيد صياد در مقابل بنيصدر خائن ايستاد و فرمانده نيروي زميني ارتش شد، همه افتخار كردند. ايشان كاملاً روحيه انقلابي و چه از نظر شجاعت و علم داشت، در واقع شهيد صياد بود كه به ارتش افتخار داد، زيرا در آن شرايط پذيرفتن فرماندهي ارتش كار سادهاي نبود و همه شهيد صياد را از عمق وجود، به عنوان فرمانده پذيرفتند. بعد از بيست و چند سال كه با نيروهاي ارتش مأنوسم ميتوانم با اطمينان بگويم كه افراد مختلف ارتش با افتخار از او ياد كرده و ميكنند.
كمتر كسي درباره دورهاي كه در شوراي عالي دفاع بود، صحبتي كرده است. شما از عملكرد شهيد صياد در اين منصب چه نكاتي را به ياد داريد؟
بعد از عزل بنيصدر، امام شهيد صياد را به عنوان مشاور خود، و عضو شوراي عالي دفاع تعيين كردند. در آن زمان ستاد فرماندهي كل قوا نبود. قرارگاه خاتم هم تشكيل نشده بود و قرارگاه مركزي داشتيم. قرارگاه خاتم در سالهاي آخر شكل جامع به خود گرفت و شوراي عالي دفاع، مركز تصميمات ملي جنگ بود. اين جمع، ستاد عالي جنگ بودند كه گاهي در محضر امام (ره) تشكيل جلسه ميدادند. در شوراي عالي دفاع افراد سياسي از جمله نخست وزير حضور داشتند كه تجربه نظامي نداشتند، چون تصميمهاي نظامي در شوراي عالي گرفته ميشد، طبعاً در آنجا حضور مشاورين نظامي و افراد مطلع نظامي، ضرورت داشت. شهيد صياد شيرازي هم مثل بقيه اعضاي نظامي شوراي عالي دفاع، نقش خود را ايفا ميكرد. در مقطعي من به طور ويژه همكار شهيد صياد بودم. در اين مقطع، شوراي عالي دفاع، قرارگاهي به نام قرارگاه دريايي جنوب تشكيل داد و در واقع شهيد صياد، آن قرارگاه را در دفتر حضرت امام تشكيل ميداد و اطلاعات مخصوص خليجفارس، درياي عمان و جزاير را ميگرفت و علي گزارشي به شوراي عالي دفاع تقديم ميكرد. من هم عضو جلسه را اداره ميكردم. شهيد صياد به اين ترتيب نقشي عملي را در شوراي عالي دفاع و نقش مشورتي را در خدمت حضرت امام داشت.
از مقطع حضور ايشان در شوراي عالي دفاع خاطرهاي داريد؟
يك بار مأموريتي نظامي سياسي براي جنوب به شهيد صياد محول شد كه همراه دو نفر ديگر، از جمله من به تنگه هرمز اعزام شديم. شهيد صياد، اين تيم را با قاطعيت، اداره كرد و نتيجه را به شوراي عالي دفاع گزارش كرديم. البته مسائلي در منطقه بود كه هنوز مصلحت نيست ابعادش را باز كنم.
در روزهاي پاياني جنگ، امام احكامي براي مسئولين جنگ دادند. يكي از اين احكام براي امير انصاري بود. شهيد صياد در پيامي به مناسبت تبريك به ايشان نوشته بود با اين مضمون كه، «من با كراهت، اين ارتقاي درجه را به شما تبريك ميگويم.» من به عنوان يك نسل سومي وقتي به اين پيام نگاه ميكنم، با توجه به اينكه ده روز قبل از پذيرش قطعنامه فرستاده شده، برايم سئوال ايجاد ميشود كه چطور ميتوان اين مسئله را با عنوان «با كراهت» مطرح كرد. آيا برداشت من درست است يا نه؟
فكر نميكنم، چون شهيد صياد چنين نظري نداشته. من هم چنين جملهاي را تاكنون نديدهام. اگر متن تبريك را ميديدم، بهتر ميتوانستم اظهار نظر كنم، ولي من شهيد صياد را كاملاً ميشناسم. در آن زمان كه ايشان اين پيام را براي آقاي انصاري نوشتند، معاون بازرسي فرماندهي كل قوا بودند و در دفترشان در تجريش حضور داشتند. با اين همه من اين متن را نديدم.
در حكم امير انصاري ظرافتي وجود دارد كه من نميدانم منظور قطعنامه است يا نه. شما چه برداشتي داريد، آيا در اين پيام تسليم وجود دارد يا اعتراض؟
هر تصميمي كه امام ميگرفتند، تصميم نهايي بود و براي همه لازمالاجرا و كسي به خود اجازه نميداد در آن ترديد كند، زيرا همه ميدانستند كه درست و حق است. شهيد صياد شيرازي هم همين گونه فكر ميكرد. هنگامي كه امام گفتند من جام زهر را مينوشم، اين تعبير ذاتاً تلخ بود، ولي اينكه افراد نظامي اعم از ارتشي، جهادي، سپاهي و بسيجي كه جنگ را اداره ميكردند، احساس بدي داشته باشند، مطلقاً اين طور نبود. البته بعضي از بچهها بسيج حرفهايي زدند كه معلوم بود خوب توجيه نشده بودند كه چه اتفاقي افتاده، ولي در ميان مقامات نظامي ابداً چنين فضايي نبود.
نكتهاي كه ميخواهم روشن كنيد اين است كه قبل از آقاي انصاري، در قانوني كه مجلس براي نيروهاي مسلح تصويب كرده بود، درجهاي به نام سرتيپ دومي وجود نداشت، سرهنگ بود و سرتيپ و اين سرتيپ دومي ظاهراً درجهاي است بين سرهنگي و سرتيپي كه سرهنگ به راحتي سرتيپ نشود.
بله ارتقاي از سرهنگي به سرتيپي مراحل مفصلي دارد. الان هم همين طور است. كسي كه ميخواهد سرتيپ شود، بايد بتواند يك سازمان را اداره كند و شايستگياي از خود نشان بدهد كه فرماندهي كل قوا او را مستحق ارتقاي درجه بداند. درجه سرتيپ دومي اين ويژگي را نداشت، يعني به راحتي از سرهنگي ميآمد ميشد سرتيپ 2. نميدانم چه زمينهاي پيش آمده بود كه امام وقتي حكم سرتيپ دومي را به آقاي انصاري دادند، نوشتند تيمسار. اين واژه را امروز امير ميگويند. هنوز نميشد به سرتيپ دوم، تيمسار گفت و امام در حكم آقاي انصاري، به اين تيمسار بودن درجه سرتيپ دومي مشروعيت دادند. به هر حال من تصور نميكنم شهيد صياد با آن خضوع و خشوعي كه داشت، روي اين نكات حساسيتي داشته و واقعاً از كلمه كراهت كه به كار برده، اطلاعي ندارم و نميدانم منظورش چه بوده.
پس از پايان دفاع مقدس، شهيد صياد شيرازي به عنوان بازرس نيروهاي مسلح شروع به فعاليت كرد. از اين مقطع چه نكات ويژهاي را در ذهن داريد؟
شهيد صياد را من به عنوان بازرس ستاد كل نيروهاي مسلح به ستاد فرماندهي كل قوا آوردم و به آقا پيشنهاد دادم. آقا دستور فرمودند و شهيد صياد با نهايت تواضع پذيرفت و بسيار هم خوشحال بود كه به نيروهاي مسلح برگشته و بسيار قوي و گسترده شروع به فعاليت كرد. دوران بازرسي ايشان دوران بسيار پربركتي بود. چون يك شخصيت بزرگ نيروهاي مسلح بودند كه ارتشيها و سپاهيها و مردم، همگي به ايشان اعتماد داشتند. در جاهايي بين مردم و نيروهاي مسلح بر سرزمين يا امكانات ديگر اختلافاتي بروز ميكرد. مثلاً سازمان زمين شهر پادگانها يا ميدان تير نيروهاي مسلح را گرفته و بين كارمندان سازمان تقسيم كرده بود كه مسكن بسازند و توجه نكرده بودند كه اينجا پادگان نيروهاي مسلح است و به اين ترتيب تنش سياسي پيش ميآمد. ارتش هم كه ارتش دوره ستمشاهي نبود كه مردم را با تهديد اسلحه بريزد بيرون و اگر نرفتند، تير بزند يا بازداشت كند و زمين خودش را تصرف كند. شهيد صياد ميرفت و با صبر و حوصله و دقت و انضباط، به اين امور رسيدگي ميكرد. شبانهروز هم كار ميكرد. هر مأموريتي هم كه براي بازرسي در مناطق عملياتي ميرفت 90 تا 2200 نفر را ميبردو آنها را سازماندهي ميكرد. براي هر يك مأمورتي ميگذاشت و تكليفشان را معلوم ميكرد. برنامههاي اجرايي اولويت بر اساس دقيقه تعيين ميشدند. شروع بيداري نيم ساعت قبل از اذان صبح بود. هر كس ميخواست، نماز شب ميخواند. خودش هم نماز شب ميخواند و اين كار را تشويق ميكرد. بعد از نماز صبح، ورزش صبحگاهي بود و بعد صرف صبحانه. در زمستانها ساعت حركت 7 صبح و در تابستانها 5 صبح بود. برنامهها را دقيقهاي تهيه ميكرد. در واقع، 24 ساعت او 48 ساعت و گاهي اوقات 72 ساعت طول ميكشيد. افراد هم درست مثل اجزاي يك ماشين كه رانندهاش شهيد صياد بود، با او كار ميكردند. اين همه نظم و انضباط براي كساني كه تجربهاش را نداشتند، خيلي سخت بود، ولي نظاميهايي كه دوران جنگ را گذرانده بودند، عادت داشتند. هنگامي كه ستاد فرماندهي كل قوا تشكيل شد، عدهاي در ستاد ماندند. بعضي از مديران ما دولتي بودند و ميگفتند ما را هر جايي براي مأموريت ميفرستيد، بفرستيد، ولي با شهيد صياد به مأموريت نفرستيد، چون طاقت نظم و دقت او را نداشتند. او ميآمد تهران، مدت كوتاهي برنامهريزي و نتايجي را كه از بررسيها به دست آورده بود، تجزيه و تحليل ميكرد و اگر لازم بود باز به منطقه بر ميگشت. نتيجه كار را هم ميفرستاد نزد من كه يا تصويب ميكردم يا ميفرستادم محضر آقا. طي مدتي كه شهيد صياد معاون بازرسي ستاد كل بود، بيش از 100 مورد اختلاف بين يگاني و مناطق نظامي و مسائل داخل شهري را حل كرد. اين توانايي بالا هم از ويژگيهاي شخصيتي او سرچشمه ميگرفت. معلوم نبود كه اگر كس ديگري معاون بازرسي ميشد، اين قدر موفق ميشد، چون مردم و ارتشيها و مديران كشور، شهيد صياد را قبول داشتند و او را عادل و امين ميدانستند و به همين دليل به او اعتماد ميكردند و وقتي بررسيها و نتيجهگيريهايش ابلاغ ميشدند، همه به آنها عمل ميكردند. او مشكلات بسياري را حل و گرههاي زيادي را باز كرد. در عين حال يك معلم نظامي و اخلاقي هم بود و چيزهايي را كه صحيح بود، آموزش ميداد.
از تشكيل و اداره هيئت معارف نكاتي را بيان كنيد.
شهيد صياد وعده زيادي از انقلابيون بودند و هستند كه انقلاب را از خودشان ميدانستند و خودشان را از انقلاب، خانوادهها و فرزندان اينها از توجهات آنها تا حدي محروم ماندند، چون آنها بخش اعظم توجه خود را معطوف به حفظ انقلاب كرده بودند. به عنوان جمله معترضه بايد بگويم كه شهيد صياد هم به رهبري ولايت فقيه اعتقاد قطعي و يقين كامل داشت و لذا هر مأموريتي كه در اين سيستم و به ويژه در ارتش و نيروهاي مسلح به او محول ميشد، با دل و جان انجام ميداد و گاهي خودش هم كار را ابداع و ايجاد ميكرد. سه چهار سال بعد از دوران 8 سال دفاع مقدس بود كه آمد و با من صحبتي كرد كه جوانهايي كه در دانشگاه افسري امام علي (ع) ارتش تربيت ميشوند، قرار است فرماندهان بزرگ ارتش شوند، بنابراين بايد براي آنها برنامههاي خاصي را تدارك ديد. خودش هم ميرفت آنجا و در كلاسها شركت ميكرد و براي بچهها اردو ميگذاشت و درباره مسائل و خاطرات دفاع مقدس، برايشان مسائلي را مطرح ميكرد. نتيجه اين بود كه تصميم گرفتيم هيئت معارف جنگ را تشكيل بدهيم و تجربيات جنگ را به افسران آينده منتقل كنيم. من كاملاً با اين كار موافق بودم و گفتم خوب است اين طرح را تكميل و خدمت آقا ارائه كنيم. شهيد صياد همين كار را كرد و از آقا اجازه گرفت و دانشگاه هم امكانات لازم را در اختيار وي قرار داد و او هم تا روز آخر عمر، اين كار را عاشقانه ادامه داد.
اين برنامه به چه شكل اجرا ميشد؟
دانشجوها و جوانها ميآمدند و شهيد صياد براي گروههاي 80، 90 نفري آنها برنامه دقيقي مينوشت. بعد اينها را به جبههها و مناطق عملياتي سابق ميبرد و وضعيتهاي قبل از حمله و حين حمله را برايشان توضيح ميداد و مباحث اخلاقي و ايماني را هم مطرح ميكرد. همه اينها را به فرماندهان آموزش ميداد و آنها هم مطالب را به اسناد و مدارك تبديل ميكردند. بعد از او، با اجازه آقا، كار را ادامه دادند.
ارتباط كاري ايشان با رهبر معظم انقلاب اسلامي تا چه حد از ارتباط معنوي و روحي آن شهيد با رهبري ناشي ميشد؟
بيشتر در سيستم نظام ارتباط بر اساس سلسله مراتب فرماندهي كل قوا با ردههاي پايينتر بود. الان هم ميبينيد كه آقا هر چند وقت يك بار وقت ميگذارند و با فرماندهان نيروهاي مسلح صحبت ميكنند، نظرات آنها را ميشنوند، نظرات جديد ميدهند كه سطح بهتري از كار اتخاذ شود، اما در عين حال، آقا به شهيد صياد به خاطر خلوص و ويژگيهاي شخصيتي بارزي كه داشت، علاقه ويژهاي داشتند و رابطه آن دو سرشار از صفا و معنويت
بود. من در اين ملاقاتها، محبت دو جانبه آنها را كاملاً احساس ميكردم. با اين همه، ايشان به قدري از نظر انضباطي ممتاز وشاخص بود كه همه كارها را اعم از اينكه با مديريت من انجام ميشدند يا نميشدند، به من گزارش ميداد.
شهيد صياد در اواخر عمر جانشين شما بود. از همكاري با ايشان در اين دوره چه خاطراتي داريد؟
ويژگيهايي كه گفتم در زمان جانشيني ايشان هم بود. ابتدا آقاي فروزنده جانشين رئيس ستاد كل بودند و وقتي وزير دفاع شدند، من شهيد صياد را با حفظ سمت معاون بازرسي به عنوان جانشين رئيس ستاد كل انتخاب كردم و ايشان هم قبول كردند، علت آن هم يك رشته محبت پدرانهاي بود كه بين ارتش و ايشان برقرار بود. هنگامي كه ايشان جانشين شدند، شغلشان بازرسي و جانشيني ستاد كل بود، ولي در واقع كارشان پنج برابر شد، چون بازرسي را مثل گذشته انجام ميدادند و هيچ كم وكاستي پيدا نشد. بعد از احراز اين سمت، توقع ارتشيها و مراجعات به ايشان درباره امور ارتش بيشتر شد. من تا جايي كه ممكن بود امكاناتي را در اختيارشان ميگذاشتم كه بتوانند بهتر كار كنند، اما در عين حال حجم كارشان خيلي بيشتر شد.
عمده ياران اين شهيد بر اين باورند كه او جامع ميان نظم و اخلاق فرماندهي، با تواضع و خشوع بود. در بسط اين ويژگي او، چه گفتنيهائي داريد؟
در تواضع ايشان همين بس كه هر جا براي سخنراني دعوتش ميكردند، ميرفت و برايش فرق نميكرد كه وزارتخانه است، نماز جمعه است، يك استان است يا خانه يك دوست. من ميگفتم شما جانشين ستاد كل هستيد و وقتتان قيمت دارد. در سطوح مسئوليت خودتان كار كنيد. نماز جمعه استانها برويد و وزارتخانهها برويدو صحبت كنيد، اما در مسجد يك روستا يا بسيج فلان شهرستان كوچك، وقتتان گرفته ميشود. ميگفت، «من اينها را نعمت الهي ميدانم. من عاشق اينها هستم و از صميم دل ميخواهم بروم و با آنها صحبت كنم.» و به دورترين نقاط كشور ميرفت و برايشان صحبت ميكرد. به مزار شهداي روستاها ميرفت و با مردم ارتباط صميمي و نزديكي داشت، به همين دليل است كه ميبينيد تشييع جنازهاش آن قدر با عظمت برگزار شد. او نميتوانست يك جا بنشيند و دائماً در حال حركت و كار بود. بعضيها كه به او حسادت ميكردند ميگفتند ميخواهد خودنمايي كند. اين هم يكي از مظلوميتهاي او بود. هميشه كارش را با اخلاص انجام ميداد و به اين حرفها كاري نداشت.
شهيد صياد در هنگام جنگ توانست ارتباط مؤثري بين سپاه و ارتش برقرار كند. آيا اين ارتباط در زماني هم كه جانشين شما بودند، ادامه داشت؟
شهيد صياد يك بسيجي بود و هميشه خود را سپاهي ميدانست و هميشه ارتباطش را با بسيجيها حفظ ميكرد. ياران شهيد صياد در سپاه بيشتر از ارتش بودند.
ايشان در اواخر عمر به درجه سرلشگري رسيد. اولاً اين فرآيند چگونه اتفاق افتاد و ثانياً اين ارتقاي مقام چه تأثيري در ايشان داشت؟
هنگامي كه ايشان جانشين ستاد كل بود، قرار بود چند نفر ارتقا پيدا كنند و بي ترديد شهيد صياد از همه استحقاق بيشتري داشت. من بنابر گردش كاري كه تعيين كرده بودم، براي سه نفر يعني شهيد صياد و اميرخاني و سردار رشيد درخواست ارتقاي درجه كردم. شهيد صياد از اينها ارشدتر و قديميتر بود و خدمات بيشتري هم كرده بود. من به ايشان ابلاغ كرده بودم كه شما به درجه سرلشگري مفتخر شدهايد، ايشان خيلي خوشحال شد و خانوادهشان هم بسيار شادمان بودند. قرار بود ايشان را براي نصب درجه خدمت آقا ببريم كه منافقين، ايشان را ترور كردند.
علت ترور ايشان توسط منافقين را چه ميدانيد؟
شهيد صياد فرمانده عملياتهاي پيروز جمهوري اسلامي ايران عليه رژيم بعث عراق بود. در عملياتهاي طريقالقدس، بيتالمقدس و فتحالمبين كه تقريباً كل سازمان جنگي عراق از هم پاشيد و هزاران نفر از نيروهاي عراقي اسير شدند، فرمانده ارتش شهيد صياد بود و فرمانده سپاه آقاي رضايي. اين شهيد صياد بود كه اتحاد بين ارتش و سپاه را به وجود آورد و اين پيروزيهاي عظيم به دست آمدند. صدام كينه عميقي نسبت به شهيد صياد داشت و در جلساتي كه با منافقين داشت، به شخص رجوي مأموريت داد كه او را شهيد كند و شهادت شهيد صياد شيرازي يكي از قراردادهاي مهم بين رجوي ملعون و صدام لعين بود. منافقين رفت و آمد ايشان را كنترل كرده بودند و از روحيه مردمي ايشان سوءاستفاده كردند و صبح زود كه ايشان از منزل بيرون آمد، به عنوان رفتگر به ايشان نزديك شدند و نامهاي را به طرف ايشان گرفته بودند. ايشان همان جا پشت فرمان ماشين مشغول مطالعه نامه ميشود و آن منافقي لعنتي به او شليك ميكند. بوسه رهبري به تابوت شهيد صياد، نشانه اوج علاقه آقا به ايشان بود و اين علاقه به روح بلند، ايمان و معنويت شهيد صياد مربوط ميشد. آقا در بياناتشان دربارهي شهيد صياد گفتند كه اين افسر مؤمن شجاع و پر اراده و پر انگيزه، در سختترين مراحل در كنار امام و رهبري بود و همچنين فرزندي براي امام، آن همه فداكاري و عزت و شرف و مردانگي و صفا را ارائه كرد.
بارزترين ويژگي كاري ايشان چه بود؟
انضباط مطلق ايشان نكتهاي است كه ميخواهم روي آن تأكيد كنم. در كار، از سرباز انضباط مطلق ميخواست و در خارج از محيط كار، با همه برادر و رفيق و صميمي بود. هنگامي كه در نماز جماعت شركت ميكرد، پس از اتمام نماز، با برادر كنار دستش، دست ميداد و احوال او را ميپرسيد، اما در محيط كار در برابر همه با انضباط و محكم بود.
تأثير ايشان را بعد از شهادت چگونه ميبينيد؟
در بحث تربيت اسلامي، ايشان چه در حيات و چه پس از شهادت يك اسوه است. به قول سعدي: «سعديا مردم نكونام نميرد هرگز/ مرده آن است كه نامش به نكويي نبرند.» شهيد صياد در عملكرد و تفكر فرماندهان امروز نيروهاي مسلح حضور دارد. رفتار او چه در محيط كار و چه در روابط ديگر، مثالزدني است. ما كه تصور نميكنيم رفته است و او را به عنوان اسوهاي عزيز، زنده نگه ميداريم. شهيد صياد افرادي را تربيت كرد كه راهش را ادامه ميدهند. امير صالحي كه الان فرمانده كل ارتش هستند، از پروردهشدگان مكتب شهيد صياد هستند. در واقع شهيد صياد چه از لحاظ معنويت و چه از نظر خدماتي كه كرد و هم به خاطر آثاري كه از خود باقي گذاشت، سيدالشهداي نيروهاي مسلح است. پيوندي دائمي با خانواده شهدا داشت و در سفرهايي كه ميرفت قطعاً وقتي را به ديدار آنها اختصاص ميداد. خانوادههاي شهيد هم عشق و ارادت عجيبي به او داشتند. حضور او در بحثها و جلسات نظامي، هميشه محسوس است. شهيدان بزرگ ما همگي همين گونهاند. شهيد بابايي، شهيد ستاري، شهداي عزيز سپاه مثل شهيد فرازي، شهيد همت، و نيز شهيد بزرگ جهاد، شهيد رضوي مبرقع همه از دوستان شهيد صياد بودند و امروز در بهشت همگي با هم محشور و از نعمات الهي برخوردارند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 30 - 29
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}