ديوان سرايندگان در دستنويس تازه اي از خلاصه الاشعار(1)
ديوان سرايندگان در دستنويس تازه اي از خلاصه الاشعار(1)
تذکره بزرگ او در يک مقدمه تقريبا صد صفحه اي، چهار رکن مفصل درباره متقدمين(شعراي سده چهارم تا نهم و اوايل دهم) و يک خاتمه فوق العاده تفصيلي در احوال معاصران تنظيم شده است.
تقي در طرح ذهني منظمش، نخست رکن هاي اول تا چهارم را به ترتيب تاريخ حيات شاعران تنظيم کرد که در عصر شاه طهماسب به ثمر نشست و از آن، نسخه ها برداشتند؛ سپس به سراغ معاصران، به ترتيب ولايات محل زندگي شاعران عمل کرد و خاتمه را کلا به دوازده اصل منقسم ساخت؛ البته در حين نگارش خاتمه، نيم نگاهي هم به ديوان هاي متقدمين داشت تا رکن هاي چهارگانه را کامل تر کند؛ از اين رو تصحيح و يا هرگونه بررسي قسمتهاي مختلف خلاصه الاشعار ضروري است به همين نسخه هاي موجود کتاب که از آن قسمت خاص موجود است توجه شود؛ زيرا برخي نسخه ها در مدخل شاعران ويژه، اطلاعات افزوده مولف را در خود جاي داده است.
حجم کتاب تقي البته بسيار است و مثلا رکن نخست، خود دو مجلد قطور و هر جلد آن حدود چهارصد/ پانصد برگ مقطع زماني و فيزيکي، به صرفه نيست کل کتاب تقي الدين تصحيح و منتشر شود. از طرفي بسياري از شاعران رکن هاي اوليه کتاب، صاحب ديوان هايي نشر يافته هستند که در برخي، مصححين آن ديوان ها ازمدخل مرتبط با شاعرشان در خلاصه الاشعار استفاده کرده اند؛ پس توجه به خلاصه الاشعار در مطالعات شعر شناسي فوق العاده ضروري است، ولي تصحيح و نشر همه قسمتهاي آن، البته بايد با اولويت بندي قسمت هاي مهم تر انجام شود؛ چنانکه بخش خاتمه که بسيار ارزنده و در مطالعات شعري عصرب صفوي جايگاه ويژه اي دارد، اندک اندک چاپ شده و يا در دست تصحيح و انتشار است.
من در اينجا قصد پرداختن به کارهايي که درباره خلاصه الاشعار انجام شده و يا بايد مي شد، ندارم؛ زيرا بيان کاستي هاي تصحيح ديوان هايي که از خلاصه الاشعاراستفاده نکرده اند و با نسخه هاي متعددي که از اين تذکره باقي مانده و بسياري از آنها شناسايي شده است و حتي کم کاري ما در دست آوردن تصوير و ميکروفيلم از نسخه هاي خارج از کشور، خود مجالي مي طلبد که فعلا در دست نيست. به اميد خدا در تک نگاري اي که در باره تقي الدين کاشي در دست تدوين دارم، به همه نسخه هاي موجود خلاصه الاشعار و آثارديگر تقي خواهم پرداخت و به تفصيل آنها را معرفي خواهم کرد؛ اما در اينجا از نسخه اي سخن خواهم گفت که به تازگي تصوير واضحي از آن در ميان لوح هاي فشرده مجمع ذخاير اسلامي(1) بدست آمد و نسخه اي نويافته از کتاب محسوب مي شود.
ارزش اين دست نويس به غير از کمياب بودن نسخه هاي خلاصه الاشعار، در نکته اي ديگر است و آن اينکه اين نسخه به تناوب مدخل هايي پراکنده از رکن هاي اول تا چهارم را شامل است که از برخي مدخل ها بخصوص مدخل هاي شاعران سده هاي هفتم و هشتم قمري هيچ دستنويسي در ايران وجود نداشته است. از ميان شاعران مزبور مي توان اينها را نام برد که يافتن بيت يا ابياتي از آنها مستلزم صرف وقت بسيار و جستجو در منابع خطي دور از دسترس و در حالتي نااميدانه بود:
رضي الدين باباقزويني، جلال جعفر فراهاني، سيدعضد الديني يزدي، جلال الدين عتيقي، ابن جلال، ميرکرماني، غياث الدين کججي، شاه شجاع شيرازي، عيسي ساوجي، عبدالله مرواريد کرماني و شاه طاهر انجداني.
اين نسخه، مسود مولف محسوب مي شود که خود يکي از امتيازات نسخه و از ديدگاهي ديگر عيب آن است. حسن آن اين است که نسخه اصل است و تلاش تقي الدين در گزينيش اشعار به سبک سنتي، يعني استنساخ و افزودن مطلبي برمطالب قبلي را در حاشيه برگ ها به شيوه اي آشفته روشن مي کند؛ همچنين نشان مي دهد تقي در چينش مدخل ها بعدها تصميم گيري کرده و از آغاز جاي خاصي براي آنها در نظر نگرفته بوده است. او هر ديواني را که به دستش مي رسيده، در جزوه هايي به سبک نسخه حاضر ثبت مي کرده تا روي برسد که او داشته هايش را نظم و ترتيب دهد؛ زماني که از اواخر قرن دهم فرا رسيد و تقي الدين موفق به اتمام نگارش(تبييض) رکن هاي چهارگانه شد.
عيب آن، همان آشفتگي اش است؛ زيرا قرائت خط تندنويس پر از حاشيه براي پژوهشگر دشوار است؛ همچنين موريانه خوردگي و سوراخهاي ريز و درشت بخصوص در محل عطف و حاشيه ها، ما را از داشتن سطر يا سطوري از کتاب محروم کرده و اين خود مزيد بر علت است. برخي سطرها هم که در قسمت داخلي صفحات(محل دوخت) نوشته شده، از آنجا که نسخه کهنه و آسيب ديده قابل باز شدن به تمامي نبوده است، در تصوير حاضر ديده نمي شود.
با اين همه، پژوهشي زمانبر و پرشور آغاز شد تا نسخه ديگري از خلاصه الاشعارمعرفي شود؛ نسخه اي که اکنون در کتابخانه چشمه رحمت هندوستان به شماره84 نگهداري مي شود. از اين دستنويس ارزشمند، هيچ يک از فهرست نگاران آثار فارسي سخني نگفته اند و بايد کشفي در مطالعات شعرشناسي تلقي شود. ويژگي هاي نسخه شناسي از جمله قطع و نوع کاغذ را از روي لوح فشرده نمي توان تعيين کرد، اما دست کم مي توان گفت نسخه اي است در قطع وزيري بزرگ و شايد در اندازه رحلي کوچک، داراي چهار ستون نوشته در صفحات شعردار، هر صفحه داراي 25يا 30سطر زيرنويس که البته گوياصفحات 25 سطري پاکنويس شده و صفحات30 سطري به صورت مسود باشند.
قريب به اتفاق قسمتها به خط تقي الدين است که برخي مدخل ها مانند مدخل عتيقي با قلم ديگري نوشته شده است. عناوين به شنگرف است. موريانه به نسخه بسيار آسيب زده است و رطوبت و فرسودگي به اکثر برگها سرايت کرده است. نسخه دو يا سه مرتبه شماره صفحه خورده که آنچه در دست ماست، با عدد340 آغاز و به 668ختم مي شود.
براي نسخه فهرست محتوياتي ترتيب داده و در برگهاي جديدي به آغاز آن الصاق کرده اند. لابلاي قسمت موجود نيز افتادگي هايي است که با برگهاي الصاقي سفيد سعي در نشان دار کردن آن داشته اند. نام کتاب و شماره آن روي يکي از برگهاي الصاقي ابتداي دستنويس به اين صورت نوشته شده است: «495- جزو تذکره سيدتقي الدين الحسيني» مهري مستطيل، در قطع مستطيل بزرگ به خط نستعليق با سجع«علي ابراهيم خان...امين الدوله عزيز الملک...» که کهنه است روي برگهاي ابتدايي الحاقي نيز وقف نامه اي نوشته شده به اين وصف: «موقوفه براي چشمه رحمت اورينتل کالج غازيپور من جانب زوجه محترمه جناب داروغه علي حسين خال صاحب مرحوم ساکن محله کپورپورشهر
غازيپور».
در پايان، با اذعان به اينکه از رکن ها و مدخلهاي نسخه حاضر، باز هم نسخه هاي بهتري را به عنوان در کتابخانه هاي خارج از کشور وجود دارد، اين نسخه را به عنوان تنها تصوير دستنويس برخي مدخلهاي مهم در ايران به علاقمندان معرفي و باقي بحث را به تک نگاري اي که درباره تقي و آثارش دردست تدوين است موکول مي کنم.
براي معرفي مدخل هاي موجود در اين سفينه، با شماره برگ دادن به عکس ها از عدد1تا163، مدخل ها به دقت معرفي و ذيل هر کدام، گفتني هاي لازم و اينکه مدخل هر شاعر در خلاصه الاشعارچقدر اهميت دارد، به دقت بيان شد.
در اينجا ابتدا به دسته بندي محتويات نسخه حاضر براساس رکن هاي کتاب پرداخته مي شود و سپس به ترتيب چينش اوراق آشفته آن، هرمدخل يکي پس از ديگري مي آيد. آنچه از رکن هاي مختلف در اين نسخه هست، چنين است:
- رکن اول، مجلد نخست: انوري، قوامي گنجه اي؛
- رکن اول، مجلد دوم: سراج الدين قمري، امامي هروي؛
- رکن دوم: رضي الدين بابا قزويني، جلال جعفر فراهاني، سيدعضديزدي، نجم الدين حسن دهلوي، جلال الدين عتيقي، سيدجلال عضد يزدي، خواجوي کرماني، ابن جلال، ميرکرماني، ابن يمين، غيات الدين کججي، رکن الدين صاين سمناني، ابواسحاق شيرازي، شاه شجاع کرماني؛
- رکن چهارم: ميرحسين معمايي، شيخ احمدسهيلي، سيفي عروضي بخاري، درويش دهکي، عيسي ساوجي، عبدالله مرواردي کرماني، نجم ساوجي، نظام الدين معمايي استرابادي، شهيدي قمي، هلالي جغتايي، فضولي بغدادي، نثاري توني و معز الدين شاه طاهر انجداني.
و اينک وصف جداگانه هر مدخل:
1. ميرحسين شفيعي معمايي(نيشابوري)(904ق)(a1-a3)
تقي ذيل احوال او به اين نکات پرداخته است:
- کسب علم در جواني در مدرسه اخلصيه هرات و پس از آن تمايل به فن معما؛
- توضيحاتي راجع به سبک معماسازي وي و مقايسه آن با سبک شرف الدين علي يزدي صاحب حلال مطرز؛
- مواردي از اخلاق وي به همراه نقلي از مجالس النفايس؛
- و ماجراي عشق او؛
- نام بردن اثري براي وي در فن معما و تمجيد از آن به اين عبارت: «آن نسخه انتخاب ندارد و جميع معمياتش در کمال خوبي است؛ اما طرداللباب چندين معما از آن بيرون نوشته در اين خلاصه ثبت نموديم»(b1)؛
- ذکر تاريخ درگذشت وي در 904ق و اشاره به مدفنش، «گنبد مدرسه اخلاصيه» و نقل ماده تاريخ وفاتش:
مظهر خُلق حَسن، مير حسين
سيد فاضل فرخنده صفات
کرد رحلت به سوي خلدبرين
يافت از حادثه دهر نجات
نور رحمت چو برو نازل شد
نور رحمت شودش سال وفات
آنچه از اشعار ميرحسين معمايي نقل شده، منحصر است به معميات او و چون از دستور معمايش نسخه ها باقي است، ارزش چنداني براي اين بخش قايل نخواهيم بود.
[فرهنگ سخنوران،ج2، ص861؛ تاريخ نظم و نثر، ج1،ص345 (با نسبت «شفيقي» که نادرست است)؛ تاريخ تذکره هاي فارسي؛ ج1،ص527؛ فهرست مشترک پاکستان؛ج14،ص22-23؛ فهرست نسخه هاي خطي فارسي، ج3، ص2186-2188(30نسخه از دستور معما)؛ فهرستواره کتابهاي فارسي،ج10،ص282(بحرالمعميات)].
2. اميرنظام الدين شيخ احمدسهيلي(907ق)(b3-a6)
نکاتي که در قسمت احوالات شاعر مزبور در مدخل خلاصه الاشعار بدان پرداخته شده، چنين است:
- اينکه اصل وي از الوس جغتاي است و توضيحي درباره آن خاندان؛
- نقلي از صاحب تذکره(تذکره الشعراي دولتشاه) در ابتداي شاعري وي و نحوه برگزيدن تخلص و اخذ آن از شيخ آذري طوسي؛
- وصف داستان عاشقي او؛
- برشمردن آثار وي: «اما اميرفاضل شيخ احمدسهيلي صاحب دو ديوان پرشور است: يکي ترکي و فارسي با هم و ديگري فارسي؛ و مضامين غريبه درآنجا مندرج است که مخصوص وي است...گويند مثنوي ليلي و مجنون نيز دارد و بسيار خوب گفته، ليکن تا غايب به نظراين ذره بي مقدارنرسيده» (a4)؛
- نظر اهل خراسان درباره شعر او: «و اهل خراسان اعتقادي زياده از حد به شعر وي دارند» (a4)؛
- تاريخ وفاتش که907ق بوده و در بالاتر از 85سالگي شاعر روي داده است.
انتخاب تقي، از ديوان فارسي وي است که گويد قريب به سه هزار بيت شعر دارد. نسخه هاي ديوان اميرشيخ احمدسهيلي باقي است، اما اغلب آنها دور از دسترس است و در کتابخانه هاي روسيه و موزه بريتانيا نگهداري مي شود. آنچه در ايران قابل استفاده است، ميکروفيلمي در دانشگاه تهران از ديوان شاعر است که نسخه خطي آن در کتابخانه بادليان آکسفورد نگهداري مي شود شامل100برگ 13سطي، همچنين ميکروفيلم نسخه نورعثمانيه(ترکيه)در همان جا به شماره 4037موجود است که شامل 35برگ شعر از سهيلي است.
[فرهنگ سخنوران،ج1،ص307؛ تاريخ تذکره هاي فارسي،ج1،ص527؛ فهرست مشترک پاکستان،ج9،ص2118؛فهرست نسخه هاي خطي فارسي،ج3،ص2365-2366(4نسخه از ديوان)، نشريه نسخه هاي خطي،ج8،ص146-147 و183(2نسخه روسيه)؛ فهرست ميکروفيلم هاي کتابخانه مرکزي دانشگاه تهران،ج1،ص92وج3،ص6].
3. مولانا سيفي عروضي بخاري(909ق)(a6-b7)
از ديوان اشعار سيفي بخاري نسخه هايي منتخب باقي مانده است که تاکنون تدوين و چاپ نشده است. به جز سه نسخه منتخبي که منزوي از آن نام برده است(يکي از آنها در دانشگاه و ديگري در مجلس)، بايد به نسخه کتابخانه بنياد خاورشناسي شهر تفليس در مجموعه اي به شماره115، اشعار او در سفينه/مجموعه اشعار توبينگن به شمارهOCT-3732(عکس کتابخانه ملي)، ديوانچه وي در قاهره به شماره«182-م ادب فارسي» مورخ886ق و نسخه اي از گزيده ديوانش در کتابخانه بادليان آکسفورد، اشاره کرد.
محل قرار گرفتن شرح احوال و اشعار سيفي در رکن چهارم، بلافاصله پس از مدخل احمدسهيلي، يعني به همين شکلي که در نسخه حاضر آمده مي باشد. تقي کاشي درباره سيفي بخاري به اين نکات اشاره کرده است:
- اينکه در عصر سلطان ابوسعيد به دارالسلطنه هرات آمد و به تحصيل علوم مشغول شد؛
- آغاز به مثل گويي در شعر و گفتن ابياتي براي اهل صنعت و حرفت که درميان عوام شهرتي تمام دارد و اينکه گويا در اين فن مخترع است؛
- آگاهي از صنايع و بدايع شاعري، چنانکه مسلم اهل بخار است؛
- نگاشتن رساله اي در عروض که خالي از اعتبار نيست و قولش را سند مي دانند؛
- نقلي از مجالس النفايس راجع به شرابخواري وي و نتيجه گيري اينکه: «مولانا مردي نامستقيم الاحوال بوده» و سپس آغاز بحثي اخلاقي به تفصيل؛
- اشاره به حجم ديوان: «اما ديوان مولانا سيفي قريب به دو هزار بيت هست مشتمل بر لطايف اهل صنعت و حرفت؛ و مسود اين اوراق به ايراد بعضي از آن درين خلاصه اکتفا نمودم و ناظران را نمودگاري باشد»(b6)؛
- آوردن محل و تاريخ وفات او: «وفاتش در دارالسلطنته هرات اتفاق افتاده في ذي الحجه سنه تسع و تسعمائه در حوالي مزار مويدباري، خواجه عبدالله انصاري مدفون است»(b6)؛
- تمايل مولانا سيفي به طريق اماميه با وجود آنکه از بخارا بود. و اينکه در اواخر حال حاضر عقيده صادقانه مي کرد؛ و وصيت کردن فرزندان به طريق که نمونه خلف صدقش مولانا صفي است که در آن ديار به عقيده شيعيان مشهور است و نقل از يکي از اثقات بخارا دوباره او و اشفاق و مهرباني اش راجع به مذهب اماميه و نقل حديثي از رسول الله(ص) درباره بخارا.
از غزليات سيفي 108بيت در مدخل وي در خلاصه الاشعار آمده است که بايد در تصحيح آينده اين ديوان، لحاظ شود.
[فرهنگ سخنوران،ج1،ص482؛ تاريخ نظم ونثر،ج1،ص293؛ شهرآشوب در شعر فارسي(تحريرثاني، چاپ دوم)، ص44-88؛ تاريخ تذکره هاي فارسي، ج1،ص527؛ فهرست مشار،ج3،ص3509؛دانشنامه ادب فارسي(ويراست دوم)؛ج1،ص539؛ فهرست مشترک پاکستان،ج9،ص2130؛ فهرست نسخه هاي خطي فارسي،ج3،ص2369؛ نشريه نسخه هاي خطي،ج3،ص101وج8،ص183؛ فهرس المخطوطات الفارسيه(القاهره)، ج1،ص195].
4. درويش دهکي(قرن9ق)(b7-b9)
آنچه تقي کاشي ذيل مدخل او به آنها اشاره کرده، اينهاست:
- اصالتا قزويني بودن؛
- سخن گفتن به طرز اهل خراسان و اينکه هيچ کس آن مقدار مطلع خوب ندارد که وي؛ چنانچه اکثر مطالع ديگران به اسم او شهرت دارد؛
- اشاره به جولاهي و خشت مالي در اوايل حال و اينکه گهگاه به نزد اهالي مناصب مي رفته تا شعري بخواند تا اينکه مطلع زير از دو به گوش سلطان يعقوب- که در ميان سلاطين ترکمان، مثل او شاهزاده خوش طبع کم بوده و شعر را خوب مي فهميده- مي رسد، وي را حاضر مي کند و کم کم از اهل مجلس امرا و اکابرش مي گرداند و شاعر مقرر پاي تخت مي شود؛ و اينک آن مطلع:
برمثال صورت ديوار بيجان مانده ام
پشت برديوار بر روي تو حيران مانده ام
- وصف داستان عاشقي او؛
- ديدار جامي در سفر حجاز با وي و اينکه اکثر اشعار او را پسنديده است؛ خصوصا اين بيت را:
منزل عشق که وادي سموم است و سراب
غيرمجنون که در آن آب و هوا دارد تاب
- نقل از صاحب مجالس النفايس درباره او: «تابه شعر و شاعري اشتغال مي نمايم، از جانب عراق بهتر از ابيات دهکي، نظمي به من نرسيده»(b7)؛
- توضيح راجع به شعر و ديوانش: «شعرش خالي از خيالي و فکري نيست؛ اما ديوانش چندان شهرتي درين زمانه ندارد و آنچه از اشعار وي به اين بي مقدار رسيده، قريب به هشت هزار بيت هست»؛
- اينکه تخلص «درويش مي کند» و «نام اصلي وي عزيزالله است»، «گويند معمر بوده و قريب به صد سال عمر يافته» و تاريخ فوتش معلوم نيست(b8)؛
- توضيحي راجع به نحوه گزينش اشعار او در خلاصه الاشعار: «ابيات غزلش نسبت به مطلع، آسمان است و ريسمان؛ و لهذا در انتخاب وي اکثر مطلع مسطور گشت»(a8)؛
[فرهنگ سخنوران،ج1،ص337-338؛ تاريخ نظم ونثر،ج1،ص316و 440؛ تاريخ تذکره هاي فارسي،ج1،ص527؛ «درويش دهکي»، نجيب مايل هروي، شاخه هاي شوق(يادگارنامه بهاالدين خرمشاهي)،ج2؛ «شاعر گمنام ايران درويش دهکي و ديوان اشعارش»، دکتر علي گوزل بوز، مجله نامه آشنا(چاپ رايزني فرهنگي ايران و آنکارا) زمستان1382-بهار1383، ش15-16؛ فهرست مشترک پاکستان،ج9،ص2092؛ نشريه نسخه هاي خطي،ج8،ص141](4)
5. صدرالافاضل قاضي عيسي ساوجي(896/898ق)(b9-b12)
آنچه تقي کاشي ذيل احوالات او به آن اشاره کرده، از اين قرار است:
- کسب فضايل در باب الجنه قزوين؛
- شرح ماجراي غزل سرايي او براي سلطان يعقوب؛
- رسيدن قاضي به صدارت اعظمي در عهد حکمراني سلطان يعقوب و اطاعت و انقياد از حکمش در همه امور مالي و ملکي؛
- اشاره به رونق مجلس وي و اينکه اهل استعداد دايم از صحبت او راضي و مشکور بوده اند: «چنانچه گويند چندان اهل فضل و کمال در زمانش مرفه الحال و فارغ البال بودند که در زمان هيچ پادشاه معلوم نيست که آنقدر به خوشي گذرانيده باشند»(b9)؛ ونقلي از مجالس النفايس در مورد تعظيم بسيار سلطان يعقوب، قاضي را؛ و آوردن حکايتي از حبيب السير درباره نمونه اي از امر به معروف و نهي از منکر قاضي که بر اساس آن، قاضي عيسي کلاه زردوزي شده سلطان را در روز مراسم پرشوکت استقبال از ايلچيان مصر و روم از سرش بر مي دارد و به جاي آن فرجي آبفت خودرنگ در وي مي پوشاند، و سلطان به هيچ وجه از احتساب قاضي متغير نمي گردد و اطاعت مي کند(b9)؛
- اينکه بعد از فوت سلطان يعقوب، صوفي خليل بنابرکلفتي که نسبت به وي داشت، او را هلاک ساخت «وکان ذلک في شهور سنه ثمان و تسعين و ثمانمائه، و بعضي از افاضل علم تاريخ، اين واقعه را در شهور سنه896 نوشته اند»(b9)؛
- اما ديوان قاضي عيسي قريب به سه هزار بيت هست مشتمل بر غزليات عاشقانه پرکيفيت و رباعيات عارفانه پرحالت و سخن را هموارو مستعدانه ادا مي کند و خالي از فکري نيست و اکثر در زمان مجالست سلطان يعقوب گفته و خطاب با اوست»(b9)؛
- آنچه از اشعار او نقل شده، مقدار قابل توجه و شايسته اعتنايي است با تخلص «عيسي».
[فرهنگ سخنوران،ج2،ص842(مسيح ساوه يي)؛ تاريخ نظم و نثر،ج1،ص346وج2،ص796(تاريخ806براي درگذشت وي گويا اشتباه مطبعي است)؛ تاريخ تذکره هاي فارسي،ج1،ص527؛ فهرست مشترک پاکستان،ج9،ص2219؛ فهرست نسخه هاي خطي فارسي،ج3،ص2480؛ نشريه نسخه هاي خطي،ج5،ص714].
6. مفخرالصدور خواجه شهاب الدين عبدالله مرواريد المتخلص به بياني(992ق(a13-a16)
از ديوانش نسخه اي نفيس در کتابخانه طوپقاپوسراي ترکيه مورخ919ق(عصرحيات شاعر) و نسخه اي نيز در انجمن ترقي اردوي پاکستان به شماره3قف289ازسده دهم قمري به نستعليق خودش در 188صفحه وجود دارد که گويا هنوز چاپ نشده است.
تقي کاشي در مدخل او و در قسمت شرح احوالش به اين نکات پرداخته است:
- تصريح به فضل و تبحر خواجه عبدالله مرواريد در صنايع و بدايع انشا؛
- اشاراتي به احوال پدرش خواجه شمس الدين محمد مرواريد که از اعاظم ملک کرمان و وزير سلطان روزگار بوده و در اواخر عمر استعفا کرده و در گوشه کاشانه اش به خيرات و مبرات مشغول شده است؛
- تلاش خواجه عبدالله در اوايل کار براي کسبب انواع علوم و فنون و تمايل سلطان حسين ميرزا[بايقرا] به ترتيب او که در نهايت به رابطه نزديک طايفه خواجه با سلطان منجر شده است؛
- نقلي از حبيب السير مبني برآنکه خواجه شهاب الدين عبدالله در چمن دولت و اقبال سلطان حسين ميرزا نشو و نما يافته و در جواني به صدارت او رسيده است، و سپس کناره گيري از صدارت در عصر قدرت گرفتن خواجه قوام الدين نظام الملک و ملازمت سده سلطنت در حالت استعفا از امور به مدت دو- سه سال، تا اينکه خواجه نظام الملک کرت مورد مواخذه و مصادره قرار مي گيرد و از آن به بعد خواجه روبه ترقي مي نهد، ابتدا منصب رسالت و پروانه را- که در عصر تيموري از جلايل مناصب سرکار سلطنت بوده- به عهده مي گيرد، بعد از آن در جرگه امرا در مي آيد؛
- وصف داستان عاشقي او؛
- نقلي از مجالس النفايس درباره تبحر خواجه در قانون نوازي؛
- تمايل به شيوه شرب با وجود کمال عظمت و بزرگي (منصب صدارت) و جمع کردن اعمال متضاد به واسطه حسن سيرت؛
- تداوم مقام بلند وي تا آخر عصر حيات سلطان حسين ميرزا و انزوا گزيدن پس از مرگ سلطان مزبور و روي آوردن به کتابت قرآن مجيد و ترتيب منشآت؛
- ذکر وفات خواجه به تاريخ رجب922ق و دفن شدن در مصلاي هرات؛
- نقل ابياتي از مرثيه صدرالدين سلطان ابراهيم اميني در سوگ او و اشاره به بيت ماده تاريخ آن مرثيه:
برلوح دل نوشت اميني به دود آه
تاريخ آنکه قدوه اهل کمال رفت
- برشمردن آثار منظوم و منثور وي: «ديوان قصايد و غزليات و رباعيات وي قريب به دوهزار بيت در ميان فرق انام مشهور است، و ترسلي که محتوي است بر مکاتيب و مناشير و رباعياتي که موسوم است به مونس الاحباب»(a13)؛
- تصريح به اينکه درخلاصه خلاصه الاشعارچند قصيده، ابياتي از غزليات و پاره اي از رباعيات و مکتوباتي از منشات او نقل شده است؛
- آنچه از خواجه عبدالله مرواريد به خصوص در قسمت غزليات و نيز رباعيات نقل شده، به دليل کميابي شايسته توجه است.
[فرهنگ سخنوران،ج1،ص152؛ تاريخ نظم و نثر،ج1،ص259وج2،ص777؛ تذکره هاي فارسي،ج1،ص527؛ فهرست مشترک پاکستان،ج5،ص26-27،ج7،ص641وج9،ص2013؛ فهرست نسخه هاي خطي فارسي، ج3،ص2253؛ فهرست نسخه هاي خطي فارسي انجمن ترقي،ص130؛ «مرواريد کرماني و رباعيات سرگردان»سيدعلي ميرافضلي، مجله معارف14،1376،ش3،ص24-36]
7. شيخ نظم ساوجي(قرن9ق)(b16)
او شيخ نجم الدين ساوجي متخلص به يعقوبي(به واسطه انتساب به سلطان يعقوب ترکمان) است که عمو يا عموزاده قاضي عيسي ساوجي(رديف 5ازهمين مقاله) و از دانشمندان و وزراي دربار يعقوب ترکمان بوده است.
در نسخه حاضر، از مدخل مربوط به او فقط مطلع چندين غزل در نيمه صفحه ثبت شده است تا بعدها با نوشتن شرح احوال و نگارش متن کامل غزل ها تکميل شود. آنچه فعلا موجود است، مطلع همان غزليات است وبس، و واضح است از اين نسخه مسود مولف، در مورد اين شاعر نمي توان استفاده چنداني کرد.
[فرهنگ سخنوران،ج2،ص1014؛ تاريخ نظم ونثر، ج2،ص709؛ تذکره هاي فارسي،ج1،ص527]
8. مولاناجلال الدين عتيقي(741/744ق)(b17-b31)
اوجلال الدين بن قطب الدين تبريزي است. پدروپسر هردو مشهور به عتيقي هستند که پدر«قطب» و پسر «عتيقي» تخلص مي کرده است. بررسي آثار و اشعار پراکنده اش، پس از کشف نسخه ارزنده سفينه تبريز(محفوظ در کتابخانه مجلس، چاپ عکسي مرکز نشر دانشگاهي) به مرحله جديدي رسيد و بسياري به دنبال نشر پراکنده هاي بازمانده از او برآمدند. يکي ازفعاليتهايي که خوشبختانه به تازگي ثمر داد، چاپ فاکسيميله زبان ادب فارسي با مقدمه دکترپورجوادي و آقاي کريمي آن را نشرداده است؛ ديواني که سالها پيش مرحوم تربيت در دانشمندان آذربايجان از آن ياد کرده بود. ماخذشناسي همه سروده هاي او را به اميد خدا در جزوه اي(موسوم به عقيقي نامه) نشر خواهم داد تا راه تصحيح ديوان براساس همه داشته ها فراهم شود.
تقي الدين ذيل احوال او به اين نکات اشاره کرده است:
- ترديد در اصليت او و اينکه گروهي گويند از شروان است و گروهي ديگر معتقدند: «از اَهر مشکيست، مِن اعمال تبريز» (b17)، اما در شروان و تبريز مي بوده است. تقي در ادامه نوشته: «اما تحقيق آن است که وي تبريزي است؛ چنانکه خود گفته در قطعه اي...
اگرچه هست ز تبريز اصل و منشا من
به هر لقب که کنون خوانيم همي مي خوان»
- پسر قطب الدين عتيقي بوده و به واسطه آنکه نسبتش به خليفه اول ابابکر مي رسيده، عتيقي تخلص کرده. بعضي گفته اند که او پسر برادر شهاب الدين عتيق اهري است که از عارفان زمان خود و ملقب به امام(بخاطر جلالت قدر و يا پيشنمازي) بوده و منسوبان او را عتيقي مي خوانده اند. جمعي ديگر گويند عتيق نام مسجدي است در تبريز که منازل ايشان در جوار آن مسجد بوده است و به اين جهت مشهور به عتيقي شده اند؛
- اينکه قطب الدين عتيقي در عهد خود سردفتر صوفيان عصر بوده و با فراهم کردن اسباب طريقت و آداب حقيقت، در جامع تبريز منصب وعظ و تذکير داشته است؛ اکثر اوقات در آنجا خلوت و اعتکاف و اشعار غزل برحاضر نثار مي کرده. تقي دو غزل از او را در اين مدخل ثبت کرده به مطلع هاي زير:
بيار آن دوست دانا را عدوي روح دانايي
گهي سرمايه ضعف و گهي اصل توانايي
من ازين بار که رخ سوي سفر مي آرم
از دل و ديده خود خون جگر مي بارم
- «جلال الدين عتيقي، فصيح جهان و يگانه زمان خود بوده و در فنون شاعري گوي سبقت از مستعدان دوران ربوده و اشعار و قصايد و غزل وي چون نسيم سبقت از جهانگرد در همه ديار عراق و خراسان گرديده، بلکه به تمامي ممالک ايران و توران و بلاد هندوستان رسيده و ديوان اشعارش قريب به شش هزار بيت در ميان ارباب استعداد، پيدا مي گردد و معاني خاص و مضامين نيکو در آنجا يافت مي شود؛ و سواي ديوان اشعار، رسايل و مصنفات ديگر دارد و در فن شريف انشا و وادي تصوف و علم فقه و فتوا قدرت بيش از وسف داشته، چنانچه از کتاب آداب السلاطين و سوالي که از خواجه رشيدالدين وزير نموده و در کتاب اسوله و اجوبه خواجه مذکور مسطور است، اين معني ظهور تمام دارد»(b17)؛
- ظهور در زمان سلطان محمدالجايتو و تربيت يافتن در عهد سلطان ابوسعيد خان و اينکه در مدح آن پادشاه و ارکان دولت او، قصايد غرا دارد؛
- سلوک بين الاماثل و الاقران در کمال عزت و وقار و گفتن غزليات عاشقانه و رباعيات عارفانه؛
- و شرح ماجراي عشق او؛
- نقل ماجراي آزادي رستم به سبب نيکي کردن در حق کيکاووس و نجات دادن او از چنگ ذوالاعمار، ملک يمن که کيکاووس را اسير کرده، در چاه افکنده بود، و آوردن متن آزادنامه رستم. نقل اين حکايت استطرادي است و ربطي به ماجراي عتيقي ندارد؛
- «اما مولانا جلاالدين عتيقي به خلاف پدر خود، عمر دراز يافته، چنانچه آورده اند که بعد از پدر شصت و پنج سال زيسته و بعد ازآنکه سال عمرش از تسعين(90) تجاوز نموده بود، در شهور سنه احدي يا سنه اربع و اربعين و سبعمائه (741/744) رخت حيات به منزل فوات کشيده و در مقبره الشعراي تبريز مدفون گرديده».
از عتيقي بيش از 1250بيت در اين مدخل گزينش و نقل شده است که پس از نسخه ديوان او که چاپ عکسي شده و دو نسخه ديگر ديوانش که کسي به آن توجه نداشته، بايد مهمترين منبع اشعار شاعر تلقي شود.
[فرهنگ سخنوران،ج2،ص625؛ تاريخ نظم ونثر،ج1،ص217-218؛ تاريخ تذکره هاي فارسي،ج1،ص526؛ فهرست مشترک پا کستان،ج9،ص2175؛ فهرست نسخه هاي خطي فارسي،ج3،ص2435]
9. ميرکرماني(قرن8ق)(a32-b34)
محل قرار گرفتن مدخل وي، جايگاه بيست ويکم از رکن دوم خلاصه الاشعاراز رکن دوم خلاصه الاشعاراست که تاکنون نسخه اي در ايران از آن سراغ داده نشده است.
مير/ميرکرماني که طبق اطلاع منحصر به فرد تقي کاشي، بهاالدين محمدنام داشته است، شاعري خوشگو از سده هشتم، زيسته در ولايت فارس و علي الخصوص کرمان است که مدح خاندان مظفري دراشعاربازمانده اش ديده مي شود. تمايلات عرفاني مير از خلال اشعار متفرقي که صاحبان سفينه ها و جنگ هاي شعري به وي نسبت داده اند، کاملا هويداست.
تقي کاشي او را مريد تقي الدين علي دوستي سمناني دانسته که اين اطلاع وي نيز منحصر به فرد است. از ديوانش نسخه اي تا چند دهه پيش در تهران نزد محمودنجم آبادي بوده در هشت هزار بيت و از عصر حيات شاعر، که اکنون خبري از آن نداريم.
سيدعلي ميرافضلي پژوهشگر دقيق و خوش ذوق خطه کرمان، اشعار متفرقه اش را از منابع سفينه اي گردآوري و تدوين کرده است. با اين اوصاف منقولات تقي از اشعار ميراهميت ويژه پيدا مي کند. اشعار نقل شده از شاعر در مدخل مربوط به او 194بيت در84قطعه شعر است که اکثر آنها بايد گزينش شده از غزليات مير باشد. از اين تعداد و در مقايسه با يافته هاي ميرافضلي151بيت آن نو يافته محسوب مي شود که آمار ارزشمندي است.(6)
تقي کاشي در شرح احوال او اطلاعات تاريخي زيادي عرضه نمي کند؛ ولي همان مواردي را هم ذکر مي کند، درباره شاعري که منابع تذکره اي به احوالاتش اشاره اي جز نام ذکر نام نکرده اند، حائز اهميت است. تقي درباره ميرچنين نوشته است:
- نام، محمد و لقب، بهاءالدين و اينکه از کبار مشايخ اهل کرمان است؛
- اينکه «در غزل طبعش خالي از همواري نيست و سخن را صوفيانه و بلند مي گويد»(a32)؛
- متعارف نبودن ديوانش در ميان مردم و برعکس نقل سخنانش در رسايل فضلا؛
- در اختيار داشتن ديواني شش هزار بيتي از او؛
- ارادت او به شيخ ابوالبرکات تقي الدين علي دوستي سمناني، مريد علاءالدوله سمناني و بيان شمه اي از ارج و قرب دوستي سمناني نزد علاءالدوله که ربطي به احوالات ميرندارد؛
- وصف داستان عاشقي او؛
- ارادت مير پس از مرگ پسر به تقي الدين علي دوستي و التزام هفت ساله به ماندن در صومعه شيخ؛
- کسب اجازه از شيخ و بازگشت به کرمان پس از هفت سال ارادت؛
- تاريخ وفات، نامعلوم.
[تاريخ سخنوران،ج1،ص93،ج2،ص899؛تاريخ نظم ونثر،ج1،ص209؛ تاريخ تذکره هاي فارسي، ج1،ص525-537؛ شاعران قديم کرمان، صص397-494و 669-678؛ فهرست مشترک پاکستان،ج9،ص2280](7)
10. اميرفخرالدين محمود الشهير بابن يمين الفريومدي(457ق)(8)(a35-a45)
ابن يمين، شاعري است که در اشتهار به قطعه سرايي و ديگر قالب هاي بي نياز از وصف است. از ديوانش نسخه هاي بسيار دارد و چنانکه از جمله به کوشش مرحوم باستاني راد چاپ شده است.
چنانکه منزوي در فهرست مشترک پاکستان به درستي اشاره کرده او را با ابن يمين شبرغاني(1005م) از مردم شبرغان بلخ و شيخ آن ديار، نبايد درآميخت.(9)
تقي کاشي در احوالات او به اين موارد پرداخته است:
- نام مير محمود بن امير يمين الدين محمد الفريومدي ملقب به کمال اسماعيل ثاني به سبب قطعات خوب و مشهورش، تا حدي است که «حتي اگر قطعه از ديگري خوب واقع شده است، به اسم او شهرت دارد»(a35)؛
- بيان کرم و مهمان دوستي او و اينکه از دهقاني نان حاصل مي کرده و براي فضلا و فقرا ضيافت مي داده است؛
- اينکه «در فن انشا نيز در زمان خود عديل نداشته و در عذوبت الفاظ و لطافت اشعار بي مانند است»(a35)؛
- حرمت سلاطين روزگار در حق او و رجوع به او براي وزارت ورد کردن اميرمحمود و سپس فصلي مشبع در فريبکاري دنيا؛
- ارادت اميرمحمود به شيخ حسن و استعفا از ملازمت سلاطين و اشتغال به دهقاني و عبادت در فريومد؛
- شرح ماجراي عشقي اميرفخر الدين محمود؛
- اينکه او اشعاري هم در مدح سلاطين زمان خود و جماعت سربداران دارد؛
- اشاره به کليات اشعار او: «و کليات اميرمحمود آنچه به مطالعه اين منتخب رسيده، از غزل و قصايد و رباعيات و مقطعات و منشآت، قريب به دوازده هزار بيت بود، اما [قصايدش](10) چون نه بر طريق استادان بود، در انتخاب آن خوضي نشد و به غزل و مقطعات اکتفا کرده شد»(a36)؛
- اينکه او شيعه اثني عشري بوده است؛
- ذکر تاريخ وفاتش، 745قمري و محل دفنش، فريومد در صومعه والد او و در کنار پدر.
انتخاب اشعار ابن يمين در خلاصه الاشعار مفصل است و در صورت انجام هرگونه تصحيح علمي ديگري از اشعار او- که البته نيازمند آن هستيم- بايد مدنظر قرار گيرد.
[فرهنگ سخنوران،ج1،ص20؛ تاريخ نظم ونثر،ج1،ص200؛ تاريخ تذکره هاي فارسي،ج1،ص526؛ فهرست مشترک پاکستان،ج7،ص382-384و ج9،1973-1974؛ فهرست نسخه هاي خطي فارسي،ج3،صص1845و2211-2214؛ فهرست مشار،ج2،ص2260]
11. معين احکام حي قادر، شاه معزالدين طاهر(953/956ق)(a45-b48)
او معزالدين طاهربنرضي الدين انجداني/انکواني حسيني، از سادات خوانديه قزوين است که در ابتداي امرو پس از کسب علوم ظاهري و باطني برجايگاه پدر نشست. بعدها به دلايل امنيتي، مسند درويشي را رها کرد و پس از پيوستن به دربار شاه اسماعيل، به عنوان مدرس به کاشان رفت. شاگردان بسيار گردش را گرفتن و همين مقبوليت حقد و حسد کلانتر کاشان را فراهم کرد. کلانتر در نامه اي به شاه اسماعيل، شاه طاهر را اسماعيلي خواند و شاه هم پروانه قتلش را امضا کرد. اين قضيه باعث گريختن دانشور شيعي به هند از طريق بندر جرون و اقامتش در دکن شد؛ جايي که با بالا رفتن مقام و اعتبار او نزد سلاطين قطب شاهيه دکن، رفته رفته به مرکز تشيع تبديل گشت. وي در احمدنگر در گذشت و همان جا به خاک سپرده شد. از اشعارش تاکنون نسخه مدوني به دست نيامده است. آقا بزرگ از اشعار او در جنگي متعلق به فخرالدين نصيري ياد کرده است. نسخه اي از مجموعه/سفينه اي در دانشگاه به شماره2473موجود است که اشعاري از او دارد؛ نيز نسخه304سنا از سده دوازدهم که از آن مهدي بياني بوده و اشعاري از شاه طاهر در آن هست؛ همچنين بايد از نسخه 459دائره المعارف بزرگ اسلامي مورخ 1007تا1061ق ياد کرد که حدود460بيت از شاه طاهر دارد. با اين اوصاف، منقولات تقي کاشي از اشعار او که مقدار توجهي هم هست، اهميت ويژه پيدا مي کند.
تقي ذيل سرگذشت او، به اين موارد پرداخته است:
- اصل او و اينکه «از ولايت قم است من کوره همدان» (a45) و نسبش به سادات انجدان مي رسد.
- توطن در دارالمومنين کاشان، ممتاز بودن و در فور فضايل و فنون خصايل، تلاش براي اثبات قوايم دين واحکام و قواعد يقين و نشر حقايق و معارف در کاشان در عصر شباب و جواني، و اينکه مجلس او رونقي داشته است؛
- حسد کردن در حق او در مجلس سلطان صاحب قران، ابوالغازي شاه اسماعيل به اين صفت که شاه طاهر مذهب اسماعيليه دارد. ادامه ماجرا به اين شرح که: يکي از غازيان عظام مامور آوردن شاه[طاهر] به درگاه شاه مي شود؛ چند روزي شاه حسين اصفهاني که منصب وکالت داشته، چند روزي قورچي اي را که مامور انجام آن حکم بوده، نگاه مي دارد تا پروانه را به مهر اعلي برساند و در اين فاصله شاه طاهر را خبر مي کند که از قلمرو سلطنت صفوي بيرون مي رود؛
- رفتن سيد با اهل و متعلقات خود به هند و توسل به پادشاه ابوالفتح نظام الملک احمدنگر که موجب سکونت در آنجا و تقرب وي در درگاه آن شاه مي شود. شاه به اين واسطه شيعي اثني عشري مي شود و به تبليغ اين شيوه روي مي آورد و حتي پس از مرگ وصيت مي کند جنازه اش را به حاير ابوعبدالله حسين بن علي(ع) منتقل کنند؛ و آوردن فصلي در حقانيت شيعه و لزوم اعتقاد بدان؛
- تمجيد از قدرت شاعري شاه طاهر: «با وجود کمالات و دانشمندي، شاعري رنگين و سخن پردازي متين است و در اقسام شعر قدرتي بيش از وصف دارد؛ خصوصا در طرز قصيده و از کساني که قصايد منقبت گفته اند، بعد از مولانا نظام(11) هيچ کس به درستي و متانت وي سخن نگفته... و شعر غزلش نيز بد نيست»(b45)؛
- اينکه تقي الدين از عشق آن سيادت پناه اطلاعي حاصل نکرده و در مدخل او اين بخش را بدون توضيح مي گذارد؛ با بيان اندکي در لزوم عشق؛
- وفات در هند به سال 965ق و انتقال جسد مطهرش به مشهد کربلا براي تدفين.
[فرهنگ سخنوران،ج2،ص582؛ تاريخ نظم و نثر،ج1،ص367-368 وج2،ص803-805؛ آثار الشعرا(فرهنگ شعراي فارسي گوي شبه قاره)،ص259؛ کارون هند،ج1،ص791-802؛ فهرست مشترک پاکستان،ج3،ص2162؛ سنا،ج1،ص153؛ فهرست دانشگاه،ج9،ص1243؛ فهرست دائره المعارف بزرگ اسلامي،ج1،ص111]
12. سيدنظام الدين بن سيدجلال عضديزدي متخلص به «ابن جلال» (763ق)(a49-b55)
نکته قابل ذکر اينکه هيچ يک از تذکره نويسان مطلقا متذکر وجود چنين شاعري نشده اند مگر تقي الدين کاشاني و صاحب صحت ابراهيم که او نيز با اختصار تمام به احوالات او اشاره کرده و طبق سنت تذکره نويسي اش که با آن آشنايي داريم، آن را از تقي الدين کاشاني گرفته است؛همچنين تقي الدين اوحدي بلياني صاحب عرفات العاشقين که در اوايل قرن يازدهم درباره ابن جلال نوشته است: «ديوان ابن جلال را با ديوان ابن قطب (مذکور در مدخل قبلي اش) در يک جلد ديدم که دويست و پنجاه سال قبل از اين نوشته بودند. وي از عراق است و از درويشان وقت خود بود» اوحدي همچنين سيزده بيت از اشعار او را با تلخص ابن جلال نقل مي کند. نظر به اهميت اشعار اين شاعر، برخلاف شيوه نگارش مقاله که به سفينه ها اشاره اي نمي شود، در اينجا استثنائا به اشعاري که از ابن جلال در سفينه ها يافت شد، مي پردازم.
به غير از تذکره تقي که مهمترين ماخذ ابيات ابن جلال است، از او در سفينه ارزنده مجمع الشعرا منسوب به سالار از سده نهم شماره530سنا در هفت موضع(طبق نوشته فهرست سنا) سفينه قرن هشتم و نهم انيس الخلوه ملطيوي در سه موضع(داراي سه ملمع در برگهاي 109-110ب، يک ترجيع بند در برگهاي 136-137و سه غزل در برگهاي 344ب-345ب) و نيز سفينه تدوين شده براي جلال الدين اسکندر ميرزا تيموري محفوظ در کتابخانه موزه بريتانيا شمارهAdd.27261کتابت شده در سال 813-814ق در يک موضع (برگ 246 يک غزل) اشعاري آمده است که در قياس با هم، برخي تکراري است.
همچنين در اين قسمت برخلاف مشي معمول اين گفتار، نگاهي به گزيده اشعار ابن جلال در خلاصه الاشعار مي اندازم تا از خلال آن به اطلاعاتي از احوال او دست پيدا کنيم. از او قصايدي توحيدي و نعتي و تعداد بسياري قصيده مدحي، مقداري قطعه، غزل، رباعي و چند بيت هزلي نقل شده است. او در يک جا(a49) در مورد خاندان رسول خدا چنين سروده است:
گرچرخ اطلست برساند به سلطنت
جز بندگي درگه آل عبا مجوي
اما ممدوحان او با توجه به قصايد مدحي اش: شاه ابواسحاق بن محمودشيرازي(a49،b49، a50،b50،a53) اقضي القضاه شمس الدين محمد صاين (b50)، وزيري با لقب شمس الدين(a51)، سلغرشاه (a52)، شاه مظفربن محمد که شاه کرمان بوده(12)(b52)، بانو صفوه الدين همسرشاه(b52-a53) و دانشوري ملقب به عمادالدين (a53).
او يک جا خود را از خاندان قديم خوانده است(a54)
زخاندان قديمم، ولي ز فرط کمال
چو اهل جهل تفاخر به خاندان نکنم
در انتها براي روشن تر شدن شيوه شاعري او، به مرثيه اي که در مرگ پدرش سروده و جزو قطعات او آمده، اشاره مي کنم و آن را به تمامي نقل مي نمايم:
توحيد و نعت و منقبت نظم گفته ام
کاندر امور عاقبت آيد به کار من
وانگه ثناي سايه يزدان که در حيات
اين است مايه شرف روزگار من
ترجيح دارم از ره ترجيع در جهان
کان است تا به عهده ابد يادگار من
ملک سخن به قطعه شد اقطاع خاطرم
قطعا نظير نيست...در ديار من
هنگام استماع ز خود بي خبر شوند
ارباب ذوق از غزل آبدار من
در شيوه رباعي اگر نيک بنگري
گردي مردي خاطر معني گزار من
ور ميل سوي فکر معما بود تو را
بگشا به فکر نام بت گلعذار من(13)
ورگه گهي به هزل بود رغبتت بخوان
آن چند قطعه خوش مسعودوار من
از مثنوي چه لاف زندم چون مجال نيست
کآيد بجوش بحر در شاهوار من
وين نيک روشن است و بداند کسي که هست
واقف ز روزگار من و کار و بار من
هرگز دلم به نظم مراثي نمي کشد
معذور دار، مويه گري نيست کار من
با اين همه به مثنوي آن قصه گفته ام
در باب رحلت پدر نامدار من سلطان اهل فضل و بلاغت جلال دين
سبط رسول پاک و خداوندگار من
مخدوم مشفق و پدر تربيت مرا
في الجمله يار غار من وغمگسار من
تا اتفاق فرقتش افتاد مانده ام
من در ميان آتش و خون در کنار من
هرچند کرد دور زمانش زمن جدا
بادا قرين رحمت پروردگار من(b53-a54)
از آنجا که قسمت احوالات شاعر در اين نسخه از خلاصه الاشعارباقي نمانده است نمي توان به قطعيت راجع به اينکه چرا تقي کاشي ابن جلال را فرزند سيدجلال الدين بن عضد يزدي معرفي کرده، نظري داد؛ ولي کمينه آن است که براساس اين قطعه، نام پدر او سيدجلال بوده است. در مورد خاندان سيدجلال عضد، يعني پدرش عضد الدين و نيز خود او(براساس حکايت دولتشاه سمرقندي) گره هايي وجود داشت که اين نيز به آن اضافه شد: فرزند سيدجلال که او نيز مانند پدر مداح ابواسحاق اينجوست. آيا مي توان اين نکته را با قرائن تاريخي تطبيق داد و اين شاعر را فرزند سيدجلال عضد يزدي دانست؟
[فرهنگ سخنوران،ج1،ص18؛ تاريخ نظم ونثر،ج1،ص226؛ تاريخ تذکره هاي فارسي،ج1،ص526؛ عرفات العاشقين،ص108؛ انيس الخلوه: 109ر-110ب، 136ر-137ر، 344ب-345ب؛ آثار فارسي در آناطولي، ص64؛ جنگ اسکندر ميرزا تيموري:246؛ فهرست سنا، ج1،ص329-335]
13. ملک السعيد رضي الدين باباقزويني(676ق)(a56-b58)
او به سال 676ق پس از آنکه از حکمراني ديار موصل برکنار شد، به دست مغولان به قتل رسيد. از وي اشعارش در مدح خاندان جويني باقي است که در اقتفاي شعراي متقدم خود گفته و بعضا در هرکدام از قصايدش بيتي از آنها را تضمين کرده است.
من به تمامي آنچه از منابع چاپي و خطي راجع به او مي شناخته ام، در پاورقي مقاله اي که اخيرا در «نامه فرهنگستان» راجع به قطعه اي منسوب به فردوسي منتشر شده، برشمرده ام که مي توان بدان نگريست. در آنجا از اينکه مدخل مربوط به او از خلاصه الاشعاررا در دست نداريم، اظهار تاسف شده است و حالا با يافته شدن اين نسخه، بيشترين اشعار او در قياس با پراکنده هايي که از رضي الدين در سفينه هاي خطي وجود داشته، به دست آمد.
تقي الدين ذيل احوال او، به اين قسمت ها پرداخته است:
- رسيدن نسبش به محمدابابکر؛
- اينکه اشرف اکابر ايران و الطف اهالي توران بوده و به کمال دانشوري و سخنوري علم بوده است، نزد سلاطين عزت و احترام داشته و از دين سيدمرسلين و ائمه حمايت مي کرده است؛ همچنين با ارباب فضل و دانش به تواضع رفتار مي نموده و به آنان انعام مي داده است.
- حکمراني دياربکر در عهد اباقاخان و نيز صاحب اختياري ولايت اربل و موصل براي مدتي؛
- اينکه در عهد حکمراني، يکي از نويسندگان، دفتر انعامات يکساله او را نسبت به مردم، سربالا کرده که مبلغ 260تومان شده است؛
- ماجراي عزل او حکمراني: خواجه شمس الدين صاحب ديوان، خواجه مسعود نام شخصي را که از خويشان خود بوده، نزد ملک رضي الدين مي فرستد تا به رعايت ملک رضي الدين مستعد شود. ملک مراسم استقبال و اکرام در پذيرايي را به وجهي کامل به جا مي آورد، اما فقط در روز استقبال،سوار بر اسب او را در کنار مي گيرد. از انواع الطاف رضي الدين مي گويد، ولي خواجه شمس الدين که يکي از عمال خود را براي حکومت آن ديار در نظر گرفته بوده، همان روز به بهانه حرکت ناشايست ملک رضي الدين در روز استقبال، او را عزل مي کند و اميرجلال الدين سراحيشي را حاکم آنجا مي نمايد. ملک رضي الدين که ماجرا را مي شنود، يک رباعي با پيشکش هايي نزد خواجه مي فرستد:
شاها ستدي کشورت از همچو مني
دادي به مخنثي، نه مردي نه زني
زين کار چو آفتاب روشن گشتم
پيش تو چه دف زني، چه شمشير زني
- و ماجراي عشق رضي الدين؛
- ملک رضي الدين پس ازآنکه در عهد اباقاخان از حکمراني برخي ممالک آذربايجان کنار مي رود، به کنج عزلت در باب الجنه قزوين مي گرايد. در عهد تکوداربن هلاکوخان موسوم به سلطان احمد، جمعي معاندان، تقلب ملک رضي الدين و بسياري سامان او را به خان مي رسانند. مدتي بعد ملک رضي الدين به اردوي خان مغول خوانده ميشود و سلطان احمد به او مي گويد سالها کمر خدمت سلاطين ما را بر ميان بستي و ضبط جمع اموال بعضي ممالک ايشان نمودي. امروز جمعي چنين تقرير مي کنند که جمعيت تو بسيار است و تقلب تو در دفاتر سلاطين سابق بي شمار. رضي الدين هم پاسخي لطيف مي گويد که خان مغول از سر او در مي گذرد و او را عفو مي کند. رضي الدين به قزوين بازمي گردد تا اينکه 709ق به ديار باقي مي رود(تقي الدين از تقل او به دست خان مغول آن هم در 676ق اطلاعي نداشته است)؛
- راجع به اشعار او و عصر شاعري اش: «ملک رضي الدين شاعري خوش گو...(موريانه خوردگي) واز اقران همان الدين...و اثيرالدين اوماني است. قصايد بسيار دارد، ليکن... کم پيدا مي شود؛ و ديواني نيز از او اليوم در ميان نيست و آنچه از قصايد او در سفاين قدما پيدا مي شود، اين چند قصيده است که درين خلاصه سمت تحرير مي يابد»(b56)؛
تنها، مطلع قصايد مزبور نقل مي شود تا بعدها به تصحيح آنها اقدام کنم:
تو را که در همه عالم به حسن همتا نيست
چرا به ال مَنت هيچ گونه پروا نيست
اي در عقيق کرده نهان لؤلؤ عدن
وي مشک ناب ريخته بر برگ ياسمن
زهي ز زلف تو در رشک و تاب مشک خطا
زشرم روي تو خورشيد گشته ناپيدا
مرا مشتري هست در نفس طالع
نگردد به رغم بدانديش راجع
نسيم باد صبا چون گذر کني سوي روم
ببر ز بنده پيامي به حضرت مخدوم
برو اي باد حالي سوي اردو
برآن ماه روي مشک گيسو
اي ناشکفته در چمن دل به از توگل
خوش باشد از کف تو درين فصل جام مُل
دوش باغ عشق را آب از جگر مي داشتم
وز فراق روي آن بت ديده تر مي داشتم
[فرهنگ سخنوران،ج1،ص387؛ تاريخ نظم و نثر،ج1،ص174؛ تاريخ تذکره هاي فارسي،ج1،ص526؛ «گناه بخت من است، اين گناه دريا نيست: (بررسي قطعه اي منسوب به فردوسي»، ص51-52]
14. خواجه سيدغياث الدين الشهير بشيخ کججي(778ق)(b59-b62)
وقفنامه ابواب البر او در تبريز شامل مسجد، مدرسه، دارالحديث، بيت التعليم، خانقاه، زاويه و مانند آن که در عهد سلطان حسين ايلکاني با حکم و امضاي جمعي از فقها، علما، قضات و شاهزادگان جلايري در782قمري ثبوت پذيرفته، اکنون به صورت طوماري نوشته شده از روي نسخه اصل در کتابخانه ملي محفوظ است که مورد استفاده مرحوم سلطان القرائي در تعليقات در تعليقه مفيدش همچنين نام خواجه را چنين ثبت کرده است: خواجه شيخ محمدبن خواجه ابراهيم ثاني بن خواجه احمدشاه بن خواجه ابراهيم اول بن خواجه صديق. اگر تاريخ 782ق تاريخ نسخه اصل و خط مولف وقفنامه بوده باشد، بايد در تاريخ778ق که تقي کاشي براي فوت خواجه غياث کججي عرضه کرده، ترديد کرد و آن را به تاخير انداخت.(14)
تقي الدين کاشاني ذيل احوال او به اين موارد اشاره کرده است:
- توضيح درباره کجج و اينکه از ولايات تبريز است؛
- تولد شيخ در کجج و سکونت در تبريز؛
- وصف زهد و صلاح او، مهرباني اش در حق غريبان و اينکه شعراي زمان مدحش گفته اند؛
- بيان حالات عرفاني و برشمردن اين موارد: ظهور آثار تقوا در ناصيه اش از طفوليت، قدرت وافي در بيان معارف دين، قرابت حاصل کردن ارباب وجد و حال با وي در سن وقوف، ميرخيل عارفان زمان شدن، گزاردن حج در اوان جواني و دو سال ماندن در حرمين شريفين، بناي خانقاه در تبريز پس از بازگشت از حج، عدم ملاقات با سلاطين؛
- ارادت سلاطين جلايريه از جمله سلطان اويس و علاقه او به زيارت شيخ تا اينکه مدت دو سال سلطان در تبريز ماند و هر هفته يک بار او به زيارت شيخ مي رفت و يک بار شيخ به ديدارش آمد و بيان اندکي از گفتارهاي شيخ با سلطان؛
- بيان شمه اي از الطاف سلطان اويس در حق شيخ: دادن منصب شيخ الاسلامي تبريز و مضافات آن در عصر سلطنتش، وقف مبلغي کثير بر خانقاه شيخ که باعث شد تا مدتها شيخ با فراغت بتواند فرش و روشنايي و اطعام جهت مساکين و واردين مهيا سازد؛ و اينکه اولاد شيخ از حاصل و محصول آن خير توانگر شدند. توضيح ديگر آنکه: تا زمان دولت شاهرخ سلطان(تيموري) منصب شيخ الاسلامي به اولاد شيخ متعلق بود و خانقاه شيخ رونق تمام داشته است. تقي درباره اين خانقاه در عصر خودش مي نويسد: «واليوم خراب است»(a60)؛
- اينکه شيخ کجج را اشعار بسياري است، اعم از قصايد و غزليات و اينکه تمام را در عصر سلطان اويس گفته و پس از او لب از شعرگويي بسته است؛
- وفات شيخ: «اما وفات شيخ بعد از روزگار دولت سلطان اويس به دوازده سال اتفاق افتاد، في شهور سنه778»(همان)؛
- درباره ديوان اشعارش: «ديوان شعرش در آذربايجان و عراق قبل از اين شهرتي داشته واليوم متروک است. و مسود اين اوراق بعد از جد بسيار، پنج هزار بيت شعر، از غزل و قصايد و مثنوي پيدا کرد و برخي از آن انتخاب نموده جهت نمودار درين خلاصه ثبت نمود، والحق سخنش پاکيزه و هموار و درويشانه است»(همان).
[فرهنگ سخنوران،ج2، ص761؛ تاريخ نظم و نثر،ج1،ص213وج2،ص763-764؛تاريخ تذکره هاي فارسي،ج1،ص526؛تاريخ ادبيات،ج3،ص1090؛روضات الجنان،ج2،صص41و437-540؛«گنجورو برنامه او»،ص89-90؛فهرست مشترک پاکستان،ج9،ص2228(اشعار/ديوان کججي)،ج12،ص2199(تذکره شيخ محمدبن صديق الکججي)؛فهرستواره کتابهاي فارسي،ج3،ص2070-2071؛ فهرست مشار،ج1،ص1248]
15. مولانا بدرالدين هلالي(936/939ق)(a63-a65)
تقي ذيل احوال او به اين مطالب پرداخته است:
- اصل از اتراک؛
- اشتغال به تحصيل در اوايل حال، وقوف به اکثر علوم در اندک مدتي و کسب حرمت در ميان فضلا و اينکه در زمان سلطان حسين بايقرا از مستعدان به شمار مي رفت؛
- توجه به فن شعر و پيروي از اقسام آن در اندک زماني به واسطه سليقه و فطرت ذاتي و رسيدن اشعارش به اکثر بلاد عالم و اينکه «ديوان غزل و بعضي مثنويات وي مثل صفات العاشقين وشاه و درويش درآفاق عزتي زياده از وصف دارد؛ و في الواقع منظومات مولانا از اکثر اشعار سخنوران دوران در رواني الفاظ و جزالت عبارت و درستي معني و چاشني بيان، در پيش است و هيچ کس از معاصران به همواري وي سخن نگفته و اهل خراسان وي را جامي کوچک گفته اند» (a63)؛
- و شرح ماجراي عشقي مولانا بدرالدين هلالي؛
- استعفا از عشق و سفر در عراق و آذربايجان و مباحثه و مجادله با شعراي اطراف و عزت يافتن بسيار نزد اکابر، مانند شاهزاده ابوالنصر سام ميرزا(صفوي، صاحب تحفه سامي) ودر ملازمت وي بودن براي مدتي؛
- بازگشتن به وطن مالوف، هرات، در زمان تسلط عبيدالله خان اوزبک و ساختن قصيده اي در مدح وي؛
- بدگويي حاسدان از او نزد عبيدالله خان و نسبت دادن هجو خان به او، تا اينکه «بعد از آنکه در ميان فرق شيعه به تسنن مشهور و سرزده بود، حکم قتلش بواسطه تشيع حاصل کرده، به سياستگاه عدمش رسانيدند و کان ذلک في شهور سنه تسع و ثلثين و تسعمائه(939)»؛
- نقل بيتي از او در روزي که او را به کشتنگاه مي برده اند، در حالي که سرشکسته و خون به روي دويده بوده است؛
- توضيحي درباره اينکه معشوق او «حقيري» تخلص مي کرده و اينکه به «حقيري مروي» معروف است، شعرش چندان شهرتي ندارد و ديواني از او در ميان نيست؛ نقل مطلع ابياتي از او که صاحب مجالس النفايس نقل کرده و نيز مطلع هايي که به تقي الدين رسيده است و توضيح درباره اينکه او با «حقيري تبريزي»- که در روزگار مولف غزلسرايي مي کرده- و مدخلي در خلاصه الاشعار به او اختصاص خواهد يافت، فرق دارد.
اشعار هلالي در خلاصه الاشعار به دليل وجود نسخه هاي متعدد خوب و چندين چاپ از ديوان او، اهميتي جز ارزش نسخه بدلي ندارد؛ مگر آنکه تازه هايي از شعر وي در اين بخش باشد.
[فرهنگ سخنوران،ج2،ص1000-1001؛ تاريخ نظم و نثر،ج1،ص409؛ تاريخ تذکره هاي فارسي،ج1،ص528؛ فهرست مشترک پاکستان،ج7،ص659-668؛ فهرست نسخه هاي خطي فارسي،ج3،ص2610-2611؛ فهرست مشار،ج2،ص2392؛ فهرست کتابهاي فارسي چاپ سنگي و کمياب کتابخانه گنج بخش،ج1،ص831-832و ج2،ص1303]
پينوشتها:
1- با تشکر از آريالاي سيدصادق حسيني اشکوري(آصف آگاه) که با همتي درخودر، تصاوير برخي نسخه هاي هندي را به ايران آورد. تصوير نسخه حاضر يکي از آنها بود که سال گذشته در مجمع ذخاير اسلامي نزد ايشان ديدم و کتاب ناقصي را که ارزش آن بر کسي معلوم نبود، به لطف حق و با آشنايي قبلي با خط تقي الدين و کتاب خلاصه الاشعارشناسايي کردم.
به پيشنهاد ايشان قرار براين شد يافته شدن اين نسخه را در مقالاتي به اطلاع علاقمندان برسانم و سپس مجمع ذخاير به چاپ عکسي (فاکسيميله) تمام يا قسمتهايي از آن اقدام کند. پيشنهاد خوبي بود و خبري مسرت بخش که البته تا فراهم شدن مقدمات چاپ عکسي و نگارش مقاله- که از سوي من با صبر و تاني و از سوي مجمع با ترديد در گزينش نوع چاپ (دورنگ يا يک رنگ) همراه بود- اندکي به طول انجاميد. در اين فاصله البته لوح فشرده کتاب به دست برخي علاقمندان رسيد که حتي اخباري مبني بر تصحيح آن شنيده شد؛ کاري که هيچ بدان توصيه نمي کنم.
2- اين رساله به جز نسخه هاي کتابخانه ملک و دارالکتب قاهره(فهرست نسخه هاي خطي فارسي، ج3،ص2190؛ فهرست ملک، ج5، ص63) نسخه اي نيز در دانشکده الهيات تهران(منتقل شده به کتابخانه مرکزي)دارد(فهرست دانشکده الهيات،ج1،ص160-161)؛ همچنين در فهرست مرعشي، نسخه اي از آن معرفي شده که با گمان اينکه دستنويس از سده هشتم است، انتساب آن به سيقي مورد ترديد قرار گرفته است(فهرست مرعشي،ج32،ص604)؛ حال آنکه دستويس مزبور به دلايلي که در فهرست نيز اشاره اي کوتاه بدان شده، از سده دهم و قطعا جديدتر از تاريخ ثبت شده به عنوان رقم کاتب است(رويت و بررسي نسخه). نسخه اي ديگر نيز از رساله مزبور در همان کتابخانه مرعشي به شماره7935/7 نگهداري مي شود.
3- خلاصه الاشعار، نسخه روسيه، برگهاي a162-a165؛ تاريخ تذکره هاي فارسي،ج1،ص527.
4- طبق مطلبي که وقتي در مجله «ايران شناخت»(ش13،ص348) خواندم، بولديروف روس نيز درباره اين شاعر و نسخه خطي ديوانش در روسيه مقاله اي دارد.
5- اخيرا چند صفحه اي از نوشته اي از او به خط خودش از مرقع سلطنتي دانشگاه استانبول چاپ عکسي شده است. ر.ک به:حسين متقي، «اسنادي نويافته از ميان مواريث کهن»؛ پيام بهارستان، دوره دوم، سال اول، شماره1-2، پاييز و زمستان1378،صص289-291،302و310
6- اين ابيات مورد بررسي دقيق و جز به جز قرار گرفت و تصحيح شد که انشاالله در دو ماهنامه «گزارش ميراث» منتشر خواهد شد.
7- براي مطالعه اشعار ديگري از وي در سفينه ها، مي توانيد به پيوست مقاله اي که درباره مير کرماني در نشريه گزارش ميراث نوشته ام، مراجعه کنيد.
8- در تاريخ وفات او اختلاف جدي وجود دارد که ضبط تقي کاشي عجالتا ثبت شد.
9- درباره او به مقاله اميرحسين عابدي در مجموعه مقالاتش رجوع شود. به نظر، نسخه مراکز احياي ميراث اسلامي که قبلا از آن عبدالحسين بيات بوده، از همين ابن يمين شبرغاني است؛ همچنين نسخه اي از ديوان ابن يمين که از آن آقاي احمد شاهد اسفرايني بوده و استاد ايرج افشار آن را از نزديک ديده است، بايد از شبرغاني باشد، ر.ک به: فهرست نسخه هاي خطي مرکز احياي ميراث اسلامي،ج1،ص125؛ «فهرست اجمالي چهل مجموعه»، 612؛ نشريه نسخه هاي خطي،ش6،ص86؛ فهرست مشترک پاکستان،ج7،ص737).
10- موريانه خوردگي.
11- منظور، نظام استرآبادي است که مدخل وي در اين نسخه موجود است.
12- خوش آن زمان که به تاييد آسمان ناگاه
رسد به خطه کرمان بشير مقدم شاه
فرشته فر شرف ملک و دين، محيط مظفر
مظفربن محمد، شکوه تخت و کلاه
13- مصرع دوم، معماست.
14- براي برادر جد اين شيخ غياث الدين، يعني شيخ محمدبن صديق کججي معاصر اباقاخان مغول تذکره اي مختصر به دست حسن بن حمزه بن محمدپلاسي شيرازي تاليف شده است که اکنون ترجمه اي از آن به فارسي در دست است که آن را نجم الدين طارمي در اوايل سده نهم قمري از عربي برگردانده است. اين ترجمه چندين بار احتمالا از روي نسخه اي ناشناخته در شيرازچاپ شده است و اکنون نسخه اي خطي از آن نمي شناسيم؛ ر.ک به: فهرستواره کتابهاي فارسي،ج3،ص2070-2071؛فهرست مشار،ج1،ص1248.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}