ادب برابر خدا ؛ روش الگويي پيامبران اولوا العزم به هنگام دعا (3)
ادب برابر خدا ؛ روش الگويي پيامبران اولوا العزم به هنگام دعا (3)
ادب برابر خدا ؛ روش الگويي پيامبران اولوا العزم به هنگام دعا (3)
نويسنده: علي حسين زاده *
4 . ادب حضرت عيسي عليه السلام
به ياد آور زماني را که خداوند فرمود : اي عيسي بن مريم ، آيا تو به مردم گفتي من و مادرم را غير از خدا دو معبود خود بگيريد . عيسي گفت : خدايا ! تو منزهي . براي من سزاوار نيست آن چه سزاوار و حق من نيست ، بگويم . اگر گفته بودم ، به تحقيق تو مي دانستي . تو مي داني آن چه در من است و من نمي دانم آن چه در وجود تو است ، به درستي که تو بسيار غيب مي داني . من به آنها نگفتم جز آن چه تو امر کردي ، اين که خداي من و خداي خودتان را عبادت کنيد . من تا زماني که در ميان آنان هستم ، شاهد رفتار آنهايم . پس چون که من را از آنها بگيري ، تو خود رقيب آن هايي و تو بر هر چيز شاهدي ، اگر آنها را عذاب کني ، به درستي که آنها بندگان تو هستند . اگر آنها را ببخشي ، به درستي که تو عزيز و حکيمي . (انعام : 118 ، 117)
حضرت عيسي عليه السلام در اين کلام ، رعايت ادب را از اين جا آغاز کرد که :
اولاً خداي متعال را از آنچه لايق ساحت اقدس او نيست ، منزه دانست و قبل از آن که خود را از آن چه به او نسبت داده اند ، منزه بداند ، خداوند را از داشتن اين نسبت منزه داشت .
(2) ثانياً ، حضرت به جاي آن که بگويد « من چنين سخني نگفتم » ، مي گويد : من کوچکتر از آن هستم که کسي درباره اش توهم کند که چنين حرفي را زده ام تا نيازمند به انکار باشد . براي من شايسته نيست چيزي را که حق من نيست ، بگويم .
ثالثاً ، با اين سخن که مگر مي شود کسي چيزي بگويد و از محدوده علم خدا ، که به جميع غيب محيط است ، بيرون باشد . حضرت خداي جل و علا را بزرگ مي شمارد . از اين رو ، مي گويد : اگر من چنين سخني را گفته بودم قبل از همه ، خدا نسبت به آن آگاه بود خداوند آن چه را که در ما وجود دارد مي داند ، اما ما از آن چه در وجود حق است ، بي خبريم .
رابعاً ، حضرت مي گويد : من فرمانبردار محض خدايم . آن چه امر فرموده بود ، انجام دادم و آن شعار عبوديت حق بود .
خامساً ، حضرت مي گويد : ولايت ، فرمان و دستور از آن خداست . خداوند منان تا به حال به من امر کرده بود در ميان آنها باشم و من مطيع بودم حال هر آن چه دستور فرمايند امتثال خواهم کرد .
در جاي ديگر ،وقتي حواريون اصرار کرده و درخواست مائده نمودند ، حضرت را در تنگناي سوال از ذات مقدس حق قرار دادند ، حضرت عرض کرد : « بار پروردگارا ! براي ما مائده اي از آسمان نازل فرما که عيدي براي امروزيان و آيندگان و معجزه اي از تو باشد و به ما روزي ببخش که تو بهترين روزي دهندگاني » (مائده : 114) .
با بررسي سخن حضرت به اين نکته مي رسيم که چه تفاوت چشمگيري ميان کلام حواريان و کلام حضرت عيسي عليه السلام است . حضرت عيسي عليه السلام اين مائده را ،
اولاً ، به عنوان « عيدي » که به او و امتش اختصاص داشته باشد ، عنوان نموده است .
ثانياً ، سخنان طولاني حورايان درباره فوايد نزول آن ، از قبيل اطمينان دلهايشان و علمشان به صدق گفتار مسيح و شهادتشان بر مائده ، همه را با جمله کوتاه « و آيه منک » خلاصه کرده . اين خلاصه گويي در برابر مقام والايي ربوبي ادب به شمار مي آيد .(3)
ثالثاً ، چون بيان اين درخواست بر حضرت عيسي عليه السلام بسيار سنگين بود ، حضرت در واقع در تنگناي اين عمل قرار گرفته بود با ترکيب « اللهم ربنا » درخواست خود را آغاز نمود در حالي که ، ساير انبيا ، دعاي خود را تنها با کلمه : « رب » شروع مي کردند . اين زيادتي در دعاي حضرت ، براي رعايت ادب نسبت به موقعيت دشوارتر خود بود.
رابعاً ، « غرض خوردن » را که حواريون مقدم بر همه اغراض خود بيان کرده بودند ، حضرت آن را در آخر بيان کرد و از طرفي لباس زينت بر آن پوشانيد . پس از آن که گفت : « و ارزقنا » در ذيل آن اضافه کرد : « انت خير الرازقين ؛ تو بهترين روزي رسان هستي » ؛ تا به وجهي ثناي الهي نيز باشد .(4) با يان نوع سخن گفتن ، حضرت به صورت عملي و الگويي به قوم خويش فهماند که در برابر خداوند مقتضاي ادب آن است که بايد با عناوين مناسب از خداوند منان تجليل به عمل آورد و درخواست هايي که از اهميت بيشتري برخوردار است ، با بيان اثرات معنوي مطرح نمود .
5 . ادب حضرت محمد صلي الله عليه و آله
اولاً ، فکر ، گفتار و عمل از هر گونه تقلب ، خدعه نيرنگ و هر چه بر خلاف صدق راستي است ، پاک باشد .
ثانياً ، نه تنها در شروع کار که در ادامه تا پايان کار اين صداقت همواره محفوظ بماند .
ثالثاً ، بگو من تنها هستم و به تنهايي کاري نمي توان انجام داد و با اتکا بر قدرتم در برابر اين همه مشکل پيروز نخواهم شد . خدايا ، تو مرا ياري کن و ياوراني براي من فراهم ساز ، به من منطقي نيرومند ، دلايلي روشن ، دوستاني جانباز ، اراده اي قوي و عقلي سرشار ، که همه از ياوران من در اين راه خواهند بود ، مرحمت فرما . اين ها سه عامل براي نيل به پيروزي است .
خواجه عبدالله انصاري مي گويد :
جماعتي از مفسران ، اين آيه را براي ورود حضرت به مدينه و خروج از مکه ذکر کرده اند . بعضي ديگر آيه را به سال فتح مکه مربوط مي دانند که ورود و خروج از مکه مراد است . عده اي دخول در رسالت و خروج از آن را منظور آيه دانسته اند . بعضي وجوهي ديگر بيان کرده اند .(5)
هر ورود و خروجي بايد با اين سه عامل همراه باشد . گرچه مفسران مواردي را به عنوان شان نزول آيه بيان کرده اند ، اما مورد مخصص نيست . اين درخواست با چنين محتوا و ساختاري ، آن هم قبل از اذان صبح ، که زمان تجهد و شب زنده داري است ، به اجابت مي رسد . خداوند آن حضرت را از خطرات مصون مي دارد . از اين رو ، حضرت محمد صلي الله عليه و آله با امتثال اين امر ، به مردم نحوه دعا را بيان کرد و عملاً رفتاري را که سرمشق براي امت باشد ، به آنها نشان داد .
نتيجه گيري
ادب ديگر اين است که انسان تنها نعمت هاي حقيقتي و پايدار را ، که سرآمد آنها « حکم » ، يعني شريعت و پيوستن به صالحان و نام نيک در ميان آيندگان است ، از خداي منان درخواست نمايد ؛ چرا که درخواست ها اگر به امور کم ارزش منحصر شود ، مقام درخواست شونده نيز به همان تناسب به چشم مي آيد.
ادب ديگر اين است که انسان تنها واقعيتي را که در ذهنش نقش مي بندد ، بيان کند چيزي را که نمي داند مصلحت او در آن هست يا نه ، تقاضا نکند . پس هر گاه از خداوند چيزي را طلب مي کند ، يا بداند به طور مسلم از امور مطلوب است يا اگر ممکن مي داند که به مصلحتش نباشد ، از خداوند بخواهد که با عنايت به مصلحتش دعا را در حق او مستجاب کند . هيچ بنده اي نبايد از آن چه مي داند ، تجاوز کند و چيزهايي که مصلحت و مفسده اش معلوم نيست ، از مولاي خود بخواهد .
ادب ديگر اين است که گرچه همه امور به دست خدا است ، اما کارها و حالت هايي که همانند بيماري و فقر براي انسان مطلوب نيست ، به خود نسبت دهد و کارهاي مطلوب را به خداوند ، همان گونه که حضرت ابراهيم عليه السلام اين ادب را مراعات نمود و مرض را به خود نسبت داد و گفت : وقتي که مريض مي شوم ، او شفايم مي دهد تا نشان دهد از خداي متعال جز جميل صادر نمي شود .
ادب ديگر اين است که در رديف هر حاجتي اسمي از اسماي حسناي الهي متناسب با حاجتي که از خدا مي خواهد ، همچون « غفور » ، « رحيم » و « سميع » قرار دهد و اسم شريف « رب » را در تمامي آن حوايج ، تکرار کند .
پينوشتها:
* استاديار دانشگاه كاشان.
1 . ابوالمحاسن ، تفسير گارز ، ج 6 ، ص 19 .
2 . اين نکته در تفسير المراغي ، ج 7 ، ص 62 نيز آمده است .
3 . اين نکته را مرحوم علامه ، نيز در ترجمه تفسير الميزان ، ج 6 ، ص 414 آورده است .
4 . اين نکته را ترجمه تفسير الميزان ، ج 6 ، ص 414 و نيز فخر الدين رازي ، التفسير الکبير ، ج 6 ، ص 109 آورده است .
5 . خواجه عبدالله انصاري ، کشف الاسرار ، ج 5 ، ص 610 .
ابن منظور ، محمد ، لسان العرب ، بيروت ، داراحياء التراث العربيه ، 1416 ق .
امين ، نصرت بيگم ، مخزن العرفان ، اصفهان ، انجمن حمايت از خانواده هاي بي سرپرست ، بي تا .
ابن کثير ، اسماعيل ، تفسير القرآن العظيم ، بي جا ، دارالاندلس ، بي تا .
بغدادي ، علي ، تفسير الخازن ، مصر ، مطبعه التقدم العلميه ، بي تا .
پيرو ، آلن ، فرهنگ علوم اجتماعي ، ترجمه دکتر باقر ساروخاني ، تهران ، کيهان ، 1370
جرجاني ، ابوالمحاسن ، تفسير گارز (جلاء الاذهان و جلاء الاحزان) 1337 .
دهخدا ، علي اکبر ، لغتنامه ، تهران ، دانشگاه تهران ، 1325 .
رازي ، فخر الدين ، تفسير ابوالفتوح رازي ، بي جا ، چايخانه علميه ، 1334 ش .
رازي ، فخر الدين ، التفسير الکبير ، بيروت ، دارالکتب العلميه ، 1411 ق .
زمخشري ، محمود ، تفسير الکشاف ، تهران ، آفتاب ، 1373 .
شعاري نژاد ، علي اکبر ، فرهنگ علوم رفتاري ، تهران ، اميرکبير ، 1375 .
طبرسي ، ابي علي الفضل ، تفسير مجمع البيان ، بيروت ، دار الاحياء التراث العربيه 1379 ق .
عباسي مقدم ، مصطفي ، نقش اسوه ها در تبليغ و تربيت ، قم ، دفتر تبليغات 1379 .
عروسي الحويزي ، عبدعلي ، تفسير نور الثقلين ، قم ، مطبعه الحمکه ، 1385 ش .
فيض کاشاني ، ملا محسن ، تفسير الصافي ، بيروت ، موسسه الاعلمي للمطبوعات ، 1362 ش .
قطب محمد ، روش تربيتي اسلام ، محمد مهدي جعفري ، شيراز ، دانشگاه شيراز ، 1375 .
قمي ، عباس ، سفينه البحار ، کتابخانه سنايي ، 1363 .
لوبون ، گوستاو ، روح التربيه ، ترجمه عادل زعيتر ، مصر ، مطبعه داراحياء الکتب العربيه ، 1949 م
ماسن ، پاول هنري و ديگران ، رشد و شخصيت کودک ، ترجمه مهشيد ياسايي ، تهران ، مرکز ، 1380 .
مجلسي ، محمد باقر ، بحار الانوار ، تهران ، دارالکتب الاسلاميه ، 1362 .
مراغي ، احمد مصطفي ، تفسير المراغي ، بيروت ، داراحياء التراث العربي ، 1985 م .
مطهري ، مرتضي ، سيري در سيره نبوي ، قم ، صدرا ، 1367 .
منغيه ، محمد جواد ، التفسير الکاشف ، بيروت ، دارالعلم للملائين ، 1981م.
مکارم ،ناصر و ديگران ،تفسير نمونه ،تهران ،دارالکتب الاسلاميه ،1366.
طباطبائي ، سيد محمد حسين ، الميزان ، ترجمه محمدباقر موسوي ، قم ، جامعه مدرسين ، 1364 .
ميبدي ، رشيد الدين ، کشف الاسرار و عده الابرار ، معروف به تفسير خواجه عبدا... انصاري ، تهران ، امير کبير ، 1371 .
نشريه اسلام و پژوهشهاي تربيتي شماره 4
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}