شهرت (1) به منزله پدیده ای پست مدرن


 

نویسندگان: ویلیام بیکاک و ویرجینیا وایت هاوس
برگردان: صالح نجفی
 

اشاره
 

مقاله حاضر گرچه بودن در دوران پست مدرن را مسلم می گیرد و رسانه هایی که مدرن نامیده می شود پست مدرن می نامد، اما به لحاظ مبانی، مولفه های پست مدرن را نادیده می گیرد؛ این که به تعبیر بودریا بازنمایی مفهوم ندارد، زیرا اساساً واقعیتی ورای تأویل و به تعبیر او بازنمونی وجود ندارد. بنابراین واقعیتی ورای آن چه رسانه ها درباره آرنولد شوارتزنگر بازنمون می کنند، نباید وجود داشته باشد. با این وجود مقاله دارای نکاتی است که با پذیرش پیش فرض آن- حضور در دوران پست مدرن- یا نپذیرفتن آن- حضور در دوران مدرن- همچنان قابل مطالعه و دقت است. در جهان رسانه ای می توان واقعیت- مجازی یا بخوانیم موهوم- را ساخت.
در اخبار سیاسی، هنگامی مبارزه انتخاباتی فرمانداری ایالت کالیفرنیا به طور موقت دست خوش آشوب و بی نظمی می شود که اهالی 49 ایالت دیگر آمریکا با امضای دادخواستی جمعی تقاضای شرکت در انتخابات عزلی (2) ایالت کالیفرنیا می کنند، آن هم بدین دلیل که صبح تا شب در تلویزیون حرف از آن است. (باری، 2003)
رفته رفته داریم عادت می کنیم و تقریباً رضایت داده ایم به تماشای افرادی در کار حکومت که یا احمق هستند یا فاسد و با تأکید بر جمع آوری اعانه برای همه انتخابات، که رفته رفته نظام انتخابات را به تباهی می کشاند، نامزدی هنرپیشه های مشهور را برای تصدی مقام و منصب سیاسی خواهیم پذیرفت، نامزدی کسانی را که آداب و اصول حکومت را یاد نگرفته اند. بدون تعلیم دیدن نمی توانید حکومت کنید. حتی افلاطون هم دیرزمانی پیش این را گفته بود. برای حکومت کردن باید تعلیم دید، تمرین کرد و ممارست ورزید. ولی در حال حاضر مردم عوام آمریکا به حکومت هنرپیشه ها رضایت می دهند. (فلاورز، 1999)
اگر نئونازی ها در آمستردام می توانند CD موسیقی تولید کنند و موسیقی های نفرت آلودشان را در بوییسی (Boise) بفروشند و فعالان چینی می توانند مخارج جنبشی هواخواه دموکراسی را از فروش دستگاه های دورنگار تأمین کنند و کارگران مستضعف زحمتکش در هر جای جهان می توانند داخل وان حمام به لطف آنتن های بشقابی ماهواره که بر بام علف پوش آلونک های محقرشان نصب شده، سریال زنان بی شوهر(3) را تماشا کنند، آن گاه آرنولد شوارتزنگر هم می تواند فرماندار ایالت کالیفرنیا باشد. اگر ناهماهنگی و بی تناسبی واقعیت و خوار شمردن تعریف های از پیش تعیین شده اقتدار و مرجعیت، ویژگی های مشخص کننده پست مدرنیسم باشند، آن گاه انتخابات عزلی 2003 کالیفرنیا یکی از نمونه های عالی و شگفت آور وضعیت پست مدرن است. مسئله برای رسانه های خبری سنتی پیچیده تر از این حرف هاست: روزنامه نگاران چگونه باید با رعایت موازین اخلاقی و با قابلیت اعتماد و وثوق، اطلاعات لازم برای دموکراسی را در اختیار مردم عوامی بگذارند که هم اخلاق و هم قابلیت اعتماد را اموری نسبی می شمارند؟
این پرسش به ویژه از آن روی مشکل آفرین می شود که تباینی دیده می شود میان ارزش های سنتی اخبار و آن چه مصرف کننده رسانه های پست مدرن از قرار معلوم می خواهند. مدافعان نظریه مصرف و ارضاء (4) فرض می گیرند که خواننده یا بیننده متوسط، اخبار را به دلایل متنوعی مصرف می کند: کسب اطلاعات، سرگرمی، هویت اجتماعی، تعامل گروهی و نظایر این ها. روزنامه نگارانی که اخبار نهادهای دموکراتیک را پوشش می دهند، مسلم می گیرند که عامه مردم به راستی خواستار اطلاعات هستند- شاید برای رأی دادن در انتخابات و شاید محض خاطر این که از هم قطارانشان باهوش تر در نظر آیند- ولی فرض بر این است که مردم اطلاعات را محض خاطر اطلاعات می خواهند. هابرماس معتقد بود اطلاعات، خود پیش درآمد و زمینه ساز شهروندی فعال است، قطع نظر از این که آن اطلاعات به قالب رسانه های توده گیر سنتی درآید یا نه. آن حقیقت در جهانی به نظر مسلم و بدیهی می آید که رأی دهندگانش فقط از شهروندانی مطلع تشکیل شده باشند که از منابع استنتاجی و منطقی کسب دانش کنند و نه در وهله اول از برنامه زنده شنبه شب ها و این البته لزوماً درباره سیاست پست مدرن یا مصرف کنندگان رسانه های پست مدرن مصداق ندارد. عامه مردم ممکن است اخبار را به خاطر افزایش اطلاعات بخواهند ولی لزوماً منابع خبری یا حتی تبلیغات سیاسی را به خاطر آن اطلاعات نمی جویند. (سلمان، 2003) در تلاش برای به دست آوردن سهمی بیشتر در بازار، آن چه در خود اخبار پدیدار می گردد بیشتر جنبه نمایشی پیدا می کند تا اطلاع رسانی یا حقیقی. عقاید مطرح شونده در رسانه ها- اولویت هایی که در گزارش های خبری مطرح می شوند- لزوماً «نشانگر آن چه عامه مردم ظاهراً می اندیشند» نیستند. (بیگنل، 2000)
مفروضات روزنامه نگاران و مصرف کنندگان درباره قابلیت اعتماد با هم نمی خوانند. در جهان پست مدرن، خود ارزش دانش و به واسطه آن ارزش آنانی که در زمینه آن دانش مدعی مرجعیت هستند زیر سئوال می رود. بنابراین، آرنولد شوارتزنگر به عنوان قهرمان فیلم های حادثه ای همان قدر در خور اعتماد است که آرنولد شوارتزنگر به عنوان فرماندار ایالت و بدین قرار او تعریف تازه ای از شهروندی مطلع بودن به دست می دهد.
بودریار (1990) یک دهه و نیم پیش نشان داد که جنگ خلیج فارس اول به واقع روی نداد؛ زیرا عامه مردمی که آن جنگ را تجربه می کردند، فرسنگ ها از آن دور بودند. این جدایی و دوری، نوعی حاد واقعیت(5) آفرید که در آن جهان مجازی از نظر مصرف کنندگان رسانه ها واقعی تر بود از هر آن چه در برابر دیدگانشان در واقعیت جریان داشت و بدین سان جهان مجازی بر حقیقت سایه می افکند. حاد واقعیت، بنا به توصیف بودریار، خیلی ساده حاکی از آن است که تصویر اصل و کپی را می توان به جای یکدیگر نهاد و ماهیت حقیقی باورپذیری اصل، موضوعیتش را از دست می دهد، درست به همان گونه که تروریسم، خشن تر است از خشونت و نیز مرض چاقی، چاق تر از چاق است، حادِ واقعیت از خود واقعیت واقعی تر است. (بودریار، 1990) دانا کاروی که در برنامه زنده شنبه شب ها نقش جرج بوشِ پدر را بازی می کند، بیشتر از رییس جمهور سابق از بوش پدر نشان دارد؛ چندان که حتی وقتی آمریکایی ها بوش پدر را می بینند، کاریکاتور دانا کاروی را در ذهن مجسم می کنند.
حادِ واقعیت تعریف های بنیادین روزنامه نگاران از حقیقت را دگرگون می سازد. آن چه می بینید چه بسا همانی نباشد که درمی یابید. اگر فیلم ها می توانند تصویرها را به کلی دگرگون کنند، چرا دست اندرکاران اخبار نتواند؟ تکنولوژی در قوام یکی از واقعیات مسلم پست مدرنیته دخیل بوده: کیفیت فیلم های تلویزیونی و سینمایی چندان ارتقا یافته که حالتی به وجود آورده که بیگنل آن را مصونیت از تردید نامیده است. اگر آرنولد شوارتزنگر می تواند کل سیارات منظومه شمسی را نجات دهد، چرا نتواند کالیفرنیا را نجات بدهد؟
اصطلاح رویداد رسانه ای گواه آن است که در جهانی پست مدرن، دیگر نمی توانیم به رابطه پایدار یا تمایزی آشکار میان یک رویداد واقعی و بازنمایی آن، با وساطت فن آوری اعتماد کنیم. در نتیجه، دیگر نمی توانیم به این فکر پایبند باشیم که امر واقعی مهم تر، بامعناتر یا حتی حقیقی تر است از بازنمایی. (فیسک، 1996)
تقصیر این چرخش نظری به گردن صنعت فراگیر سرگرمی سازی نیست، بلکه مستقیماً به گردن خود صنعت اخبار است؛ به علت گزینش هایی که هم در عرصه بازنمایی می کند هم در انتخاب منابع خبر. پس از شورش های 1992 لس آنجلس، معاون رییس جمهوری وقت، دن کوییل، تقصیر خشونت ها را به گردن فقر و تنگدستی آمریکایی های آفریقایی تبار، تعداد زیادی آمریکایی های آفریقایی تباری که زیر دست مادران بی شوهر بزرگ می شوند و سریال تلویزیونی مورفی براون(6) انداخت. از دو استدلال و نقد نخست او بر ضد این ها گزارش موثقی به دست نیست، گو این که توجه انبوه مخاطبان، تک گویی های میزگردهای آخر شب و اظهار ننظرهای مردم درباره شورش ها، متمرکز بر داستان های خیالی مورفی براون بود. حاد واقعیت پست مدرن نه زمانی که کوییل با مورفی براون حرف می زد بلکه زمانی که مورفی براون جواب می داد، ظاهر می شد. فیسک (1996) معتقد است دیدگاه های آمریکایی های آفریقایی تبار فقیر و مادران بی شوهر آفریقایی تبار به اندازه یکی از شخصیت های سریال های خنده دار تلویزیونی در رسانه های خبری سنتی، سر و صدا یا جار و جنجال به راه نمی انداخت. صنعت اخبار سنتی روی هم رفته مجالی برای طرح خلقیات بازیگران واقعی [عرصه اجتماع] فراهم نمی ساخت.
جریان غالب تلویزیونی خود را به آب و آتش می زد تا اشخاص درس خوانده و فرهیخته ای را به کار گیرد که مخاطبان سفیدپوست با طیب خاطر به حرف های شان گوش می کردند و بدین ترتیب تفسیرهای تحلیلی اخبار به دست استادان دانشگاه و سیاستمداران زبده فراهم می آمد.
ولی در MTV [تلویزیون پخش کننده موسیقی]، گروه فرهیختگان را هنرمندان رپ تشکیل می دادند: آن ها بر اساس تجربه های خودشان حرف می زدند، تجربه افتادن به ورطه فقر و عسرت، تجربه رویارویی با ددمنشی و قساوت نیروهای پلیس، تجربه طرد شدن از جامعه و تجربه نژادپرستی. آن ها صداها و دیدگاه هایی را در صفحه تلویزیون آحاد ملت منعکس می کردند که رسانه های جریان غالب سرکوب می کردند. (فیسک، 1996)
بنابراین، صنعت اخبار نباید از مشاهده این واقعیت جا بخورد که نامزدهایی می توانند در انتخابات پیروز شوند که فقط صلاحیت حاد واقعی [ و بنابراین جعلی و بدلی] برای احراز منصب و مقام دولتی دارند، چه رسد از این واقعیت که رأی دهندگان جوان بیشتر اطلاعات خود را درباره نامزدهای سیاسی از منابعی به کف می آورند که اکثر روزنامه نگاران موثق نمی دانند.
درست به همان ترتیب که قابلیت اعتماد منابع، نسبی تلقی می شود، خود حقیقت نیز نسبی انگاشته می شود. پست مدرنیسم تمایزها را تیره و تار می کند، تمایز میان آن چه بنا به سنت واقعیت جهان آن گونه که هست و در اخبار رادیو و تلویزیون یافت می شود؛ و آن چه جهان می تواند باشد، مانند داستان های تاریخی؛ و آن چه شاید روزی بشود، مانند یک فیلم علمی تخیلی آینده پرداز؛ و حتی آن چه نمی تواند باشد. (فیسک، 1996) فلسفه ها، نظریه های سیاسی و حتی برهان های هنری که در هر یک از این ها پیش نهاده می شود از مجراهای وساطت یافته یکسانی می گذرد و بنابراین، همه آن ها بالقوه دعاوی یکسانی نسبت به حقیقت دارند. این مفروضات نسبی نگرانه درباره حقیقت نه این عصر سرمایه داری متأخر بلکه در همان سپیده دم عصر روشنگری سربرآوردند. اگر اخلاق تابع ذوق و سلیقه باشد، آن طور که هیوم معتقد بود، آن گاه حقیقت هم صرفاً از مقوله ادراک حسی خواهد بود.
البته هیوم نیز تأکید می کرد که مطبوعات آزاد برای نظارت مداوم بر حکومت ضروری است، حتی اگر در آزادی بی حد و مرز خطرهایی هم پنهان باشد. هیوم می نویسد:
روح مردم را باید پشت سر هم بیدار کرد تا جاه طلبی درباریان مهار گردد و هراس ناشی از بیدار شدن این روح را باید به کار گرفت تا مانع از آن شود که فضل و ذکاوت و نبوغ ملت بتواند در راستای آزادی به کار رود.
بزرگان عصر روشنگری، مطبوعات آزاد را یکی از مؤلفه های ضروری فرآیند تکوین و بسط دموکراسی و هدف آن ها را نقادی سیاسی می دانستند. پیش فرض اساسی استدلال های ایشان- این که رسانه ها در غیاب نقش نظارتی شان، قابلیت اعتماد دارند- نظریه پست مدرن را نقض می کند. اصول اخلاقی یا قابلیت اعتماد در نهایت باید از طرف مخاطبان پذیرفته شود و نمی تواند مسلم فرض شود. قضیه وقتی پیچیده می شود که عامه مصرف کننده رسانه ها و روزنامه نگاران تعریف های متفاوتی از قابلیت اعتماد داشته باشند.
هابرماس معتقد است فهم اجتماعی در فرآیندی سیاسی امکان می پذیرد که در آن صداها و نظرهای متکثر مجال یابند تا هم گوش دهند و هم شنیده شوند. این پیش فرض شالوده دیدگاه هابرماس درباره قسمی دموکراسی اخلاقی بود. بنابراین، نقش رسانه ها در یک دموکراسی اخلاقی این است که کانال پخش کل صداهای جامعه باشند؛ زیرا حقیقت از طریق بحث و استدلال عقلانی به ظهور می رسد. با این همه، سازمان های سنتی خبررسانی باید به گناه خود اقرار کنند اگر چنان چه اجازه دهند حاد واقعیت، مشاهیر صنعت سرگرمی سازی صدای مردمی را که حکومت بناست خادمشان باشد، مغلوب سازد، تحت الشعاع قرار دهد و در های و هوی خود محو گرداند.

مشاهیر صنعت سرگرمی سازی در سیاست جهانی
 

چهره های مشهور صنعت سرگرمی سازی در سیاست آمریکا با انتخاب عزلی اخیر کالیفرنیا به صحنه نیامدند. اشتغال رونالد ریگان در فیلم های بازاری و حضور کوتاهش در رادیو به عنوان گوینده اخبار ورزشی زبانزد است، هم چنان که تصدی کوتاه مدت کلینت ایستوود به عنوان شهرداری کارمل (carmel) در کالیفرنیا و انتخاب سانی بونو(7) به عنوان عضو مجلس نمایندگان آمریکا. جسی ونتورا(8) هم مدتی فرماندار مینه سوتا بود. ونتورا که سابق بر این با تقلب، اندام کشتی گیرهای حرفه ای را یافته بود، یک دوره شهردار پاره وقت یکی از حومه های مینیاپولیس شد و اجرای یک برنامه ارتباط مستقیم تلفنی را در رادیو به دست گرفت، از نارضایتی رأی دهندگان در مینه سوتا بهره برداری کرد و با پیش برد موفقیت آمیز پیروزی یک حزب سوم در سال 1998، شگفتی کارشناسان سیاسی آن ایالت و کل ملت آمریکا را برانگیخت. بسیاری از کارشناسان سیاسی پیش بینی کرده بودند اسکیپ هامفری، دادستان کل کهنه کار ایالت، از نام خانوادگی اش و موفقیت اخیرش در اقامه دعوی علیه کمپانی های توتون مینه سوتا استفاده خواهد کرد و نورم کولمن شهردار محبوب سن پل- مرکز ایالت مینه سوتا- را شکست خواهد داد.
البته ونتورا از دو طریق با کسانی که برای اولین بار رأی می دادند ارتباط برقرار کرد، هم با استفاده از مبارزه تبلیغاتی عجیب و غریب- البته موفقیت آمیز- و هم با استفاده از اینترنت که مدام گذشته اش را به عنوان کشتی گیری مشهور و پر افتخار به یاد رأی دهندگان می آورد. از قرار معلوم رأی دهندگان دل خوشی از انتخاب میان سیاستمداران حرفه ای نداشتند و در برابر، کسی را ترجیح می دادند که قول دهد اوضاع را زیر و زبر کند. او متعاقباً در مقام فرماندار، عکس های پر تحرکی از خویش به بازار عرضه کرد و زندگی نامه ای نوشت، گوینده پرآب و تاب یک باشگاه فوتبال حرفه ای بی دوام بود و هم چنان برنامه زنده میزگرد رادیویی اش را می چرخاند. هم چنین، او مرتباً در محل تجمع روزنامه نگاران حوزه سرگرمی در تلویزیون حضور می یافت و در آن جا میل شدیدش به عجیب و غریب نمودن، برایش بدنامی بادوامی به ارمغان آورد. نقل است که یک بار علت پیچ واپیچ بودن خیابان های سن پل را طراحی آن ها را به دست ایرلندی ها برشمرده است. ونتورا این را که گفت، دست راستش را جوری به طرف دهانش بالا برد که انگار شراب می نوشد. یک بار هم که گفت دلش می خواهد در زندگی بعدی اش به صورت سینه بندی مدل بالا، تناسخ یابد.
حرف ها و کارهای او را یک هیئت مطبوعاتی محلی، منطقه ای، ملی و بین المللی پوشش می داد که به ندرت پرسش های دشوار از او می پرسید و با او به گونه ای رفتار می کرد که انگار هیچ سرش نمی شود و هیچ کس نمی تواند از او انتظار شنیدن جواب های معقول درباره مسائل پیچیده داشته باشد.
مشاهیر سرگرمی سازی که پای در عرصه سیاست می گذارند پدیده ای آمریکایی، غربی یا حتی مختص یک سوم جهان نیست. فرناندو ک.پوی پسر(9) از چهره و پیشینه سینمایی اش بهره گرفت تا در رقابت انتخاباتی بر سر تصاحب مقام ریاست جمهوری فیلیپین از حمایت مردمی برخوردار شود و رقیب اصلی او در صدد برآمد گوینده خبر محبوب سابق تلویزیون را به عنوان کاندیدای معاونت خویش در انتخابات می 2004 معرفی کند. پو، که پنج بار نامزد دریافت نسخه فیلیپینی جایزه اسکار شده بود و در بیش از سیصد فیلم حضور یافته بود، اغلب نقش شخصیت هایی را ایفا می کرد که قربانی بی عدالتی های جامعه شده بودند. همانند رقابت انتخاباتی کالیفرنیا، پو تصمیم گرفت به جای شرکت در مباحثات و مناظرات معمول، وقت خود را صرف دیدار با مردم کند. مدیر مبارزاتی او چنین استدلال می کرد که مناظرات و مناقشات سیاسی، صرفاً ملت را به دو قطب مخالف تقسیم می کند. آقای هنرپیشه که در دوره دبیرستان ترک تحصیل کرده، سرنخ های ناچیزی به جامعه داد تا به مواضع سیاسی عمومی اش پی ببرند.
گلوریا ماکاپاگال آرویو، که به اصطلاح عضو نفوذی مانیلا در این انتخابات بود، هر چند سر آخر در انتخابات به پیروزی رسید با معضل حادی دست و پنجه نرم می کرد که استراتژسیت های رده بالای مبارزاتش، آن را کمبود جذبه و محبوبیت نامیدند و می گفتند او پیکار می کند تا پیام خود را در خصوص تبحر و تجربه اش به گوش توده های «رأی دهندگان سرسختانه مستقل ولی کم اطلاع» برساند. پس از انتخابات، طرفداران آرویو در محاکم قضایی، منزلت پو را به عنوان یک شهروند به پرسش گرفتند. تفسیر و اظهار نظرهای ایام رقابت ریاست جمهوری 2004 فیلیپین چنان بود که گویی یک راست از نوشته های لس آنجلس تایمز یا از کتابی درباره رسانه های پست مدرن استخراج شده است:
بسیاری از فیلیپینی ها به علت سرماخوردگی از سیاستمداران سنتی دچار ستاره زدگی شده اند. احزاب سیاسی به وعده های خود وفا نکرده اند و رفته رفته قدر و اعتبارشان را از کف می دهند. تلویزیون و فیلم ها رهبران بدیل را عرضه کرده اند، هم به علت دسترسی وسیع مردم به تلویزیون رایگان (85% خانواده های فیلیپین یک دستگاه تلویزیون دادند) و هم به علت نقش آن به منزله آخرین ملجأ دادخواهی آنانی که حکومت به حرف های شان گوش نمی دهد و به علت سهل الوصولی فیلم ها که ارزان ترین شکل سرگرمی به شمار می آیند... مشاهیر عرضه سرگرمی به طرف سیاست خیز بر می دارند، بر اثر افسون پیروزی آسان و به امید حضوری مستمر در مرکز توجه عموم. هنرپیشه هایی که ادعا می کنند وضع فلاکت بار مردم فیلیپین را درک می کنند می گویند نقش هایی که در فیلم ها ایفا کرده اند به ایشان توان هم دردی خاصی با مردم ارزانی داشته است. این که بسیاری از فیلیپینی ها ایشان را باور می کنند، نشان می دهد تا چه پایه توهم و واقعیت با هم جفت و جور شده اند.
در همین میان، اتحادیه اروپا هم شبکه درهم تنیده توهم یا واقعیت خود را تجربه کرده است. ستاره فیلم های پورنو، دالی باستر (مشهور به کاترینا بوشنیکفسکا) یک چندی کاندیدای شماره یک جمهوری چک برای نمایندگانی در پارلمان اتحادیه اروپا بود، پیش از آن که نام خود را از اسامی نامزدهای انتخابات بیرون کشد. هم چون دیگر مشاهیر عرصه سرگرمی، او کانون مبارزات خود را تماس مستقیم با مردم قرار داد. هنرپیشه محبوب بریتانیایی گلندا جکسن یکی از اعضای حزب کارگر در پارلمان است، با فهرست بلندبالایی از اعتبارنامه های سیاسی، ولی حتی او هم بیشتر پوشش خبری دیدگاه هایش در رسانه ها را مدیون خود و پیشینه بازیگری اش است تا سیاست هایی که از آن ها دفاع می کند.
در پارلمان ژاپن شماری از کشتی گیران سومو(10) عضویت دارند و فرماندار سابق اوزاکا- دومین شهر بزرگ و مرکز صنعتی ژاپن- نیز کمدینی متکی به کلام و جوک(11) بود. در پارلمان روسیه هم یک خواننده مردم پسند و یک فیلم ساز حضور دارند.
رأی دهندگان هندوستان با آغوش باز از مشاهیر عرصه سرگرمی سازی که وارد سیاست می شوند، استقبال می کنند؛ از هنرپیشه های خوش بر و روی بالیوود تا ستارگان بازی های کریکت، جایالالیتا جایارام نماینده اصلی ایالت تامیل نادو(12) از ایالات جنوبی است و دیگر هنرپیشه ها هم « به جهت نقش فعالشان در شکل دادن به منش های سیاسی از طریق ایفای نقش شخصیت ها در فیلم ها مشهورند، تا راه گذار از پرده سینما به صحنه سیاست را برای خود هموار سازند».
در طی پنجاه و شش سال استقلال، پرجمعیت ترین دموکراسی جهان بیش از پنجاه هنرپیشه مرد و زن، بیست ورزشکار مشهور، صدها تن از اعضای سابق خانواده سلطنتی و یک ملکه راهزن بدنام را به مقام و منصب سیاسی برگزیده است... جریان های معاصر در رسانه های هند نمایش دهنده رقابت سیاستمداران با دیگر چهره های مشهور برای جلب توجه رسانه ها بوده اند.
و با این همه، تفسیرها و اظهارنظرهای بین المللی در بحث این سیاستمداران برآمده از عرصه مشاهیر صنعت سرگرمی سازی، جملگی به یک ستاره سیاسی کلیدی ارجاع می دهند: آرنولد شوارتزنگر در مقام سیاستمدار برآمده از صنعت سرگرمی سازی که با مشت سنگین یک ترمیناتور یا فرمان دار روی صحنه آمده است.

شوارتزنگر وارد سیاست می شود
 

در اوان سال 2003، کالیفرنیایی ها روز به روز از فرمانداری گری دیویس ناراضی تر می شدند. اگر چه دیویس متهم به اهمال کاری یا تخلف اداری نبود (معیارهای معمول برای عزل اشخاص از منصبی که برای اش انتخاب شده اند) و قانون اساسی کالیفرنیا هم به هیچ یک از این قید و شرط ها تصریح نکرده بود، وقتی 2 میلیون ساکن کالیفرنیا دادخواستی مبنی بر طلب عزل وی امضا کردند، حدود 100 کاندیدا بی درنگ برای جانشینی وی به صحنه آمدند. یکی از کسانی که برای تصاحب میز و مقام وی خیز برداشت، گران ترین هنرپیشه سینمای جهان، آرنولد شوارتزنگر بود و ترامپولینی(13) که او برای خیز برداشتن برگزید، برنامه (Tonight Show (14 بود.
آرنولد شوارتزنگر در خلال حضور 11 دقیقه و 21 ثانیه ای اش در برنامه Tonight show برای اعلام کاندیدا شدنش برای احراز مقام فرمانداری، انتخابات عزلی را که تا آن زمان نمایشی ملی بود بدل به یک ماجرای رسانه ای جهانگیر کرد که می توانست همه قواعد قدیمی رقابت های انتخاباتی و چند و چون پیروزی و پوشش خبری آن ها را نقض کند. یک رسانه الکترونیکی که عمدتاً به انتخابات اعتنایی ندارد اکنون در مسابقه انتخابات فرماندار کالیفرنیا چیزی را پیدا می کند که برای اش سخت ارزشمند است: یک شوی تلویزیونی واقعیت نما با آمار بالای بینندگان و ستاره سینمایی که برنده رقابت خواهد شد.
بلافاصله پس از این اعلام، خیل عظیمی از روزنامه نگاران و مفسران، خبرنگاران و گزارشگران را واداشتند تا درباره این هنرپیشه و قهرمان سابق پرورش اندام، مو را از ماست بیرون بکشند. فیلیپ ترونستاین، سرپرست موسسه نظرسنجی و سیاست گذاری ایالت سن خوزه، سیاسی نویسان را وادار به طرح پرسش های جدی درباره خط مشی سیاسی آرنولد کرد:
آرنولد ممکن است تلاش کند سیاسی نویسان را دور بزند و به آن ها جواب سربالا بدهد... تا وقتی جی لنو تنها مصاحبه کنده شماست و مجبور نیستید با گزارشگری کهنه کار و کارکشته دست و پنجه نرم کنید، اوضاع به مسابقه ای تفریحی از نوع ضیافت کیک خوران می ماند.(15) شوارتزنگر حالا برگ برنده ای دارد که دیگر سیاستمداران، خوابش را هم نمی بینند. همه چیز بر وفق مراد و بی نقص است، مگر آن که کسی مسئولیت بزرگ و بی سابقه کشف این مهم را به عهده گیرد که آرنولد درباره مسائل سیاسی به واقع چه موضعی دارد.
دیگران هم همین مضمون را دستمایه قرار دادند:
رأی دهندگان کالیفرنیا درباره شوارتزنگر به عنوان قهرمان پرورش اندام و هنرپیشه فیلم های حادثه ای هالیوود، بیشتر آگاهی دارند تا درباره اندیشه های او در زمینه سیاست عمومی. برای پر کردن شکاف ها، رسانه های ایالت می بایستی با سماجت از او درباره دیدگاه های اش پرسش می کردند و به جواب های ساده لوحانه رضا نمی دادند. رسانه ها می بایستی گذشته او را می کاویدند و در او به چشم یک کاندیدا می نگریستند نه پدیده ای کنجکاوبرانگیز. اگر روزنامه نگاران اکنون کارها و حرف های او را تحت پوشش خبری کامل نگیرند، رأی دهندگان کالیفرنیا احساس شکست خواهند کرد و حقشان ضایع خواهد شد و شوارتزنگر به جهت اهمال رسانه ها نفر اول رقابت خواهد شد.
با این همه، اکثریت رأی دهندگان در ایالت ظاهراً نگران نبودند و برای شان مهم نبود که شوارتزنگر با مسائل سیاست عمومی آشنایی یا سروکاری نداشته است. مسائل به سادگی از نظر طرفداران شوارتزنگر کان لم یکن تلقی می شد؛ چون طرفدارانش خوب می دانستند او کیست.
مانند مورد پو در فیلیپین، رأی دهندگان هرگز ندیده بودند او منصبی اجرایی و سیاسی داشته باشد، نمی دانستند چه برنامه هایی دارد، چگونه می خواهد بودجه را تنظیم کند، با قانونگذاران بحث و جدل کند، یا نظام دیوانی و اداری ایالت را اداره کند چه رسد به حل معضل کسری 38 میلیارد دلاری بودجه ایالت.
شوارتزنگر از رأی دهندگان درخواست می کرد که به او اعتماد کنند و [آن ها به او اعتماد] می کردند، حتی هنگامی که رسانه ها جزییات رفتارهای زننده و ور رفتن های او با زنان را گزارش کردند؛ رفتارهایی که از قرار معلوم سالیان متمادی تداوم داشت. در پاسخ به گزارش های حاکی از فسق و فجور جنسی آرنولد، او گفت:
بله، من بعضی وقت ها رفتار ناشایستی داشتم. راست است که من سر صحنه های شلوغ و پر سروصدای فیلم ها کارهایی کرده ام که اصلاً درست نبودند و البته فکر می کنم آن موقع از سر شیطنت و بازیگوشی بود. ولی حالا قبول می کنم که بعضی افراد را دلخور کرده ام و دلم می خواهد به کسانی که دلخورشان کرده ام بگویم از صمیم قلب متأسف هستم و عذر می خواهم.
چنین رفتارهایی طرفداران آرنولد را نه تنها دلخور نکرد بلکه ایشان لس آنجلس تایمز را به جهت گزارش این قبیل انگولک کردن ها و سوء استفاده های جنسی ملامت کردند و روزنامه، هزاران تن از مشترکان را به خاطر همین گزارش از دست داد. بدین ترتیب، شوراتزنگر قادر بود خود را در نقش قربانی روزنامه ای مغرض و بدخواه قالب کند که می خواسته با خبرچینی و خبرپراکنی شخصیت او را در نظر مردم خراب کند. لس آنجلس تایمز نمایش های تبلیغاتی آرنولد را گزارش می داد و طرفداران او « بی رو در بایستی اگر کسی فقط اسمی از آن روزنامه می برد ریش خندش می کردند». (لوپز، 2003)
شوارتزنگر، به سان آدم های مشهوری که پیش از وی وارد سیاست شده بودند، ثابت کرد که مشاهیر صنعت سرگرمی سازی می توانند با قواعد ویژه خودشان بازی کنند. وقتی اتهام انگولک کردن و ستایش از هیتلر آفتابی شد، گزارشگران سیاسی را خیال برداشت که زیر پای هوداران دو آتیشه آقای کاندیدای فرمانداری خالی شده است. ولی برعکس، آخرین تحولات جاری ظاهراً همدلی با آرنولد را افزایش می داد و رأی دهندگان بیشتر از لس آنجلس تایمز به علت چاپ رفتارهای ناشایست شوارتزنگر ناراحت بودند تا از خود وی که به آن کارهای زشت اقرار می کرد.
بر طبق حکمت متعارف وقتی گزارشگران سیاسی سرسخت و یک دنده، راه ضربه زدن بر آرنولد را یافتند، قاعدتاً او می بایست مانند یک نان شیرینی نامرغوب خرد می شد و ریز ریز می گردید. آرنولد در برابر همه آن ها جاخالی داد و ثابت کرد که می توان درست به همان گونه در مسابقه انتخابات فرمانداری شرکت کرد که در پخش افتتاحیه یک فیلم که در تابستان می بینیم! (گلدشتین، 2003)
شوارتزنگر البته تنها آدم مشهوری نیست که در دخل و تصرف و دست کاری در روابط و مناسبات عمومی کارکشته است. مایکل جکسن به اتهام کودک آزاری در مصاحبه ای با برنامه 60 دقیقه(16) شبکه CBS اعتراض کرد. مهارتا استیوارت از برنامه زنده لری کینگ و باربارا والترز در برنامه 20/20 شبکه ABC شکایت کرد. ستاره سابق بسکتبال جیسن ویلیامز درباره دادگاهی که درباره قتل غیر عمد اتهامی اش برپا شده بود در برنامه 20/20 بحث کرد و ستاره فعلی بسکتبال کوبی براینت در شبکه ورزشی ESPN- یک ایستگاه تلویزیون کابلی- کنفرانسی مطبوعاتی برگزار کرد که در آن او و همسرش درباره کابوس وی بحث می کردند.
شوراتزنگر، که با القاب رنگ و وارنگی مانند کاندیدای کولاری(17) و ترمیناتور تفلونی در رسانه ها معرفی می شد، ظاهراً باورش شده بود که وظیفه رسانه های خبری کمک به فروش مفاد برنامه های اوست. به نظر جرج اسکلتن، مفسر روزنامه، «این یکی از اولویت هاست: فرمانداری که خبرنگاران کنگره را تبلیغات چیان شخصی خویش می پندارد.» شوارتزنگر در طی یک کنفرانس مطبوعاتی در ژانویه 2004، گفت:
من به لطف تبلیغات به معروفیت فراوانی رسیدم و این راستی راستی کمکم کرد تا پردرآمدترین هنرپیشه جهان بشوم... راستش این مطبوعات بودند که به من کمک کردند که به جایگاهی که امروز دارم برسم. در طول مبارزات انتخاباتی هم، قضیه به همین منوال بود. اگر به خاطر ماده 49- برنامه های پس از مدرسه- بود یا اگر به خاطر رقابت برای تصاحب مقام فرمانداری، باز شما بودید که این همه یاری ام کردید... پس می خواهم از همه شما به خاطر این کار سترگ تشکر کنم. (اسکلتن، 2004)
دو ماه پیش از انتخابات فرمانداری کالیفرنیا، شان والش استراتژیست ارشد شوارتزنگر پیش بینی کرد که رسانه های آزاد برنده رقابت را تعیین خواهند کرد نه تبلیغات سیاسی. از همان هنگام، شوارتزنگر از برنامه هایی مانند Entertainment, Access Hollywood بهره گرفت؛ شوهایی که معمولاً از بحث های سیاسی می پرهیزند. این قبیل برنامه ها آزادند تا فقط خبرهای مربوط به شوارتزنگر و نه هیچ نامزد دیگری را پوشش دهند؛ زیرا هیچ التزامی به رعایت فرصت های برابر ندارند. آن ها در دهه 1990 به حکم کمیسیون مرکزی ارتباطات توانستند منزلت خبررسانی پیدا کنند که به ایشان امکان می داد تا بر مبنای قابلیت خبرهای ذی ربط به پوشش اخبار کاندیداها بپردازند.
اگر ارزش خبری داشتن(18) از قرار معلوم پیوند تنگاتنگی با تصویر یک کاندیدا دارد، آن گاه تصویر شوارتزنگر یک راست از اندرزنامه مشاور کهنه کار رونالد ریگان، مایکل دیور، درآمده است که فرصت طلبی در بهره برداری از عکس را تا حد قالبی هنری ارتقا بخشید.
به نظر دیور، در عصری که بیشتر مردم اخبار را از تلویزیون می گیرند، باید کاندیدای خود را در چشم گیرترین و باشکوه ترین محیط های ممکن به نمایش بگذارید، به سیمای رهبری که دور تا دورش را شهروندان کشته مرده اش احاطه کرده اند. آن وقت اصلاً مهم نخواهد بود که خبرنگاران درباره اش چه می گویند، تصویری که در ذهن بینندگان نقش خواهد بست و از لوح جانشان نخواهد رفت، همان تصویرهای ظفرنمون خواهد بود. (آلوِر و لوییس، 2003)
عکس های شوارتزنگر در لس آنجلس تایمز این کاندیدا را به صورت مردی لبخند به لب، فعال و متکی به نفس و استوار نشان می داد. نماهای مشابه از گری دیویس، اغلب فرماندار را عبوس و لجوج و غیر فعال به تصویر می کشید. این قبیل عکس های شوارتزنگر همه جا در همه روزنامه های سراسر ایالت دیده می شود. آقای بازیگر را در عکس ها در بسیاری موارد کنار همسرش ماریا نشان می دادند که به نوبه خود یکی از چهره های مشهور و خوش سیمای خبرهای تلویزیون به شمار می آید.
در آخر روشن بود که رأی دهندگان دلشان نمی خواهد به تماشای داستان های تلویزیونی و مطالعه مقاله هایی در روزنامه بنشینند در این باره که آیا جناب کاندیدا در حل و فصل بحران مالیاتی ایالت کم می آورد یا چه رفتارهای زشت و زننده ای با زنان داشته است. ما خبرنگاران وقتی می کوشیدیم روی موضوعات و معضلاتی از این دست انگشت بگذاریم، احساس می کردیم این حرف ها را انگار فقط برای هم دیگر می زنیم چون عامه مردم فقط وقتی با آن قسم پوشش خبری روبه رو می شدند گرد هم جمع می آمدند. با این همه، ما خود را متعهد به پی گیری حقیقت می دیدیدم و می کوشیدیم اجازه ندهیم سرخوردگی و دلسردی ما باعث شود در گزارش ها انصاف یا صداقت را کنار بگذاریم.
قدرت ناشی از شهرت و محبوبیت شوارتزنگر حالا دیگر رفته رفته در چگونگی پوشش اخبار سیاسی در تلویزیون کالیفرنیا نفوذ می یابد. تعداد بی سابقه ای از نمایندگان رسانه ها مراسم معارفه او را در عمارت کنگره ایالت پوشش دادند و حالا به لطف آن چه در نظر گروهی یکی از تاثیرات مثبت پدیده شوارتزنگر است، برخی از ایستگاه های رادیو و تلویزیون محلی که ادارات و دفاترشان را در ساکرامنتو در طی سال های دهه 1980 بستند، پس از به قدرت رسیدن شوارتزنگر دفاتر خود را از نو باز می کنند. عشق را آغاز هست، انجام نیست!(19) (آلور و لوییس، 2003)
به نظر می رسد عامه مردم بیش از پیش می پندارند با زیر و زبر شدن همه معیارها و رأی دادن به یک هنرپیشه به جهت نام و آوازه اش در صنعت سرگرمی سازی، هیچ چیز از دست نمی رود. به عبارت دیگر، عامه مردم رفته رفته به استقبال فلسفه « هی، از این بدتر نمی شود» می روند. همان طور که در یکی از نامه های مندرج در لس آنجلس تایمز آمده است:
چه روز با شکوهی برای دموکراسی. مردم کالیفرنیا نه تنها اسباب خنده ملت آمریکا نشدند بلکه نشان دادند که دموکراسی واقعی چیست و روی حرفی که تامس جفرسن دو قرن پیش گفته بود، صحه گذاشتند. دموکراسی برای آن که موفق باشد هر لحظه و هر ساعت به انقلابی کوچک نیاز دارد. (ویگور، 2003)
اگرچه بالداسار یکی از ماموران سنجش افکار عمومی در موسسه سیاست عمومی در کالیفرنیا، پدیده شوارتزنگر را فرصتی می داند برای بسیاری از مردم « تا قد برافرازند و حرف دلشان را بزنند و بگویند که جنونشان به کجاها رسیده است» لوپز روزنامه نگار (2003) موفقیت شوارتزنگر را منفی تر از این ارزیابی می کند:
آن چه در برابر چشمانمان می بینیم نه بیداری جامعه مدنی بلکه سقوط در سراشیب منتهی به شراره های دوزخ جامعه مدرن است. بدترین عناصر سیاست، رسانه ها و فرهنگ عوام پسند دست به دست هم داده اند تا نمایشی هولناک را به صحنه آورند، صحنه ای لبریز از کاندیداهایی که از قرار معلوم فقط به علت حقیرشدن معیارهای ما موجه و پذیرفتنی اند. آرنولد برای مردم عوام جاهل و بی شعوری که فکر و ذکرشان ستاره های مشهور صنعت سرگرمی سازی است کاندیدای کامل و آرمانی است که چون همیشه در عالم فیلم ها سیر می کرده عملاً خیال برش داشته که همه مشکلات عالم را می توان در عرض دو ساعت و پنج دقیقه حل کرد.
در انتخابات عزلی فرمانداری 2003 کالیفرنیا، رأی دهندگان و مجریان برنامه های دست راستی رادیو، رسانه ها را که می کوشیدند اخبار مربوط به شوارتزنگر را با قوت تمام پوشش دهند به خاک سیاه نشاندند؛ به عبارت دیگر، هنگامی که رسانه ها کوشیدند چهره واقعی کاندیدا را پوشش دهند و زمانی که رسانه های خبری با اخبار او به عنوان یک بازیگر مشهور رفتار کردند، متهم شدند به حماقت و لحاف کشی.
و البته استراتژی شوارتزنگر شگفت آور بود؛ آن هم برای روزنامه نگاران کارآشنای سیاسی و رسانه ای، روزنامه نگاران در ایالت طلایی، ظاهراً بازی رسانه ای جسی ونتورا را به یاد نداشتند که آن همه جنون و هیجان در مینه سوتا بر انگیخته بود. در بیستم سپتامبر، لس آجلس تایمز مقاله ای به قلم تیم راتن منتشر کرد که نوشته بود:
مبارزه انتخاباتی شوارتزنگر به شیوه ای سراپا تازه و پیش بینی نکردنی با رسانه ها سروکار دارد که تقریباً به طور کامل در را به روی روزنامه نگاران مجرب سیاسی می بندند و فقط به تریبون های موافق اجازه گفت و گو با کاندیدای برگزیده شان می دهند. میزگردهای رادیوهای دست راستی و میزدگردهای تأییدگر این ستاره مشهور، دو پرسش پیش می آورند: آیا این روش نتیجه می دهد؟ و اگر می دهد، آیا پایان خوش ماجرای آرنولد می تواند سرمشقی برای دیگر کاندیداها باشد؟
به گونه ای مشابه، تحلیلگر سیاسی جمهوری خواه، تونی کویین می پنداشت عامه رأی دهندگان بنا را بر حمله به نهادهای سیاسی حاکم گذاشته اند:
اگر می توانستند کل آن ها را مجازات کنند، می کردند... این حمله ای است تمام عیار به طبقه سیاسی حاکم و هیچ دور از نظر نیست که دامان رییس جمهور بوش را [ در سال 2004] نیز بگیرد...
رفتار ملایم و ملاطفت آمیز خبرنگاران با شوارتزنگر محدود به انتخابات عزلی کالیفرنیا نمی شود. هنوز که هنوز است با او مانند یک ستاره سینما برخورد می شود، حتی وقتی که در ازدحام جمعیت در همایش فرمانداران ملی حضور می یابد، آن ها پهلو به پهلو در برابر ردیفی از دوربین ها بیرون کاخ سفید می ایستند، یک مشت فرماندار که گوش به زنگ هستند تا از دیدار بامدادشان با رییس جمهور بوش سخن بگویند. نخستین پرسش از فرماندار کالیفرنیا بود. دومی و سومی هم.
فرماندار آرنولد شوارتزنگر که حس کرد این قصه سر دراز دارد، جلوی سیل پرسش ها سد زد تا ببیند آیا ایالت های می سی سی پی، لوییزیانا، یوتا و کنتاکی مغفول واقع شده اند. شوارتزنگر گفت: می خواستم عرض کنم فرمانداران دیگری هم این جا هستند.
یکی از خبرنگاران جواب داد:
آخر شما ستاره اید.
او در مقام فرماندار از بسیاری شگردهای شهرت سینمایی اش که در دوران کاندیدایی اش موفقیت آمیز بودند، بهره برداری کرد. با هدف ارتقای سطح تجارت در ایالات خودش در شهرهای مهم آمریکا از سیاتل تا بوستون، تصویر شوارتزنگر عضلانی و تی شرت بوش بر روی تابلوی آگهی نقش بست.
او همراه با دیویس در میزگرد جان لنو شرکت کرد تا ماده پیشنهادی 64 را تبلیغ کند؛ بیشتر مصاحبه حول محور توصیه های عملی شوراتزنگر به دیویس می گشت، که آن هفته حضور پررنگی در یکی از سریال های خنده دار تلویزیونی داشت. آن گاه یک طرح آزمایشی(20) مبنی بر «کاهش هزینه های حکومتی از راه ایجاد نوعی پارلمان پاره وقت» در نهایت به مهم ترین طرح پیشنهادی بدل شد. شوارتزنگر به برنامه جان لنو برگشت و اعلام کرد که لایحه بودجه نیاز به تحقیق و بررسی بیشتر دارد. در همان زمان حرف های انحرافی و پیچ دارش رفته رفته زبانزد و چه بسا بدآوازه می شدند. در گروه تعبیر و تفسیر، او کاندیداهای دموکرات پارلمان را « مردانی اِوا خواهر»(21) توصیف کرد، عبارتی که یک سال پیش که درباره دیویس به کار رفت، بهتر درک شد.
شوارتزنگر به کالیفرنیا وعده یک انقلاب داد. ولی همان طور که سالادی و نیکلاس در مطلب اصلی مجله لس آنجلس تامیز خاطرنشان کردند، خود فرماندار تازه برگزیده، یک انقلاب بود. او در خلال مبارزه انتخاباتی اش، پارلمان را به مسخره گرفته بود ولی همین که انتخاب شد 75% لوایحی را که این هیئت قانونگذاری از تصویب گذرانده بودند، امضا کرد. او از روی دادن یک کابوس در روابط عمومی جلوگیری کرد. هنگامی که ابتدا به دفاع از لایحه ای قانونی برخاست که قلع و قمع گربه ها و سگ ها را در مأمن های حیوانات، به قصد پس انداز 14 میلیون دلاری برای شهرها و ناحیه های ایالت تسریع می کرد، به سرعت تغییر عقیده داد و حرفش را پس گرفت.

بازیگر مشهور، گزارش های سیاسی را دگرگون می کند
 

شوراتزنگر ممکن است مثالی افراطی باشد ولی او به هیچ وجه تنها نمونه نیست. شمار روز افزونی از نمونه های دیگر کاندیداهای برآمده از صنعت سرگرمی سازی بوده اند و باز هم خواهند بود که با وجود رصد موشکافانه خبرنگاران مجرب سیاسی، با موفقیت کار خود را پیش می برند این قبیل کاندیداهای غیر سیاسی به واسطه برخورد رسانه های عامه پسند و تفریحی - آموزشی زیادی بزرگ می شوند و هیاهو و جنجال به راه می اندازند، گو این که در همان حال رأی دهندگان بیشتر و بیشتر با روزنامه نگاران سیاسی، خبرگزاری سنتی و با سیاستمداران سنتی خصومت می یابند.
الگوهای خبرگزاری کارآمدی باید سربرآورند تا باورپذیری و اعتمادبرانگیزی رسانه ها را به حدی برسانند که رأی دهندگان بتوانند به روزنامه نگاران در پوشش منصفانه و جامع اخبار سیاسی اعتماد ورزند. توقع می رفت الگوهایی از این دست بتوانند از احتمال این بکاهند که چهره های مشهور صنعت سرگرمی در وجدان سیاسی جمعی رأی دهندگان جا پای خود را محکم کنند، آن هم فقط به اتکای قدرت ستارگی شان و البته این توقع بی جایی است. یکی از نخستین گام ها شاید این باشد که عامه مردم و رسانه ها را واداریم هنگام موشکافی در احوال شوارتزنگر و دیگر سیاست ورزانی که از عرصه سرگرمی سازی برآمده اند عینک های گل رنگشان را از چشم بر دارند و خوش بینی را کنار بگذارند. در جهان یک فرهنگ عامه پسند و رسانه های توده گیر، این توقع از این هم بی جاتر خواهد بود. همان طور که گراس وایلر تبیین کرده است، مصرف کننده رسانه های پست مدرن و بنابراین خود صنعت رسانه ها امور نامعمول را برتر از امور معقول، و نوآوری بی جهت و به درد نخور را با ارزش تر از نوآوری هدفمند می شمارند. برای آن که دموکراسی و به واسطه آن ها رسانه های خبری بتوانند از این مهلکه پست مدرن جان به در برند، این الگوها باید در نظر داشته باشند که خود ماهیت شهرت ناشی از صنعت سرگرمی، در سازو کارهای خبرگزاری استانداری که احتمالاً برای سیاستمداران حرفه ای مناسب ترند، خلل ایجاد می کند. همان طور که هابرماس اظهار داشته، یک الگوی موفق با هدف افزودن آگاهی رأی دهندگان آغاز می کند تا رأی دهندگان همه کاندیداهای قابل اعتماد را به یکسان در روز برگزاری انتخابات بشناسند. بدین منظور، روزنامه نگاران باید با حرارت، وضع کاندیداهای برآمده از صنعت سرگرمی را به هنگام ناتوانی از توضیح سیاست های پیشنهادی شان در صورت انتخاب شدن، گزارش دهند. تیم های خبرگزاری تفحصی باید مانند سگ های شکاری بو بکشند و پیشینه سیاسی کاندیداها را بررسی کنند و سپس بر مبنای آن گزارش های دقیق، بیوگرافی کوتاه هر یک از نامزدهای مورد علاقه خوانندگان جراید را کنار هم بگذارند.
چنین راه حل هایی پیش فرض اکثر روزنامه نگاران را منعکس می کند و در حقیقت زیرمتن اکثر مکاتب و مدارس روزنامه نگاری است. حتی به دنبال تجربه نامزدی جسی ونتورا در ایالت مینه سوتا، روزنامه نگاران کالیفرنیا باز هم توقع داشتند که اگر چنان چه خبرنگاران کارآزموده سیاسی پشت سر هم پرسش های دشوار و مردافکن از آرنولد شوارتزنگر بپرسند او بالاخره ناگزیر می گردد به پرسش های پاسخ گوید یا اگر از پاسخ درماند عامه مردم درخواهند یافت که او هیچ طرح و برنامه واقعی برای کمک به ایالت برای رهایی از مسائل و مشکلات مالیاتی نداشته و در نتیجه به او رأی نخواهند داد. شوارتزنگر به پرسش هاس دشوار پاسخ نگفت؛ زیرا با حضور یافتن در شوهای تفریحی- آموزشی تلویزیونی توانست رسانه های خبری را دور بزند و از پاسخ به آن پرسش ها شانه خالی کند.
جان کندی و ریچارد نیکسن هم در شوی جک پار در مسابقات انتخاباتی خویش در دهه 1960 ظاهر شدند تا بتوانند به کاخ سفید راه یابند و بیل کلینتون نیز به همین سنت ادامه داد هنگامی که به نواختن ساکسیفون همراه با آرسنیو هال پرداخت. هر چند ظاهر شدن در چنین برنامه هایی به هیچ رو امر تازه ای نیست، این دست کاندیداهای پیشین، سیاستمداران کارکشته ای بودند که در عین حال با صدها خبرنگار سیاسی رو در رو شده و ناگزیر از پاسخ گویی گشته بودند. کاندیدای برآمده از صنعت سرگرمی می تواند از این موشکافی ها بگریزد، به شرطی که رسانه های خبری سنتی با او به نرمی و ملاطفت برخورد کنند. کاندیدای مشهور به ویژه زمانی می تواند قسر در برود که از پاسخ به پرسش ها شانه خالی کند و مردم هم عین خیالشان نباشد و این نتیجه بی اعتمادی عظیم جامعه معاصر هم به روزنامه نگاران هم به سیاستمداران سنتی است. رسیدن به اجماع و توافق نظر بر سر تفسیری مرکزی از باورپذیری و حقیقت به موجب ماهیتشان در جوامع پست مدرن از محالات است. با این چنین ناخرسندی و نارضایتی که در میان عامه مردم و روزنامه نگاران و سیاستمداران می بینیم، مشکل بتوان دریافت که برقراری (مجدد) پیوندی هابرماسی چگونه می تواند امکان پذیرد. بدون پیوند و علاقه واقعی میان رأی دهندگان و روزنامه نگاران یا سیاستمداران، دورنمای یک دموکراسی سرحال و تندرست در بهترین حالت بعید می نماید. جای چندانی برای امیدواری نمی ماند وقتی عامه مردم بهترین رهبر هفتمین اقتصاد عظیم جهان را هنرپیشه ای بدون هیچ تجربه سیاسی و دارای سوابقی چون قهرمانی در پرورش اندام، انگولک کردن زنان، علاقه زایدالوصف به هیتلر و لبخند زدن به هنگام افاضه متلک های هالیوودی بر می گزینند.
و با همه این حرف ها، هنوز کل کالیفرنیا بر اثر بلایای طبیعی، حملات تروریستی، سوء مدیریت محیط زیستی یا فساد سیاسی در آب های اقیانوس آرام، غرق نگشته است. ولی همه این ها، کاملاً محتمل است. حاد واقعیت پست مدرن واقعیت بالفعل کسری بودجه، فقر یا ستیزه های نژادی را تغییر نمی دهد. چه بسا الگوهایی از این دست بتوانند از این احتمال بکاهند که هنرپیشه های مشهور چون شوارتزنگر بتوانند جای پای خود را در وجدان جمعی رأی دهدگان سفت کنند. برآمدن سیاستمداران با سابقه شهرت و محبوبیت در صنعت سرگرمی سازی به لطف نیروهای جهان پست مدرن می یابد با در نظر گرفتن یک دست سازی های رسانه های جدید و فشارهای اقتصادی ای از آن قسم که سقوط شرکت انرون(22) به بار آورد، بررسی گردد.
نبود یک راه حل روشن برای هموارسازی میدان بازی سیاسی و حتی فقدان امید به یافتن یک چنین راه حلی، نیاز به الگوهایی برای پوشش دادن اخبار سیاستمداران برآمده از سرگرمی سازی را منتفی نمی کند. اگر ممالک دموکرات به راستی می خواهند از بدنامی و تباهی روز افزون نهادهای سیاسی خویش و ابتذال فزاینده رسانه های شان جلوگیری کنند، این الگوها واجب هستند.
* این مقاله با نام Celebrity As a Postmodern Phenomeon Ethical Crisis for Democracy and Media Nightmare نوشته ویلیام ببکاک (William Babcack) و ویرجینیا وایتهاوس (Virginia Whitehouse) از منبع زیر برداشت و ترجمه شده است:
Journal of Mass Media Ethics 20(2&3), 2005

پی نوشت ها :
 

1- celebrity در انگلیسی هم به معنای شهرت است هم به معنای شخصی مشهور؛ به ویژه در عرصه صنعت سرگرمی سازی، مانند هنرپیشه های مشهور سینما و تلویزیون. (م.)
2- recall election، اشاره دارد به عزل یک مقام انتخاباتی با 25% آرای رای دهندگان. انتخابات عزلی روالی است که در طی آن رای دهندگان می توانند مقامی انتخاب شده را از سمتش عزل کنند این روال در کنار روش هایی چون وضع یا اصلاح قانون با رای مستقیم مردم (initiative)، انتخابات مقدماتی مستقیم (direct primary) و همه پرسی یا رفراندوم، یکی از اصلاحات عمده انتخاباتی بود که رهبران جنبش ترقی خواه آمریکا در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 از آن دفاع می کردند. البته این جنبش چندان موفق نبود چون انتخابات عزلی فعلا در نظام فدرال آمریکا ممنوع است هرچند اکثر ایالت ها انتخابات عزلی را در موارد قانون گذاری محلی روا می دارند. جنجالی ترین انتخابات عزلی سال های اخیر آمریکا انتخابات سال 2003 کالیفرنیا بود که به عزل دیویس دموکرات و انتصاب هنرپیشه مشهور آرنولد شوارتزنگر انجامید. او که ابتدا در یکی از شوهای شبانه تلویزیون تصمیم خود را علنی کرد. یک باره در صدر اخبار ملی و بین المللی قرار گرفت و رسانه ها بدو لقب Governotor ( تلفیقی از Governor به معنای فرماندار و teminator) دادند. این دومین انتخابات عزلی در سطح فرمانداری یک ایالت در تاریخ آمریکا بود و از نظر نویسندگان مقاله حاضر، نشانه وقوع بحران اخلاقی و سیاسی در جامعه آمریکا بود.)
3- The Bachelorette
4- uses and gratifications theory
5- hyperreality، اصطلاح برساخته فیلسوفان و نشانه شناسایی چون ژان بودریار و اومبرتو اکو که اشاره دارد به ناتوانی آگاهی انسان از تفاوت گذاشتن به واقعیت و خیال، خاصه در فرهنگ های پست مدرن جوامع صنعتی پیشرفته، جهانی که در آن انبوه رسانه ها می توانند رویدادهای اصل یا تجربه های واقعی را از بیخ و بن با افزارهای خود شکل دهند و از صافی خود عبور دهند. (م.)
6- Morphy Brown، سریال کمدی آمریکایی که به مدت 10 سال از 1988 تا 1998 در شبکه CBS پخش می شد. قهرمان سریال، روزنامه نگار و مجری اخباری به نام مورفی براون بود. دن کوبیل در انتخابات ریاست جمهوری سال 1992 سریال مذکور را در یکی از نطق های مبارزاتی به باد انتقاد گرفت. (م.)
7- سالواتوره فیلیپ سانی بونو ( Sonny Bono) ( 1998- 1935). خواننده هنرپیشه و سیاستمدار آمریکایی. (م.)
8- jesse Ventura
9- Fernando K. Poe: Jr
10- Sumo wrestling، کشتی سنتی ژاپنی که با مناسک و آیین های خاص و برنامه های تفریحی و سرگرمی همراه است و در آن دو مرد تلاش می کنند یکدیگر را زمین بزنند یا از دایره مشخص شده بر زمین بیرون رانند. (م.)
11- stand- up comedian.
12- Tamil Nadu ایالتی در جنوب شرق هند که پیش از این ایالت مدرس نام داشت و مرکزش شهر مدرس است.(م.)
13- trampoline جزو وسایل ورزش ژیمناستیک (مانند خرک) است که دست رویش می گذارند و حرکات پرشی و اکروباتیک انجام می دهند.(م.)
14- Tonight show، یکی از برنامه های تلویزیون آمریکا که در اواخر عصر پخش می شود و تشکیل شده است از گفت و گوهایی با آدم های مشهور و پخش موسیقی های مردم پسند. مجری این برنامه از 1962 تا 1992 جانی کارسون بود و پس از او اجرا به جی لنوی (متولد 1950) کمدین واگذار شد.(م.)
15- Cakewalk، یک جور جشن و تفریح که در طی آن به کسی که بهتر از همه راه می رفت به عنوان جایزه کیک می دادند. این مسابقه تفریحی سابق بر این در میان سیاه پوستان آمریکا رواج داشت. (م.)
16- 60 Minutes
17- Kevlar، نام تجاری یکی از الیاف مصنوعی سبک و مقاوم است که به ویژه در ساخت قایق های ویژه مسابقات قایق سواری کانو به کار می رود).(م.)
18- News worthiness
19- این جمله پیشنهاد مترجم است برای ترجمه The show must go on که ترجمه تحت اللفظی آن می شود «نمایش باید ادامه یابد.» و کنایه است از این که «با وجود همه مشکلات زندگی باید کرد.»
20- trial ballon دادن اطلاعات درباره یک طرح یا قصد به منظور ارزیابی عقیده مخاطب و به ویژه افکار عمومی؛ گاهی به صورت اجرای طرح در مقیاس کوچک. (م.)
21- grili- man در اصل صفتی است که غالبا درباره مجله هایی به کار می رود که عکس دختران جوان را با بدن های تقریبا عریان به قصد تحریک خوانندگان چاپ می کنند و چون در زمره محصولات هرزه نگاری محسوب نمی شوند، راحت تر در فروشگاه ها و مغازه ها به فروش می رسند. (م.)
22- Enron Creditors Corporation کمپانی انرژی آمریکایی که در هیوستن نگراس تاسیس شد و در اواخر 2001 ورشکست گردید شرکت انرون بالغ بر 22000 نفر کارگر و کارمند داشت و یکی از بزرگترین شرکت های تولید الکتریسته، گاز طبیعی، کاغذ و... در جهان بود با درآمدی بالغ بر 111میلیارد دلار در سال 2000. رسوایی مالی شرکت انرون در ابتدای هزاره سوم باعث شد انرون نماد تقلب و فساد در میان شرکت های بزرگ گردد.(م.)
 

منبع: ماهنامه رواق هنر و اندیشه شماره 34