جامه ايرانيان عصر قاجار


 

نويسنده : دکتر اوليويه(1)
ترجمه محمدطاهر قاجار



 
ايراني ها زير جامه را عادتاً از پارچه ابريشمي يا پنبه اي پوشند. اين زيرجامه، به وسيله بندي در بالاي ورک [=کفل] بسته شود که آن بندها را از سوراخي گذرانيده اند و اصطلاحاً به آن «يقه»گويند. پيراهن صاحبان ثروت از پارچه ابريشمي سرخ رنگ باشد. عامه را پيراهن از پارچه پنبه اي است. دامن اين پيراهن تا نيمه ران به روي زيرجامه افتد، و در بالاي دوش راست با تکمه، بسته شود. گردن در زمستان و تابستان عريان باشد. در روي پيراهن قبايي پوشند که از حد زانو تجاوز نکند و در تابستان از پارچه ريسماني [کنفي يا پنبه اي] باشد، و در زمستان پارچه محشور از پنبه پوشند. اين قبا از روي هم گذشته، و به واسطه دو تکمه از جانب راست بسته شود و از دو طرف چاک دارد. جامه اي که بر روي اين قبا در بر کنند، به عينه نظير همان باشد.
در زمستان ايرانيان پوستين يا بالاپوشي از قماش پشم که از پوست قيمتي باشد، به دوش گيرند. مردماني که مشغول کار باشند، اين بالاپوش را بي آستين، يا با آستين شکافته پوشند، تا به هنگام کار دستها را از حرکت مانعي نباشد. غالب ايرانيان را در کمر شالي از ترمه کشميري يا کرماني باشد. شال کشميري شش برابر گرانتر از شال کرماني باشد و آنان را که استطاعت بستن شال ترمه اي نباشد، به بستن کمربندي قناعت کنند.

چادر
 

زنان چون از خانه بيرون روند، خود را در چادري پيچند. گيسوان را بافته و به عقب ارسال کنند. زلفها را کوتاه بريده، در پيشاني چنبر کنند و در بناگوش تا به ساحت روي، فرود آورند. عصابه(2) و کرزن(3) و اکاليل(4) برحسب شأن و شوکت و ثروت متفاوت باشد. مانند مملکت اروپا، چهارقدي که براي پوشانيدن سر است، استعمال نمايند که به چندين صورت مختلف و گوناگون به کار برند و به پشت و شانه افکنند و يا در زير گلو سنجاق کنند، يا به دور حلق بپيچند و يا دور سر بگردانند.

کلاه
 

کلاه مردان براي برداشتن و گذاشتن سهلتر از عمامه است، اما در گرمي کمتر از آن نيست و از پوست بره سياه که پشم کوتاه و جعد دارد تهيه مي شود؛ يا اينکه به [نوع] چرم اکتفا کنند. بزرگان، آنان که از طبقه لشکري هستند، در کمر کاردي کوتاهتر از خنجر عثمانيان قرار دهند. ارباب قلم و تدين به عوض کارد، قلمدان يا لوله کاغذ، در کمر استوار نمايند.
البسه زنان با لباس مردان تفاوت دارد. شلوار گشادتر؛ اما آکنده از آستر است و تا پاي ساقين، هيچ نمايان نباشد و معلوم نگردد. پيراهن که از پيش تا وسط شکم گشاد است و از بالا تکمه شود، از ابريشم و غيره باشد. لباسي که از روي پيراهن در برکنند، از پيش گشاده شود و به وسيله تکمه هاي ابريشمي يا فلزي بسته شود و تا به زانو برسد. کمربند مفتول، گاه از طلا و يا نقره ساده، يا مرصع به جواهرات [است] و يا با سنگهاي قيمتي تزيين شود.

شال
 

همچنان به عوض کمربند، شال کشميري يا پارچه پشمي استعمال کنند، که با آستري از همان پوست، و يا سفيد، يا خاکستري رنگ و نوک آن با ماهوت يا ترمه کشميري، و يا پوست ساده سفيد قبه دوزي شده که بر سنگيني و گرمي آن مي افزايد.

کفش
 

کفش ايرانيان مشابه با کفشي که در فرنگستان پانتوفل(Pantoffeln) گوييم. تفاوتي در صورت ندارد، الا اينکه جوف اين کفشها را يا از عاج، يا فلز و يا از چوب منقش کنند. اهل دربخانه(6) و برخي از کساني که از آنان تقليد کنند، در فصل زمستان کفشي پوشند که پاشنه آن به قدر دو سه انگشت بلند و از کيمخت باشد که ساغري گويند(7) و به رنگ زرد است. اگرچه راه رفتن با اين نوع کفش، خالي از صعوبت نيست، اما آدمي را از گل محفوظ دارد. اين کفش مشابه کفشي است که چندين سال قبل، در آن مملکت مي پوشيدند. تفاوتي که اکنون دارد، اين است که پاشنه اين کفشها را نعل کنند. برخلاف آنچه کفش زنان ما با چرمي عالي دوخته مي شود، روي اين کفشها را با پوست اسب که به رنگ سبز متمايل به زرد است، صباغي کنند و نيز بپوشانند. برخي هم چکمه به پا کنند، اعم از اينکه سواره باشند
و يا پياده در شهر راه روند. اين چکمه ها بسيار محکم و بهتر از مملکت عثماني است، و [معمولاً] آن را با پوست گاو که به سياهي رنگ کرده اند سازند. کفش روستاييان از چرم شتر، و رويش از ريسمان با استحکام تمام، بافته شده که بسيار سبک و بادوام است.

جوراب
 

در شهر، جوراب از ريسمان و پشم پوشند. ما خود نيز از اين جورابها مي پوشيديم. صورت مرغها به الوان مختلفه، اما با نقاشي بسيار بدي در آنها بافته اند. در فصل تابستان هيچ جوراب نپوشند و پابرهنه باشند. در فصل زمستان، پايها را با پارچه بپيچند، به قسمتي که تمام ساق را گرفته و از سرما محفوظ باشد.
در اين سفر ملاحظه نموديم که لباس مختلفه که به دفعات در بر کرديم، تصرف در طبيعت و خوي ما نمود. معلوم داشتيم که لباس را تصرفي بس قوي در حالت و اعمال شخص است. از اينجا استنباط توان کرد، مزيتي که ايرانيان را در جلدي و چابکي و شايستگي در اعمال يدي و هوش و ذکاوت و سرعت انتقال، بر عثمانيان است. چنانچه در اول نظر بر اروپاييان مکشوف مي گردد، تمامي اين خلقيات از خوبي لباس آنها و بدي لباس عثمانيان است. لباس عثمانيان به جهت سنگيني و گشادي و وسعت، مانع از سرعت و حرکت آنها مي شود و کم کم شخص را به تنبلي و کسالت و بطالت وامي دارد. رفته رفته بطالت عادي شده، فتوري در همه اعمال دست مي دهد. برخلاف آن، البسه ايرانيان سبب جلدي و چابکي مي شود؛ زيرا به محض تصور حرکتي و خيال عملي، شخص مي تواند بدون مانع فوراً اجرا کند، و فتوري بر طبيعت عارض نمي شود.
خودمان تجربه کرديم وقتي که ما ملبس به لباس عثمانيان بوديم، ديديم که ميل به هيچ کاري و حرکتي نمي کرديم؛ زيرا زحمتي از حرکت دست و پا داشتيم. به اين واسطه کم کم مانند آنها تنبلي و رخوت و کسالت ما را فرا مي گرفت. گويا چهار سال کفايت مي کرد تا بالکليه کسالت جسماني سرايت به قوا کند، و به تدريج جهل و ناداني نيز بر ما غالب شد. برخلاف آن، چون ملبس شديم به لباس ايرانيان- که بهتر از البسه اروپاييان است- اعانت بر حرکت و چابکي بود، و در خود، آثار خوب مشاهده کرديم و هيچ از اعمال قوي جسماني و روحاني مانعي نداشتيم.

جواهرات
 

عادتاً عثمانيان، بر خود تزئينات قيمتي و جواهرات ببندند. ايرانيان برخلاف آن در اين باب احتراز دارند.انگشترهاي قيمتي فراوان به انگشتان کنند و زنجيرهاي طلا و نقره به گردن افکنند که تا سينه آويخته باشد. سينه بند و کمربند را نيز از جواهرات سازند. پادشاه و بعضي از بزرگان را بازوبند جواهرنشان باشد. مقدسين، جواهرات را در روي نقره نشانند که استعمال طلا در شريعت اسلام ممنوع است. مع هذا از قيمت الماس و ساير سنگهاي قيمتي کاسته نشود.
يکي از تجملات زياد در ايران اسلحه باشد که در اين باب افراط نمايند و به قيمتهاي گزاف و بي اندازه و خارج از حد اعتدال، خريداري کنند. اگر شمشيري و خنجري به جودت جوهر مشهور گردد، به قيمت پانزده و يا بيست و سي هزار پياستر، ابتياع شود. هر پياستر تخميناً دو هزار دينار پول ايران است. بعضي از اوقات، قيمت قبضه آن بيشتر از خود شمشير و خنجر تمام شود؛ زيرا دسته آن غالباً مرصع به جواهرات از درجه اعلا باشد. قبضه طلا و نقره متعارف و معمول همه است.
زنان بيشتر از مردان جواهرات با خود همراه دارند. تمام تن و پيکر به انواع پيرايه هاي قيمتي آراسته است. بر سر، جقه و بر گردن قلاده هاي ثمين و عصابه هاي گرانبها برجبين و سينه، و رشته هاي مرواريد درشت و آبدار حمايل کنند. کمربندهاي مرصع در کمر، حلقه هاي انگشتري الماس و ياقوت در انگشت، و دستبندهاي جواهر در ساعد و ساق دارند و حاشيه تمام زر، در لباس دوزند.

سلاح و اسب و ريش
 

از جمله تجملات زياد درباره اسب، ستام(8) به افراط در ايران متعارف است. در ايران يک نفر از بزرگان به شکار نرود و يا به گشت و تفرج از خانه بيرون نشود، الا اينکه چندين نوکر پياده و سواره به همراهش باشد که به اسبهاي خوب، با زين و برگهاي نيکو سوار گردند. در ستام اسب، طلا، نقره و جواهرات عاليقدر را با هم به کار برند.
ايرانيان احترام و اهتمام بسياري از ريش نمايند. عادتاً ريش ايرانيان از مال عثمانيان کوتاهتر باشد. امروزه احدي در ايران نيست که ريش نداشته باشد. هيچ جواني در ايران صبر نکند تا صاحب زن و عيال شود و يا داخل شغلي و عملي گردد و بعد ريش گذارد. در مصر بندگان تا آزاد نشوند، ريش نگذارند. گذاشتن ريش علامت آزادي آنهاست؛ اما در ايران، بندگان را چون مالکان با خود برابر باشد. گويند نداشتن ريش بندگان، موجب اشتباه آنها با خواجه سرايان شود.
ريش سياه و انبوه در ايران بسيار پسنديده باشد؛ لهذا تمامي ريش را سياه کنند. اين نه از اين سبب است که در ايران موي زرد نيست، بلکه در ميان اکراد و ارامنه آذربايجان موي زرد بسيار است؛ اما به جهت بسنده شدن نزد زنان، صورت قوت و جواني به خود راه ندهند و ريشها را سياه کنند و اصولاً دوست دارند که سياه و انبوه باشد. اگر کسي را ريش انبوه نباشد، آنچه تواند خرج نمايد و آنچه خواهند، بدهد تا ريش وي بسيار و انبوه گردد. جوانان روغنها و دواها را به صورت مالند تا ريش ايشان بسيار رويد و بيرون آيد.
در هيچ قطعه اي از قطعات روي زمين، به قدر ايران به ريش خدمت نکنند. علي الصباح که از خواب برخيزند و به هنگام شام که به خوابگاه درآيند، و در اثناي روز، به چندين بار با دقت و اهتمام تمام، ريش را شست و شوي دهند و با دستمال بخشکانند. مدتي طولاني آن را شانه زنند و موهاي اضافي را تسويه نمايند. بارها دست از بالا و زير به ريش کشند و نگذارند که مويي از مويي پس و پيش افتد. به همين سبب به همراه خود آينه دارند و به هر جاي روند، آينه برند و شانه نيز به همراه دارند.
در اين مملکت غير از اشخاصي که به عنوان گروگان آغامحمدشاه از خراسان در تاريخ 1796 ميلادي آورده بود، کسي بي ريش نديديم. اين اشخاص سبيلهاي بلند داشتند و بي ريش بودند. اينها از بزرگان ازبک و ترکمانهاي آن مملکت بودند. ايرانيان در هفته، دو سه مرتبه موي سر را بتراشند. برخي از آنان در ميان سر، مويي چند بگذارند که «کاکل» نامند. عثمانيان نيز چنين کنند. بعضي از اوساط و گاه هم از طبقه عامه در ايران، مويي چند در پشت گوش گذارند. همچنان در بناگوشها تا سر حد ريش، مويي چند در ميان نمايند. اکرادي که مابين موصل و بغداد ديديم، گيسواني بافته و از دو سوي گوش، افکنده داشتند. در ميان اکراد ايران نيز چنين چيزي ديديم و بسيار معمول بود.

پي نوشت ها :
 

1- پزشک و گياه شناس فرانسوي که در 1796 به ايران سفر کرد.
2- سربند و دستار
3- کرزَن[=گرزن]، نيم تاجي که از ديبا باشد.
4- اکاليل: جمع اکليل: سربندها و تاجها
5- دربخانه= قصر سلطنتي
6- پوست اسب و معمولاً الاغ که دباغي کنند، به کيمخت و ساغري شهرت دارد.
7- ستام= لگام مخملي مزين به زر و سيم
 

منبع:یزدان پرست، حمید؛ (1387) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.