ویژگی‌های معجزه (1)


 

نویسنده: ظاهر حبیبی
منبع : اختصاصی راسخون



 
معجزه یک امر فرابشری است که به نیروی خدادادی به دست مدعی منصب الهی جاری می‌شود. معجزه دارای شرایط خاصی است که بر اساس آن، با سائر امور خارق‌العاده مانند کرامت، سحر، جادو و عمل مرتاضان و جه تمایز زیادی پیدا می‌کند به امور خارق‌العاده‌ای که به دست بندگان صالح خدا بدون ادعای منصب الهی ظاهر می‌شود کرامت گفته می‌شود. هرچند در لسان روایات واژه‌ای «معجزه» فروان به چشم می‌خورد ولی این واژه در قرآن کریم نیامده است و لی مشابهات و همچنین معادل آن دیده می‌شود. معجزه دارای ویژگی و شرایط خاصی است که به وسیله‌ی آن قلمرو اعجاز و تفاوت آن با امور خارق‌العاده‌ی دیگر مانند کرامت، سحر، عمل مرتاضان و... روشن می‌شود.
کلیدواژگان: معجزه، خارق‌العاده، پیامبر، کرامت، ساحران و مرتاضان.
در طول تاریخ بشر شاهد اعمال خارق‌العاده و شگفت انگیز بوده که بر دست برخی انسان‌ها جاری گردیده و مایه‌ای تعجب و تحسین قرار می‌گرفته است. پیامبران الهی از این اعمال خارق‌العاده به عنوان آیه ومعجزه یاد می‌کردند و دیگران را به مبارزه و همآوردی دعوت می‌کردند و آن را شاهد صدق نبوت خویش می‌شمردند. اما در مقابل این مردان حق طلب کسانی بودند که اعمال خارق‌العاده‌ای انجام می‌دادند که سحر وشعبده و...نامیده می‌شد و امروزه نیز کسانی هستند که با سحر و تردستی ویا در اثر تحمل سختی وریاضت و تقویت روح دست به اعمال شگفت‌آوری می‌زنند؛ و گاهی این امر بر مردم مشتبه می‌شد که کدام یک حق ومعجزه‌ی نبوت، و کدام سحر و جادوگری است، لذا مخالفان ادیان الهی به پیامبران تهمت سحر و جادوگری می‌زدند؛ لذا بر آن شدیم که در این نوشتار برای تعریف وتفکیک معجزه از سائر کارهای شگفت آور، تعیین قلمرو آن و پاسخ یابی به پرسش‌های مرتبط مطالبی را بنگاریم.

فرق معجزه با کار مرتاضان وساحران
 

بعد از این که معلوم شد که معجزه یک امر خارق‌العاده و فراطبیعی است این پرسش مطرح می‌شود که برخی کسانی که در اثر ریاضت و تمرین مانند مرتاضان ویا ساحران کارهای شگفت آور و خارق‌العاده‌ای را انجام می‌دهند چه تفاوتی با معجزه‌ای پیامبران الهی دارند و از چه راهی می‌توان بین آن‌ها تفکیک قائل شد؟ در پاسخ این سوال باید گفت که هر کاری شگفت آور و خارق‌العاده‌ای را معجزه نمی‌گویند زیرا معجزه‌ای پیامبران الهی دارای خصوصیات و ویژگی‌های است که غیر معجزه آن‌ها را ندارند و برای تمیز و شناسایی معجزه از دیگر خوارق عادات، نشانه‌هایی وجود دارد که در پرتو آن‌ها می‌توان حق را از باطل و معجزه را از سحر، و غیر آن تمیز داد و آن‌ها عبارتند از:
1.معجزه‌ی انبیا اعطایی (از جانب خدا) است و قابل تعلیم و تعلّم نیست یعنی انبیاء، معلم ومرشد واستادی ندیده‌اند، ولی سحر ساحران و نیروی مرتاضان تحصیلی است یعنی برای کار شگفت آوری که انجام می‌دهند، دوره و استاد دیده‌اند وکار این افراد در اثر تعلیم و تحصیل است. قرآن کریم نیز نیز اشاره‌ای به این مطلب دارد: «يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْر؛ (1) بمردم سحر می‌آموختند».
آیت‌الله خویی در این زمینه می‌فرماید: «ویزگی دیگر معجزه این است که از قلمرو تعلیم و مسائل فکری و نظری بشر بیرون باشد. پس اعمال که جادوگران و شعبده بازان ویا کسانی که به یک سری اسرار دقیق علمی واقفند کارهای خارق‌العاده انجام می‌دهند معجزه محسوب نمی‌شوند اگر چه یکی از مناصب الهی را ادعا کنند و این عمل را شاهد صدق وگفتارش قرار دهند».(2).
آیت‌الله سبحانی در این مورد می‌فرماید: نیروی مرموزی که مرتاضان و جادوگران و حقه بازان به آن‌ها مجهزند، نتیجة مستقیم آموزش‌ها و پرورش‌هایی است که زیر نظر استادان فن انجام می د هند و همة آن‌ها استاد دیده و مکتب رفته‌اند، آنان سالیان درازی به تعلیم و تمرین پرداخته تا توانسته اند به این ویژگی برسند. آن مرتاض هندی که روی میخ‌های تیز می‌خوابد و سنگ‌های بزرگ را روی سینة او می‌شکنند، روز نخست یک فرد معمولی بوده و در پرتو ریاضت تمرین‌های زیاد، روح قوی و نیرومندی پیدا کرده است و به اصطلاح امروز، واجد نیروی مرموزی گردیده است که بدن خود را از تأثیر این عوامل باز می‌دارد و این عوامل روی بدن او اثر نمی‌گذارد. ساحران و عیاران مدت متمادی در مکتب استادان سحر درس می‌آموزند پس از تمرین‌های خاصی به هنر نمایی می‌پردازند، تعلیم و تمرین اساس ریاضت و جادوگری است، ولی اعجاز پیامبران جنبة ابداعی دارد و کوچک‌ترین سابقة تعلیم و تمرینی در کارهای آن‌ها نیست و تاریخچة زندگی آن‌ها بهترین گواه این ادعاست. (3).
2-کار این افراد بر اثر تکرار وتمرین است و بر اثر تمرین و ریاضت چنین کاری را انجام می‌دهند، مثلا مرتاضی که چهل روز نمی‌خوابد یا غذا نمی‌خورد و بر اثر ریاضت وتقویت روح کارهای عجیبی انجام می‌دهند با انجام تمرین وتحمل ریاضت به اینجارسیده اند و این توانایی را پیدا کرده‌اند، اما معجزه انبیا الهی تمرینی و ریاضتی نیست. مردمی که دور حضرت صالح جمع شدند ومعجزه خواستند وبه اوگفتند که اگر تو باقدرت الهی رابطه داری، الآن از همین کوه شتری با چنان خصوصیاتی بیرون آور. او نگفت صبر کنید تا من تمرین کنم وکم کم در اثر تمرین، از کوه شتری بیرون آورم. علاوه بر آنکه اصولاً چنین کارهای شگفتی با تمرین هم شدنی نیست. (4).
3- از جهت هدف نیز این دونوع کار به اهم متفاوتند زیرا پیامبران همواره دارای اهداف عالی انسانی‌اند ومردم را فضایل انسانی وسجایای اخلاقی که ضامن سعادت ونیک فرجامی آنان است دعوت می‌کنند واساس مکتب آن‌ها را خدا پرستی واعتقاد به روز رستاخیز و دعوت به صداقت وشرافت، نیکی وجوانمردی، تقوا وعفت، عدالت ومراعات حقوق، ادب واخلاق و... تشکیل می‌دهد، و برای ساختن انسان والا وجامعه ایده آل وهدایت انسان به سوی کمال مطلق است. ولی هرگز مرتاضان وساحران دارای چنین اهدافی نبوده ونخواهند بود کار این افراد غالباً با اهداف مادی توأم است. اگر ساحری دست به سحر می‌زند یا مرتاضی عملی را انجام می‌دهد، یا برای جلب نظر مردم است، یا جمع مال یا سرگرمی ویا در نهایت، داشتن یک زندگی شیرین. خلاصه ساحران و مرتاضان یک مشت افراد منحرف و اغفال گر وسود جو هستند که به تعبیر قرآن هرگز روی رستگاری را نخواهد دید: وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ؛ (5) ساحران هرگز رستگار (و پيروز) نمى‏شوند. در کتاب عقاید آیت‌الله سبحانی آمده است: آنان (مرتاضان) فقط برای جلب قلوب مردم وبه دست آوردن پول وشهرت، دست به چنین کارهایی می‌زنند؛ برخی را دیده‌ایم که یک عمر رنج می‌برند وجان خود را در چهار چوب ریاضت حبس می‌کنند تا از این طریق شهره‌ی آفاق شوند ودر میان مردم انگشت نما گردند، وتا کنون در طول حیات بشر، دیده نشده که جادوگر ویا مرتاضی یک مکتب اخلاقی ویا اجتماعی از خود به یادگار بگذارد، بلکه همواره از این معانی به کلی بی خبر بوده واین مفاهیم عالی را باور نکرده اند. راز این مطلب کاملا روشن است، زیرا پیامبران انسان‌های برگزیده‌ای هستند که از طرف خدا برای هدایت مردم به راه حق وحقیقت مبعوث شده‌اند وبید دارای چنین اهداف عالی وارجمندی باشند، ولی دیگران رابطه‌ی خود را از خدا گسسته وطوق بندگی نفس، به گردن نهاده‌اند وتشنه‌ی نیل به مقاصد پوچ مادی‌اند واز یک چنین جمعیت نمی‌توان چنین انتظاری داشت. (6) در جای دیگر آمده است: «هدف پيامبران از آوردن معجزه اثبات نبوت خود است و لذا هميشه همراه با ادعاى نبوت است؛ اما صاحبان سحر و شعبده هدف‌های ديگرى دارند مانند رسيدن به شهرت يا ثروت و يا وادار كردن مردم به شگفتى و تحسين و مانند آن‌ها و هيچ وقت همراه با ادعاى نبوت نيست و اگر كسى از آن‌ها ادعاى نبوت كند بزودى رسوا مى‏شود و خدا دروغ او را آشكار مى‏كند».(7) آیت‌الله مکارم می‌فرماید: «ساحران به حکم کار و فنشان که جنبه‌ی انحرافی واغفالگرانه دارد، افرادی سود جو، منحرف، اغفالگر ومتقلبند که آن‌ها را از خلال اعمالشان می‌توان شناخت اما پیامبران مردانی حق طلب، دلسوز، پاکدل، با هدف و پارسا و بی اعتنا به امور مادی هستند».(8).
-4 این افراد امکان سوء سابقه دارند، ممکن است برخی افرادی که در گذشته آدم خوبی نبوده است و سوء سابقه داشته است ولی امروز این توانایی را پیدا کرده است که دست به چنین کارهای می‌زند ولی انبیاء که معجزه دارند معصومند وهیچ گونه نقطه ضعفی در زندگی‌شان وجود ندارد. آیت‌الله سبحانی: «پیامبران از نظر روحیه واخلاق به ملکات با مرتاضان وساحران در دو قطب مخالف قرار دارند، پیامبران آسمانی دارای صفات حمیده وملکات عالی انسانی‌اند و در طول تاریخ زندگی آن‌ها نقطه‌ی تاریک وزننده‌ای وجود ندارد؛ ولی گروه مقابل نوعا افرادی لاابالی ودور از فضایل انسانی هستند واگر کسی چند جلسه به آن‌ها معاشرت کند به درون تاریک آنان پی می‌برند واز اخلاق افعال وگفتارشان روحیه‌ی آن‌ها را به دست می‌آورد».(9).
5 – معجزه همیشه همرای با تحدی است و حرف اول را می‌زند یعنی پیامبران، به اکمال شهامت و آرامش اعلام می‌کنند «دیگران قادر بر انجام چنین عملی نیستند» زیرا آنان مطمئنند كه هيچ كسى قدرت آوردن آنرا ندارد ولی ساحر ومرتاض وشعبده باز، هرگز نمی‌گویند که این عمل را دیگران نمی‌توانند انجام دهند وجرأت مبارز طلبی ندارند. زیرا مبادی آن‌ها، تعلیم و تمرین می‌باشد، و کسی دیگر نیز قدرت بر انجام همان عمل را دارند؛ مثلاً یکی از کارهای مرتاضان این است که یک ماه با خوردن یک بادام، زنده بماند ویا مدت‌ها در یک جبعة در بسته بدون هوا به سر ببرد و چون همة این کارها از مجرای تعلیم و تمرین است، دیگران نیز می‌توانند از همان طریق وارد شده و مانند آنان هنر نمایی کنند؛ و از راهى كه او اقدام كرده است همانند كار او را انجام بدهد؛ بنابراين سحر قابل معارضه ومقابله است ولى معجزه چنين‏ نيست. آیت‌الله سبحانی در این زمینه می‌نگارد: مرتاضان و جادوگران هر گز مردم را به مقابله و معارضه دعوت نکرده اند و به اصطلاح در برنامة زندگی آن‌ها «تحدی» نیست، زیرا می‌دانند اگر تحدی کنند بی درنگ منکوب و سرکوب می‌شوند و در محیط ریاضت و سحر نمونة کار آنان فراوان پیدا می‌شود. از آنجا که در هیچ دوره‌ای ساحر و جادو گر منحصر به یک فرد نبوده و هم اکنون نیز در محیط هند که ریاضت و سحر رونق خود را از دست نداده است بازیگرا این صحنه‌ها بی شمار و فراوان هستند، از این نظر مرتاضان و جادوگران دعوی تحدی و مقابله طلبی ندارند، و لی پیامبران و دارندگان اعجاز همواره مردم را به تحدی ندارید و قرآن که معجزة باقی پیامبر اسلام است به طور آشکار دعوت به تحدی می‌نمایند و می‌فرمایند: «قُل لَئن اجتَمَعَت الاِنسُ وَ الجنُّ اَن یأتُوا به مثل هذا القُرآنِ لا یَأتونَ به مثله وَ لَو کانَ بَعضُهُم لِبضٍ ظَهیراً؛ (10) بگو: اگر انس و جن اتفاق کنند که مانند این قرآن را بیاورند همانند آن را نخواهد آورد، هر چند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند».و اگر روزی گروهی از روی عناد و لجاج به تحدی بپردازند بخواهند با معجزات معارضه نمایند فوراً با شکست فاحشی رو به رو شده عقب نشینی می‌نمایند. موسی بن عمران با معجزات خود وارد میدان مبارزه شد و فرعون خیره سر، به گمان این که آیات موسی از قماش سحر ساحران است، جادوگران را دور خود گرد آورد و به آنان و عدة بذل و بخشش داد، و لی موسی قبلاً به آنان اختار کرد که : «ما جِئتُم بِهِ السِحرَ اِنَّ الله سَیُبطِلَهُ؛ (11) آن چه شما به میدان مبارزه آوردید همگی از نوع سحر است و خداوند همه را باطل می‌سازد». چیزی نگذشت که نخستین کسانی که در صفی مقدم مبارزه بودند، نخستین کسانی شدند که به او ایمان آوردند، زیرا از آنجا که آنان اهل فن و استاد سحر بودند دانستند که آیات موسی از قماش سحر نیست، بلکه آیات الهی است که به وی عطا شده است و علت این که جادوگران در صحنة مبارزه شکست می‌خوردند روشن است، زیرا تکیه گاه مرتاضان و جادوگران جز نیروی محدود انسانی چیز دیگر نبود. از این نظر جادو گران هرچه کنند کارهای آن‌ها از چهارچوب نیروی انسانی تجاوز نمی‌کند، ولی پیامبران به قدرت نا محدود الهی تکیه دارند واز آن قدرت بی پایان بهره‌امند می‌شوند. (12) بنابر این میان معجزه‌ی انبیاء وکارهای چشم پرکن دیگران، هم از نظر نوع عمل وهم از نظر هدف وهم از جهت شخصی که انجام می‌دهد، فرق‌های متعددی است که با کمی توجه هرگز انسان میان ساحران ومرتاضان ونابغه ها، با پیامبران دچار اشتباه نمی‌شود. (13).
1.از لحاظ قلمرو و محدودیت نیز به اهم فرق دارند حوزه سحر و شعبده و مرتاضگرى محدود است و آن‌ها تنها كارهاى خاصى را مى‏توانند انجام بدهند ولى حوزه معجزه محدود نيست و پيامبر، هر نوع كار خارق‌العاده را مى‏تواند انجام بدهد، حتى نوع كارهايى كه اصحاب علم حيل و سحر و شعبده انجام مى‏دهند، اگر متعلق معجزه قرار گيرد در سطح بسيار بالايى انجام مى‏شود و لذا مى‏بينيم؛ معجزات معمولًا مطابق با فنّ و علمى است كه در زمان آن‌ها رواج بيشترى داشته است؛ مثلاً در زمان موسى سحر و جادو رواج داشت و در زمان عيسى طبّ در اوج شكوفايى بود و در زمان پيامبر اسلام ((ص)) فصاحت و بلاغت در حدّ اعلاى خود بود و معجزات اين پيامبران هم از نوع و سنخ كارهايى شد كه در زمان آن‌ها رواج داشت و این‌ها با معجزات خود حرف اول را زدند. (14).
2. از لحاظ محصول ونتیجه نیز هر دو متفاوت است؛ زیرا معجزه می‌تواند ماهیت چیزی را عوض کند امّا سحر ماهیت چیزی را نمی‌تواند عوض کند (قلب ماهیت نمی‌کند) یعنی ساحر، جادوگر، شعبده باز و... با مهارت و تر دستی در قوه بینایی یا خیال افراد تصرف می‌کنند و چیزی را بر خلاف واقعیت آن نمایش می‌دهند. به عنوان مثال کاغذی را تبدیل به اسکناس درشت می‌کنند، نخی را تبدیل به مار می‌کنند ولی پس از ساعاتی همان کاغذ اصلی است وهمان نخ سابق را می‌بینید. (15) قرآن کریم به خیالی بودن سحر اشاره کرده است «فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى؛ (16) ‏ پس ناگهان طناب‌ها و عصاهايشان به خاطر سحر آن‌ها، چنان به نظر (مردم و) موسى مى‏رسيد كه دارند حركت مى‏كنند».
3.آز آنجای که معجزه برای هدایت بشر آمده است همیشه خیر است و هرگز برای ضرر دیگران نیست زیرا نقض غرض می‌شود و خلاف حکمت الهی است. اما سحر وجادو ممکن است به دیگران ضرر بزند و زندگی را مختل کند مانند این که اختلاف بین زن و شوهر ایجاد کند همانطور که قرآن کریم نیز به این مطلب اشاره دارد: «فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِه؛ (17) نيز مردم علم سحر را از آندو (هاروت وماروت) می‌آموختند براى اينكه ميان شوهر و همسر او جدائى افكنند؛ لذا علامه طباطبایی در مورد سحرو کهانت و... تعبیر» شرور را بکار می‌برد. (18).
4.معجزه قابل تکرار نیست زیرا آن یک امر الهی است و اختیار آوردن آن به دست انسان نیست. اما سحر وجادوگری و اعمال مرتاضان قابل تکرار است چون این ساحر است که تصمیم می‌گیرد آن عمل را انجام بدهد یا ندهد. (19).
5.آنچه ساحران و کهان انجام می‌دهند ازقدرت انس وجن خارج نیست ولی معجزه کاری است انس وجن و حتی ملائکه از معارضه و هم آوردی با آن خارج است و این عجز اختصاص به زمان ودون زمان ندارد بلکه در تمام زمان‌ها ومکان ها تا روز قیامت، معجزه حرف اول را می‌زند. (20) همانطوریکه خدای متعال در مورد قرآن کریم که معجزه جاوید پیامبر (ص) است همانند و نظیر خواسته و قلمرو تحدی آن هم عموم افرادی دارد زیرا می‌فرماید: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا به مثل هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ به مثله وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً؛ (21) بگو اگر تمام جن و انس اجتماع كنند تا كتابى همانند قرآن بياورند، نمى‏توانند، اگر چه نهايت همفكرى و همكارى را به خرج دهند» و هم عموم ازمانی دارد زیرا بعد از در خواست آوردن مانند یک سوره‌ی قرآن، می‌فرماید: «» فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ؛ (22) اگر اين كار (آوردن مانند یک سوره‌ی قرآن) را نكرديد- و هرگز نخواهيد كرد- از آتشى بترسيد كه هيزم آن بدن‌های مردم (گنهكار) و سنگ‌های است كه براى كافران مهيا شده است.
6.هیج معجزه‌ای بر خلاف راه وروش انبیاء پیشین و یا هم عصرش تحقق نمی‌یابد و کوچک‌ترین تضادی بین آن‌ها ایجاد نمی‌کند اما ساحران و کاهنان نه تنها بر خلاف آنچه انبیاء اتقان دارند انجام می‌دهند بلکه در بین خودشان نیز تعارض وتضاد دارند و بعضی بر برخی دیگر فائق می‌شود.
7.در گفتار صاحبان معجزه جز صدق وراستی و در کردارشان جز عدل دیده نمی‌شود ولی در کار ساحران و شعبده بازان کذب و ظلم و خلاف حقیقت وجود دارد.(23) بنا به راین در شناسایی پیامبر الهی از ساحر و شعبده باز و مرتاض و نوابغ ومخترعانی که گاهاً کارهای شگفت آوری انجام می‌دهند از نوع عمل وویژگی‌های امور شگفت‌آور و خارق‌العاده‌ای که انجام می‌دهند شناسایی کرد وهم از ویژگی‌های خودشان به خوبی می‌توان آن‌ها را شناسایی کرد. در کتاب «علم تفسیر» «آیت‌الله فاضل لنکرانی» تحت عنوان «فرق میان پیامبران و نوابغ ومرتاضان» فرق‌های را ذکر کرده است که ذیلا آورده می‌شود:
1.نوابغ ادعای حرفه وفن مانند اکتشاف، دانشمندی، فیلسوفی صنعتگری و... دارند اما پیامبران ادعای راهنمایی و هدایت مردم را دارند.
2.نوابغ کمتر اتفاق می‌افتد که بین هنجارها و ناهنجارها و بایدها ونباید ها تفکیک نموده و از روی اعتقاد دسته بندی نماید ولی پیامبران در این کار سخت ومحکم اند.
3.نوابغ بدون هدف چهره می‌شود و بعد برای بهتر شناساندن چهره خود تلاش می‌نمایند، پیامبران هدفی از اول هدف معینی دارند خواه معروف ومشهور باشند یا خیر.
4.هر پیامبری تصدیق‌کننده‌ای پیامبر قبلی و بشارت‌دهنده‌ی پیامبر بعدی ست به استثنای حضرت محمد (ص) که مُصدِّق قبلی‌ها بود و مبشر این که افرادی از امت (امامان معصوم) که دانشمندند مانند پیامبرانند! ولی نوابغ نسبت به قبلی‌ها ایراد و اشکال دارند و راجع به بعدی‌ها خاموش یا اشتباه کارند.
5.نوابغ دستیار معاون و همکار و... دارند اما پیامبران مرّوج ومبلّغ و...
6.نبوت از حکومت‌های علت ومعلول و قیاس و... پیروی نمی‌کند بر خلاف نوابغ.
7.نوابغ فعالیت عقلانی متکی بر تجربه دارند و متناسب با زمان و شایسته با دولت وقت کار می‌کند ولی پیامبران فعالیت‌شان متکی بر تجربه نبوده بلکه آسمانی و بدون توجه به دولت وحاکم وقت است.
8.دانشمندان در میان دانشمندان زندگی کرده است و از آنان کمک گرفته است ولی پیامبر چنین نیست.
9.دانشمندان چه بسا در برابر عشق، مقام، مدعی، شاگرد یا... از رای وعقیده خویش کاسته‌اند ولی پیامبر چنین نیست.
10 چه کسی بهتر از همه سخن فیلسوف را فهمیده است؟ مسلماً شاگردی که محضرش را درک کرده است و افکارش را از نزدیک خوانده است و هر چه فاصله زمانی دورتر شد فهم کلمات آن استاد و فیلسوف سخت‌تر شده و ایرادهای بیشتری متوجه او خواهد شد و ممکن است دانشی توسط دیگران بر آن افزوده گردد، ولی پیامبرا از همان اول سنگ تمام را گذاشته‌اند و چیزی بر آن افزوده نمی‌شود مگر آن که از باب تحریف اضافه گردد. وهمچنین ممکن است با با فاصله‌ی زمانی کلمات الهی پیامبران اعجاز خود را بهتر نمایان سازد. مانند این که در روایت بدین مضمون آمده است: چند نفری سوره‌ی توحید را تفسیر می‌کردند نبی گرامی اسلام وارد شده وفرمودند این سوره و ده آیه اول سوره‌ی حدید را بگذارید مردم آخرالزمان درباره اش سخن گویند.
1.هر نابغه‌ای هر چند علم داشته باشند بازهم تشنه‌ای علم دیگر است ولی پیامبران به آنچه خداوند برای‌شان عنایت نموده سیرند و جای برای علم دیگر نگذاشته است.
2.نوابغ از مردم می‌خواهند که با هم هماهنگی کند و لی پیامبران نظم و آهنگ آفرینش و فطرت را نیز منظور می‌دارند.
3.نوابغ وقتی چهره گشودند به دانشگاه، آکادمی، موسسه صنعتی، جهت تدریس شاهزادگان یا... دعوت می‌شوند ولی پیامبران از اول کار دعوت کننده‌اند.
4.دانشمند مکتب‌دیده، استادی داشته و شاگردانی نیز خواهد داشت ولی پیامبر نه استاد داشته و نه شاگرد دارد به این معنی که ممکن نیست که کسی کار او را دنبال کند و او را به استادی بپذیرد ولی طرحش را طرد کند در صورت که بین سائر استادان وشاگردان شان چنین چیزی پیش می‌آید.
5. دانشمندان به ندرت پیدا شوند که برای اثبات مطالب خود تا پای جان بایستند و هرگز دیگری نیز به خاطر مطالب آن‌ها خود را به کشتن نخواهد داد ولی پیامبران خود، فرزندان و پیروان واقعی‌شان و همه چیزشان را فدا می‌کنند.
6.نوشتجات تحریف‌نشده‌ی پیامبران که امروز در انحصار قرآن است همیشه از تفسیرهایی که بر آنها نوشته شده و می‌شود بالاترند یعنی مثلا در هر عصرو زمانی که قرآن را تفسیر کرده‌اند در زمان بعد که میدان علم و فهم وسیع‌تر شده است وقتی خود قرآن با آن سنجیده می‌شود معلوم می‌شود که حق مطلب ادا نشده است و هنوز قرآن حرف برای کفتن دارد و خور قرآن بسیار بالاتر از آن چه تفسیر کرده‌اند می‌باشد، ولی نوشتجات نوابغ به زودی حک و اصلاح پذیرمی گردد.
7.نوابغ تا کنون در وضع قانون فقط برای برای عدالت اجتماعی نظر داشته است ولی پیامبران ارزش تأمین عدالت انفرادی و اعتقادی را همپایه تأمین عدالت اجتماعی دانسته‌اند.
8.پیامبران می‌خواهند مردم را به مرحله‌ای برساند که صفات الهی پایان آن است ولی نوابغ همیشه مایلند آنچه به حساب خلافکاری است طرد شود. (فرق دین واخلاق).
9. زیبایی‌های طبیعت، شگرفی‌های ساختمان بدن انسان یا یک گوشه‌ای دیگر از کائنات بیشتر مورد توجه و مداقه نوابغ قرار گرفته وآنان را مجذوب می‌سازد ولی پیامبران که همه جا را ساخته وپرداخته یکنواخت و یکسانی یک استاد دیده‌اند و فقط سازنده، محبوب و مطلوب آنان است.
10. نوابغ آن گونه که پیامبران تقسیم شده‌اند رده بندی نشده اند. پیامبران (نبی، رسول و اولوا العزم) یا الهام می‌شده اند یا خواب می‌دیدند یا با آنان تکلم می‌شد یا وحی می‌رسید یا از پشت حجاب بوده است ولی نوابغ نسبت به ریشته‌ای که در ان پیشرفت کرده و نبوغ نشان داده‌اند؛ مشهورند (موسیقی دان، استاد ریاضی، شاعر، مخترع و...).
11.در بین نوابغ هماهگی فکری وجود ندارد لذا می‌بینیم یک نابغه کمونیسم را پذیرفته و در جا و یا زمانی دیگر سرمایه‌داری را برگزیده است ولی در بین پیامبران یک اتفاق نظر کلی وجود دارد که همه در یک اصل کلی به نام توحید گنجانده می‌شود.
12.نابغه عملش در پی علمش هست ولی پیامبر عملش دنبال اعتقادش.
13.پیامبر وسائل اطاعت از دستورات الهی یعنی قانون را فراهم می‌کند ولی نابغه قانون وضع می‌کند، به بیان دیگر پیامبر شارع است و راه آبی به سوی اقیانوس کمال جدا کرده و نابغه مقنن است ودر جستجوی راه.
14.پیامبر کسانی را تربیت می‌کند که به فضل پیامبر می‌بالند و نوابغ شاگردانی دارند که فضل خود را از یاد نمی‌برند.
15.نوابغ بیشتر به دنیا توجه دارند و کمتر به آخرت ولی پیامبران بر عکس.
16.نوابغ کم کم جلوه می‌کنند ولی پیامبر بطورناگهان متجلی.
17. پیامبرا از کودکی آثاری از نبوت دارند و لی نوابغ ممکن است از لحاظ درک وفهم در طفولیت و حتی تا سنین بالا پیشرفتی نشان ندهند.
18. برای این که مقام نبوت دست خوش این و ان قرار نگیرد پروردگار پیامبران را مجهز به سلاح معجزه نموده است که دیگران از انجام آن عاجزند ولی نوابغ چنین نیستند و خود هرگز ادعای اعجاز نکرده اند و اگر ادعای دروغین کردند منکر معجزه شدند.
19.نوابغ در قسمت خاص از امور مردم حرف می‌زنند و لی پیامبر در تمام شئون زندگی انسان دخالت دارند.
20.نوابغ با شاگردانی که مطالبشان را خوب توجیه می‌کنند خوبند ولی پیامبران با کسانی که بهتر عمل می‌کنند.
21.پیامبر برای خودش جانشین معرفی می‌نماید بر خلاف نابغه.
22.بزرگ‌ترین رنج نوابغ، خود به مقصد نرسیدن است و بزرگ‌ترین رنج پیامبران این که چرا مردم نمی‌رسند.
23.نبوغ نوابغ بدون تلاش و کوشش به دست نیامده و حال آنکه پیامبران نبوت را آماده داشته‌اند: الکساندر هامیلتون می‌گوید مردم گاهی موفقیت را در نبوغم می‌دانند و حال آنکه آنچه خود از نبوغم اطلاع دارم در سایه این است که خیلی زحمت می‌کشم. ادیسون گفته است نبوغ یعنی یک درصد الهام گرفتن و 90 درصد عرق ریختن و... دانیل و بستر می‌گویند: آنچه شده‌ام نتیجه کار وزحمتم است.
24.موضع شروع دعوت نوابغ با محل که پیامبران شروع کرده‌اند متفاوت و متمایز است.
25.بیشتر نوابغ اجتماعی نیستند یعنی خود را محتاج معاشرت نمی‌بینند و می‌دانند معاشرتشان به ضرر کارشان است اما همه پیامبران اجتماعی‌اند و به همین لحاظ است که از ابتدا اکثر اهل ایمان از طبقات پایین اجتماعند...
26. نوابغ باید در رشته خود از قبلی‌ها نبوغ بیشتری نشان دهند و اگر نتوانند سعی می‌کنند خود را بهتر جلوه دهند و لی پیامبران در زمان‌های مختلف یکی اواوالعزم بو وچه بسا در این فواصل، قبلی فضیلت بیشتری از بعدی داشت و ایراد واشکالی پیش نمی‌آمد.
27.بنا برنظریه‌ی برخی از دانشمندان (24) نبوغ برترین شکل دانش خالی از «اراده» است و نبوّت «اراده‌ای» است علمی که از جانب پروردگار «اضافه» می‌گردد.
28.در نوابغ اکثراً عقل قوی‌تر از قدرت نفسانی است ولی در پیامبران هر دو در سطحی بر فراز آنچه انسان‌ها دارند بوده ودر توازنند.
29.نوابغ در برابر اسرار ازلی و زیبائی‌های هنری وحقایق علمی پس از آنکه خود سازنده و به ظهور رساننده شدند واله وحیران می‌گردند و گاه در برابر نبوغ خود اشک شوق می‌ریزند و بسا به کار خود عشق می‌ورزند و به تئوری یا کشف خود سوگند یاد می‌نمایند ولی پیامبران هنوز از دعوت خود بهره برداری نکرده و موقعیت شایانی به دست نیاورده یعنی قبل از هر چیز در برابر اسرار ازلی و حقائق الهی زانو زده تعظیم می‌نمایند.
30.نوابغ حکم یک کارگاه تولیدی را دارند به این بیان که مواد اولیه و خام بی ارزش را به فرآورده‌های گران بها مبدل می‌سازد و مواد اولیه در این جا اطلاعات از کتب ومنابع چندی است که سازمان فکری آن‌ها را به راه انداخته و با آن‌ها توانسته اند قوای خلّاقه خود را نشان دهند ولی پیامبران کارگاه تعمیر وتولیدکننده‌ای هستند که جز تعمیر مصنوع و مخلوقی که بر فطرت آفریده شده‌اند و خروجشان از جاده حقیقت و فطرت امکان دارد؛ کاری انجام نمی‌دهند یعنی پیامبران آفریده شدگان را با علم و توجه هماهنگ نظم آفرینش می‌سازند و لی نوابغ بدون توجه، آهنگ تازه‌ای می‌نوازند.
31. درباره‌ای نبوغ بحث‌هایی شده و می‌شود که در مورد نبوت چنین بحث‌هایی جایگاه ندارد مثلا نبوغ را مورد بحث مسائل ارثی و روابط اجتماعی قرار داده وحتی آن را با ضعف جسمانی و کوتاهی قد و بیماری صرع و یا... مربوط می‌دانند. آیا در می‌توان گفت پیامبری ارثی است ویا ارتباط با این گونه امور دارد؟
32.برخی دانشمندان عقیده دارند کودکانی که دچار یک نقیصه بزرگ جسمی هستند برای پوشاندن این نقص بزرگ قوای دماغی خود را به حد اکثر به کار انداخته و در نتیجه در ان قسمت که تصوّر می‌نمایند بر نقصشان پرده پوشی می‌توانند کرد پا فشاری نموده و بالاخره امکان به نبوغ رسیدن را دارند و برای پیامبران ابداً چنین تصوّری نشده است.
33. اسکندر کبیر، ژول سزار، ناپلئون، پطرکبیر، ماندل، پلوتارخ، داستایوسکی، نیوتون، مولیر، بابیرون، فلوبره یاگانتی، موتزار، دکترجانس، لومباردینی، سویفت و... به بیماری غشی وصرع دچار بوده‌اند و لذا عقیده بسیاری بر این است که نوابغ بیشترشان به بیماری‌های عصبی یا روانی مبتلا بوده‌اند و شاید قرآن کریم نیز تا حدی با این نظریه موافق است که نبی مکرم اسلام را به خاطر جدا ساختن از دسته نوابغ و برای وضع آسمانی و پیامبرش از جنون منزه دانسته است وگاهی بدین علت که پیامبر مصداق تعیین قبلی‌ها بود و زمانی بدین سبب که تذکردهنده می‌باشند ایشان را از دسته نوابغ و بیماران روانی جدا ساخت.
34.بسیاری از نوابغ گرفتار مخالفت‌هایی بر علیه تمایلات باطنی خود گردیدند و مدتی به آن سرگرم شدند ولی عاقبت پی کاری رفتند که برای آن ساخته شده بودند چه بسیارند از آن‌ها که پدر ومادر شان آن‌ها را به شغلی وا داشتند ونخواستند و رها کرده ورفتند ولی پیامبران هرگز از پیامبری عدول نکرده اند.
35.برخی از نوابغ پیش بینی‌های خیل عالی دارند ولی قدرت پیش‌بینی آن‌ها تا حدودی است که به علل و اسباب آشنا بوده وبه علم زمان آگاهی داشته باشند، ولی پیامبران دارای قدرت پیش‌گویی غیر محدودند.
36.نوابغ اگر به جانبی متوجه شوند یا موضوعی از زندگی آن‌ها را متوجه سازد یا اگر با دستگاه دولت وقت مشغول باشند کمتر موفق به بروز وظهور نبوغ خود می‌گردند و حال آنکه پیامبران در هنگام تنگدستی، شکست، فتح وپیروزی و حتی دوران نظامی گری، نویسندگی، عبادت و... در هدایت کردن، بلکه در طرز هدایت‌شان به هیچ وجه از روش اصلی منحرف نشده وهیچ تکانی نمی‌خورند بلکه در کنار این‌ها که هرکدام خود انجام وظیفه و پیشبرد اهداف بود، هدف اصلی را به وجه بایسته جلو می‌بردند.
37.چهره کردن نوابغ بدون ارتباط با علم پیشرفته زمان بوده ولی معجزات پیامبران ارتباط کلی با پیشرفته‌ترین علم زمان داشته و بلکه بالاتر از مهم‌ترین دانش روز بوده است چنانچه حضرت موسی بالاتر از کاهنان و حضرت عیسی مهم‌تر از پزشکان و حضرت محمد ((ص)) مافوق کلام دانشمندان، معجزات خود را آوردند.
38. بعضی از مرتاضان کارهای شگفت انگیز انجام می‌دهند که قران کریم فرق جالبی بین پیامبران و چنین اشخاص بیان فرموده و نسبت معجزه داشتن به عیسای در گهواره می‌دهد تا مردم بدانند برای شیر خوار بحث درباره طرح ریاضت و تمرین غلط است و اگر معجزه‌ای را در سنین بالاتر به پیامبری عطا فرمود باز آن چنان آن را استوار ساخت که مردم بدانند قبل از آوردن معجزه، پیامبر از ان اطلاعی نداشته است : قضیه چهار مرغ حضرت ابراهیم که آن‌ها را پاره پاره کرد وبر چهار کوه نهاد و ان‌ها را بازخواند و زنده شدند آن چنان نقل شده که حتی درباره‌ی اصل قضیه نیز سؤال و جوابی درباره‌ی اطمینان قلب داشتن رد وبدل شده است تا همه بدانند پیامبر قبلا از آن معجزه خبر نداشته است. نمونه دیگر این که وقتی عصای موسی اژدها شد موسی آن چنان ترسید که معلوم می‌شود سابقه قبلی نداشته که ترس او را فرا گرفته است و درباره‌ی نبی مکرم اسلام نیز می‌فرماید: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ؛ (25) همانگونه كه بر پيامبران پيشين وحى فرستاديم بر تو نيز روحى را به فرمان خود وحى كرديم، تو پيش از اين نمى‏دانستى كتاب و ايمان چيست (و از محتواى قرآن آگاه نبودى) ولى ما آن را نور (وحی ومعرفت) قرار داديم كه به وسیله آن هر كس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت مى‏كنيم، واینک تو (که به نور وحی ما هدایت یافتی) خلق را مسلماً به سوى راه مستقيم هدايت مى‏كنى».
39.به هر صورت مرتاض کارهای خود را با ریاضت و رنج و سابقه قبلی انجام می‌دهد ولی در مورد پیامبر بدون سابقه قبلی ورنج ومشقت صورت می‌گیرد.
40.نوابغ با عملشان می‌کوشند تا توجه مردم را به خارج معطوف دارند و لی پیامبر با معجزه و برنامه‌هایش تلاش می‌کند توجه مردم را به داخل وباطن روح وضمیر شان معطوف دارند.
41.به وسیله نوابغ جامعه رشد می‌کند و لی به موازات رشدی که می‌نماید در داخل خودش وسائل نیستی و کاستی خود را فراهم می‌سازد ولی پیامبران برای ارشاد اجتماعی که مرتب با عوامل نا بود کننده دست به گریبان است می‌آیند.
42.هر پیامبرصاحب شریعتی سه اصل مسلّم با خود آورده است؛ معجزات، مقررات مروّجانی که پس از او باشند و مجموعه آن‌ها مدیر آغاز تا پایان انقلاب یعنی تا آمدن پیامبری بعدی بوده و اصل قطعی دیگر این که همه‌ی آن‌ها پیامبری بعدی خود را معرفی می‌کردند تا آن که نوبت به پایان دهنده پیامبری رسید و او حضرت محمد ((ص)) بود وفرمود بعد از من پیامبری نخواهد آمد و نوابغ چنین تشکیلاتی نداشتند.
43.نوابغ هر کدام برای زندگی و جهان، طرح خاصی عرضه می‌دارند و در طرح هر کدامشان فقط تصویری از طراح آن مشاهده می‌شود و هیچ کدام قادر نبودند برای جهان «طرح» و هدفی معین نمایند یا اگر طرح و هدفی وجود دارد آن را کشف نمایند، ولی پیامبران هم «طرح» می‌کردند و هم هدف را معین می‌نمودند.
44.دانشمندان در برابر چند سطری یک کتاب بزرگ هستی ایستاده در تلاشند که صفحات ابتدایی این کتاب و برگ‌های بعدی آن را ببینند تا چه دارد اما پیامبران سطری از هر صفحه را نمونه داده‌اند. (26) بهر حال میان معجزه و سحر وشعبده و صاحبان آنان تمایز بسیار وجود دارد به طور که با اندک تأمل این تفاوت آشکار می‌شود. حتی مادیون که منکر خرق عادت بودند و دایره معلوماتشان فقط در فیزیک واجسام وخواص آنها خلاصه می‌شوند بعد از تحقیق و تأمل درباره‌ی روح، به جدایی روح از جسم رأی دادند. نویسنده کتاب مبین می‌نویسد: در سال 1869 میلادی انجمن بسیار مهمی برای تحقیق در این مسائل در لندن منعقد شد که ارکان آن اشخاص زیر بودند: «سرجان لیگ» عضو پارلمان و رئیس انجمن، پرفسورهکسلی دانشمند طبیعیات، لوئیس فیزیکان معروف، آلفرد ویلز معاصر وهمکار داروین در مسئله‌ی نشو ارتقاء، مارگن رئیس انجمن علوم ریاضی و جان لوکس... چهار پنجم اعضاء کسانی بودند که در ابتداء ام جدّاً منکر این گونه واقعیات بودند و معتقد بودند که این قضایا از شعبده سرچشمه گرفته است...بعد از ان در انگلستان و آمریکا برای تحقیق این موضوع، انجمنی تشکیل شد که ریاست آن با هیزلوب و هودسن بود. انجمن مزبور قریب دوازده سال مشغول تحقیقات بود تا در سال 1899 به تحقیقات خود خاتمه داد و در نتیجه، صحت واقعیات مزبور را اعتراف کرد. رأیی که هیزلوب در این موضوع صادر کرد چنین است: «من امیدوارم که پس از چندی جلوی تمام دنیا با دلائل کافی وقطعی ثابت کنم که بعد از این جهان فانی، جهان دیگری هم وجود دارد. من با چشمان خود خرق عادتی دیدم که به هیچ وجه نمی‌شود درباره‌ی آن‌ها احتمال هیچ گونه شعبده وفریب داد».(27).
ادامه دارد