ره آورد معراج


 

نویسنده : احمد ابراهیمی هرستانی
منبع : اختصاصی راسخون



 
معراج پیامبر (ص) از مسائل اساسی و اعتقادی و نشانه‌ی بزرگ الهی است که بلندی مقام رسول خدا را نشان می‌دهد که از دیدگاه‌های مختلف از قبیل قرآن، محدثین، و از نظر علمی در این مقاله به اثبات رسیده است و همچنین وقوع معراج در پیامبران گذشته که به ملکوت آسمان‌ها رفتند را مورد بررسی قرار داده ودر آخر ره آورد این سفر آسمانی را تبین نموده‌ایم تا هدف معراج برای همگان روشن گردد.
کلید واژه‌ها:پیامبر، معراج، سفر، آسمان، علوم
رسول اکرم (ص) )همچون دیگران دارای جسم و روح بوده‌اند ودر زمان نبوتشان با همین جسم وروح به ملکوت آسمان‌ها سیر داده شدند که آیات قرآن تصدیق این مطلب را نموده است ودر همان عصر پیغمبر (ص) سر وصدای زیادی در میان عده‌ای به وجود آمد و حتی وقتی پیامبر (ص) ماجرای معراج را برای مردم شرح داد دشمنان به شدت در مقام انکار برآمدند و آن را وسیله‌ای برای کوبیدن اسلام قرار دادند وامروز نیز اینچنین با شبهه‌اندازی‌ها، معراج پیامبر را زیر سوال می‌برند.بنابراین معراج مسئله‌ای نبوده است که منکران در آن خدشه‌ای وارد ننمایند بلکه درصدد بوده‌اند تا آن را غیر واقعی جلوه دهند. آری معراج مکتب عقیدتی در اسلام است که اگر کسی آن را انکار نماید از جرگه مسلمانی خارج می‌شود.

تعریف معراج از دیدگاه اهل لغت
 

معراج بر وزن فعال اسم آلت است، یعنی آلت صعود و عروج مثل نردبان و شبه نردبان (1) ولی برخی گفته‎اند معراج مانند میعاد [به معنای روز وعد و قیامت]، اسم زمان می‌باشد و بعضی هم مصدر میمی گرفته‌اند که به معنای عروج و صعود نمودن است، چون وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) از عالم خاکی به عالم ملکوت عروج کردند.
آقای حاج عماد الدین حسین عماد زاده در کتاب خود «معراج» از کتاب منتخب العلوم نقل می‎کند که: معراج مشترک بین چهار صیغه است: 1ـ اسم آلت مانند مفتاح 2ـ مصدر می‌امی مانند میثاق 3ـ اسم زمان و مکان مانند میعاد و مرصاد. 4ـ صیغه‌ی مبالغه مانند مفصال. حال با توجه به این چهار احتمال معنایی، فرقی نمی‌کند که ما کدمیک از معانی معراج را در نظر بگیریم چون در هر چهار حالت و به معنای هرچهار صفت وسیله‌ی عروج و صعود زمانی و مکانی، مبالغه و آلت، برای شخص پیغمبر به دفعات متعدد از عالم خاک به عالم افلاک این عروج صورت گرفته است.(2)

معراج از دیدگاه قرآن
 

برای معراج پیامبر اکرم (ص) دو مقطع از سیر وجود دارد: یکی سیر زمینی و دیگری سیر آسمانی. سیر زمینی که از مسجد‌الحرام تا بیت‌المقدس می‌باشد که این خود نیز دو مقطع از سیر را داراست: یکی سیر پیامبر اکرم از مسجد‌الأقصی تا سدرة‌المنتهی که به وسیله براق صورت گرفت؛ و دیگری سیر از سدرة المنتهی تا قرب قاب قوسین أو أدنی که به وسیله‌ی مرکبی دیگر به نام رفرف تحقق یافت.
آنچه مربوط به سیر زمینی می‌باشد را خداوند در اولین آیه از سوره‌ی اسراء بیان کرده است و آنچه مربوط به سیر آسمانی می‌باشد در سوره‌ی نجم بدان اشاره شده است. آیه اول:«سبحان الذی اسری بعبده لیلاًَ من المسجد الحرام إلی المسجد الأقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا إنه هو السمیع البصیر»؛(پاک و منزه است آن خدایی که بنده‌ی خودش را در شبی از «مسجدالحرام» به «مسجدالاقصی» که در سرزمین مبارک و مقدسی واقع شده است برد، تا آیات و نشانه‌های عظمت ما را ببیند، او شنوا و بیناست.)
در این آیه تنها به «مقدمه‌ی معراج» یعنی حرکت از سرزمین مکه به بیت‌المقدس اشاره شده و درباره‌ی سیر آسمان‎ها بحثی در آن نیست.

نکات شیرین در مورد این آیه‌ی نورانی
 

1.اسماء الهی و عروج
 

سوره‌ی اسراء با تسبیح شروع می‌شود یعنی در این مسأله معراج، سبوح و قدوس بودن خداوند سبحان سهم بسزایی دارد بدین معنا که اگر خدای سبحان به عنوان سبوح و قدوس درباره‌ی کسی تجلی کند، عروج نصیب او خواهد شد و همچنین اینکه این راه را باید با تسبیح و نزاهت حق‌تعالی شروع کرد. کسی می‌تواند سالک این راه باشد که از عالم طبیعت و نقص عصیان و گناه منزه باشد وگرنه او به حمل اولی تسبیح حق تعالی را می‌گوید در صورتی که به حمل شایع به عالم طبیعت تن گرفتار است.

2.عبودیت، شرط عروج
 

این آیه شریفه با دو تعبیر نورانی به دو مبدأ فاعلی و قابلی اسراء رسول اکرم (ص) اشاره می‌کند: 1ـ «سبحان الذی أسری» 2ـ «بعبده»
مبدأ فاعلی را بیان کردیم که سبوح بودن خداوند تبارک و تعالی است و مبدأ قابلی معراج، عبودیت سالک. نبی و رسول شدن در پرتو عبودیت حاصل می‌شود. البته این بدان معنا نیست که هر کس عبد خدا بود نبی یا رسول می‌شود. غرض آنکه همانگونه که مبدأ فاعلی اسراء پیامبر، سبوح بودن خداست، اگر کسی بخواهد از این فاعل، عروج را استمداد کند باید او را سبوح بستاید و کسی می‌تواند اهل تسبیح باشد که از عالم طبیعت برهد و کسی از عالم طبیعت می‌رهد که عبد محض باشد، چنانکه مبدأ قابلی اسراء رسول اکرم (ص) عبودیت خالصه‌ی آن حضرت بود. پس معراج حقیقت واحدی است که دو چهره دارد: با چهره‌ای به خدا ارتباط دارد که می‌شود «افاضه» و با چهره‌ی دیگر به قابل ارتباط دارد که می‌شود «استفاضه».

3. شب، شرف تکامل و عروج
 

معراج اگر به فاعل نسبت داده شود اسراء و بردن است و اگر به عبد نسبت داده شود سَری و رفتن است.
حاصل ظرف این فعل را اگر به قابل اسناد دهیم شب است ولی نسبت به فاعل، نه شب است نه روز؛ «لیس عند ربک صباح و لا مساء». فیض خدا در شب بود وگرنه خدای سبحان، منزه از لیل و نهار است.
اسراء همان سیر در شب است و این را می‌رساند که شب بهترین وقت قرب به خداست و از اینکه کلمه‌ی «لیلاً» در آیه به صورت نکره آمده است معلوم می‌شود که شب معراج هم، شب بسیار بزرگ و مهمی بوده است و از اینکه این تنوین تنکیر، مفید تبعیض است معلوم می‌شود که این سیر عظیم در پاسی از شب و اندکی از آن رخ داده است. پس مبدأ فاعلی معراج، سبوح بودن خداوند تعالی است و مبدأ قابلی آن، عبودیت و ظرفش فراغت است که در شب حاصل می‌شود.

4. اسراء در بیداری بود
 

رسول اکرم (ص) همچون دیگران دارای جسم و روح بوده و با این دو عروج کرده است. «...اسری بعبده....». خداوند نفرمود: «بروحه». عبد همان مجموعه‌ی جسم و روح است. همانطور که در بسیاری از آیات دیگر قرآن کریم عبد اطلاق بر جسم و روح می‌شود؛ مانند (مریم، 2)؛ (فرقان، 1)؛ (زمر، 36)؛ (اسراء، 3)؛ (بقره، 23) و... دیگر اینکه قرآن کریم به مشاهداتی که در خواب بود تصریح می‌کند، مانند «إِذْ يُرِيكَهُمُ اللّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلاً»(3)؛(ما دشمنان را در خواب به تو اندک، نشان دادیم.) یا می‌فرماید: «ما در خواب به تو نشان دادیم که وارد مکه می‎شوی و فتح نهایی نصیب خواهد شد» «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا به الحق لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِينَ»(4)

5. شروع معراج از مسجد
 

نکته‌ی شایان ذکر اینکه برای تقسیم قابلیت قابل، معراج ازمسجد شروع می‌شود؛ «.... من المسجد الحرام إلی المسجد الأقصی...» زیرا مسجد از خانه‌های خاصی است که رفعت آن با اذن تکوینی خداوندمحقق است: «فی بیوت أذن الله أن ترفع»؛ چنانکه در شب صورت می‌گیرد، زیرا اگر چه خداوند از زمین و زمان منزه است ولی عبودیت انسان در مکان‌های مقدس و در سحرها جلوه‌ی بیشتری دارد وگرنه این خصوصیات در فاعلت خداوند هیچ نقشی ندارد: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»(5)
او «دائم الفضل علی البریة» است؛ همه‌ی زمین‌ها و زمان‌ها نزد او یکسان است، چون «الرحمن علی العرش استوی»؛ او بر همه چیز احاطه‌ی کامل دارد، ولی مسجد از سایر اماکن ممتاز است. و به لحاظ ویژگی‌های خاص آن است که اگر کسی به تمام معنا مسجدی شد، خداوند او را رفعت می‌بخشد، زیرا اگر خداوند بیت را رفیع کرد اهل بیت آن را نیز رفیع می‌کند.(6)

معراج از دیدگاه محدثین
 

معراج از نظر مفسرین شیعه و سنی مورد اتفاق است و همه آن را بیان کرده و تصدیق نموده‌اند. از جمله تفاسیر سنی در تفسیر کبیر، امام فخر رازی، تفسیر بیضاوی صریحاً بدان اشاره شده است. اما ازدید محدثین در کتاب کافی، کلینی و وافی فیض و بحارالأنوار، مجلسی و مستدرک حاجی نوری و... مفصل بحث شده است. از متسأخرین، دانشمند معاصر منصور علی ناصف استاد دانشگاه مصر در کتاب خودبه نام «التاج فی بیان المعراج» احادیث معراج را جمع‌آوری نموده است. درکتاب المناقب نیز محمد بن شهر آشوب مازندرانی بابی را با عنوان «باب علة المعراج» در مورد پیامبر بیان کرده است.
شیخ عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، رئیس ادارات «بموث علمیه و افتاء و دعوت و ارشاد» که ازعلمای متعصب وهابی معاصر است، در کتاب «التحذیر من البدع» می‌گوید:
«شک نیست که اسراء و معراج از نشانه‌های بزرگی است که دلالت بر صدق پیامبر (ص) و بلندی مقام و منزلت او می‌کند... اخبار متواتر از پیامبر (ص) نقل شده که خدا او را به آسمان‌ها برد و درهای آسمان را به روی او گشود.»(7)
محدث بزرگ و شهیر، علامه‌ی مجلسی در بحارالأنوار می‌گوید: «سیر پیامبر اکرم از مسجدالحرام به بیت‌المقدس و از آنجا به آسمان‌ها از جمله‌ی مطالبی است که آیات و روایات متواتر شیعه و سنی بر آن دلالت دارد، و انکار امثال این مسائل یا تأویل و توجیه آن به معراج روحانی، یاخواب دیدن پیامبر، ناشی از عدم اطلاع اخبار ائمه هدی و یا ضعف یقین است.»(8)
مفسر عالیقدر مرحوم طبرسی درتفسیر مجمع البیان ذیل آیه اول اسراء می‌گوید:
«موضعی که آن جناب بدانجا سیر داده شد مورد اختلاف شده است که کجا بوده، نظر ما این است که بیت‌المقدس بوده چون قرآن کریم این مطلب را به آن صراحت بیان نموده که هیچ مسلمانی نمی‌تواند آن را انکار نماید. و اینکه بعضی‌ها گفته‌اند: این جریان در خواب واقع شده کلامی است ظاهر البطلان، زیرا اگر خواب می‌بود دیگر معجزه و برهان نبود و حال آنکه در روایات دارد که پیغمبر ما به آسمان عروج کردند.»
پس احادیث و روات معراج از یکی از چهار وجه خالی نیستند: (9)
1.روایاتی که به حکم تواتر قطعی است و به هیچ وجه نمی‌توان انکارش نمود و علم هم صحت آن را حکم می‌کند. مانند خود موضوع معراج.
2. روایاتی که دلالت بر آنها به حد تواتر نمی‌رسید اما مانع عقلی هم ندارد و عقل حکم به امکان آن‌ها می‌کند. مانند مشاهده آیات الهی، دیدن انبیاء و سدرة المنتهی.
3. روایاتی که ظاهرش با اصول مسلمه ما مخالفت دارند ولی قابل توجیه هم هستند و می‌توان محمل معقولی برایش درست کرد مانند دیدن اهل بهشت و تنعم آن‌ها و اهل دوزخ و کیفیت عذاب ایشان که می‌توان بر این معنا حمل کرد که رسول خدا (ص) اسماء و صفات ایشان را دیده و به اصطلاح لیست بهشتیان وجهنمیان را قرائت فرموده است.
4.روایاتی که نه ظاهرش معقول و صحیح است و نه ممکن است بر محمل صحیحی حملشان نمود، و پیرایه‌هایی است که بر اصل موضوع بسته‌اند، مانند سخن گفتن علنی با خدا و دیدن خدا و با او بر تخت نشستن و امثال آن که ظاهرش جسمانیت و شباهت خدا به خلق را می‌رساند و خداوندمتعال از آن‌ها منزه است. «سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا»(10)
ولی لازم به تذکر است که در میان راویان و مفسران اهل سنت گفتگوی هست که آیا معراج با همین بدن جسمانی بوده، یا فقط جنبه‌ی روحانی داشته است؟ اکثر آنان معتقدند که معراج پیامبر با همین روح و جسم و در بیداری صورت گرفته، و غالب روایات آن‌ها نیز ظاهر در همین معنا است، ولی در روایتی از «عایشه» نقل کرده‌اند:
«و الله ما فقد جسد رسول الله (ص) و لکن عروج بروحه»؛ (به خدا سوگند بدن پیغمبر از میان ما نرفت، تنها روح او به آسمان‌ها پرواز کرد.) و از حسن بصری نیز نقل شده است که «کان فی المنام رؤیا رآها.» (11)پیامبر (ص) در خواب دید به معراج رفته است. بعضی از نویسندگان دانشمند معاصر مانند «سیدقطب» نیز تعبیر مبهمی دارند که نه صراحت در بیداری دارد نه خواب، او می‌گوید: «پیامبر در میان خواب و بیداری بود که او را به بیت‌المقدس و آسمان‌ها بردند.» گویا به این وسیله خواسته‌اند از مشکلات و جنجالی که درباره‌ی مسئله معراج در میان عده‌ای به وجود آمده به سلامت بگذرند!
نکته قابل توجهی که باید مورد دقت قرار گیرد این است که اگر احادیث و روایات معراج را در کتب شیعه و سنی به دقت مطالعه کنیم می‌بینیم از همان عصر پیغمبر (ص) سر و صدای زیاد در مورد مسئله معراج بوده است، هنگامی که پیامبر ماجرای معراج را برای مردم شرح داد دشمنان با شدت تمام در مقام انکار برآمدند و آن را وسیله‌ای برای کوبیدن اسلام و تبلیغ بر ضد پیغمبر (ص) دانستند تا آنجا که بعضی از «تازه‌مسلمان‌ها» از عقیده‌ی خود برگشتند پیامبر (ص) ناگزیر تمام نشانه‌های بیت‌المقدس را که تا آن زمان نرفته بود با همه‌ی جزئیات برای آن‌ها تشریح نمود و مورد اعجاب همه واقع گردید. از مجموع این گفتگوها برمی‌آید که «اولاً» موضوع معراج، موضوع یک خواب نبوده، و الاّ این همه سر و صدا و جر و بحث نداشت، و «ثانیاً» افرادی مانند عایشه و حسن بصری که بعداز زمان پیغمبر مسئله خواب و معراج روحانی را پیش کشیدند ظاهراً جنبه‌ی سیاسی داشته و به گمان خود می‌خواسته‌اند سر و صدای تبلیغات مخالفین را که تا آن زمان نیز ادامه داشت در چنین مسئله‌ای که باور کردن آن برای همه کار آسانی نبود، بخوابانند.

دلیل امکان، وقوع است
 

بعد از آنکه آیات و روایات متواتر پیرامون معراج تصدیق شد به این سؤال باید جواب داد که آیا امکان دارد انسان بتواند به آسمان‌ها سیر داشته باشد یا نه؟
در جواب این پرسش طریقه عقلا این است که می‌گویند: در اثبات هر موضوعی چنین بوده است که اول اثبات امکان آن و دوم دلیل وقوع آن را می‌دانند، زیرا اول باید امکان شییء را اثبات کنند، چون شیء ممتنع قطعاً موجود نخواهد شد پس از آن دلیل وقوع آن را بیان می‌کنند. اینکه محال بر دو قسم است محال عقلی و محال عادی. محال عقلی آن است که عقل به امتناع وقوع و تحقق آن در خارج حکم کند مانند اجتماع ضدین در زمان و مکان واحد بدیهی است که عقل محال می‌بیند که سفیدی و سیاهی در محل واحد و زمان واحد با یکدیگر جمع شوند و محال عادی آن است که عقل موجود شدن آن را درخارج محال نمی‌بیند لکن به حسب جریان عادی محال است مثل اینکه عادتاً شیء که سبب خاص دارد تحقق آن شیء از سبب دیگر یا بدون هیچ سببی، عقل محال نمی‌داند بلکه می‎گوید ممکن است لکن خلاف جریان عادت است مثلاً گرسنگی باید به خوردن غذا دفع گردد ولی ممکن است برخلاف عادت بدون استعمال غذا دفع گردد چنانچه حضرت موسی در مدت چهل روز که در مناجات با خداوند بود هیچ غذا نخورد. نکته دیگر که باید تذکر داد این است که اقوی دلیل بر امکان شیء موجود شدن یک فرد از آن شیء است مثلاً وقتی که دیدیم جسمی از سطح زمین به بالا حرکت نمود به واسطه بادی یا بخار یا چیز دیگر یقین می‌کنیم که صعود جسم محال عقلی نیست لکن مستند به سببی باید باشد که اگر بدون هیچ سببی بود خلاف عادت است و جزء معجزات محسوب می‌شود. چون اگر محال بود واقع نمی‌شد. مثلاً سنگ را تا با دست بالا نیاندازی بالا نمی‎رود. حال گوئیم شما با قدرت خود سنگی را به بالا می‌اندازی بالا می‌رود، اما خدای عالم نمی‌تواند رسول خودش را به آسمان ببرد؟ خدای تعالی بدون اسباب ظاهری پیغمبرش را به آسمان‌ها برد و این برای رسول الله اعجاز بود.

وقوع معراج در پیامبران گذشته
 

و از جمله «وقوع معراج» عروج پیامبران گذشته است که تأیید سخن ماست. به طوری که در قرآن مجید اشاره به صعود نمودن حضرت ادریس (ع) شده است، آنجا که می‌فرماید:
«وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا*وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا» (12)
دیگر از کسانی که خداوند او را به ملکوت آسمان‌ها برد حضرت ابراهیم (ع) می‌باشد. که در قرآن کریم خداوند متعال می‌فرماید: «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»(13) یعنی و همچنین ما به ابراهیم باطن و ملکوت آسمان‌ها و زمین را نشان دادیم تا به مقام اهل یقین رسید.
همچنین حضرت موسی (ع) را خداوند متعال به کوه برد آنجا که می‌فرماید:
«و ما کنت به جانب الطور اذ نادیناه و لکن رحمة من ربک» یعنی‌ای پیامبر، وقتی که ما به موسی ندا کردیم به جانب کوه طور، تو نبودی و لیکن وحی ما لطف خداست و... و همچنین حضرت عیسی (ع) که خداوند می‎فرماید: «وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا*بَل رَّفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ»(14)؛ یعنی و به طور یقین حضرت مسیح را نکشتند بلکه خداوند او را به سوی خود برد.

روش تکامل انسان
 

اشرف موجودات عالم انسان است و خداوند متعال از طریق برنامه، شرفی که به این انسان عطا کرده است خواست او را از قوس نزولی به قوس صعودی عروج دهد و به کمال مطلوب خود برساند. خداوند عالم برای ارائه طریق مردانی بزرگ و ارجمند را که در مکتب ربوبی خویش تربیت شده‌اند را سرمشق این برنامه قرار داد تا همه مردم طریق تکامل را بپیمایند از میان همه پرورش‌یافتگان مکتب ربوبی سرحلقه‌ی انبیاء و سیدالمرسلین خاتم‌النبیین (ص) را عروج به ملکوت اعلاء داد تادیگران بخوانند و بدانند و بفهمند که عروج به مقامات قرب امکان‌پذیر است. صعود تکاملی در شرایط بندگی و عبودیت پروردگار امکان‌پذیر است و لذا در قرآن کریم هرکجا بندگان خودرا به مقامات عالی و معنوی و کمال مطلوب رسانده است مثال می‌آورد که در شرایط عبودیت بوده است؛ از جمله آیات این است که فرمود:«فوجدا عبداً من عبادنا»؛ پس یافت بنده‌ای از بندگان مارا که مراد حضرت پیغمبر بود «و اذکر عبدنا داوود ذا لایید» بیادآورد او را که قدرت صنعتی دستی داشته، آهن در دستش نرم می‌شد.
«ذریة من حملنا مع نوح انه کان عبداً شکورا» نوح و ذریه او همه بندگان شاکر بودند «سبحان الذی أسری بعبده لیلاً من المسجد الأقصی» منزه است خدایی که سیر داد بنده خودش را شبانه از مسجدالحرام به مسجدالأقصی.
در همه جا لفظ عبد بر جسم و جان و روح با هم اطلاق شده است و مقام عبودیت را نردبان سیر تکامل و ارتقاء معرفی فرموده. زیرا تمام پیغمبران از راه عبودیت و بندگی به کمال رسالت خود رسیده‌اند. کمال عبودیت به میزان معرفت است هر قدر معرفت مستدل‌تر و عمیق‌تر و کامل‌تر باشد بندگی خدا بهتر انجام می‌یابد و به همان نسبت بنده ارتقاء به مقام قرب بیشتر و بهتر می‌یابد. امام حسین (ع) در دعای عرفه فرمود: «عمیت عین لاتراک»؛ (کور باد چشمی که ـ خدا ـ تو را نبیند.)
زیرا خداوند را با دیده سر نمی‌توان دید بلکه باید با دیده دل دیدو آن دیده در سایه بندگی و معرفت علم و ریاضت روشن می‌گردد.

معراج، مکتب تربیتی اسلام
 

اهمیت بسزایی معراج در اسلام از آن روست که در آن بسیاری از احکام شریعت تعیین شد و از این جهت معراج را از ضروریات دین شمرده‌اند. با عقیده به معراج و قبول معارف دین افق اعلای ملکات فاضله آدمی متجلی می‎گردد. احادیثی که شخص پیغمبر (ص) درباره‌ی تربیت نفوس مرد و زن و خانواده تعلیم و تربیت فرموده است، ارزان‌ترین مواردتربیتی نفوس انسانی است که در سطح اعلای افق کمال و فضیلت قرار دارد. مکتب معراج درس علم هیئت و نجوم وستاره شناسی و راه عروج به آسمان‌ها را به مردم نشان داده است و موجودات بین زمین و آسمان را به آدمی معرفی نموده است. مکتب معراج است که امکان رفتن به کرات دیگر را درس داد و وسیله رفتن به آسمان‌ها را علم و سلطه علمی معرفی فرموده (یعنی بروید علم فراگیرید تا به هرکجا که بخواهید بروید). مکتب معراج است که رشته فکر بشر را از سطح خاک گرفته بالا برد و به اوج افلاک رسانید و آنجاها که امکان درک آن برای همه بشر میسر نبود پیغمبر اسلام با تمام خصوصیات بوسیله‌ی ملت اسلام به مردم جهان معرفی فرموده و هیئت عالم وجود را با حرکات و آثار و علل و عوامل مواد و موالید آن به مسلمین آموخت و آن‌ها را راهنما و رهبر و طبقه‌ی فاضله‌ی آموزنده مردم جهان معرفی فرموده است.

معراج و علوم روز
 

1ـ برای اقدام به یک سفر فضائی نخستین مانع نیروی جاذبه است که باید با وسائل فوق‌العاده بر آن چیره شد، زیرا برای فرار از حوزه‌ی جاذبه‌ی زمین سرعتی لااقل معادل چهل هزار کیلومتر درساعت لازم است!
2ـ مانع دیگر، فقدان هوا در فضای بیرون جو زمین است که بدون آن انسان نمی‌تواند زندگی کند.
3ـ مانع سوم گرمای سوزان آفتاب و سرمای کشنده‌ای است که در قسمتی که آفتاب مستقیماً می‌تابد و قسمتی که نمی‌تابد وجود دارد.
4ـ مانع چهارم اشعه‌های خطرناکی است که در ماءوراء جو وجود دارد، مانند اشعه‌ی کیهانی و اشعه‌ی ماوراء بنفش و اشعه‌ی ایکس، این پرتوها هرگاه به مقدار کم به بدن انسان بتابد زیانی بر ارگانیسم بدن ندارد، ولی در بیرون جو زمین این پرتوها فوق‌العاده زیاد است و کشنده و مرگبار، اما برای ما ساکنان زمین وجود قشر هوای جو مانع از تابش آن‌ها است.
5ـ مشکل بی‌وزنی، اگرچه انسان تدریجاً می‌تواند به بی‌وزنی عادت کند ولی برای ما ساکنان روی زمین اگر بی‌مقدمه به بیرون جو منتقل شویم و حالت بی‌وزنی دست دهد تحمل آن بسیار مشکل یا غیرممکن است.
6ـ و سرانجام مشکل زمان از مهم‌ترین موانع است. چرا که علوم روز می‌گوید سرعتی بالاتر از سرعت سیر نور نیست و اگر کسی بخواهد در سراسر آسمان‌ها سیر کند باید سرعت بیش از سرعت سیر نور داشته باشد.(15)
این‌ها موانع گوناگونی است که بر سر راه مسافران فضا وجود دارد، ولی چنان نیست که وجود این موانع مسئله سفر فضائی را به صورت محال و لاینحل درآورد بلکه می‌توان با وسائل لازم بر آن‌ها پیروز شد. آری هنگامی که بشر با پیشرفت علم توانائی پیدا کند که وسائلی بسازد سریع، آنچنان سریع که از حوزه‌ی جاذبه‌ی زمین بیرون رود، سفینه‌هائی بسازد که مسأله اشعه‌های مرگبار بیرون جو را حل کند، لباس‌هائی بپوشد که او را در برابر سرما و گرمای فوق‌العاده حفظ نماید، با تمرین به بی‌وزنی عادت نماید، خلاصه جائی که انسان بتواند با استفاده از نیروی محدودش، این راه را طی کند آیا با استمداد از نیروی نامحدود الهی حل‌شدنی نیست؟ از همه این‌ها گذشته فرضیه‌ی حداکثر سرعت که در بالا گفته شد، امروز در میان دانشمندان متزلزل شده، هرچند اینشتاین در فرضیه معروف خودش به آن سخت معتقد بوده است و کوتاه سخن اینکه مشکلاتی که گفته شد هیچ‌کدام به صورت یک مانع عقلی در این راه نیست، مانعی که معراج را به صورت یک محال عقلی درآورد، بلکه مشکلاتی که با استفاده از وسایل و نیروی لازم قابل حل است به هر حال مسأله معراج نه از نظر استدلالات عقلی غیرممکن است و نه از نظر موازین علم روز، و خارق‌العاده بودن آن را نیز همه قبول دارند.(16)

کیفیت معراج
 

از مسائل دیگر که در مورد معراج پیامبر مورد اختلاف واقع شده است چگونگی کیفیت معراج می‌باشد، که آیا این واقعه‌ی مهم در خواب صورت گرفته و یک رؤیای صادقه بیش نبوده است و یا اینکه پیامبر اکرم (ص) با همین جسم مبارک خود به آسمان عروج داده شدند؟ به عبارت دیگر آیا باید قائل به معراج جسمانی باشیم یا روحانی؟
در تفسیر المیزان آمده است: «اینکه پیامبر در خواب به معراج رفتند با ظاهر آیه اول سوره‌ی اسراء و همچنین آیات اول سوره نجم که می‌فرماید:«ما زاغ البصر و ما طغی* لقد رآی من آیات ربه الکبری»؛ یعنی چشم منحرف نشد و خطا نکرد، او بزرگ‌ترین آیات پروردگار خود را دید، منافات دارد.
چون علاوه بر این که آیه درمقام منت نهادن است، در عین حال ثنای بر خدای سبحان نیز هست که چنین پیشامد بی‌سابقه را پیش آورده و چنین قدرت‌نمائی عجیبی را انجام داده، و پرواضح است که مسأله قدرت‌نمائی با خواب دیدن به هیچ وجه سازگار نیست، خلاصه خواب دیدن پیغمبر سابقه و قدرت‌نمائی نیست چون خواب را همه کس چه صالح و چه طالح می‌بیند و چه بسا فاسق و فاجر خواب‌هائی می‌بیند که بسیار عجیب‌تر از خواب‌هائی است که یک مؤمن متقی می‌بیند. (17)
علاوه بر این تواریخ اسلام نیز گواه صادقی بر این موضوع است، زیرا در تاریخ می‌خوانیم هنگامی که پیامبر (ص) مسأله معراج را مطرح کرد مشرکان به شدت آن را انکار کردند و آن را بهانه‌ای برای کوبیدن پیامبر(ص) دانستند و این گواهی می‌دهد که پیامبر هرگز مدعی خواب یا مکاشفه روحانی نبوده وگرنه این همه سر و صدا نداشت. (18)
آن‌هایی که معراج جسمانی را مشکل دانسته و قبول آن را از نظر علمی محال شمرده‌اند بر اصول نظام هیئت بطلمیوسی معتقد بوده که عبور از اطراف و اقطار کرامت ملازمه با خرق و التیام داشته و چون خرق و التیام را محال می‌دانستند معراج را فقط روحانی و عقلانی تصور نموده‌اند.(19) که آن هم با علوم امروزی و شکل هیئت جدید درست برعکس نظریه بطلمیوسی است.
و از دیگر دلایل جسمانی بودن معراج پیامبر (ص) با توجه به آیه اول سوره‌ی اسری «سبحان الذی أسری بعبده» قرآن کریم تصریح دارد که او یک عبد بود و ما او را سیر دادیم و بدن هم تشکیل یافته‌ی از روح و جسم می‌باشد و عبد بودن هم که فقط شامل روح تنها با جسم تنها نمی‌شود پس بنابراین سیر پیامبر اکرم(ص) با همین جسم و روح بوده است. از طرفی هرجا در قرآن کلمه‌ی عبد آورده شده اطلاق بر بدن و روح شده است.

هدف معراج چیست؟
 

سؤال مهمی که ممکن است برای بعضی افراد رخ دهد این است که چرا خداوند متعال وجودمقدس پیامبر اکرم (ص) را به معراج بردند و هدف خداوند متعال از این کار چه بود؟ بدون تردید علت فاعلی آن اراده و مشت ذات حق تعالی جل شأنه بوده و علت مادی آنکه سبب این سیر و سفر است که بُراق و رفرف بوده است و علت صوری آن خط سیر از مکه تا بیت‌المقدس و از آنجا تا سدرة المنتهی و از آنجا تا سرادقات حجب غیبی و قاب قوسین أو أدنی بوده، چنانکه قرآن ناطق به این حکم است.
اما علت غایی معراج را قرآن چنین می‌فرماید: «لنریه من آیاتنا»(20)؛ این لایم تعلیل است یعنی به علت آنکه از آیات قدرت ما به شگفتی‌های آسمان‌ها و منظومه‌ها و عوالم انعکاسی افعال زمین را ببیند و دیده‌های خود را برای مردم بگوید که او صادق و مصدق است و از سر زبان سخن نمی‌گوید مگر آنچه به او وحی برسد: لیطلع علی عجایب الملکوت؛ برای آن او را عروج دادند تا بر عجایب موجودات و سازمان عالم و آدم و ساختمان ملکوت اعلی و علت غایی آن واقف و مطلع گردد.
آنچه باید عقول زاکیه بشر را به کمال برساند، آنجا به او وحی شود: «اوحی إلی عبده ما أوحی»(21) و وحی از مقام قرب، برای حصول علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین است.
پروردگار عالم خواست نظام بالاتر از افق سطح زندگی قابل رؤیت بشر را به حبیب خود پیغمبرخاتم نشان دهد تا او نقل محافل سازد و اسرار زندگی را کم و بیش بر خورده‌ی بنیان جامعه فاش نماید، لذا او را از سطح زندگی اجتماعی مردم روی زمین به افق بالاتر و روشن‌تر برد و اسراری از حیات و رموزی از آفرینش را به او نموده تا این وهم و تصور مشوب به ظواهر زندگی مادی، سلب آرامش دل و تشتت افکار و عقیده را برای او فراهم نیاورد. او را به آسمان‎ها برد که نتیجه‌ی نهایی آفرینش را به او بنماید، نظام عالم تکوین و تشریع و تدوین را به او نشان دهد. موضوع دیگر که در نظر بوده است این است که در هیچ یک از کتب آسمانی نیبت به عواقب پس از مرگ آنچنان که انسان‎ها علاقه داشتند بفهمند، اشاره نشده است و خدای عالم خواست با عروج دادن پیغمبر خاتم (ص) از عواقب زندگی آن‌ها آگاهی دهد و آنچه بر ملل دیگر، پس از مردن مبهم بوده بر ملت اسلام روشن گرداند.(22)
دفعات معراج(23)
1. شب 15 رمضان
2. شب دوشنبه 13 ماه ربیع الاول سال 12 بعثت ـ قبل از هجرت از خانه ام هانی
3. انس بن مالک دربان پیغمبر می‌گوید معراج از مسجدالحرام شروع شد و از آنجا پیغمبر به معراج برده شد.
4. شب جمعه 12 ماه رجب
5. واقدی مفسر معروف قرن اول می‌گوید: «معراج شب شنبه، هفدهم شهر رمضان سال 12بعثت و هیجده ماه پیش از هجرت رخ داده است.» (24)
6. «در خبردیگر هفدهم ربیع المولود یکسال قبل از هجرت از شعب ابیطالب نوشته‌اند.» (25)
7. در روایتی شب 27 ماه رجب یکسال و دو ماه قبل از هجرت رخ داده.
8. علامه مجلسی از کتاب عدد نقل نموده که اسراء در 21 ماه رمضان شش ماه پیش از هجرت بوده.
9. در خبری شب 17 ماه رمضان
10. در خبری از امیرالمؤمنین علی (ع) که 3سال پس از بعثت رخ داده.(26)
11. در تفسیر امام فخر رازی یکسال قبل از هجرت دانسته.
12. در روایتی دیگر از سید بن طاووس نقل شده که شب 17 ماه ربیع الأول اسراء واقع شد.(27)
با همه این اقوال باز برای یک عده این سؤال مطرح است که آیا واقعاً پیامبر در این موارد به آسمان عروج داده شدند؟
در جواب این سؤال می گوئیم که درسنت رسول خدا (ص) قول و فعل و تقریر معصوم (ع) حجت می‌باشد پس با رجوع به روایاتی که در این زمینه از امام معصوم (ع) نقل شده جواب این سؤال هم به فضل و مدد الهی معلوم خواهد شد.
حسن صفار قمی (ره) در کتاب «بصائر الدرجات» و همچنین شیخ صدوق (ره) در کتاب «خصال» روایتی از امام صادق (ع) نقل می‌کنند که «قال الصادق (ع): عروج النبی (ص) مائة و عشرین مرة ما من مرة الاّ و قداُوسی الله عزوجل فیها النبی بالولایة لعلی (ع) و الائمة (ع) اکثر مما أوصاه بالفرائض»، امام فرمودند: پیغمبر اکرم(ص) 120 بار به آسمان عروج داده شدند و درهر مرتبه که به معراج می‌رفتند خداوند متعال پیامبر را به ولایت حضرت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین (ع) بیشتر سفارش می‌کردند تا عمل به فرائض و واجبات»(28)
علامه مجلسی (ره) می‌نویسد: معراج دو بار رخ داد یکی از مسجدالحرام و دیگر از منزلم هانی و بارهای دیگر هم بوده است. (29)

اسامی خمسه طیبه ره‎آورد معراج
 

پیغمبر (ص) فرمودند: خداوند در عرش مرا به دوستی علی بن ابیطالب (ع) امر فرمود، و خطاب شد ای احمد! علی ولی و دوست من است و نیکوترین بندگان من پس از تو نزد من است او را برای تو برگزیدم و برای تو انتخاب کردم و برای تو قرار دادم ما علی را وصی و وزیر و جانشین و برگزیده و یار و یاور تو قرار دادیم و او را بر دشمنان یاری و غلبه دادیم و به ملائکه گفتیم که پیوسته یار و یاور باشند ما انتقام دشمنان رابه دست او می‌گذاریم. یا احمد! هیچ جباری با علی دشمنی نمی‌کند مگر آنکه او را هلاک کنیم هیچ کس بر روی علی شمشیر نمی‌کشد مگر او را به خواری به قتل برسانیم.
یا احمد! بر دل‌های خلق نگریستم هیچ دلی را چون قلب علی پاک و پر از محبت تو و اطاعت ما ندیدیم. او را برادر خود قرار داده و دختر خود را به او بده که ما به برکت آن دو وجود دو پسر نیکو سیرت به تو عنایت کنیم.
ای احمد! به ذات مقدس خودسوگند هرکه دست تولی به دامن علی بزند و زن و فرزندان او را دوست بدارد و به ذریه طیبه او احترام کند او را تا عرش برسانم و در قصور عالیه بهشت کرامت نمایم.
ای احمد! علی را آفریدم و محک برای خوب و بد و طیب و خبیث قرار دادم.
امام صادق (ع) فرمودند: پیغمبر خدا در مراجعت از معراج فرمود: چون مرا به آسمان پنجم بردند نظرم بر چهره‌ی نورانی افتاد که شبیه به صورت برادرم علی (ع) بود از جبرئیل پرسیدم این کیست؟ گفت یا رسول الله این صورت علی است که چون ملائکه شوق زیارت علی را داشتند از پروردگار متعال خواستند چشم آن‌ها را به جمال پرفیض علی در هر صبح و شام منور سازد، خداوند متعال نیز فرشته‌ای به صورت علی (ع) در آسمان پنجم قرار داد تا ملائکه به زیارت او ملذوذ و محفوظ گرداند.(30)
امام صادق (ع) اضافه می‌کند که آن صورت مشعشع بود تا وقتی که علی (ع) را کشتند آن فرشته به صورت فرق شکافته درآمد و همه فرشتگان به زیارت او می‌آیند و کشنده او را تا قیامت لعنت می‎نمایند و چون فرزند او امام حسین (ع) را شهید نمودند فرشته‌ای به صورت حسین شهید در کنار صورت پدرش قرار داده شد که مزار فرشتگان ملاء أعلی می‌باشد فرمود آسمان پنجم مرکز زیارت کروبیان ملاء اعلی می‌باشد که از عرش و کرسی پایین می‌آیند برای زیارت آن دو شهید و فرشتگان آسمان‌های اول تا چهارم بالا می‌روند تا زیارت کنند و سالار شهیدان را و لعنت بر کشندگان آن‌ها نمایند.
جابر جعفی از امام محمدباقر (ع) نقل نموده که فرمود: رسول خدا (ص) اسامی معصومین را در ساق عرش به نور جلّی مشاهده کرد و تنصیص فرمود قبل از آنکه آنها به دنیا آمده باشند. پیغمبر فرمودند: به من وحی شد یا محمّد! به جانب راست عرش بنگر چون نگریستم صورت علی و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی الرضا و محمدتقی و علی نقی و حسن عسگری و مهدی (ع) را دیدم که در دریاهای نور نماز می‌گذارند خطاب شد این‌ها حجت‎های من روی زمین و دوستان من هستند و آخرین آن‌ها منتقم دشمنان ما خواهد بود»(31)

اختصاصات نبی اکرم(ص) در شب معراج
 

از جمله اختصاصاتی که مخصوص پیغمبر اسلام (ص) است ودر دیگر پیامبران نبود که بدان اشاره می نمائیم:
1ـ زمانی که خداوند با موسی (ع) تکلم فرمود بعد از نبوت و برای بار دوم او را به سی شب وعده داد و بعدده شب بر آن افزود و فرمود: «آن را به ده کامل کردیم» میعاد به چهل رسید. امام جبرئیل (ع) به پیامبر ما (ص) نازل شد و او را شبانه سیر داد بی آنکه وعده‌ای داده شده باشد یا نبی اکرم (ص) در انتظار آن وعده باشد، فرقی آشکار است میان کسی که دل او را انتظارمیعاد است تا به آن وفا شود، و کسی که دل او از انتظار محفوظ است و منتظر وعده نیست.
2ـ از این قبیل است زمانی که موسی (ع) وقتی مأمور به حضور در طور سیناء شد، مکلّف گردید که با پای پیاده و برهنه در آنجا حضور یابد، ولی برای پیامبر ما (ص) براق را فرستادند تا بر آن سوار شود، کسی که سواره می‌رود همچون کسی نیست که پیاده حاضر می‌شود.
3ـ با موسی (ع) در کوه طور سخن گفته شد، اما با حضرت رسول (ص) در بساط نور الهی نجوی شد.
4ـ آنچه را که با موسی (ع) گفت، پیامبر ما را از آن آگاه فرمود و گفت: «هر خبری از اخبار پیامبران را به رایت حکایت می‌کنیم تا تو را قوی دل گردانیم» و آنچه را با پیامبر ما (ص) نجوی کرد، احدی از آن آگاه نشد.
5ـ وقتی موسی (ع) از معراج بازگشت، معجزه او در عصایش قرار گرفت، و آن اژدهایی شد تا بر کسانی که به موسی ایمان نیاوردند چیره شود و به او گفته شد: شمشیر را در کسانی از قوم خود قرار ده که گوساله می‎پرستند و این وقتی بود که از خطاب بازگشته بود. اما پیامبر ما (ص) در شب معراج به نماز که جایگاه مناجات با خداست، گرامی داشته شد؛ فرق است میان پیامبری که به او گفته شود: چه چیز برای امت خود آورده‎ای‌ای؟ بگوید اژدهایی برای سلطه بر منکران یا شمشیری برای کافران است. با پیامبری که به او گفته شود: تو برای امّت خود چه آورده ای‌ای؟ بگوید: نماز را که مناجات با حق است. بنابراین معراج پیامبر (ص) از جایگاه و تخصیص رتبه بالای او خبر دارد.(32)
معراج رسول‌الله (ص) از مسلّمات شیعه به حساب آمده و یکی از شگفت‌انگیزترین وقایع حیات حضرت ختمی مرتبت به شمار می‌آید که به قدرت الهی پیامبر به آسمان‌ها عروج نمودند تا در برابر خداوند متعال ایستاده و شاهد آیات الهی گردند به گونه‌ای که هیچ پیامبری همچون رسول الله (ص) چنین معراجی را با اوصافی همچون رسیدن به جایگاهی که «قاب قوسین أو أدنی» بود به خود ندیده است. و اگر کسی انکار معراج رسول نماید به فرموده‌ی امام صادق (ع) از شیعیان اهل بیت (ع) محسوب نمی‎شود.(33)
پس فایده اینکه ما بدانیم پیامبر به معراج رفته‌اند و آیات الهی را دیدند چیست؟ در جواب باید گفت که فایده آن این است که ما وقتی به اسرار معراج که همان تأکید و سفارش به ولایت علی بن ابیطالب است آگاهی پیدا نمودیم معرفت و شناخت خود را نسبت به آن حضرت و ائمه اطهار (ع) بیشتر نموده از خداوند می‎خواهیم که استقامت ما را در راه پیروی از آنان بیشتر گرداند.

پي نوشت ها :
 

1. لسان العرب، 2/322/قاموس قرآن 4/313.
2. معراج پیامبر (ص)، علیرضا زکی زاده، ص 231.
3. انفال، آیه 43.
4. فتح، آیه 27.
5. یس، آیه 82.
6. معراج پیامبر، زکی زاده، ص 240ـ236.
7. به نقل از تفسیر نمونه، ج 12، ص 13.
8. همان.
9. معراج محمّد، عمادزاده، ص 51.
10. اسراء، آیه 43.
11. معراج، مکارم شیرازی، ص 34.
12. مریم، آیه 57.
13. انعام، آیه 75.
14. نساء، آیه 158.
15. تفسیر نمونه، ج 12، ص 17.
16. معراج پیامبر، علیرضا زکی زاده، ص 262 (خلاصه).
17. ترجه تفسیر المیزان، ج13، ص 38.
18. معراج پیامبر، علیرضا زکی زاده، ص 265؛ به نقل از تفسیر نمونه، ج 12، ص 15.
19. معراج محمد، ص 12.
20. اسراء، آیه 1.
21. نجم، آیه10.
22. معراج محمد، ص 198، معراج، علیرضا زکی زاده، ص 279 و 280.
23. به نقل از معراج محمد، ص 117 و 119.
24. بحارالأنوار، ج 18، ص 306.
25. همان.
26. تفسیر کشاف.
27. بحار، ج 18، ص 307.
28. بصائر الدرجات، ص 79ـ خصال شیخ صدوق: 601، ح3 ـ مجمع البحرین، ج3، ص 148ـ بحار، ج18، ص 387، ح96.
29. بحار، ج6، ص 372.
30. کشف الیقنی، ص 459.
31. معراج محمد، ص 188 و 189.
32. از فرش تا عرش، ترجمه دکتر قاسم انصاری، ص 108 و 109 و 110.
33. ابن بابویه به سند معتبر از حضرت صادق (ع) روایت کرده که آن حضرت فرمود که: از شیعه ما نیست هرکه یکی از چهار چیز را انکار کند: معراج وسؤال قبر و آفریده شدن بهشت و دوزخ و شفاعت. (معراج پیامبر، علامه مجلسی، ص 24)

منابع و مآخذ
1. قرآن کریم
2. بحارالأنوار، مجلسی، محمدباقر، نشر الوفاء، چاپ بیروت.
3. تفسیر المیزان، طباطبائی، محمدحسین، نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374ش.
4. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، نشر دارالکتب اسلامیه، چاپ 16، سال 1378 ش.
5. تفسیر العیاشی، عیاشی محمدبن مسعود، نشر علمیه، چاپ تهران
6. تفسیر مختصر مجمع البیان، ناصری، محمدباقر، نشر جامعه مدرسین، قم.
7. معراج پیامبر اسلام، مجلسی، محمدباقر، نشرکانون پژوهش، چاپ اول، 1379 ش.
8. معراج محمد، عماد زاده اصفهانی، حسین، نشر محمد، چاپ سوم، 1364ش.
9. معراج، مکارم شیرازی، ناصر، نشر نسل جوان، چاپ نهم، 1378ش.
10. معراج پیامبر، زکی زاده، علیرضا، نشر جام جوان، چاپ اول، 1384 ش.
11. بصائر الدرجات، صفار، محمدبن حسن، نشر طلیعه نور، چاپ اول، 1384 ش.
12. معراج، شیرازی، دستغیب، نشر حجر، چاپ اول، سال 62.
13. از فرش تا عرش، قشیری، ابوالقاسم، ترجمه انصاری، قاسم، نشر سایه گستر، چاپ اول، 1383 ش.