شهيد عراقي و روحانيت


 






 

گفتگو با حجت الاسلام عبدالمجيد معاديخواه
 

درآمد
 

حجت الاسلام معاديخواه اگرچه تنها چند سال قبل از شهادت شهيد عراقي با وي آشنا گرديده است، اما اين آشنايي همزمان با يکي از حساس ترين دوران هاي فعاليت مبارزاتي اين شهيد است و قضاوت او درباره رابطه شهيد عراقي با روحانيت و مسئله نقل فتوا، مي تواند گامي در برابر کشف واقعيت در برابر برخي ادعاها در اين خصوص باشد.

آغاز آشنايي شما با شهيد عراقي چگونه و از چه زماني بود؟
 

اولين بار که من شهيد عراقي را ديدم، در بند يک زندان اوين سال پنجاه و پنج بود. وضعيت اين بند به گونه اي بود که هفت نفر از علما را ساواک در اين بند قرار داده بود تا از حرمت بيشتري برخوردار باشند و مي خواست برخورد تحبيبي بکند، و علت اين کارشان مرتبط مي شود به ارتداد مجاهدين که در اين زمان دشمن مشترک ساواک و علما محسوب مي شدند. اين علما آيت الله منتظري، آيت الله طالقاني، آيت الله رباني شيرازي، آيت الله مهدوي کني، آيت الله لاهوتي، آيت الله هاشمي رفسنجاني و آيت الله انواري بوند. بررسي اين جريان مهم، کار سختي است، چون مجاهدين خيلي جوسازي کردند و اينها را متهم کردند که با ساواک کنار آمده اند و از اين دست اتهامات. در حالي که اين حرف خلاف بود،به خاطر اينکه اينها خيال مي کردند علما به خاطر مبارزه و جلوگيري از اينکه دستگاه شاه سوء استفاده نکند، هيچ خط قرمزي ندارند، در حالي که نه، وقتي از اسلام برگشتند و رسما به اردگاه مخالفين اسلام پيوستند، علما ديگر ملاحظه اين را که شاه و ساواک چه بکنند، نداشتند، وظيفه شان اين بود که حالا هرچه هم بشود، به مردم اطلاع بدهند. ساواک هم طمع داشت به اينکه در اين قسمت بازي هايي بکند و آبروي اينها را ببرد. و همه جوره از اين واقعيت سوء استفاده کند، هم به دروغ تظاهر به اين بکند که ما مثل شما مسلمانيم و کمک کند به تضعيف مجاهدين خلق و هم وجهه متدينين را هم در ميان گروهي از مبارزين خرد کند، لذا کار خيلي سختي بود که هم مصالح مبارزه رعايت شود و هم واکنش مناسبي به مارکسيست شدن نکشانند. در هر صورت اين هفت نفر شنيدند که ما هم در همان زندانيم و خواستند که ما هم به آن بند منتقل شويم، اين بود که من و آقاي محمد علي گرامي را نيز به جمع اين علما فرستادند و بعد از مدتي جمعي ديگري را نيز به بند يک زندان اوين آوردند که حدود سي نفر بودند و اغلب آنها از دوستان موتلفه بودند و من آنجا براي اولين بار شهيد عراقي را در اين جمع ديدم. خيلي هم مشتاق ديدنش بودم، اسم او را از قبل شنيده بودم و از علاقه امام به وي و مبارزات و مقاومت ها و شهامتش زياد شنيده بودم و ديدن ايشان برايم خيلي جاذبه داشت. حدود چند ماه با ما بودند و بعد دوباره اينها را بردند و تا زماني که آزاد شديم و اينها را آزاد کردند و به ديدنشان رفتيم، ديگر اينها را نديديم.

در آن چند ماه که هم بند بوديد؟ ديگر آن مديريت کارهاي زندانيان توسط شهيد عراقي تعطيل شده بود؟
 

ايشان همچنان مديريت زندان را به لحاظ مديريت برنامه غذا و مسائلي را که از قبل انجام مي داد، داشت. يعني به مجرد ورودش به بند ما، بساط کارهايش را پهن کرد. يک غذايي خود زندان داشت و يک چيزهايي هم در ملاقات ها مي آوردند و يک چيزهايي را هم مي توانستيم سفارش خريد بدهيم. اينها همه اش در اختيار شهيد عراقي بود که برنامه ها تنظيم کند را و يک اتاق را، مخصوص اين کار قرار داده بود.

ايشان چه ويژگي هايي داشتند که باعث ايجاد چنين جايگاهي در بين زندانيان شده بود؟
 

شهيد عراقي فرد پرتحرکي بود و انرژي فوق العاده اي داشت و برايش داخل زندان و بيرون از زندان خيلي فرق نداشت، به طوري که اصلاً نمي توانست بي کار بماند. به گمانم با چنين روحيه اي او پس از ورود به زندان قصر دنبال اين بوده است که براي خودش يک کاري جور کند. غذاي زندان هم امر مهمي است و اينکه کسي بتواند به نحوي وضعيت غذا را بهبود بخشد و کاري کند که به زندانيان کمتر سخت بگذرد، به زندانيان کمک به سزايي کرده است. من فکر مي کنم ايشان قبلاً سر رشته اي از آشپزي داشت و همه اينها باعث شده بود که بتواند چنين کاري را انجام دهد. البته کار ايشان در اوين به مفصلي زندان قصر نبود، اما به هرحال بخشي از وقت ايشان را پر مي کرد.

رابطه ايشان با روحانيت چگونه بود؟ در اين مورد اختلاف ديدگاه هايي وجود دارد.
 

مرحوم شهيد عراقي البته يک رگ ضد آخوندي داشت. اين ذم ايشان نيست. بالاخره صنف روحانيت يک نقطه ضعف ها و نقطه قوت هايي دارد. براي افراد مبارز، به خصوص در دوره آيت الله بروجردي، براي اينها روحانيت سنتي که خيلي موضع مبارزاتي نداشت، يک جنبه منفي محسوب مي شد. البته فدائيان اسلام هم يک ويژگي هايي داشتند. اينها سبب شده بود همه کساني که به شهيد نواب صفوي علاقه داشتند، يک دلخوري از بخش عمده اي از جريان روحانيت پيدا کنند. اگرچه خود شهيد نواب و برخي از فدائيان اسلام هم روحاني بودند، اما اصل آن شاخه ديگر بود و اينها يک نوع استثنايي محسوب مي شدند.

در زندان هم شما اين مسئله را احساس مي کرديد؟
 

کم و بيش. خوب طبعاً شهيد عراقي شيفته امام شد و علاقه اش به امام فوق العاده بود. امام هم به ايشان علاقه اش فوق العاده بود. يا آيت الله طالقاني برايش جايگاه ديگري داشت. همچنين با آقاي هاشمي همکاري و سابقه ي مبارزه نسبتاً زيادي داشت و حتي مي شود گفت که اين دو با هم يک دوره از مبارزه را اداره کرند، آقاي هاشمي نمايندگي نيروهاي قم را داشت و مرحوم عراقي نمايندگي نيروهاي تهران را و خيلي کارها را اداره مي کردند. براي نمونه، جشن فيضيه را با هم اداره کردند؛ بنابراين شرايط مثل قبل نبود و بخش اعظم افراد روحاني وارد مبارزه شده بودند، اما در عين حال يک رگه اي از خاطرات گذشته در ته ذهن ايشان بود که يک روحانيت اکثريتي هستند که اما و اگري در رابطه با آنها داشتند و يک روحانيتي هم بود که وارد مبارزه شده بودند. اين تعبير در واقع خوب جا نيفتاده است. واقع اين است که بيان اين مسئله، کار سختي است. در خاطرات منتشر شده مرحوم عراقي، شما رگه اي از اين مسائل را مي توانيد بببنيد. مجموعه افرادي که در حسينيه ارشاد با دکتر شريعتي همراه بودند، نوعي موضع گيري نسبت به روحانيت داشتند و حتي به اينها مي گفتند اسلام منهاي روحانيت. اين افراد خيلي از مرحوم عراقي تجليل مي کنند. مثلاً شخصي به نام سيد قاسم يا حسيني، خاطرات محمد مهدي جعفري را منتشر کرده که در آن اهانت هاي زيادي نسبت به شهيد مطهري وجود دارد؛ يعني همه مخالفت شهيد مطهري با دکتر شريعتي را حمل بر حسد کرده است. در مقابل، بسيار از شهيد عراقي تجليل کرده و به نقل از دکتر شريعتي نوشته اند که ما فکر مي کرديم شهيد عراقي فقط يک مبارز است، اما ديديم تحليل گر بسيار خوبي هم هست و.. منظور من اين است که يک رگه هايي اين افراد را جذب مي کرده، اما نه به اين معنا که شهيد عراقي ضد روحانيت بود. او با ما خيلي خوبي بود، اما در صحبت هاي روزمره اش هم يک نوع بدگويي از آخوند مشهود بود. در ادبيات امثال شهيد عراقي، آخوند و روحاني با هم تفاوت دارد. نوعي بدگويي در مورد آخوند داشت که هرگز اين آخوند به معناي روحانيت نبود و خيلي فرق مي کرد. البته واقعيت اين است که مرحوم بروجردي در شرايطي بود که نمي توان از امثال فدائيان اسلام توقع داشت که از ايشان دلخور نباشند. البته تدينشان باعث شده بود که حفظ حرمت او را بکنند. اما يک چنين دلخوري هاي باقي مانده و هنوز هم ديده مي شود.

از جلساتي که با حضور شهيد عراقي، شهيد مطهري و شما و ديگران تشکيل شده بود، خاطره اي در ذهن داريد؟
 

نه، عمدتاً در پاريس بوده است. من در آن جلسه اي که شهيد مطهري بعد از آزادي شهيد عراقي به منزل ايشان رفته بودند، نبودم. البته جلسه اي در منزل صدر حاج سيد جوادي برگزار شد و به گمانم با شهيد بهشتي بود که شايد در خاطره ها اشتباه شده و شهيد مطهري گفته اند.

در جلسه منزل صدر حاج سيد جوادي اختلافي که بروز کرد چه بود؟
 

قبل از آن جلسه اي در منزل مرحوم علي بابايي تشکيل شد که و جريان آن مفصل است که در کتاب خاطراتم شرح اين جلسه را آورده ام. نمايندگان اکثر گروهها در آن حضور داشتند، جلسه اي بود که اکثراً همراه دکتر شريعتي بوند. در اين جلسه اين طور وانمود کردند که من مسائل زندان و موضع علما در زندان را به نفع ساواک منتشر کرده ام، در صورتي که اين موضوع اصلاً مخفي نبود که من بخواهم آن را منتشر کنم. فتواي مشخصي بود من و دکتر شريعتي با هم بحث مي کرديم. در قسمتي از بحث، آقاي ميرحسين موسوي وارد بحش شد و گفت: «آقاي طالقاني گفته اند که قرآن، مارکسيست هاي صادق را هم پياله پيامبران قرار داده است.» من گفتم: «چون الان آيت الله طالقاني، مارکيست ها را نجس اعلام کرده است، اين حرف قابل پذيرش نيست.» به قدري که حرف من شاخ و برگ اضافه کردند که در جلسه منزل صدر حاج سيد جوادي به من گفتند: «مصلحت مبارزات ايجاب نمي کند که در مورد اين مسائل بحث کنيد». من به کساني که مي گفتند مطلبي که شما از زندان عنوان کرده ايد، دقيق نيست، اين را گفتم که صحبتم درست بوده است؛ ولي اگر مصلحت ايجاب نمي کند، فعلاً گفته نشود.

شهيد عراقي هم موافق بودند که مصلحت نيست در اين موارد بحث شود؟
 

آنها سعي مي کردند از هر کسي در بازي هاي سياسي شان استفاده کنند. دغدغه شهيد عراقي پس از آزادي از زندان اين بود که نکند ساواک از اختلاف بين روحانيت و مجاهدين خلق که منحرف شده بودند، استفاده کند. شهيد عراقي نسبت به اينکه گفته شود اينها براي آزادي از زندان چنين حرکتي را انجام دادند و يا ترسيدند خيلي حساس بود و.. چنين حالتي در شهيد عراقي بود. در قضيه انحراف مجاهدين يک دلواپسي هم وجود داشت که اين سازمان، جوانان را به راهي مي کشد که سرانجامش معلوم نيست، لذا اين جريان که به نام اسلام مبارزه مي کرد، يک دغدغه برايش ايجاد شده بود که شايد به يک معنا از آن دغدغه اول در آن فصل جدي تر بود. اينکه نبايد بگذاريم افرادي به اسم مبارزه، کساني را ببرند به خانه هاي تيمي و ما ندانيم چه بر سر آنها مي رود، يک دغدغه جدي بود. مجاهدين سعي مي کردند اين دغدغه را به شيوه اي مخدوش کنند و افرادي را که اين دغدغه را داشندف به اينکه ترسيده اند و مي خواهند به ساواک امتياز بدهند، متهم مي کردند و مي گفتنداينها مسئله شان اين نيست که مسلمان هست يا نه.
ترسيم چنين فضايي بسيار سخت است. يکي از مباحث در روش شناسي تاريخ، بحث بازسازي فضاي گذشته است که آيا مي شود گذشته را بازسازي کرد يا نه؟ برخي مي گويند نمي شود واقعاً براي من بازسازي شرايط آن روز براي کسي که در سال 56 نبوده، کار بسيار دشواري است. فضاي کلي اين گونه بود و ابتکار عمل و هدايت موج ها به دست مجاهدين خلق بود و وقتي مي خواستند موجي ايجاد کنند، کسي حريفشان نبود و به شدت قدرت جوسازي داشتند و همه مخالفين خود را قبل از اينکه صداي آنها به مردم برسد، به راحتي متهم به رابطه با ساواک مي کرند و با اين برچسبي که به آنها مي زدند، صداي آنها شنيده نمي شد. در چنين شرايطي آنها سعي در نفوذ در ديگر گروهها مثل نهضت آزادي را داشتند و اينکه با اعضا و سمپات هاي زيادي که داشتند، به راحتي جوسازي مي کردند. مثلاً در همين قضيه آزادي آنها از زندان که يک کسي هم دعا به جان شاه کرده بود، اين را به گونه اي مطرح مي کردند که حاضران در اين جلسه را لجن مال کنند و کسي مثل شهيد عراقي را که نمي توانستند چنين برچسبي را بر او بزنند، استثناء مي کردند. واقعيت اين بود که آنها به عراقي هم علاقه اي نداشتند، اما آنها حساسيت هاي مردم و سمپات هاي خود را مي شناختند و از چهره افراد، تصاوير سفيد و سياه مي ساختند و از آنها به نفع خودشان و ايجاد شکاف استفاده مي کردند.

موضع شهيد عراقي نسبت به نقل فتوا چه بود؟
 

او با فتوا مشکل نداشت و نسبت به نجاست مارکسيست ها ترديد نداشت. آن گونه که در ذهن من است، او در آن جمعي که به بند ما وارد شدند، در اين قسمت مشکلي نداشتند. حداکثر مي توان گفت که در اين قضيه بعضي ها تندتر عمل کردند، برخي کندتر، برخي دو آتشته تر بوند و برخي مصالحي را هم در نظر مي گرفتند ولي مجموعاً ما مشکلي در آن جمع نداشتيم.

برخي معتقدند که شهيد عراقي گرايشي به سمت مجاهدين داشت. آيا شما چنين گرايشي را در اين جلسات احساس کرديد؟
 

نه، شهيد عراقي هيچ گرايشي به مجاهدين خلق نداشت و امام را رهبر و مرجع تقليد مي دانست و در برابر دستوراتش هيچ چون و چرايي نداشت؛ اما نسبت به مجاهدين ترحم داشت و آنها را به چشم قرباني اي مي ديد که شايد بتوان بر آنها تأثير گذاشت و اين را که چرا اين اتفاق افتاده است، گاهي از ضعف آخوندها مي دانست.

اينکه بعضي ها مي گويند او در انتخاب بين روحانيت و مجاهدين در ترديد بود، درست است؟
 

نه، به نظرم سوء تعبير شده است. تکليف او مشخص بود. رهبرش امام بود؛ اما گاهي بعضي از مسائل را به آخوندها نسبت مي داد و مجاهدين از اين مسئله سوء استفاده مي کردند و اين مشکل ساز مي شد. در بين خود روحانيون هستند کساني که از تعبيرهايي بسيار تندتر از او براي نقد استفاده مي کنند.

از روزهاي پس از آزادي از زندان خاطره پررنگي از شهيد عراقي داريد؟
 

شب بيست و دوم بهمن ماه، مدرسه علوي بسيار خلوت شده بود و لحظاتي پيش آمد که در مدرسه کسي نبود، فقط من در زيرزمين بودم و آقاي صانعي هم گاهي مي آمد و مي رفت. در اين شرايط شهيد عراقي و چند نفر ديگر، روي پشت بام مترصد اوضاع بودند که اگر حادثه اي رخ داد، آماده باشند تا اگر حادثه اي پيش آمد، سعي کنند که مقاومت را مثلاً تا صبح ادامه بدهند. اين رفت و آمدهاي او در راه پشت بام و حضور فعال او در آن شب براي تامين امنيت مدرسه علوي که محل حضور امام بود، به خوبي در ذهنم نقش بسته است و يکي از شب هاي خاطره انگيز براي من است.
يک نکته ديگر را هم لازم است که اشاره کنم، من زماني مطلبي گفتم و پخش شد که وابستگان شهيد عراقي ناراحت شدند؛ اما اين مشکل تاريخ است که نمي توان مدح خالص و ذم خالص از کسي ارائه داد و من نمي خواستم به دليل اينکه گاهي سوء استفاده هايي از ايشان شده، نقش او را بد جلوه بدهم. مسئله اينجاست که در انقلاب ما خشونت مثل يک طلسمي بود که مجاهدين آن را شکستند. آنها سعي داشتند نگذارند کشور به شکلي قانوني اداره شود. به عنوان مثال شوراي انقلاب با اجماع، قانوني را وضع کرده بود که هر متهمي بايد محاکمه شود و تا پانزده ساعت حق دفاع از خود را دارد. آنها با جريان هاي تندي که ايجاد کردند، سعي در وادار کردن امام به اتخاذ تصميمي داشتند که شوراي انقلاب را ضايع کنند و دور را به دست آقاي خلخالي بدهند و براي اين کار از مهره هايي استفاده کردند، مثلا شهيد عراقي که بسيار علاقمند به امام و حفظ انقلاب و نسل جوان بود، اعتقاد داشت که حفظ نسل جوان منوط به نشان دادن قاطعيت اسلام به آنهاست. اين مسائل باعث شد که در جايي به امام بگويد که اگر هرکدام از اينها محاکمه شوند، طول مي کشد و جوانان از اسلام بر مي گردند و امام هم يک جايي حرفي زده بودند که از آن استفاده کردند. من نمي گويم که شهيد عراقي يا امام کار بدي کرده اند؛ منظورم اين است که مجاهدين نمي خواستند کشور قانونمند شود و مثلاً سعي در ايجاد اختلاف بين شهيد بهشتي و شهيد مطهري داشتند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 36