سيري در نظريه هاي مهاجرت (1)


 

نويسنده: حسين حاج حسيني




 

چکيده
 

در اين مقاله در راستاي ارائه تئوري هاي مربوط به مهاجرت، نخست به بيان مباني نظري در خصوص پديده مهاجرت پرداخته و سپس مدل هاي جاذبه و دافعه را تعريف نموده و به دو مدل روانشتاين(Ravemstian) و اورت اس لي در اين رابطه اشاره مي گردد. در ادامه نظرات زيمپ(zimop) و استافر(staffer)، لاوري و راجرز، اسکوتز و شاستاد مطرح مي گردند. سپس ضمن ارائه تعاريفي از الگوهاي توسعه اي مهاجرت، نظريه الگوي اقتصاد دو بخش توسعه آرتور لوئيس طرح گرديده و به دنبال آن مدل سرمايه گذاري انساني و هزينه و فايده شاستاد و داونز ارائه مي گردد. نظريه اقتصادي مهاجرت مايل تودارو و مدل شبکه اي و مدل رفتاري توماس و زنائيسکي و در ادامه مدل سيستمي، مابوگونج و نهايتا مدل وابستگي به نظريه محروميت نسبي استارک و ونگ از جمله نظرياتي هستند که در اين مقاله مورد بررسي و مدافعه قرار مي گيرند.
کليد واژه ها
مدل هاي جاذبه و دافعه، الگوهاي اقتصادي مهاجرت، مدل شبکه اي، رفتاري و سيستمي مهاجرت، مدل وابستگي و نظريه محروميت نسبي.

درآمد
 

امروزه يکي از مسائل مورد علاقه پژوهشگران علوم اجتماعي و اقتصاد، بررسي مهاجرت از زواياي مختلف است و در اين راه از ابزارهاي بسيار متنوع، از انواع نمودارها و شاخص هاي توصيفي تا مدل هاي پيچيده رياضي استفاده مي کنند. در اين ميان مهاجرت داخلي سهم عمده اي از اين مطالعات را به خود اختصاص مي دهد که هدف عمده اين پژوهش ها درک هر چه بيشتر خصوصيات مهاجرين، ويژگي هاي مسيرهاي مهاجرت و عوامل موثر بر شدت و يا ضعف جريان مهاجرت در هر يک از اين مسيرها مي باشد. همچنين بررسي تغييرات اين ويژگي ها و عوامل در طول زمان از ديگر نکات حائز اهميت در اين ميان است.
در اين قسمت موضوعات نظري و تئوري هاي موجود در زمينه مهاجرت مورد بحث و بررسي قرار خواهيم داد.

1. مباني نظري
 

مهاجرت يا کوچ کردن همواره يکي از راه هايي بوده است که به انسان در تلاش خود براي سازگاري با محيط و فايق آمدن بر دشواري ها کمک کرده است. اما اگر جريان در طول تاريخ به عنوان يک وسيله تنظيم خود به خودي منابع و موجودات تلقي شده است، در اين دوره، جنبه هاي منفي آن نيز آشکار شده و اثرات اقتصادي اجتماعي حاصل از اين جريان در چارچوب اقتصاد توسعه مورد توجه قرار گرفته است. به عبارت ديگر تقريباً مي توان گفت که مهاجرت همزاد زندگي اجتماعي بشر بوده است. بدينسان که از زماني که انسان نخستين مرحله معيشتي خود يعني مرحله گردآوري خوراک را آغاز نمود، براي تامين معيشت خود از يک سو و جهت ايمن ماندن از گزند حوادث طبيعي از سوي ديگر، ناگزير از حرکت از مکاني به مکان ديگر بود. انسان در مرحله بعد يعني مرحله توليد خوراک است که توانست يکجانشيني را اختيار نمود و مکاني ثابت جهت اسکان بيابد. ولي به رغم اسکان عمومي بشر، جمعي از انسان ها به دليل زندگي شباني همچنان کوچروي را تا کنون ادامه داده اند.
به هر حال اگر از سرگذشت تاريخي انسان بگذريم، موضوع مهاجرت به دنبال انقلاب صنعتي در اروپا به دليل تحولات شگرف اقتصادي، اجتماعي، در جوامع آن ديار به عنوان يک مشکل اجتماعي، سر برآورد. اما به دليل رشد پايين جمعيت در اروپا از يک سو و جذب مهاجران در صنايع نوپا و رو به رشد شهري از سوي ديگر، جا به جايي جمعيت، مشکل اساسي براي جوامع آن سامان ايجاد نکرد. اما در کشورهاي جهان سوم به دليل رشد سريع جمعيت از يک سو و توزيع نابرابر امکانات و رشد اقتصادي کند و نامتوازن از سوي ديگر، امواج مهاجرت انسان ها چه از روستاها به شهرها و چه از شهرهاي کوچک به شهرهاي بزرگ به عنوان يک مشکل اساسي بروز نمود.
در مورد اينکه اين حرکت امواج انساني از چه ساز و کارهايي (مکانيسم) تبعيت مي کند و يا انگيزه هاي اين گونه انسان ها اساساً چيست و به طور کلي آيا مي توان براي حرکت انسان ها (مهاجرت) قانونمندي خاص را در نظر گرفت، در علوم اجتماعي و به ويژه جامعه شناسي منجر به ارائه ديدگاه هاي مختلفي گرديد. در اين بررسي و سطور بعدي به نظرات و ديدگاه هاي عمده طرح شده در زمينه مهاجرت پرداخته مي شود.

2. مدل هاي جاذبه و دافعه
 

مهم ترين نظريه اي که در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم مورد توجه محافل علمي قرار گرفت و اولين ديدگاه نظري حرکت هاي جغرافيايي انسان ها در جوامع تحت عنوان مدل هاي جاذبه و دافعه ارائه گرديد. در اين مدل ها، نظريه پردازان به طور کلي به دو دسته عوامل توجه داشته اند:
الف) عواملي که باعث دافعه انسان ها از محل اسکان خود (منطقه مبدا) شده است.
ب) عواملي که باعث جذب آنها در منطقه مقصد مي گردد.
براساس اين نظريه، عوامل اقتصادي - فيزيکي نامناسب در يک مکان موجب مي شود که افراد محل زندگي خود را ترک کرده و به مکان ديگري که از نظر اقتصادي، اجتماعي و فيزيکي در شرايط بهتري هستند، نقل مکان کنند. در اينجا به دو مدل مشهور ارائه شده در اين زمينه مي پردازيم:

1-2. مدل روانشتاين
 

روانشتاين در سال 1885 مقاله معروفي تحت عنوان «قوانين مهاجرت» ارائه کرد. خلاصه اين قوانين به شرح زير است:
2-1-1. مهاجرت و مسافت: براساس نظر روانشتاين اکثر مهاجرين مسافت کوتاهي را طي مي کنند و با افزايش مسافت ميزان مهاجرت کاهش مي يابد. به عبارت ديگر ميزان مهاجرت با فاصله رابطه دارد.
2-1-2. مهاجرت مرحله اي: به اعتقاد روانشتاين مهاجرت به صورت يک مرحله اي انجام مي پذيرد و آهنگ مهاجرت در جهت مراکز تجاري و صنعتي است. در اين فرآيند روستاييان روستاهاي دوردست شکاف هايي را که در جمعيت روستاييان که اهالي آنها به شهر مهاجرت نموده اند را پر مي نمايند.
2-1-3. جريان و ضد جريان: هر يک از جريان هاي اصلي مهاجرت يک ضد جريان جبراني را ايجاد مي کند.
2-1-4. اختلاف روستا - شهر در تمايل به مهاجرت: اهالي شهرک ها نسبت به اهالي نواحي روستايي کمتر مهاجرت مي نمايند. به عبارت ديگر هر چه اختلاف مبدا و مقصد کمتر شده احتمال مهاجرت نيز کمتر مي شود.
2-1-5. افزوني شمار زنان در بين مهاجرين در مسافت هاي کوتاه: به نظر مي رسد که تعداد زنان در بين مهاجران مسافت هاي کوتاه نسبت به مردان برتري داشته باشند.
2-1-6. تکنولوژي و مهاجرت: روانشتاين معتقد است با افزايش تکنولوژي، مهاجرت بيشتر صورت مي پذيرد.
2-1-7. غلبه انگيزه هاي اقتصادي: قوانين بد يا ظالمانه؛ ماليات سنگين، عدم جاذبه هاي اقليمي، شرايط اجتماعي نامساعد و حتي اجبار و غيره در بروز مهاجرت موثر هستند ولي هيچ يک از اين عوامل بيش از ملاحظات مادي و اقتصادي برتري ندارند.
در سه چهارم قرني که گذشت، نظريات روانشتاين مورد اعتراض شديد بعضي از نظريه پردازان قرار گرفته است با اين وجود هنوز نظرات وي مورد اقتباس بسياري نيز قرار مي گيرد.

2-2. مدل اورت اس. لي
 

اورت اس. لي بر نظريه جذب و دفع تاکيد نموده و آن را منشاء بروز مهاجرت مي داند. تاکيد لي بر موانع مداخله گر است آنچنان که اظهار مي دارد: بين دو مکان مجموعه اي از موانع مداخله گر وجود دارد که در مواردي مقدار آن کم و در مواردي نيز اين ميزان زياد است. مهم ترين مانع مطالعه شده فاصله است... البته افراد مختلف تاثيرات متفاوي را از بين موانع مي پذيرند.
عواملي که براي عده اي کم اهميت هستند (به عنوان مثال هزينه سفر) ممکن است براي عده ديگري تحريم کننده باشد. عقايد تئوريکي اورت اس. لي به مزايا و مضرات مکان مبدأ همانند پتانسيل هاي مکان مقصد و همچنين موانع مداخله گر بين دو مکان توجه دارد. همچين به نظر وي عواملي که در تصميم به انجام مهاجرت و فرآيند آن وارد مي شود، عبارتند از:
الف) عواملي که با حوزه مبدا ارتباط دارد؛
ب) عواملي که با حوزه مقصد مرتبط است؛
پ) موانع بازدارنده؛
ت) عوامل شخصي؛
واضح است که مجموع عوامل مثبت و منفي در مبدا و مقصد براي مهاجر يا مهاجرين با هم متفاوت هستند. در عين حال ممکن است طبقاتي از مردم که به گونه مشابه به مجموعه عوامل در مبدا و مقصد واکنش مي دهند را بتوان از يکديگر تفکيک کرد.
اثر هر يک از عوامل بنا به شخصيت و ويژگي هاي فردي، مثلا سن، جنس، ميزان تحصيلات، سطح مهارت، نژاد، گروه هاي قومي و غيره متفاوت خواهند بود، اين عوامل (مثبت، منفي، خنثي) براي اشخاص متخلف هم در مبدا و هم در مقصد متفاوت خواهد بود. مثلا آب و هواي خوب، عامل جاذب و آب و هواي نامناسب، عامل دافع براي افراد است، يا اينکه يک نظام آموزشي خوب ممکن است براي کودکان و نوجوانان جزو عوامل مثبت و براي کودکان و نوجوانان جزو عوامل منفي باشد، زيرا ماليات زيادتري براي تامين بودجه آموزش و پرورش آن منطقه بايد بپردازند، در صورتي که براي مرد مجرد فاقد داراي مشمول ماليات در اين حالت، نظام آموزشي از عوامل خنثي به شمار مي آيد.
«لي» همچنين در اين مدل در مورد زمينه مهاجرت، گسترش جزيان و ضد جريان مهاجرت و بالاخره ويژگي هاي مهاجران نيز پرداخته است.

2-3. نظرات زيمپ و استافر
 

زيمپ نيز به عوامل مداخله گر معتقد است و آن را به شکل رابطه معکوس بين فاصله با مهاجرت نشان مي دهد. وي با الهام از قانون جاذبه نيوتن، پيشنهاد مي نمايد که براي تخمين مهاجرت بين دو مکان مي توان از فرمول زير استفاده نمود.
جاذبه=popd÷D
در فرمول فوق جمعيت Po جمعيت مکان مبدا و pd جمعيت مکان مقصد و D فاصله اي است که دو مکان مزبور را از هم جدا مي سازد.
استفافورد نيز نيز به مسئله موانع مداخله گر را به شيوه مثبت و منفي مي نگريست و نظريه (فرصت هاي مداخله گر) را تنظيم نمود. براساس اين نظريه مهاجرت انجام شده بين دو مکان رابطه مستقيم با فرصت هاي جاذب مثل اشتغال، مسکن و غيره دارد.

2-4. نظريه لاوري و راجز
 

لاوري و راجز نيز نظريه جذب و دفع را مورد آزمايش قرار دادند و مشابه استافر و زيمپ شرايط اقتصادي و اجتماعي مبدا و مقصد را ملحوظ داشتند. اگر چه نتايج حاصل از بررس آنها محرک هاي اقتصادي را عامل مهاجرت در آمريکا مي دانند، ولي براي يافتن علت هاي مهاجرت، پايه هاي عقلاني بيشتري را مورد نياز مي دانند. هر دو دريافتند که مهاجرت از مکان مبدا (I) به مکان مقصد (J) رابطه مستقيم با سطح بيکاري در مکان هاي مبدا و مقصد دارد.
2-5. نظرات اسکوتز و شاستاد
اسکوتز و شاستاد(shasstad) نيز روش هاي مشابه به لاوري و راجرز را اتخاذ مي کردند. پايه نظري آنها در تبيين مهاجرت مبتني است. بر آنچه که آنها سرمايه گذاري مي دانند. اين دو محقق معتقدند هر فرد در هنگام تصميم به مهاجرت، هزينه هاي فيزيکي و پولي ناشي از مهاجرت را مد نظر قرار مي دهند. در اين رابطه دستمزد در مبدا و مقصد، هزينه حمل و نقل امکان يافتن کار و تفاوت در هزينه هاي غذايي و مسکن نقش مهمي را ايفا مي کنند. نگريستن به فرآيند مهاجرت در چنين چارچوبي کمک مي کند تا چگونگي تغييرات نيروي کار در نتيجه توزيع نيروي کار در مناطق مختلف بهتر قابل درک باشد.
ايراداتي که از ديدگاه جامع شناسي به نظرات جذب و دفع گرفته شده است، اين است که چنين نظرياتي کنش متقابل مهاجران و پيامدهاي ناشي از مهاجرت را مورد توجه قرار ندادند. ولي در هر حال اين گونه نظريات توانستند به عنوان نظريات راهگشا، مسير را براي نظريه پردازي و پژوهش در زمينه مهاجرت هموار سازند.
منبع: فصلنامه راهبرد، شماره 41، پاييز 1385، صص249 - 245.