افزايش حضور اسرائيل در عراق، استراتژي گسترش و نفوذ (5)


 

نويسنده: عليرضا خسروي




 
باتوجه به اين مقدمه اشاره شده در فوق، سوالي که در اينجا مطرح مي شود اينکه اصولاً اهداف اسرائيل و کردها از ارتباط با يکديگر کدامند و به عبارتي ديگر چه عواملي در نزديکي روابط اين دو به يکديگر نقش داشته اند:

10- علل توجه اسرائيل به کردها
 

همان گونه که در بخش هاي پيشين اين پروژه به آن اشاره گرديد شرايط خفقان حاکم بر عراق در دوران حکومت بعث بر عراق و به ويژه به علت نگرش خاص صدام نسبت به اسرائيل به عنوان يکي از دشمنان اصلي، مانع از آن مي شد تا اسرائيل بتواند در راستاي دستيابي به اهداف خود در عراق دست به اقدامات وسيع و قابل توجهي بزند. چرا که هر گونه وجود نشانه هايي از روابط و همکاري اتباع عراق با يهوديان و اسرائيل سرنوشت خطرناکي را به همراه داشت. لذا اسرائيل در اين دوران، تنها به صورت پنهاني و با اهداف خاصي در عراق حضور داشته است که همان گونه که توضيح داده شد مهمترين زمينه آن وجود اقليت کرد عراقي معارض دولت مرکزي در منطقه شمالي عراق بود. عليرغم اين شرايط، اسرائيل از داشتن ارتباط با کردها و همکاري با آنها دو هدف ذيل را دنبال مي نمود:

10-1. فراري دادن يهوديان
 

همانگونه که قبلاً نيز به آن اشاره شد يهوديان عراق خصوصاً پس از جنگ 1967 در وضعيت بي نهايت بدي قرار داشته و تحت تعقيب بودند. دولت تمامي يهوديان را که در ادارات و وزارتخانه هاي دولتي کار مي کردند و حتي آنهايي را که در بخش هاي خصوصي شاغل بودند بازنشست کرد و خريد و فروش و يا اجاره دادن ملک و املاک و ثبت و نقل و انتقال هرگونه مالکيت را براي يهوديان ممنوع کرد. به بانک ها و موسسات مالي و اعتباري دستور داد که ماهيانه بيش از صد دينار به هر يهودي پرداخت نداشته باشند. به وکلا و اطباي يهودي دستور داد که حق وکالت و طبابت غيريهودي را ندارند. تلفن هاي آنها اعم از منزل، مطب و محل کار را قطع کرد و آنها را از عضويت در تمامي باشگاه ها و انجمن ها محروم نمود. شخصيت هاي بارز آنها را بازداشت و مورد محاکمه و شکنجه قرار داد. اماکن مقدسه يهود مصادره شدند. دولت همچنين يک مرکز گردآوري يهوديان تأسيس کرد و آنها را در مکان کوچکي بنام بعقوبه در نزديکي بغداد گرد آورد. شروع جو ترور عليه يهوديان باعث شد که تعداد زيادي از آنها در منازل خود بمانند و به اماکن عمومي تردد نکنند.
تا آوريل 1969 ده درصد يهوديان تحت بازداشت بودند و تعداد زيادي از آنان يعني حدود چهل درصد با اعدام يا شکنجه از بين رفتند. مي گويند تعداد زيادي بدون دادگاه کشته شدندو بدون هيچ توضيحي اجساد آنان را تحويل خانواده هايشان داده اند.
در آن زمان براي همه روشن بود که نجات يهوديان باقي مانده در عراق مگر از طريق مناطق کردنشين نزديک مرز ايران ممکن نيست.
چرا که منطقه کردستان هم مرز ايران و کردهاي عراق به منظور نشان دادن اهميت رابطه با اسرائيل عليرغم خطرات بسيار زيادي که با آن مواجه بودند اين کار را برعهده گرفتند.
اولين دوره فرار بزرگ يهوديان به کمک کردها و در خلال ماه هاي جولاي و آگوست 1970صورت گرفت و اين موضوع در خلال ماههاي سپتامبر و اکتبر آن سال به اوج خود رسيد به نحوي که روزانه حدود پنجاه نفر يهودي از مرز ايران مي گذشتند.
بارزاني از عمليات فراري دادن يهوديان از عراق و نقشي که در انجام آن ايفا مي کرد اظهار فخر مي کرد. روزنامه نگار آمريکايي بنام چک اندرسون در مقاله اي که نشريه واشينگتن پست مورخ 17 سپتامبر 1972آن را منتشر کرد نوشته است:
«زمير رئيس موساد طرح و نقشه رساندن مساعدت به يهوديان براي فرار کردن از عراق را به بارزاني ارائه داد.»

10-2. تضعيف جبهه اعراب در جنگ عليه اسرائيل
 

با مطرح شدن ناصر به عنوان رهبر ناسيوناليسم عرب و سردمدار مبارزه با اسرائيل بسياري از کشورهاي عربي، با حمايت همه جانبه از او خود را در جبهه وي قرار دادند و با اعزام نيرو در اتحاد با او عليه اسرائيل قرار گرفتند که از جمله اين کشورها عراق بود که داراي ارتش نيرومند و قوي بود. از همين رو شکاف در جبهه اعراب به منظور کاهش فشار عليه اسرائيل از اولويت هاي استراتژي اسرائيل در جنگ قرار مي گيرد.
در واقع اسرائيل با بررسي اوضاع منطقه و وضعيت کشورهاي عربي درگير در جنگ به دنبال فرصت هايي مي گشت که تا حدودي فشار عليه خود را کاهش دهد. از همين رو وجود معارضه کرد در عراق يکي از فرصت هاي طلايي براي اين رژيم در اين راستا محسوب مي گرديد.
کبوسته در خلال گشت زني هايي که در منطقه کردستان عراق داشت به اين نتيجه رسيده بود که:
«تا زماني که جبهه ميان کردها و عراق داغ باشد و عراقي ها به سرکوب کردها مشغول باشند به نفع اسرائيل است. زيرا به عراقي ها اين فرصت را نمي دهد که نيرو به سمت اسرائيل اعزام نمايند و در اين زمينه به اردني ها و سوري ها کمک کنند. واضح است که عراقي ها تحت هيچ شرايطي به کردها اجازه نمي دهند. در مناطق کردنشين بر چاه هاي نفت سيطره يابند و به همين دليل پيوسته براي حفظ و حراست از آنها نيرو اعزام خواهند کرد».
از همين رو در راستاي تحقق هدف مذکور يکي از شاخصترين اقداماتي که به عنوان استراتژي اسرائيل در جبهه شرق مي توان از آن ياد نمود؛ ممانعت از پيوستن ارتش عراق به ارتش جبهه متحد عرب بوده است. در اين راستا اسرائيل ضمن شعله ور ساختن اختلافات ديرينه دو کشور ايران و عراق مي بايست از توان و امکانات ايران بهره مي گرفت تا در ميان کردهاي عراق حضور يابد و با اين تير چند هدف را نشانه مي رفت:
اولا با تشديد و تقويت اختلافات و درگيري هاي کردها با عراقي ها مانع از پيوستن ارتش عراق به ارتش متحد عرب شود؛
ثانياً اختلافات ايران با عرب ها را تقويت کند و آنرا تعميق بخشد؛
ثالثاً اختلافات ديرينه ايران و عراق را همچنان فعال و زنده نگه دارد؛
رابعاً با فعال کردن بحث مبارزات کردها و طرح حقوق آنها کشورهاي ايران، سوريه، ترکيه و حتي ارمنستان را به خود مشغول سازد.
درگير کردن کشورهاي منطقه با يکديگر به خصوص ايجاد و تشديد تنش بين ايران و عراق از يک سو و نيز ايجاد جنگ و ستيز بين کردهاي عراقي با دولت آن کشور بخشي از توطئه اسرائيل با هدف مشغول کردن دولت هاي منطقه و گسترش و تعميق اغتشاشات محلي و منطقه اي بود که در نهايت به سود دولت صهيونيستي تمام مي شد. به بيان ديگر صهيونيست ها با تضعيف قواي داخلي کشورهاي ملسمان و انحراف افکار عمومي منطقه به اشکال مختلف در صفوف مسلمانان اخلال مي کردند تا مانع اتحاد ضد صهيونيستي آنان شوند.
عزرا دانيل از ماموران کهنه کار يهودي سرويس اطلاعاتي اسرائيل در خصوص شگردهاي شيطاني اسرائيلي ها چنين اعتراف مي کند:
«براي من روشن بود کمک هايي که ما به رزمندگان کرد در عراق مي داديم تفسيري جز اين نمي توانست داشته باشد که ما از تراژي کردها در راه آرمان هاي خود بهره کشي مي کرديم ولي به هر حال حقيقت آن بود که ما از اين راه مشغول کردن بخش درخور توجهي از ارتش عراق در رويارويي با مساله کردها مزيت هاي نظامي به دست مي آورديم»
اين استراتژي در حقيقت، بخشي از سناريوي بزرگتر صهيونيستي يعني قسمتي از استراتژي پيراموني اسرائيل بود. ساموئل کاتز از افسران سابق واحد اطلاعاتي نظامي اسرائيل در باره استراتژي پيراموني اسرائيل در منطقه کردستان عراق نوشته است:
«سالها بود اسرائيل براي رويارويي با يک جنگ تمام عيار با همه ملت هاي عرب؛ از مراکش در غرب تا عربستان سعودي و عراق در شرق، آماده مي شد. براي کسب توانايي جهت ايستادگي در اين جنگ اسرائيل استراتژي خاصي پديد آورده بود که مي شد آنرا «دفاع از پيرامون» ناميد. براساس اين استراتژي اسرائيل با دولت ها و ملت هاي غير عرب و غير مسلمان در خاورميانه اتحادهايي پديد مي آورد. لذا به خاطر ترس از يکي شدن نيروهاي اردن و عراق تلاش هايي براي فعال کردن کردها از جنبه نظامي صورت مي گرفت.»
اسرائيل فهميده بود که حمايت از کردها فرصت عالي براي تضعيف عراق و ماشين قدرتمند نظامي آن است. لذا از کردها به صورت علني حمايت مي کرد. هم موساد و هم واحد اطلاعاتي - نظامي از مبارزه آنها پشتيباني مي کردند. ارتباط با کردها اطلاعات ذي قيمت و دست اولي را در مورد ارتش عراق در اختيار اسرائيل قرار مي داد. ملاقات هاي پنهاني بين کردها و افسران ارتش اسرائيل صورت مي گرفت. واحد اطلاعات نظامي قادر بود از طريق شبکه موساد در کردستان تصويري به هنگام از ارتش عراق به دست آورد. اين اطلاعات شامل آرايش جنگي عراق و نمودار سازماني آن تا حد دسته، تعداد هواپيماهاي جنگي قابل پرواز و حتي نام اکثر خلبانان نظامي آن مي شد.
در جنگ چهارم اعراب و اسرائيل معروف به جنگ رمضان در سال 1973ميلادي وقتي جاسوسان اسرائيلي حضور و ورود ارتش عراق براي مساعدت به نيروهاي سوري و مصر عليه اسرائيل را جدي ارزيابي کردند فوراً دست به کار شدند و جبهه جديدي را در منطقه کردستان عليه دولت عراق به وجود آوردند تا عراقي ها قادر به حضور در چند جبهه بطور همزمان به خصوص جبهه ضد صهيونيستي نباشند. دکتر افرايم سنه ژنرال کهنه کار صهيونيست در کتاب اسرائيل پس از 2000درباره منفعت اسرائيل از کمک رساني به کردهاي عراق و تحريک تجهيز آنها عليه حکومت آن کشور و حتي نقش افسران نظامي و اطلاعاتي اسرائيلي در مناطق جنگي مزبور مي نويسد:
«در دهه هاي 1960 و 1970افسران ارتش اسرائيل به رزمندگان ملامصطفي بارزاني در جنگ با ارتش عراق کمک مي کردند. همچنين راهنمايي هاي اسرائيل به کردها در ميادين جنگ در شمار عراق مثمر ثمر بوده و خود اکراد به اين امر اذعان دارند. در آن دوران اسرائيلي ها به خوبي دريافتند که از طريق کمک به اکراد عراق اسرائيل در سال هاي آتي از يک دوست و همپيمان خوب برخوردار خواهند شد.»
همانگونه که بيان شد اسرائيل به منظور دسترسي به اهداف خود کمک هاي مالي و نظامي بسيار زيادي به کردها مي کرد. نکته حائز اهميت در اين رابطه آن است که اين رژيم حتي در بسياري از موارد در راستاي تحقق استراتژي مذکور و تحريک کردها در عمليات آنها عليه دولت عراق نقش مهمي داشته است که از مهمترين آنها مي توان به عمليات الکندر (حمله به تأسيسات نفتي عراق در سال 1969)، عمليات آناناس(با هدف در هم کوبيدن ارتش عراق در کردستان) و عمليات دوکان (ويران کردن سد دوکان مورخ 1969) اشاره نمود.

11- علل توجه کردها به اسرائيل
 

11-1. جلب حمايت دولت هاي غربي و به ويژه آمريکا
 

با توجه به نقش قدرت هاي بزرگ و بويژه آمريکا در موضوعات بين المللي، معارضين کرد در نظر داشتند تا با جلب حمايت آمريکا، تا حدودي بر فشارهاي دولت هاي مرکزي بر خود بکاهند. لذا با توجه به روابط نزديک غرب با اسرائيل و از سويي خصوصمت اعراب با اسرائيل، کردها رابطه با اسرائيل را به عنوان فرصتي براي جلب حمايت هاي آمريکا مي پنداشتند. ديويد کرون، نماينده موساد در امور مربوط به کردستان در تهران، در اين رابطه مي گويد:
«بارزاني اعتقاد داشت که آينده و ادامه معارضه کرد در گرو به رسميت شناخته شدن آن از سوي آمريکا است، او معتقد بود اسرائيل تنها کشوري است که مي تواند آمريکا را به اين سمت سوق دهد و ميزان اهميت معارضه کرد تحت رهبري غرب را براي آمريکا جا بياندازد. بي ترديد اگر چنين اعترافي از ناحيه آمريکايي ها صورت پذيرد ايراني ها مجبور خواهند شد رفتار خود را در قبال بارزاني کاملاً تغييردهند.»
منبع: فصلنامه راهبرد، شماره 41، پاييز 1385، صص249 - 245.