نخستين روحاني شهيد در نهضت امام راحل
نخستين روحاني شهيد در نهضت امام راحل
گفتگو با حجت الاسلام سيد هادي خسروشاهي
درآمد
به عنوان سئوال آغازين، شهيد آيت الله سعيدي را از کي و کجا شناختيد؟
اساتيد ايشان چه کساني بودند و ذوق درسي ايشان چگونه بود؟
شهيد سعيدي چه ويژگي هاي بارزي داشتند؟
حضور ايشان در مبارزه از کي و چگونه بود؟
رابطه امام و آيت الله سعيدي چگونه بود؟
تا آنجا که به خاطر دارم، به علت همجوار بودن منزل من با بيت امام در يخچال قاضي به هنگام عبور از جلو بيت امام و يا حضور در منزل ايشان در ساعات ملاقات عمومي، مرحوم شهيد سعيدي را اغلب در آنجا مي ديدم و اين نشان دهنده علاقه و رابطه خوب شهيد سعيدي با امام خميني بود؛ البته خصوصيات و ويژگي هاي اين نوع روابط و علائق طبعاً و قاعدتاً بر همگان روشن نبود و خاص خود آنان بود.
اگر در اين زمينه، خاطره اي داريد بيان فرماييد.
در ديدار امام از آقاي سعيدي که در کتابخانه ايشان انجام گرفت، يکي از دوستان گفت: «الحمدالله آقاي سعيدي کتابخانه خوبي دارد!» حضرت امام لبخندي زدند و فرمودند: «ولي کتاب زياد باعث مي شود که انسان به مطالعه آنان نپردازد و به مطلب نرسد!» يکي ديگر از آقايان به شوخي گفت: «يعني مي فرمائيد موجب بي سوادي مي شود؟» امام با لحن خاصي گفتند: «من همچو تعبيري نکردم، ولي داشتن کتاب زياد باعث مي شود که انسان در انتخاب کتاب براي مطالعه، در ترديد باشد و نوعاً بحث هاي مفيد و مورد لزوم را نتواند مطالعه کند و آن را به وقت ديگري موکول کند و از مطلب دور بماند!».
اين يک خاطره از آن ديدار بود و همان طور که اشاره کردم، اينجانب نيز مثل مرحوم سعيدي به تهيه و جمع کتاب علاقه داشتم و همان طور که امام اشاره فرمودند، اغلب در مطالعه کتاب هاي مفيد و خوب، موفق نبوده ام، - و نيستم. - زيرا که آنها را جدا مي کنم و در فقسه خاصي مي گذارم که در فرصت مناسبي به طور دقيق مطالعه کنم و اغلب هم اين «فرصت مناسب» پيش نمي آيد و حداقل در مقياس بالايي از مطالعه دقيق آن کتاب ها دور مي مانم و همان «تورق» هاي نخستين، بهره ما از اين کتاب ها مي شود! به هر حال اين صحت نظريه امام را درباره کتاب زياد نشان مي دهد و خود ايشان هم کتاب زيادي نداشتند.
آيا ارتباط شهيد سعيدي و امام در دوران تبعيد هم ادامه داشت؟
مدير اداره سوم ساواک پس از به دست آمدن اين نامه که گويا از طريق کنترل «پست خارجي» صورت گرفته بود، گزارشي را تهيه مي کند و براي رياست سازمان امنيت مرکز ارسال مي دارد که همين اقدام، حساسيت ساواک را از نام و محتواي آن روشن مي سازد. متن سند چنين است:
«اخيراً نامبرده بالا نامه اي از قم به آدرس شيخ نصرالله خلخالي جهت آيت الله الخميني به نجف ارسال داشته. متن اين نامه عربي بوده و مفاد آن انتقاد از اوضاع کشور و مسئولين امر مي باشد. نويسنده ضمن اين نامه وفاداري خود و طلاب قم را نسبت به آيت الله الخميني ابراز داشته و خواستار گرديده که در صورت اقامت در نجف اشرف، به وي ابلاغ گردد که مشاراليه نيز به عراق عزيمت نمايد؛ عليهذا خواهشمند است دستور فرماييد با استفاده از منابع مربوطه، در جريان فعاليت هاي نامبرده بالا بوده، به محض مشاهده هر گونه فعاليت مضر و مشکوکي، مراتب را ضمن ارسال بيوگرافي ملحق به عکس مشاراليه، به اين اداره کل اعلام دارند.»
نقش آيت الله سعيدي در احياي روحيه انقلابي متدينين در دوران خفقان پس از 15 خرداد چه بود؟
ماجراي آخرين اعلاميه ايشان چه بود و چرا رژيم تا اين حد به آن واکنش نشان داد؟
آيت الله رباني شيرازي مي دانست که من از هر اعلاميه اي دو نسخه براي بايگاني يا آرشيو خودم برمي دارم و لذا پيشاپيش آن را يادآور شد! و من نيز به وعده وفا کردم و هيچ نسخه اي در اختيار کسي قرار ندادم؛ البته با توجه به توصيه ايشان، در چندين مورد، «امپرياليسم» را جاي دادم که در متن اعلاميه، آنها را مي بينيد و به قول بعضي از دوستان، اين کلمه امپرياليسم را در «قم» کسي قبل از من به کار نبرده بود و من براي نخستين بار آن را در روي جلد کتاب «دو مذهب» تحت عنوان؛ «مذهبي عامل ارتجاع و امپرياليسم» آورده بودم! و بعدها کم کم دوستان ديگر هم آن را به کار بردند.
به هر حال به هنگام خواندن اعلاميه، لحن تند آن، به ويژه حمله مستقيم به شخص شاه، کمي مرا نگران کرد! ولي به هر حال کاري بود که قرار شده بود انجام پذيرد «ولوبلغ ما بلغ»؟! ضروري است که اشاره کنم که اصل خطي اعلاميه با دستخط شهيد آيت الله سعيدي تطبيق نمي کرد، و دوستان آن را از خود آيت الله رباني شيرازي تلقي کردند. اما پس از انتشار و توزيع در تهران و ارسال آن از تهران به مراجع عظام قم و علماي ديگر، «ساواک» چنين پنداشت که اعلاميه به قلم آيت الله سعيدي است و در تهران تکثير شده و براي پنهانکاري امضاي «حوزه علميه قم» در پاي آن ذکر شده است؛ در حالي که چنين نبود.
در يکي از گزارش هاي ساواک در اين باره چنين آمده است: «...اظهارات فرزند سعيدي منبي بر اين که اين اعلاميه در قم چاپ شده و عاملين آن دستگير شده اند، صحت ندارد و ارسال اعلاميه از تهران توسط پست به عنوان آيات قم، کذب ادعاي وي را ثابت مي کند. مشاراليه به منظور گمراه کردن مقامات مسئول، محل چاپ اعلاميه را شهرستان قم ذکر کرده و درج امضاي حوزه علميه قم در ذيل اعلاميه نيز به همين منظور مي باشد». و به دنبال پخش اين اعلاميه، آيت الله سعيدي در تاريخ 13/ 3/ 49 بازداشت و تحويل زندان مي شود و سپس در اختيار دادرسي نيروهاي مسلح قرار مي گيرد؛ ولي چند روز بعد، يعني در تاريخ 20/ 3/ 49 در زندان قزل قلعه به شهادت مي رسد.
محتواي اعلاميه چه بود؟ چون اصل اعلاميه در اختيار نيست، اگر شما نسخه اي داريد، آن را هم در اين يادواره بياوريم.
به هر حال آيت الله سعيدي، ارتباط و همفکري با آيت الله رباني شيرازي و بيان محتواي اين اعلاميه در مسجد امام موسي بن جعفر(ع)، موجب شد که ايشان به اتهام نشر اعلاميه و «اقدام عليه امنيت کشور»! بازداشت شد.
متن اعلاميه افشاگرانه چنين بود.
بسم الله الرحمن الرحيم
لن يجعل الله الکافرين علي المؤمنين سبيلاً
ملت مسلمان ايران!
در اين لحظه حساس که خطر بزرگي متوجه ايران شده و ابرهاي تيره اي که طوفان مصيبت بار و سيل هاي خانمان براندازي را به دنبال دارد، حيات اقتصادي و سياسي ما را تهديد مي نمايد؛ جامعه و روحانيت بر حسب وظيفه الهي حفاظت از اسلام و منافع ملت و دفاع از استقلال سياسي و اقتصادي کشور، ناچار است ضربه هاي مهلکي را که عنقريب بر استقلال اقتصادي ايران وارد مي شود، فاش نموده، پيش از اينکه شما ملت ايران مواجه با سلطه مستقيم استعمار اقتصادي شويد، به شما هشدار دهد تا براي جلوگيري از خطر چاره اي انديشيد. جامعه روحانيت در جريانات مشابه، هميشه قبل از وقوع خطر وظيفه خود مي دانسته که به مردم اعلام خطر نمايد. در قضيه ننگين کاپيتولاسيون، يگانه مرجع لايق، حضرت آيت الله العظمي آقاي خميني هشدار داد. مرجعي که در تمام مراحل زندگي جز دفاع از اسلام و استقلال کشورهاي اسلامي و مصالح و منافع مسلمين غمي نداشت. او بود که در آن روز از خيانت حکومت شاه ايران پرده برداشت و تصويب مضونيت مستشاران نظامي آمريکا را به سمع مردم رسانيد. امروز هم خطري بزرگ تر از کاپيتولاسيون، جامعه ما را تهديد مي کند، خطري که در آن، همه چيز ملت ايران در طبق اخلاص نهاده، تقديم کارتل ها و تراست هاي آمريکايي و يهودي مي شود. جامعه و روحانيت وظيفه خود مي داند که به شما ملت ايران هشدار دهد. در اين هفته جرائد از اسرار مسافرت هاي مکرر شاه به آمريکا پرده برداشتند و روشن نمودند که در اين دو سال اخير چه معاملاتي در پشت پرده، بين حکومت شاه و امپرياليست هاي آمريکايي به وقوع پيوسته است. معلوم شد شاه در سفر اخير خود به آمريکا، ايران را محل امن و محيط آرامش معرفي و سرمايه داران يهودي آمريکا را تشويق به سرمايه گذاري در ايران نموده است. اين اقدام به چه منظور بوده است؟ آشکار گشت که شاه پس از تحميل کاپيتولاسيون ننگين بر مردم ايران، بنا دارد کشاورزي ايران، صنايع، بهره برداري از معادن، استفاده از منابع جنگلي، جلب سياحان و شبکه هاي توزيع کالا و ايجاد فروشگاهاي سوپر مارکت هاي بزرگ، همه و همه را در انحصار سرمايه داران آمريکايي قرار دهد. کنسرسيوم نفتي غارتگر آمريکايي و انگليسي کم بود که اين بار در نظر گرفته کنسرسيومي جديد را بر ملت ايران تحميل نمايد که تمام منابع حياتي کشور را در انحصار درآورد. اين بار نه تنها کشاورزي و معادن و رشته هاي وسيع صنعتي و توريستي در انحصار غارتگران يهودي آمريکا قرار مي گيرد؛ بلکه توزيع مواد غذايي و غيره نيز، در انحصار آنها در مي آيد. فردا اگر يک کيلو برنج يا دو متر پارچه خواسته باشيد، بايد به فروشگاه ها و سوپر مارکت هاي راکفلر و يا اسکرانتون و... مراجعه نماييد.
روزنامه هاي مزدور ايران اين مرحله از استعمار ايران را با خط درشتي در صفحه اول جرائي منعکس نموده و برحسب خصلت مزدوري خويش، آن را موهبتي آسماني به مردم معرفي نمودند. روزنامه کيهان در شماره 8029 مورخ 7/ 2/ 49 مي نويسد: «ايران در آستانه عظيم ترين سرمايه گذاري خارجي است. سي و پنج نفر از رؤساي کل بزرگ ترين شرکت هاي معروف آمريکايي مي خواهند در رشته هاي کشت و صنعت، بهره برداري از معادن، جلب سياحان، استفاده از منابع جنگلي، ايجاد شبکه هاي توزيع کالا، به ميزان وسيعي سرمايه گذاري کنند.اعضاي اين گروه که از سي و پنج تن از مشهورترين و با نفوذترين سرمايه داران و رؤساي کل شرکت هاي توليدي و صنعتي و بانک هاي مهم آمريکا هستند، در روزهاي 29 و 30 ارديبهشت ماه جاري، کنفرانس بزرگ و مهمي را در تهران تشکيل خواهند داد. اين اولين اجتماع مهم در نوع خود خواهد بود که براي نخستين بار در خارج از آمريکا، طي سال هاي اخير براي سرمايه گذاران آمريکايي» به تهران مي آيند. يک مقام برجسته اقتصادي کشور (يعني آقاي هوشنگ انصاري وزير اقتصادي و عضو سازمان جاسيوسي سيا آمريکا) اعلام داشت که کميته مزبور در حدود دو سال و نيم قبل (يعني درست در آن وقتي که ايشان سفير کبير ايران در آمريکا بودند و پس از تعليمات مخصوص براي تصدي وزارت اقتصاد به ايران فرستاده شدند)، در آمريکا تشکيل شد. در اين کميته سرمايه داران و شخصيت هاي مشهوري مانند ديويد راکفلر، ديويد ليليانتال (يهودي) طراح پروژه سد دز و اسکرانتون سرمايه دار مشهور آمريکايي، عضويت دارند. ساير اعضاي کميته، همگي از رؤساي کل کمپاني ها و مؤسسات و بانک هاي مهم آمريکا هستند». و باز کيهان در شماره 8030 مورخ 8/ 2/ 49 مي نويسد: «اين عده با تشکيل کنسرسيومي در حدود يک هزار ميليون دلار در طرح هاي عمراني ايران سرمايه گذاري مي کنند. مقدمات ايجاد اين کنسروسيوم و نيز تشکيل اين کنفرانس بزرگ در ايران، در مسافرت شاهنشاه به ايالات متحده آمريکا فراهم شد. مسئله ايجاد شبکه بزرگ توليد کالاها با تأسيس فروشگاه هاي بزرگ، از مدت ها قبل مورد نظر دولت و وزارت اقتصاد بوده است». و نيز کيهان در شماره 8032 مورخ 10/ 2/ 49 مي نويسد: «هدف اساسي، احداث واحدهايي است که دست کم احتياجات منطقه خاورميانه و آسياي غربي را تأمين کند. به عبارت ديگر ايران به صورت پايگاهي درمي آيد که براي بيش از ده کشور از شرق آفريقا تا جنوب هند، جنس توليد خواهد کرد. اين چنين واحدهائي طبعاً مي توانند نيازهاي داخلي ايران را نيز با نرخ ارزان تأمين کنند.»
روزنامه اطلاعات در شماره 13179 مورخ 10/ 2/ 49 در سرمقاله خود راجع به اين موضوع چنين مي نويسد: «اين کنفرانس مسبوق به مذاکراتي است که حدود هفت ماه پيش در جريان بازديد اخير شاهنشاه از ايالات متحده انجام گرفت و سرمايه داران آمريکايي که به تهران مي آيند و در بين آنها مردان مشهوري مثل راکفلر، ليليانتال، جرج بوتس و... به چشم مي خورند، از آن دسته شخصيت هاي عصر ماشين هستند که هر لحظه از وقتشان ده ها هزار دلار قيمت دارد و به همين جهت درست مثل ساعت زندگي مي کنند. حال بايد ديد، 35 تن از اين غول هاي بنام دنياي صنعت و سرمايه، براي چه کار و به چه منظور در تهران اجتماع مي کنند؟ سابقه امر حکايت دارد که طبق اوامر شاهنشاه!، دو سال و نيم قبل، سفير ايران در آمريکا (وزير کنوني اقتصاد) مأموريت يافت براي تشويق سرمايه گذاران آمريکايي به سرمايه گذاري در ايران اهتمام کند و بر اثر اين همکاري، کميته ديگري که در تهران تشکيل شده بود، مقدمات برگزاري کنفرانس تهران را آماده ساخت که قرار است يپرامون سرمايه گذاري در شش رشته کشت، صنعت، بهره برداري از معادن، جلب سياحان، استفاده از منابع جنگلي، ايجاد شبکه توزيع در سراسر کشور رشته هاي معيني از صنعت پتروشيمي مطالعه کنند و تصميم بگيرند.»
همزمان با نقشه کشي اين طرح هاي خائنانه درمي بايم که شاه مزدور، سخنان دروغين و عوامفريبانه خود را تغيير داده و بر خلاف حرف هاي پيشين خود گرايش پيدا مي کند. شاهي که در سابق، از اقتصاد مستقل ملي و حمايت از بخش خصوصي دم مي زد، ناگهان گفته هاي سابق خود را تغيير داده با لحني عوامفريبانه خطاب به اعضاي کنفرانس ملي کار مي گويد: «حمايت ما از سرمايه داخلي تا حدي است که به ضرر مصرف کننده ايراني تمام نشود. فکر نکنيد که ما به هر قيمتي که هست صنايع داخلي را حفظ مي کنيم، ولو اينکه به سه برابر قيمت به مصرف کننده داخلي احجاف بکنيد. (کيهان شماره 8030 مورخ 8/ 2/ 49)
شاه به بهانه اينکه سرمايه گذاران ايراني اجحاف مي کنند و فرآورده هاي خود را گران به فروش مي رسانند، مي خواهد سرمايه گذاران خارجي را که قطعاً براي رضاي خدا و منافع ملت به سرمايه گذاري اقدام نمي کنند و به گفته روزنامه اطلاعات هر لحظه از وقتشان ده ها هزار دلار قيمت دارد، بر تمام منابع طبيعي و حياتي ايران مسلط نمايد و با فلج کردن اقتصاد داخلي، اقتصاد خارجي را جانشين آن کند. شاه با برخورداري از حکومتي پليسي، خود را در برابر سرمايه گذاران داخلي، ضعيف نشان مي دهد و به بهانه اينکه قوه تعديل قيمت ها را ندارد. مي خواهد غول هاي سرمايه اي آمريکا را بر ايران مسلط نمايد. آيا حکومت شاه واقعاً نمي تواند چند نفر سرمايه دار داخلي را در برابر آنها بتراشد؟ اين فلسفه شاه اگر صحيح است، ما از شاه سئوال مي کنيم شما که امروز جلوي گرانفروشان داخلي را که در چنگالتان اسيرند نمي توانيد بگيريد، فردا چگونه جلوي سرمايه داران آمريکايي را که در داخل ايران به حمايت مستشاران نظامي آمريکا و در خارج به دولت آمريکا متکي هستند، توانيد گرفت؟ ولي پر واضح و روشن است که فلسفه اجحاف، ماسک عوامفريبانه اي است که شاه بر چهره مي زند تا اقتصاد استعماري امپرياليستي آمريکا را در ايران به نحو اساسي پايه ريزي کند. استعمارگران وقتي که مي خواهند کشوري را تيول خود قرار دهند، به اسم عمران و آبادي وارد کشور مي شوند و وقتي خواستند اقتصاد کشوري را قبضه نمايند، نخست به اسم توليد انبوه و ارزاني اجناس دخالت مي کنند و سپس همچون سرطان ريشه مي دوانند و تا سرحد قدرت و امکانات خود، خون مردم را مي مکند.
ملت ايران!
جامعه روحانيت در اين لحظات حساس بر حسب وظيفه اسلامي، شما را به اين خطر بزرگ توجه مي دهد و عواقب وخيم و شوم اين دسيسه تازه شاه را به شما گوشزد مي نمايد، باشد که به پا خيزيد و جلوي خطر را بگيريد. شاه مي خواهد اقتصاد، يعني شريان حياتي کشور را در اختيار غولان سرمايه دار آمريکا قرار دهد تا آخرين رمقي را که براي مردم باقي مانده از آنان بگيرند. شاه مي خواهد تمام منابع طبيعي و غذايي ايران را در قبضه يهوديان آمريکايي درآورد تا آنان همچنان که سياست ايران را اداره مي کنند، اقتصاد ايران را هم اداره کنند. تاکنون کنسرسيوم اقتصادي سرمايه داران آمريکايي، منابع طبيعي ما را نيز غارت مي کند. شاه نه تنها مي خواهد اقتصاد استعماري آمريکا را بر ايران تحميل کند، بلکه قصد دارد ايران را به صورت پايگاهي آمريکايي درآورد که اقتصاد تمام خاورميانه و آفريقا و آسياي غربي را قبضه کند. امروز کنسرسيوم آمريکايي در خاورميانه و آفريقا و آسياي غربي همان نقشي را بازي مي کند که کمپاني هند شرقي انگليس در هندوستان بازي مي کرد.
ملت ايران!
روشنفکران، دانشجويان ديني، دانشجويان دانشگاه ها، تجار، اصناف، کارگران و دهقانان! سکوت در مقابل اين جنايت، خيانت به دين و جهان اسلام و مسلمين و کشورها و ملل ستمديده است. وظيفه شماست که رهبران اسلامي را وادار کنيد تا به پا خيزند و اعتراض نمايند و جلوي اين عمل را بگيرند.
ملت ايران!
شما بوديد که در مقابل انحصار تنباکو به پا خاستيد و کاخ استبداد شاه وقت و امپرياليسم بريتانيا را به لرزه در آورديد. به پا خيزيد و جلوي اين جنايت که انحصار کليه منابع طبيعي و اقتصادي را در بردارد، بگيريد.
اينک در خاتمه، فتواي يگانه مرجع مجاهد عالم اسلام حضرت آيت الله العظمي آقاي خميني مدظله العالي را در موضوع تسلط بيگانگان بر اقتصاد، از تحريرالوسيله، کتاب فتوايي معظم له ترجمه مي کنيم:
تحريرالوسيله جلد اول فصل دفاع مسئله هاي 4و10 صفحه 466 و 467 مسئله 4: «اگر به واسطه تسلط سياسي و اقتصادي اجانب که به اسارت سياسي و اقتصادي شان منجر مي گردد، ترس آن باشد که به منطقه نفوذ اسلام ضرر وارد آيد و موجب سستي و ضعف اسلام و مسلمين بشود، بر مسلمين واجب است که با وسائل مشابه و مقاومت ها و مبارزات منفي دفاع نمايند. مثل نخريدن اجناس آنان و مصرف نکردن آن و همچنين ترک روابط و معامله با آنان به هر نحوي که باشد.» مسئله 10: «اگر در روابط بازرگاني کشورهاي اسلامي و يا در روابط بازرگان با بعضي از کشورها و يا تجار اجنبي، ترس آن باشد که بازار مسلمانان و زندگي اقتصادي شان به خطر افتد، واجب است که آن روابط از بين برود و تجارت هاي مزبور حرام است و با چنين ترسي بر رؤساي مذهب واجب است که اجناس و تجارت آنان را بر حسب اقتضاي شرايط، تحريم کنند و بر ملت اسلامي است که از آنان تبعيت نمايند، همان طوري که بر کافه آنان واجب است در قطع آن روابط جديت نمايند».
حوزه علميه قم / 11/ ارديبهشت 1349
همان طور که ملاحظه مي کنيد. اعلاميه لحني تند و افشاگرانه دارد و شخص شاه مسئول همه اين وطن فروشي ها و عامل اصلي باز شدن پاي سرمايه داران يهودي آمريکايي براي تشکيل کنسرسيوم اقتصادي جديد و استثمار ايران، معرفي مي شود.
خبر شهادت آيت الله سعيدي چگونه در حوزه علميه قم انتشار يافت و واکنش حوزه چه بود؟
بازتاب هاي داخلي و خارجي اين شهادت چه بود؟ بي مناسبت نيست که توضيح بيشتري در اين مورد که يک مسئله تاريخي است بفرماييد.
«... ما همواره از ماشين تحرير «بعثت» و دستگاه پلي کپي آن در مواقع مختلف و به طور پراکنده جهت چاپ و تکثير اعلاميه ها، پيام هاي امام و اطلاعيه هاي ضروري بهره مي جستيم که يکي از موارد قابل ذکر که براي من خاطره رنج آوري را نيز در بردارد، اطلاعيه اي بود که به مناسبت شهادت جانگداز مرحوم آيت الله حاج سيد محمد رضا سعيدي خراساني در بحراني ترين جو ترور و وحشت و اختناق ماه هاي نخست سال 1349 انتشار داديم. اجازه بدهيد در اين باره به نامه خصوصي و در عين حال دردمندانه برادر گرانقدر سيد هادي خسروشاهي که اخيراً و در آستانه مسافرت چند روزه ايشان به خارج از کشور، برايم نوشته است، بسنده نموده و متن اطلاعيه را نير براي ثبت در تاريخ آورده و خود نيز به تشريح خاطره مورد نظر آقاي خسروشاهي در آخر همين بحث، اکتفا کنم:
هوالحق
برادر، علي حجتي کرماني
با سلام و درود همچنان انقلابي اسلامي:
... روزي مي گفتند که اعلاميه مربوط به شهادت آيت الله سعيدي را من نوشتم و شما و ديگر؟ برادران همکار بعثت نشريه مخفي حوزه علميه ي قم آن را تکثير کرديد 1و برادر به حق پيوسته اي هم در همان هنگام که دست هاي شما هنوز از جوهر پلي کپي پاک نشده بود.از ما انتقاد مي کرد که گويا مبارزه نمي کنيم و... باشيد. او رفت، ما هم مي رويم و از بندگان خدا هم پاداشي نمي خواهيم که وظيفه اي را انجام داده بوديم و براي آن برادر هم از خداي بزرگ طلب رحمت و مغفرت مي کنيم. نمونه اي از اعلاميه مزبور در «آرشيو» من موجود بود که به پيوست تقديم مي کنم. اعلاميه مربوط است به سالگرد مرحوم سعيدي 21 خرداد يعني در بحراني ترين جو اختناق و ترور که شب مي گرفتند و دو هفته بعد جنازه را تحويل مي دادند! پس ما در آن شرايط مبارزه مي کرديم، نه حالا، و چه نيکو خواهد بود که «خاطره» خود را در اين زمينه بنويسيد و همراه متن اعلاميه در اطلاعات منتشر کنيد تا انقلابي نمايان جديد! حقايق را بيشتر از اين تحريف نکنند. گرچه من شخصاً بر اين باورم که اين گونه تحريف ها هيچگونه ارزش و اهميتي ندارد و نزد حق تعالي مسئله اي را تغيير نمي دهد، ولي اين را هم قبول دارم که دفاع از «حق» يک امر طبيعي، بل يک تکليف الهي است. به هر حال اگر مي خواهيد براي ثبت در تاريخ «آنهم هالک» که کل شيئي هالک الا وجهه در اين باره مطلبي بنويسيد، سند آن به پيوست تقديم مي شود تا به موقع اقدام کنيد؛ ولي بر اين باور هم استوار باشيد که: «و رضوان من الله اکبر»، «و ما عند ربک خير وابقي».
بگذار تاريخ را تحريف کنند که اين سرنوشت هميشگي خود تاريخ است؛ بگذار حقايق را وارونه جلوه دهند تا وقتي علي در محراب عبادت به شهادت رسيد، باور نکنند که او هم نماز مي خوانده است! و بگذار آنچه دل تنگشان مي خواهد بگويند و بنويسند و من به شما اطمينان مي دهم تا 50 سال ديگر، نه از آنها نامي هست و نه نشاني و در نزد حق تعالي، اگر باورش دارند، هيچ اجر و منزلتي نخواهد داشت.
جديد، چون عازم مأموريتي چند روزه در خارج هستم، بدين وسيله عرض ادب مي شود که اميدوارم پذيرا باشيد.
علي نگهدار.
سيد هادي خسروشاهي
در اينجا بايد يادآور شوم که متن اصلي اعلاميه ما درباره شهادت آيت الله سعيدي مقاله مستقل اينجانب تحت عنوان: سرور شهيدان خرداد در همين شماره نقل شده است. اين اعلاميه به شکل وسيعي در ايران و سپس اروپا منتشرگرديد.
در اينجا بايد يادآور شوم که متن اصلي اعلاميه ما درباره شهادت آيت الله سعيدي مقاله مستقل اينجانب تحت عنوان: سرور شهيدان خرداد در همين شماره نقل شده است. اين اعلاميه به شکل وسيعي در ايران و سپس اروپا منتشر گرديد.
براي نمونه بايد اشاره کرد که ساواک در گزارشي راجع به تکثير و توزيع اعلاميه در حوزه علميه قم درباره شهادت آيت الله سعيدي، توسط دانشجويان ايراني مقيم هامبورگ مي نويسد:
قم که به مناسبت فوت آيت الله حاج سيد محمدرضا سعيدي خراساني چاپ و در بين دانشجويان ايراني مقيم هامبورگ توسط خزه اي توزيع گرديده به پيوست تقديم مي گردد.
توضيح منبع:
رئيس بخش 315 فرجادي از طرف پارسا کيا 24/ 4/ 49 قبلاً اقدام شده در پرونده سيد محمدرضا سعيدي خراساني بايگاني شود 28/ 4/ 49
البته اين يکي از شگردهاي ساواک بوده که همواره در مواردي که نمي توانست موضوعي را «کشف» کند، آن را به «خارج از کشور»! منسوب مي نمود تا از خود سلب مسئوليت کند. اين اعلاميه در قم و با ماشين تايپ قديمي «بعثت» و توسط اينجانب آن هم به طور يک انگشتي تايپ گرديد و پس از چاپ و تکثير با همکاري شادروان علي حجتي کرماني و باز توسط اينجانب از تهران به آدرس علماي بلاد در داخل و آدرس انجمن هاي اسلامي دانشجويان در خارج، - آقاي صادق طباطبائي و نشريه «اسلام، مکتب مبارز» ارسال گرديد که توسط برادران در هامبورگ آلمان تکثير و توزيع گرديد.
متن گزارش ساواک در اين باره نقل شد و اينک اصل سند: البته علاوه بر نشر اين اعلاميه از طرف ما و برگزاري مجالس ترحيم متعدد از طرف بزرگان و طلاب در حوزه علميه قم، در بعضي از مساجد تهران و شهرهاي بزرگ ايران و عراق هم مجالس بزرگداشتي براي ايشان برپا شد و اعلاميه هاي متعدد و کوتاه ديگري نيز منتشر گرديد که گزارش کامل آنها، در اسناد ساواک موجود است و بخشي از آنها در کتاب تاريخي ياران امام به روايت اسناد ساواک شهيد آيت الله محمدرضا سعيدي جلد اول نقل شده است.
چرا نام وي که يکي از شاگردان محبوب امام و از پيشتازان شهادت در انقلاب بود تا اين حد مهجور مانده است و چه راهکاري براي گراميداشت نام ايشان موجود است؟
پي نوشت ها :
1. ماجرا دقيقاً از اين قرار بود: پس از انتشار خبر شهادت مظلومانه و غريبانه مرحوم سعيدي، سراسر حوزه علميه را غباري از غم و اندوه و بهت فرا گرفت. هيچ کس جرئت نفس کشيدن نداشت. رژيم تصميم گرفته بود شدت عمل به خرج دهد. بغض ها در گلو و نفس ها در سينه ها حبس شده بود. زجرها و شکنجه هاي ساواک کولاک مي کرد و به اوج شدت و وقاحت خود رسيده بود. اکثريت به زندگي عادي و مرگ گونه خود مشغول بودند و تعداد معدود و انگشت شماري متعهد و مبارز يا در گوشه هاي سياهچال هاي رژيم به سر مي بردند و يا در گوشه و کنار به مبارزات مخفي و زيرزميني خود ادامه مي دادند... مرحوم شهيد مرتضي مطهري که طبق معمول هفته اي يک روز جهت تدريس در يکي از مراکز علمي آن روز حوزه، به قم مي آمد، وارد قم شد. با آقايان خسروشاهي و گلسرخي سراسيمه به خدمتش شتافتيم. شهادت مرموز سعيدي در زندان او را به شدت متأثر و غمگين ساخته بود، چنان محيط وحشتي به وجود آمده بود که در محيط امن مرکز! دستور داد در اتاق را از پشت قفل کنند! و در عين حال آهسته سخن مي گفت! وي در آن روز (و صد البته آرام و بيمناک) براي ما نقل کرد که: ازغندي (منوچهري) جلاد و شکنجه گر معروف ساواک آقاي هاشمي رفسنجاني را سوار اتومبيل خود کرده و مدت يکي دو ساعت دور تهران گردانده و تصميم رژيم را بر اتخاذ شيوه شدت عمل تا مرحله قتل زير شکنجه به اطلاع ايشان رسانده است و خط و نشان کشيده و تهديد کرده و اتمام حجت نموده که خلاصه مواظب خودتان باشيد و به دوستانتان هم برسانيد که ما ديگر تحمل کوچک ترين حرکتي را نداريم و به شدت عکس العمل نشان خواهيم داد و در عين حال سوگند ياد کرده است!! که ما آقاي سعيدي را نکشتيم. وي در زندان سکته کرد و مرد؟!
... افسرده خاطر و غمناک از پيش آقاي مطهري بيرون آمده، در راه به آقاي خسروشاهي گفتم: در عين حال بايد کاري کرد؟ اين براي ما ننگ است که روحاني برجسته و عاليقدري را ددمنشان با کمال قساوت زير شکنجه به قتل برسانند و حوزه علميه را خفقان بگيرد و از هيچ کس صدايي بلند نشود؟! وي نيز هم عقيده من بود و بر اين که بايد کاري کرد اصرار ورزيد. پس از گفت و گو تبادل نظر قرار شد آقاي خسروشاهي به مناسبت اين فاجعه اسفناک و کم نظير اعلاميه اي بنويسد که به سرعت و همراه با شور و درد و احساس مسئوليتي (که مخصوص خودش در چنين مواقع حساسي بود)، نوشت و من نيز دستي در آن بردم و چند کلمه اي را اصلاح کردم آن طور که آماده چاپ و انتشار گشت. حال از همکاران بعثت جز من و آقاي خسروشاهي کسي در قم نيست؟ آقاي رفسنجاني مدتي است که به تهران مهاجرت کرده و در آنجا مبارزات خويش را با پايمردي و استقامت و شور و اميد ممتازي ادامه مي دهد و آقاي سيد محمود دعايي نيز به نجف اشرف مهاجرت کرده و در جوار مرقد مولي الموالي اميرالمؤمنين علي (ع) رحل اقامت افکنده و سازمان روحانيت مبارز خارج از کشور را پي افکنده و علاوه بر سخنراني هاي مهيج و مؤثر و سازنده ي خود بر ضد رژيم سفاک پهلوي از راديو عراق که به عقيده من در آن موقعيت زماني (که به آقاي هاشمي رفسنجاني هم در همان زمان گفتم): بهترين بهره وري از بهترين فرصت مناسب بود. به يک سلسله فعاليت هاي مبارزاتي با ياري تعدادي از روحانيون انقلابي و مسئول دست يازيده بود...
آقاي شريفي گرگاني - منزل وي محل نگهداري دستگاه پلي کپي ما بود - نيز در مسافرت بود و آقاي رباني شيرازي و مصباح يزدي نيز فعاليت هاي ديگري داشتند و لذا به تنهايي و با کسب اجازه از همسر آقاي شريفي گرگاني با وجود عدم تخص در امر تايپ و پلي کپي، هر طور شده به چاپ اعلاميه مبادرت ورزيديم. مدت متجاوز از نصف روز تايپ آن توسط آقاي خسروشاهي و پلي کپي آن توسط من بالطايف الحيل و بدبختي فراواني به طول انجاميد و نظر به اينکه همسر آقاي شريفي در منزل تنها بود، ترجيح دادم دست هاي سياه و مملو از مرکب خود را در منزل ايشان نشويم؛ از اين رو متجاوز از هزار نسخه از اعلاميه هاي مزبور را در منزل آقاي شريفي باقي گذارده و خود خسته و کوفته و با اعصابي فرسوده تقريباً ساعت يک بعد از ظهر از يخچال قاضي راهي منزلم در کوچه کاظمي واقع در خيابان صفائيه (که راه چندان نزديکي هم نبود) شدم. در وسط خيابان صفائيه به مبارز نستوه مرحوم حجت الاسلام رباني املشي برخورد نمودم. ايشان بلافاصله بر اساس عرق ديني و احساس تعهد مرا شديداً به باد انتقاد گرفتند که چرا مبارزه را ترک گفتيد؟ چرا فعاليت نمي کنيد؟ آقاي سعيدي را در اين کشور زير شکنجه به شهادت مي رسانند و شما مشغول درس و بحث و مقاله و کتاب نوشتن خود هستيد و ککتان هم نمي گزد و...؟!
چه مي توانستم بگويم؟ در آن موقع کافي بود دست هاي مرکبي خود را (که زير عبا پنهان نموده بودم و بيمناک از اينکه نکند در همين حال و موقع دستگير شوم و همين دست هاي سياه شده بهترين سند مجرم بودنم به شمار آيد) بيرون آورده و به ايشان نشان دهم، اما چنين نکردم. بلکه سخنان انتقادآميز مغفور له را با حوصله و صبر فراواني گوش دادم و با عجله از ايشان جدا شدم. به اميد اجر و پاداش فراوان تر از سوي خداوند عالم السراير و الخفيات اما مخفي نماند که دلم شکست و بغض گلويم را فشرد. احتمالاً يکي دو قطره اشک هم بر گونه هايم غلتيد! خوشبختانه اعلاميه در سطح گسترده اي انتشار يافت و به خارج از کشور ارسال شد و عين آن به طور مستقل و يا در پاره اي از نشريات فارسي زبان خارج از کشور نيز تجديد چاپ و تکثير گرديد. البته اين اعلاميه نيز، مانند بسياري ديگر از اعلاميه ها، امضاي «حوزه علميه قم» را داشت؛ ولي نشريه بعثت را به عنوان ارگان دانشجويان حوزه علميه قم منتشر مي ساختيم. (علي حجتي کرماني)
2. رجوع شود به مجموعه نشريه «بعثت» ارگان مخفي طلاب حوزه علميه قم در دوره اختناق چاپ مستقل کلبه شروق، قم، مقدمه علي حجتي کرماني، صفحه 20.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}