غرق هنر روح پرور


 

نويسنده:آيت الله جوادي آملي




 

مهمترين شاخصه هاي هنر اسلامي از نگاه شهيد آويني
 

درآمد
 

آويني همواره در پي استفاده از شاخصه هاي هنر اسلامي براي بيان ظرافت هاي روحي و رواني انسان بود. آيت الله جوادي آملي که در مقاله حاضر زوايايي از هنر اسلامي و جدائي آن از هنر غير اسلامي، تبلور هنر ادبي اسلام در قرآن و سر پيروزي هنر اسلامي بر هنر جاهلي، امتياز اساسي آن بر هنر تجسم پيروان بودا و برهمن از يک سو و پيروان مسيح (ع) از سوي ديگر تبيين و هنر اصيل اسلامي، منزه از بوي بودايي و تثليث ترسايي، بل توحيد ناب مي دانند، به تعريف هنرمند اسلامي و جدايي آن از هنر پيشه غير اسلامي مي پردازد و ويژگي هنرمندان شهيد، جانباز آزاده و بالاخره شيفته نظام اسلامي و مستقل و خودکفا که جامع هنر و ظفرند و هنر شهادت را شاهد هنرمندي خويش قرار داده اند معرفي و به عنوان مثال از شهيد آويني نام مي برند، که: آفتاب آمد دليل آفتاب...
روايت فتح را با درايت شهادت آميختن و هنر تصوير را با ظفر تحقيق هماهنگ ساختن و دو قوس نزول و صعود را با منحني تام هنر اسلامي دور زدن، و معقول را با عبور از بستر خيال، محسوس کردن، و محسوس را با گذر از گذرگاه تخيل، محسوس کردن، و محسوس را با گذر از گذرگاه تخيل، معقول نمودن، و تجرد تام عقلي را در کسوت خيال کشيدن و از آن جا به جامه حس در آوردن و سپس از پيراهن حس پيراستن و کسوت خيال را تخليه نمودن و به بارگاه تجرد کامل عقلي رسيدن و رساندن و در لفافه هنر، سه علم عقل و مثال و طبيعت را به هم مرتبط جلوه دادن، و کاروان دلباخته جمال محبوب را از تنگناي طبيعت به درآوردن و از منزل مثال رهايي بخشيدن و به حرم امن عقل رساندن که عناصر اصلي هنر اسلامي را تشکيل مي دهند در سلاله سلسله سادات و دوده شجره طوباي شهادت يعني شهيد سعيد، سيد مرتضي آويني و ديگر هنرمندان متعهد ديني تبلور يافت و مي يابد.
هنر سواري دلير که روي ميدان از او
چو کاغذ از کلک او ز لعل گيرد نشان
مهمترين شاخص هنر اسلامي همانا توان ترسيم معقول در کسوت محسوس و قدرت تصوير غيب در جامه شهادت است. هنرهاي غير اسلامي چون جايي در جهان معقول و ملکوت ندارند و از عقل منفصل بي بهره و از مثال منفصل بي نصيب اند و فقط از وهم و خيال متصل استمداد مي کنند، هرگز مايه عقلي نداشته و ره آور غيبي ندارند، زيرا مکتبي که ماده را اصيل مي داند و موجود غير مادي را خرافه مي پندارد و تشنه تجرد و غييب را افسانه تلقي مي کند، هيچ گاه پيامي از عالم عقل و غيب ندارد و هرگز هدفي جز وهم و خيال نخواهد داشت.

اوج عروج يک انسان از ديدگاه هنرمند مادي همانا مقام مثال متصل و هم به هم آميخته است و آنجا که سخن از نام و نان و دوام و دانه نباشد هنرمند مادي را راهي نيست و آنجا که از تشويق و تقدير و ثنا سپاس و يادنامه و مانند آن اثري نباشد هنرور مادي را باري نخواهد بود، زيرا قلمرو پرواز هنر پرداز مادي همانا منطقه بسته خيال و مدار محدود وهم است. ولي مکتب الهي که عوالم سه گانه طبيعت و مثال و عقل را اثبات مي نمايد و هر کدام آنها را مظهر نامي از نام هاي جلال و جمال الهي مي داند و براي عروج انسان ملکوتي مرزي قائل نيست و لقاء الله را که همواره بيکران بوده و هست و خواهد بود مائده و مأدبه سالک صالح و عارف و اصل و شاهد عاشق مي داند، بحر تيار و درياي هنرورزي را فراسوي هنرمند اسلامي قرار مي دهد تا پيام هاي گوناگون را که از هاتف عقل و منادي غيب از وراي حجاب هاي نوري و ظلماني دريافت کرده است به قلمرو مثال منفصل درآورده و از آن پايگاه به مرحله وهم و خيال تنزل داده، سپس به منصه حس و صحنه صورت نازل نمايد تا باديه نشينان تشنه حس را بر بال هاي ظريف هنر نشانده و از خاکدان طبيعت به دامنه ي مثال و خيال رسانده و از آنجا به قله رفيع عقل و مقام منيع غيب واصل کند، تا از زبان مولاي غيب و شهادت، نغمه ي دل انگيز (... فادخلي في عبادي وادخلي جنتي) را با گوشي بشنود که در سايه قرب نوافل فراهم کرده و با روحي درک کند
که با ولاي جمع فضايل به دست آمده است تا روشن گردد که سير از زمين طبيعي به سپهر مادي نتيجه هنر ماده است، ولي سلوک از طبيعت به سپهر مادي نتيجه هنر ماده است، ولي سلوک از طبيعت به مثال و از آن جا به عقل و خلاصه جهان را از عقل شروع کردن و به عاقل ختم نمودن محصول هنر الهي است که اسلام داعيه آن را داشته و همواره تربيت يافتگاني جامع را ارائه کرده و مي کند و هيچ هنري به از اين نيست که انسان کامل جامع به نوبه خود، دو سر خط حلقه هستي را به هم پيوندد و صعود و نزولي را که خود پيموده است، در قالب هنر عرضه کند تا سالکان هنر دوست را به همراه هنرپروري خويش به منطقه وسيع آفرينش آگاه کند و فطرت جمال دوست و جلال نواز آنان را از انس با گلرخان خاک آلود طبيعت و نوازندگان غبارين ماده و سرايندگان ژوليده زمين و خوانندگان گرد گرفته بستر غبراء برهاند و به جمال بي زوال ماوراي طبيعت و جلال بي مثال معني و کمال بي وبال عقل و غيب و نواي دلپذير و روح انگيز مولاي هر عبد صالحي برساند تا معلوم شود که طواف در مدار بتکده و ميکده و عشرتکده و بالاخره طبيعتکده، شايسته انسان هنر جو وکمال دوست نيست، بلکه هنر در بازشناسي مجدد عالم و آدم و جهان را وسيع تر از منظر محدود طبيعيون شناختن و انسان را همتاي فرشتگان بلکه بالاتر ديدن است، و راه نيل به اين هدف سامي از عقبه هاي کئود گذشتن و ميدان هاي مين را با ايثار نفيس و بذل نفس پشت سر گذاشتن و براي همه راهيان کوي هنر و سوي ظفر ره آوردي چون ره توشه شهيد فقيد، سيد مرتضي آويني آوردن است.
و جامه رساي هنر و پوشش پرنياني هنر پروري جزبر اندام کامل جامع سالکاني چون شهيدان شاهد برازنده نيست و قباي اطلس هنر جز براي قامت راست قامتان تاريخ و شيفتگان خدمت نه تشنگان قدرت زيبنده نخواهد بود. برتن ناقصان، قباي کمال به طرز هنر ندوخته اند گرچه قرآن کريم که کلام خداي بي چون است، معارفي والاتر از شهود عارفان و فهم حکيمان و درک فقيهان و انديشه متکلمات و باور محدثان و يافته هاي مورخان و صدها فرزانه خردمند ديگر دارد، زيرا مجلاي متکلم نامتناهي هر آينه کلامي نامحدود خواهد بود، چنانکه درجات بهشت موعود، نامحدود به عددآيات قرآن کريم مي باشد و به قاريان آگاه به معاني و آشناي به احکام و حکم قرآن گفته مي شود (بخوان و بالا برو) و خواننده رسمي بهشتيان، داوود پيامبر است، ليکن اثر بارز و شاخص هنري آن همانا در اين است که از رهگذر فصاحت و کوي بلاغت که چهره خاص هنر سمعي است لطايف بلند عالم لاهوت را در پرده استبرقي عقل پيچيده، آنگاه در جامه پرنيايي مثال و خيال و وهم پوشانده، سپس در کسوت حريري آيه و سوره ارائه نموده، در اين حال جهانيان را به تماشاي آن فراخوانده و به تحدي و مبارزه دعوت کرده و عجز همگان را در ساحت قدس هنر ادبي خويش آشکار کرده و قبل از قيام قيامت، کوس (لمن الملک) سر داده و پاسخ اعتراف آميز وعجز آلود (لله الواحدالقهار) را از همگان دريافت مي نمايد.
آنچه سبعه معلقه را به زير مي کشد، هنر ادبي قرآن است و آنچه ديوار کعبه را از لوث معلقات سبع تطهير مي کند هنر است، چه اينکه آنچه بتکده را از بت ها پاک مي سازد تبر است که يکي به دست حضرت ابراهيم بت شکن خليل الرحمن انجام مي شود و ديگري به زبان حضرت محمد بن عبدالله حبيب الله منادي: (انا افصح من نطق بالضاد) صورت مي پذيرد، و سرکاميابي هنر قرآني و ناکامي هنر مزعوم و فاعل جاهلي آنست که هنر موهوم جاهلي از مرز سجع و قلمرو قافيه و منطقه عروض و ميدان تشبيب و غزل و صحنه قصيده خرافي و محدوده خيال و مثال متصل فراتر نرفت، ولي هنر ادبي و معقول الهي چنانکه قبلاً اشاره شد مراحل سه گانه عالم امکاني را در صعود و نزول بدون طفره و فتور پيموده و به خاکيان توان جهش به عالم فرشتگان داد و هرگونه خيال پردازي موهوم را محکوم کرد و هيچگاه از حق نگذشت و از باطل سراب گونه مدد نگرفت و با ظهورش نه مجالي براي جاهليت کهن ماند و نه موقعيتي براي جاهليت جديد: (قل جاء الحق و ما يبدء الباطل و ما يعيد)
هنر نظر به سراپاي او اگر افکند
زپاي تا سر او جملگي هنر بيند
هنرمند قرآني همان فرزانه جهان بيني است که هرگز به مکتب هاي الحادي اعتنايي ندارد و به ره آورد بي مايه مکتب هاي مادي چشم نمي دوزد و عشق ممدوح هنري و محمود ادبي را با شهوات مشئوم و مذموم بي هنري اشتباه نمي کند و ساکنان کوي عفاف را به بدحجابي يا بي حجابي که نفي عفاف را به همراه دارد دعوت نمي نمايد و مرغ باغ ملکوت را با نغمه سرد ناسوتيان سرگرم نمي کند و فرهنگ برائت از طبيعت و نزاهت از ماده را با آهنگ ناموزن خاکيان از ياد نمي برد و سرانجام تسليم بي هنر نادان نمي شود.
هنرمند کي زير نادان نشيند
که بالاي سرطان نشسته است جوزا
يعني در چهره گنبد مينا ستاره هايي که شکل خرچنگ و سرطان است بعد از ستاره هايي که شکل جوزا و گوسفند سياه- که در آن نقاط سفيدي است- واقع شده است. غرض آنکه هنر صادق را از کاذب جدا کردن، کار هنرمند الهي است، همان طور که تشخيص تشنگي صادق از کاذب به عهده پزشک معالج بيمار مجروح است و همان طوري که تميز صبح صادق از کاذب به عهده اخترشناس ماهر است و همان طور که تبيين اشک صادق و تفکيک آن از گريه کاذب مدعيان باطل، به عهده داوران ورزيده و قاضيان مجرب است. آري امتياز هنر صادق از کاذب نيز در اختيار متخصصان هنر الهي است که حق را از باطل و آب را از سراب جدا مي کنند و در پرتو تعليم روح نواز قرآني، پاک را از ناپاک تمايز مي بخشند: (ليميز الله الخبيث من الطيب).
نکته اي که عنايت به آن براي همه اديبان هنر دوست و هنرمندان ادب پرور سودمند است همانا اين است که: گرچه غالب هنرهاي پيروان (بودا) و (برهمن) در جامه تجسيم و مجسمه هاي بي روح خلاصه مي شود و نيز اکثر هنرهاي حاميان مسيح و پيروان عيسي (ع) در کسوت سنگ تراشي و پيکرهاي بي جان خاتمه مي پذيرد، ليکن بخش مهم هنر پيروان قرآن و حاميان اعجاز کلامي آن در ترسيم، تصوير، تمثيل، تشبيه هاي سمعي و بصري و بدون تجسيم متبلور مي شود که پيام خاص خود را به همراه دارد تا همگام ضمن بهره وري از هنر قرآن، در درياي مواج آن غوص کنند، بدون دغدغه غرق شدن و از شناي در آن آب حيات بدون آنکه گرفتار خفگي شوند، لذت ببرند.
اگر هنرمندي از رهگذر صوت حسن و نغمه غم زدا يا تصوير و ترسيم و تمثيل روح پرور، پيامي به گوش منتظران نداي غيب برساند و از کنگره عرش، صفير آشنايي به سمع مشتاقان کوي وصال واصل کند و در نتيجه گروهي را در دامن شرع مقدس به واجب و مستحب تربيت کرده و از حرام و مکروه رهايي بخشد، همانا هنر پرور اسلامي است.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 31