نقد و تحليل مباني اخلاق اشعري با رويكرد قرآني(2)


 

نويسندگان:مجيد ياريان كوپايي(1)، مهدي حسام هرندي(2)




 

مستندات قرآني جبريون و پاسخ آنها
 

جبريون در اثبات مدّعاي خويش، به آياتي از قرآن كريم تمسّك جسته اند؛ آياتي كه خداوند را خالق هر مخلوق و هر عملي دانسته، علم و اراده ي خدا را شامل بر همه ي موجودات برشمرده و حتي هدايت و ضلالت انسان ها را نيز به پروردگار عالم نسبت داده است. در اين مجال، به اجمال و اختصار، به تعدادي از اين آيات كه مورد استناد جبريون، قرار گرفته اشاره خواهد شد و شرح مختصري در رد و ابطال عقيده ي جبراگرايان، بيان خواهد گرديد.

الف) خالقيت مطلقه ي الهي
 

جبريون مي گويند: خالقيت مطلقه ي خداوند ايجاب مي كند كه هيچ انساني در مقابل او، خالق و موجد اعمال خويش نباشد و در اثبات ادعاي خويش، اصل «لا مؤثّر في الوجود الّا الله» را مطرح مي كنند. بر اين مبنا، خداوند خالق هر چيز، حتّي اعمال انسان است، و بدين صورت، نه اختيار براي انسان معنايي خواهد داشت و نه عقلي بودن حُسن و قبح.
در پاسخ به اين ديدگاه مي توان به اين نكته اشاره كرد كه اگر مؤثّر مطلق در عالم، خدا باشد، جريان ماده و حركت و علّت و معلول هاي مادي، قابل توجيه نيستند و اگر گفته شود تمام موجودات و حوادث از حركت ماده ناشي مي گردد و حركت در هر آن از خداوند سرازير مي شود، بايد در پاسخ گفت: حركت، حقيقتي واحد و تحوّل از حالي به حال ديگر است. اين حركت به خودي خود، نمي تواند باعث بروز اختلافات شگفت انگيز ماده و شؤون آن باشد. پس ماده اي بايد باشد تا با ريخته شده حركات در آن، اختلافات محسوس پديد آيد. حال،‌آيا اين ماده تأثيري در پديداري حوادث دارد؟ اگر ندارد، آثار گوناگون هستي از كجا پديده مي آيند و اگر دارد بنابراين، معناي «لامؤثر في الجواد الا الله» اين نيست كه خداوند به طور مستقيم، تمامي حوادث جهان هستي را به وجود مي آورد. خداوند، خود، ماده و حركت نيست كه تأثيرات مادي بيافريند، بلكه در موجودات، اقتضاءاتي نيز بايد موجود باشد. البته انسان به جهت فقر و نياز نمي تواند مخالف مشيّت الهي رفتار كند؛ امّا اگر فاعليت انسان براي حركات خود محدود بوده و مخالف مشيّت الهي نباشد، هيچ محذور منطقي براي خالقيت مطلقه ي او نخواهد داشت.
در اينجا به برخي از آيات كه در رابطه با خالقيت مطلقه ي الهي است، اشارتي خواهد رفت.
1ـ (قَالَ أَ تَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ وَ اللَّهُ خَلَقَكمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ)(3)
«[ابراهيم‏] گفت: «آيا آنچه را مى‏تراشيد، مى‏پرستيد، با اين كه خدا شما و آنچه را كه بر مي سازيد آفريده است.»
استدلال به آيه ي فوق، مربوط به كارهاي انساني از نظر جبر و اختيار نيست. حضرت ابراهيم(عليه السلام) خطاب به بت پرستان مي گويد: آيا آنچه را كه با دست خود مي سازيد عبادت مي كنيد، در صورتي كه خداوند شما را و آنچه را كه مي سازيد آفريده است؟ يعني مواد همين بت ها مخلوق خداوند است و سزاوار پرستش نيست. پس مراد، اينجا سنگ و چوب و مواد سازنده ي بت است، نه كارهاي اختياري انسان.(4)
به علاوه، اين آيه در نكوهش كساني است كه چيزهايي را كه خود مي تراشند مي پرستند و نبايد عبارت (وَ مَا تَعْمَلُونَ) را به معناي لفظي آن گرفت؛ بلكه بايد شيء مصنوع را در نظر آورد. معني آن اين است كه خدا ماده اي را كه شما به شكل بت در مي آوريد آفريده است. اين آيه ي شريفه، قول ما را تأييد مي كند: (يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشاءُ مِن محَارِيب وَ تَمَاثِيلَ)(5)؛ محراب از آن جهت كه ماده است كار خداست؛ زيرا خدا ماده را مي سازد، ولي اين انسان ها هستند كه به آن، صورت مي دهند. نجّار كه درب را مي سازد، تنها به آن شكل مي دهد، نه اين كه آن را از عدم بيافريند. بنابراين، معني آيه اين است: خدا شما را و ماده ي اشيائي را كه شما مي سازيد آفريده است.(6)
2ـ (قُلِ اللَّهُ خَلِقُ كلِّ شىْءٍ )(7)
« بگو خدا خالق هر چيزى است.»
3ـ (خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ)(8)
«همه چيز را خلق نمود.»
بر اين آيات (9) استدلال شده است كه چون خداوند، آفريننده ي تمام اشياء است و كارهاي انساني هم جز اشياء است، پس خداوند آفريننده ي كارهاي انساني است و اختياري در كار نخواهد بود.
اگر آن گونه كه جبريون مي گويند، خدا را خالق افعال انسان باشد پذيرش چنين انديشه اي به نتايج نامعقولي خواهد انجاميد؛ زيرا در ميان افعال ما كفر و الحاد و ظلم نيز هست. آيا مي توان خدا را از بابت خلق چنين اعمالي ستود؟ اين آيات در صدد بيان عظمت خداوند در خلقت تمام موجودات است.اگر اين خلقت، شامل افعال اختياري انسان نيز بشود و خدا خالق ظلم و تباهكاري ها باشد، با عظمت و كبريايي او منافات خواهد داشت.
بايد آيه را به اين صورت تفسير كرد كه آفرينش در اينجا متوجّه نظم كلّي جهان است، نه افعال انساني. جبريه ادعا مي كنند همچنان كه همه ي آسمان ها و زمين آفريده ي خداست، افعال ما نيز آفريده ي اوست. چنين تصوري مقرون به حقيقت نيست و بديهي است كه آفرينش همه ي افعال ما خلاف مصلحت عمومي است.(10)
نكته ي ديگر اين كه اين عبارت كه «خداوند آفريننده ي همه ي اشياء است» با قرينه ي جملات قلبي كه مي گويد: «آنان براي او شركا قرار مي دهند» در مقام توبيخ است. بدين معنا كه همه ي آنها مخلوق اويند، چگونه مي توانند شريك او باشند. بنابراين، كارهاي اختياري انسان، مخلوق خداوند نيست و اين آيات، ناظر بر تمام موجودات به غير از كارهاي اختياري انسان است.(11)
خداوند در نزديك به سيصد آيه از آيات قرآن كريم، كارهاي انسان ها را به خودشان نسبت مي دهد؛ (12) چنان كه مي گويد: (كلُّ نَفْسِ بِمَا كَسبَت رَهِينَةٌ)(13)؛ « هر كس در گروه اعمال خويش است.» در بسياري از اين آيات (14)، عذاب الهي، نتيجه ي كردار خود بندگان به حساب آمده است: (ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظلَمُوا ذُوقُوا عَذَاب الخُْلْدِ هَلْ تجْزَوْنَ إِلا بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ)(15)؛«پس به كسانى كه ظلم كردند گفته شود عذاب جاويد را بچشيد؛ آيا جز به كيفر آنچه به دست مى‏آورديد عذاب مى‏شويد؟»
آيات ديگري (16) نيز وجود دارند كه ظلم را از خداوند نفي كرده و به بندگان نسبت مي دهد: (فَمَا كانَ اللَّهُ لِيَظلِمَهُمْ وَ لَكِن كانُوا أَنفُسهُمْ يَظلِمُونَ)(17)؛ «خدا بر آن نبود كه به آنان ستم كند، ولى آنان بر خود ستم روا مى‏داشتند». اگر ظلم در نزد خدا تا اين حد قبيح و مذموم است، چه ظلمي بالاتر از اين كه خداوند، خود، مردم را به معصيت وا دارد. انسان، خود به اختيار خود مي تواند راه خويش را انتخاب نمايد: (إِنَّا هَدَيْنَاهُ السبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً)(18)؛ «ما راه را به او نموديم، يا سپاسگذار خواهد بود يا ناسپاس.» بنابراين، اين ديدگاه كه كار انسان را از همه جهت به خدا نسبت مي دهد از نظر قرآن كريم به كلّي محكوم و مردود است.
4ـ (رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسلِمَينِ لَك)(19)؛
«پروردگارا، ما را تسليم فرمان‏ خود قرار ده.»
جبرگرايان مي گويند: اين فرمانبرداري (اسلام)، فعل آفريده ي خداست و بنابراين همه ي افعال ما آفريده ي خداست.
در پاسخ بايد گفت: اگر چنين باشد ديگر دليلي ندارد كه خداوند ما را ستايش يا نكوهش كند. با اين همه، او وعده داده است كه به كساني كه از او فرمانبرداري مي كنند، پاداش مي دهد و نافرمان را به كيفر مي رساند.
از ديدگاه معتزله، ايمان، حالتي دروني و تجلّي نيّات انسان است و اگر بي رغبتي نسبت به باور را در درون خود احساس كنيم، ايمان زايل مي شود. پس نبايد اين فرمانبرداري يا سرپيچي را به خدا باز گرداند، بلكه بايد آن را فعلي از روي كمال اختيار و متعلّق به خود بدانيم كه مبتني بر اراده ي ماست. بنابراين، بايد اين آيه ي شريفه را چنين معنا نمود: «پروردگارا! به ما عنايت و رحمت فرما تا بر تو توكّل كنيم و به تو ايمان آوريم.» ايمان، مخلوق خدا نيست، بلكه مكتسب انسان است. در زبان عربي هم معمول است كه شايستگي عمل را به كسي نسبت مي دهند كه وسايل اجزاي آن را فراهم مي آورد. ايمان، عمل خدا نيست، بلكه خداوند، اسباب آن را فراهم مي گرداند تا انسان به اختيار خودش ايمان آورد.(20)
5ـ (وَ جَعَلْنَا فى قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً )(21)
«در دلهاى كسانى كه از او«حضرت عيسي (عليه السلام) تبعيت نمودند رأفت و رحمت نهاديم»
جبريون مي گويند: مسيحيان هيچ قابليت رأفت ندارند؛ چرا كه رأفت و رحمت، فعل خداست و در اين آيه نيز، خداوند،رأفت را به خود نسبت داده است.
در پاسخ بايد به اين نكته توجه داشت كه آيات ديگري نيز وجود دارد كه مؤمنان را از ترحم و رأفت نسبت به گنهكاران منع مي كند: (وَ لا تَأْخُذْكم بهِمَا رَأْفَةٌ فى دِينِ اللَّهِ)(22)؛ « در دين خدا، نسبت به آن دو (زاني و زانيه) دلسوزى نكنيد»اگر رأفت فعل خداست چرا در اين آيه، خداوند آن را منع مي كند؟ بنابراين اين گناهكار است كه فاعل فعل خويش است.(23)
6ـ (وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كثِيراً مِّنَ الجِْنِّ وَ الانسِ )(24)
«و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريده‏ايم.»
اين آيه هم هيچ دلالتي بر جبر ندارد؛ زيرا لام در (لِجَهَنَّمَ) لام علّت نيست كه علّت آفريدن آنان را به جهنّم رفتن قلمداد كرده باشد، بلكه لام براي نشان دادن عاقبت زندگي آنهاست. به عنوان مثال، وقتي مي گويند: «لدوا للموت وابنو للخراب» مراد اين نيست كه به خاطر مردن بزاييد و به خاطر خراب شدن بسازيد، بلكه آخر تمام زندگي ها، مرگ و آخر همه ي آبادي ها ويراني است. اين آيه، عاقبت عده ي زيادي از جن و انس را جهنم مي شمارد و بدين معنا نيست كه خداوند، آنها را براي رسيدن به اين غايت مجبور كرده است، بلكه اينان به اين دليل به جهنّم مي روند كه دل هاي خود را تاريك، چشمان خود را كور و گوش هاي خود را ناشنوا ساخته اند و وسايل فهم و درك خود را با معاصي از كار انداخته اند.(25)
7ـ (وَ أَنَّهُ هُوَ أَضحَك وَ أَبْكَى)(26)
«و هم اوست كه مى‏خنداند و مى‏گرياند.»
از اين آيه چنين استفاده مي كنند كه خدا خالق خنده و گريه است و اين دو از افعال انساني هستند؛ بنابراين، انسان در افعال خويش اراده اي ندارد.
در پاسخ بايد گفت: در خنده، ميان حركت لب ها و چشم ها از يك سو و حالت رواني انسان از سوي ديگر تمايز است، كه بخشي مربوط به خدا و بخشي مربوط به ماست. خداوند به نحو كلّي، حالات شادي و غم را آفريده است. ما مي خنديم و مي گرييم، بر حسب آن كه حالت دروني ما مستعد آن باشد، ولي به هيچ وجه مجبور به آن نيستيم. آنچه مؤيّد اين معني است اين است كه اگر بترسيم، از خنديدن باز مي ايستيم. به همين دليل، خداوند، افعال انسان را ياري و تقويت مي كند، ولي خالق افعال او نيست.(27)

پي نوشت ها :
 

1ـ كارشناس ارشد فلسفه و كلام اسلامي دانشگاه اصفهان.
2ـ دانش آموخته حوزه ي علميه ي اصفهان و دانشجوي كارشناسي ارشد كلام اسلامي مركز تخصصي حوزه ي علميه.
3ـ صافات /95 و 96.
4ـ جعفري؛ محمّد تقي، جبر و اختيار، صص 215 -217.
5ـ سبا/13. ترجمه: براي «سليمان (عليه السلام) هر چه مي خواست از محراب ها و تنديس ها مي ساختند.»
6ـ بوعمران، مسأله اختيار در تفّكر اسلامي، صص 120 و 121.
7ـ رعد /16.
8ـ انعام /101.
9ـ آيات ديگري نيز وجود دارد كه خالقيت مطلقه را به خدا نسبت مي دهند كه آنها نيز به همين صورت تبيين مي گردد، مانند: انعام /101 و 102، زمر /62، غافر /62، فرقان /2 و...
10ـ بوعمران، مسأله ي اختيار در تفّكر اسلامي، ص 121.
11ـ جعفري محمّد تقي، جبر و اختيار، صص 217 و 218.
12ـ‌ از جمله ي اين آيات، مي توان به آيات ذيل اشاره نمود: بقره /225، 81، 79، و 281، نساء/ 62 و 111، انعام / 120، 70 و 164، نور /11، 24، رعد / 33، قصص /47، روم / 36 و 41، غافر / 17، يس /65، شوري /30، 22و 48، زمر /48 و 51، يونس / 8 و 52 و...
13ـ مدثر /38.
14ـ آيات ذيل، از آن جمله اند: آل عمران /181، عنكبوت /55، سجد /:14 و 20، سبا /42، زمر /24 و...
15ـ‌ يونس /52.
16ـ به چند مورد از اين آيات اشاره مي شود : نساء/4، توبه /7، روم /41، زمر /51 و...
17ـ توبه /70.
18ـ انسان /3.
19ـ بقره /128.
20ـ بوعمران، مساله اختيار در تفكر اسلامي، صص 123 و 124.
21ـ حديد /27.
22ـ نور /2.
23ـ بوعمران، مسأله اختيار در تفّكر اسلامي، ص 125.
24ـ‌ اعراف /179.
25ـ ‌جعفري، محمّد تقي، جبر و اختيار، ص 234.
26ـ نجم/43.
27ـ بوعمران، مسأله اختيار در تفّكر اسلامي، صص 125 و 126.
 

منبع: فصلنامه تخصصي اخلاق شماره 20