مدلها و پارادايم ها در علوم تجربي و دين (1)


 

نويسنده: *دکتر حسين متفکر




 

مقدمه
 

در اين مقاله، برخي توازن ها ميان روش هاي علوم تجربي و روش هاي دين و بيشتر مسيحي بررسي مي شود. اين مقاله روايت اشتراکات و توازي هاي روش شناختي در مدل تعامل و گفتگو را بسط مي دهد. در حالي که طرفداران مدل استقلال و جدايي علم تجربي و دين صرفا تفاوت هاي علم تجربي و دين را مدنظر قرار مي دهند، مدافعان مدل تعامل و گفتگو معمولاً به شباهت ها اشاره مي کنند.
در اينجا بحث با مقايسه ميان ساختارهاي کلي انديشه علمي آغاز شده سپس نقش مدل هاي مفهومي در هر دو حوزه تحليل مي شود. به دنبال آن، خلاصه اي از بحث درباره نقش پارادايم ها در علم تجربي و برخي تعامل ها و توازي ها ممکن در دين مطرح خواهد شد.
در اين قسمت به مدل ها و پارادايم ها در علوم تجربي مي پردازيم و در قسمتهاي بعدي به مدل ها و پارادايم ها در اديان نظري خواهيم افکند.
واژگان کليدي: مدل، پارادايم، علم، دين

الف- ساختار علم تجربي
 

نخست به ارتباط ميان برخي مولفه اساسي علم، يعني داده ها(data) و اطلاعات(Information) و نظريه ( Thcory) توجه مي کنيم. [1]

1- نظريه و داده ها در علم تجربي
 

مولفه هاي بنيادي در علم تجربي جديد عبارت اند از:1- مشاهده هاي خاص و داده هاي تجربي. 2- مفاهيم کلي و نظريه ها. چگونه نظريه ها با داده ها ارتباط پيدا مي کنند؟از دوران «بيکن» و «ميل» (پيروان)ديدگاه استقرايي(inductive view) بر اين باور بوده اند که دانشمند(کار خود را)با مشاهده ها آغاز مي کند و با تعميم الگوهاي موجود در داده ها، نظريه ها را صورت بندي مي کند(اين نکته در نمودار 1 با فلش رو به بالا از داده ها به سمت نظريه ها نشان داده شده است). اما اين ديدگاه، ناکافي است زيرا نظريه ها، متضمن فرضيه ها و مفاهيم بديعي هستند که در داده ها يافت نمي شود. آنها غالباً به موجودات و روابطي که مستقيما مشاهده شدني نيستند، اشاره مي کنند.

نمودار1- ساختار علم
 

بدين سان، در اين نمودار، هيچ خط رو به بالا و مستيمي که بيانگر استدلال منطقي از داده ها به نظريه ها باشد وجود ندارد؛ بلکه فقط خطي غير مستقيم در سمت چپ نمودار، نمايانگر تاثير تخليل خلاق(Creative imagination) است که براي آن، هيچ قانوني را نمي توان به دست دهيم. غالبا يک رابطه يا مفهوم جديد در وهله نخست از راه تمثيل با مفهوم يک رابطه آشناتر تصور مي شود ـ البته همراه با اصلاح يک انطباق جديد. در بيشتر موارد، تمثيل(analogy)، به طور سيستماتيک به صورت يک مدل مفهومي (Conceptual model) از موجودي مفروض ـ که مستقيما مشاهده پذير نيست بسط مي يابد. اين مدل به صورت بندي براي يک نظريه تعميم يافته و انتزاعي مي انجامد. مثلاً در مورد گاز چنين بود که مدل توپ بيليارد، ذاتي ناديدني را براي گاز فرض مي کرد که تصور مي شد مانند توپ هاي بيليارد با يکديگر برخورد مي کنند.
با استفاده از اين مدل، نظريه جنبشي گازها(Kinetic theory of gases) بسط يافت.
براي آنکه نظريه اي از لحاظ علمي سودمند باشد لازم است به طور تجربي آزموده شود. هر نظريه، ما را به پيش بيني مشاهده ها، به جاي برخي ديگر، هدايت مي کند. اين همان نگرش فرضي ـ قياسي(hypothetic ـ deductive) به علم تجربي است که در نمودار 1 با فلش رو به پايين از نظريه به سمت مشاهده داده شد. مقام و زمينه کشف(context of discovery) (سمت چپ نمودار)با مقام و زمينه توجيه(contexof justication) (فلش روبه پايين) تفاوت دارد. اگر نظريه يا فرضيه اي معتبر باشد آنگاه الگوهاي مشاهدتي خاصي انتظار مي رود ـ هر چند روند استدلال همواره مستلزم تنوعي از پيش فرض ها، فرضيه هاي کمکي(aucxiliary,hypotheses)، و قوانين مطابقت(Rules of correspondence) است که روابط متعلق به نظريه و مشاهده را با يکديگر پيوند مي دهند. در مورد نظريه جنبشي گازها، مي توانيم تغيير در اندازه حرکت ذرات فرضي را هنگام برخورد با ديواره هاي ظرف محاسبه کنيم. اگر ذاتي بسيار خرد را فرض کنيم که با يکديگر برخوردهاي کاملا کشسان دارند، آنگاه مي توانيم قانون بويل(Boyles Law) را حجم و فشار مشاهده شده نمونه اي از گاز را به هم مرتبط مي سازد به دست آوريم. تاييد اين گونه استنتاج ها حداقل به طور موقت، ما را به سوي پذيرش يک نظريه سوق مي دهد.
اين گونه ديدگاه «فرضي ـ قياسي» در دهه 1950 و در اوايل دهه 1960در فلسفه علم، غالب بود. براساس اين ديدگاه، چنين فرض مي شد که داده ها را مي توانيم با زبان مشاهده، که آزاد از هر گونه نظريه باشد توضيح دهيم و نيز فرض مي شد که نظريه هاي بديل و رقيب در قبال اين گونه از دادها، درستي يک نظريه را اثبات نمي کند(زيرا شايد نظريه هاي ديگري وجود داشته باشند که آنها نيز با داده ها اثبات نمي کند(زيرا شايد نظريه هاي ديگري وجود داشته باشند که آنها نيز با داده ها موافق باشند)اما کارل پوپر(Karl Popper) و ديگران ادعا کرده اند که مخالفت با داده ها به طور قطعي بطلان يک نظريه را به ثبوت خواهند رساند. البته تحقيقات در تاريخ علم تجربي بر اين ادعا سايه اي از ترديد افکنده است. [12]
در برخي موارد، داده هاي ناسازگار را از راه مطرح ساختن فرضيه هاي کمکي و استعجالي(«ad hoc»موردي=) به هماهنگي با نوعي پيش بيني نظري وا مي داشتند. مخالفان اوليه اختر شناسي کپرنيکي گفتند اين فرضيه که زمين به دور خورشيد مي چرخد بايد نادرست باشد زيرا موقعيت ظاهري ستارگان نزديک، نسبت به ستارگان بايد نادرست باشد زيرا در موقعيت ظاهري ستارگان نزديک، نسبت به ستارگان دور، هيچ تغيير سالانه قابل مشاهده اي وجود ندارد. اما کپرنيک با ارائه اين فرضيه که: «همه ستارگان، در مقايسه با بزرگي منظور مه شمسي، بسيار دور هستند»؛ اعتراض فوق را وارد ندانست(در آن دوران، هيچ شاهد مستقلي براي اين فرضيه وجود نداشت). در ديگر موارد تاريخي، يک نظريه را بدون تعديل و اصلاح محفوظ نگه مي داشتند و داده هاي ناسازگار را صرفا به عنوان ناهنجاري تبيين نشده (unexplained,anomaly) کنار مي نهادند. نيوتن در کتاب اصول خويش پذيرفت که حرکت مشاهده شده اوج مدار بيضوي ماه (دورترين نقطه فاصله گيري ماه از زمين)در گردش هاي متوالي، دو بار رخ مي دهد که اين حقيقت را نظريه او پيش بيني کرده بود. تا شصت سال، اين عدم توافق که بسيار فراتر از محدوديت هاي خطاي تجربي بود، توجيه شدني نبود اما هرگز آن را براي ابطال نظريه مزبور به کار نگرفتند.
ما هرگز نمي توانيم يک نظريه را به تنهايي بيازماييم بلکه هر نظريه صرفا به عنوان بخشي از شبکه نظريه ما(Network theories)، آموزن پذير است.
اگر هماهنگي يک نظريه با داده ها در يک مورد، ناکافي باشد، معمولاً مي توانيم ديگر اجزاي اين شبکه را براي بهبود اين هماهنگي تنظيم کنيم.
نظريه هايي که شرايط و روابط آنها از مرزهاي مشاهداتي دورند، فقط با داده ها، تعيين نمي يابند. [13] به طور طبيعي، هنگامي که نظريه اي را به عنوان «پيش زمينه» فرض کرده و آنها را بدون مشکل تلقي مي کنيم.
در بسياري از بحث هاي علمي، طرف هاي رقيب درباره اغلب اين پيش فرض ها توافق دارند و در نتيجه آنان مي توانند درباره انواع داده هاي تجربي که هر دو طرف، آنها را به مثابه آزموني سرنوشت ساز براي داوري ميان نظريه هاي رقيب وانهند پذيرفت، اتفاق نظر داشته باشند. اما در برخي موارد، دو نظريه که هر يک داراي چشم اندازي وسيع اند ـ مستلزم شيوه هايي مختلف براي تفسير داده ها با انواع گوناگوني از تبيين ها، همبسته اند. در اين موارد، هيچ داوري ساده تجربي، ممکن نيست.
گذشته از اين، همه داده ها، انباشته از نظريه(theory ـ laden) اند. در واقع، هيچ «زبان مشاهدتي» که عاري و آزاد از نظريه(theory ـ free) باشد وجود ندارد. نظريه ها از راه هاي بسياري بر مشاهده تاثير مي نهد(همان گونه که در سمت راست نمودار 1 نشان داده شد). گزينش پديده ها براي مطالعه و نيز انتخاب متغير هايي که براي اندازه گيري، مهم تلقي مي شوند، وابسته به نظريه اند. شکل پرسش هايي که مي پرسيم، نوع پاسخ هايي را که دريافت مي کنيم معين مي کند. نظريه ها، در مقبولات ما درباره عملکرد ابزارهايمان و نيز در زباني که مشاهده ها با آن گزارش مي شوند انعکاس مي يابند. [14] اين تبيين، با تبيين تجربه گرايانه که در آن، ساختار معرفت بر پايه استوار «حقايق غير متحول» بنا مي شود، تفاوت دارد.
علاوه بر اين، شي اي که مشاهده مي شود شايد با خود روند مشاهدهprocess of(observation) تغيير يابد. اين امر، به ويژه در جهان خرد فيزيک کوانتومي و در شبکه هاي پيچيده اکوسيستم ها، مشکل آفرين است.
ما مشاهده کنندگاني مجاز و مستقل از اشياي مشاهده شده نيستيم. ما مشاهده کنندگاني، «سهيم» به شمار مي آييم که بخشي از يک سيستم تعاملي را تشکيل مي دهيم.
تامس کوهن(Thomas Kuhn) احتجاج کرده است که داده هاي علمي به شدت به پارادايم هاي غالب وابسته اند. همانگونه که شاهد بوديم، «پارادايم» مجموعه اي از پيش فرض هاي مفهومي و روش شناختي به شمار مي آيد که در نمونه اي از کار علمي تجسم يافته است ـ مانند مکانيک نيوتوني در قرن هجدهم يا نسبيت و فيزيک کوانتومي در قرن بيستم. يک پارادايم به طور سودمند، پرسيده شوند و انواع تبيين هايي را که بايد جويا باشند معين مي کند. دانشجويان از راه نمونه هايي استاندارد، مي آموزند چه انواعي از موجودات در جهان وجود دارند و چه روشهايي براي بررسي آنها مناسب است. تغيير يک پارادايم يک انقلاب علمي، به شمار مي آيد به عبارت ديگر، يک گذار بنيادي در «تخيل علمي»(Scientific imagination) است که با داده هاي تجربي يا معيارهاي متعارف پژوهش به روشني مشخص نمي شود. بدين سان، پارادايم هاي پذيرفته شده، در مقايسه با نظرهاي خاص، در برابر تغييرات مقاوم ترند و براندازي آنها دشوارتر است. پارادايم ها، فراورده هاي جوامع تاريخي خاص به شمار مي آيند. [15] در اينجا نوعي تخالف ميان زمينه گرايي(Contextualism)، تاريخ گرايي(historicism) و نسبي گرايي از يک سو با فرماليسم(formalism) (=صورت گرايي) و تجربه گرايي(empiricism) در تبيين پوپر، از سوي ديگر، مشاهده مي کنيم.
براي ارزيابي نظريه ها در پژوهش عادي علمي، چهار معيار وجود دارد:
1- توافق با داده ها(agreement with data). اين، مهم ترين معيار به شمار مي آيد هر چند هرگز درستي يک نظريه را اثبات نمي کند، زيرا ممکن است بنظريه هاي ديگري که تاکنون مطرح نشده اند به همان اندازه و يا بهتر، با داده هاي توافق داشته باشند. نظريه ها هيچگاه به سبب داده هايي که به دست مي آيند، به نصاب تعيين نمي رسند. همچنين عدم توافق با داده ها، ثابت نمي کند که نظريه، نادرست است زيرا با تعديل هاي موردي(ad hoc) يا ناهنجاري هاي تبيين شده، مي توان تا مدت ها با مدارا و تساهل برخورد کرد. اما توافق با داده ها و موفقيت در پيش بيني، به پيش بيني پديده هاي بديع که قبلا انتظار آن نمي رفت، تاييد بسيار موثري را از نظريه به عمل مي آورد.
2- انسجام(coherence): يک نظريه با ديگر نظريه هاي پذيرفته شده بايد هماهنگ و مسنجم با شد و در صورت امکان، از نظر مفهومي با آنها ارتباط متقابل داشته باشد. دانشمندان همچنين براي «انسجام دروني» و سادگي يک نظريه (سادگي ساختار صوري آن، کم ترين تعداد فرض هاي مستقل يا موردي، آراستگي زيباشناختي، تقارن انتقالي(transformational symmetry)،و مانند آن) ارزش قائل اند.
3- گسترده(scope). درباره نظريه ها مي توانيم بر اساس جامعيت يا مشمول آنها داوري کنيم. يک نظريه در صورتي ارزشمند است که يا قلمروهايي را که قبلا مجاز بوده آن يکپارچه سازد، يا با تنوعي از انواع شواهد، تاييد شود؛ و يا اينکه در دامنه ـ هاي گسترده اي از متغيرهاي مربوط اعمال پذير باشد.
4- باروري(fertility). يک نظريه نه تنها با دستاورد هاي گذشته بلکه با توانايي هاي کنوني و نويد آينده آن در فراهم ساختن چارچوبي براي يک برنامه پژوهشي در حال پيشرفت، ارزيابي مي شود. آيا نظريه در تشويق براي تبيين نظري بيشتر، و در توليد فرضيه هاي جديد، و نيز براي پيشنهاد آزمايش هاي جديد، سودمند است؟ در اينجا فعاليت مستمر پژوهشي جامعه علمي، محل توجه است نه ثمر پاياني کار و تلاش آنها.
تفکر غرب در بردارنده سه ديدگاه اصلي درباره صدق(truth) است و هر يک از اين ديدگاه ها بر معيار خاصي از فهرست بالا تاکيد مي کنند. ديدگاه مطابقت(Correspondence) مي گويد: يک گزاره در صورتي صادق است که با واقعيت مطابقت داشته باشد. اين ديدگاه همان فهم عرفي از صدق است.
گزاره«باران مي بارد» در صورتي صادق است که در واقع، باران ببارد. اين همان موضعي است که رئاليسم کلاسيک(Classical realism) آن را اختيار مي کند و همان گونه که در معيار نخست مشخص شد به نظر مي رسد اين ديدگاه با جنبه تجربي علم، سازگار است يعني: نظريه بايد با داده ها، توافق داشته باشند. اما گفتيم هيچ داده اي عادي و آزاد از نظريه وجود ندارد که يک نظريه را بتوانيم با آن بسنجيم. بسياري از نظريه ها، هوياتي ناديدني را قرض مي گيرند که تنها ارتباطي غير مستقيم با داده هاي مشاهده پذير دارند. ما دسترسي مستقيم به واقعيت نداريم تا آن را با نظريه هاي خود بسنجيم.
ديدگاه انسجام مي گويد مجموعه اي از گزاره ها در صورتي صادق است که جامع و از نظر دروني منسجم باشد. عقل گرايان(rationalists) و ايدئاليست هاي فلسفي(philosophical idealists) اين ديدگاه را اختيار کرده اند و به نظر مي رسد اين ديدگاه با جنبه نظري علم، سازگار باشد. گفتيم يک نظريه منفرد را هرگز نمي توانيم به صورت مجاز و به تنهايي ارزيابي نماييم بلکه صرفا به عنوان بخشي از «شبکه نظريه ها(intwork of theories) قابل ارزيابي است.
از اين رو، گستره يک نظريه را بايد همراه با انسجام آن ملاحظه کرد. اما اين موضع نيز مسئله آفرين است چرا که در حوزه اي معين ممکن است بيش از يک نظريه که از انسجام دروني(internally coherent)، برخوردار است، وجود داشته باشند.
گذشته از اين، سرشت داوري هايي که درباره انسجام دروني صورت مي گيرد متفاوت است و نمي تواند در آن ادغام شود. علاوه بر اين، واقعيت، نسبت به آنچه عقل گرايان مي پندارند متناقض نماتر و کمتر منطقي به نظر مي رسد.
ديدگاه پراگماتيک(pragmatic) (=عمل انديشانه) مي گويد يک نظريه در صورتي صادق است که درعمل، کارايي داشته باشد و ما بايد درباره آن از راه پيامدهايي که دارد، داوري کنيم. آيا يک «ايده» سودمند و مبين(suggestive) است و دربرآورد نيازها و علايق فردي و اجتماعي، مفيد است؟
ايده ها و نظريه ها در اوضاع و شرايط خاص، راهنمايان عمل اند.
ابزارنگاران(instrumentalist) و تحليل گران زباني(Linguistic analysts) معمولاً پرسش هاي مربوط به صدق را کنار مي نهند و تنها درباره کارکردهاي گوناگون زبان سخن مي گويند. اما آنها غالبا ديدگاهي پراگماتيک را درباره زبان اختيار مي کنند. در تز«کوهن» مبني بر اينکه پژوهش علمي عبارت است از حل مسئله در زمينه تاريخي خاص و در چارچوب «جامعه پارادايم خاص»؛ عنصري پراگماتيک وجود دارد. اين جنبه از علم، در آخرين معيار مذکور در فهرست ما يعني «باروري»، منعکس است. اما صرف پذيرش اين معيار، ناکافي است. اينکه يک ايده، کارآمد يا باور باشد همچنان مبهم باقي مي ماند مگر آنکه اين مفاهيم را به کمک ديگر معيارها مشخص تر کنيم.
نتيجه گيري خاص من آن است که معناي صدق، مطابقت با واقعيت است اما به دليل آنکه واقعيت براي ما دسترس ناپذير است معيارهاي صدق بايد در بردارنده همه چهار معياري که پيش از اين ذکرشد، باشند. معيارهاي مزبور اگر با هم در نظر گرفته شوند، بينش هايي معتبر را در همه اين ديدگاه ها درباره صدق شاملمي شودند. ممکن است در مرحله خاصي علمي، هر يک از اين معيارها، نسبت به ديگري از اهميت بيشتري برخوردار باشند. از آنجا که «مطابقت» به عنوان تعريف «صدق»،اختيار شده است، روايتي از رئاليسم به شمار مي آيد.
البته اين، نوعي رئاليسم نقادانه(critical realism) است، زيرا آميزه اي از معيارها در آن به کار گرفته مي شود.
در مجموع، علم تجربي به «يقين» منجر نمي شود. نتايج علم تجربي همواره ناتمام(incomplete)، موقتي و در معرض بازنگري(revision) است.
نظريه ها با گذر زمان تحويل مي پذيرد و ما بايد انتظار داشته باشيم نظريه هاي جاري، اصلاح يا کنار گذاشته شوند ـ همان گونه که نظريه هاي گذشته چنين شدند. اما علم تجربي با مجموعه اي پيچيده از معيارها، شيوه هاي موثقي را براي آزمون و ارزيابي نظريه ها ارائه مي کند.
ما، در آينده، نقش و داوري شخصي سنت هاي جوامع علمي خاص را در به کارگيري اين معيارها بررسي خواهيم کرد.

پي نوشت ها :
 

1- Ian G.Barbour, Issues in Science and Religion (Englewood Cliffs, NJ: Prentice ـ Hall, 1996). And Myths , Models , and paradigms(New York: Harper & Row , 1974 ). The original passages are identified in the notes below.
2- Carl G. Hempel philosophy of Natural Science Englewood Gliffs, NJ: prentice ـ Hall , 1966)؛ Karl R.Popeer, the Logic of Scientitic DiScovery (London: Hutchinson's Univ, Library , 1956)
3- W.V.Qunine, ـ Two Dogma of Empiricism, in his From Logical Point view" 2d.ed(New York: Harper Torch books.1963)
4- N.R.Hanson. Patterns of DiScovery Cambridge: cambridge University Press , 1958)؛ Micheal Polanyi , Personal K nowledge ( Chicago: Univ. of hicago press, 1958).
5- Thomas S.Kuhn, the Structure of Scientific Revolutions , 2d Ed(Chicago: Univ. of Chicago Press 1970).
6- براي نمونه، بنگريد به:
Fredrick G ـ string. Understanding Religius Life. ( Belmont , CA ; Dichkenson, 1976 ); Ninian Smart. Worldviews ( New York: charles Scribner's Sons, 1983).
7- Mireca Eliade , the Sacred and the Profane. Trans. W. Trask (New York: Harcourt. Brace & World , 1959 )
8- Bgagavad Gita trans. Swami Prophanananda and Christopher Isherwood (New York: New American Library , 1972 ); David Kinsley , Hinduism (Englewood Cliffs , NJ: Prentice ـ Hall , 1982)
9- IN Myths , Models. and Paradigms, chap. 3, I diacua writing on aci ـ ntifc modC" Is by Mary H , Max Blach , Richard B th W' t r Achintal: in and oth n also W.H.the , ij., RI) / , of A McwI.... i and Mrlap/aor in 51 Iina ( Nrw York ; ril: an El , 1974 ).
10- Niels Bohr , Atomic and Theory and the Description of Nature. Cambridge. Cambridge Univ. Press , 1934 )P.96.
11- بنگريد به:
Barbour , Issues in Science and Religion , pp. 72 ـ 162: also , myths , Models. And Paradigms. Pp. 34 ـ 38.
12- Larry Laudan , a Confutation of Convergent Realism , " in Scientific Realism... Ed Jarret Leplin ( Brelclcy and Los Angeles: Univ. Of California Press , 1984 ).
13- Ian Hacking, Representing. and Interventing Cambridge: cambidge unive. press 1983 ; Micheal Devitt. Realism. and Truth (Princition Univ. Press 1984 ) , James T.cushing , C.F.Delaney , and Gray Gutting , cds., Science and Reality ,(Notre dame Unvi. of Notre Dame Press. 1984); Ron Harry , Varietties of Realism. ( Oxford: Basil Blackwell , 1986 ) ; and Hilary Putnam. The Many Faces of Realism , (Lasalle II: Open Court , 1986 ).
14- Ernan McMullin. " A Case for Scientific Realism , " in Scientific Realism , ed. Leplin , p. 39
15- Myths , Models and Paradigms. 4 , 1 discuss the writings of Ian Ramscy and Fredrick Ferre on models in religion , and I develop a theory of religious models. There is some discussion of models in Earl MacComac. Metaphor and Myth in Science and Religion ( Durtham , NC: Duke Univ. Press. 1976 ).
16- Richard Braithwaite , An Empiricist's View of the Nature of Religious Belief (Cambridge: Cambridge Univ, 1955 ): see William H.Austin. The Relevnce of Natural Science and Theology (London: Macmillian. 1976 ) , chap 3.
17- Janet Soskive , Metaphor and Religious Language (Oxford: Clarmont Press , 1985 ).
18- FrankBrown ,"Transfiguration: Poetic Metaphor and Theological Reflection ". Journal of Religion 62 (1982 ): 39 ـ 56 ; also his Transfiguration: Poetic Metaphor and the Language of Religious Belief ( Chapel Hill: Univ. of North Carolina Press , 1983)
 

منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 14و15