مدلها و پارادايم ها در علوم تجربي و دين(3)


 

نويسنده: دکتر حسين متفکر




 

ج:نقش پارادايم
 

علاوه بر توازي هايي که در ساختارهاي پژوهشي علمي و ديني و نيز در نقش مدل هاي تخيلي مطرح اند، بعضي مشابهت هاي جالب در نقش پارادايم ها در هر دو حوزه وجود دارند که بايد بررسي شوند. ما به ترتيب، پارادايم ها را در علم تجربي و دين به طور کلي و سپس در تفکر ديني مد نظر قرار خواهيم داد.

1- پارادايم ها در علم تجربي
 

تامس کوهن پارادايم ها را به عنوان «نمونه هاي استاندارد کار علمي تعريف مي کند که مجموعه اي از مقبولات مفهومي و روش شناختي را مجسم مي سازد».
او در پي نوشت ويراست دوم کتابش، چند ويژگي را که قبلا يک جا بدان ها پرداخته بود از يکديگر متمايز ساخت(الف) سنت پژوهش، (ب) مقبولات متافيزيکي (metaphysicsl assumptions) که تلويحا در مفاهيم بنيادي آن سنت، وجود دارند. «نمونه هاي کليدي»، مانند کار نيوتن در مکانيک، تلويحا نوع تبيين هايي را که دانشمندان بعدي بايد جويا شوند مشخص مي سازند. آنها مقبولاتي را در اين باره که چه انواعي از موجودات در جهان وجود دارند شکل مي دهند و نيز معين مي سازند چه روش هاي پژوهشي براي مطالعه آنها مناسب است و چه اموري را بايد به عنوان داده ها(data) تلقي کرد. پارادايم، براي جامعه در حال پيشرفت، چارچوبي را براي «علم تجربي عادي» فراهم مي سازد. تعليم علم، آموزش روال کار دانشمندان رسمي و نيز آموزش راه و رسم هاي تفکر است که اين راه و رسم ها در متن هاي استاندارد درسي ارائه شده اند.
کوهن، يک «تغيير پارادايم» اساسي را به منزله انقلاب علمي(Scientific revolution) توصيف مي کند. فهرست در حال رشد از بي قاعدگي ها و تعديل مواردي (ad hoc) در چارچوب پارادايم موجود، نوعي بحران را ايجاد مي کند. به جاي اکتساب داده هاي بيش تر يا تعديل نظريه ها در چارچوب موجود، برخي دانشمندان در جستجوي چارچوبي جديد بر مي آيند که شايد مستلزم زير سئوال بردن مقبولات بنيادي باشد. در چارچوب پارادايم جديد، انواع جديد داده ها مطرح اند و داده هاي قديمي از نو تفسير مي شوند و از منظري جديد بدانها نگريسته مي شود. به اعتقاد کوهن، گزينش ميان داده هاي جديد و قديمي از راه معيارهاي عادي پژوهش صورت نمي گيرد. طرفداران پارادايم هاي رقيت مي کوشند تا يکديگر را متقاعد سازند. «اگر چه هر يک شايد اميداوار باشند تا ديگري را به سوي نحوه نگرش خود به علم تجربي و مسائل آن بکوشانند اما هيچ يک به اين اميد نيستند تا نظر خود را اثبات نمايند. »[1] کوهن به طور نسبتا مبسوط به تحليل چند «انقلاب» تاريخي مي پردازد. براي نمونه، وي تحول شديدي را که هنگام جايگزيني فيزيک کوانتوم و نسبيت به جاي فيزيک کلاسيک، در مفاهيم و مقبولات رخ داد توصيف مي کند. در تبيين کوهن، سه ويژيگي، اهميت خاص دارند:[2]
1- همه داده ها به پارادايم وابسته اند. پيش از اين خاطر نشان ساختيم که هيچ «زبان مشاهدتي» که از مقبولان نظري، مستقل باشد وجود ندارد. همه داده ها، «انباشته از نظريه» اند و نظريه ها نيز انباشته از پارادايم اند. ويژيگي هايي از جهان که در يک پارادايم، بيشتري اهميت را دارند ممکن است در آغاز ادعا کرد پارادايم ها، قياس ناپذيرند(incommensurablc) (يعني نمي توانيم آنها را مستقيما با يکديگر مقايسه کنيم). اما در نوشته هاي متاخرترش مي پذيرد که معمولاً هسته اي از «گزاره هاي مشاهدتي» وجود دارد که پيشگامان پارادايم هاي رقيب مي توانند درباره آنها با يکديگر توافق داشته باشند يعني مي توانند در سطحي از توصيف، با يکديگر مشترک باشند. اين داده هاي مشترک، از مقبولات نظري، خالي نيستند بلکه حتي طرفداران پارادايم هاي رقيب مي توانند در بعضي مقبولات با يکديگر شريک باشند. اگر داده ها، کاملاً به پارادايم وابسته بودند آنگاه در گزينش پارادايم نقشي ايفا نمي کردند در حالي که از نظر تاريخي، چنين نيست.
2- پارادايم ها در برابر ابطال مقاومت مي کنند. برانداختن نظريه هاي جامع و حتي پارادايم هاي گسترده تري که نظريه ها در آنها ريشه دارند، بسيار دشوار است، همان گونه که ديديم، داده هاي مخالف را همواره مي توانيم با فرض هاي کمکي و تعديل کننده يا با مطرح ساختن «فرضيه هاي موردي» خاص، هماهنگ سزايم و همچنين مي توانيم آنها را به عنوان بي قاعدگي هاي تبيين ناشده کنار بگذاريم. اين گونه نيست که پارادايم ها به دليل وجود شواهد مخالف کنار گذاشته شوند بلکه هنگامي که جانشين مطلوب تري براي آنها پيدا شود جايگزين مي گردند. هنگامي که نظريه هاي مربوط به يک پارادايم با تمام داده ها سازگار نباشد، پژوهش باز مي تواند ادامه يابد. اما پژوهش سيستماتيک نمي تواند با فقدان پارادايم تداوم يابد. تعهد به يک سنت پژوهشي و اصرار بر رشد استعدادهاي آن و توسعه حوزه آن، از منظر علمي، سودمند تلقي مي شود. اما مشاهده ها، برخي کنترل ها را براي پارادايم اعمال مي کنند و انباشته شدن«فرضيه هاي موردي»و«بي قاعدگي هاي تبيين ناشده» مي تواند سبب تضعيف اطمينان به يک پارادايم گردد. بدون علاقه و توجه به همخواني با داده ها، علم، ساخته بي ضابطه و ذهني بشر خواهد بود.
3- براي گزينش پارادايم، قانوني وجود ندارد. تحول پارادايم، يک انقلاب است که بيش تر با اقناع و نوکيشي(Conversion) به دست مي آيد، نه با استدلال منطقي، کوهن از آغاز ابراز کرد که خود معيارهاي گزينش، به پارادايم وابسته اند.
وي در پاسخ به نقاد دانش گفت تصميم براي گزينش، يک پارادايم خاص، بي ضابطه (arbitarary) (=خود به خودي) يا غير عقلاني نيست زيرا مي توانيم دلايلي براي اين انتخاب ارائه کنيم. او پذيرفت ارزش هايي وجود دارند که ميان همه دانشمندان مشترک اند و نيز معيارهاي مشترک سادگي، انسجام و شواهد مويد وجود دارند، اما راه به کار بستن اين معيارها و ارزش نسبي آنها، موضوع داوري شخصي است؛ نه قوانين واجب الاتباع، تصميم مزبور، نظير يک تصميم يک قاضي در ارزيابي شواهد مربوط به يک پرونده دشوار است نه مانند انجام يک محاسبه توسط رايانه. در اين مورد هيچ دادگاهي بالاتر از قضاوت جامعه علمي وجود ندارد. حضور معيارها و ارزش هاي مشترک، امکان ارتباط را فراهم مي سازد ظهور نهايي اجماع علمي را تسهيل مي کند. [3]
بدين سان، کوهن ادعاي افراطي خود را تعديل نمود. در دهه هاي اخير آنچه که هارولد براون (Harol ـ drown) آن را فلسفه جديد علم تجربي (the new philosophy of science، مي نامند ظهور کرده است. براون انتقال از تجربه گرايي را به سمت نگرشي تاريخي به علم، به عنوان تغيير پارادايم در فلسفه علم تجربي توصيف مي کند. وي نقش تولمين(Toulmin)، پلانيي(Polanyi) و ديگران را همراه با کوهن در ظهور اين ديدگاه جديد که به ميزان زيادي، برگرفته از تاريخ علم تجربي است توضيح مي دهد. براون ديدگاه جديد به ميزان زيادي، برگرفته از تاريخ علم تجربي است توضيح مي دهد. براون ديدگاه خود را چنين خلاصه مي کند: موضوع اصلي ما آن بوده است که پژوهش در حال پيشرفت، مايه حيات علم تجربي است نه نتايج تثبيت شده، علم، از زنجيره اي از طرح هاي پژوهشي تشکيل مي شود که با پيش فرض هاي مقبول سازمان مي يابند. اين پيش فرض ها مشخص مي سازد که چه مشاهده هايي بايد صورت گيرند و چگونه بايد آنها را تفسير کرد و اينکه کدام پديده ها مسئله آفرين اند و چگونه بايد به اين مسائل پرداخت. [4]
براون نمونه هايي را از «علم تجربي عادي» ارائه مي کند که کار در آنها در چهارچوبي مقبول هدايت مي شود و چند انقلاب علمي را توضيح مي دهد که متضمن پيش فرض هايي بديل و تحولاتي بنيادي در شيوه تفکر ما درباره واقعيت بوده اند. اما او معتقد است که يک انقلاب همان گونه که نشانگر پيوستگي است عدم پيوستگي را نيز نشان مي دهد.
اغلب چنين است که مفاهيم قديمي با تغيير شکل حفظ مي شوند و مشاهده هاي قديمي نيز با معاني جديد همچنان محفوظ مي مانند. پيوستگي مزبور، اساس بحث عقلاني را ميان نظريه هاي بنيادي بديل فراهم مي آورد... بدين ترتيب، اين تزکيه انقلاب علمي مستلزم نوعي تجربه باز سزاي است که به«تغيير گشتالتي»(gestalt shift) شباهت دارد، با پيوستگي علم تجربي و عقلانيت بحث علمي سازگار است. [5]
براون اين اتهام را که اين ديدگاه جديد موجب مي شود تا علم، امري ذهني، نامعقول و از نظر تاريخي، نسبي به نظر آيد برطرف مي سازد. مطمئنا علم، تعريف تجربه گرايان را از «عينيت»به عنوان اطمينان به تحقيق پذيري يا ابطال پذيري دقيق تجربي، برآورده نمي سازد. تعريف آنان از عقلانيت به عنوان اعمال قوانين غير شخصي نيز از چنين وضعيتي برخوردار است. اما علم تجربي با تعريف هاي مناسب تر براي«عينيت»و«عقلانيت» سازگار مي باشد(از اين ديد)لازم است عينيت را به «آزمون پذيري بين اذهاني» و داوري آگاهانه در جامعه دانشمندان واجد صلاحيت، تعريف کنيم. پذيرش يک پارادايم در صورتي که مسائل مهمي را حل نمايد و يک راهنما براي تحقيق بيشتر باشد، امري معقول به شمار مي آيد. براون معتقد است:«تصميم هاي حياتي درباره اينکه چگونه بايد تعارض ميان نظريه و مشاهده حل شود يا چگونه بايد يک نظريه جديد ارزيابي گردد، از راه اعمال قوانين مکانيکي صورت نمي پذيرد بلکه با داوري هاي مستدل از سوي دانشمندان و از راه بحث در داخل جامعه علمي انجام مي گيرد. [6]
ما مي توانيم نتيجه گيري هاي خود را درباره پارادايم هاي علمي در سه جمله خلاصه کنيم: نيمه نخست در هر جمله، بيانگر ويژگي ذهني و نسبي بودن علم تجربي از نظر تاريخي است که در شرح هاي تجربه گرايان پيشين ناديده گرفته شده است. نيمه دوم در هر جمله، بيانگر صورت بندي دوباره ويژگي هاي عيني، تجربي و عقلاني علم تجربي است که آن را از بي ضابطگي يا ذهني بودن صرف، باز مي دارد:
1- تمام داده ها وابسته به پارادايم اند، اما داده هايي وجود دارند که طرفداران پارادايم هاي رقيب مي توانند درباره آنها توافق داشته باشند.
2- پارادايم ها، در برابر ابطال پذيري از راه داده ها، مقاوم اند اما تجميع داده ها بر مقبوليت يک پارادايم، تاثير گذار است.
3- قانوني براي گزينش پارادايم وجود ندارد اما معيارهاي مشترکي براي داوري جهت ارزيابي پارادايم ها وجود دارند.
از اين رو، کوهن در مقايسه با شرح هاي تجربه گرايان، نقش بسيار بيش تري براي عوامل تاريخي و فرهنگي قايل است. وي تاکيد مي کند يک نظريه در شبکه اي از نظريه ها و بر اساس زمينه اي از مقبولات و به حسب موفقيت آن نظريه، در حل مسائل در يک زمينه تاريخي خاص داوري کنند. کوهن بر خلاف صورت گرايان پيشين، يک «زمينه گرا»(contextualize) به شمار مي آيد گمان نمي کنم اين امر، او را به صورت يک ذهني گرا يا نسبي گرا تمام عيار درآورد زيرا در ديدگاه او، داده ها، محدوديت هاي تجربي را موجب نمي شوند و حضور معيارهاي مشترک، نوعي عقلانيت قابل دفاع را نشان مي دهد.

نتيجه گيري
 

در تعامل داده ها و نظريه ها(يا تجربه و تفسير)؛ خصلت تاريخي جامعه تفسير گر؛ کاربرد مدل ها و تاثير پارادايم ها، در حوزه علم هيچ برهان قطعي وجود ندارد اما دلايل خوبي براي داوري هايي که از سوي جامعه پارادايم انجام مي شود قابل ارائه است. ما نشانه هايي را از چند «دوگانگي» وجود دارد که قطب اول آنها در علم تجربي غالبتر است آنها عبارت از: عينيت و ذهنيت؛ عقلانيت و قضاوت شخصي؛ تعميم و شرايط تاريخي؛ نقادي و سنت؛ و موقتي بودن و تعهد مي باشد که در علم سياست و تحليل آن کاربرد دارد.

پي نوشت ها :
 

1- Kuhn , the Structure of Scientific Revolutions , P. 147.
2- بنگريد به:
Barbour Myths , Models , and paradigms , chap. 6.
3- همچنين بنگريد به:
Polamyi Personal Knowledge.
4- Harold Brown. Perception , Theory and Commitment: the New Philosophy of Science (Chicago: Univ. of chicaho Press , 1977).
5- Brown. Perception , Theory and commitiment , P. 167.
6- Brown Perception , Theory Commitment , P. 167.
7- Frederick Streng , " Lens and Insight: Paradigm Chamges and Different Kinds of Religious Consciouness " (Plenary address to Second Conference on East ـ West Religions in Encounter , " Paradigm shifts in Buddhism and Christianity , " Hawaii Loa College , Oahu , Hawaii.
* تذکار: از مقاله ايان باربو ترجمه: پيروز فطور چي استفاده شده است.
 

منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 14و15