نقش معنويت در ظلم ستيزي ايرانيان(2)


 

نويسنده: دکتر فاروق صفي ازده




 

ب. 1. دين
 

در ايران باستان دين با آيين زردشت آغاز مي گردد. چرا که پيش از دين زردشتي، آيين ها و فلسفه هايي وجود داشته به نام مهرورزان که نمي توان به آن ها لفظ دين را به کار برد. هر چند آيين مهر نيز بر اساس اسطوره هاي اين آيين از آيين هاي ظلم ستيزه و عدالت طلب بوده است که در بخش قبل به اين اسطوره ها اشاره شد.
در آيين زردشت امشاسپندان از فرشتگان اهورامزدا هستند که در بخش نخست به آن ها اشاره شد. هر کدام از امشاسندان وظيفه اي دارند در جهت اجراي عدالت و راه اشا که بنياد آيين زردشت است. اشا همان راستي و عشق و عدالت مي باشد. در آيين زردتشت نيک و بدي بسيار مهم است. سه اصل آيين زردتشت:هوخت، هومت، هورشت يعني:گفتار نيک، انديشه ي نيک و کردار نيک است. زردتشت در طول عمر با بدي ها و بي عدالتي ها و ظلم و ستيز به مبارزه پرداخت و با تيره درونان جنگ کرد و راه اشاعه و راستي را تبليغ نمود.
موضوع جنگ اضداد تاريکي و روشنايي، نيکي و بدي و تفوق نهايي يا نور بر تاريکي که بالاخره پايه و اساس تمام تئوري هاي دياليکتيکي جهان است و مبارزه با بي عدالتي و ستم که از اين راه نشات مي گيرد از مهم ترين اصول آيينزردشت است.
اشا در دين زردتشت قانون راستي و داد است. عمل به راستي در انديشه، گفتار و کردار، دادگري است. اشا هم چنين پويايي (ديناميسم)تکامل را نشان مي دهد.
انديشه، گفتار، کردار سازگار با اشا، جهان را پيشرفت مي دهد و کننده کار را خوشبخت و شادمان مي کند. اشا چکيده دين رزدتشت است. اشا قانون علت و علت و معلول است که هنجار اهوارايي، اخلاقي و اجتماعي را در آفرينش سامان مي دهد.
اهورامزدا جهان را در انديشه ي (وهومن)پديد آورد. در وجدان (دانا)شکل داد. در آفرينندگي(سپنتامينو) آشکار کرد و برابر با قانون راستي (اشا) به گردش گذاشت تا با هم آهنگي (آرميتي) به سوي رسايي(هـ ا ر و تات)و جاوداني(امرتات) پيش رود.
اشا شاخص اخلاق و ضابطه تميز خوب از بد است. اشا ارزش هاي اخلاقي را به صورت مطلق به دست مي دهد.
پس از ظهور دين اسلام، ايرانيان؛ با آزادي و اراده ي کامل دين اسلام را پذيرفتند البته پس از چهارصد، پانصد سال پس از ظهور اسلام ايران دين جديد را پذيرفت. بعدها ايرانيان با انديشه و تفکر ايراني دين جديد را فهميدند و از ميان همه مذاهب اسلامي، مذهب تشيع را که نزديک ترين مذهب به روح قرآن و اسلام بود برگزيدند.
تشيع از آغاز تا کنون نخستين رکن و بنيادش ظلم ستيزي بوده است اما در اهل سنت اين مساله بسيار کم رنگ است چرا که بر اساس حديثي که در کتب اهل سنت ذکر شده، مسلمانان حتي اگر پادشاه يا فرمانروا يا حاکم آن ها ظالم هم باشد چون جزو اولي الامر محسوب مي شود قيام عليه آنان ناروا و حرام است. در تشيع اما اين حديث جعلي خوانده شده و بر اساس قرآن و احاديث نبوي قيام عليه ظلم و ستم و بي عدالتي جزو ارکان اصلي دين است.
تاريخ تشيع در ايران نشان مي دهد که ايرانيان از قرون اول تا حدود قرن هفتم، به تدريج و مرحله به مرحله تشيع گرويده اند.
اين گرايش در هر مرحله، بسيار عميق و گسترده و چشم گير بوده است. از سوي ديگر مي بينيم که تشيع ايرانيان غالبا اعتقادي و 12 امامي بوده است. گرچه در بعضي از موارد، جنبه هاي سياسي هم داشته است مانند شيعه ي زيدي و اسماعيلي و... ولي گاهي همين جنبه ها آن ها را به سوي تشيع عقيدتي نيز سوق داده است.
مهم ترين عاملي که موجب گرايش ايرانيان به تشيع شد، همان عامل اسلام گرايي آن ها است. عدالت محوري و ظلم ستيزي امام علي، سلمان فارسي و شيعيان علي از علل اصلي گرايش ايرانيان به تشيع بوده است. ايرانيان ستم ديده که از دست شاهان ساساني و موبدان آن زمان به دنبال آييني نجات بخش بودند، آييني که عدالت و حقيقت گرايي در سرلوحه ي برنامه ي آن باشد، و پيشوايانش اسوه ي پاکي و عدالت، و ضديت با هر گونه ستم و تبعيضات باشد. ايرانيان در اين راستا، چنين آيين پاک را تنها در چهره امام علي و جانشينان او مي ديدند. همين سنگ زيرين اساس تشيع ايرانيان گرديد.
ايرانيان، در زمان خلفاء تبعضات و انحرافات بسياري، بخصوص در عصر خلافت عثمان ديدند، و سپس ظلم و طيغان امويان را مشاهده کردند و همين سنجش کافي بود که جهت گيري آن ها را معين کند.
مرحله ديگر رواج تشيع و سرايت آن به اطراف، درنيمه نخست قرن اول هجري و ورود امام علي به کوفه بود. با توجه به اين که ايرانيان بسياري، در کوفه سکونت داشتند و رفت و آمد ايرانيان به اين شهر بسيار بود، طبعا ملاقات هاي آن ها با امام علي بسيار مکرر بوده و در پرتو اين ملاقات ها راه هاي اصلي اسلام را از راه هاي انحرافي مي شناختند. بيانات امام علي در نهج البلاغه، غالبا در کوفه ايراد شده است و اين بيانات کافي بود که فکري مسلمان را ترسيم کند و مردم بسياري را شيعه ي اعتقادي نمايد.
يکي از اين نمونه ها، اين بود که ايرانيان بسياري پاي منبر علي را پر کرده بودند به طوري که اشعث بن قيس به عنوان اعتراض به علي گفت:اين افراد حمراء بر ما چيره شده اند، و تو جلو آن ها را نمي گيري؟
امام از اين سخن تعصب آلود او، سخت خشمگين گرديد و به عنوان دفاع از ايرانيان، و در سخن اشعث فرمود: اين عرب هاي شکم گنده، در بسترهاي نرم مي آرامند، ولي آن ها ـ ايرانيان و حمراء ـ در روزهاي سوزان در تلاش و فعاليت هستند، آن گاه همين رفاه طلبان شکمباره، به من مي گويند آن ها(ايرانيان) را طرد کنم! ااطردهم؟ اني ان طرد تهم لمن الظالمين. آيا آن ها را طرد کنم که اگر چنين کنم از ستم گران خواهم بود. سپس فرمود: سوگند به خدا از رسول خدا شنيدم که مي فرمود: آن ها (ايرانيان) شما را به خاطر بر گرداندن شما به سوي اسلام مي زنند. همان گونه که شما آن ها را در آغاز، براي گرايش يافتن آن ها به اسلام مي زديد.
يکي از بخش هاي مهم تاريخ اسلام که ظلم ستيزي شيعيان و ايرانيان را نشان مي دهد نهضت شعوبيه است. نهضت شعوبيه، جنبش ملي ايرانيان در برابر خلافت ستمکاران اموي و عباسي بوده است.
پس از انقراض ساسانيان، ايرانيان به کيش اسلام در آمدند و از اين دين مبين استقبالي به سزا کردند.
آنان دل خوش بودند که با قبول دين اسلام، با اعراب فاتح مساوي و برابر مي شوند و بنابر موزاين اسلامي، کسي بر ديگري فضيلت و برتري ندارد مگر از نظر پرهيزگاري و پارسايي.
ابن ابي الحديد از قول مدائني مي نويسد:جمعي از ياران علي نزد او رفته و تقاضا کردند که در تقسيم بيت المال، مانند معاويه جانب اشراف قريش را بگيرد و آنان را بر عجم ترجيح دهد. آن حضرت از قبول اين کار خودداري کرد و فرمود: اتامرونني ان اطلب النصر بالجور؟يعني: آيا مرا وادار مي کنيد تا با ارتکاب ستم و جور کمک مردم را به سوي خود طلب کنم؟
در زمان بني اميه عرب ها ايرانيان را برده و موالي مي ناميدند! بيداد گري ها و ستم کاري هاي حکومت بني اميه، ايرانيان را بر آن داشت که براي رهايي از تحميلات ناروا و اهانت هاي بي شمار، مردانه قيام کنند و اساس اين حکومت جابر را که هيچ ربطي به اسلام و حکومت اسلامي و خواسته هاي پيامبر نداشت ـ از بيخ و بن بر کنند.
نهضت ايرانيان از همان عهد اموي آغاز شد و دنباله ي آن به دوره هاي بعد کشيد. تا اين که در قرن سوم هجري به حد شدت خود رسيد. قيام ايرانيان شعوبي بر ضد عرب، نخست به صورت نهضت ادبي ظاهر گشت و شاعران تزاي گوي ايراني نژاد در آثار خود مفاخرت بر عرب را آغاز کردند.
کلمه ي شعوبيه به اطلاق عام، نام فرقه اي است که معتقد به فضيلت عرب بر ساير اقوام عالم نيست و به اطلاق خاص، عبارت از فرقه اي است که دشمن جنس عرب است و اين قوم را پست ترين اقوام عالم مي شمارد و جنس عجم را بر عرب فضيلت مي دهند. طبق آيه ي مبارکه قرآن:الاعراب اشد کفرا و نفاقا/98. عرب از کفر و نفاق بدتر است. که اين کلام رب العالمين است نسبت به اعراب.
شعوبيه مذهب تشيع را که در ايران رواج بيشتري داشت. ـ براي خويشتن در حکم پرده اي مي دانستند تا براي فرار از نسبت الحاد و کفر در پشت آن پنهان شوند و به فعاليت خويش ادامه دهند، ولي باطنا شعوبيه داراي عقايد مختلف بودند. برخي متدين و به دين اسلام و شيعه بودند و برخي داراي عقايد و افکار ديگر. علت اين که شعوبيه گاهي خود را به شيعه منتسب مي کردند اين بود که فرق شيعه غالبا عرب را مخصوصا از جهت رفتار زشتي که با آل علي در واقع کربلا کرد دشمن مي دانستند. خاصه آن که آل علي نژاد از دو سو داشتند. هم از ساسانيان از طرف مادرشان حضرت شهربانو دختر يزدگرد سوم، آخرين پادشاه ساساني(همسر امام حسين(ع)) و هم از خاندان امامت که رياست ديانت حقه با آن هاست.
علت ديگر آن که تعليمات آل علي بر مبناي عدالت و مساوات و برابري و حقيقت خواهي و ظلم و ستيزي استوار بود و اين تعليمات با طبع شعوبيه بيشتر سازگار مي آمد. و چون شعوبيه در اين جهات همرنگ شيعي بود خود را به مذهب شيعه مي بست.
دين اسلام هنگامي طلوع کرد که در جهان انبوهي وحشت از عقايد و فلسفه ها و اساطير و آداب و سنن وجود داشت. حق و باطل، درست و نادرست، دين و خرافات، فلسفه و اساطير در هم آميخته بودند و ضمير انساني زير بار سنگين اين مرگ واره، در ظلمت اوهام، راه خطاي پيموده و به يقين نمي رسيد. زندگي بشري تحت تاثير اين سيه روزي گراي، در تباهي و نابودي و ستم و خواري و در بدبختي و بينوايي که سزاوار انسان، بلکه حتما شايسته ي حيوان نيز نبود، به راه گمراهي مي رفت. اين سرگرداني که در آن از راهنما روشنگر و از پايداري و يقين خبر نبود، همان سرگرداني عقيده و فکر بشر درباره پروردگار و صفاتش بود و جهل به روابط انسان و جهان و ناشناختن مقام و مرتبه ي انسان در جهان و هدف از وجود او، و نداشتن راه و صول به هدف و چگونگي ارتباط خدا و انسان و هميشه در زندگاني انسان و نظاماتي که معلوم آنند، زيان مندي ها و تباهي ها از اين سرگرداني برخاسته اند دين يهود را عقايد بت پرستان و پيرايه نژاد پرستي به يک اندازه فرا گرفته بود.
قرآن مجيد نژاد پرستي يهود و درباره ي اعتقاد آنان به آن که خداي آنان خاص نژاد آن هاست و هرگز يهود را به گناه بدرفتاري هاشان با غير يهوديان به کيفر نمي رساند و کيفر آن ها فقط در بد رفتاري يهود با يکديگر است حکايت چنين مي فرمايد: و گروهي از يهود هستند که اگر آن ها را به ديناري امين گري آن را به تو باز پس ندهند مگر آن که پيوسته بر سرشان بايستي، از آن رو که آنان گويند:نا يهودان را بر ما حقي نيست و دانسته بر خدا دروغ بندند. آل عمران/75
کتب تحريف شده يهود، شامل اوصافي براي خداست که از بسياري از اوصاف يوناني ها براي خدايانشان بهتر نيست. وضع مسيحيت نه فقط از يهود، بهتر بلکه به مراتب از آنان آشتفته تر بود. آغاز مسيحيت با سخت ترين دوران بت پرستي حکومت روم مصادف شد و در آن هضم گرديد. شبه جزيره عربستان که قرآن در آن نازل شد، نيز لبريز از عقايد و افکار باطل بود. از ايران و از برخي عقايد تحريف شده يهود و مسيحيت و علاوه بر آن بت پرستي خاص خودشان که بازدارنده ي انحراف از مذهب ابراهيم بود و عرب درست آن را به ميراث يافته و در آن دست برده بود. قرآن به روشي به تمام اين تيره روزي ها اشاره مي کند و مي فرمايد:معتقد بودند که فرشتگان دختران خدا هستند با آن که خود از داشتن دختر نفرت داشتند و سپس به پرستش فرشتگان يا تنديس و تمثال آن ها مي پرداختند با اين گمان که آن ها نزد خدا شفاعت گران هستند که شفاعتشان رد نمي شود و به اين واسطه ي اين فرشتگان به خداوند تعالي تقريب خواهند جست. (رمز ـ 3 ـ 4).
اين بود سيماي کريهي از عقايد در شبه جزيره عربستان که با عقايد آسماني شده که در روز ظهور و رويداد اسلام در شرق و غرب پيشرو افکار بودند، مجموعه ي مکمل اين مکمل اين آشفتگي و تيره روزي را تشکيل داده و همه جا بر ضمير بشري نشسته بود و همه ي، شوون زندگاني آن ها از آن سرچشمه مي گرفت به همين سبب همه تلاش اسلام و کوشش پي گير او براي رهايي بخشيدن عقيده و ايده ئولوژي بشر و تعيين واقعي آن و جهان بيني درست، بود تا نظام و قوانين و روابط اجتماعي و اقتصادي و سياسي و اخلاق و آداب آنان بر اساس آن قرار گيرد.
اسلام به منظور نبرد با جهل در هر گوشه اي که آشيان گزيده آن را دنبال مي کند. جهل به هر شکلي که درآيد، هرگز نمي توان از چنگال نيرومند اسلام رهايي پيدا کند. ـ اسلام با ناداني مردم که در يکتاپرستي دارند با سلاح توحيد مي جنگد. با ناداني هايي که تقليد را موجب مي گردند با حربه ي استدلال و بينش پيش مي آيد و در نبرد با رسوم غلط و اوهام و خرافات، پاي حقيقت و عقايد درست را به ميان مي کشد. البته قبل از تمام اين مراحل، به مبارزه با بي سوادي برخاسته و خواندن و نوشتن را مي آموزد. در ترفيع شان قلم همين و کافي ست که خدا در اولين نداي وحي آسماني خود، آن را به پيامبرش گوشزد کرده مي فرمايد: بخوان به نام پرودگارت که انسان را از خون بسته آفريد. بخوان و پروردگارت ارجمندتر است. همان که به وسيله ي قلم به انسان آن چه نمي دانست بياموخت.
خدا در اين دستور پيامبر را مامور خواندن مي کند. زيرا نردبان ترقي و سرآغاز دانش و معرفت است.
خدا در سوره بقره، آيه 251 مي فرمايد: اگر خدا برخي از مردم را به وسيله ي برخي ديگر دفع نمي کرد، زمين تباه مي شد، ولي خدا بر جهانيان لطف دارد. اسلام دين استدلال و منطق است و براي ما مرام امنيت و صلح و آيين دوستي همکاري، عمراني و آبادي آورده است. اسلام جنگ را به عنوان وسيله اي براي برقرار نمودن آرامش و صلح پذيرفته و سپس قرآن عوامل پيروزي يافتن بر ستم گري و تجاوز و بيدادگري ها را بيان نموده است.
قرآن به نيروي مادي و پاره اي از نقشه ها و تنظيم اصول عمليات جنگي و هم چنين به شهادت و روح معنوي که هدف جنگ را محقق مي سازد راهنمايي مي کند.
اصل اسلام اين حرف است:خدا آدميان را نيافريده تا زورمندان خون ناتوانان را بريزند! جنگ به همين ملاحظات از نظر اسلام دارويي موثر و مفيد به شمار آمده، لذا پيروان اين دين همگي لشکريان صلح خداوند باشند. سپس اسلام صلح و امنيت را با تدارک نيرو و يافتني دانسته و همه ي مردم ار به کار بردن نيروهاي خود متوجه اين هدف نهايي مي سازد.

1. Zaehher , R. C. The Dawn and Twilight AF zorostrianism , London , 1961
2. Boyce , M ؛A History AF Zorostrianism ؛I, II , Leiden , 1975
3. Camoy , A. J ؛ Iranian Mythology in Mythology of all Races , vol. 71 NewYork , 1964.
4. Gary , L. H, the Foundations at the Iranian Religions , Bombay , 1929.
5. Hoffamann , G. AszUge aus syrischen Akten Persischer Mar tyeer , Leipzig , 1880.
6. Labourt , J ؛ Lea Christianisme densl empire prese ؛ Paris , 1904
7. Olden berg , H؛ Die Religion des Veda ؛ Berlin, 1917 , Reprint Darmstadt , 1977.
8. Mole , M ؛ Culet , Mythe et Cosmologic , dans I Iran ancient ؛ Paris , 1963.
9. Lewis. Bermard , the Political Language at Islam Chicago , University at Chicago Press , 1991.
10. Lapidus , Ira M ؛ A History of Islamic Societies , Cambridge , Cambridge University Press , 1991.
11. Cote. Ronald. H, Theories at Comparative Politics colorado , West view Press , 1981.
12. Davidson. Herbert , Alterative , Avicenna , Aver roes on intellect , Oxford , Oxford University Press , 1992.
13. آموزگار، دکتر ژاله، تاريخ اساطيري ايران، سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاه ها، تهران، 1374.
14. صفي ازده، دکتر فاروق، اديان، باستاني ايران، اوحدي، تهران، 1384
15. بهار، مهرداد، اساطير ايران، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1352.
16. کارنوي، ا. جي، اساطير ايراني، ترجمه: احمد طباطبايي، تبريز، فرانکلين، 1341.
17. نيبرگ، هنريک ساموئل، دين هاي ايران باستان، ترجمه:سيف الدين نجم آبادي، تهران، 1359.
18. صفا، دکتر ذبيح اله، حماسه سرايي در ايران، امير کبير، تهران، 1363.
19. مهرين، مهرداد، دين بهي، فروهر، تهران، 1362.
20. فرهنگ مهر، ديدي نو از ديني کهن، جامي، تهران، 1374.
21. خدايار محبي، دکتر منوچهر، انقلاب ايران و بنيادهاي فرهنگي آن، انتشارات اداره کل نگارش وزارت فرهنگ و هنر، تهران، 1353.
22. قادري، دکتر حاتم، تحول مباني مشروعيت خلافت، انتشارات بنيان، تهران، 1357.
23. شلتوت، محمود، سيري در تعاليم اسلام، ترجمه دکتر سيد خليل خليليان، بي تا، بي نا.
24. سيد قطب، ويژگي هاي ايدئولوژي اسلامي، ترجمه: سيد محمد خامنه اي، موسسه انتشارات بعثت، تهران، بي تا.
25. قطب، محمد، اسلام و نابساماني هاي روشنفکران، ترجمه:محمد علي عابدي، نشر انقلاب.
26. مغربي، دکتر عبدالغني، دنياي اسلام، ترجمه: دکتر شيوا رضوي، انتشارات رزاي، تهران، 1362.
27. ممتحن، دکتر حسينعلي، نهضت شعوبيه، انتشارات باورداران، تهران، 1368.
28. اشتهاردي، محمد محمدي، ايرانيان مسلمان در صدر اسلام، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1371.
29. جعفري، دکتر سيد حسين، تشيع در سير تاريخ، ترجمه:دکتر سيد محمد تقي آيت اللهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1359.
منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 14و15