روابط شاه و رژيم صهيونستي (2)


 

نويسنده: يعقوب توکلي




 

موقعيت بين المللي شکل گيري مناسبات گسترده رژيم پهلوي و اسرائيل
 

با تشديد بحران هاي بين المللي و گسترش منازعات فيمابين ، قدرت هاي اروپايي و امپراتوري عثماني ، اين امپراتوري رو به ضعف نهاد و اين امر سبب ساز تقويت احساس قدرت و گريز از مرکز در ايالات امپراتوري عثماني و رشد انديشه ناسيوناليسم و مليت گرايي در اين کشور شد . از طرف ديگر ، قدرت هاي اروپايي در درون کشور خود با مشکلي به نام « اقليت يهودي » مواجه بودند اقليتي که در هيچ يک از مخاطرات منطقه اي و ارضي و مرزي شرکت نمي جويد اما به علت اشتغال در رشته هاي پولساز اقتصادي نظير صرافي و رباخواري و خريد و فروش زمين ، بيشترين بهره را از حوادث و بحران هاي سياسي و جنگ هاي اروپايي مي برد . به همين خاطر انديشه جابه جايي و تجمع يهوديان در يک کشور متمرکز شکل گرفت و با توجه به اينکه بر اساس طرح هاي اوليه دولت هاي اروپايي و آژانس يهود ، مکان در نظر گرفته شده کشورهاي افريقايي جنوبي و يا اوگاندا در افريقا بود .
به دنبال ضعف و انحطاط دولت عثماني و بررسي امکان نفوذ در سرزمين فلسطين که ارض مقدس نزد يهوديان نيز بود ، اين انديشه قوت گرفت که روند مهاجرت به سمت فلسطين صورت گيرد .
با وقوع جنگ جهاني اول و مداخله دولت عثماني به نفع آلمان و شکست آن دولت در جنگ ( که با تقويت و رشد احساسات ناسيوناليستي در کشورهاي عربي و تحت اشغال امپراتوري عثماني همراه بود به گونه اي که نيروهاي چريکي عرب و مسلمان در خدمت ارتش انگلستان عليه دولت عثماني وارد جنگ شدند که با خاتمه جنگ و فروپاشي عثماني اين کشورها تحت قيومت انگلستان و فرانسه قرار گرفتند ) در طول سال هاي 1918 تا 1947 م جمع بسياري از يهوديان از سراسر جهان به اسرائيل گسيل شدند . با وقوع جنگ جهاني دوم و پيروزي مجدد انگلستان در جنگ و پايان يافتن دوره قيموميت ، دولت انگلستان و قدرت ها اجازه دادند تا دولت اسرائيل اعلام موجوديت نمايد که کيفيت و جزئيات مربوط به شکل گيري اين دولت از فرصت اين مقال خارج است و حوصله ديگري را مي طلبد .
با روي کار آمدن رژيم صهيونيستي اسرائيل در اراضي اشغالي ، تعاملات سياسي ميان اين رژيم با کشورهاي خاور ميانه بر حسب ميزان آن با دولت انگلستان تنظيم شد .
تحميل دولت اسرائيل بر جهان اسلام ، با تحميل چندين جنگ خونين و گسترده و سال هاي طولاني نزاع و خصومت همراه بوده است . در کنار اين منازعات ، شبکه عظيمي از تماس ها ، مذاکرات سياسي و رفت و آمدهاي آشکار و نهان ديپلماتيک رقم خورده است که شايد کمتر کشوري در جهان به اندازه رژيم صهيونيستي ، موضوع مذاکرات محرمانه و آمد و شدهاي سياسي و در عين حال ، جنگ و منازعه سياسي و نظامي باشد . يکي از کشورهايي که به طور جدي درگير اين منازعات منطقه اي و بين المللي شد ايران است که اين درگيري به دو صورت همکاري گسترده و مخالفت گسترده در ايران نمود يافته است .
جالب توجه است که دو دوره از چگونگي تعامل ايران و اسرائيل با يکديگر وجود دارد که به شدت متضاد و مقابل يکديگر هستند که اين امر ناشي از دوگانگي ديدگاه هاي موجود در داخل ايران است .
از يک طرف ، رژيم پهلوي به عنوان حکومتي که خاستگاه اصلي آن در پيوند با امپراتوري انگلستان و همچنين يهوديان صهيونيست حاکم در انگلستان و ايالات متحده بوده است . پيوندهاي بسيار عميقي را ميان خود و رژيم صهيونيستي سامان داد . به گونه اي که اين پيوند هميشه مورد اعتراض و خصومت مخالفان حکومت پهلوي قرار مي گرفت ، در نتيجه رژيم پهلوي روابط خود را مخفيانه ادامه مي داد .
در نقطه مقابل ، نيروهاي مذهبي مخالفت با اسرائيل را چه در قالب تضاد با منافع ملي و چه مسائل شرقي لازم مي دانستند و هر گونه همکاري با اسرائيل يا ارتباط با آن را برخلاف مصالح اسلامي و ملي مردم ايران قلمداد مي کردند و هر گونه فداکاري در راه آزادي فلسطين را مشروع مي دانستند . اساسا يکي از دلايل تعميق اختلافات ميان رژيم پهلوي و مخالفان مذهبي آن ، گسترده و عميق پيوند حکومت با اسرائيل بوده است و بي سبب نبود که بعد از شکل گيري جمهوري اسلامي اسرائيل به عنوان دشمن اصلي منطقه اي آن تلقي شد و اين رژيم نيز به همين ميزان عمق و سطح خصومت خود را با جمهوري اسلامي ايران افزايش داد .
روابط رژيم پهلوي را با اسرائيل مي توان در شش فصل تجزيه کرد :
1 . روابط سياسي رژيم پهلوي و اسرائيل
2 . روابط ديپلماتيک رژيم پهلوي و اسرائيل
3 . روابط اقتصادي رژيم پهلوي و اسرائيل
4 . روابط نظامي رژيم پهلوي و اسرائيل
5 . روابط امنيتي رژيم پهلوي و اسرائيل
6 . روابط فرهنگي ، آموزشي و ورزشي رژيم پهلوي و اسرائيل

بررسي روابط سياسي و ديپلماتيک رژيم پهلوي و اسرائيل
 

روابط سياسي رژيم و اسرائيل از زمان شناسايي اسرائيل از جانب دولت وقت ايران به صورت دو فاکتور آغاز شد . اما به طور کلي با شکل گيري دولت اسرائيل در سال 1948 م دو نگرش عمده در سياست خارجي ايران به وجود آمد . گروه اول ، مخالفان روابط ايران و اسرائيل و شناسايي آن بودند که مخالفت هاي مردمي ، علما و روحانيون و احزاب سياسي مستقل از رژيم پهلوي و جمعي از اعضاي مستقل درون حاکميت را شامل مي شد . گروه دوم ، بدنه اصلي حکومت پهلوي بود که با مساعدت و فشار قدرت هاي جهاني و لابي قدرتمند يهودي ، به شدت به برقراري و گسترش روابط با اسرائيل علاقمند بود . در طول تاريخ روابط دو کشور نوعي مبارزه ميان اين دو جريان عمده وجود داشت و فائق آمدن هر يک بر ديگري باعث تغيير موازنه ي قوا در منطقه به نفع يا عليه اسرائيل مي شد . چنان که رأي مخالف ايران به ورود اسرائيل به سازمان ملل به فائق آمدن گروه مخالفان و شناسايي دو فاکتور اسرائيل منجر شد . مجددا تعطيلي کنسولگري اسرائيل در دوره دکتر مصدق ، پيروزي مخالفان و برقراري حکومت کودتا و داير شدن مجدد کنسولگري ، پيروزي موافقان اسرائيل تلقي مي شود . اولين موضع گيري رسمي ايران در مخالفت با عضويت اسرائيل در سازمان ملل زماني بود که هنوز محمد رضا شاه در کانون اصلي قدرت سياسي حضور نداشت . در نامه اي که از سوي وزير خارجه وقت ، علي اصغر حکمت ، در 27 فروردين 1328 / 16آوريل 1949 به عباس صيقل ، سر کنسول ايران در بيت المقدس ، فرستاده شد ، آمده است :
در قسمت نظريه وزات امور خارجه در باب شناسايي يهود براي اطلاع شخص شما اضافه مي شود که اصولا روش دولت ايران در اين خصوص با نظريه ساير دول اسلامي يکسان بوده و از اين روي به نمايندگي شاهنشاهي در سازمان ملل متحد دستور داده شده است که به ورود دولت اسرائيل در سازمان ملل متحد رأي مخالف بدهد و نيز دولت فعلا تصميمي براي شناسايي حکومت براي شناسايي حکومت اسرائيل ندارد .
هر چند جمله آخر حاکي از موقت بودن موضع دولت ايران است و فشارهاي امريکا و انگليس و فعاليت هايي لابي يهود در شناسايي اسرائيل از سوي ايران سهم بسزايي داشته است . الرأي العالم در خبر خود نوشت :
بعضي سياستمداران خارجي مقيم تهران سعي مي کنند دولت ايران را وادار به شناسايي اسرائيل و تبادل روابط سياسي نمايند . اين سياسيون خارجي با سفارت امريکا در تهران رابطه دارند ... و گفته شد اگر دولت ايران قبل از ساير دول اسلامي و عربي دولت اسرائيل را به رسميت بشناسد شخص مزبور ضمانت مي دهد که ايران وام هنگفتي با شرايط بسيار سخت از بانک بين الملل به دست آورد ... و ظاهرا ممکن است ايران به همين ترتيب عمل نمايد ...
از طرف ديگر ، تلاش اسرائيل براي کسب موافقت ايران با سنگ اندازي در مسير ايرانياني همراه بود که در فلسطين ساکن بوده و در صدد خروج بوده اند . (1)
همچنين نامه هاي عباس صيقل در انعکاس درخواست هاي اسرائيل ، بي جواب مي ماند و دکتر علي اکبر سياسي ، وزير امور خارجه ، نامه وزير خارجه اسرائيل را بي پاسخ گذارد . در اواخر سال 1328 « رضا صفي نيا به عنوان نماينده فوق العاده ايران در اسرائيل تعيين شد و مأموريت وي از طريق نصرالله انتظام به اطلاع نماينده اسرائيل در سازمان ملل رسيد . اما دولت اسرائيل پذيرش دائمي وي را منوط به ارسال نامه رسمي وزير خارجه ايران به وزير خارجه اسرائيل دانست . دولت ساعد مراغه اي با فترت به وجود آمده در پي تعطيلي مجلس شوراي ملي ، در اعلاميه اي رسمي در 23 اسفند 1328 دولت اسرائيل را به صورت دو فاکتور به رسميت شناخت و عباس صيقل را به عنوان نماينده معرفي کرد . اما پذيرش دو فاکتور اسرائيل به همين سادگي صورت نگرفت . ويليام شوکراس در کتاب آخرين سفر شاه در اين باره مي نويسد : « ... از اسناد بايگاني اسرائيل معلوم مي شود ... که اسرائيل شناسايي دو فاکتوري خود را در [ دي 1328 / ژانويه 1950 ] با پرداخت رشوه قابل توجهي به محمد ساعد مراغه اي ، نخست وزير وقت ايران ، به دست آورد . » (2) يک امريکايي ـ که هنوز با نام آدام شناخته مي شود و با موساد همکاري داشته است ـ مذاکرات را از جانب دولت اسرائيل رهبري مي کرد . او ضمنا يک تاجر ايراني را مي شناخت که با نخست وزير دوست و شريک تجاري بود . از طريق اين شخص ، نخست وزير 400000دلار مطالبه کرد تا هيئت وزيران و شاه را متقاعد کند که شناسايي دو فاکتور اسرائيل خدمت به منافع ايران است . در پي آن ساعد در ملاقات با نماينده موساد اجازه مهاجرت يهوديان ايران و ترانزيت يهوديان ديگر کشورها را از ايران صادر کرد . حسين مکي در دوره دکتر مصدق در مجلس شوراي ملي اعلام کرد که دولت قبل با دريافت رشوه اقدام به شناسايي اسرائيل کرده است .
روزنامه الحضاره ، چاپ دمشق 28 /5 /1951 ، در چهاردهم فوريه همان سال به نقل از خبرگزاري آسوشيتد پرس گزارش داد که محمد ساعد مراغه اي اجازه داده است تا يهودياني که قصد دارند از ايران براي رسيدن به اسرائيل عبور کنند از خاک ايران ترانزيت شوند . وي پس از ملاقات با نماينده موساد در تهران ، به رئيس اداره گذرنامه وزارت خارجه و رئيس پليس کشور و رئيس پليس مرزي دستور داد تا با نماينده موساد به عنوان نماينده کشور اسرائيل همکاري نمايند .
با روي کار آمدن سرلشکر رزم آرا روابط با اسرائيل وارد مرحله جديدي شد و دولت اسرائيل شخصي به نام « پروفسور هد » از دانشگاه عبري اورشليم را نامزد سفارت اسرائيل در تهران کرد . اما با ترور رزم آرا به دست خليل طهماسبي ، يک از اعضاي فداييان اسلام ، همه اميدهاي اسرائيل براي شناسايي رسمي و علني ( دوژور ) از بين رفت . با روي کار آمدن دولت دکتر محمد مصدق و جان گرفتن مبارزات ضد انگليسي در ايران افکار عمومي داخل و خارج کشور خواستار قطع روابط ايران و اسرائيل شدند . جمعيت ها ، گروه ها و علماي اسلام از کشورهاي مختلف طي نامه هايي به آيت الله سيد ابوالقاسم کاشاني خواستار آن شدند که ايشان جهت قطع روابط با اسرائيل به حکومت فشار آورد . دولت دکتر مصدق در 15 تير 1330 با عنايت به اصل موازنه منفي ، تعطيل کنسولگري اسرائيل را به اطلاع عموم رساند . روزنامه اطلاعات از قول آيت الله کاشاني در 1330/4/13 نقل کرد : « پس گرفتن شناسايي اسرائيل از طرف ايران که رسميت کافي و قانوني هم نداشت ، قطعي است . » (3) به دنبال آن کنسولگري ايران در بيت المقدس نيز تعطيل و صفي نيا به ايران فراخوانده شد . با وجود تعطيل شدن کنسولگري ايران و فراخواني صفي نيا نماينده ايران ، شناسايي دو فاکتور در دولت مصدق عملا لغو نشد . به همين جهت شاه در مصاحبه خود در سال 1339 مسئله تعطيل کنسولگري را در تير 1330 ، به خاطر مشکلات ناشي از قضيه ملي شدن نفت اعلام کرد . اما در هر صورت اقدام دکتر مصدق و دولت ايران بازتاب هاي بسيار مثبتي در منطقه خاور ميانه و جهان اسلام داشت و روزنامه هاي عربي « دکتر مصدق » را « زعيم شرق » ناميدند . با وجود اين در دولت مصدق تلاش هايي در جهت برقراري ارتباط با اسرائيل در اواخر 1331 انجام شد . دکتر هيرشفلد ، استاد دانشگاه تل آويو ، در روزنامه « جروزالم پست » مي نويسد : « ... در سال 1952 دکتر محمد مصدق پيشنهاد کرد که سفارت ايران در اسرائيل بازگشايي شود . وي همچنين پيشنهاد کرد تا نفت ايران با تخفيف 25 در صد به اسرائيل به فروش برسد . » با سقوط دولت دکتر مصدق ، شايعاتي در خصوص تجدد رابطه ايران و اسرائيل مطرح شد که عکس العمل هاي تندي در کشورهاي عربي نظير اردن و لبنان در پي داشت . دولت ايران مسئله ارتباط با اسرائيل را پيگيري کرد و طي دستورالعمل شماره 4556 مورخ 1332/12/24 وزير امور خارجه ، عبدالله انتظام به نمايندگي ايران در برن نوشت : « دولت شاهنشاهي با اسرائيل قطع رابطه نکرده و بلکه نمايندگي ما در آنجا فعلا تعطيل است . بنابراين ديد و بازديد با نمايندگان اسرائيل مانعي ندارد . »
در اين ميان ، ايالات متحده براي ايجاد نزديکي بين ايران و اسرائيل سعي تمام داشت ، زيرا پس از کودتاي 28 مرداد 1332 ايران و اسرائيل دو ستون امريکا در منطقه به شمار مي رفتند و تلاش هاي آلن دالس ،وزير خارجه امريکا ، در کسب موافقت ايران براي همکاري با اسرائيل قرين موفقيت بوده است . شاه در سال 1337 خ / 1958 م و به دنبال وقوع کودتاي ضد سلطنتي عراق ، در پاسخ به نامه «ديويد بن گورين » ـ که در آن وي سياست کورش را در قبال يهوديان يادآور شده بود ـ چنين پاسخ داد : « ياد آوري سياست کورش در قبال مردم شما ، براي من بسيار با ارزش است و من اکثر سعي خود را براي ادامه راهي که به وسيله اين سنت قديمي به وجود آمده ، خواهم نمود . »
در آذر 1338 ، ابراهيم تيموري ـ که نمايندگي وي به عنوان جزئي از سفارت ايران در برن سوئيس تلقي مي شد ـ به تل آويو رفت و به دنبال آن « موشه ساسون » به عنوان نماينده گلدا ماير ، نخست وزير اسرائيل ، براي استقرار روابط سياسي بين ايران و اسرائيل به ايران آمد و شاه دستوري مبني بر استقرار روابط را به ساسون اعلام کرد تا نماينده دو طرف در مقام وزير مختار باشند . به دنبال اين آمد و شدها و اعلام پذيرش اسرائيل از جانب شاه ، جمال عبدالناصر ، رئيس جمهور مصر ، ضمن اعلام قطع رابطه با ايران سخنان تندي عليه شاه ايراد کرد . شناسايي ايران براي اسرائيل بسيار اهميت داشت ، چرا که در محاصره ژئوپليتيک بسيار سختي قرار داشت . به دنبال آن اسرائيل به هر بهانه اي تلاش کرد تا حضور خود را در ايران جدي تر نشان دهد . هر چند در ابتدا اداره هشتم وزارت امور خارجه تحت عنوان سفارت « برن 2 » مسئول پيگيري روابط ايران و اسرائيل بود ولي بعد از قدرت گرفتن ساواک ، کليه امور زير نظر اين سازمان انجام مي گرفت . (4)
تلاش اسرائيل براي گسترش روابط ايران به حدي بود که مسئله از حوزه اختيار وزارت امور خارجه و ساواک خارج شد . اسرائيلي ها با کليه سازمان هاي ايران ـ که امکان برقراري ارتباط با آنها وجود داشت ـ هماهنگ شدند . کارشناسان آنها را به اسرائيل دعوت مي کردند به گونه اي که وزارت امور خارجه ادامه اين وضع را به مصلحت نمي ديد . روزنامه ها آرتص درباره نوع روابط ايران و اسرائيل مي نويسد :
« يک بازديد چند روزه از ايران کافي است تا انسان به موقعيت عجيب اسرائيل در آن کشور پي ببرد ... روابط ايران و اسرائيل که خوب و مستحکم است به روابط دو همسايه اي شباهت دارد که فقط از روي بالکن با يکديگر با هم حرف مي زنند . » مجله « هاعولام هزه » نيز درباره گستردگي روابط ايران و اسرائيل و تظاهر ايران به پنهان ماندن اين روابط ، به عدم دعوت از مقامات اسرائيل براي شرکت در جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي در 1350/7/21 اشاره مي کند و مي نويسد : « شاعر آلماني هانريخ لايکه در يکي از اشعار خود به معشوقه اش مي گويد : هنگامي که از بلوار عبور مي کني ، لطفا به من سلام نکن .» اکنون هم يکي از قهرمانان مجلات بانوان جهان ، شاهنشاه ايران محمد رضا پهلوي ، چنين تقاضايي از کشور اسرائيل دارد . اما با وجود اين ايران و اسرائيل ظاهرا ارتباط گسترده ديپلماتيک ندارند ولي شاه و وزير دربارش ، اسدالله علم ، بيشترين تلاش را براي حفظ منافع اسرائيل انجام مي دهند . به عنوان مثال ، در مي 1972 ، شاه با گلدا ماير ملاقات کرد که نتيجه آن شامل عمليات هاي پنهان عليه تندروي هاي ناصريست ، خريد تسليحات از اسرائيل و فروش نفت در ازاي آن بود که مي بايست مخفي بماند تا سبب تشديد دشمني اعراب و ايران نشود . با همه اينها ، ايران بعد از جنگ 1976 و به ويژه پس از جنگ 1973 ، تبليغاتي ظاهري عليه اسرائيل و حمايت مختصري از فلسطيني ها مي نمود که صرفا جنبه تبليغاتي داشت . اما در زمان جنگ هاي اعراب و اسرائيل و تحريم نفتي اعراب در سال 1973 ، نفت ايران به اسرائيل صادر مي شد که اهميت بسزايي در چرخش صنعت و اقتصاد اين رژيم داشت . از اواخر سال 1356 ، روابط ايران و اسرائيل وارد مرحله جديدي شد که در نهايت به قطع کامل انجاميد . مسافرت انور سادات ، رئيس جمهور مصر ،به بيت المقدس در 28 آبان 19/1356 نوامبر 1977 و آغاز مذاکرات صلح اين کشور با اسرائيل با ميانجي گري امريکا به امضاي موافقتنامه کمپ ديويد در 26 شهريور 17/1357 سپتامبر 1978 منجر شد . اين مسئله هر چند از ديد دولتمردان در حال سقوط رژيم پهلوي مثبت ارزيابي شد ، ولي محافل و شخصيت هاي مذهبي و در رأس آنها حضرت امام خميني ( ره ) با موضع گيري منفي ، دولت شاه را شديدا تحت فشار قرار دادند تا در روابط خود با اسرائيل تجديد نظر کند . از سوي ديگر ، اوج گيري نهضت انقلابي ضد پادشاهي ، ضد امريکايي و ضد اسرائيلي روز به روز ضعف و ناکار آمدي دستگاه حکومتي و شخص شاه را به نمايش گذاشت . در 22 بهمن 1357 با فروپاشي نظام شاهنشاهي و پيروزي انقلاب اسلامي سفارت اسرائيل تعطيل و هم زمان در اختيار فلسطيني ها قرار گرفت .

پي نوشت ها :
 

1 . علي اكبر ولايتي ،‌ايران و تحولات فلسطين ،‌ج 2 ( تهران : وزارت امور خارجه ،‌1380 ) ، ص 4 .
2 . ويليام شوكراس ، آخرين سفر شاه ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي‌( تهران : پيكان ،‌1381 ، چ 12 ) ، ص 93 .
3. روزنامه اطلاعات ( 13 تير 1330 ) .
4 . ولايتي ، ايران و تحولات فلسطين ،‌ص 19 .
 

منبع: نشريه 15 خرداد شماره 17