شهید آوینی از منظر یک دوست


 






 

درآمد
 

نادر طالب زاده از جمله فیلمسازانی است که نامش با سینمایی دینی و سینمایی دفاع مقدس گره خورده است و در حال حاضر هم به تازگی پروژه فیلم مسیح را به پایان رسانده است. فیلمی که به گفته طالب زاده، شهید آوینی بیش از هر کس دیگر بر ضرورت ساخت آن تاکید داشت و در دورانی هم طالب زاده به همراه شهید آوینی مشغول تهیه و تدوین فیلمنامه ای در این باره می شوند. پروژه مشترکی که هیچگاه به سرانجام نرسید ولی دوست قدیمی شهید آوینی این روزها با یاد و حال و هوای او و الهام از آنچه که آن روزها با مترضی آوینی نوشته بودند این فیلم و این پروژه را به سر انجام رسانده است.
نادر طالب زاده با لحنی صمیمی از سید مرتضی یاد می کند و برایش جالب است که مرتضی هم مانند بسیار دیگری از مردان خدا در قالب های تنگ دسته بندی های سیاسی نگنجید و هیچ کس نتوانست او را مصادره کند. طالب زاده از عرفان دوست داشتنی و خلوص معنوی این دوست قدیمی یاد می کند و صراحتا می گوید سید مرتضی هنوز برایش زنده است. مرتضی زنده است، حضور دارد و این حضور صمیمی را دوستان نزدیک سید مرتضی باور دارند. چرا که به گفته طالب زاده نیاز به تبلیغ برای شهید آوینی نیست او خودش به اندازه کافی خودش را معرفی می کند و جست و جوگران حقیقت او را می یابندو این خصلت مشترک همه مومنانی است که با خدا پیوند بسته اند.

شما یکی از سینماگران مطرح ژانر سینمای دفاع مقدس به شمار می روید، می خواهم بدانم به شخصه ارتباطتان با شهید آوینی چطور بود و در مقام یک فیلم ساز، آوینی فیلم ساز را چطور می بینید؟
 

مرتضی قبل از این که یک فیلم ساز باشد، یک اندیشمند و عارف مسلمان بود، کسی که به وسیله انقلاب اسلامی متحول شد. کاری که انقلاب اسلامی و در راسش امام خمینی با انسان ها کرد، این بود که «خود» آنها را عوض کرد، یعنی همه مجذوب یک شخصیت شدند. مثل این که کسی اینقدر روی شما تاثیر بگذارد که همه چیز شما در او مستحیل و متحول شود.
امام کیمیاگری کرد. مرتضی آوینی هم مانند بقیه در وجودش علم، دانش، معرفت و طلب حق وجود داشت و با رویت امام متحول شد. این شاید موضوعی باشد که کمتر به آن پرداخت شده است. انسان کس دیگری نمی شود، همان فرد است، ولی نگاهش عوض می شود به تبع این تغییر، فن و هنری هم که دارد تغییر مسیر می دهد، مثلا آوینی یک آرشیتکت بود ولی او می خواست حقی را بیان کند با ارشیتکتی نمی توانست همپای این انقلاب باشد، دغدغه او چیز دیگری بود.
نقطه تلاقی من با مرتضی کارهای خودش بود، یعنی من هم مثل میلیون ها نفر دیگر با او از طریق تلویزیون آشنا شدم، صدای او را روی فیلم هایی که ساخته بود، شنیدم و پس از آن حضوری ملاقاتش کردم.
وقتی او را دیدم مشتاق شدم که با او کار کنم، حاصل این همکاری فیلمی بود که درست بلافاصله بعد از اتمام جنگ به نام «بشیر عشق در شهر کوران» در شهر کلن آلمان در خانه جانبازان آنجا ساختیم، که مرتضی متنی برای آن نوشت وخواند. یک سال بعد هم فیلم «از کرخه تا راین» ساخته شد، شاید ایده آن کار هم از اینجا آمده باشد چون کسی قبل از آن چیزی درباره خانه جانبازان در آلمان نمی دانست.
بعد از آن «خنجر شقایق» در 10 قسمت را با هم کار کردیم و دیگر فرصتی نشد کار مستقیمی با هم انجام بدهیم ولی همیشه در مقام شاگردی خیلی مجذوب حالت عرفانی مرتضی بودم. اولین خصوصیت او این بود که خیلی واقعی بود، چیزهای زیادی داشت که به آدم بدهد خداوند به او حکمت جاری داده بود. امکان نداشت مسئله ای داشته باشی، او در دسترسی باشد و حرفی نزند که برای یک عمر کافی باشد.
خیلی از مسائلی که در زمینه های مختلف به من منتقل کرده، به کار آمده است.

سبک سینمای مستند شهید آوینی در حوزه فیلم سازی خاص است به این معنا که هیچ گاه در اتاق های فرماندهی یا در حال گفت و گو با سرداران و فرماندهان لشکر نیست. دوربین او در خاکریزها حرکت و با بچه ها گفت و گو می کند، یعنی نگاه او به جنگ، استراتژیک نیست، بلکه معنویت گرا است، این سینمای آوینی را چطور دیدید؟
 

این گفت وگوها واقعا ضروری است، چون الان جنگی نیست و باید کسانی تعریف کنند که چه اتفاقاتی افتاده است. خود او هم بعد از جنگ این گفتگوها را در فضاهای آزاد تشکیل می داد. نمی توان گفت دنبال سبکی بود یا سبکی داشت بچه هایی که با او کار می کردند در خود صحنه عملیات حضور پیدا می کردند و به سبکی که با او به توافق رسیده بودند، تصویر برداری می کردند و این تصاویر «سینک» شده روی میز می آمد.
من معتقدم او با یک الهام الهی آنها را تدوین می کرد و کار به وسیله نریشن او حیات می گرفت. فلیم های آوینی بدون نریشن هایش هیچ نیست، پیکری است که حیات ندارد، البته این هم ساده انگاری است که فکر کنید خود آن پیکر هم هیچ نیست بلکه پشت آن علمی وجود دارد. علت این که در همان زمان کار جاودانه و اثرگذار شد آن صدا بود که مثل صدای وجدان یک ملت بود. مرتضی این طور نگاه می کرد که یک اتفاق مهم در کره زمین رخ داده و جهانی فکر می کرد.
من همان موقع عقیده داشتم که اینها باید با زبان جهانی حک شود، یعنی زیر نویس شود یا راوی به زبان های دیگر هم این را بگوید، چون نگاه او به اسلام و انقلاب هم جهانی است. از نگاه مرتضی اتفاقی که در خاکریزها اتفاق افتاده بود اتفاق مهم جنگ بود. یعنی استکبار با تمام وجود آمده بود تا انقلاب اسلامی را خاموش کند.
اگر شما می خواستید بدانید حقیقت کجاست باید به صحنه نبرد می رفتید و از همان جا جست و جو می کردید.

دوستان می گویند معمولاً بچه ها قبلاً از رفتن به خط مقدم برای این که روحیه بگیرند روزشان را به خوشی و شادی می گذارنند به همین دلیل جلوه خالص بچه ها را نمی توان آن جا دید. ولی در خط می توان کاملاً خلوص و پاکی بچه ها را دید و برای همین دوربین آقا مرتضی همیشه آنجا بود. آیا همین طور است؟
 

به لحاظ زیباشناسی تصویری تر هم بود، کسی حواسش به دوربین نبود، انجا انسان ها رویاروی مرگ ایستاده بودند، در نتیجه طبیعی تر زیبایی تر و حماسی تر بود. او می دانست کجا و چه وقت تصویر بگیرد تا نریشن و مطلبی روی آن بیاید تا آن را تفسیر کند و از حالت تعلیق در آورد، این همان صحنه نبرد بود. هنر او در این نبود که چیزی را ثابت کند، خیلی از افراد آنرا ثبت می کنند.شما فیلم سازی رااز کانادا هم بیاورید آن را ثبت می کرد، شاید تصاویرش حرفه ای تر و زیبایی تر هم باشد.
اگر کسی بخواهد تاریخ مستند جنگ دنیا را بررسی کند، ناچار است که به این هم نگاه کند، چون ایران صاحب یک تاریخی و گذشته استوار و قابل اتکا در سینمای جنگ و سینمای مستند است. می خواهم بدانم المان های ویژه ای که در سینمای شهید آوینی است را با توجه به اینکه ایشان به صورت کلاسیک سینما نخوانده بود، چطور می ببینید.
من 2 دوره مدرسه فیلم سازی رفته بودم و می دانستم فیلم سازی چیست، ولی این دوره های آکادمیک در مقابل کار مستندی که او می کرد هیچ چیز نبود.
کار او ساختار خاص خودش را داشت. اولین بار که کار او را دیدم مثل این بود که یک فیلم ساز «مولف» فیلم ساخته است، محتوا داشت، خودش قالبش را پیدا کرده بود. مشخص اش همان طور که اشاره کردم نریشنی و عرفانی است که خاص مرتضی بود. اگر این را در خنجر و شقایق تجربه نمی کرد نمی گفتم در آن چیز خاصی است که در یک نریشن معمولی نیست.
متن مرتضی برخاسته از حالی بود که می توان گفت همان حال «وصل» است. این حالت از باطن و اندرون وجود مرتضی بر می خواست که در کسی شبیه آن را ندیدم.

آن عرفان که می گویید من به عینه درکش کردم را توضیح دهید.
 

لازم نیست که بگویم من درکش کردم. در معرض هر کسی که قرار می گرفت بستگی به تشنگی و طلبش چیزی به او می نوشاند.
خیلی ها در ارگان های مختلف با او بودند و زندگی کردند ولی بعد طردش کردند و به او اتهام زدند. من از یکی از دوستان نزدیکش شنیدم، که او می گفته این رسانه در دست بی کفایت بعضی ها مثل بوق مفلوکی بیش نیست. به نظر من خنجر شقایق در ارتباط با تلویزیون نوشت، باید یک بار دیگر مطالعه شود. من تنها چیزی که می توانم به شما بگوییم این است که آوینی در ارتباط با خنجر شقایق خطاب به صدا و سیما و ریاست آن زمانش یک صفحه کامل در روزنامه کیهان نوشت.
نگاه او به تلویزیون و رسانه و این که چه کمبودهایی دارد توهین آمیز نبود، اطلاعاتی بود. من خودم در متنش بودم. شما آن چیزی که او 20 سال پیش گفته، با چیزی که امروز هست، مقایسه کنید. امروز همه چیز عوض شده است؟ چون الان در تلویزیون هستم این را می گویم، شاید بیشترین فایده این مصاحبه همین نکته باشد که شما تاریخ را مطالعه کنید، کلام او را نگاه کنید چرا به تلویزیون می گوید بوق مفلوک؟
به نظرم تفاوتش با آدم های دیگر این بود که وقتی دعوایی پیش می آمد که می خواست حرفش را بزند بلد بود چطور صحبت کند که حرف هایش هم تیز و برا باشد، هم دیپلماتیک و ملاحظه کارانه نباشد و هم در آدم های انقلابی اثر کند. ممکن است کسی در ایران اسلام گرا هم نباشد ولی وطن پرست و خداگرا باشد، کافی بود متن این فیلم ها، با روایت فتح و با کلمات یک جور کیمیاگری می کرد.
همین کار را امام خمینی می کند. مگر شما به ترتیب کلمات امام دقت کنید متوجه می شوید فعل و فاعل را براساس یک حس و جلوه و جذبه که خاص خود ایشان بود ادا می کردند. همان نوع ترتیب در متن های مرتضی در فیلم بود. متن نویسی می کرد و شفا می داد، آن فیلم در زمانش خیلی اثر گذاشت. امروز هم برای کسی که اهلش عین همان زمان اثر دارد.

همان طور که می دانید شهید آوینی قبل از این که جنگ شروع بشود دو فیلم مستند «هفت قصه از بلوچستان» و «بشاگرد» را می سازد. این نشان می دهد که الگوی عدالت در جامعه اسلامی برای آوینی به عنوان یک فیلم ساز، روزنامه نگار و شخصیتی که از انقلاب تاثیر گرفته و به آن تاثیر می بخشد بسیار با اهمیت است. فضای فکری اش درباره نظام بعد از انقلاب و نظام مذهبی چه بود؟
 

در وجود همین نظام همه چیز بالقوه برای تحول عظیم وجود دارد. آنهایی که باید متحول شوند شدند، یعنی خداوند در وجود کسانی که باید تحول ایجاد می کرد ایجاد کرد. او دنبال این بود که به عنوان یک هنرمند برای هموار کردن این راه و حفظ ارزش ها چکار می تواند بکند. ممکن است این انقلاب 100 سال دیگر به همین صورت جلو برود یا 20 سال دیگر تا ظهور برود، ولی واقعاً اعتقاد داشت من هم اعتقاد دارم که دوره آخر الزمان باامام شروع شد. ممکن است چند سال هم طول بکشد ولی دوره عوض شد.
انقلاب افتاد، یک تحول عظیم معنوی در منطقه ایجاد کرد؟ امروز در یکی از شهرهای تگزاس 200 مسجد وجود دارد، اینها پس از رنسانس اسلامی که با امام شروع شد اتفاق افتاد و مرتضی اینها را می فهمید. او حامل این پیام بود و برای این آرمان سربازی می کرد ما همه این جا سرباز هستیم. من امروز می گویم که چکار می توانم بکنم که کار مرتضی ادامه پیدا کند؟
کار او یک جور سربازی است، این باغ، باغبان، آبپاش، سمپاش می خواهد و کسی باید کاری کند که آب جاری باشد و در سر منشا گیر نکند. این باغ پر از درخت های میوه است که باید حفظ شود. باغبان ها فهمیدند که چه کسانی هستند، یکی باغبانی کرد و یکی خلبان شد و دیگری فیلم ساز شد. این باغبان ها مواظب باغ هستند. آوینی هم یکی از باغبان های خیلی خوب بود که وجودش الگو بود و خداوند به وسیله شهادتش او را ابدی کرد. وقتی مرتضی شهید نشده بود خیلی ها باور نداشتند که وجود دارد، وقتی که رفت متوجه او شدند، این هم به خاطر جاری بودن حقیقت در وجودش بود یعنی مرتضی کسی نبود که فیلمی بسازد و بگویند عجب فیلم خوبی ساختی بعد یک سال از او خبری نشود. هر روزش مبارزه یا یک فیلم بود. این هم فرق افراد مبارز با آدم های معمولی است.

شهید آوینی بعد از جنگ چه ضرورتی دید که مجموعه روایت فتح را کامل کرد؟ اگر حضور ذهن دارید بخشی از خاطرات این بخش را بگویید، مثلاً «شهری در آسمان» که راجع به خرمشهر بود مجموعه ای است که بعد از جنگ نوشته و ساخته شده است. آوینی بعد از جنگ در جبهه ها دنبال چه می گشت؟
 

بعد از جنگ می خواست چیزهایی را ببیند که در جنگ وقت نبود‏، در زمان جنگ خیلی مساله اصلی مقابله با دشمن بود یا آدم هایی که می خواست در دسترس نبودند، در نتیجه باید یک بار دیگر می رفت تا ببیند خرمشهر چه شد و ناگفته ها را جمع کند. خودش می دانست که چه عقبه ای در جنگ وجود داشت که ناگفته مانده است. اگر زنده هم بود ادامه می داد بعد می خواست راجع به قتل گاه های مشهور بداند و ببیند و فرمانده ها درباره آن توضیح بدهند. می خواست آنچه جا مانده بود را پر کند.
باید مطالبی را که نگفته بگوید و به زبانی بگوید که برای نسل بعد از جنگ که زندگی عادی دارد قابل لمس باشد تا نسل بعدی آگاه شود. مرتضی در عرصه ای که کار می کرد رقیب دیگری نداشت. خیلی از آدم هایی که به او حسادت می کردند می گفتند مگر ما نمی توانیم چنین کاری را بسازیم. چه کسی جرات می کند به نقد کیارستمی، مخلباف،مهرجویی و کسانی که شبه عرفانی بودند، بپردازد؟ امروز مثلاً در مورد سریال تلویزیونی مثل اغما چه کسی جرات می کند نقد درست بنویسد؟ ولی او این کار را می کرد و درست تشخیص می داد ما آن تشخیص را کم داریم، یعنی یک زرگری باید باشد که نیست. این خلایی است که وجود دارد. مرتضی با حرص و حسد تصمیم نگرفت آن مقالات و کتاب هایی بنویسد. مهم تر از این او با سرعت ظرف 4-3 سال خطی در اسلام ترسیم کرد که خیلی خوب است.
آن خطوط قبلی بن بست است این کار را هنوز هیچ کس نکرده امروز شما می خواهید بدانید کدام خط سینمایی درست است، خیلی روشن نیست. در حلاجی و تبیین مانده ایم. مهم این است که تا روزی که زنده بود بیشتر از همان خط اصلی کار مستند و بازگویی استفاده می کرد. از این طرف این مقالاتی که برای بچه حزب اللهی ها نوشت، چراغی در شب بود که آن هم به خاطر مطالعات و سابقه فرهنگی اش در این زمینه ها بود.
وقتی می خواست درباره چیزی صحبت کند، شبیه را از اصل تشخیص می داد و بی پروا نقد می کرد، کاری نداشت آدم ها چه کسانی هستند. ما الان این شجاعت و علم را نداریم، اگر علمش باشد شجاعتش را خدا می دهد. الان کسانی که تشخیص بدهند حق و ناحق چیست را نداریم و این یکی از معضلات امروز ماست.

شما به عنوان کسی که 3-2 پروژه با ایشان کار کردید، یک دوستی سابقه دار با ایشان داشتید و الان هم در سینمای معناگرا صاحب سبکی هستید، چقدر سینما و زاویه دید شما از ارتباط با شهید آوینی تاثیر گرفته است؟
 

کار من هنوز تمام نشده و هنوز در حال تجربه کردن هستم. 2 سال با آقای آوینی کار کردم که یک سال آن را مستند کار کردیم. ایشان فیلم نامه ای به نام «مسیح» نوشت که می خواستیم کار کنیم، ولی با بحران بوسنی و هرزگوین همزمان شد و برای کارهای مستند به آن جا رفتیم و قرار شد بعد آن را کار کنیم. تنها جایی که ایشان سرمایه گذاری می کرد ما بودیم، چون وقت کم بود قرار شد شب به شب سکانس ها را بنویسیم و روز بعد بگیریم، من نمونه کاری قبلاً داشتم به نام انجیل برنابا که سال 68 که آن را دیده بود ولی نه ما و نه ایشان وقت کردیم آن را بسازیم.
من اعتقاد دارم ایشان هست و چندین بار هم در خواب او را دیدم و به من گفته است که من زنده ام. من ادعایی ندارم فقط می دانم دایره سوء تفاهم و بی سلیقگی در این کارها خیلی زیاد و قوی است. من همه امیدم به راه های مردم 100 درصد مذهبی است، آنها بهتر از آدم های متعصب هستند چرا که آدم های متعصب بیشتر سد یا مزاحم هستند تا این که راه را هموار کنند. اگر به کناری بروند مردم خودشان را زود بالا می کشند، این ها مرتضی را خیلی ناراحت می کرد. خیلی از افرادی که به مرتضی بی مهری کرده بودند بعدها پست های دیگر هم گرفتند.
من آن زمان تقریباً هر روز به او سر می زدم و ایشان را می دیدم. فکر نمی کردم شهید شود فکر می کردم سال ها با او کار می کنم.
این که ما غافل شدیم، بدبختی ماست. ولی از او خیلی تاثیر گرفتم خیلی از چیزهایی که بعد از شهادت هم در زندگی خودم هم در ادامه سفر اتفاق افتاد را مدیون ایشان هستم. تاثیر ویژه ایشان بدیهی بود.

شما به عنوان کسی که نزدیک آقای آوینی هستید آیا فکر می کنید تصویری که امروز از مرتضی آوینی ارائه داده میشود، همان سید مرتضی است؟ فکر نمی کنیدگاهی اینقدر المان ها را بالا می بریم که دست نیافتی می شوند؟
 

تصویری که امروز از ایشان هست به نظر من همانی است که باید باشد. مرتضی خودش، خودش را تبلیغ می کند. به نظر من در همین حدی که هست خوب است و تناقضی هم ندارد. سالگردش هر سال هم به همان مفصلی برگزار می شود و اشخاص دیگری دنبال کار می آید و واقعاً هم باید دنبال او رفت تا او را بشناسیم. به نظر من خدا این آدم ها را نشان می دهد و نیاز نیست خیلی نگران شویم. من مدتی نگران بودم ولی هیچ وقت به این نیاز نرسیدم که مستند کار کنم، چون افراد دیگری این کار را می کنند، اگر روزی لازم باشد این کار را خواهم کرد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 31