گوش كنيد با شما سخن مي گويم!


 






 
به نام او، كه پدر و مادر را خلق كرد.
به نام شروع كننده ي زندگي و پايان دهنده ي آن.
چقدر سخته كه يك كلبه خراب بشه، كلبه ي ما هم، هر چند از اول خراب بود، ‌ولي حالا ديگه ويران شده. با پا له شده. نمي دونم ...! خودمون كرديم؟! خدا كرده؟! آدم هاي ديگه كردن؟! يا زمان و شرايط كرده؟!
اولش زمان، شرايط، جهل و نادوني آدم ها و بعد شايد گفت، قسمت و خدا...
و حالا در آخر،‌ ما همه ي اعضاي اين خونواده به اين نتيجه رسيديم تا بقيه ي ديوارهاي ترك خورده ي اين خونه ي 34 سال ساخت رو كه نمايي زيبا، ولي داخلي زشت با رنگ سياه دوست نداشتن و بي محبتي،‌ بنفش فرياد، قرمز غم، زرد كينه، طوسي شك و دودلي، سبز نا آرومي و آبي سرد داره، خراب كنيم و حالا اين كار رو كرديم. به اين اميد كه دوباره ساخته بشه. نه يكي، بلكه دو تا خونه مجزا ، با اعضاي جديدي كه شايد اونها در كنار پدر و مادر ما ، بهتر بتونند رنگ درست كنند و خونه شون رو رنگ آميزي كنند؛ ديوارهاي سبز زندگي، پنجره ها آبي آسموني آرامش، مبلمان ها به رنگ زرد و نارنجي شادي و شعف و چراغ ها به رنگ قرمز دوست داشتن و محبت و در آخر، آوايي تثبيت شده از نواي خوشبختي به رنگ ارغواني. و ما بچه ها ، از ايثار پدر و مادرمون سوختيم، از اين كه اونها سوختند و اين دو بزرگوار، در سايه صبر و تحمل چندين ساله،‌ زير اين ديوارهاي خونه يي كه سال 1354 در شهرستاني كويري از دو جنس متفاوت ، يكي سخت از جنس وسعت كوير و ديگري نسيم، از جنس كوچه باغ هاي سبز، برپاشده بود خرد شدند و ما را به دنيا آوردند.
ابتدا با ذهن كوچك مان فكر مي كرديم دنيا زشت و بي رحم است، ولي نه، اشتباه بود. خطاها،‌ ديدگاه و نگاه، رفتارها و ذهن بزرگترهاي مان زندگي و دنيا را پيش چشمان مان زشت وتيره كرده بود. آنها فراموش كرده بودند تا با هم سبز باشند ،‌آنها رنگ قرمز محبت را بطور جداگانه به فرزندان زيباي شان نثار مي كردند و اين نثار آن چنان چرخ دنده هاي زندگي را سخت تر كرد كه چرخش آن به پايان رسيد.
گاهي حركتي كند و گاهي حركتي از حد گذشته تند...
پس اين نابسامان بودن چرخش زندگي، خوشبختي، سعادت و مهمتر از همه نعمتي كه خداوندگار به بشر بخصوص به جفت ها عطا كرده را از دست دادند و گل هاي باغچه شان را فراموش كردند. پس حال اين باغبانان كي مي خواهند خود مزمزه كننده ي طعم خوش اين نعمات الهي باشند.
بايد راه حلي باشد تا ما اعضاي خانواده به نتيجه يي برسيم، براي بدست آوردن نعمتي وارسته كه همان زندگي زن و مرد و همان وظيفه زميني ماست. من و خواهر و برادرم به اميد روزي هستيم تا پدر و مادرم هر كدام به تنهايي مزه ي خوش زندگي و خوشبختي را بنا به تعبيري كه هر كدام از آن دارند بچشند. ما به اميد اين هستيم تا آنها به گونه يي با رنگ سبز زندگي آشنا شوند، تا چشم بسته ،كشيدن كلبه يي را با مداد سبز زندگي،‌ آرامش ، لبخند و محبت را براي فرزندان ما كه مطمئناً نوه هايي شيرين و دوست داشتني هستند به ارمغان آورند و آن را به دست شان بدهند.
اي پدر و مادر
اي كساني كه واقعاً جان مان را فداي تان مي كنيم، دوست تان داريم، چون بيشتر خواهان خوشبختي شماييم تا خودمان.
سعيده - نور
منبع: 7 روز زندگي شماره 84