كتاب «الهامي بودن، پشتوانه حجيت کتاب مقدس»- (3)


 

نويسنده: محمد حقاني فضل (1)




 

فصل سوم
 

نظريه هاي غير لفظي در باب الهام
 

بسياري از کساني که وجود اشکال در کتاب مقدس را پذيرفته بودند، مشاهده مي کردند که برخي از مطالب آن، از چنان عمق و معنويتي برخوردارند که نمي توان آنها را محصول انديشه صرف بشري دانست؛ از اين رو، تلاش کردند تا راهي براي حل تضاد بين نتايج نقادي تاريخي کتاب مقدس با جايگاه والاي اين کتاب بيابند. راه حل آن بود که الهام کتاب مقدس را نه در الفاظ و واژه هاي آن بلکه در جايي ديگر جست وجو کنند؛ مانند مفاهيم اخلاقي و يا رابطه خدا و انسان. اين تلاش ها منجر به پديد آمدن نظريات الهام غير لفظي شد.
نظرياتي که مدعي تبيين الهام غير لفظي کتاب مقدس هستند، بسيار متنوع تر از نظريات لفظ محور هستند. علت اين امر را بايد اختلاف الاهيدانان در مورد اينکه کدام جنبه ي کتاب مقدس الهامي است دانست. علي رغم اين گوناگوني و تنوع، اين نظريات در يک چيز مشترک اند و آن اينکه واژه هاي کتاب مقدس الهامي نيستند؛ بلکه لايه زيرين اين الفاظ است که الهامي است و علت مشکلات موجود در کتاب مقدس آن است که اين مفاهيم الهامي توسط انسان جايزالخطا در قالب متن درآمده اند.
الهامي بودن آموزه هاي اخلاقي و معنوي کتاب مقدس. اين نظريه آموزه هاي اخلاقي و معنوي کتاب مقدس را نشئت گرفته از الهام الاهي مي داند و ساير مطالب ـ تاريخي، جغرافيايي و علمي و... ـ را ناشي از فرهنگ و جهان بيني حاکم بر آن زمان برمي شمارد. اين مطالب علمي و تاريخي، هر چند در کتاب مقدس حضور و وجود دارند اما الهام و وحي الاهي به حساب نمي آيند. تناقضات و جهان بيني هاي منسوخ نيز در همين بخش از نوشته هاي کتاب مقدس هستند. اين اشتباهات به پيام اخلاقي و معنوي کتاب مقدس آسيبي نمي رسانند و الهام کتاب مقدس همچنان معتبر و باورپذير است؛ زيرا اين مطالب اخلاقي و معنوي هستند که الهامي هستند؛ مثلاً داستان آفرينش، علي رغم ناسازگاري اش با يافته هاي جديد علمي، به ما مي آموزد که خدا خيرخواه است، انسان رابطه اي خاص با خدا دارد، گناه انسان در نافرماني او ريشه دارد نه در ماهيت او، و خدا انسان را رها نکرده است بلکه به او اميد و وعده داده است. در ادامه مطلب، بر اساس همين نظريه، به توجيه اشکالات کتاب مقدس مي پردازد.
الهامي بودن تصاوير کتاب مقدس. آوستين فارر (Austin Farrer) در سال 1948، نظريه اي در باب الهام در کتاب مقدس داد مبني بر اينکه الهام کتاب مقدس را بايد در تصاوير موجود در آن جست و جو کرد.
عيسي مسيح محور تصاوير کتاب مقدس است. خود مسيح نيز بسياري از اين تصاوير را در آموزه هاي خويش مطرح کرده است؛ مانند «ملکوت خدا»، «پسر انسان» و «قوم اسرائيل». مثلاً مسيح در شام آخر تصويري بي نهايت پيچيده و بارور از «قرباني و مشارکت، کفاره و عهد» را نشان داد. وظيفه رسولان و نويسندگان عهد جديد اين بود که تحت رهبري و هدايت روح القدس، تصاويري را که در مسيح و يا توسط او نشان داده شده بودند شرح بدهند و تبيين کنند. وظيفه خوانندگان نيز اين است که خود را در اين تصاوير مستغرق کنند و اجازه دهند که اين تصاوير آنان را به حرکت درآورده، به سمت خدا ببرند.
مدل معلمانه. اين مدل توسط ويليام آبراهام (William Abraham) ارائه شده است که هر چند جزو انجيلي هاست، اما معتقد است که فهم انجيلي ها از الهام داراي دو خطاي مهلک است: اول آنکه آنان غفلت مي کنند که بايد از واسطه هاي انساني آغاز کنند و بي توجه به اين واسطه ها، بحث خود را از خدا شروع مي کنند، با او ادامه مي دهند، و با او به پايان مي رسانند. دوم آنکه، آنان به جاي تمرکز بر روي الهام بر روي صحبت کردن تمرکز مي کنند.
او مي گويد براي اينکه به نظريه اي امروزي، منسجم و معتبر در باب الهام برسيم بايد بين الهام الاهي و سخن گفتن الاهي تمايز قائل شويم. در واقع، الهام خداوند شبيه است به وقتي که يک معلم چيزي را به دانش آموزانش الهام مي کند (الهام کردن معلم، منحصر در سخن گفتنش با دانش آموزان نيست؛ بلکه مي تواند با اعمالش و حتي حرکات و سکناتش چيزي را به دانش آموزان الهام کند).
در بررسي الهام معلم به شاگردان، چند نکته روشن مي شود: اول اينکه بايد از درجات مختلف الهام سخن بگوييم؛ زيرا توانايي، روحيات و علايق دانش آموزان متفاوت است و شدت و عمق رابطه آنان با معلم نيز در يک سطح نيست. دوم اينکه زماني که معلم مطلبي را به دانش آموزان الهام مي کند شخصيت مستقل آنان از بين نمي رود، بلکه برعکس فهم و ادراک آنان تقويت مي شود. سوم و از همه مهم تر، اينکه چنين الهامي خالي از خطا نخواهد بود و معلم نيز از اينکه دانش آموزان در فهم و يا انتقال مطلب الهام شده دچار خطا شوند متعجب نخواهد شد. از اين مطالب فهميده مي شود که الهام کردن قسيم ساير کارهاي معلم (مثل درس دادن، نظارت کردن و...) نيست؛ بلکه معلم مي تواند در ضمن اين کارها و يا حتي از طريق اين کارها مطلبي را الهام کند.
اين نکات را مي توان در باره الهام الاهي نيز به کار برد. الهام الاهي نيز کاري خاص و متمايز از ساير کارهاي الاهي نيست؛ خداوند مي تواند در ضمن، همراه و يا ازطريق ساير افعالش به انسان ها الهام کند؛ البته تفاوت هايي بين الهام معلم با الهام الاهي وجود دارد که به آنها اشاره مي کند.
به اين نظريه نيز انتقاداتي شده است؛ مانند اينکه اين نظريه آنقدر دايره الهام را گسترش داده و آن را «آبکي» کرده است که ديگر از اهميت افتاده است؛ و يا اينکه هرچند طبق اين نظريه، خداوند از طريق و در ضمن اعمالش الهام مي کند، اما مشکل همچنان باقي است؛ زيرا مفهوم اعمال الاهي به همان اندازه الهام الاهي رازآميز است.
الهام اجتماعي. تحقيقات جديد در باب کتاب مقدس نشان داده اند که تدوين کتاب ها بيش از آنکه محصول يک يا چند نويسنده باشند محصول جامعه اي هستند که در آن ريشه دارند؛ به عبارت ديگر، اين کتاب ها صرفاً نشان دهنده ي سخنان و واژگان يک شخصيت مهم ديني نيستند بلکه پاسخ ها و واکنش هاي جامعه به اين سخنان را نيز بازتاب مي دهند.
اين مسئله وقتي دشوارتر مي شود که به اين حقيقت نيز توجه داشته باشيم که حتي اگر اين نوشته ها توسط افراد مشخصي نيز نوشته شده باشند، اين احتمال وجود دارد که آنان صرفاً باورهايي را نوشته باشند که در آن زمان در آن جامعه رواج داشته اند (يعني چيز جديد و بديعي، علاوه بر ميراث ديني موجود ننوشته باشند). به سخن ديگر، بسيار دشوار است که سخنان پيامبران، عيسي و يا رسولان را از واکنش مردم به آن سخنان و نيز واکنش کساني که آن سخنان را ثبت کرده اند متمايز ساخت. با توجه به اين مسئله، برخي از محققان الهام را به يک يا چند نويسنده ملهم منسوب نمي کنند؛ بلکه معتقدند اين الهام را بايد در سنت ها و اجتماع مؤمنان جست وجو کرد. بايد مدل پيامبرانه را که طبق آن، يک نفر يک کتاب را نوشته است کنار گذاشت و به سراغ مدل ديگري رفت که مبتني است بر سه مفهوم «سنت»، «موقعيت» و «کنشگر».
سنت آن دسته از حوادث گذشته را که ويژگي ها و مشخصه هاي يک جامعه را شکل مي دهند و به جامعه کمک مي کنند تا زندگي خود را شکل دهد حفظ مي کند. آنچه اين سنت ها را الهامي مي سازد بي خطايي و دقت آنها در نقل حوادث تاريخي نيست؛ بلکه اين است که اين سنت ها دليل و شاهدي بر حضور مستدام خداوند در کنار جامعه هستند.
جزء دوم موقعيت است. جامعه در مواجهه با يک موقعيت جديد به سراغ سنت ها مي رود تا با کمک آنها موقعيت جديد را بفهمد و آن را مديريت کند. از نگاه مومنان اين موقعيت هاي جديد و همچنين تفسيرهاي جديدي که از سنت در اين موقعيت ها ارائه مي شوند، نشان دهند ي توجه خداوند به آنان هستند. الهام کتاب مقدس را بايد در اين رابطه ي پوياي بين موقعيت و سنت جست وجو کرد.
عنصر سوم اين نظريه کنشگر است. کنشگر کسي است که سنت را در يک موقعيت خاص تنظيم و تدوين مي کند. او رابط بين سنت و موقعيت است. کنشگران را بايد پديدآورندگان نوشته هاي کتاب مقدس دانست.
چند اشکال به اين نظريه گرفته اند؛ مانند اينکه در اين صورت، سخن گفتن از هدايت روح القدس در تدوين کتاب هاي مقدس به چه معناست؟ و يا اينکه نقش خدا در اين معنا از الهام چيست (اشکالي که به تمام نظريه هاي الهام غير لفظي وارد است)؟

نتيجه گيري
 

بالاترين نقطه قوت نظريه هاي الهام غير لفظي، ظرفيت آنها براي سازگاري با طبيعت و ماهيت کتاب مقدس، جنبه هاي ذهني الهام است. اما مشکل عامي که متوجه تمام اين نظريه هاست اين است که معيار مشخص و روشني در اختيار نمي گذارند تا بر اساس آن بتوان معلوم کرد کدام مطلب کتاب مقدس الاهي است و کدام مطلب انساني. يک راه براي حل اين مشکل اين است که از يافته هاي علمي براي اين کار استفاده کنيم و عبارت هايي که بر اساس علوم جديد، خطا بودن آنها ثابت مي شود را غيرالاهي بدانيم. اما اين راه حل دو اشکال دارد: 1. دانش انساني در معرض ابطال و تغيير قرار دارد؛ 2. در اين صورت، ما به دانش انساني جايگاهي والاتر از کتاب مقدس داده ايم؛ در واقع، دانش انساني را داور و ارزياب صحت مطالب کتاب مقدس دانسته ايم؛ چيزي که بسياري از مسيحيان نمي توانند آن را بپذيرند.

انکار الهامي بودن کتاب مقدس
 

به علت اشکالاتي که بر اعتقاد به الهامي بودن کتاب مقدس وارد شده است، برخي از محققان در اينکه اين باور براي ايمان مفيد باشد شک کرده اند و عده اي ديگر پا را فراتر گذاشته و اصل الهامي بودن کتاب را انکار کرده اند. اين دانشمندان در اثبات الهامي نبودن کتاب مقدس دلايلي آورده اند؛ مانند «فاصله ي بسيار گزارش هاي کتاب مقدس درباره عيسي با حقايق تاريخي درباره او» و يا «حضور پررنگ عناصر انساني در نوشته هاي کتاب مقدس» و مانند اينها.
آنان سعي مي کنند تا اهميت کتاب مقدس و نقش آن در ايمان مسيحي را تحت مفاهيم ديگري توضيح دهند. يکي از اين مفاهيم «يکتايي» است؛ يعني کتاب مقدس جايگاهي يگانه براي ايمان مسيحي دارد. اين يکتايي و بي همتايي به اين علت است که «کتاب مقدس والاترين و مهم ترين شاهد ريشه ها و اهميت ايمان مسيحي است؛ تنها گواه اصلي و گزير ناپذير آن».
نويسنده در ادامه به نقد رويکرد منکران الهام مي پردازد؛ براي مثال درباره مفهوم «يکتا»يي کتاب مقدس اين پرسش را مطرح مي کند که چرا اين کتاب يکتاست؟ اگر در پاسخ گفته شود «زيرا شاهد حوادثي است که بنياد ايمان مسيحي را تشکيل مي دهند». باز اين سوال مطرح مي شود که چرا بايد اين حوادث را تعيين کننده ايمان خويش بدانيم؟ به ويژه که جنبه الاهي اين حوادث براي همگان روشن نبوده است؛ زيرا بسياري از کساني که شاهد آن حوادث بوده اند (يعني معاصران مسيح) قانع نشدند که آن حوادث نشان از يک دين جديد دارند. از بين مردمان آن روزگار، تنها نويسندگان عهد جديد بودند که توانستند جنبه الاهي اين حوادث را ديده، براي ما نقل کنند. حال سوال اين است که چه چيز باعث شد که اين نويسندگان اين جنبه الاهي را ببينند و به تحرير درآورند؟ آيا مي توان پاسخي غير از اين داد که اين نويسندگان توسط الهام الاهي به اين کار واداشته شدند؟
همچنين در نقد اين منکران مي توان پرسيد آيا دخالت عامل انساني در نوشته شدن و قانوني شدن کتاب مقدس، مانع از الهام و هدايت خداوند، دست کم نوع خاصي از الهام، مي شود؟

پي نوشت ها :
 

1. پژوهشيار مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب وابسته به دانشگاه اديان و مذاهب.
 

منبع: نشريه هفت آسمان شماره 45