چشمه سار علوم اهل بيت(ع)
چشمه سار علوم اهل بيت(ع)
الف) آگاهي از غيب
* از برخي آيات قرآن، مي توان انحصار علم غيب را در خداي متعال استنباط کرد؛ به عنوان نمونه:
1.«عالم الغيب فلا يظهرُ علي غيبه احداً»(2)؛
2. «قل لا يعلم من في السماوات و الارض الغيب إلا الله»(3)؛
3. «و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها إلا هو...»(4)؛
4. «فقل إنما الغيبُ لله»(5)؛
*اما آياتي ديگر نيز در دست داريم که از عدم انحصار علم غيب براي خداوند خبر مي دهد؛ به عنوان نمونه:
1.«... و أنبّئکم بما تأکلون و ما تدّخرون في بتوتکم»(6)؛
2. «و قل اعملوا فسيري الله عملکم و رسولهُ و المؤمنون»(7)؛ «اي پيامبر(ص)! بگو هر کار مي توانيد، انجام دهيد که خداوند و رسول او و مؤمنان، تمام آنها را زير نظر خواهند گرفت.»
3. «و ما کان الله ليطلعکم علي الغيب و لکن الله يجتبي من رسله من يشاء»(8)؛«چنان نبود که خداوند، شما را از علم غيب آگاه سازد؛ ولي خداوند از بين فرستادگان خويش هر کسي را که بخواهد، برمي گزيند.»
واژه «غيب» در يک نگاه، شامل هر چيزي مي شود که از حواس پنج گانه انسان مخفي است و در اين ديدگاه تمام امور نامحسوس، اعم از حوادث پيشين و آينده و تمام مراتب و مراحل نهان هستي را دربرمي گيرد و در نگاه ديگر، آگاهي به غيب؛ يعني پيش گويي حوادث آينده و اخبار از حوادث گذشته؛ به گونه اي که براي غالب انسان ها از طريق عادي امکان پذير نيست. بدون شک هيچ کس نمي تواند ادعا کند که نوع اول از علم غيب در غير از خداوند نيز قابل تصور است؛ چنان که امام علي (ع)با خبر دادن از حوادث آينده و پيش بيني حمله مغول ها به کشورهاي اسلامي، در پاسخ به اين که آيا شما علم غيب داريد؟ با تبسمي فرمود:
«اين، علم غيب نيست بلکه علمي است که از صاحب علمي( پيامبر(ص)) آموخته ام. علم غيب، علم ساعت است. خداوند از آنچه در ارحام است، اعم از مذکر و مؤنث، زشت و زيبا، بخيل يا سخي، شقاوتمند يا سعادتمند و هرکسي که هيزم جهنم خواهد شد يا در بهشت همدوش انبيا قرار خواهد گرفت، آگاه است. اين همان علم غيبي است که هيچ کس جز خدا آن را نمي داند و غير از اين، همان علمي است که خداوند آن را به پيامبرش تعليم فرموده و او نيز به من ياد داد».(9)
تاکنون انديشمندان راه حل هايي را براي حل اين اختلاف در بين آيات ارائه کرده اند که بهترين آنها، نفي اصالت و استقلال در غير از خداوند براي علم غيب است؛ بدين معنا که علم غيب به صورت ذاتي و استقلالي، اختصاص به خداي متعال دارد و ديگران هر اندازه از علم غيب را دارا باشند، فقط از ناحيه خداوند و به صورت غير ذاتي و تبعي است. آيات و احاديث متعددي اين ديدگاه را به صراحت يا به اشاره تأييد کرده اند. در اين مجال، چند نمونه از اين شواهد، بيان مي شود.
1. «و ما کان الله ليطلعکم علي الغيب و لکن الله يجتبي من رسله من يشاء»(10)؛ «خداوند هيچ کسي را از اسرار غيب آگاه نمي کند، مگر رسولاني که مورد انتخاب وي باشند.»
2. در داستان حضرت سليمان و پادشاه «سباء»، وقتي آصف بن برخيا خواست که در کمتر از يک چشم به هم زدن، تخت پادشاه را نزد سليمان بياورد، قرآن سخن آصف را چنين نقل مي کند:
«کسي که دانشي از کتاب را داشت، گفت: من آن را پيش از آنکه چشم خود را بر هم زني، نزد تو حاضر خواهم ساخت. و هنگامي که سليمان آن را نزد خود مستقر ديد، گفت: اين از فضل پروردگار من است.»
نکته ظريفي در اين آيه نهفته است و آن اينکه قرآن کريم در اين آيه، کلمه «علمٌ» را با تنوين آورده و اين بدان معناست که فقط بخشي از علم کتاب در نزد آصف بن برخيا بوده و با اين حال، توانايي چنين کاري را داشته است؛ اين در حالي است که در حديثي ابوسعيد خدري از پيامبر(ص) گرامي اسلام درباره مصداق «الذي عنده علم من الکتاب» پرسش کرد. آن حضرت فرمود: او وصي برادرم، سليمان بن داود بود. گفتم:«و من عنده علم الکتاب» چه کسي است؟ پيامبر(ص) فرمود:«ذاک أخي علي بن ابي طالب؛ او برادرم، علي بن ابي طالب است.»(12) روشن است که علم کتاب به صورت بالذات در نزد امام علي(ع) وجود نداشته است، بلکه خداوند آن را به وي عنايت کرده است؛ چنان که از مضمون خطبه 128 نهج البلاغه نيز مي توان آن را استفاده کرد.
3. در احاديث متعددي آمده است که امام علي (ع)فرمود:«از من بپرسيد قبل از آنکه مرا از دست بدهيد. آيا نمي پرسيد از کسي که نزد او علم خواب، علم حوادث تلخ و علم انساب هست»؟(13) استدلال به اين دسته از احاديث نيز همانند مورد پيشين است.
که هيچ کس جز خداوند از آن اطلاعي ندارد، اما غيب نسبي، آگاهي بر مسائلي است که برخي انسان ها که به درجاتي از عرفان و عبوديت رسيده اند، به آن دست يافته اند و چنين انسان هايي فقط به اذن خداوند متعال مي توانند بر بخشي از امور پنهان هستي، آگاه گردند؛ چنان که امام باقر(ع) مي فرمايد:«گاهي دريچه علم براي ما گشوده مي شود و ما از آن آگاه مي گرديم و گاهي نيز بسته مي شود و ما نيز آگاه نمي شويم...»(14).
ب) اتصال به وحي
در اين مجال به دليل اهميت بحث، برخي از احاديث مربوط به آن را بيان مي کنيم:
1. امام صادق(ع) خطاب به راوي فرمود: «اگر خواستي علم صحيح را بيابي، در نزد ما اهل بيت است. ما همان اهل ذکريم که خداي متعال فرمود:«فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون»؛ از اهل ذکر پرسش کنيد، اگر نمي دانيد».(18)
2. از امام صادق(ع) درباره «قال الذي عنده علمٌ من الکتاب أنا آتيک به قبل أن يرتد إليک طرفک»(19)؛ سؤال شد. امام بين انگشتان دست خود را فاصله انداخت و آنها را روي سينه خويش گذارد و فرمود:«به خدا قسم! تمام علم کتاب در نزد ما اهل بيت است.»(20)
3. امام علي(ع) مي فرمايد: «هر آيه اي که نازل مي شد، پيامبراکرم (ص)شيوه قرائت آن را به من مي آموخت، بعد آن را املا مي کرد و من مي نوشتم. سپس تأويل، تفسير، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه آن را به من ياد مي داد و برايم دعا مي کرد که حقايق آن را دريابم و حفظ کنم و من پس از آن هيچ گاه آنچه را دريافتم، به فراموشي نسپردم.»(21)
4. ابو عبدالرحمن سلمي مي گويد: من کسي را آگاه تر از علي به قرآن نديدم. او پيوسته مي گفت:«از من بپرسيد. به خدا قسم! درباره هر آنچه از قرآن سؤال کنيد، پاسخ خواهم داد.»(22)
5. پيامبراکرم(ص) فرمود:(23)«علي با قرآن و قرآن با علي است. اين دو از يکديگر جدا نخواهند گرديد تا در کنار حوض کوثر بر من وارد گردند. بنابراين هنگام اختلاف شديد، از آن دو پرسش کنيد.»(24)
6. عمر بن خطاب مي گفت: علي بن ابي طالب از تمام ما به معارف قرآن آگاه تر بود.(25)
7. ابن عباس مي گفت:آنچه را علي مي گفت، فرا گرفتم؛ سپس در اندوخته هاي خود انديشيدم و فهميدم که دانش من به قرآن در قياس با دانش علي، همانند برکه اي است کوچک در برابر دريايي پر از موج!(26)
ج) تسلط فراگير علمي
1. سدير مي گويد: به امام صادق(ع) گفتم: فدايت گردم! از حقيقت خودتان برايم بگوييد. امام فرمودند:«ما خزانه داران علم الهي هستيم، ما ترجمان وحي خداييم.»(28)
2. ابوبصير از امام صادق(ع) نقل مي کند که ايشان فرمود:«ما راسخان در علم هستيم و ما به تأويل علم، آگاهي داريم.»(29)
3. ابوبصير مي گويد: از امام صادق(ع) درباره آيه «بل هو آياتٌ بيناتٌ في صدور الذين اوتوا العلم » پرسيدم. امام فرمود:«آنان ائمه (ع)هستند.»(30)
4. اميرمؤمنان فرمود:«ما اهل بيت، درخت نبوت، موضع رسالت، محل رفت و آمد فرشتگان و منزلگاه رحمت و معدن دانش هستيم.»(31)
5. امام صادق(ع) مي فرمايد:«حضرت سليمان از حضرت داود ارث برد و حضرت محمد از سليمان ارث برد و ما نيز از محمد ارث برده ايم. به درستي که علم تورات، انجيل، زبور و آنچه در الواح است، در نزد ماست.»
راوي مي گويد: به امام عرض کردم: مگر آنچه در الواح است نيز علم به شمار مي آيد؟ امام فرمود:«علم چيزي جز آن نيست. علم چيزي است که هر روز شکل جديد پيدا کند و هر ساعتي رو به تحول گذارد.»(32)
6. امام صادق(ع) فرمود:«براي خداوند دانشي است که هيچ کس جز خودش از آن آگاهي ندارد و دانشي نيز دارد که آن را به فرشتگان و انبياي خود ياد داده است. پس آنچه
7. از مناظره اي که در داستان ذيل اتفاق افتاده است، مي توان با توجه به توانايي علمي شاگردان اهل بيت، به توانمندي علمي اهل بيت پي برد. هشام بن سالم مي گويد:
امام: درباره چه موضوعي؟
شامي: درباره کيفيت قرائت قرآن.
امام رو به حمران کرد و فرمود: حمران! جواب دادن به اين شخص را عهده دار شويد.
شامي: من مي خواهم با خود شما بحث کنم، نه با حمران.
امام: اگر حمران را محکوم کردي، در حقيقت مرا محکوم کرده اي!
شامي به ناچار با حمران وارد مناظره علمي شد و هر مطلبي را مطرح کرد، در برابر پاسخ هاي قاطع و علمي حمران قرار گرفت تا بدان جا که از پي گيري مناظره صرف نظر کرد و نتوانست ادامه دهد.
امام: حمران را چگونه ديدي؟
شامي: به درستي که حمران خيلي ماهر و زبردست است. هرچه را از وي پرسيدم، دقيقاً به من پاسخ داد. مي خواهم درباره «لغت و ادبيات عرب» با شما بحث کنم.
امام رو به ابان بن تغلب کرد و فرمود: تو با ايشان مناظره کن. ابان نيز چنين کرد و تا اندازه اي مناظره علمي را ادامه داد که مرد شامي عقب نشيني کرد. بار سوم مرد شامي گفت: مي خواهم درباره مباحث فقهي با شما بحث کنم. امام رو به زراره کرد و فرمود: با ايشان مناظره کن. زراره با مرد شامي به مباحث فقهي پرداخت و با سرعت تمام، وي را به چالش جدي کشانيد.
بار چهارم شامي گفت: مي خواهم با شما در حوزه مباحث کلام وارد گردم. امام صادق(ع) رو به مؤمن الطاق کرد و به وي دستور داد تا اين کار را به عهده بگيرد. طولي نکشيد که مرد شامي در مباحث مستدل طرف خويش فروماند و تسليم شد.
براي بار پنجم، مرد شامي خواست درباره توانمندي انسان بر انجام يا ترک کارهاي خير يا شر، توحيد و بحث امامت، مناظره کند. امام به ترتيب، حمزه طيار، هشام بن سالم و هشام بن حکم را مأمور به انجام مناظره با طرف شامي کرد و هر سه نفر نيز مانند دانشمندان قبلي، مرد شامي را مجاب کردند. در اين هنگام بر روي لبان امام لبخند شيريني نقش بست و از توانمندي شاگردان مکتب خويش خرسند گرديد.(34)
8. ابوحنيفه مي گويد: منصور( خليفه عباسي) براي من پيام فرستاد و گفت: چون مردم علاقه زيادي به جعفر بن محمد( امام صادق(ع)) پيدا کرده اند، دوست دارم مطالبي را براي رويارويي با ايشان آماده کني که بسيار مشکل و پيچيده باشد. من نيز چهل مطلب مشکل را جمع آوري کردم و داخل مسجد شدم. مشاهده کردم که جعفر بن محمد در سمت راست منصور نشسته است. وقتي نگاهم به وي افتاد، هيبت و عظمتش مرا فرا گرفت. سلام کردم. منصور مکاني را به من نشان داد و من در همان جا نشستم. بعد رو به جعفر بن محمد کرد و گفت: يا اباعبدالله! اين مرد، ابوحنيفه است. جعفر بن محمد فرمود: بله، او را مي شناسم. سپس به من گفت: اي ابوحنيفه! آنچه را که در ذهن داري، براي ابوعبدالله مطرح کن. من تک تک آنها را مطرح کردم و ايشان نيز پاسخ مفصلي براي هر کدام بيان مي کرد. به عنوان نمونه، مي گفت: ديدگاه شما در اين مطلب، چنين است، اما ديدگاه اهل مدينه اين چنين است و ما نيز چنين مي گوييم و ... .
9. دکتر احمد امين مصري درباره دانش حيرت انگيز و گسترده امام صادق(ع) مي نويسد:«وي از نظر وسعت اطلاعات و دانش، در بين تمام مردم بي نظير بود...»(36)
10. سيد محمدصادق، استاد دانشکده ادبيات دانشگاه قاهره درباره امام صادق(ع) مي گويد: منزل امام صادق(ع) همانند دانشگاهي بود که پيوسته مملو از صاحبان انديشه و از دانشمندان بزرگ در رشته هاي حديث، تفسير، فلسفه و کلام بود و غالباً در مجلس درس ايشان بيشتر از دو هزار نفر و گاهي تا چهار هزار نفر از انديشمندان مشهور، حضور مي يافتند.(37)
د. مراعات ظرفيت ادراک مخاطب
سنت، ابن ابي الحديد معتزلي در اين زمينه مي گويد:
«اميرمؤمنان در محضر رسول خدا (ص)جايگاه ويژه اي داشت. او با پيامبر(ص)، خلوت هاي مکرري داشت. هيچ شخص سومي از گفت و شنودهاي علمي آنان آگاهي نداشت. علي(ع) از معاني قرآن و کلام رسول خدا(ص) بسيار پرسش مي کرد و زماني که سؤال نمي کرد، پيامبر(ص) شروع به تعليم مي کرد. هيچ يک از صحابه، اين جايگاه را در منظر رسول خدا(ص) نداشتند. آنان در فهم کلام الهي و سخن رسول خدا و بهره مندي از پيامبر(ص)، مراتب گوناگوني داشتند. در برخي، هيبت و عظمت پيامبر، مانع از طرح سؤالات علمي شان مي گشت. آنان همان هايي بودند که دوست داشتند رهگذري به محضر رسول خدا راه يابد و او بپرسد و آنان بشنوند. برخي ديگر هوش اندک، فهم کند، و همتي کم در فراگيري مفاهيم بلند ديني داشتند. برخي ديگر، پيوسته از فراگيري دانش مي گريختند و خود را به عبادت يا مظاهر دنيوي مشغول مي ساختند و دسته چهارم نيز مقلداني بودند که چيزي جز سکوت و سؤال نکردن را وظيفه خود نمي دانستند! و دسته پنجم کساني بودند که با داشتن بغض و کينه به واقعيت، قائل نبودن به جايگاه قابل قبولي براي دين، ارزشي براي پرسش گري و حل مشکلات علمي نمي ديدند.
امام علي(ع)، با هوش و زيرکي فزاينده، پاکي طينت، روشنايي باطن، زمينه فراگيري حقايق را دارا بود... . وي رباني امت و برترين چهره آنان بود و از همين رو، فلاسفه وي را به نام امام امت و حکيم عرب، سزاوار ديده اند.»(38)
در پاره اي احاديث، بر آسيب پذير بودن مخاطب در دريافت پاره اي از معارف قرآن، به عنوان حقيقتي انکار ناپذير، تأکيد شده است. به عنوان نمونه، در حديثي از امام صادق(ع) آمده است: زني درخواست ملاقات حضوري با امام(ع) را کرد؛ در حالي که همراه خويش کنيزي را آورده بود. او از امام (ع)سؤال کرد: مراد از آيه «من شجرة مبارکه زيتونه لا شرقيه و لاغربيه»(39) چيست؟ ظاهراً امام از کوته فکري آن زن در تعجب فرو رفته و فرمودند:«خداوند اين ضرب المثل را براي ما آدميان زده است، نه براي موجودات فاقد شعوري همانند درخت و... . به راستي اگر فرزند آدم باشي و درست بينديشي، مقصود خداوند را درخواهي يافت.»(40)
در حديثي ديگر از امام باقر (ع)آمده است:«از جمله علومي که خداي متعال به ما اهل بيت عنايت کرده است، علم تفسير قرآن و احکام قرآن و... است». آن گاه پس از درنگي فرمود:«اگر ما انسان هاي داراي ظرفيت و قابل اطميناني را بيابيم، آن علوم را برايشان تبيين خواهيم ساخت!»(41)
پي نوشت ها :
1. الشيعه في الميزان، ص 41.
2. جن/26.
3. نمل/ 65.
4. انعام/59.
5. يونس/20.
6. آل عمران/49.
7. توبه/ 105.
8. آل عمران/ 179.
9. نهج البلاغه، خطبه 128.
10. آل عمران/ 179.
11. نمل/ 40.
12. به عنوان نمونه ر.ک: تفسير نورالثقلين، ج2، ص 523؛ احقاق الحق، ج3، ص 280 و 281.
13. مناقب الامام اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب، ابن المغازي، علي بن محمد الشافعي، ص 403؛ تاريخ دمشق، ابن عساکر، ج3، ص 20؛ بحارالانوار، ج26، ص 146-148 و 152-154، احاديث 21-31 و 41-43.
14. اصول کافي، ج1، ص 314، حديث 1.
15. تفسير عياشي، ج1، ص 230؛ وسائل الشيعه، ج5، ص 538.
16. فرائد السمطين، ج1، ص 314، حديث 25؛ اصول کافي، ج1، ص 191، حديث 5.
17. «هم مع القرآن و القرآن معهم لا يفارقونه و لا يفارقهم حتي يردوا علي الحوض...».
18. نحل/43؛ مرآه العقول، ج 2، ص 427.
19. نمل/ 40.
20. وسائل الشيعه، ج18، ص 138، باب 13، حديث 16.
21. ترجمه الامام علي بن ابي طالب من تاريخ دمشق، ج2، ص 467؛ شواهد التنزيل، ج1، ص 48؛ کتاب سليم بن قيس، ج2، ص 624؛ الخصال، ص 257، و بسياري از منابع ديگر.
22. شواهد التنزيل، ج1، ص 42.
23. الصواعق المحرقه، ابن حجر هيثمي، ص 122؛ فرائد السمطين، ج1، ص 177؛ مستدرک حاکم نيشابوري، ج3، ص 124.
24. «علي مع القرآن و القرآن مع علي لا يفترقان حتي يردا علي الحوض فاسألوهما ما اختلفتم فيها».
25. شواهد التنزيل، ج1، ص 35.
26. همان، ص 34.
27. براي آگاهي بيشتر از اين احاديث، ر.ک: اصول کافي، ج1، ص 270-272 و 279-287؛ بحارالانوار، ج26، ص 105-116 و 159-179.
28. بحارالانوار، ج26، ص 105، حديث 4.
29. اصول کافي، ج1، ص 270، حديث 2.
30. همان، ص 271، حديث 3؛ عنکبوت/ 49.
31. اصول کافي، ص 279، حديث 2.
32. همان، ص 282، حديث 3.
33. بحارالانوار، ج26، ص 160، حديث 5.
34. اختيار معرفة الرجال، شيخ طوسي، تحقيق: حسن مصطفوي، ص 275-278.
35. مناقب ابي حنيفه، ج1، ص 173؛ جامع اسانيد ابي حنيفه، ج1، ص 222.
36. ظهرالاسلام، احمد امين مصري، ج4، ص 114.
37. امامان شيعه از ديدگاه اهل سنت، قربانعلي ارزگاني، ص 285.
38. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج11، ص 48.
39. نور/ 35.
40. مرآة العقول، ج20، ص 401.
41. تفسير نورالثقلين، ج2، ص 141، حديث 49.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}