کتابی درباره زیارت اولیاء


 

نويسنده:محمد اصغري نژاد




 
شفاء السقام في زيارة خيرالانام: علي بن عبدالکافي تقي الدين سبکي شافعي ( م 756ق)، دائره المعارف عثمانيه، چ3، 1402ق.
ارواح پاک و قدسي انبيا و ائمه اطهار(ع) پس از مرگ نيز حاضر و ناظرند، به گونه اي که از حضور زائران مرقدهاي مطهرشان اطلاع پيدا مي کنند(1) و آنان را مورد لطف و مرحمت قرار مي دهند و از خداوند متعالي برآورده شدن حاجت ها و آمرزش گناهانشان را طلب مي کنند. اين است سرّ ترغيب و تشويق ارتباط با ارواح بزرگ، خاصه پيامبراکرم(ص) و ائمه هدي. اضافه بر اين، در زيارت آن بزرگواران، اظهار اخلاص، به تجديد بيعت در مسئله ولايت و اعلاي کلمه آنان اشاره شده است و اين امر، موجب خشنودي آن ارواح مطهر و سرافکندگي دشمنانشان مي شود.(2)

شبهه شيطان
 

با وجود تأکيدات بسيار بر زيارت پيامبر(ص) اعظم و ائمه هدي، برخي از افراد به ظاهر عالم و انديشمند با ناديده گرفتن دلايل عقلي و نقلي فراوان درباره رجحان و فضيلت «زيارت»، استمداد از اولياء الله و توسل به آنان را شرک تلقي کرده اند و با تمام قوا به مقابله با آن پرداخته اند. ظاهراً نخستين کسي که به طور جدي وارد ميدان مبارزه با توسل به ارواح مقدس انبيا و اوليا شد، «ابن تيميه» است، و جالب آنکه پس از انتشار عقايد و افکار باطل او، علماي فرهيخته شيعه و سني، او را سخت مورد
نقد علمي قرار دادند و روشن ساختند که شرک ادعايي او به سان کف روي آب، بي بنيان و بي اساس و بلکه اجتهاد در مقابل نص و شبهه اي شيطاني است. «البراهين الجلية»(3) و «نقض منهاج السنة التيميه»(4) از جمله آثاري بود که در ردّ انديشه ابن تيميه نگاشته شد.
يکي از علماي اهل سنت که افکار شيطاني ابن تيميه را به رشته نقد کشيد، علي بن عبدالکافي تقي الدين سبکي شافعي است. وي به سال 683ق. به دنيا آمد و در سال 756ق. در قاهره از دنيا رفت. از قلم اين عالم، آثار زيادي در موضوعات گوناگون تراوش کرده است؛ از جمله: الابهاج في شرح المنهاج، الاختصاص في علم البيان، الاعتبار ببقاء الجنة و النار، التحقيق في مسألة التعليق، الدرّ النظيم في تفسير القرآن العظيم، السيف المسلول علي من سبّ الرسول، طلبة السلامة في ترک الملامة(5).
يکي از آثار سبکي، «شفا السقام في زيارة خير الانام» است. اين اثر که عقايد ابن تيميه را به نقد کشيده، از ده باب و يک خاتمه تشکيل شده است. باب اول درباره احاديثي است که نص در زيارت است. در اين باب، پانزده حديث نبوي به قرار ذيل مطرح شده است:
1.من زار قبري وجبت له شفاعتي؛
2. من زار قبري حلت له شفاعتي؛
3. من جائني زائراً لا يعمله حاجة الا زيارتي کان حقا علي ان اکون له شفيعا يوم القيامة؛
4. من حج فزار قبري بعد وفاتي فکانما زارني في حياتي؛
5. من حج البيت و لم يزرني فقد جفاني؛
6. من زار قبري( او من زارني) کنت له شفيعا( او شهيداً)؛
7. من زارني متعمداً کان في جواري يوم القيامة؛
8. من زارني بعد موتي فکانما زارني في حياتي؛
9. من حج حجة الاسلام و زار قبري و غزا غزوة و صلي عليّ في بيت المقدس لم يسأله الله عزوجل فيما افترض عليه؛
10. من زارني بعد موتي فکانما زارني و انا حيّ؛
11. من زارني بالمدينة محتسباً کنت له شفيعا و شهيدا؛
12. ما من احد من أمتي له سعة ثم لم يزرني فليس له عذر؛
13. من زارني حتي ينتهي الي قبري کنت له يوم القيامة شهيداً؛
14. من لم يزر قبري فقد جفاني؛
15. من أتي المدينة زائراً لي وجبت له شفاعتي يوم القيامة...
باب دوم کتاب، درباره اخبار و احاديثي است که دلالت بر فضيلت زيارت پيامبر(ص) مي کند، ولي کلمه زيارت در آنها نيست. در اين باب، يک فصل تحت عنوان «في علم النبي(ص) بمن يسلم عليه»مندرج است.
عنوان باب سوم، چنين است:«فيما ورد في السفر الي زيارته صريحاً و بيان ان ذلک لم يزل قديماً و حديثاً».
باب چهارم، درباره سخنان علما در استحباب زيارت قبر پيامبر(ص) است و اينکه اين فرايند، مورد اجماع مسلمانان است.
باب پنجم، در استدلال بر اين مطلب است که زيارت پيامبر(ص) يک عمل قربي است؛ يعني زيارت او، جزو اعمالي است که انسان را به خداوند نزديک مي کند.( في تقرير کون الزيارة قربة).
باب ششم، در اين باره است که سفر براي زيارت پيامبر(ص) يک رويکرد قربي است.
باب هفتم، درباره نقد شبهه ابن تيميه و تتبع سخنان اوست( في دفع شبه الخصم و تتبع کلماته). اين باب در دو فصل تنظيم شده است. در فصل نخست، شبهات ابن تيميه مطرح شده و آن سه شبهه است. نويسنده در فصل دوم اين باب، به تتبع نقل سخنان ابن تيميه درباره زيارت و سپس نقد آنها پرداخته است.
باب هشتم، به توسل و ياري جستن و شفاعت خواهي از پيامبر(ص) اختصاص يافته است.
باب نهم، درباره حيات پيامبران و ديگران است و در پنج فصل به قرار ذيل سامان يافته است:
1. فيما ورد في حياة الانبيا عليهم الصلاة السلام؛
2. في الشهداء؛
3. في سائر الموتي في السماع و الکلام و الادراک و الحياة و عود الروح الي الجسد؛
4. درباره تفاوت ميان شهدا و غيرشهدا؛
5. تحقيق درباره فرايند شنيدن و مانند آن که از اعراض است.
باب دهم، درباره ي شفاعت است. در ضمن اين باب، اقسام پنج گانه شفاعت مطرح شده است:
1. طولاني شدن توقف در قيامت و سرعت بخشيدن به محاسبه اعمال؛
2. وارد کردن گروهي از مردم به بهشت بدون محاسبه اعمال؛
3. شفاعت عده اي که مستحق عذاب شده اند؛
4. شفاعت افرادي که به سبب گناه داخل آتش شده اند؛
5. شفاعت به منظور زياد کردن و بالا بردن درجات بهشتيان.
تقي الدين سبکي بعد از توضيح شفاعت هاي پنج گانه، گويد:«به نظرم رسيد که اين کتاب را به نحو اختصار از روايت هاي مربوط به شفاعت، خالي نگذارم.»
سبکي سپس در هشت فصل، مباحث باب دهم يا فراتر از آن را تکميل کرده و به برخي از سؤالات پاسخ گفته است.
خاتمه کتاب، عبارت هاي گوناگون صلوات از لسان شريف نبوي به نقل محمد بن عبدالرحمن نميري کتاب « الاعلام بفضل الصلاة علي النبي عليه الصلاة و السلام» آمده است.

تطهير الفؤاد
 

کتاب «شفاء السقام»، هم به صورت مستقل به چاپ رسيده و هم همراه جزوه مختصري به نام « تطهير الفؤاد من دنس الاعتقاد» اثر محمد بخيت مطيعي حنفي. وي از علماي دانشگاه الازهر مصر بود که در سال 1354ق. از دنيا رفت. در اين جزوه که به منزله مقدمه براي شفاء السقام است، مطالب ارزنده اي گفته شده است که به پاره اي از آنها اشاره مي کنيم.
محمد بخيت درباره هدف خود از نگارش تطهير الفؤاد گويد:« در اين زمان، گروهي در عقايد خود از ابن تيميه پيروي و از سخنان باطل او پشتيباني کردند و آن را ميان عوام و خواص پراکنده ساختند و براي اين منظور، کتاب الواسطه او را چاپ و منتشر کردند. اين کتاب مشتمل بر بسياري از بدعت هاي ابن تيميه و مخالف قرآن مجيد و سنت و جماعت مسلمانان است. آنها با اين رويکرد خود، فتنه اي را که خاموش شده بود، روشن ساختند. براي اداي تکليفي که بر ما واجب است، تصميم بر گردآوري اثري در ردّ اين کتاب گرفتيم تا مسلمانان به وسيله ابن تيميه و افراد هم عقيده با او، در گمراهي و هلاکت ابدي قرار نگيرند. اما در اين بين، به کتاب امام جليل القدر و مجتهد کبير، ابوالحسن سبکي به نام « شفاء السقام في زيارة خير الانام» دسترسي پيدا کردم و متوجه شدم که اين کتاب مقصود ما را تأمين مي کند و عليه آنچه ابن تيميه گفته، نوشته شده است... از همين رو، به طبع و نشر آن در ميان مسلمانان اکتفا کرديم... و به کتاب تقي الدين سبکي، رساله علامه حموي و رساله اي از آن علامه سجاعي و فتواي علامه شوبري را ملحق ساختيم.»(6)
محمد بخيت درباره محتواي آثار مزبور و اينکه هدف آنها تبيين نقش واسطه ها در عالم خلقت است و آنها براي به چالش کشيدن يافته هاي ابن تيميه و اقران اوست، گويد:
«تمامي اين نوشته ها متضمن ردّ بر امثال ابن تيميه است که منکر واسطه ها هستند؛ در حالي که آنها چيزي جز اسبابي که سببيت آنها به حکم سنت الهي در جهان خلقت جاري است، نيستند و تأثير و خلقت و ايجاد فقط از آن خداوند است:«الا له الخلق و الامر»، و عقلاً و نقلاً ثابت شده که توقف برخي از ممکنات به برخي ديگر، به خاطر نقص در آنهاست، نه به علت عجز در فاعل آنها( خداوند) که شأن او، جليل است و اين تقريباً امري بديهي است.»
محمد بخيت در ادامه، با اشاره به اينکه عامل اصلي افعال آدمي، روح و روان اوست و براي همين اين امکان وجود دارد که ارواح صالحان بعد از مرگ هم منشأ آثاري براي ديگران باشند، گويد:
«همچنان که اتفاق مي افتد يک فرد زنده براي انجام مصلحت فرد زنده ديگري واسطه مي شود- در حالي که فاعل حقيقي آن فقط خداوند است- اين امکان نيز وجود دارد که روح ميتي براي برآورده کردن حاجت فرد حيّ يا
ميتي وساطت کند؛ در حالي که فاعل حقيقي و اصلي آن خداوند است. و ما مي دانيم که ارواح انسان ها باقي بر حيات خود هستند و فاني نمي شوند و کارهاي آنها در عالم ملک به وساطت بدن صورت مي گيرد. وقتي بدن را مرگ در ربود و فاقد حيات حيواني شد، نفس و روح، همچنان بر حيات ملکوتي خود باقي است و به گونه اي ديگر، ارتباطي ديگر با جسم خود برقرار مي کند که آن را خداوند تعالي مي داند و دليل بر آن، نعمت هاي عالم قبر و عذاب هاي آن است.
اگر در واقع و نفس الامر، کار و فعل، از آن نفس و روح است و جسم، وسيله اي است که به واسطه آن، کار صورت مي گيرد و روح، باقي و جاودان است، پس اين حالت براي روح باقي مي ماند و از اين جهت تغييري در آن ايجاد نمي شود. تنها تفاوتي که هست، اينکه ديگر کارهاي روح به واسطه بدن مادي او انجام نمي شود. بر اين اساس، عقلاً مانعي نيست که بعضي از ارواح اولياي الهي و افراد صالح با دعا و توجهشان به خداوند، حوائج برخي از زائران خود را که متوسل به آنها شده اند، برآورده سازند، البته بدون اينکه اين ارواح به طور مستقل، مدخليتي در اين امر داشته باشند.»
محمد بخيت معتقد است که بهره گيري از واسطه ها براي نايل شدن به آرزوها، شرک نيست؛ زيرا فاعل حقيقي، خداوند است و بس، والاّ ياري جستن ما از يکديگر در عالم دنيا هم شرک خواهد بود. آن گاه گويد:
«چه فرقي ميان واسطه قرار دادن زندگان براي برآورده کردن نيازمندي هاست- با اين اعتقاد که فاعلي جز خداوند وجود ندارد- و واسطه قرار دادن ارواح مردگان با اعتقاد مزبور؟ اما اين قول که« علت انحصاري احتياج پادشاهان و رؤساي دنيا به واسطه ها، اين است که امکان دارد آنها دچار غفلت شوند و چنين چيزي در مورد خداوند عليم و خبير امکان ندارد»، سفسطه اي آشکار و پوشاندن عقول است؛ زيرا پادشاه و واسطه هاي او، واسطه اي از سوي خداوند تعالي براي برآورده کردن نيازهاي استمداد جويان هستند؛ زيرا فاعل و مؤثري جز خداوند وجود ندارد. اگر گرفتن واسط شرک باشد- بعد از پذيرش اين نکته که مؤثر در عالم فقط خداوند است- مي بايست کمک خواستن انسان ها از يکديگر نيز شرک باشد.

پي نوشت ها :
 

1. البته آگاهي رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) و پيامبران از اعمال مردم، منحصر به زمان زيارت نيست. از اينکه ديگر انبياي الهي نيز شاهدان اعمال امت هاي خود هستند، معلوم مي شود که در غير زمان زيارت نيز از اعمال آنان آگاهي پيدا مي کنند.
2. ر.ک: جامع السعادات، ج3، ص 398 و 399؛ معراج السعاده، ص 670.
3. الذريعه، ج 23، ص 172.
4. همان، ج 24، ص 290.
5. ر.ک: مؤخره کتاب « تطهير الفؤاد»، بعد از ص 211.
6. نگارنده با وجود تفحص، چنين رساله ها و فتوايي را در خاتمه کتاب نديد.
 

منبع:نشريه فرهنگ کوثر، شماره 77.