مفهوم مُلک در قرآن (4)
مفهوم مُلک در قرآن (4)
مفهوم مُلک در قرآن (4)
نويسنده: دکتر علي اسدي
استاديار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي
استاديار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي
2. پادشاهان غير الهي:
2-1. نمرود: از نظر تاريخي، نخستين پادشاه يادشده در قرآن، معاصر حضرت ابراهيم خليل (ع) بوده است. مفسّران (طبري، 1415 ق، ج 3 ،ص 34 / طبرسي، 1406، ق، ج 2، ص 167 / طباطبائي، 1393 ق ، ج 2، ص 353) و مورّخان (طبري، 1415 ق، ج 1، ص 173) مسلمان او را پادشاه بابل و نامش را نمرود گفته اند. وي در مواجهه با دعوت توحيدي حضرت ابراهيم (ع) مدعي خدايي شد و در اين باره با آن حضرت احتجاج کرد: «الم ترإلي الذّي حاج إبراهيم في ربه ان اتاه الله الملک إذ قال إبراهيم ربي الّذي يحيي و يميت قال انا احيي و اميت...» (بقره: 258) مجاهد و ديگران، او را نخستين کسي خوانده اند که استبداد و خودکامکي پيشه کرد و دعوي الوهيت داشت. (طبري، 1415 ق، ج 3، 34-35 / طوسي، [بي تا]، ج 2، ص 316 / طبرسي، 1406 ق، ج 2، ص 167) گويند: وي در اثبات خدايي خويش و اينکه مي تواند مانند خداي ابراهيم (ع) منشأ مرگ و زندگي باشد. دستور داد دو زنداني را آورده، يکي را بکشند و ديگري را آزاد سازند. (طبري، 1415 ق، ج 3، ص 36 / جصاص، [بي تا]، ج 1، ص 550/ طباطبائي، 1393 ق، ج 2 ص 354) گويا مغالطه وي در اقناع مردم کارگر افتاد. از اين رو، حضرت ابراهيم (ع) برهان ديگري آورد و دعوي دروغين او آشکار شد. (طباطبائي، همان، ص 354 / ر.ک: بقره: 258)
به اعتقاد مفسّران، خداوند با اشاره به مُلک بخشيِ خويش و ادعاي الوهيت نمرود، در مقام ابراز شگفتي از کار اوست؛ زيرا وي بدون قدرت و سلطنت، امتيازي بر ديگران نداشت و او به جاي سپاس و استفاده درست، با تکيه بر آن سر به طغيان نهاد. (طبري، 1415 ق، ج 3، ص 34، 168/ بغوي، 1414 ق، ج 1، ص 241) خداوند براي تحقير او و تقبيح کردارش، به نام وي تصريح نکرده است. (طباطبائي، 1393 ق، ج 2، ص 352) برخي از احاديث، نمرود را در کنار ذوالقرنين، سليمان و بخت النصر يکي از چهار پادشاهي خوانده اند که بر همه سرزمين هاي آن روز حاکم بوده اند و قلمرو وسيعي داشته است. (حويزي عروسي، 1373، ج 1، ص 267 / قمي مشهدي، 1411 ق، ج 27 ص 413)
2-2. پادشاه مصر: قرآن مجيد در داستان حضرت يوسف(ع) بدون يادکردي نامي از پادشاه معاصر آن حضرت در مصر، همچنين خواب ديدن او و تعبير آن به وسيله يوسف(ع) خبر مي دهد: «وَ قَالَ المِلکُ إِنِّي أَرَي سَبعَ بَقَرَاتٍ سِماَنٍ سِماَنٍ يَأکُلُهُنَّ سَبعٌ عِجَافٌ وَ سَبعَ سُنبُلاَتٍ خُضرٍ وَ أُخَرَ يَابِسَاتٍ...» (يوسف: 43-49) مفسّران نام او را رَيّان بن وليد گفته اند. (طبري، 1415 ق، ج127 ص 228 و ج13، ص 6/ طوسي، [بي تا]، ج 6، ص 156 / جوزي، 1407 ق، ج 4، ص 174) آيات قرآن از بت پرست بودن، شراب خواري، مرجع دادرسي بودن او دست کم هنگام شکايت از درباريان، همچنين ديدار رؤساي صادقه به وسيله او و ارج نهادنش به ارزش هايي همچون دانش، امانت داري و پاک دامني حکايت مي کند. (يوسف: 39-55)
از آيات قرآن مي توان به دورنمايي کلي از ساختار نظام سلطاني مصر در زمان حضرت يوسف(ع) دست يافت. يادکرد قرآن کريم از پادشاه و عزيزمصر در کنار يکديگر و به عنوان دو شخصيت جداگانه و با وظايف و اختيارات متفاوت، نشان مي دهد که عزيزي مصر منصبي خدايي از پادشاهي و چيزي همانند وزير ارشد بوده و به وسيله پادشاه انتخاب مي شده است (يوسف: 50-51، 70-78)، به ويژه آنکه آيات از عدم شناخت پادشاه مصر نسبت به يوسف(ع) و بي اطلاعي او از ماجراي آن حضرت و زنان مصر حکايت مي کند: «وَ قَالَ المِلکُ ائتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءهُ الرَّسُولُ قَالَ ارجع إِلَي رَبِّکَ فَاسأَلهُ مَا بَالُ النِّسوَهِ اللاَّتِي قَطَّعنَ أَيدِيَهُنَّ... قَالَ مَا خَطبُکُنَّ إِذ رَاوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفسِهِ... قَالَتِ امرَأَهُ العَزِيزِ...» (يوسف: 50-51) درحالي که به تصريح قرآن، يوسف در خانه عزيز مصر بود و او ماجراي آن حضرت با همسرش را مي دانست: «وَ قَالَ نِسوَهٌ فِي المَدِينَهِ امرَأَهُ العَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفسِهِ قَد شَغَفَهَا حُبًّا...) (يوسف: 30 و نيز 23-29) همچنين در گزارش نقشه حضرت يوسف(ع) براي نگه داري بنيامين در نزد خود از ممنوع بودن آن براساس آيين پادشاه ياد مي کند و يوسف(ع) با عنوان عزيزمصر و شخصي غير از پادشاه خوانده مي شود. (يوسف: 72، 76، 78 و 88)
درخواست پادشاه مصر از درباريان براي تعبير خواب خود، انتخاب يوسف(ع) به عنوان امين و مورد اعتماد خويش و نيز براي سرپرستي خزائن مصر و توزيع غلات نشان مي دهد که در نظام سلطنتي مزبور، افزون بر عزيزي مصر، مشاوراني براي شاه و صاحب منصباني همانند وزير دارايي يا خزانه داري هم بوده است. (يوسف: 43-44، 54-55 و 58-62)
3-2. فرعون: وي بارزترين نمونه يک پادشاه منفي و غير الهي و معاصر حضرت موسي(ع) است و قرآن با نام فرعون که لقب عمومي سلاطين مصر است از او ياد مي کند. وي پادشاهي به تمام معنا خودکامه، مستبد و خودرأي، ستمگر و سرکش، فاسد و خونريز خوانده مي شود که دعوي خدايي کرد. (مؤمنون: 46 / شعراء: 29 و 49 / قصص، 4 / غافر: 27 / نازعات: 24 و 177) وي وزيري به نام هامان، مشاوراني در دربار، سپاهي نيرومند و سرزميني آباد و پرنعمت داشت و به رغم مشاهده انبوهي از آيات و معجزات الهي، بر کفر و طغيانگري خويش پاي فشرد و با عذاب الهي نابود گرديد. (شعراء: 57-59 / قصص، 6، 8 و 41 / طه: 78)
4-2. ملکه سبا: قرآن از ملکه اي معاصر با حضرت سليمان و سلطنت وي بر سرزمين سبا ياد مي کند: «... وَ جِئتُکَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ إِنِّي وَجَدتُّ امرَأَهً تَمِلکُهُم وَأُوتِيَت مِن کُلَّ شَيٍ وَلَهَا عَرشٌ عَظِيمٌ.» (نمل: 22-23) مشهور مفسّران (طبري، 1415 ق، ج19، ص 185 / طوسي، [بي تا]، ج8، ص 99 / جوزي، 1407 ق، ج6، ص 165) و مورّخان (ابن قتيبه، 1373، ص 628-629 / احمد بن يعقوب، 1415 ق، ج1، ص 59 / طبري، 1415 ق، ج 1، ص 289-290) مسلمان، نام او را بلقيس گفته اند. آيات قرآن نشان مي دهد که وي حکومتي به نسبت مقتدر، سپاهي انبوه، نيرومند و کاملاً فرمان پذير، تختي باشکوه و سرزميني با رونق و پرنعمت داشته و زني با درايت، اهل مشورت و عين حال خورشيدپرست بوده است: «قَالُوا نَحنُ أُولُوا قُوَّهٍ وَأُولُوا بَأسٍ شَدِيدٍ». (نمل: 23-29 و 24-35)
5-2. فرمانرواي معاصر خضر(ع): قرآن در حکايت داستان همراهي حضرت موسي(ع) با خضر(ع) از فرمانروايي ياد مي کند که کشتي هاي سالم را به زور تصاحب مي کرده است: «أَمَّا السَّفِينَهُ فَکَانَت لِمَسَاکِينَ يَعمَلُونَ فِي البَحرِ فَأَرَدتُّ أَن أَعِيبَهَا وَکَانَ وَرَاءهُم مَّلِکٌ يَأخُذُ کُلَّ سَفِينَهٍ غَصبًا.» (کهف: )
منبع: نشريه الاهيات اجتماعي شماره 2.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}