بررسی شیوه های نفوذ کلام در سخنوری


 

نويسنده:سید علی موسوی
منبع : اختصاصي راسخون



 

در هر بحثی اولین چیزی که حائز اهمیت است، موضوع آن بحث و یا نوشته است. بنابراین موضوع وفصل نخست این مقاله را به تعریف خطابه از کتاب متفّکر شهید استاد مرتضی مطهری اختصاص داده و سپس به شناخت مخاطب اشاره خواهد شد. همان گونه که در مقدمه نیز اشاره شد، اشکال اساسی که در فهم مطالب با آن مواجه هستیم، اغلب به علت ندانستن زبان هم دیگر است. ما باید با این واقعیت کنار آمده که همه‌ی انسان‌ها مثل یک دیگر نیستند و تفاوت‌ها زیادی در میان آن‌ها وجود دارد. شناخت مخاطب برای رویارویی با وی، مهم‌ترین بخش در تاثیر کلام است. به عبارت دیگر وقتی ما ندانیم که برای چه کسی با چه روحیاتی سخن می‌گوییم، قاعدتاً در طرز بیان خود، دچار مشکل خواهیم شد. در فصل دوم به راه کارهای مواجهه با مسئله اشاره خواهد شد. وقتی شناخت صحیح از مخاطب به دست آمد، موضوعی که بعد از آن حائز اهمیت است، خود موضوع مورد بحث است. در مورد شکل، هدف، راه کارهای صحیح وناصحیح، خطرها، امتیازات وتوجه شنونده به بحث و... در فصل سوم به شکل و روش صحیح سخن گفتن، تاثیر گذاری هر چه بیشتر در مخاطب و استفاده از روش‌هایی که می‌تواند، از کلیشه ای بودن بحث وخسته کردن مخاطب بکاهد اشاره شده است. در فصل آخر نیز به اشکال مختلف وراه بردهای عملی که یک خطیب و سخنران می‌تواند به واسطه‌ی آن‌ها بر استرس‌ها و اضطراب‌های موقع سخنرانی، مقابله کند، مختصراً اشاره خواهد شد.
کلید واژه: سخنرانی، سخنران، صحبت کردن، نگاه، مخاطب، خطابه، راه کارها، سکوت
مقدمه: انسان از لحاظ شخصیتی نیازمند به ارتباط با دیگران است، و مقدمه و چارچوب اصلی شکل‌گیری ارتباطات در انسان، سخن گفتن است.
وصحبت کردن نیز همچون علوم دیگر به راه کارهایی نیازمند است، تا انسان بتواند با تکیه به آن در برقراری این ارتباط موفق باشد. البته در نگرش نخست، وبرخورد با چنین موضوعی، به نظر می سد، سخن گفتن، یک تجربه است و نامیدن آ ن به نام علم، یک نوع بزرگ نمایی برای آن محسوب خواهد گشت. امّا وقتی با ژرف اندیشی به آن بنگریم، خواهیم دید که آن نه تنها یک علم، بلکه سر لوحه و ریشه‌ی اساسی برای بسیاری از علوم ارتباطی و محاوره ای و روانشناسی است. لازم است قبل از شروع به مباحث فو ق، به این موضوع نیز اشاره شود که چرا شروع به نوشتن این نوشته نمودم. اینجانب یکی از انتقادات اساسی و اصلی‌ام از مراکز فرهنگی و آموزشی به این است که چرا به سخن و صحبت کردن اهمیت نمی‌دهند. امروز برای دانشجویان، طلاب، اساتید، بزرگان و ...سخن گفتن یک نیاز مبّّرز و اساسی به حساب می‌آید، لکن در جامعه‌ی فعلی هیچ مرکزی رسماً نوع و رسم سخنرانی را به آنان نمی‌آموزند یا حداقل به آن توجه لازم نمی‌گردد. به عنوان مثال وقتی یک دانشمند محقق و کارآزموده و حتی یک عالم دینی می‌خواهد از دانش خود کمی به دیگران بیاموزد، اغلب به علل مختلفی از جمله نبودن فضای ارتباطی بین او و جامعه و ندانستن نوع برخورد با آنان و حتی روش و لهجه‌ی صحبت کردن، نه تنها نمی‌تواند صحبت خود را به گوش جامعه برساند، بلکه به مرور زمان به علت ندانستن زبان هم دیگر، دوری و حتی تنفری بین دو قشر ایجاد می‌گردد که می‌تواند بسیارخطرناک باشد. یا وقتی که عالم دینی قصد دارد، صحبت‌های خود را به دیگران تعلیم دهد، وقتی نداند چگونه آغاز و پایان دهنده‌ی صحبت‌های خویش باشد یا به عبارت دیگر وقتی همیشه برای عده ای خاص، صحبت کرده وشکل صحبت کردن باعوام را نمی‌داند، کم کم فاصله ای عمیق بین علم و اجتماع و منزوی شدن علم و دانش پدید خواهد آمد که حل و فصل آن سخت خواهد بود. بسیار اتفاق افتاده است که می‌خواهیم موضوعی را به فردی بگوییم، اما طرف مقابل از صحبت‌هایمان برداشت اشتباهی پیدا می‌کند و همین موضوع و سوء تفاهم‌های بی دلیل، به یقین به علت ندانستن فرهنگ و زبان هم دیگر است. آن موقع خواهد بود که هر قشر و شخصیتی در چارچوب شخصی خود، فرو می‌رود و ارتباط بین مردم کم کم از بین خواهد رفت؛ و به همین داعی تصمیم به نوشتن این مقاله نمودم تا این اقشار بلکه جامعه‌ی امروز که عملاً از نطق و روش‌های صحیح آن اطلاع کافی ندارند را به حول و قوه‌ی خدای تبارک تعالی با روش‌های مندرج در این مقاله یاری نمایم تا انشا الله این مشکل از میان برود.

تعریف سخنرانی وخطابه و رابطه‌ی آن با اسلام و دین
 

استاد مطهری (ره) در کتاب خطابه و منبر به شکل و پایه‌ریزی خطابه مختصراً اشاره می‌کنند، وبه علت اختصار این نوشته، عیناً به همان کلمات و نوشتار بدون هیچ گونه تصرفی در ویرایش بسنده می‌شود: ایشان می‌فرمایند: [سخنرانی همان است که از لحاظ فنی و علمی در منطق، به آن خطابه می‌گویند. خطابه یکی از فنون پنجگانه سخن و کلام است، در منطق پنج صناعت، یعنی پنج هنر سخنی هستند که به آن‌ها صناعت خمس می‌گویند و از ارسطو رسیده است، یکی از آن‌ها فن خطابه است.] ایشان پس از تعریف خطابه به رابطه‌ی مستقیم خطابه و اسلام نیز اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: [پیوند خطابه با اسلام از چند نظر است: از این نظر که خطابه یک فن است، یعنی یک هنر است و هنر مطلقاً می‌تواند به کمک یک فکر وعقیده ویا بجنگ یک فکر و یا عقیده بیاید، یعنی یک فکر، یک فلسفه، یک دین، یک آئین را می‌شود بوسیله ی هنر ویا صنعت تقویت کرد، وهمچنین می‌شود آن را بوسیله ی هنر ویا صنعت تضعیف کرد].ایشان ادامه می‌دهند: [خطابه از آن جهت که یک هنر یا فن است و هنر و فن معمولاً می‌تواند اثر اجتماعی داشته باشد و عامل اجتماعی بشمار رود، یک فکر ویا یک عقیده را تقویت ویا تضعیف کند، از بزرگ‌ترین عوامل اجتماعی بشمار می‌رود و هیچ هنری به اندازه‌ی خطابه نمی‌تواند اثر اجتماعی داشته باشد و اگر از این نظر به خطابه نگاه کنیم، رابطه‌ی هنر خطابه با اسلام مثل بسیاری از هنرها و صناعت‌های دیگر است. نظر دیگر درباره‌ی پیوند خطابه واسلام از جنبه‌ی مستقیمی است که اسلام در تحول وپیشرفت خطابه کرده است، اسلام در فن خطابه تاثیر داشت، خطابه را بالا برد، جلو برد، عرب از فنونیکه مربوط به زبان است، یعنی شعر و خطابه ونویسندگی، شعر را خوب می‌گفته است امّا عرب در خطابه آنقدر ها قوی نبوده است. امّا اسلام که پیدا شد در هر سه قسمت (شعر –خطابه –نویسندگی) تاثیر گذاشت، در شعر وخطابه تحول عظیمی ایجاد کرد و نویسندگی را ابداع نمود. وقتی خطابه های رسول اکرم را می‌بینید، طور دیگری است، معانی دیگری در کار آمده است، معارفی هست، معنویتی هست، مسائل اجتماعی هست، حکمتهای بزرگ ومسائل اخلاقی هست و این‌ها درخطابه های جاهلیت وجود نداشته است. بدیهی است وقتیکه قرآن کریم خود نمونه‌ی اعجاز بیان وفصاحت و بلاغت است وبیان را یکی از بزرگ‌ترین نعمتهای الهی بشمارد (الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان) ووقتیکه در اولین آیات نازل بر پیغمبر از قلم وکتابت ونویسندگی نام ببرد: (اقراء باسم ربک الذی خلق الانسان من علق اقراء وربک الاکرم الذی علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم) خواه ناخواه در خطابه وبیان تحول بوجود می‌آید و بی جهت نبود که مسلمین علوم زبان و بالاخص علم فصاحت و بلاغت را با قواعد مخصوصش ابتکار و ابداع نمودند.]

شناخت دقیق مخاطب
 

پس از شناخت مختصر از خطابه وسخنرانی، اکنون نوبت به فنون اجرائی درآن، ونوع وروش برخورد با مخاطب و مستمع خواهد رسید. برای شناخت صحیح مخاطب، لازم است از احتیاجات و علایق آن‌ها با خبر شویم. خطیب موفّق، خطیبی است که می‌تواند موضوع مورد بحث خود را با علایق مخاطبان، همگام سازد و موضوعات خود را با استفاده از علایق خود مخاطب مطرح سازد. مسلماً مخاطبانی که ما با آن‌ها روبه رو هستیم، یکسان نیستند واصل مهم‌تر و اساسی‌تری که باید پذیرفت، این است که همه‌ی مخاطبان، عقاید و باورهای شخصی، اعتقادی و حتی دینی ما را قبول ندارند. به همین جهت، اولین چارچوب و اصل در سخنرانی، شناخت علایق مخاطبان است. اگر شاهدیم که بعضی از سخنرانی‌ها با وجود مباحث علمی و ظرافت‌هایی که شخص سخنران در بیان خود دارد، بسیار کم مخاطب است، همه به این دلیل است که آن‌ها مخاطبان خود را نشناخته‌اند، آن‌ها با علایق خود بحث می‌کنند و مباحث مورد علاقه خود را مطرح می‌کنند. شاید انتقاد شود، که اگر ما بخواهیم بر اساس علایق دیگران صحبت کنیم، در موارد زیادی باید از اعتقادات شخصی و مسلّمات دینی و هویتی خود دست برداریم، بنابراین چگونه می‌توان، موضوعی و بحثی که خود قبول نداریم را برای مخاطب عرضه کنیم. مامجبور نیستیم که علایق خود را کنار گذاشته و فقط به محبوبیات مخاطب نگاه کنیم، بلکه می‌توانیم با همان احساسات مخاطب و عقاید شخصیش، که برای هر انسانی مهم تلقّی می‌گردد، بر وی غلبه نمود. خطیب می‌تواند با مخاطب یکی شود و مباحث خود را به عنوان یک دوست و دلسوز برای وی مطرح کند تا به عنوان یک هدایت گر، یک مبلغ و امثالهم. (1) یقیناً ًهر سخنرانی، به این مقدار که در هر مکانی مطابق با میل مخاطب از چیزهایی که آنان دوست دارند، اطلاعات عمومی دارد. بنابراین توصیه می‌شود هر خطیبی در مرحله‌ی نخست، از چیزهایی که مخاطبان دوست دارند صحبت کند، حتی اگر آن علاقه، هیچ ربطی به موضوع مورد بحثش نداشته باشد، زیرا هر مخاطبی وقتی ببیند، طرف مقابل وی از علایق او سخن می‌گوید، خود را مجبور می‌داند به سخنان او گوش دهد. به عنوان مثال یک سخنران دینی، وقتی می‌خواهد برای دانشجویان خلبانی صحبت کند، می‌تواند قبل از سخنرانی یک کتاب ساده از اصطلاحات خلبانی بخواند و قبل از ورود به بحثش کمی در مورد آن توضیح دهد. حتی می‌تواند این سخنان را به عنوان مثال برای بحث خودش و یا حتی برای عوض شدن محیط به صورت یک مزاح بیان کند. چرا مخاطب با سخنران احساس دوری می‌کند!؟ چرا اغلب مخاطبان به جای گوش داد به مطلب، به فکر انتقاد کردن از خطیب هستند؛ و چرا نمی‌توانند بدیهی‌ترین صحبت‌های او را پذیرا باشند!؟ در بعضی از موارد مخاطب، قبل از سخنرانی، نظرش بره‌مان گفته های خطیب بوده است، اما وقتی این سخنان را از فرد مورد نظر می‌شنود، بلافاصله با نظر قبلی خودش چون موافق خطیب است، مخالفت می‌کند؟ تمام مسائلی که مثال زده شد، به نبودن صمیمت میان مخاطب و خطیب باز می‌گردد. وقتی مخاطب متوجه شود، کسی قصد تحکّم بر وی دارد، به هر شکل ممکن در پی محکوم کردن او جبهه می‌گیرد، ولی وقتی احساس دوستی با خطیب داشته باشد، حاضر است حتی عقاید خود را کنار گذاشته و سخن اورا فرا گیرد. به عنوان مثال سخنران می‌تواند با کمال تواضع به مخاطبان خود بگوید: برای من باعث افتخار است که در جمع شما صحبت کنم. یا حتی می‌تواند بگوید: امیدوارم در بحث مرا همیاری کنید و اگر اشکالی در میان صحبت‌های من است، بلافاصله تذکر دهید. اما جالب است، در چنین مواقعی درصد انتقاد و اشکال گرفتن از وی، بسیار پایین‌تر می‌آید. حتی در بعضی موارد مخاطبین به جای انتقاد، با سر تکان دادن و با نگاه‌هایی که سرشار ازگوش دادن آن‌ها از خطیب است، می‌توانند وی را در انجام آن چه می‌خواهد نطق کند، کمک کنند. کانال دایل می‌گوید: کاریکه شما در دنیا انجام می‌دهید اهمیتی ندارد، آنچه مهم است که تا چه اندازه می‌توانید مردم را متقاعد سازید که کارهائیرا که انجام داده‌اید، گرانبهاست. (2)
موضوع مهم دیگری که لازم می‌دانم به آن اشاره کنم اینکه: سخنگو باید مخاطبان را در بحث شریک کند، والا باید منتظر خمیازه هاو نشانه های دیگر خستگی در چهره و رفتار مخاطب باشد. اما بالعکس اگر شنوندگان را در بحث شرکت دهد و حتی از آنان برای حل مسائل استفاده کند، می‌تواند شادی را در چهره‌ی آنان به راحتی احساس کند. حتی او می‌تواند، آخرین کلمه‌ی جمله‌اش را نگوید، تا مستمعین، ادامه‌ی آن را متذکر شوند.
باید مخاطب و خطیب احساس راحتی و یکی بودن کنند و الا نمی توانداین سخنرانی موفقیت آمیز باشدولازم است بدانیم، اگر یکی بودن در سخنرانی، اجرا نشود، نمی‌توان به آن سخنرانی گفت، بلکه نام آن تک گویی است. (3) اصولاً جوانان، میان سالان، وافراد سالخورده از نظر روانی و از نظر دوست داشتن نوع بیان با یک دیگر متفاوت اند. جوان اغلب مسائل علمی که با ذهن جستجوگرش، هماهنگ باشد را می‌پذیرند، و از مسائل خلاف برهان، وحتی مسائل فرا ماده که اغلب عقل به راحتی آن‌ها را نمی‌پذیرد، فراری می‌جوید:مانند خواب، رویا، مکاشفه و ...وبالعکس اغلب افراد میان سال و بیشتر از آن‌ها افراد سالخورده، از مسائل فرا ماده، قصه های تاریخی، و امثالهم لذت خاصی می‌بردند و به راحتی آن‌ها را تجزیه و تحلیل می‌کنند، در صورتی که ذهن جوان نمی‌تواند به را حتی با آن‌ها کنار آید. به عنوان مثال وقتی می‌خواهیم وجود خدا را برای یک جوان ثابت کنیم باید با بیان براهین واستدلال های منطقی و صغری وکبری ها یی که در علم کلام وجود دارد، وی را قانع ساخت ولی به راحتی می‌توان با بیان یک معجزه بسیار ساده، همان وجود خدا را برای یک سالخورده به اثبات رساند. موضوع مهم دیگر در مخاطب شناسی این است که خطیب علاوه بر شناخت مخاطب از نظر روحی، لازم است وی را از نظر علمی نیزبسنجد و مطابق با درک علمی او صحبت کند، زیرا چه بسا خطیب بدون توجه به مخاطب بحث علمی دقیقی را همراه با اصطلاحات خاصی مطرح می‌کند که مخاطب هیچ کدام از آن را نمی‌فهمد. قَالَ قَامَ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ خَطِيباً فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ فَقَالَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تُحَدِّثُوا الْجُهَّالَ بِالْحِكْمَةِ فَتَظْلِمُوهَا وَ لَا تَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَظْلِمُوهُم- (4) امام صادق (ع) در این باره می‌فرمایند: حضرت عیسی بن مریم، بین بنی اسرائیل برای خطابه به پای برخواست. فرمود: ای بنی اسرائیل مطالب حکیمانه را با غیر عالمان در میان نگذارید، که این ظلم به حکمت است وآن را از افراد شایسته منع نکنید که ظلم به شایستگان است. بنابر آنچه گفته شد مخاطب شناسی اولین واساسی ترین روش در بیان سخنرانی، به حساب می‌آید که نباید یک سخنران خوب از آن غافل باشد.
همان گونه که اشاره شد، فصل دوم در مورد مواجهه با مسئله، ونوع برخورد با آن در مواجهه با مخاطب است.
موضوع بحث:
یکی از مسائل مهمی که در این بحث بدان اشاره خواهد شد، شناخت دقیق، سخنران از موضوع بحث است. مطمئناً برای هیچ سخنرانی، هیچ خجالتی بالاتر از آن نیست که نداند در مورد چه چیز می‌خواهد صحبت کند. وقتی به پشت تریبون می‌رود و نگاه های عده ای به دنبال اوست و او تازه به این فکر بیافتد که چه نطق کند.
توماس کرکیل در این باره می‌گوید: بزرگ‌ترین اشتباهات، در سخنرانی آگاهی نداشتن از هیچ یک از مطالب فوق است. (5).وظیفه‌ی یک سخنران در درجه‌ی اول، قبل از ورود به هر بحثی تفهیم صحیح و دقیق موضوع از لحاظ مطالب و اطراف موضوع است، از این که این موضوع حول چه مسائلی می‌چرخد، چه کسانی این موضوع را پذیرفته وچه کسانی این بحث را نمی‌پذیرند ...حتی یک سخنران موفق، سخنرانی است که قبل از ورود به مباحثش، چیکده ای از کل سخنرانی خود را برای مخاطبین بیان کند، تا شوق گوش دادن به مطلب را به مخاطب القاء کند. البته نباید از این نکته نیز غافل شویم که نباید تمام جوانب بحث را به صورت کامل ومختصر بیان کند، زیرا این امر باعث می‌شود، مخاطب با دانستن کلی بحث، دیگر علاقه ای به فرا گرفتن آن نداشته باشد، بلکه بعضاً بحث برای مخاطب، تکراری و خسته کننده خواهد شد، در نتیجه باید در سخنرانی نکات مبهم و گنگی نیز وجود داشته باشدتا طرف مقابل به همین عنوان، سخنرانی را ادامه دهد. بنابراین وظیفه‌ی یک خطیب در درجه‌ی نخست، ایجاد شوق در مخاطب است (با بیان اصل موضوع خاصیت‌ها و فوائد آن، کاربرد آن در اجتماع و لزوم نیاز به آن) که تمام این‌ها می‌تواند گام اول در موفقّیت در یک سخنرانی باشد. وظیفه‌ی بعدی در ایجاد یک سخنرانی این است که خطیب از قبل تمرین داشته باشد: به عنوان مثال می‌توانیم، قبل از سخنرانی، موضوع و سخنان را برای اعضای خانواده، همکاران وحتی جلو ضبط صوت بخوانیم. (6) این کار دو جنبه دارد اولاً:سبب می‌شود مدت لازم برای ایجاد یک سخنرانی ارزنده و مطابق با مطالب را داشته و خودرا در بیان مطالب با زمان مطابق کنیم. ودوماً مطالب در ذهنمان تقویت پیدا می‌کند و باعث می‌شود یک مرور اجمالی بر نوع بیان، موضوع، و برخورد مخاطب با خود داشته باشیم و به نوعی می‌توان گفت: که یک تجربه برای خطیب ایجاد گشته تا وی با مشکلات، و نوع دید دیگران به وی، در صورت لزوم، نوع سخنان خود را تغییر دهد. بنابراین همیشه به یاد داشته باشیم که:طرح ریزی صحیح به طور خاصی می‌تواند از اجرای صحیح جلوگیری کند.

بیان متین وعلمی
 

«قُل لِعبادی یقولوا التی هِیَ احسن» به بندگانم بگو، آنچه را بهتر است بگویند (7)
قال علی (ع) : فَکِّرثُمَ تکلَّم تسلِم مِنَ الزلَّل-(تفکر کن و آنگاه سخن بگو تا از لغزش‌ها مصون باشی) (8) قال علی (ع) آیه البلاغهِ قلبٌ عقولٌ ولسانٌ قائل (نشانه‌ی بلاغت قلبی اندیشمند و زبانی گویا است) -(9) قال علی (ع) : (خیرُ القولِ ما نَفَع) بهترین سخن، سخن نافع است. (10) موضوع در مورد علمی سخن گفتن و پرهیز از شوخی‌های زیاد و بزله گویی در سخن است. شاید باورش برایمان سخت باشد، امّا وقتی سخنران، در بحثش نکته‌ی علمی نداشته باشد، کلیه حضّار حتی آنانی که اصلاً سوادکافی نیز ندارند، به راحتی این موضوع را تشخیص می‌دهند، البته نه صرفاً به علت نداشتن بنیه‌ی علمی، بلکه به خاطر حالت خاصی که آن خطیب بی مطالعه در حین سخن گفتن به خود می‌گیرد، از نوع نگاه به مردم، از اینکه در حین صحبت، به این طرف و آن طرف می‌رود، از همه چیز صحبت می‌کند ووقتی از خود او در مورد موضوع بحثش بپرسیم، غالباً نمی‌داند که خودش چه گفته است. هرگز فراموش نکنیم که سخنرانان موفق، حتی اگر ساعت‌ها در مورد موضوعی، مطالعه کرده باشند، ولی قرار باشد، در مورد همان موضوع صحبت کنند، حداقل یک ساعت اطلاعات خود را مرور می‌کنند.
خشک ابری که بود از آب تهی
ناید ازوی صفت آب دهی
عن الزرراه بن اعین قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ (ع) مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ قَالَ أَنْ يَقُولُوا مَا يَعْلَمُونَ وَ يَقِفُوا عِنْدَ مَا لَا يَعْلَمُون (11)
زراره می‌گوید: از امام باقر (ع) سوال نمودم:حق خداوند بر بندگان چیست؟ فرمود: آن را که می‌دانند، بگویند و در آنچه نمی‌دانند، توقف کنند.
امام علی نیز بیان سخن را حاکی از درجه‌ی عقل می‌دانند و می‌فرمایند:إِيَّاكَ وَ الْكَلَامَ فِيمَا لَا تَعْرِفُ طَرِيقَتَهُ وَ لَا تَعْلَمُ حَقِيقَتَهُ فَإِنَّ قَوْلَكَ يَدُلُّ عَلَى عَقْلِكَ وَ عِبَارَتَكَ تُنْبِئُ عَنْ مَعْرِفَتِك (12) بپرهیزید از این که در چیزی سخن بگویید که راه آن را نمی‌دانی واز حقیقتش آگاهی نداری، چه بسا که گفته‌ات بر درجه‌ی عقلت دلالت دارد و عبارتی را که می‌گویی، بر معرفت وآگاهی ات دلالت می‌کند –
زبان در دهان ای خردمند چیست
کلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسی
که گوهرفروش است یا پیله‌ور
یکی از مشکلات دیگری که سخنان بدون مطالعه و علم کافی در بردارد این است که خطیب نزد عوام به عنوان یک فرد بی علم معرفی می‌شود، به عنوان مثال اگر خطیبی فقط یک نکته‌ی غیر علمی در سخنانش باشد، همین نکته‌ی کوتاه باعث می‌شود در نظر مخاطب تمام صحبت‌های علمی او نیز غیر علمی به نظر برسد. لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ فَتُتَّهَمَ بِإِخْبَارِكَ به ما تَعْلَم (13) درباره‌ی چیزی که علم واطلاع نداری سخن مگو، زیرا این کار موجب می‌شود که درسایر گفته‌هایت متهم شوی وشنودگان در صحت واصالت دیگر سخنانت که از روی علم گفته ای شک وتردید کنند. امام صادق (ع) نیز می‌فرمایند: العالِمُ لا یَتََکَّلم بِالفُضول (فرد دانشمند وعالم گفتار اضافی و غیر سودمند ندارد) (14) البته این‌ها به این معنا نیست که خطیب کلمات خود را به صورت سنگین و علمی بیان کند، بلکه باید نکته‌ها و صحبت‌هایش علمی باشد، نه نوع کلمات. ونباید فراموش کنیم که اگر خطیب از کلمات مغلق استفاده کند، تنها مخاطب را از بحث دور ساخته است، بنابراین یکی از مهم‌ترین اصل‌های سخنرانی، زیبا سخن گفتن است که مخاطب آن را درکنارگفته ی علمی، جزء مهم‌ترین، شاخصه‌های خطیب می‌داند. ولازم است دانسته شود، اگر شخصیت فرد از لحاظ اجتماعی کم شود، صحبت‌های وی حتی اگر بسیار علمی ودقیق نیز باشد، افراد نمی‌توانند بین شخصیّت و صحبت‌های فرد تمییز داده، بنابراین بحث‌های علمی که از آن سخنران نشاءت گرفته رانیز، قبول نخواهند کرد. اگر سخنران بدون هیچ معیاری موضوع مهم دیگری که باید به آن اشاره شود اینکه، هرگز سخنران فراموش نکند، که اوبالاخره یک سخنران است، و نباید متانت خود را در مقابل حضّار از دست دهد –البته امیدوارم این سنگینی را با یکی شدن با مخاطب، مخلوط نکنیم، زیرا یکی شدن با مخاطب، و حتی دوست شدن با آن‌ها در جای خود باید رعایت شود امّا فراموش نکنیم که همان مردمی که دوست دارند، کسی که با آن‌ها صحبت می‌کند، با آنان دوست باشد، همان‌ها از مزاح‌های بیش از حد نیز متنفرند. اگرسخنران شروع به شوخی کند، کم کم وقار وی نزد شنوندگان کم شده و سخنان او نیز دیگر هیچ اثری در مخاطب نخواهد گذاشت. پیامبر اکرم (ص) درفرازی از وصیت نامه‌ی خود به امام علی (ع) می‌فرمایند: یاعلی شوخى نكن كه ارزش تو از بين مى‏رود، دروغ مگو كه نورت از بين مى‏رود. (15) وهمچنین پیامبر اکرم (ص) فرمودند: شوخى بسيار آبرو را می‌برد و خنده بسيار ايمان را نابود می‌کند و دروغ خرمى را بر می‌اندازد (16) امام هادى (ع) نیز فرمودند: ستيزه مكن تا ارزشت برود، و شوخى مكن تا بر تو گستاخ شوند و فرمود: از نادانى، خنديدن بيجا و بى‏شگفتى است-(17) امام علی (ع) شوخی را از اسباب کم خردی دانسته ومی فرمایند: (18) [كسى شوخى نكند جز كه از خردش مقدارى كم شود. البته هرگز فراموش نکنیم که حس شوخ طبعی یک سرمایه‌ی با ارزش برای هر سخنران است ولازم نیست یک سخنران دارای متنی فوق‌العاده جدی یا به سنگینی فیل باشد بلکه اگر می‌توانیم با اشاره به یک نکته شوخ طبعانه در یک موقعیت ویا موقعیتی که در محل سخنرانی پیش آمده است، مخاطبین را بخندانیم، به عنوان مثال یک مورد بی اهمیت را در نظر گرفته و تا می‌توانیم روی آن اغراق گویی کنیم (این قدر ادامه دهیم تا مخاطب مجبور به خنده کردن گردد ومطمئناً این نوع شوخ‌طبعی بسیار بیش از داستان‌های عامیانه که به نظرمان خنده دار می‌آید، می‌تواند مخاطب را بخنداند ولی حال اگر سخنران یک داستان و لطیفه که به نظر خودش خنده دار است، برای مخاطب تعریف کند، اولاً احتمال دارد که برای بسیاری تکراری باشد، وثانیاً هر چه برای او جذاب است، نمی‌تواند برای همگان جذاب باشد، اما تکیه بر مسائل بی اهمیت و اغراق‌گویی بیش از اندازه در مورد مسائل اولاًدر نظر مخاطب چون موضوع همان بحث خطیب بوده است، با آن بحث ارتباط صمیمی‌تری داشته و ثانیاً موضوعش برای وی تکراری نخواهد بود بنابرآنچه گفته شد، یک سخنران موفق باید تعادل را سرچشمه‌ی کار خودقرار داده، نه آنچنان شوخی و مزاح کند، که ارزشش کاسته شود، ونه آنچنان بسته و جدی سخنرانی کند، که همگان از وی فراری شوند)]
-بلافاصله توجه حاضران را معطوف به موضوع کنیدمطمئناً سخنرانی که شونده در آن حضور نداشته باشد، یا به عبارت دقیق‌تر اگر در سخنرانی، مستمع به سخنران توجه نکند، این سخنان هیچ گونه سودی نخواهد داشت جز اینکه خطیب از لحاظ روحی، ضربه‌ی سختی خواهد خورد بنابراین یکی از اصولی که باید بدان توجه نمود اینکه: توجه مخاطب را به خود جلب کنیم –دراین بخش به راه کارهای مناسب برای جلب توجه اشاره خواهد شد.
1-سخن خود را با بیان یک حادثه که برایمان رخ داده است، شروع کنیم: (19) وقتی یک سخنران از یک حادثه‌ی ساده که برایش اتفاق افتاده است، بحثش را آغازکند، دو نکته در آن مستتر است:
الف -نخست این که مخاطب با وی احساس صمیمت بیشتری می‌کنند و اصل داستان این گونه است که مخاطب را مشتاق به ادامه‌ی آن می‌سازد، بنابراین توجه مخاطب متوجه سخنگو می‌گردد.
ب-وقتی سخنران داستان را از زندگی شخصی خود بیان کند، در بیان دقیق خود دچار مشکل نشده و خود خطیب نیز به این وسیله می‌تواند با موضوع اخت شده و آن را جزء زندگیش بداند، و طبق آن با مخاطبین سخن بگوید.
2-سخنان خود را یک نواخت نگوییم: اگر خطیب سخنان خود را به صورت یک نواخت و یک صدای یکنواخت بیان کند، مخاطب از سخنانش خسته وکسل می‌گردد. بنابراین توصیه می‌شود، خطیب ولوم صدای خود را بالا و پاین ببرد. نه این قدر آهسته صحبت کند که همگان خمیازه بکشندو آنچنان بلند صحبت کند که دیگر کسی به صحبت‌هایش توجهی نکندو تفاوتی بین نکات مهم و نکات دیگر بحثش قائل نشود. یک خطیب موفق سخنان معمول خود را با بیانی نه بلند و نه آهسته می‌گوید ووقتی قصد تاکید بر نکته ای را داشت، آن را بلند بیان می‌کند تا روی مخاطب تاثیر گذار باشد (20)
3-حالت تعلیق ایجاد کنیم: همان گونه که قبلاً نیز بدان اشاره شد، باید مخاطب را مشتاق به ادامه‌ی بحث نمود، یک از روش‌های معمول که می‌تواند این شو ق را ایجاد کند، روش معلق کردن، ادامه‌ی بحث بر عهده‌ی مخاطب است –به عنوان مثال: وقتی سخنگومی خواهد از کتابی سخن بگوید، می‌تواند این گونه آغازگر جمله‌ی خود باشد: بحث من در مورد کتابی است که یکی از زیباترین کتب در زمینه فلان مطلب است، به عنوان مثال؛ این کتاب در سال 89 برای اولین بار چاپ شد اما به علت استقبال بیش از اندازه از این کتاب در چند ماه به چاپ هفدهم رسید –یا مثلاً نویسنده‌ی این کتاب بیش از بیست سال برای این کتاب زحمت کشید، وتحقیقات بسیاری را انجام داد –حال نمی‌خواهید نام کتاب را حدس زنید!؟ در مورد نویسنده‌ی آن چه می‌دانید!؟ آیا این مقدمه توجه شما را به خود جلب نمود؟ در ادامه‌ی بحث، انشاا...بحث جالب‌تر خواهد شد.
اگر خطیب جزئی از موضوعات خود را به عهده‌ی مخاطب بگذارد، مطمئناً مخاطبین چون خود در بحث شرکت کرده‌اند، به بحث توجه بیشتری خواهند کرد.
4- یک واقعه‌ی پر جاذبه‌ی جدید مطرح کنیم. (21) اگرمی بینیم مخاطب به سخنرانی توجه نمی‌کند، می‌توانیم از همان شروع سخنرانی یک واقعه‌ی مهم، جذاب و حتی باور نکردنی را برای شنودگان تعریف کنیم حتی اگر آن واقعه تنها یک شوخی باشد. (البته لازم به تذکر جدی است که تا می‌توانیم نباید در آغاز سخنرانی، شوخی کنیم، یا حتی با گفتن یک لطیفه وقار خود را از دست بدهیم) به عنوان مثال: اگر برای دانشجویان واساتید سخنرانی می‌کند، می‌تواند این گونه آغاز گر باشد:جدیداً طرحی مطرح شد است به عنوان شاگرد سالاری، دراین طرح دانشجو می‌تواند انتقادات خود را به صورت شفاهی و کتبی به مدریت دانشگاه تحویل داده وبر اساس آن اگر از استادی بیش از 10 انتقاد شود، وی از تدریس محروم خواهد شد. همان گونه که دیدیم، در این مثال سخنران، موضوع رابه عنوان طرح مطرح کرد، حال این طرح می‌تواند حتی یک پیشنهاد بسیار بی اساس باشد که یکی از داشنجویان آن را پیشنهاد داده، اما زیرکی سخنران باعث شد تا یک لحظه فضای جلسه عوض شود، همه‌ی فضا را سکوت فرا گیرد و چشمهای همه از استاد گرفته تا دانشجویان حاضر در جلسه بر دهان سخنران معطوف شود.
5-به شنوندگان این وعده را بدهید، که به آنچه می‌خواهند دست می‌یابند (22)
یکی از راه کارهای اساسی ومهم در سخنرانی این است که خطیب از علایق مخاطب سخن بگوید ومسلماً برای عوام اهداف خود از هر چیزی برایشان مهم‌تر است بنابراین سخنرانی که می‌خواهد توجه مخاطب را به خود جلب کند، می‌تواند به مخاطب خود وعده دهد، با انجام آنچه او پیشنهاد می‌دهد، به آنچه آن‌ها در این موضوع می‌خواهند، دست خواهند یافت. به عنوان مثال اگر موضوعش در رابطه باکار است، می‌تواند بگوید: به شما می‌گویم چطور از خستگی جلوگیری کنید، می‌خواهم به شما بگویم، چگونه می‌توان یک ساعت به ساعت کاری خود اضافه کرد، می‌خواهم بگویم، چگونه می‌توان در آمد را زیاد کرد، به شما قول می‌دهم اگر فقط چند دقیقه توجه کنید، تمام این ابهامات را برایتان برطرف می‌سازم.
جملاتی از نوع (به شما قول می‌دهم، مطمئن باشید و...) چون مستقیماً با منافع شخصی مخاطب همراه است، عمدتاً ذوق را در مخاطب بر می‌انگیزد و او را مشتاق به صحبت‌های خطیب می‌کند. اما بالعکس اگر یک مخاطب با طرح نمونه های تاریخی موضوع با بیانی بی روح و ساختار شغل وکار و رابطه‌ی آن با مردم بخواهد، بحث را آغاز کند، مطمئناً با شکست روبه رو خواهد شد، پس همیشه این را به یادداشته باشیم که ایجاد شوق در آغاز صحبت، موجب جلب رضایت‌ها می‌گردد.
6-از حاضران بخواهیم تا دست خود را بلند کنند –اگر خطیب در حین سخنرانی از مخاطبان بخواهد تا آن‌ها دست خود را بلند کنند، به نوعی توانسته است توجه آنان را به خود جلب کرده و سخنرانی را از حالت خطابه، به یک بحث دوطرفی تبدیل کند. سخنران می‌تواند با گفتن اینکه: در این موضوع چند نفر با این امر موافق هستند؟ سخنرانی خود را از یک نواختی در آورده و مخاطب را در بحث سهیم بداند. بعد از این جمله، تربیون دار شاهد خواهد بود که تک تک افرادی که پشت سر هم به ساعت‌های خود نگاه می‌کردند، شروع به فکر کردن شده و اصولاً فراموش می‌کنند که مشغول گوش دادن به یک سخنرانی هستند، لبخند می‌زنند و به دستهای هم دیگر نگاه کرده، تا ببینند چند نفر با نظر آنان موافق هستند، یخ‌ها شکسته می‌شود وسخنران به راحتی می‌تواند به صحبت‌های خود ادامه دهد.
7- بگذاریم، مخاطب سخنان ما را ببیند –
دیل کارنگی، در آئین سخنرانی، اضافه می‌کند، آنچه از طریق چشم، در ذهن ما حک می‌شود، بیش از 25 برابر چیزهایی است که روزانه آن‌ها را می‌شنویم. اگر یک سخنران در حین سخنرانی از شکل‌ها و نوشتارها نیز استفاده کند، اولاً می‌تواند به نوعی سخنرانی را از یک نواختی در آورده و به نوعی، به جذابیّت موضوع بیفزاید و دوماً باعث می‌شود سخنان در ذهن مخاطب بیشتر تداوم داشته باشد و مهم‌تر از همه اینکه توجه اش به سخنان بیش از زمانی خواهد بود که فقط با او سخن می‌گفتیم، زیرا هر انسانی دوست دارد، شنیده‌هایش با دیده‌هایش تطابق پیدا کند.
نکات پیشنهادی در رابطه با، استفاده از تصاویر (23)
الف -تصویری را که می‌خواهیم نمایش دهیم تا زمانی دور از دسترس قرار دهیم تا آماده‌ی استفاده از آن باشیم، والاّ از اول بحث هم توجه مخاطب و هم خود سخنران، کم خواهد شد.
ب-از تصاویری استفاده کنیم که بزرگی آن‌ها، به اندازه ای باشد که از ردیف آخر نیز دیده شود و این قدر آن را بالا بگیریم تا تمام افراد آن‌ها ببینند، زیرا اگر حضّار تصویر را نبینند، چیزی نیز نخواهند آموخت.
ج-هرگز در حالی که مشغول صحبت هستیم، تصویر را بین مخاطبین دست به دست نگردانیم، چرا افراد را به رقابت دعوت نمی‌کنیم!؟
و-هرگز در میان بحث نباید خطیب، خودش به تصویر خیره شود، زیرا هدف او ارتباط با حضار است نه با تصویر.
د-باید سخنران از تصاویری استفاده کند که به شکل معماگونه باشد، مثلاً تصویر را طوری قرار دهد که روی تصویر به خودش و پشت آن به تماشاچیان باشد. بنابراین همیشه این سخن را به یاد داشته باشیم که: مردم با چشمهایشان بیش از گوش‌هایشان می‌شنوند. (24)
8-اهم مطالب را به صورت سوالی مطرح کنیم
در محاوره، صحبت‌های مابه صورت خودکار بر اساس سوالاتی که از ما پرسیده می‌شود، منظم می‌شود. زمانی که ما از سوالات مستقیم شنوندگان در سخنرانی محروم هستیم، اگر سوالاتی را که در هر لحظه از سخنرانی یمان فکر می‌کنیم شنودگان می‌خواهند به آن‌ها پاسخ دهیم، برای خود نوشته و سعی کنیم بدین وسیله راحت‌تر با مخاطب ارتباط برقرار کنیم و مطابق با نیازهای وی، صحبت کنیم.
9-از عذرخواهی در آغاز بحث جداً خودداری کنیم.
یکی از مسائل معمول در میان بسیاری از سخنرانان که به عقیده‌ی خود کار خوبی نیز انجام می‌دهند، این است که در اوایل مقدمه‌ی بحث خود از مخاطب برای عدم آمادگی و حتی بعضاً عدم مطالعه، عذرخواهی می‌کند، غافل از اینکه، این موضوع اثر روحی عجیبی بر روی شنونده گذاشته، و باعث می‌گردد وی از گوش دادن وتوجه به سخنران، اجتناب کند. امّا به راستی چه چیز باعث می‌شود او دیگر به سخنان خطیب گوش ندهد، و از نظر روحی این قدر کسل وخسته گردد!؟ جواب این سوال در این است که وقتی سخنران از عدم آمادگی‌اش برای سخنرانی می‌گوید، در ضمن صحبت خود موضوعی رابرای مخاطب گوش زد می‌کند، وآن عدم ارزش قائل شدن برای مستمعین است. جالب است بدانیم، در ضمن سخن خود به مخاطب این نکته را گوش زد می‌کند، که من برای صحبت برای تو هیچ موضوع جدیدی را آماده نساخته وباید به اطلاعات قبلی‌ام بسنده کنی.
چون صحبت‌های تکراری، عمدتاً خسته کننده است، مخاطب از اول سخنرانی به خود این وعده را می‌دهد که قرار است بحث‌های تکراری بشنود وبه همین علت ذهنش از اول سخن، کسل می‌گردد بنابراین همان گونه که بارها اشاره شد، وظیفه‌ی خطیب در درجه‌ی نخست جلب توجه مخاطب است، نه دور کردن وی از موضوع و بحث سخنرانی حتی اگر آن دور کردن عذرخواهی از مخاطب باشد.
10-موضوع اصلی بحث را با بیان یک داستان تاکید کنیم.
همه‌ی ما وقتی به نحوه‌ی سخنان بزرگان معروف می نگیریم، شاهدیم که همه‌ی آنان از داستان برای جلب توجه مخاطب استفاده می‌کنند، و یکی از ویژگی‌های برجسته‌ی قرآن کریم که بر لطافت آن افزوده است، بیان داستان‌هایی از اقوام مختلف و نحوه‌ی برخورد خداوند با آنان است.
یکی از راه کارهای بسیار آسان برای هر خطیبی این است که اتفاقاتی که برای خودش افتاده است را به عنوان یک داستان بیان کند، و موضوع بحثش را با بیان آن داستان مورد تاکید و تایید قرار دهد. البته نمی‌توان با بیان مثال و داستان تنها، موضوع را تایید کند بلکه برای این کار باید آمار را نیز به مثال خود بیفزاید –آمار برای نشان دادن نسبت موارد موجود در یک نوع خاص مورد استفاده است. این ارقام می‌توانند تاثیرگذار ومتقاعدکننده باشند مخصوصا در جایی که یک مثال به تنهایی نتوانسته باشد، تاثیرگذار باشد، اما باید به این نکته نیز توجه کنیم که آمار می‌تواند به خودی خود بسیار خسته کننده نیز باشد، بنابراین وظیفه‌ی یک سخنران حرفه ای در درجه‌ی نخست این است که آمارهایش را به صورت مثال، تبیین کرده و آن را برای مخاطبین حل و فصل کند.
11-سعی کنیم مطالب را به صورت مستقیم بیان نکنیم
اگر خطیب سخنرانی خود را به صورت مستقیم و بدون حواشی بیان کند، اولاً مخاطب از بحث خسته می‌شود وثانیاً توجه او آن چنان به سخنرانی جلب نمی‌گردد، اما اگر خطیب سخنان خود را به صورت معما گونه بیان کند، مخاطب به وی جلب می‌گردد و بحث از حالت یک طرفی به یک بحث دو طرفی تبدیل خواهد شد، زیرا بدین جهت مخاطب خود را در بحث شریک دانسته و شروع به فکر کردن در مورد بحث می‌گردد. برای روشن شدن این بحث به یک حادثه‌ی تاریخی از رسول اکرم (ص) اشاره خواهد شد که عملاً این نوع برخورد را برای جلب خود انجام داده‌اند:روزی پیامبر اکرم (ص) به حضار فرمودند: کدام یک از شما مال وارث خود را بیش از مال خود دوست دارید!؟ تمام حضار به اتفاق پاسخ دادند: یا رسول الله، هیچ کدام از ما این گونه نیستیم. حضرت فرمودند: تمام شما این چنین هستید!! سپس حضرت توضیح دادند که صاحب مال خطاب می‌کند: ای فرزند آدم –مال من –مال من!! آیا مال تو غیر از آن چیزهایی است که خوردنی وفانی است یا پوشیدی ویا پوشاندی ویا صدقه دادی وابقاء نمودی وآنچه غیر از آن است، مال وارث است – (25)
هرگز به صورت خطابی با مخاطب سخن نگوییم
پس از ذکر یازده مورد از راه کارهای سخنران برای جلب هر چه بیشتر مخاطب به بحث، نوبت به را ه کارهای موثر خطیب در تاثیر صحبت‌هایش می‌رسد. این بحث از مهم‌ترین مسائلی است که بعد از توجه مخاطب، حائز اهمیت است، زیرا وقتی مخاطب، حتی تمام توجه و تمرکزش به سخنران باشد و تمام سخنان وی را با تمام جزئیات متوجه شود، ولی در وی اثری نداشته باشد، مسلماًٌ این سخنرانی هیچ فایده ای جز تلف کردن وقت نداشته است، بنابراین لازم است، سخنگو از فنونی استفاده کند، که صحبت‌هایش به صورت ناخودآگاه در مخاطب تاثیر بگذارد، اصلی که روانشناسی بر روی آن تکیه می‌شود این است که صحبت‌های خود را به هیچ عنوان بر روی فرد متوجه نکینم، بلکه به صورت کاملاً مجهول و ضمائر خود را به صورت سوم شخص غائب استفاده کنیم. زیرا اگر مخاطب بداند، خطیب مستقیماً قصد تحکم بر وی دارد، هرگز صحبت‌های او در وی اثرنمی گذارد ولی اگربه صورت مستقیم در مسئله نباشد، به عنوان فرد خارجی به بحث نگاه می‌کند و سخنران را به عنوان یک واقع گرا تصور می‌کند تا یک تحکم کننده که قصد دارد وی را از عقاید و افکارش دور سازد. -(26)
به مخاطبین و شخصیتهای مورد بحث، احترام و محبّت نشان دهیم
یکی از راه کارهای دیگر تاثیر سخن، نوع برخورد خطیب با مخاطب و روش صحبت‌های وی می‌باشد. اگر خطیبی از اول تا آخر صحبت‌هایش به صورت تند با شنوندگان صحبت کند و در میان صحبت‌هایش از نداشتن سخاوت، ایمان و... مخاطب سخن بگوید، مطمئناً وقتی به جمعیت نگاهی بیاندازد، شاهد خواهد بود که فقط افرادی پای صحبت‌هایش نشسته‌اند که بلافاصله بعد از سخنانش از حیثیت خود دفاع کرده و روی بحث‌های وی خط بطلان بکشند. واگر خطیبی در بحث‌های خود به فحش، ناسزا، تمسخر دیگران و بدگویی بزرگان و... بپردازد، نه تنها از نظر اجتماعی، اخلاقی و شرعی پایین می‌آید، بلکه افراد، هیچ گاه برای صحبت‌های علمی و دقیق و مستدل وی نیز، هیچ ارزشی قائل نیستند، زیرا شخصیت و چارچوب شخصیتی خود را از دست داده است. بحث نخست پیرامون رابطه‌ی محبت آمیز با مخاطب بود، در دین شریف اسلام بزرگداشت واحترام به مومنین وهمنوعان در کلام و مرام، یکی از دستورات اصلی واساسی است که به آن توجه خاصی گردیده است. در قرآن کریم نیز به آن توجه خاصی گردیده ومی فرماید:-وقولوا للناس حُسناً-(27) (با مردم تکلم شیرین وزیبا داشته باشید) پیامبر اکرم (ص) نیز می‌فرمایند: خِیارُکُم احسَنُکُم اخلاقاً، الذینَ یَالفُون و یُاءلَفون-(28) (بهترین شما خوش خوی ترین شما است، آنان که الفت می‌گیرند والفت می‌پذیرند) و در جایی دیگر می‌فرمایند:خَیرُ المومنین مَن کانَ ماءلَفَهً ِللمومنین ولا خَیرَ فیمَن لا یُاءلف ولا یَاءلفُ-(29 بهترین مومنان کسی است که مومنان را به الفت گیرد ودر کسی که با دیگران الفت نگیرد ودیگران نیز با او الفت نگیرند، خیری نیست. اسحق بن عمار صیرفی می‌گوید: روزی خدمت امام صادق) ع رسیدم. ایشان با چهره ای درهم کشیده با من روبه رو شدند! عرض داشتم: یابن رسول الله؛ چه خطائی از من سرزده که شما را ناراحت کرده است!؟ امام فرمود: همان تغییر رفتار تو با برادران ایمانیت. آیا نمی‌دانی دو نفر مومن وقتی با هم ملاقات می‌کنند ودست در دست هم می‌گذارند، خداوند محبت خود رابر آنان نازل می‌کند ونود و نه درصد آن متوجه کسی است که علاقه و محبتش به دیگری زیادتر است!؟ 30 احترام به دیگران از دو جنبه مورد بحث قرار می‌گیرد: اولاً از این نظر که دستور شریف دین اسلام و سیره ی عملی بزرگان و ائمه‌ی اطهار علیهم السلام است و ثانیاً احترام به دیگران، باعث جلب محبت افراد به فرد گشته و می‌تواند نقش مهمی را برای تاثیر سخنان وی ایجاد کند. بحث بعدی پیرامون نوع صحبت، درباره‌ی افراد وشخصیت هایی است که در هرخطابه عمدتاً به جهت زمانی ومکانی اسم آن‌ها برده می‌شود، اگر خطیب در باره ی افراد مخصوصاً در نام بردن از بزرگان به صورت تمسخر و یا بدگویی سخن بگوید، تک تک شنوندگان از وی به عنوان یک فحاش و کسی که ادب را در کلام خود نگاه نمی‌دارد، اسم خواهند برد و مسلماً کسی به سخنان چنین فردی گوش نخواهد داد.
بزرگش نخوانند اهل خرد
هرآنکس نام بزرگان به زشتی برد
بنابراین نکته‌ی مهم دیگری که لازم است سخنران به آن توجه کند، نوع وبیان سخنان است، نباید هیچ سخنرانی به هیچ فردی اعم از مخاطب، شخصیت‌ها و حتی دشمنانش نیز توهین کند. یک سخنران موفق حتی اگر می‌خواهد از کسی بد بگوید، نباید شخصاً این کار را انجام دهد به عنوان مثال می‌تواند، افعالی که فرد مورد نظر یا آن گروه مدّ نظر انجام داده را بیان کند و با استدلال آن‌ها را رد کند حتی گاهی اوقات قبح آن افعال یا افکار گروه یا فردی که می‌خواهد از آن‌ها بدی بگوید، مشخص است که حتی نیازی به استدلال نیز وجود ندارد، بنابراین خطیب باید در چنین مواقعی نتیجه گیری را به عهده‌ی خود مخاطب بگذارد، حتی اگر قرار است به فرد مورد نظر توهینی داده شود، اجازه دهد شنونده خودش این کار را انجام دهد بلکه نکته‌ی حائز اهمیت در هر سخنرانی داشتن تامل، صبر وادب در کلام ورفتار است که یک سخنران موفق نباید هرگز آن را از یاد ببرد
سخنران، بسیار صادقانه از مخاطب خود تقدیر کند
یکی از نکات دیگری که در این بخش ضروری است، اینکه اگر نکته‌ی مثبتی در مخاطب وجود دارد صمیمانه آن را برای وی آشکار کنیم. البته اگر خطیب بخواهد به صورت مستقیم وپشت سر هم از امثال کلمات: شما فوق العاده هستید، من فکر نمی‌کردم در کره‌ی خاکی مثل شما وجود داشته باشد و امثال این‌ها، مسلماً چهره‌ی خطیب در نظر مخاطب به عنوان یک چاپلوس معرفی خواهد شد. نکته ای که در این جا مهم است اینکه باید سخنران از دو فرمول استفاده کند: نخست اینکه اگر واقعیتی وجود ندارد، بدون دلیل شروع به تعریف و تمجید نکند، زیرا مخاطبان این قدر باهوش هستند که تفاوت میان دروغ و صداقت را بدانند! عدم تعریف از کسی که، خصوصیتی را ندارد، درست مثل این است که به یک دانش آموز که چندین سال، پشت سر هم مردود شده است، بگوییم: من به یقیق می‌دانم که تو نفر اوّل المپیاد ریاضی خواهی شد! موضوع دوم اینکه هر تعریفی رابه صورت مستقیم انجام ندهیم، مثلاً پشت سر نگوییم شما بهترین‌ها هستید، فوق العاده از فعالیت‌های شما تشکر می‌کنم، بلکه می‌توانیم با بیان فعالیت‌ها به صورت غیر مستقیم، همین موضوع را به مخاطب القاء کنیم، امّا با یک تفاوت که دیگر خطیب به عنوان یک تعریف کننده‌ی محض محاسبه نمی‌گردد، بلکه به عنوان یک واقعیت گرا معرفی خواهد شد. بنابراین، یکی از راه بردهای ارتباط با مخاطب تقدیر صادقانه و خالی از غلوگویی از وی می‌باشد، اما آنچه باید بدانیم، اینکه: اگر نمی‌توانیم صادقانه تقدیر کنیم ویا حتی در طرف مقابل چیزی برای تقدیر نیست، بدون دلیل تقدیر نکنیم، زیرا دقیقاً برعکس نتیجه می‌دهد ونه تنها سخنران جلو مخاطب، عزیز نمی‌شود، بلکه به عنوان شخصیتی منفور، غلو کننده و چاپلوس معرفی خواهد شد.
در هنگام سخنرانی به چشمان مخاطبین به صورت جمعی نگاه کنیم
بحث بعدی در نوع نگاه کردن به مخاطب است، این بحث بر خلاف ظاهرش، بحثی کاملاً دقیق و علمی است. اگر در هنگام سخنرانی به طرف صحبت خود نگاه نکنیم، وی احتمال می‌دهد که خطیب به علت کم توجهی به وی، به او نگاه نمی‌کند ویا حتی می‌تواند احتمال دهد که خطیب خجالتی و کم رو است و به همین دلیل، نمی‌خواهد به افراد حاضر در جلسه نگاه کند، زیرا افراد کم رو وخجالتی عمدتاً نمی‌توانند به چشمان افراد نگاه کنند.
واگر خطیب در نگاه کردن خود به عده‌ی خاصی نگاه کند، اولاً تعجب وحساسیت این افراد را بدون دلیل به خود معطوف ساخته و دوماً عده ای که وی به آن‌ها نگاه نمی‌کند از این که وی به آن‌ها بی توجهی کرده است، شاکی خواهند شد. بنابراین سخنران موفق، سخنرانی است که تعادل را حتی در نگاه‌های خود نیز به حضار، رعایت کند و به تمام جلسه آن هم به صورت دسته جمعی نگاه کند و از نگاه‌های فردی و ممتد پرهیز کند.
این بحث به راه کارهای اساسی که یک مخاطب می‌تواند بر استرس‌های موقع سخنرانی، فائق آید، اختصاص یافته است.

ترس در سخنرانی
 

یکی از موضوعاتی که در سخنرانی، بسیار مهم است، غلبه‌ی برترس هنگام سخن گفتن است. این موضوع برای هر سخنرانی که فکرش را بکنیم، زمانی موذل جدی و اساسی بوده است. بنابراین اولین بحثی که لازم است دانسته شود اینکه ما اولین نفری نیستیم که از سخنرانی در میان جمع می‌ترسیم و شاید از جمع خجالت می‌کشیم بلکه این موضوع برای تمام سخنرانان معروف، حداقل یک بار اتفاق افتاده است. زمانی که برای اولین بار قرار بود برای عده ای صحبت کنند، و در میان صحبت‌هایشان، لرزش دستان، و سرخ شدن گونه‌ها یک عارضه‌ی کاملاً طبیعی و معمول به حساب می‌آمد. اما به مرور زمان بر این ترس‌ها فائق شدند، وبه راحتی برای هزاران نفر صحبت می‌کنند، و هیچ گونه استرس و اضطرابی نیز ندارند. در این بخش انشاا...مواردی که باعث ایجاد چنین ترس‌های می‌گردد و چگونگی برخوردصحیح با آن‌ها بررسی خواهیم کرد. باید بدانیم ادب، وحجب و حیا که از صفات نیکوی هر شخص تربیت یافته به شمار می‌رود اما ترس وکم رویی وبه عبارت دیگر ضعف نفس وسست عنصری با حجب وحیا تفاوت بسیار عمده ای دارد. اگر کمرو هستیم واحساس دلهره وضعف نفس می‌کنیم، بکوشیم وتمرین کنیم تا در جریان زندگی روزمره وملاقات با اشخاص، این کاستی‌ها را از خود دور کنیم. (31) این گونه ترس‌ها اصولاًٌ به علت جهل و عدم آگاهی به وجود می‌آید، آیا در واقع صحبت کردن برای 1 نفر باصحبت کردن برای 10000 نفر تفاوتی دارد!؟ پس چرا ما از صحبت کردن در جمع ترس این قدر واهمه داریم!؟، درست مثل اینکه این عده می‌خواهند علیه ما دادگاه نظامی تشکیل داده و قصد محکوم کردن سخنران را دارند!! جهل در انسان باعث ترس وی از آن مسئله است، این ترس در زندگی شخصی ما نیز زیاد رخ می‌دهد اما توجهی به آن نداریم، به عنوان مثال ترس ما از تاریکی فقط به علت جهل است!! یا ترس ما از مرگ فقط به علت جهل و نداشتن علم کافی به آن است والا ترس برای آن یک موضوع بی ربط و بی معنا است. ترس در سخنرانی در جمع نیز دقیقاً مثل، مثال‌های مربوط است، اگر سخنرانی می‌تواند بحث خود را برای یک نفر بیان کند، مطمئناً می‌تواند برای هزاران هزار نفر نیز آن بحث رامطرح کند.
امّاچه چیزهای می‌تواند اعتماد به نفس را پرورش دهد
1-ذهن را از پیش برای موفقیت آماده سازیم-اگر سخنران از همان اول بحث به این فکر کند که در این بحث موفق نخواهد بود، مطمئناً در بحث شکست خواهد خورد. زیرا افکار منفی به این شکل هستند که اگر به آن‌ها اجازه‌ی ورود به سیستم بدنمان را بدهیم، بیشتر نفوذ خواهند کرد.
اوپانیشادها می‌گوید: مرد آفریده‌ی فکر خویش است هرچه در این زندگی می‌اندیشد، همان خواهد شداصل اولی که برای پرورش اعتماد به نفس اجرائی است، اینکه سخنران نباید به این فکر کند که شکست خواهد خورد –اینکه شاید در میان بحث کسی سوال کند و او جواب آن را نداند!
.بلکه باید با این روحیه به بحث وارد شود که از پَسِ تمام مشکلات موجود، می‌تواند به راحتی خارج شود. بنابراین ما در سخنرانی و تمامی مراحل زندگی نباید انتظار داشته باشیم که در زندگی هیوقت شکست نخوریم، اغلب مردان بزرگ شکست‌های بزرگ خورده‌اند تا موفق شده‌اند –آنچه مانع پیروزی و موفقیت است، شکست نیست بلکه قبول شکست است.
خرمن خود را بدست خویشتن سوزیم ما
کرم پیله، هم بدست خویش می‌دوزد کفن- سنائی
ما اغلب طعمه های بی دست و پای (خواست شکست) هستیم، پیداست برای رهائی از عدم موفقیت باید فکر اینکه امکان دارد، موفق نشویم را از سر بیرون بریزیم و هرگاه با شکست مواجه شدیم، خود آن را به موفقیت تبدیل کنیم.
بنابراین باید موفقیت را در سخنرانی به خود تلقین کنیم.
تلقین در اصطلاح عبارت است از جایگزینی اندیشه ای در مغز و رسوخ دادن وجایگزین ساختن سخنان و واژه‌ها در ذهن. با بهره گیری از تلقین، می‌توان توجّه و اعجاب دیگران را نسبت به سخنان خویش، برانگیخت واز آن در ایجاد ذوق وخلاقیت وتولید نشاط وآرامش، بهره گرفت. از لحاظ روانشناسی ثابت شده است که تلقین می‌تواند زندگی انسان را به کلی تغییر داده و از نظر مطالعات انجام شده اگر یک بیمار، به این فکر کند که در بدنش نوعی نیروی دفاعی وجود دارد که به محض بروز بیماری واحساس خطر، بی درنگ به کار می‌افتد، می‌تواند به راحتی بر بیماری‌اش غلبه پیدا کند، یعنی وضع مزاجی خود را تغییر دهد و به خود تلقین کند که: من قوی بنیه بوده و تسلیم بیماری نخواهم شد. یکی از دانشمندان مدعی شد که می‌تواند با نیروی تلقین، شخص سالم و تندرستی را هلاک کند! برای اثبات ادعای خود، در خواست کرد فردی محکوم به اعدام را در اختیار وی بگذارند. اوبه محکوم گفت: قرار است تو را به وضع فجیعی اعدام کنند، لکن من می‌خواهم هیچ زجر نکشی و به راحتی جان بسپاری و برای این کار یکی از رگهای گردنت را نشتر می‌زنم که خون از آن جاری شود و تو نیم ساعته بدون احساس کمترین درد، در کمال آسودگی و راحتی جان می‌سپاری. سپس چشمان محکوم را بست و تشتی جلوی او گذاشت وبعد با یک نشتر، خراش کوچکی بر پوست گردن او وارد کرد. آن گاه از یک لوله‌ی باریک، آب نیم گرم به گردن او، و از آنجا به تشت جاری ساخت، به گونه ای که محکوم احساس می‌کرد رگ گردنش بریده شده است وخون از آن جاری شده است. همگان دیدند که وی پس از نیم ساعت بدنش رو به ضعف رفت، به زمین افتاد و بالاخره جان سپرد. (32)
2- در موضوعات غرق شویم
یکی از اسلوب‌های مهم دیگری که در این بخش به آن اشاره می‌شود، غرق شدن در موضوع بحث است. باید چنان در موضوع غرق شویم که گویی اصلاً شکست ونا امیدی وجود ندارد، باید چنان در راه وصول به هدف سعی و کوشش کنیم که گویی محال است با شکست روبه رو شویم، بنابراین وقتی با چنین روحیه ای جلو رفتیم، قوائیکه هرگز تصور نمی‌کردیم در ما وجود دارد، آشکار شده و ما را به حول وقوه ی الهی نجات خواهد داد.
3- سخنران باید با این امید به میدان برود
اگر یک سخنران از اول سخنرانی با این دید به پشت تریبون برود که حاضران بسیار بیشتر تر از او در مورد این مسئله می‌دانند ویا اینکه سخنرانان ویا استادان دیگر بهتر از وی، بحث را مطرح می‌کنند، مطمئناً پایه و اساس شکست را برای خود هموار ساخته است. از نظر روانشناسی پیروز تنها کسی که امید داشته باشد. سخنران باید به این امید به پشت تریبون برود که می‌تواند به کمک خداوند متعال، بهترین تدریس یا سخنرانی ویا حتی مذاکره را داشته باشد. دیل کارنگی در اعتماد به نفس (البته به شکل غلوگویی) می‌گوید: سخنران باید به حدّی ترس ونا امیدی را کنار بزند که تمام قد بایستد ومستقیم به چشمان حاضران نگاه کند وچنان با اعتماد به نفس صحبت کند که گویی تمام حضار مدیونش هستند و به نحوی به وی بدهکارند. حتی تصور کند که آ ن ها جمع شده‌اند تا از وی تقاضا کنند به اعتبارشان بیافزاید. البته امید است که بحث با تکبر هنگام سخنرانی مخلوط نشود. این موضوع و این نوع برخورد فقط یک راه موقتی و کوتاه برای مقابله با استرس است نه چیز دیگر. تکبّر از لحاظ اسلام و اجتماع صفتی پست به شمار می‌رود که فرد خود را بالاتر از افراد دیگر فرض کند. مولی متقیان امام علی (ع) در این باره می‌فرمایند «الشَّقیُّ مَن اغتَرََّ بحاله واِنخَدَعَ لغرورِ آمالِهِ-بدبخت کسی است که مغرور به حالات خودش شود وگول آرزوهای خود را بخورد. (33) اما به راحتی می‌توان امید داشتن را در کنار تواضع و فروتنی قرار داد وهم بر استرس‌های موقع سخن گفتن، غلبه ساخت وهم بر کبر و غرور. همیشه به یاد داشته باشیم، مردم از انسان متکبر و مغرور در همه‌ی زندگی متنفرند و از چنین انسانی که خود را بالاتر از دیگران بداند، انزجار دارند. بنابراین اصل آخر ومهم تر از همه که باید به آن توجه کنیم وجود امید مخصوصاً تکیه بر نیرویی فوق اراده‌ها و تکیه بر ذات اقدس الهی همراه با تواضع و فروتنی است»
در سخنوری، اولین چیزی که حائز اهمیت است، مخاطب شناسی و برخورد صحیح با مخاطب و شنونده است. سخنران در مرحله‌ی نخست، باید مخاطب خود را به صورت کاملاً دقیق شناسایی و مطابق با علایق او سخن بگوید. سخنوران باید توجه داشته باشند که اگر آن‌ها زیباترین و دقیق‌ترین سخنان را طومار کنند و مخاطب به آن علاقه ای نداشته باشد و به آن گوش ندهد، سخنانشان هیچ اهمیتی ندارد. بحث بعدی بر سر الگوهای صحیح برای برخورد با مخاطب است ...اولاً چیزی که در مباحث به آن توجه شد، علمی سخن گفتن و پرهیز از لفاظی های بی جا و سخنان تکراری است که مسلماً در روحیه‌ی شنونده، تاثیری مخرب می‌گذارد و دیگر ارزشی برای صحبت‌های وی قائل نخواهد بود. در بخش بعدی به وقت و زمان سخنرانی اشاره شد و اینکه سخنران نباید از وقت خود بیشتر و یا کمتر از حدّ مشخص شده استفاده کند. در بخش بعدی به یازده کلید رفتاری اشاره شد که خطیب می‌تواند به وسیله‌ی آن‌ها شنوندگان خود را، در مباحث داخل کرده و توجه آنان را به خود جلب نماید. درمباحث بعدی نیز به احترام وتکریم خطیب نسبت به مخاطب اشاره شد. احترام به مخاطب و شخصیت‌های مورد بحث می‌تواند چهره‌ی خطیب را در مقابل مخاطبان، از لحاظ شخصیتی بالا برده و همین امر می‌تواند در تاثیر سخنان وی موثر باشد. در مباحث بعدی به رفتار شخصی خطیب با مخاطبان اشاره شد. یک خطیب موفق، خطیبی است که حتی نوع نگاه‌هایش به مخاطب تنظیم شده و با چارچوب و معیار های خاص باشد، به عنوان مثال گفته شد: که خطیب باید به مخاطبان به صورت جمعی نگاه کرده و از نگاه های ممتد شدیداً پرهیز کند. در مباحث بعدی به ترس سخنران در هنگام سخن گفتن و سخنرانی اشاره شد و متدهایی در رفتار وی برای جلوگیری از ترس، ارائه گردید، که مهم‌ترین آن‌ها اعتماد به نفس و پرهیز از منفی‌گرایی‌های صرف می‌باشد.

پي نوشت ها :
 

1.آئین دوست‌یابی –ص 101
2.رمز موفقیت –ص 280
3.آئین سخنرانی ص 107 و 198
4.امالی صدوق ص 421
5.سخنران خوبی باشیم ص 51
6.همان ص 36
7.اسراء 53
8.بهشت اخلاق –ص 571
9.همان
10.همان ص 572
11.امالی صدوق ص 421
12.تصنیف غرر الحکم ص 210
13.همان ص 477
14.مشکاه الانوار –ص 320
15.آداب الدینیه ص 357
16.امالی صدوق ص 270
17.اداب و سنن ص 41
18.همان ص 40
19.آئین سخنرانی ص 236
20.اجلاس اصول و فنون مذاکرات
21.آئین سخنرانی ص 215
22.همان ص 233
23. آئین سخنرانی ص 537
24.چگونه سخنران خوبی باشیم ص 47
25.سخن و سخنوری ص 86
26.اجلا س مدیریت مذاکرات
27.بقره 80
28.بهشت اخلاق ج 2-ص 180
29.همان
30.همان ج 2 ص 181
31.چگونه زیبا سخن بگوییم ص 44
32.چگونه سخنران خوبی باشیم ص 22
33.بهشت اخلاق ج 2 ص 230

منابع
1. بهشت اخلاق، حجت الاسلام و المسلمین مهدی نیلی پور، نشر موسسه حضرت ولی عصر (عج)، چاپ دوم 1385.
2. سخن وسخنوری. حجت الاسلام والمسلمین محمد تقی فلسفی، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1378.
3. خطابه ومنبر، استاد شهید مرتضی مطهری، کتابخانه‌ی مرکزی شهرداری اصفهان.
4. آئین سخنرانی، دیل کارنگی، میترا کیوان مهر، نشر علم، چاپ اول 1385
5. رمز موفقیت، دیل کارنگی، جیمز آلن، الا وایلر، ترجمه: مجمد جواد پاکدل، مسعود میرزائی، انتشارات پارسا،1376.
6. همراه با ترجمه‌ی محمد جواد پاکدل، ومسعود میرزائی
7. چگونه سخنران خوبی شویم ...، دنی ریچارد، همراه با ترجمه‌ی نازنین نجفیان، کتابخانه مرکزی شهرداری اصفهان
8. چگونه زیبا سخن بگوییم؟، محمد رضا تقدمی، انتشارات سناباد،1375.
9. مهارت‌های سخنرانی‌های تخصصی، سینکلر گودلد، همراه با ترجمه‌ی پرویز استیری، انتشارات چاپار،1381.
10. اجلاس مدیریت مذاکره با تدریس، دکتر احمد محمدی، (آبان ماه 1389)، سالن کنفرانس استاد فرشچیان، از سری کلاس‌های انجمن نخبگان ایران
11. لازم به تذکر است، احادیث متفرقه که در متن نوشتار بدان ها اشاره شد، با استناد به نرم افزار های رایانه ای مرکز تحقیقات اسلامی می‌باشد.