انعكاس مفاهيم قرآني علم، نور و بصيرت در روايات اسلامي (2)


 

نويسنده: محمد محمدي ري شهري




 

انعکاس پيام‌ هاي قرآن در روايات اهل بيت (عليهم السلام)
 

1. علم و آگاهي، معيار ارزيابي انسان
 

نخستين پيامِ تأکيد قرآن، بر بداهتِ همسان نبودن عالم و جاهل معيار بودن علم و آگاهي در ارزشيابي انسان است. بنابراين، رواياتي که با صراحت اين معنا را بيان کرده‌اند، ريشه در اين آيه دارند؛
مانند:
آنچه از پيامبر (صلي الله عليه و آله ) نقل شده که فرمود:
أکثرُ الناس قيمه يً أکثرُهُم عِلماً، واقلُ الناسِ قيمه يً أقلُهُم عِلماً؛(1)
با ارزش‌ترين مردم، دانشمندترين آن هاست و کم ارزش‌ترين مردم، نادان‌ترين ايشان.
و نيز:
و أفضَلَکُم أفضَلَکُم معرفه ي؛ (2)
و برترين شما، کسي است که شناخت فزون‌تري دارد.
و از امير مؤمنان (عليه السلام) نقل شده:
قيمه يُ کُلَ امري ما يعلَمُهُ؛ (3)
ارزش هر انسان، [به] چيزي است که مي‌داند.
و نيز:
فإنَ قيمَه يُ کُلَ امري ما يعلمُ؛ (4)
چرا که ارزش هر انسان، چيزي است که مي‌داند.
و نيز:
قيمه يُ کلَ امري ما يحسنُ؛ (5)
ارزش هر انسان، [به] چيزي است که نيک مي‌داند.
گفتني است که مضمون اين روايات هماهنگ با قرآن و موازين عقلي است و از اين رو، پذيرفتن آنها نيازي به ارزيابي سند ندارد.

2. پيوند عقل و علم
 

دومين پيام آيه ياد شده، اين است که ميان عقل و علم پيوندي ناگسستني وجود دارد. اين پيام را از ذيل آيه، يعني جمله إِنَمَا يَتَذَكَرُ أُولُوا الأَلبَابِ مي‌توان برداشت کرد؛ زيرا آغاز آيه اشاره به اين است که علم، نوري است که انسان را به انس با خداوند متعال و شب‌زنده داري هدايت مي‌کند و عالمي اين چنين با جاهل بيگانه از خدا، قابل مقايسه نيست. در ادامه آمده است: إِنَمَا يَتَذَكَرُ أُولُوا الأَلبَابِ؛ يعني تنها صاحبان «لب» و عقل مي‌توانند درستي اين سخن را درک کنند و پند گيرند و در زندگي به کار بندند. بنابراين، عقل با علم سودمند همراه است و اين دو با هم پيوندي ناگسستني دارند.
گفتني است که در روايتي از امام کاظم (عليه السلام) با استناد به آيه‌اي ديگر، پيوند عقل و علم با صراحت بيان شده است. امام، در اين روايت، خطاب به يکي از ياران خود، به نام هشام مي فرمايد:
يا هِشامُ! إِنَ العَقلَ مَعَ العِلمِ؛ (6)
اي هشام، همانا خرد با دانش است. و در ادامه بر اين اثبات پيوند عقل و علم به اين آيه استناد فرموده است:
وَتِلكَ الأَمثَالُ نَضرِبُهَا لِلنَاسِ وَمَا يَعقِلُهَا إلا العَالِمُونَ؛ (7)
و اين مثال‌ها را براي مردم مي‌زنيم و جز دانايان، آن را در نمي‌يابند.
براي تبيين استدلال امام (عليه السلام) ملاحظه دو آيه پيش از آن ضروري است:
مَثَلُ الَذِينَ اتَخَذُوا مِن دُونِ اللهِ أَولِيَاءَ كَمَثَلِ العَنكَبُوتِ اتَخَذَت بَيتاً وَإِنَ أَوهَنَ البُيُوتِ لَبَيتُ العَنكَبُوتِ لَو كَانُوا يَعلَمُونَ * إِنَ اللهَ يَعلَمُ مَا يَدعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَي ءٍ وَهُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ؛ (8)
داستاني کساني که غير از خدا دوستاني اختيار کرده‌اند، همچون عنکبوت است که خانه‌اي براي خويش ساخته است، و در حقيقت ـ اگر مي‌دانستند ـ سست‌ترين خانه‌ها همان خانه عنکبوت است. خدا مي‌داند هر آنچه را که جز او مي‌خوانند و هم او شکست‌ناپذير سنجيده کار است.
سست‌ترين خانه‌ها ـ که به اشاره‌اي ويران مي شود ـ خانه عنکبوت است که آن را با آب دهان خويش ساخته است و به هيچ وجه نمي‌تواند پناهگاه و تکيه‌گاه خوبي براي وي باشد، ولي اين حشره دلش به اين خوش است که اين تار هاي بسيار باريک و سست و تنيده، خانه اوست؛ در حالي که اين خانه او را از حوادث طبيعي و دشمنان حفظ نمي‌کند. عنکبوت و خانه‌اش مَثَل کساني شده است که غير خدا را دوست و سرپرست خود گرفته‌اند؛ چيز هايي را که نه در حوادث روزگار پناه خوبي هستند؛ نه در برابر دشمنان از آنان دفاع مي‌کنند و نه عذاب الهي را مي‌توانند از آنان دفع نمايند. حال، مَثَل به اين روشني و وضوح ـ که به راحتي مي‌توان فهميد و از آن پند گرفت ـ اگر براي کفار گفته شود، آن را درک نمي‌کنند، چرا؟
چون از نور بصيرت بي‌بهره‌اند؛ اهل علم و معرفت نيستند و در تاريکي جهالت به سر مي‌برند؛ اگر چه علوم رسمي را نيز آموخته باشند.

دو نکته قابل توجه
 

با تأمل در شماري از رواياتي که در باره ارزش عقل وارد شده، در کنار آياتي که بدان اشاره شد و آيات و رواياتي که فضيلت علم را بيان کرده‌اند، دو نکته جلب توجه مي‌نمايد:
1. روايات ياد شده ريشه در آياتي دارند که علم و عقل را به هم پيوند داده‌اند؛
2. در فرهنگ قرآن و حديث، مفهوم عقل و علم حقيقي پيوندي ناگسستني دارند، هر عالمي عاقل، و هر عاقلي عالم شمرده مي شود. از اين رو، برخي از روايات علم و عقل را کنار هم ارزش‌گذاري کرده‌اند؛ چنان که از امام علي (عليه السلام) نقل شده است:
ينبئ عن قيمه ي کل امري علمه و عقله؛ (9)دانش و خردمندي، از ارزش آدمي خبر مي‌دهند.
همچنين رواياتي که معيار ارزيابي انسان عقل او مي‌دانند، مانند آنچه از امام علي (عليه السلام) نقل شده که فرمود:
قيمه ي کل امرئ عقله؛
ارزش هر کس به اندازه عقل اوست.(10)
بر پايه اين روايت و روايات مشابه آن (11) امام علي (عليه السلام) معيار ارزش انسان را عقل دانسته، در صورتي که در رواياتي ديگر (12) آن حضرت علم را معيار ارزيابي انسان قرار داده است؛ مانند اين سخن:
قيمه ي کل امرئ ما يعلمه؛ (13)
ارزش هر انسان، [به] چيزي است که مي‌داند.
و بر اين اساس، برخي از روايات با فضليت‌ترين مردم را عاقل‌ترين آنها مي‌دانند؛ چنان که در حديثي از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله آمده است:
أفضل الناس أعقل الناس؛ (14)
برترين مردم خردمندترين آن هاست. ولي آن حضرت، در روايتي ديگر، ارزش‌مندترين مردم را داناترين آنها دانسته است:
أکثر الناس قيمه ي اکثرهم علماً، واقل الناس قيمه ي أقلهم علماً؛ (15)
با ارزش‌ترين مردم، دانشمندترينِ آن هاست و کم ارزش‌ترين مردم، نادان‌ترين ايشان.
با ملاحظه آيات و روايات ياد شده، در کنار هم، به اين نتيجه مي‌رسيم که در فرهنگ قرآن و احاديث اسلامي، مفهوم عقل واقعي، و علم حقيقي به قدري به هم نزديک است که نمي‌توان آنها را از هم تفکيک نمود؛ بلکه مي‌توان گفت که اين دو واژه از نظر قرآن و حديث به يک معنا هستند؛ آنچه مي‌تواند مؤيد اين نظر باشد، قرار گرفتن عقل در برابر جهل در شماري از ر وايات اسلامي است؛ مانند اين حديث نبوي:
ما قسَمَ اللهُ لِلعبادِ شيئاً أفضلَ مِن العَقلِ، فَنَومُ العاقِلِ أفضَلُ مِن سَهَرِ الجاهِلِ، و إفطارُ العاقِلِ أفضَلُ من صَومِ الجاهِلِ، و إقامه يُ العاقِلِ أفضَلُ مِن شُخوصِ الجاهِلِ. وَ لا بَعَثَ اللهُ رَسولاً ولا نَبياً حَتي يستَکمِلَ العَقلَ، و يکونَ عَقلُهُ أفضَلَ مِن عُقول جَميعِ اُمتِهِ. و ما يضمِرُ النَبيُ (صلي الله عليه و آله ) فِي نَفسِهِ أفضَلَ مِن اجتِهادِ جَميعِ المُجتَهدينَ، و ما أدَي العاقِلُ فَرائِضَ اللهِ حَتي عَقلَ مِنهُ، وَلا بَلَغَ جَميعُ العابِدينَ فِي فَضلِ عِبادَتِهِم ما بَلَغَ العاقِلُ، إن العُقلاءَ هُم اُولُو الألبابِ، الذينَ قالَ اللهُ تَعالي: «إنمَا يتَذکَرُ اُولوا الألبابِ»؛ (16)
خداوند، چيزي با ارزش‌تر از خِرد در ميان بندگان، تقسيم نکرد. لذا خواب خردمند، از بيداري نادان، برتر است و خوردن خردمند، از روزه نادان برتر است و بر جا بودن خردمند، از به حرکت در آمدن نادان، برتر است.
خداوند، هيچ پيامبر و فرستاده‌اي را برنينگيخت، مگر آن زمان که خِردش کامل گشت و خِردش از خِرد هاي همه امتش بيشتر بود. آنچه پيامبر در خود نهان مي‌دارد [يعني خرد]، از کوشش تمام کوشندگان، برتر است.
هيچ بنده‌اي، نمي‌تواند واجبات الهي را به جاي آورد، مگر آن که در باره آنها تعقل کند. همه پرستشگران با زيادتي عبادت و پرستش، به پايه خردمندان نمي‌رسند به راستي که خردمندان، همان «اولو الألباب (صاحبان خرد)» هستند که خداوند، در باره آنان فرمود: «جز صاحبان خرد، پند نمي‌گيرند».
در اين روايت، دو نکته قابل تأمل است:
الف. قرار گرفتن عقل در برابر جهل، که نشان مي‌دهد علمي که مي‌تواند زيان‌بارترين جهل و ناداني را از انسان دور کند، با عقل يکي است. ب. استناد فضايل عقل و عاقل به اين سخن خداوند متعال که فرموده است: إِنَمَا يَتَذَكَرُ أُولُوا الأَلبَابِ، نيز قرينه ديگري به مدعا است؛ زيرا اين جمله در دو آيه تکرار شد: يکي آيه مورد بحث، يعني آيه 9 از سوره زمر ـ که يکسان بودن عالم و جاهل را نفي کرده ـ و ديگري آيه 19 سوره رعد، که عالم را حق‌بين و جاهل را محروم از ديده حق‌بين معرفي نموده است.

3. تلازم خردمندي و شناخت عالم حقيقي
 

تجانس عقل و علم، ايجاب مي‌کند که خرمند، علم‌شناس و عالم‌شناس باشد، جمله إِنَمَا يَتَذَكَرُ أُولُوا الأَلبَابِ در ادامه آيه قُل هَل يَستَوِي الَذِينَ يَعلَمُونَ وَالَذِينَ لَا يَعلَمُونَ مي‌تواند اشاره به اين نکته باشد.
و بدين سان، هر چه خرد افزايش يابد، بر علم‌شناسي و عالم‌شناسي خردمند افزوده مي‌گردد، و نظر او در شناخت حقايق به صواب نزديک تر مي شود؛ چنان که در روايتي از امام علي (عليه السلام) آمده است:
ألا و إنَ اللَبيبَ مَنِ استَقبَلَ وُجوهَ الآراءِ بِفِکرِ صائِبٍ و نَظَرٍ فِي العَواقِبِ؛
آگاه باشيد! خردمند، کسي است که با انديشه درست، به استقبال آراي گوناگون برود و در عواقب بنگرد. (17)
نکته مهم و قابل دقت اين که آيه ياد شده سه مطلب را به هم پيوند داده است:
1. خداترسي و شب زنده‌داري؛ 2. يکسان نبودن عالم و جاهل؛ 3. پندآموزي خردمندان. أَمَن هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَيلِ سَاجِداً وَقَائِماً يَحذَرُ الآخِرَه يَ وَيَرجُوا رَحمَه يَ رَبِهِ قُل هَل يَستَوِي الَذِينَ يَعلَمُونَ وَالَذِينَ لَا يَعلَمُونَ إِنَمَا يَتَذَكَرُ أُولُوا الأَلبَابِ؛ (18)
[آيا چنين کسي بهتر است] يا آن کسي که او در طول شب در سجده و قيام اطاعت [خدا] مي‌کند [و] از آخرت مي‌ترسد و رحمت پروردگارش را اميد دارد؟ بگو: «آيا کساني که مي‌دانند و کساني که نمي‌دانند يکسان‌اند؟» تنها خردمندانند که پندپذيرند.
گره خوردنِ شب‌زنده‌داري با علم و خرد، بدين معناست که خردمندان راستين، نه تنها مفهوم ساده و روشنِ يکسان نبودن عالم و جاهل را مي‌فهمند، بلکه مفهوم علم و عالم راستين را نيز درک مي‌نمايند. بر اين اساس، آنان، خاندان رسالت را ـ که «معدن علم (19) » حقيقي و کامل‌ترين مصاديق علماي راستين هستند ـ مي‌شناسند و از آنان پيروي مي‌نمايند. از اين رو در حديثي آمده که امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه ياد شده مي فرمايد:
فَنَحنُ الَذينَ يعلمُونَ وَعَدُونا الَذينَ لا يعلمونَ وشِيعَتُنا هُم أُولوا الألباب؛ (20)
ما هستيم که مي‌دانيم و دشمن ماست که نمي‌داند و شيعيان ما خردمندان هستند.
با توجه به توضيحات ارائه شده، مشخص مي شود که مقصود اين روايت، انحصار مفهوم خردمند و عالم و جاهل در مفهومي که در آن آمده نيست، بلکه مقصود، تبيينِ کامل‌ترين مصاديق خردمند و عالم و جاهل است.

4. ارتباط نافله شب با نور علم و معرفت شهودي
 

تشبيه شب‌زنده‌داران به عالمان و خفتگان بي‌خبر به جاهلان در آيه ياد شده، حاکي از آن است که ميان شب‌زنده‌داري و بيم از آخرت و اميد به پروردگار با علم حقيقي که از آن به نور تعبير شده، ارتباط مستقيم وجود دارد؛ چنان که اين معنا از آيه إِنَمَا يَخشَى اللهَ مِن عِبَادِهِ العُلَمَاءُ نيز به گونه‌اي ديگر قابل استنباط است. بنابراين، از آيه ياد شده سه نکته حديث‌شناسي، اخلاقي و عرفاني مي‌توان استنباط کرد:

الف. نکته حديث‌شناسي
 

نکته اول. احاديثي که نافله شب را به نور تفسير کرده‌اند و آن را موجب نورانيت دانسته‌اند، ريشه در آيه ياد شده دارند؛ مانند اين روايت که امام علي (عليه السلام) نقل شده است:
ما ترکتُ صلاه ي الليل منذ سمعت قول النبي (صلي الله عليه و آله ) صلاه ي الليل نور، فقال ابن الکواء: ولا ليله ي الهرير؟ قال: ولا ليله ي الهرير! (21)
همچنين از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده که فرمود:
من کثر صلاته بالليل حسن وجهه بالنهار. (22)

ب: نکته اخلاقي
 

نکته دوم: عالمان حقيقي اهل شب‌زنده‌داري و نافل شب‌اند؛ چنان که بر پايه روايتي از زراره، امام باقر (عليه السلام) آيه ياد شده را به نافله شب تفسير کرده است. متن روايت اين است:
علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد بن عيسي، عن حريز، عن زراره ي، عن أبي جعفر (عليه السلام) قال: قلت له: آناء الليل ساجداً وقائماً يحذر الآخره ي ويرجوا رحمه ي ربه. قال: يعني صلاه ي الليل. قال: قلت له: وأطراف النَهار لعلَک ترضي. قال: يعني تطوَع بالنهار. قال: قلت له: وإدبار النجوم. قال: رکعتان قبل الصُبح قلت وأدبار السُجود. قال: رکعتان بعد المغرب. (23)
اين سخن بدان معناست که شب‌زنده‌داران و اهل نافله شب، همان عالماني هستند که قرآن آنها را با خفتگانِ جاهل برابر نمي‌داند.

ج: نکته عرفاني
 

نکته سوم: از نظر قرآن، عالمان راستين «اولوالعزم» از معرفت شهودي برخوردار و در کنار فرشتگان شاهد يگانگي اويند.
شَهِدَ اللهُ أَنَهُ لاَ إِلهَ إلا هُوَ وَالمَلاَئِكَه يُ وَأُولُوا العِلمِ قَائِماً بِالقِسطِ لاَ إِله إلا هُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ؛ (24)
خدا به يکتايي خود گواهي دهد که جز ذات اقدس او خدايي نيست و فرشتگان و دانشمندان نيز به يکتايي گواهي دهند.
نتيجه جمع‌بندي اين آيه با آيه مورد بحث ـ که علم حقيقي را همراه با شب‌زنده‌داري مي‌داند ـ اين است که نوري که به وسيله شب‌زنده‌داري براي مجتهدين حاصل مي شود، همان نور علم حقيقي و معرفت شهودي است.
مؤيد اين نکته عرفاني، سخني است که آيه يالله حاج ميرزا جواد ملکي شيرازي از استاد خود، عارف کم‌نظير ملا حسينقلي همداني نقل مي‌کند متن فرمايش ايشان اين است:
وحکي لي شيخي واسبادي في العلوم الحقه ي، أنه ماوصل أحد من طلاب الآخره ي إلي شيءٍ من المقامات الدينيه ي، إلا من المتهجدين. و ظني أني بعد ما سمعته منه، وجدته في روايه ي ايضاً. (25)
گفتني است که ما تاکنون روايتي را که دلالتي به اين معنا کند، نيافته‌ايم؛ ولي اگر روايتي بدين مضمون يافت شود، ريشه در آياتي دارد که بدان اشاره شد.

5. پيوند علم و عمل
 

پيام ديگر آيه ياد شده، پيوند علم حقيقي و عمل صالح است؛ زيرا گره خوردن علم و شب‌زنده‌داري همراه با بيم از کيفر افرادي و اميد به پاداش‌ هاي الهي، حاکي از آن است که علم حقيقي و عمل صالح پيوندي ناگسستني دارند، و هر چه دانش انسان افزايش يابد کردار شايسته او افزوده مي‌گردد و از ناشايستگي‌ هاي بيشتري پرهيز خواهد نمود، نه تنها واجبات او شرک نمي شود و از گناهان به طور مطلق اجتناب مي‌کند، بلکه براي انجام نوافل استحبابي، در دل شب بشرِ استراحت را برخود حرام مي‌کند و به مناجات و راز و نياز با پروردگار مي‌پردازد.
بنابراين، همه رواياتي که علم را از عمل جدا نمي‌دانند، ريشه در اين آيه و آيات مشابه دارند؛ مانند آن چه از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در تفسير آيه وَتِلكَ الأَمثَالُ نَضرِبُهَا لِلنَاسِ وَمَا يَعقِلُهَا إِلَا العَالِمُونَ (26) نقل شده که در تبيين «العالمون» فرموده: العالم الذي عقل عن الله فعمل بطاعته و اجتنب و اجتنب سخطه؛ (27)
دانشمند، کسي است که از خداي ـ عزوجل ـ خود، دريافت مي‌دارد [با بصيرت الهي] و از فرمان‌ هاي او پيروي مي‌کند و از خشم او دوري مي‌گزيند.
همچنين در حديثي از امام صادق (عليه السلام) در تفسير «علما» در آيه إِنَمَا يَخشَى اللهَ مِن عِبَادِهِ العُلَمَاءُ (28) نقل شده:
العالم من صدق فعله قوله، و من لم يصدق فعله قوله فليس لعالم؛ (29) دانا کسي است که کردارش گفتارش را تصديق مي‌کند و آن که کردارش، گفتارش را تصديق نمي‌کند، دانا نيست.
روشن‌ترين سخن در پيوند علم و عمل، سخني است که از امام علي (عليه السلام) گزارش شده که متن آن اين است:
العلم مقرون بالعمل، فمن علم عمل، و العلم يهتف بالعمل، فإن اجابه و إلا ارتحل عنه؛ (30)
علم و عمل همدوش‌اند. پس هر گاه بداند، عمل کند، علم عمل را صدا مي‌زند؛ اگر پاسخش داد، مي‌ماند، وگرنه از پيش او مي‌رود. و در روايتي ديگر از حضرت صادق (عليه السلام) آمده است:
لا يقبل الله عملاً إلا بمعرفه ي، ولا معرفه ي إلا بعمل، فمن عرف دلته المعرفه ي علي العمل، و من لم يعمل فلا معرفه ي له؛ (31)
خداوند هيچ عملي را بي‌شناخت نمي‌پذيرد و شناخت جز با عمل حاصل نمي شود. پس هر کس که شناخت، شناختش او را به عمل رهنمون گردد و کسي که عمل نکرد، شناختي ندارد.
گفتني است رواياتي که دلالت دارند علم حقيقي از عمل صالح پيوندي ناگسستني دارند، بسيار است (32) ؛ همه اين روايات ريشه در آياتي که بدان اشارت رفت، دارند و همه آنها حاکي از آن‌اند که علم حقيقي ارزش آن ذاتي است. و آن، عبارت است از نوري که نه تنها راه تکامل را به انسان نشان مي‌دهد، بلکه در مسير حرکت به سوي مقصد ن هايي وي را ياري مي‌نمايد. از اين رو، جدا شدن آن از عمل صالح امکان‌پذير نيست؛ بدين معنا که عمل صالح نشانه وجود نور علم است، و عدم آن علامت عدم نور علم.

ـ اعلام الوري، فضل بن حسن طبرسي، تحقيق: علي اکبر غفاري، بيروت: دار المعرفه ي، اول، 1399ق.
ـ بحار الأنوار، محمدباقر مجلسي، بيروت: مؤسسه الوفاء، 1403ق.
ـ تاريخ و شناخت اديان، علي شريعتي، تهران: شرکت سهامي انتشار، 1362ش.
ـ تيسير المطالب، يحيي بن حسين زيدي يماني، بيروت: مؤسسه الاعلمي، اول، 1395ق.
ـ دانش‌نامه عقايد اسلامي، محمد محمدي ري‌شهري، قم: دار الحديث، اول، 1387ش.
ـ غرر الحکم، عبد الواحد آمدي، تحقيق: محدث ارموي، تهران: دانشگاه تهران، سوم، 1411ق.
ـ الکافي، محمد بن يعقوب كليني، تهران: درالكتب الاسلاميه، 1350ش.
ـ کنز العمال، متقي هندي، بيروت: مکتبه ي التراث الاسلامي، اول، 1397ق.
ـ المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقي، قم: مجمع جهاني اهل بيت، 1413ق.
ـ من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، قم: انتشارات جامعه مدرسين.
ـ منيه ي المريد، زين الدين بن علي جبعي عاملي، تحقيق: رضا مختاري، قم: بوستان کتاب، اول، 1409ق.
ـ ميزان الحکمه ي، محمد محمدي ري‌شهري، قم: دار الحديث.
ـ نهج البلاغه، سيد رضي موسوي، قم: انتشارات امام علي (عليه السلام)، 1369ش.

پي نوشت ها :
 

1. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص394 .
2. بحارالأنوار، ج3، ص14 .
3. منيه المريد، ص110 .
4. غرر الحكم، ش68 .
5. بحارالأنوار، ج1، ص182 .
6. الكافي، ج1، ص14، ح12؛ ميزان الحكمه، ج3، ص2042 .
7. سوره عنكبوت، آية43 .
8. سوره عنكبوت،آيه 41-42 .
9. غررالحكم، ش12 .
10. همان، ش50 .
11. ر.ك: دانش نامه عقايد اسلامي، ج1، ص232: «ارزش انسان».
12. همان، ج2، ص269: «معيار ارزش انسان».
13. منيه المريد، ص110 .
14. اعلام الوريف ص169 .
15. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص394 .
16. المحاسن، ج1، ص193 .
17. غررالحكم، ش495 .
18. سوره زمر، آيه9 .
19. غررالحكم، ش495 .
20. الكافي، ج8، ص31 .
21. بحارالأنوار، ج41، ص18 .
22. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص474 .
23. ر.ك: الكافي، ج3، ص444، ح11 .
24. سوره آل عمران، آية 18 .
25. اسرار الصلاه، ص292 .
26. اين مثال ها را براي مردم مي زنيم و جز عالمان آن را درنمي يابند(سوره عنكبوت، آيه43).
27. تيسير المطالب، ص146 .
28. از بندگان خدا تنها عالمان آزاد مي ترسند (سوره فاطر، آيه28).
29. الكافي، ج1، ص36، ح2 .
30. نهج البلاغه، حكمت336 .
31. الكافي، ج1، ص44، ح2 .
32. ر.ك: دانش نامة عقايد اسلامي، ج2، ص 336-334 .
 

منبع: نشريه علوم حديث شماره 57