تنزيل و تأويل در معناي راسخان در علم


 

نويسنده: دکتر سيد محمود طيب حسيني*




 

«تحليلي از دو روايت متعارض از امام علي (عليه السلام) در باب راسخان در علم و دانش آنان به تأويل متشابهات»
 

چکيده
 

يکي از مباحث مهم و تأثيرگذار در تفسير و علوم قرآني دانش محکم و متشابه است. موضوع اصلي اين دانش آيه هفتم سوره آل عمران است. يکي از محور هاي مهم بحث در اين آيه اختلاف مفسران در باره عطف يا استينافي بودن حرف واو در اين آيه و متعاقب آن، تبيين مقصود از راسخان در علم يا عدم علم آنان به تأويل آيات متشابه قرآن است. نکته قابل توجه در اين ميان، اين که دو روايت متعارض از امام علي (عليه السلام) به ما رسده که يکي از آن دو، مستلزم آگاهي راسخان، و ديگري مستلزم عدم آگاهي آنان به تأويل متشابهات قرآن است. براي حل اين تعارض وجوهي بيان شده است، اما در مقاله حاضر، با اشاره به نارسايي اين وجوه، در تحليلي متفاوت اين تعارض برطرف شده است. حاصل مقاله اين است که با تفکيک ميان معناي تنزيل و تأويل، هر دو روايت مورد اشاره بر معناي تأويلي راسخان در علم حمل شده و در کنار آن دو، معناي سومي به عنوان معناي تنزيلي براي راسخان در علم بيان شده است، که در اين معنا مقصود از راسخان عالمان با ايمان از اهل کتاب (مسيحيان نجران)اند.
کليد واژه‌ها: آيه 7 سوره آل عمران، عاطفه و مستأنفه بودن واو، راسخان در علم، ظاهر و باطن، تأويل و تنزيل، محکم و متشابه.

درآمد
 

يکي از مباحث مهم و بحث انگيز در حوزه تفسير و علوم قرآن بحث در باره آيه هفتم سوره آل عمران است.
اين آيه شريفه از نواحي مختلف مورد بحث قرار گرفته است. يکي از اين نواحي ـ که سابقه بحث در باره ي آن به عهد صحابه برمي‌گردد ـ آن است که آيا حرف «واو» در عبارت وَالرَاسِخُونَ فِي العِلمِ عاطفه است يا مستأنفه؟ به عبارت ديگر، آيا راسخان در علم همانند خداي متعال به تأويل آيات متشابه آگاه‌اند؟ و يا آن که اين دانش در انحصار خداست و راسخان در علم، در مواجه با آيات متشابه به آن ايمان دارند و آنها را همانند آيات محکم از ناحيه ي خداي متعال مي‌دانند؛ بدون آن که به تأويل اين بخش از آيات قرآن علم و آگاهي داشته باشند. به طور کلي سه ديدگاه از سوي مفسران در اين باره بيان شده است. عده‌اي از مفسران بر اين باورند که «واو» در اين جا عاطفه است و عبارت وَالرَاسِخُونَ فِي العِلمِ را به کلمه «الله» عطف مي‌کند. در نتيجه، راسخان در علم نيز همانند الله، به تأويل آيات متشابه آگاه خواهند بود: وَمَا يَعلَمُ تَأوِيلَهُ إِلَا اللهُ وَالرَاسِخُونَ فِي العِلمِ.
در مقابل اين ديدگاه، ديدگاه جدي ديگري وجود دارد که «واو» در آيه حرف مستأنفه و دال بر اين که عبارت وَالرَاسِخُونَ فِي العِلمِ مستقل از جمله قبل، و متصل به جمله ي بعد است. در نتيجه، راسخان در علم به تأويل آيات متشابه علم و آگاهي نخواهند داشت. اين هر دو ديدگاه در ميان مفسران اهل سنت طرفداران جدي و زيادي دارد و علاوه بر اين که مفسران اهل ادب و نحويان در ميان طرفداران هر دو ديدگاه ديده مي شود، هر دو ديدگاه منشأ روايي هم دارد. در حالي که اکثريت قريب به اتفاق مفسران شيعه ديدگاه نخست، يعني عاطفه بودن «واو» را برگزيده‌اند. يک دستي ديدگاه مفسران شيعه در عاطفه دانستن واو ريشه در روايات فرواني از معصومان دارد که بر آگاهي راسخان در علم از تأويل آيات متشابه تاکيد کرده‌اند. در ميان طرفداران ديدگاه عاطفه بودن واو بزرگاني از اهل ادب همچون نحاس صاحب اعراب القرآن (1) و زمحشري صاحب تفسير الکشاف (2) ، و مفسران بزرگي چون ابن عباس (يکي از دو رأي منقول از وي)، مجاهد و ربيع بن انس (3) ديده مي شود. در دوره‌ هاي بعد، با توجه به پشتوانه‌ هاي قوي هر دو ديدگاه، بعضي از مفسران به ترکيب اين دو انديشه روي آورده و معتقد به دو نقشي بودن واو در آيه ي مذکور شدند. (4) البته تحليل‌ هاي ارائه شده براي دو نقشي بودن و او متفاوت از يکديگر است، به ويژه در دوره متأخر و معاصر گرايش به ديدگاه اخير ـ که هم زمان براي «واو» دو نقش در عرض هم قايل شده ـ پررنگ‌تر شده است. شايد بتوان منشأ ديدگاه دو نقشي را نيز رواياتي دانست که در پشت دو ديدگاه نخست وجود داشته است. اين مفسران به جاي آن که همچون گذشتگان به ترجيح يک دسته از روايات و تضعيف و نقد دسته ديگر از روايات بپردازند، به جمع هر دو دسته روايت روي آورده‌اند و البته تلاش کرده‌اند هر يک از آن دو رأي را از نظر قواعد دستوري و زباني نيز به اثبات برسانند.
در اين ميان دو روايت به ظاهر متعارض از امام علي (عليه السلام) قابل توجه است.
1. در بخشي از خطبه ي 91 نهج البلاغه، معروف به خطبه ي اشباح، آمده است: وَاعلَم اَن الراسخينَ في العِلمِ هُمُ الذينَ أَغناهُم عَنِِ اقتِحامِ السُدَدِ المَضـرُوبَه يِ دونَ الغيوبِ الأِقرارُ بِجُملَه يِ ما جَهِلُوا تَفسيرَهُ مِنَ الغَيبِ المَحجُوبِ فَمَدَحَ اللهُ تعالي اِعترِافَهُم بِالعَجزِ عَن تَناولِ ما لَمُ يحيطُوا بِهِ عِلماً و سَمَي تَرکَهُمُ التََعَمُقَ فيما لَم يکَلفهُمُ البَحثَ عنَ کُنهِهِ رُسُوخاً فَاقتصِر علي ذلِکَ ولا تُقَدِر عَظَمَه يَ اللهَ سُبحانَه علي قَدرِ عَقلِکَ فَتَکونَ من الهالِکينَ ...؛ (5)
و بدان که راسخان در علم کساني هستند که اقرارشان به ندانستن آنچه در پرده غيب است، آنها را بي‌نياز کرده است از کوشش براي گشودن در هاي بسته عالم غيب، تا بدان چه در پس پرده مستور است، آگاه شوند. ايشان اعتراف مي‌کنند که از دريافت آنچه در حيطه دانش‌شان نيست، عاجزند و خداي تعالي اين اعتراف را ستوده است. و بدين سبب، آنها را راسخان در علم ناميده است که تعمق در چيزي را که خدا جست‌وجوي کنه آن را تکليف نکرده است، وا گذاشته اند. تو نيز به همان قدر که قرآن راهنمايي‌ات کرده، اکتفا کن و عظمت خداي سبحان را به گنجاي خرد خويش مسنج که از جمله ي هلاک شدگان گردي. (6)
در اين روايت، بيان شده که خداي متعال راسخان در علم را به سبب اعتراف به عدم دانش در اموري که به آن احاطه و آگاهي کامل ندارند، ستوده است. همچنين اشاره شده به اين که آنان نسبت به تفسير بخشي از معارف غيبي جاهل‌اند. اين سخن امام ريشه در آيه هفتم سوره آل عمران دارد؛ زيرا خداي متعال در هيچ کجاي قرآن، بجز اين آيه، به ويژگي راسخان در علم اشاره نکرده است. بدين ترتيب، مطابق اين روايت شريف «واو» در عبارت وَالرَاسِخُونَ فِي العِلمِ استينافي تلقي شده است، نه عاطفه.
. در بخشي از خطبه ي 144 نهج البلاغه چنين آمده است:
اَينَ الذينَ زَعَمُوا اَنَهُم الراسخونَ في العِلمِ دونَنا کَذِباً و بَغياً علينا اَن رَفَعنا اللهُ و وَضَعَهُم و اَعطانا و حَرَمَهُم و اَدخَلَنا و اَخرَجَهُم بنا يستَعطَي الهُدي و يستَجلَي العَمي...؛
کجايند کساني که پنداشتند راسخان در علم آن هايند، نه ما اهل بيت. بر ما دروغ مي‌بندند و ستم روا مي‌دارند. خداوند ما را فرا برده و آنان را فرو هشته. به ما عطا کرده و آنان را محروم داشته، ما را به درون برده و آنها را از در رانده است. راه هدايت به پايمردي ما طلب شود و کوري و گمراهي به ما از ميان رود... . (7)
از اين روايت به دست مي‌آيد کساني خوار و فرومايه خود را به ناروا از راسخان در علم معرفي کرده‌اند، و امام با رد آن خود و اهل بيت پيامبر را به عنوان راسخان در علم واقعي معرفي و ويژگي‌ها و منزلت والاي ايشان را بيان مي‌کنند.
به يقين، نمي‌توان اين سخن امام را در نقطه مقابل سخن نخست تلقي کرد؛ چرا که در اين روايت مطلبي مبني بر اين که راسخان در علم با همه ي فضيلت و برتري‌شان نسبت به تأويل آيات متشابه نيز آگاهي داشته باشند سخني به ميان نياميده است.
3. در کتاب الاحتجاج، در بخشي از يک روايت مفصل و طولاني ـ که از امام امير المؤمنين (عليه السلام) نقل شده ـ آمده است:
وَقَد جَعَلَ اللهُ لِلعِلمِ اَهلاً وَ فَرضَ عَلي العِبادِ طاعَتَهُم بَقَولِهِ... وَمايعلمُ تأويلَهُ إلا اللهُ وَالراسخونَ فِي العلمِ.(8)
ذيل اين روايت، به صراحت دلالت دارد بر اين که حرف«واو» در آيه ي ‌شريفه ياد شده عاطفه است و راسخان در علم، همچون خداي متعال نسبت به تأويل آيات متشابه آگاه هستند. بنابراين، اين روايت در تقابل و تعارض با روايت نخست ارزيابي مي شود.
در اين جا براي حل تعارض ميان دو روايت، با وجود نظر بعضي دانشمندان در باب عدم اعتبار روايات کتاب الاحتجاج نيازي به بحث در باره ي سند و اعتبار روايت الاحتجاج نمي‌بينيم، چرا که روايات فراوان و معتبري همسو با آن از ناحيه امامان معصوم مبني بر آگاهي راسخان علم از تأويل آيات متشابه روايت شده است که بعضي از آنها نقل مي‌کنيم:
1. در کتاب روضه ي الکافي و تفسير القمي از ابو عبيده نقل شده است که گويد: از امام باقر در باره ي آيه ي شريفه( الم * غُلِبَتِ الرُومُ...) پرسيدم، امام فرمود:
يا ابا عبيده! اِنَ لِهذا تأويلاً لا يعلَمُهُ إلا اللهُ و الراسِخونَ في العِلمِ مِن آلِ محمدٍ... . (9)
در اين روايت، آل محمد به عنوان راسخان در علم معطوف به الله و آگاه از تأويل آيه‌اي از قرآن معرفي شده اند که ديگران از اين آگاهي بي‌بهره‌اند.
2. در روايت ديگري علي بن ابراهيم قمي، از پدرش، از يزيد بن معاويه، از امام باقر (عليه السلام) نقل مي‌کند که حضرت فرمودند:
اِنَ رَسولَ اللهِ اَفضَلُ الراسِخينَ فِي العلمِ قَد عَلَمِ جَميعَ ما اَنزَلَ اللهُ عليه مِنَ التَنزيلِ وَ التَأويلِ و ما کان اللهَُ لِينزِلَ عليهِ شيئاً لَم يعَلِمهُ تأويلَه وَ أَوصياؤُهُ مِن بعدِهِ يعلَمُونَهَ کُلَه... . (10)
مطابق اين روايت، رسول خدا در رأس راسخان در علم قرار داشته و به تنزيل و تأويل همه ي آيات قرآن آگاهي دارد، و پس از ايشان اوصياي آن حضرت، يعني امامان اهل بيت (عليهم السلام) به تنزيل و تأويل همه ي آيات قرآن آگاهي دارند.
3. در روايت ديگري ابو بصير از امام صادق (عليه السلام) نقل مي‌کند که حضرت فرمودند:
نحنُ الراسِخونَ فِي العِلمِ و نحنُ نَعلَمُ تَأويلَهُ. (11)
اين روايت نيز صريح است در اين که مقصود از راسخان در علم اهل بيت پيامبر‌اند و آنان به تأويل آيات متشابه آگاه هستند. بنابراين، در اين که اهل بيت پيامبر راسخان در علم‌اند و به تأويل همه ي آيات قرآن آگاه‌اند، هيچ ترديدي نيست و روايات فروان بر ‌آن دلالت دارد.(12)
حال در باره ي حل تعارض و جمع دو روايت منقول از امام علي (عليه السلام) در تفسير حرف «واو» و عاطفه يا مستأنفه بودن آن، چند راه وجود دارد:
1. يک راه اين است که به دليل فراوان بودن روايات ديدگاه دوم، يعني عاطفه بودن واو، و مسند بودن و معتبر بودن اين روايات، از ديدگاه نخست ـ که ظاهراً‌ تنها يک روايت از نهج البلاغه بر آن دلالت دارد ـ دست بکشيم و آن را کنار بگذاريم. در نتيجه، بدون هيچ اختلاف و ترديدي معتقد خواهيم شد که اهل بيت پيامبر به همه ي تأويل و تنزيل محکم و متشابه قرآن آگاه هستند؛ چنان که باور مفسران شيعه بالاجماع و اتفاق نظر همين است. اشکال اين راه حل آن است که به راحتي نمي‌توان از سخن امام علي (عليه السلام) چشم پوشي کرد،. به علاوه، متن روايت مذکور نيز کاملاً معقول و قابل دفاع است.
2. راه حل ديگر، آن است که روايت نخست از امام علي (عليه السلام) را مبني بر مستأنفه بودن واو و عدم آگاهي راسخان در علم نسبت به تأويل متشابهات را به حوزه ممنوع شناخت ذات خداي متعال منحصر و محدود کنيم، هم‌چنان که در خود روايت به اين مطلب تصريح شده است. هم از پرسش سؤال کننده ـ که از امام توصيف ذات خدا را طلب کرده بود ـ به دست مي‌آيد و هم اين که امام (عليه السلام) جهل راسخان در علم را به غيب محجوب، يعني حريم ذات خدا و احياناً بعضي علومي که خداي متعال براي خود برگزيده است، مثل زمان وقوع قيامت، مقيد کردند.
بدين ترتيب، ميان دو دسته روايت جمع مي شود و تعارض ظاهري آنها برطرف مي‌گردد. روايت نخست، ناظر بر حوزه شناخت و احاطه به ذات خداست، و اين دور از تيررس عقل و فکر و وهم همه انسانها حتي راسخان در علم است. و ساير روايات ناظر به تأويل آيات متشابه، بلکه همه ي آيات قرآن کريم است که راسخان در علم، يعني رسول خدا و اهل بيت آن حضرت به همه ي آنها علم دارند. اما اين راه حل، گرچه تعارض ميان دو دسته روايت را برطرف مي‌کند، و گرچه با اين جمعِ ميان دو دسته روايت مي‌توان مبناي دو نقشي بودن «واو» يعني عاطفه و مستأنفه بودن آن را پي‌ريزي کرد،‌ اما سؤال اين است که مطابق ظاهر آيه شريفه، مقصود از آيات محکم و متشابه و تأويل آنها شناخت ذات خدا و اختلاف در آن نيست، بلکه چنان که از روايات دسته دوم بر مي‌آيد، مقصود، تأويل آيات متشابه قرآن است، و يا اين که مقصود، علم به همه آن چيزي است که بر رسول خدا نازل شده است؛ اعم از تنزيل و تأويل تمام قرآن.
بر اساس روايات اسباب نزول نيز اين آيه ي شريفه در باره حيي بن اخطب ـ که در حضور رسول خدا به تأويل حروف مقطعه دست زده بود ـ (13) و يا در باره نصاراي نجران ـ که در باره الوهيت حضرت عيسي با پيامبر گفت و گو کرده بودند ـ نازل شده است. (14) بنا بر اين، ظاهر آيه ي شريفه بي‌ارتباط با شناخت حريم ذات خداست که در کلام امام علي (عليه السلام) به آن اشاره شده است. بنابراين، سؤال اين است که چگونه امام علي (عليه السلام) آيه شريفه را از معناي ظاهر خود خارج ساخته و با حمل آن بر معناي جديد به معرفي ويژگي‌ هاي راسخان در علم پرداخته است؟ تحليل اين مسأله مي‌تواند به ديدگاهي جديد و متفاوت با ديدگاه‌ هاي گذشته در تحليل نقش واو و آيه ي هفتم سوره آل عمران منتهي شود.
به نظر نگارنده اين مسأله بايد در چارچوب بحث ظاهر و باطن و تنزيل و تأويل قرآن تحليل شود. مي‌دانيم که مطابق رواياتي معتبر، منقول از امامان اهل بيت (عليهم السلام) قرآن کريم داراي ظاهر و باطن و تنزيل و تأويل، و مطابق بعضي روايات داراي بطون متعدد است. (15) اين قضيه، دست کم نزد مفسران شيعه، اجماعي و غير قابل ترديد است و حتي بعضي محققان روايات آن را متواتر شمرده‌اند. (16) بر اين اساس، به نظر مي‌رسد آيه 7 آل عمران داراي ظاهري است که مطابق اين ظاهر، حرف «واو» در آن داراي نقش استينافي است. افزون بر اين، آيه شريفه داراي معنا يا معاني باطني هم هست که مطابق آن «واو» داراي نقش عطفي، و يا نسبت به بعضي معاني باطني داراي نقش عطفي و نسبت به بعضي ديگر از معاني باطني نقش استينافي خواهد بود. پيش از توضيح اين نظر لازم است مقصود خود را از معناي بطني و تأويلي روشن سازيم.
محققان براي ظاهر و باطن و تأويل و تنزيل تعاريف متعدد و مختلفي بيان داشته‌اند. (17) بعضي باطن و تأويل را مترادف و بعضي آن دو را متباين دانسته‌اند. (18) بعضي تأويل را ناظر به تحقق امر خارجي آن را تنها براي بعضي آيات ثابت دانسته‌اند، و در مقابل، بعضي ديگر تأويل را از سنخ مفهوم و معنا دانسته، آن را مرادف با تفسير شمرده‌اند. نيز در تعريف آن گفته‌اند: تأويل عبارت است از بيان هاي مخالف با ظاهر الفاظ آيات، يا بيان مراد و مقصود حقيقي آيه، يا توجيه آيات متشابه و فهم دروني آيات، و ... (19) در باره ظاهر و باطن نيز تعاريف متعددي به دست داده شده است؛ از جمله ابن نقيب در تعريف اين دو گفته است:
ظهر قرآن معاني ظاهري آن و بطن قرآن اسرار و معاني دقيق موجود در آيات آن است.
بعضي هم باطن قرآن را همان تأويل آن دانسته اند. سيوطي ضمن نقل اين تعريف مي‌نويسد:
هيچ آيه‌اي نيست، مگر اين كه گروهي به آن عمل كرده‌اند (و اين ظاهر آيه است)، و گروهي در آينده مي‌آيند كه به آن عمل خواهند كرد (و اين باطن آيه است). بنابراين، مصاديق دوره‌ هاي بعدي آيات قرآن باطن آيات به شمار مي‌آيند. (20)
البته بسياري از اين تعاريف در جاي خود درست هم هست، اما در مقاله حاضر،‌ با توجه به روايتي معتبر از امام باقر (عليه السلام) ما براي اين دو مصطلح معنايي نزديك به معناي اخير ـ كه سيوطي آن را نقل كرده ـ ترجيح مي‌دهيم و آن دو را مترادف در نظر مي‌گيريم. در اين روايت، فضيل بن يسار در باره ي روايت مشهور نبوي ـ که قرآن را برخوردار از ظهر و بطن معرفي مي‌کند ـ از امام سؤال مي‌کند و حضرت در پاسخ مي فرمايد:
ظهرُهُ تنزيلُهُ و بطنُهُ تأويلُه. مِنهُ ما قد مَضي و مِنه ما لَم يکُن. يجري کَما تَجرِي الشمسُ و القَمَرُ. کُلَما جاء تأويلٌ مِنهُ يکوُن علي الأَمواتِ کَما يکونُ علي الأَحياءِ قال الله«وما يعلمُ تأويلَهُ إلا اللهُ و الراسخونَ فِي العِلم». نحن نَعلَمُ تأويلَهُ. (21)
ظهر قرآن تنزيل آن و بطن آن تأويلش است. بخشي از آن در گذشته بروز يافته و بخشي از آن هنوز نيامده است. (قرآن) همانند خورشيد و ماه جريان مي‌يابد؛ هر زمان تأويل چيزي از آن فرا رسد، هم‌چنان که بر گذشتگان جاري بوده است، بر آيندگان نيز جاري خواهد بود... .
ظاهر اين روايت، به روشني دلالت دارد بر اين که ظاهر قرآن همان تنزيل آن و باطن قرآن همان تأويل آن است.
بنابراين، اين مقصود از ظاهر يا تنزيل همان معناي ظاهري و دريافت اولي مخاطبان پيامبر از آيات شريفه با توجه به قراين لفظي و غير لفظي بويژه قراين مقامي و سبب و فضاي نزول است،‌ و مقصود از تأويل يا بطن مفاهيم عام و گسترده ي فراتر از معناي تنزيلي و ظاهري آيات ـ که فارغ از قراين حال و مقام و سبب و فضاي نزول آيات و فراتر از دريافت محدود مخاطبان نخستين پيامبر و گاه فراتر از محدوده سياق است،‌ که از آيات شريفه برداشت مي شود.(22)
2 حال، با توجه به تعريف مذکور از ظاهر و باطن و تنزيل و تأويل معتقديم که آيه ي شريفه 7 آل عمران يک معناي ظاهري يا تنزيلي دارد و اين همان معنايي است که با توجه به سبب و فضا و زمان نزول آيه شريفه به دست مي‌آيد. در اين معناي ظاهري مقصود از «راسخان در علم» تعدادي از عالمان مسيحي نجران‌اند که در مواجهه با برخي از آيات متشابه قرآن در خصوص اوصاف حضرت عيسي (عليه السلام) به تأويل نارواي آن دست نزدند، بلکه آنان به آيات متشابه قرآن که برايشان قابل فهم نبود ايمان داشتند و به زبان حال معترف بودند که همه ي آيات قرآن نازل شده در باره ي عيسي (عليه السلام) اعم از محکمات و متشابهات آن از جانب خدا نازل شده است.
درباره ي‌ اين معناي ظاهري دو مطلب و ادعا بايد ثابت شود:‌
1. ظاهر آيه شريفه در باره ي مسيحيان نجران است. بنابراين، مقصود از آيات متشابه نيز از نظر معناي ظاهري و تنزيلي آياتي است كه داراي مفادي چند پهلوست و در وصف مسيح و نظير آن نازل شده است.
2. مقصود از راسخان در علم نيز، از نظر معناي ظاهر و تنزيلي، بعضي از عالمان اهل کتاب و به طور دقيق‌تر عالمان مسيحي بوده‌اند.
درباره ي مطلب اول بايد گفت که اولاً، چنان که بعضي از مفسران تصريح کرده‌اند، آيات اول تا حدود آيه 90 آل عمران داراي وحدت سياق است، و در نتيجه بايد يک باره نازل شده باشند. (23) محور اصلي معارف اين بخش از سوره در باره ي مسيحيان و جريان مباهله رسول خدا با نصارا و بخشي از سرگذشت ذکريا و مريم و عيسي (عليهم السلام) است. ثانياً روايات سبب نزول بر نزول اين آيات در باره ي هيأت نصاراي نجران ـ
که در مدينه بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) وارد شدند و با آن حضرت در باره الوهيت عيسي بحث و مناظره کردند ـ
نازل شده است. کلبي و محمد بن اسحاق و ربيع بن انس گويند: ابتداي سوره ي آل عمران تا آيه هشتاد و چندم آن در باره ي هيأت نجران نازل شد. آنان شصت نفر بودند که بر رسول خدا وارد شدند و چهارده نفرشان از اشراف و بزرگان مسيحي بودند و از اين تعداد، سه نفر مرجع و محور آنان به شمار مي‌آمدند. (24) ابو الفتوح مي‌نويسد:
ربيع گفت:‌ وفد نجران‌اند که ايشان با رسول (عليه السلام)‌ در عيسي خصومت کردند و گفتند: نه تو مي‌گويي عيسي کلمه خدا بود و روح او؟ گفت:‌ بلي. گفتند: ما را اين بس است. خداي تعالي اين آيت (7/ آل عمران) فرستاد. (25)
2 روايات در باب نزول آيه ي مورد بحث در باره ي مسيحيان نجران فراوان،‌ و اين ديدگاه در ميان مفسران مشهور و پذيرفته شده است. به علاوه، اين که اين روايات مورد تأييد سياق آيات نيز هست.(26)
3 اما در باب مطلب دوم ـ که مقصود از راسخان در علم عالمان مسيحي و اهل کتاب باشند ـ به نظر مي‌رسد در محيط حجاز ـ که اعراب به امي (بدون کتاب) شناخته مي‌شدند ـ در مقابل يهوديان و مسيحيان ـ که به اهل کتاب شناخته مي‌شدند ـ اطلاق راسخ در علم بر عالمان اهل کتاب رايج و مسلم بوده است. شاهد آن آيه شريفه 162 نساء است که از گروهي از علماي يهود با وصف وَالرَاسِخُونَ فِي العِلمِ ياد مي‌کند:
لكِنِ الرَاسِخُونَ فِي العِلمِ مِنهُم وَالمُؤمِنُونَ يُؤمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيكَ....
اين در حالي است که تاريخ بيان نمي‌کند که در آن زمان در ميان اعراب کساني با وصف عالم و يا راسخ در علم شناخته مي‌شده اند. بديهي است که در هنگام نزول آيه شريفه امامان اهل بيت (عليهم السلام) يا وجود نداشته‌اند و يا آنان که وجود داشته‌اند و در ميان مردم، به وصف «راسخان در علم» شناخته شده نبوده‌اند. در نتيجه، اگر آيه شريفه را در آن فضاي سال‌ هاي مياني هجرت ترسيم کنيم، چنين تصويري در ذهن ايجاد مي شود که گروهي از اشراف و بزرگان و عالمان مسيحي نجران به حضور رسول خدا رسيدند و پس از شنيدن آياتي از قرآن کريم در وصف مسيح از زبان رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) عده‌اي از کج دلان آنان به تأويل آيات همسو با باور هاي خود در باره ي مسيح پرداختند. (27) اما بي‌شک، در ميان آن جمع مسيحي عالماني واقعي وجود داشتند که به جاي تأويل آيات قرآن در امتداد باور هاي مسيحي خود،‌ تحت تأثير آن آيات قرار گرفته بودند و در دل به الهي بودن آن آيات باور و ايمان داشتند. تعبير قرآن به وَالرَاسِخُونَ فِي العِلمِ مي‌تواند ناظر به اين گروه از عالمان مسيحي باشد.
اگر اين تحليل از آيه شريفه 7 آل عمران را بپذيريم، در اين صورت هم روايت نخست از امير مؤمنان (عليه السلام) که در آغاز مقاله آمد و متشابهات را به حوزه ذات خدا و غيب مطلق محدود کرده بود ـ و هم روايات دسته ي دوم ـ که پيامبر و اهل بيت را از راسخان در علم و عالم به تنزيل و تأويل همه ي قرآن معرفي کرده بود ـ همه در حوزه ي تأويل و معناي باطني آيه ي شريفه توجيه پذير است؛ دقيقاً همانند آيه ي شريفه فَسأَلُوا أَهلَ الذِكرِ که مقصود از أَهلَ الذِكرِ در معناي تنزيلي و ظاهريش عالمان يهود است، (28) اما در معناي تأويلي و باطني‌اش مقصود از آن، اهل بيت پيامبرند.(29) در روايت نخست در معناي کلمه «متشابه» تأويل صورت گرفته و از آيات ناظر به اوصاف مسيح برگردانده شده و بر معرف ناظر به حوزه ذات خدا تطبيق مي‌گردد. در دسته دوم از روايات نيز در معناي «الراسخون في العلم» تأويل روي داده و معناي آن از عالمان اهل کتاب برگردانده شده و بر اهل بيت پيامبر تطبيق و اطلاق مي‌گردد. از اين رو، در معناي متشابه نيز همين تأويل و تغيير در معنا رخ خواهد داد و معناي آن از آيات ناظر به صفات مسيح به همه آنچه بر رسول خدا نازل شده است، تعميم مي‌يابد. اين گونه تعميم دادن الفاظ از معناي مقيد به قراين حالي و مقامي و سبب و فضاي نزول به معنايي عام و مطلق در حوزه عموم لفظ از ويژگي روش تفسيري اهل بيت (عليهم السلام) و لازمه حيات جاري و هدايت مستمر و معارف بي‌کرانه وحي است که در روايتِ پيش‌تر نقل شده از امام باقر (عليه السلام) بر آن تاکيد شده و بدون آن قرآن کريم بخشي از نقش هدايت‌گري خود را از دست خواهد داد. اما اين ويژگي تفسير اهل بيت کمتر مورد تحليل و تبيين ادبي قرار گرفته است. در دانش اسباب نزول از اين بحث، البته در مجالي محدودتر، به «معتبر بودن عموم لفظ نه خصوص سبب» تعبير مي‌کنند» (30) که بويژه در ذيل آيه 7 آل عمران به آن تصريح شده است. (31) در تفسير ادبي معاصر اين شيوه بيان قرآني، يعني استخدام الفاظ به صورت بسيار دقيق و حساب شده که علاوه بر ايجاد ارتباط با مخاطب حاضر با بليغ‌ترين ساختار و قالب حامل معنايي مطلق و گسترده، فراتر از محدوده تنگ فضا و سبب نزول باشد، از برجسته‌ترين جلوه‌ هاي بلاغت و اعجاز بياني قرآن به شمار مي‌آيد. شايان ذکر است از منظر تفسير ادبي معاصر هر دو هر سه لايه از معناي آيه يعني تنزيل آن و دو تأويل مورد اشاره دو روايت متفاوت از امام علي (عليه السلام) در محدوده ي ظاهر قرآن تلقي مي شود.

نتيجه
 

بنابراين، فارغ از بحث‌ هاي ادبي در باره ي نقش واو ـ که از نظر قواعد دستور زباني هم عاطفه بودن و هم مستأنفه بودن آن توجيه پذير است ـ‌ از منظر تحليل ادبي ـ جامعه شناختي، در يک سطح (ظاهر) قرار دارند؛ با اين تفاوت که براي برخي از مخاطباني که ممکن است در جامعه به راسخ در علم هم معروف باشند «واو» در آيه شريفه نقش استينافي دارد، اما در سطحي ديگر و براي عالماني متفاوت، واو نقش عاطفه خواهد داشت. قطعاً در رأس راسخان در علم و برترين آنان ـ که به همه ي‌ تنزيل و تأويل قرآن آگاهي دارند ـ رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) و اهل بيت آن حضرت هستند.

- الاحتجاج، احمد بن علي الطبرسي، مشهد: نشر المرتضي، 1403 ق.
- اعراب القرآن، احمد بن محمد نحَاس، بيروت: دار الكتب العلميه، 1421 ق.
- الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين سيوطي، بي جا، منشورات رضي، بيدار، عزيزي، بي تا.
- بحارالأنوار، العلامة المجلسي، بيروت،: مؤسسة الوفا، 1404 ق.
- البحر المحيط في التفسير، ابوحيان اندلسي، بيروت: دارالفكر، 1420 ق.
- البرهان في تفسير القرآن، سيد هاشم بحراني، تهران: بنياد بعثت، 1416 ق.
- بصائر الدرجات، محمدبن الحسن الصفار، قم: مكتبه آيه الله المرعشي، 1404 ق.
- التبيان في تفسير القرآن، محمد بن حسن طوسي، بيروت: داراحياء التراث العربي، بي تا.
- التفسير الحديث، محمد عزت دروزه، قاهره: دار احياء الكتب العربيه، 1383 ق.
- تفسير جوامع الجامع، فضل بن حسن طبرسي، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1377 ش.
- تفسير الصافي، ملامحسن فيض كشااني، تهران: انتشارات الصدر، 1415 ق.
- تفسير عياشي، محمد بن المسعودالعياشي، طهران: المطبعه العلميه، 1380 ق.
- تفسير القمي، علي بن ابراهيم القمي، قم: مؤسسه دار الكتاب، 1404 ق.
- تفسير كنز الدقائق، محمد بن محمدرضا قمي مشهدي، تهران: وزارت ارشاد اسلامي، 1368 ش.
- تفسير و مفسران، محمد هادي معرفت، قم: مؤسسه فرهنگي التمهيد، اول 1380 ش.
- جامع البيان، محمد بن جرير طبري، بيروت: دار المعرفه، 1412 ق.
- دانشنامه جهان اسلام، زير نظر غلامعلي حداد عادل، تهران: بنياد دايره المعارف اسلامي، 1380 ش.
- دايره المعارف بزرگ اسلامي، زير نظر كاظم بجنوردي، تهران: مركز ديره المعارف بزرگ اسلامي، 1385 ش.
- روش شناسي تفسير قرآن، علي اكبر بابايي و همكاران، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و سمت، اولف 1379 ش.
- روض الجنان و روح الجنان، ابو الفتوح رازي، مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1408 ق.
- سايه ها و لايه هاي معنايي، محمد اسعدي، قم: بوستان كتاب، اول، 1385 ش.
- الكافي، ثقه الاسلام الكينيف طهران: دار الكتب الاسلاميه، 1365 ش.
- الكشاف، محمود بن عمر زمحشري، بيروت: دار الكتاب العربي، 1407 ق.
- مجمع البيان في تفسير القرآن، فضل بن حسن طبرسي، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372 ش.
- المحاسن، احمد بن محمد البرقي، قم: المجمع العالمي لاهل البيت، الطبعه الثانيه، 1412 ق.
- معاني الاخبار، صدوق، قم: مؤسسه النشر الاسلامي، 1361 ش.
- المفردات في غريب القرآن، راغب اصفهاني، دمشق: دارالعلم، 1412 ق.
- المنار، سيد محمد رشيد رضا، بيروت: دارالمعرفه، بي تا.
- نورالثقلين، عبدعلي بن جمعه عروسي حويزي، قم: انتشارات اسماعيليان، 1415 ق.
- نهج البلاغه، سيد رضي، صبحي صالح، قم: دارالهجره، بي تا.
- نهج البلاغه، سيد رضي، ترجمه آيتي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378 ش.
- وسائل الشيعه، محمد بن الحسن الحر العاملي، قم: مؤسسه آل البيت، 1409 ق.

پي نوشت ها :
 

*استاديار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
1) اعراب القرآن، ج1، ص144 .
2) الكاشف، ج1، ص338 .
3) الاتقان في علوم القرآن، ج3، ص6؛ البحر المحيط، ج3، ص28 .
4) براي نمونه ر.ك: المفردات، ماده «شبه».
5) نهج البلاغه (صبحي صالح)، خطبه 91، ص125 .
6) ترجمه نهج البلاغه (آيتي)، خ90، ص183 .
7) همان، خ144، ص325؛ نيز: صبحي صالح، خ144، ص201 .
8) الاحتجاج، ج1، ص248؛ نيز: تفسير كنز الدقائق، ج3، ص35 .
9) الكافي، ج8، ص269؛ تفسير القمي، ج2، ص152 .
10) تفسير القمي، ج1، ص97؛ با اندكي تفاوت در: الكافي، ج1، ص213 .
11) ر.ك: تفسير القمي، ج1، ص186؛ الكافي، ج1، ص213 .
12) براي آگاهي از اين روايات ر.ك: تفسير العيشاي، ج1 ص162-164؛ الكافي، ج1، ص 213-214؛ بصائر الدرجات، ص 196-204؛ وسائل الشيعه، ج27، ص 177-200؛ البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص 597-599؛ نورالثقلين، ج1، ص 315-317 .
13) ر.ك: معاني الاخبرا، ص 23-24؛ تفسير كنزالدقائق، ج3، ص33 .
14) ر.ك: مجمع لبيان، ج2، ص701 .
15) براي نمونه ر.ك: من لا يحضره الفقيه، ج2، ص485؛ المحاسن (برقي)، ص300، بحارالأنوار، ج92، ص91؛ بصائر الدرجات، ص196 .
16) ر.ك: روش شناسي تفسير قرآن، ص254 .
17) براي آگاهي مبسوط از تعاريف مختلف نسبت به مصطلح تأويل ر.ك: دانشنامه جهان اسلام، ج6، و دايره المعارف بزرگ اسلاميف ج14، مدخل «تأويل».
18) براي آگاهي از اين تعاريف ر.ك: روش شناسي تفسير قرآن، ص31-34 .
19) ر.ك: الاتقان في علوم القرآن، ج2، ص1189-1192؛ نيز: دانشنامه جهان اسلام، ج6، ص314-317 .
20) الاتقان، ج2، ص1219-1221 .
21) بصائرالدرجات، ص196؛ بحارالأنوار، ج89، ص97 .
22) ر.ك: تفسير و مفسران، ج1، ص25 به بعد.
23) المنار، ج3، ص161؛ التفسير الحديث، ج7، ص115 .
24) مجمع البيان، ج2، ص701؛ نيز ر.ك: جامع البيان، ج3، ص108 .
25) روض الجنان، ج4، ص178؛ نيز ر.ك: التبيان، ج2، ص399 .
26) در بيشتر تفاسير به ماجراي مسيحيان نجران به عنوان سبب نزول آيات آغازين سورة آل عمران اشاره شده است.
27) ر.ك: مجمع اليان، ج2، ص701؛ جامع اليان، ج3، ص108 .
28) ر.ك: تفسير الصافي، ج3، ص137 .
29) ر.ك: التبيان، ج6، ص384؛ جوامع الجامع، ج2، ص289 .
30) ر.ك: الاتقان، ج1، ص110 .
31) براي نمونه ر.ك: البحر المحيط، ج3، ص26 .
 

منبع: نشريه علوم حديث شماره 57