ربودن قلب ها و شستشوی مغزها


 





 
اكنون هزاران شبكه ماهواره ای در سراسر جهان مشغول به كارند و شبانه روز ساعت ها كار می كنند تا مدتی از وقت بینندگان را به خود اختصاص داده باشند. نكته جالب این است كه تعداد شبكه های تلویزیونی قابل دسترس در جهان مشخص نیست، اما براساس برآورده ها در آمریكا خانواده ها به بیش از 1100 شبكه تلویزیونی دسترسی دارند، تقریبا همین تعداد شبكه تلویزیونی و حتی بیشتر در خاورمیانه از طریق ماهواره ها قابل دسترسی هستند حتی برخی از آن ها به زبان فارسی برنامه های خود را پخش می كنند.
علت این موضوع چیست و چرا كشورها به ویژه آمریكا با صرف هزینه های هنگفت و تقریبا بدون كسب درآمدی خاص این به اصطلاح لطف را برای مردم خاورمیانه انجام می دهد؟ آیا پشت این حركت به ظاهر مثبت، اهداف خاصی نهفته است و چرا مهمترین حامیان این شبكه های رسانه ای گروهی از صهیونیست ها به رهبری روپرت مرداك هستند؟ چرا این شبكه ها امروز دایه مهربانتر از مادر شده اند و برای مخاطبان خود دل می سوزانند. چرا با وجود این همه مشكلات داخلی و ركود اقتصادی، وضعیت كشور و مردم كشورهای دیگر تا به این حد برای این شبكه ها و مقامات سیاسی آنها مهم شده است؟ با توجه به اینكه همه دولت ها موظفند تنها منافع ملی خود را ارتقا دهند این برنامه ریزی منسجم و بلندمدت رسانه ای با چه هدفی طراحی و منتشر می شود؟ آیا این كار هدفی به جز تضعیف مقاومت ملت ها و كشورهایی كه در برابر زور گویی های آن ها ایستاده اند، نیست؟

**هدف رسانه های غربی؛ ربودن قلب و مغز ملت هاست
 

----------------------------------------------------------------
تقریبا اكثر كارشناسان رسانه، هدف این پدیده شگرف را همان چیزی می دانند كه 'ابومحمد عسگرخانی' استاد برجسته دانشكده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و تحلیلگر مسایل بین الملل اعتقاد دارد هدف سرمایه داری جهانی و هژمونی آمریكا چیزی نیست جز ربودن قلب و مغز مردم هدف به ویژه ایران به عنوان تنها كشور منطقه كه در برابر زیاده طلبی آمریكا ایستاده است.
در این بخش برای تشریح این بحث و فهم هدف آمریكایی ها از بزرگترین حركت جمعی رسانه ای برای شستشوی مغزی مردم به بررسی های 'لونی ولف' از كارشناسان موسسه مطالعاتی اطلاعات اجرایی(EIR) در آمریكا پرداخته و بررسی های وی با ارایه اسنادی از این اقدامات و نتیجه های آن پس از حملات 11 یازده سپتامبر 2001 تطبیق داده می شود.
این مطلب با این پرسش آغاز می شود كه آیا شك دارید كه شما یا اطرافیان شما به ویژه در آمریكا تحت تاثیر شبكه های متعدد خبری، تلویزیونی و سینمایی آمریكا شستشوی مغزی شده اید؟ اگر پاسخ شما منفی است و اطمینان دارید كه تحت تاثیر آن ها قرار نگرفته اید جواب شما به این سوال بسیار مهم است كه آیا فكر می كنید حمله به برج های تجارت جهانی و واقعه 11 سپتامبر 2001 كار القاعده و بن لادن بود و یا این پرسش كه فكر می كنید عامل بحران مالی و اقتصادی اخیر در بازار سهام و ركود اقتصادی پس از این حمله تروریستی اتفاق افتاده است؟ اگر پاسخ شما مثبت است پس مطمئن باشید كه شستشوی مغزی شده اید.
شما مقصر نیستید، زیرا رسانه های خبری به رهبری آمریكا كه نام آزاد را یدك می كشند همین هدف و وظیفه را قبل، حین و بعد از 11 سپتامبر 2001 دنبال كرده اند. این همان ماشین خبری و رسانه ای بود كه به راحتی توانست مغز 300 میلیون آمریكایی را شستشو دهد، پس چرا برای بقیه این وظیفه را انجام ندهد.

**نقش آفرینی رسانه ها در حمله به برج های دو قلو
 

------------------------------------------------------------
به ادعای 'لیندون لاروچ' نامزد مقدماتی حزب دموكرات برای ریاست جمهوری آمریكا، معتقد است كه 11 سپتامبر یك حمله تروریستی نبود بلكه عملیاتی مخفیف، اما استراتژیك بود كه می بایست شكل یك حمله تروریستی را به خود بگیرد. زیرا نوع و وسعت این عمل و پنهانی بودن در كنار جهت دهی های رسانه ای به آن آشكار می سازد این عملیات عظیم نمی تواند كار اعراب و یا گروه های وابسته به كشورهای خاورمیانه باشد.
وی تاكید دارد كه این واقعه در آمریكا با مشاركت نیروهای اطلاعاتی و نظامی این كشور انجام شد.
لاروچ افزود: در اینكه از این عملیات به عنوان اسلحه ای روانی استفاده شد تا حداكثر فشار را بر دشمنان آمریكا فرود آورد شكی نیست. دقیقا بعد از آن روز بود كه قوانین در آمریكا و حتی شهروندان این كشور دشمن خود را از طریق رسانه ها به وجود دشمنان خود پی بردند.
رسانه ها نیز در این موضوع نقش داشتند. آن ها به صورت یك كارتل رهبری شدند و به صورت برنامه ریزی شده با گزارش های خود، منافع و سیاست های دولت آمریكا را تامین كرده و چیزهایی را منتشر كردند كه این كارتل می خواست. حتی یا واقعیت را كتمان كردند و یا به صورتی نشان دادند كه اهداف آن ها را برآورده كند.
نقش رسانه ها قبل از 11 سپتامبر نیز چشمگیر بود و توانستند با ترفندهای خود اطلاعاتی را كه برای وقوع این عملیات لازم بود به ذهن بینندگان خود منتقل كرده و زمینه را برای چنین روندی آماده سازند.

**شیوه شستشوی مغزی برای هدفی خاص
 

---------------------------------------------------
به طور كلی روش های انجام این عمل -شستشوی مغزی- ساده و كلاسیك هستند. ابتدا با استفاده از وحشت افكنی(ترور) باید فرد را در حالت شوك انداخت و سپس به تردیدافكنی در ذهن وی پرداخت، به گونه ای كه به همه چیز شك كند. بعد از آن باید از تكنیك 'دروغ بزرگ' استفده كرد و این دروغ را به تعداد فراوان با ابزار مختلف به مغز افراد كوبید، زیرا این همان پیام جنگ روانی است. بعد از آن باید مدارك و شواهد جانبی را آماده كرد و آن را به خورد فرد هدف داد تا بتواند راحت تر آن دروغ بزرگ را بپذیرد. در این حالت است كه وی نمی تواند آن را رد كرده و یا چیز دیگری را قبول كند.
همه این كارها به وسیله رسانه ها برای انعطاف پذیر كردن ذهن افراد در پذیرش یك موضوع انجام می شود و عمدتا پیش از آغاز یك جریان برای آماده سازی زمینه ها انجام می گیرد. در واقع دشمن از نقاط ضعف افراد علیه آن ها استفاده می كند.

**ترورهای روانی به عنوان ابزار جنگی
 

------------------------------------------
در برخی مواقع دشمن حتی از تروهای روانی جمعی برای تاثیرگذاری و شستشوی مغزی جمع كثیری از مردم هدف استفاده می كند. اكنون با فراگیرتر شدن رسانه ها به ویژه رسانه های دیداری این عمل راحت تر و با موانع كمتری انجام می شود. در گذشته نیز چنین وقایعی اتفاق می افتاد. نمونه بارز این اعمال در گذشته نه چندان دور اتفاق افتاد و به ماجرای بمباران شهر 'درسدن' آلمان در سال 1944 بر می گردد. این شهر هیچ گونه فعالیت نظامی را در طول جنگ جهانی دوم نداشت و بیشتر به عنوان مركز فرهنگی و هویتی برای مردم آلمان مطرح بود كه به وسیله حمله هوایی بسیار بزرگ و وسیع نیروهای متحد آمریكا با خاك یكسان شد. در این حملات هوایی كه حدود 100 هزار انسان كشته شدند یك هدف دنبال شد و آن هم هراس افكنی در مردم آلمان بود و نه از بین بردن نازی ها.
به نظر كارشناسان مركز بررسی تاثیر استراتژیك بمباران ها، این بمباران یك عمل استراتژیك بود تا به وسیله پیام درسدن، اراده مردم آلمان را شكسته و وحشت را در میان آن ها انداخته و نظم جنگی آلمان را از بین ببرد.
به نظر 'كورت لوین' در كتاب 'دورنمای اخلاقیات و زمان' هدف اصلی تكنیك شكستن اخلاقیات در استراتژی ترور در این موضوع خلاصه می شود كه فرد را نسبت به موقعیتی كه دارد گیج كرده و با پراكندن اخبار متفاوت و متناقض ساختار ادراكی هدف را تیره، مبهم و ناكارآمد سازد و در نهایت فرد به همان هدفی كه مهاجم دارد، برسد. در این شرایط حتی افراد متخصص نیز كه اهداف خاصی را دنبال می كنند نیز با تهاجم روانی دشمن دچار تنش و در نتیجه اختلالات درونی شدید می شوند.
كاری كه آمریكا و متحدین در شهر درسدن آلمان كردند نیز به گفته افسرانی كه در این جنگ و یا حمله حضور داشتند با هدف پایان دادن به جنگ به وسیله شكستن روحیه آلمانی ها بود. به گفته آن ها، اما این دقیقا همان كاری است كه تروریست ها انجام می دهند.

**حملات 11 سپتامبر نمونه جنگ روانی
 

--------------------------------------------
این حملات از مدت ها قبل با شستشوی مغزی آمریكایی ها آغاز شد تا اهداف آمریكا را برای سال و دهه های بعد برآورده سازد. نشریه 'نیویوركر' روز 14 سپتامبر سال 2001 برای نشان دادن تاثیرات این واقعه نوشت كه كارشناسان وزارت دفاع اعتقاد دارند كه حملات 11 سپتامبر نمونه واقعی یك جنگ روانی است كه می خواهد اراده یك ملت را ساقط كند.
'جوزف سیرولیك' از موسسه مطالعات بین المللی و استراتژیك در آمریكا مدتی قبل از وقوع حملات در مقاله ای ابراز داشت كه دشمنان آمریكا می خواهند رفاه، اقتصاد، شغل و اراده آمریكا را گرفته و حس امنیت و اطمینان را از بین ببرند.
این مقاله نوشت، با بكارگیری درست و به موقع و به جای این حملات می توان اعتماد به دولت ها را از بین برد. جالب اینجاست كه سیرولیك یك از مغزهای متفكری بوده است كه 'دكترین تهدید قرن 21' را برای دولت آمریكا تدوین كرده بود. وی در این زمینه بر تجهیزات و اقدامات پنهانی برای راه اندازی جنگ روانی تاكید داشت.
یكی از روش ها برای تاثیرگذاری بیشتر جنگ های روانی، حداكثر رسانی تاثیرات روانی یك اقدام هراس آور با تكرار بیش از حد تصویر دهشتناك این واقعه است كه از جمله مراحل شستشوی مغزی محسوب می شود و موجب تضعیف توانایی های ذهنی در استدلال منطقی امور و تردید در همه مسایل می گردد. این نمونه در مورد فروپاشی برج های تجارت جهانی در نیویورك به وقوع پیوست. بدین صورت كه رسانه های جهان و در راس آن ها آمریكا واقعه حمله و تخریب به این برج ها را بارها و بارها نشان دادند و به نوعی به ذهن مردم القا كرد كه زندگی آن ها در خطری جدی و واقعی قرار دارد. تكرار این تصاویر به همراه تفسیر حادثه بیننده را مجبور می كرد كه اعراب و مسلمانان را به عنوان دشمن بپذیرد.

**هالیوود و زمینه سازی برای تنش ها
 

-------------------------------------------
موضوع دیگری كه زمینه ها را برای شستشوی مغزی گروه هدف آماده می كند فیلم های سینمایی غرب و آمریكا است. تجربه نشان داده است كه برای آماده كردن زمینه های اقدامات آتی آمریكا، سال ها قبل از آن در فیلم های سینمایی پرحادثه همان موضوع به نمایش در می آید. به طور كلی این فیلم ها دارای متخصصین كارآزموده ای هستند كه عمدتا از افراد نظامی و كارشناسان ضدتروریسم هستند كه به نام كارشناس با آن ها همكاری می كنند و در تمام مراحل به عوامل فیلم توصیه هایی را می دهند.
رسانه ها نیز از مدت ها قبل از اقدام وارد عمل می شوند. كارتل های رسانه ای به طور دقیق به كنترل اهداف می پردازند و در مورد اینكه چه اخباری مخابره شود و یا چه تفسیری بر روی واقع ارایه گردد تصمیم می گیرد. به طور كلی این كارتل ها هستند كه تعیین می كنند مردم مجاز به دیدن چه تصاویری هستند و نباید چه چیزهایی را ببینند و یا نیازمند چه اخباری هستند.
'والتر لیپمن' مفسر برنامه های رسانه ای بر قدرت رسانه ها در شكل دهی به افكار عمومی به عنوان ابزاری مهم تاكید داشته و اعتقاد دارد رسانه ها به صورت غیرمستقیم، به بررسی اتفاقات نادیده و وقایع معماگونه می پردازند و همین تصاویری كه وارد اذهان اهداف می كنند نیازها و اهداف و روابط آن ها را شكل می دهد. رسانه ها برای مخاطب نوعی بانك اطلاعاتی و تصویری و خبری ایجاد می كنند كه در موقع لزوم موجب تسهیل سیاست ها و توجیه اقدامات دولت های مطبوع این رسانه ها می شود.
به عنوان مثال دو سال قبل از واقعه 11 سپتامبر 2001 فیلم سینمایی 'محاصره' - The Siege- به نمایش درآمد كه در آن خطر اعراب برای جامعه آمریكایی را نشان می داد. بسیاری از اعراب و مسلمانان ساكن آمریكا به كمپانی سازنده این فیلم كه تحت مدیریت روپرت مرداك صهیونیست فعالیت می كند اعتراض كردند. حتی خطابه رییس جمهور در فیلم سینمایی 'روز استقلال' كه به موضوع حمله به آمریكا می پردازد یادآور سخنان و سیاست های بوش است.
از این نمونه فیلم ها كه دیدن هریك از آن ها انسان را به یاد خاورمیانه و افغانستان می اندازد در سال های نزدیك به 2001 فراوان به چشم می خورد. هدف همه آن ها با تصویرسازی واقعی از دشمن، به جهت دهی افكار عمومی برای هدفی خاص می پردازد. این تلاش ها موجب شدند كه حتی اسامه بن لادن كه روزی همكار و متحد آمریكا علیه شوروی بود به عنوان دشمن و مغز متفكر شیطانی گروه القاعده و حملات 11 سپتامبر به مردم معرفی شود.
این اقدامات روانی موجب شرطی سازی افكار عمومی در برخورد با آن واقعه می شود به گونه ای كه با دیدن اولین نشانه از تهدید به وسیله تلنگر كوچك رسانه ای دقیقا همان نتیجه گیری انجام می شود كه انتظار می رفت.

**تشابه عمل رسانه های آمریكا با نازی ها
 

------------------------------------------------
به نوشته 'ولف' تقریبا همین اقدامات در سطحی نازل تر به وسیله 'جوزف گوبلز' وزیر تبلیغات هیتلر انجام می شد. وی با القای اعتماد به رسانه نازی ها با ارایه و انتشار داستان هایی در میان مردم اهدافی را كه می خواستند دنبال می كردند. در این حوزه فرقی بین رسانه ها و شركت های سرگرمی آمریكایی با سیاست اعتماد به رسانه نازی ها وجود ندارد. تنها فرق آن این است كه سطح عمل نازی ها نازل تر و پیش پا افتاده تر از آمریكایی هاست. هر دو آن ها به این اصل اعتقاد دارند كه فرد باید واقعیت را كسب كند و بپذیرد چه بهتر كه این واقعیت از طرف ما ارایه شود.
برای رسیدن به این هدف نیز بر روی منابع اطلاعاتی پوزه بند زده می شود تا حقیقت مخابره نشده و تنها اخباری در رسانه ها مخابره شود كه از فیلتر سانسور و كنترل شدید گذشته باشد. به همین دلیل همه شبكه ها باید در خدمت هدف تحت نظر قرار گیرند.
بازهم به عنوان نمونه، در حادثه 11 سپتامبر همه رسانه ها و شبكه های تلویزیونی با صدها دكتر و تحلیلگر و مفسر به تحلیل پرداختند، اما در نهایت همه همان چیزی را می گفتند كه باید گفته می شد. از هیچ یك از این رسانه ها در روزها و ماه های بعد از این واقعه، تحلیلی متفاوت مخابره نمی شد كه نتیجه آن به چیز دیگری اشاره كند و یا حتی تردیدی را در نتیجه گیری های قبلی ایجاد كند.

**كاهش اعتماد به رسانه ها
 

--------------------------------
گروهی كه با عنوان مخابره دقیق و منصفانه -FAIR- نام دارد اعتقاد دارد با توجه به این وقایع دیگر امیدی به رسانه ها برای ارایه حقیقت نیست، زیرا تعصب ها، سیاست ها و جهت گیری های هر یك از آن ها مانع بیان حقیقت می شود. حتی رسانه های نوشتاری نیز همین هدف را دنبال می كنند.
'نورمن سالمون' تحلیلگر این گروه پژوهشی می نویسد كه بسیاری از افرادی كه بعد از 11 سپتامبر فریاد جنگ علیه تروریسم را سر داده بودند خودشان به شخصه روزگاری از بن لادن در برابر شوروی حمایت می كردند. این همان كاری است كه رسانه ها می كنند و بخشی از واقعیت ها را اعلام نمی كنند. زیرا مدارك حاكی از آن است كه در گذشته ها زبیگنیو برژینسكی، اولی نورث و حتی بوش با بن لادن در افغانستان برای مقابله با شوروی همكاری داشتند.

**رسانه ها در خدمت جنگ روانی دولت ها
 

------------------------------------------------
به طور كلی باید گفت كه رسانه های غربی همان اهداف سیاسی دولت هایشان را دنبال می كنند. این رسانه برای ربودن عقل مخاطب و برای پیشبرد منافع كششورها در برخی موارد بسیار دلسوزانه و در برخی موادر نیز با سنگدلی تمام اطلاعات و اخباری را مخابره می كنند تا ذهن و ادراك هدف در خدمت نیات آن ها آماده شود. جنگ روانی كه عمدتا پایه های آن در این رسانه ها بنا نهاده می شود با اصولی همچون انگاره سازی رسانه ای، كنترل ذهن ها توسط رسانه ها و در نمایش دلخواه از حقیقت عمل می كنند.
در انگاره سازی تلویزیون های ماهواره ای اخبار به گونه ای طراحی و ارایه می شوند كه نگاه مردم تردید و تغییر ایجاد كند. این تغییر احساس و تخیل افراد را تحت تأثیر قرار می دهد و سپس ادراك فرد را تحت تاثیر شدید خود قرار می دهد.
در این شرایط رسانه ها كنترل و هدایت افكار عمومی را در بحران ها بر عهده می گیرند. در بحث كنترل افكار عمومی نیز از راهبرد حذف برخی واقعیت ها، راهبرد ارایه اندك اطلاعات و یا بمباران اطلاعاتی، دروغ بزرگ و قلب حقیقت استفاده می كنند.
منبع:ايرنا
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb