استخاره و اراده خداوند(2)
استخاره و اراده خداوند(2)
چگونه استخاره كنيم؟
در حديثي از جابر آمده است: كان النبي صلي الله عليه و آله يعلّمنا الاستخارة في الامور كلّها كما يعلّمنا السورة من القرآن. يقول: اذا همّ احدكم بالامر فليركع ركعتين من غير الفريضة، ثمّ ليقل: «اللهم انّي استخيرك بعلمك و استقدرك بقدرتك، و أسئلك من فضلك العظيم، فإنّك تقدر و لا أقدر، و تعلم و لا أعلم، و أنت علّام الغيوب. اللهم إن كنت تعلم أن هذا الأمر خير لي في ديني و دنياي و معاشي و عاقبة أمري ـ أو قال: عاجل أمري و آجله ـ فاقدره لي و يسّره لي، ثمّ بارك لي فيه. اللهم و إن كنت تعلم أن هذا الأمر شرّ لي في ديني و دنياي و معاشي و عاقبة أمري ـ أو قال: عاجل أمري و آجله ـ فاصرفه عني و اصرفني عنه، و اقدر لي الخير حيث كان، ثمّ رضني به. قال: و يسمّي حاجته؛ پيامبر صلي الله عليه و آله همان گونه كه سورهاي از قرآن را به ما ميآموخت، طلب خير در همه امور را نيز به ما ميآموخت. ميفرمود: اگر امر مهمّي براي يکي از شما پيش آمد، دو رکعت نماز غير از نمازهاي واجب بگزارد و سپس بگويد: «خدايا، چون عالمي، از تو طلب خير ميکنم و چون قادري، از تو طلب قدرت ميکنم و از فضل و کرم با عظمت و گسترده تو ميطلبم. پس همانا، تو قدرت داري و من ندارم، تو (به امور) آگاهي و من آگاه نيستم، و تو به پنهانها علم داري. بارالها، اگر ميداني اين امر، براي دين، دنيا، معاش و عاقبت امر من (و يا ميگفت: براي دنيا و آخرتم) خير است، تحقّق آن را براي من مقدّر و آسان گردان. پس براي من در آن امر برکت قرار ده و آن را براي من مبارک گردان. بارالها، اگر ميداني که اين امر براي دين، دنيا، معاش و عاقبت امر من (و يا ميگفت: براي دنيا و آخرتم) شرّ است، پس آن را از من دور بدار و مرا نيز از آن برگردان. و هر گونه هست، براي من خير مقدّر ساز و مرا به واسطه آن خشنود گردان ( فتح الأبواب، ص 149 و 150).
اين حديث و مشابه آن در منابع حديثي اهل تسنّن نيز به چشم ميخورد (ر.ک: صحيح بخاري، ج 2، ص 51 و ج 6، ص 162؛ سنن ابي داود، ج 1، ص 343؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 440، ح 1383). انجام مستمرّ چنين عملي (يا شبيه آن) در امور مهمّ، از امام علي عليه السلام و امام سجّاد عليه السلام نيز گزارش شده است (ر.ک: الکافي، ج 3، ص 470، ح 2؛ فتح الأبواب، ص 156؛ مکارم الأخلاق، ص 320). و در احاديثي نيز آمده که هر گاه کار مهمّي براي يکي از ائمّه عليهم السلام پيش ميآمد، با خدا خلوت کرده دو رکعت نماز ميگزارد و بعد از آن صد بار (يا صد و يك بار، به لحاظ آن كه در برخي روايات آمده است كه عدد آن فرد باشد) با ذکر «استخير الله»، از خداي متعال طلب خير مينمود و دعايي ميخواند به اين مضمون که: «خدايا، همان گونه که تو ميداني ميخواهم به کاري اقدام کنم و مقدّمات آن را فراهم کردهام. پس اگر اين کار به نفع و صلاح دين، دنيا و آخرت من است، تحقّق آن را براي من آسان گردان. و چنان چه ميداني اين کار براي دين، دنيا و آخرت من شرَ است و ضرر دارد، آن را از من دور نما (و مقدّمات آن را از هم فرو پاش) تا تحقّق پيدا نکند. 1 همچنين در احاديث متعدّدي ديگران را به اين كار سفارش نمودهاند (ر.ک: الکافي، ج 3، ص 470 ـ 473، باب صلاة الإستخارة). در ميان اين دسته از احاديث، احاديثي با سند صحيح و موثّق ديده ميشود که به عنوان نمونه به مواردي اشاره ميشود.
دو حديث صحيح السند
«خدايا، اگر اين كار براي من در دنيا و آخرتم خير است، تحقّق آن را براي من آسان و مقدّر ساز. و اگر غير از اين است، آن را از من دور بدار». از وي سؤال كردم: چه سورههايي در آن دو ركعت بخوانم؟ فرمود: هر سورهاي كه خواستي، و اگر ميخواهي سوره توحيد و كافرون بخوان (همان، ص 472، ح 6).
بررسي سندي
دو حديث موثّق
بررسي سندي
در اين ميان، احاديث ديگري نيز با سندهاي متفاوت وجود دارد با اين مضمون که روش طلب خير (استخاره) از خدا، خواندن دو رکعت نماز و طلب خير از او است. علاوه، در منابع حديثي عامّه هم برخي از اين احاديث عيناً و برخي ديگر به طور مشابه وجود دارد.
استخاره ذات الرِّقاع
در حديثي از «اليسع القمي» آمده است: قلت لابي عبدالله عليه السلام: أريد الشئ فأستخير الله فيه فلا يوفق فيه الرأي أفعله أو ادعه. فقال: انظر إذا قمت إلي الصلاة، فان الشيطان أبعد ما يكون من الانسان إذا قام إلي الصلاة، فانظر إلي شئ يقع في قلبك فخذ به و افتح المصحف فانظر إلي أوّل ما تري فيه، فخذ به إن شاء الله تعالي؛ به امام صادق عليه السلام عرض كردم: كاري را اراده كرده و از خدا هم طلب خير كردهام، امّا به نظر قطعي نميرسم كه آن را انجام دهم يا ترك كنم. (حال چه كنم؟) حضرت فرمود: آن گاه كه به اقامه نماز بر ميخيزي ـ كه دورترين حالت شيطان از انسان، زمان ايستادنش به نماز است ـ پس در آن زمان بنگر چه چيزي به قلبت خطور كرده (انجام يا ترك)، همان را اختيار كن و قرآن را نيز باز كن و اوّلين چيزي را كه در آن ميبيني اختيار كن. ان شاء الله (خير است) ( تهذيب الأحکام، ج 3، ص 310، ح 960).
اين حديث، 4 به خاطر ابوعلي و اليسع قمي که هر دو مجهولند، ضعيف است. مضمون اين حديث، با آن چه امروزه به عنوان استخاره با قرآن انجام ميشود، متفاوت است، امّا به نظر ميرسد مهمترين مستند نقلي براي انجام چنين استخارهاي همين حديث است و منبع اصلي و كهن آن كتاب تهذيب الأحكام است. از سوي ديگر، از امام صادق عليه السلام نهي از تفأل به قرآن وارد شده است: «لا تتفأل بالقرآن» ( الکافي، ج 2، ص 460، ح 7). صاحب وسائل همين دو حديث را در باب «جواز الاستخارة بالقرآن بل استحبابها و کراهة التفأل به» آورده است. يعني وي بيش از يک حديث در جواز يا استحباب استخاره به قرآن نيافته است. سيد بن طاووس، متوني را در کتاب فتح الأبواب تحت عنوان «فصل يتضمّن المشاورة لله ـ جلّ جلاله ـ بالمصحف المقدّس» آورده است که مضمون اكثر آنها سفارش به تفأل زدن به قرآن است (ر.ک: فتح الأبواب، ص 278 و 279)، امّا هيچ يک از اين متون، منسوب به معصوم نيست و منبع موثّقي ندارد و سند قابل توجّه هم براي آنها ذکر نکرده است؛ علاوه بر اين که با نهي از تفأل به قرآن، معارضه دارند. شايد منشأ بسياري از استخارههاي متفاوتي كه امروزه بين عام و خاص متداول است، همين متون كتاب فتح الأبواب سيّد بن طاووس باشد. وي در اين باب، تنها يک روايت از امام صادق عليه السلام خطاب به مفضّل بن عمر پيرامون خواندن نماز جعفر طيار و دعاي خاصي بعد از آن، جهت خواستن حاجتي مهم از خداي متعال آورده و بعد از آوردن اين روايت بدون آن که مطلب را به جايي مستند کند ميگويد: صفة القرعة في المصحف: يصلي صلاة جعفر عليه السلام فاذا فرغ منها دعا بدعائها ثمّ يأخذ المصحف ثمّ ينوي فرج آل محمد بدء و عوداً، ثم يقول: اللهم إن كان في قضائك و قدرك أن تفرج عن وليك و حجّتك في خلقك في عامنا هذا و في شهرنا هذا، فأخرج لنا رأس آية من كتابك نستدل بها علي ذلك. ثم يعد سبع ورقات و يعد عشرة أسطر من ظهر الورقة السابعة و ينظر ما يأتيه في الحادي عشر من السطر، ثم يعيد الفعل ثانياً لنفسه فإنّه يتبين حاجته، إن شاء الله تعالي؛ توصيف قرعه به قرآن كريم: نماز جعفر عليه السلام را ميخواند. پس از نماز، دعاي خاص آن را هم بخواند. سپس قرآن را به دست گرفته و گشايش امر آل پيامبر را به طور مكرّر نيت كرده، بگويد: بار خدايا، اگر در قضا و قدر است كه در اين سال و در اين ماه حاضر، براي ولي و حجّت خود گشايشي پديد آوري، پس آيهاي از كتابت براي ما بگشا تا به آن بر اين امر استدلال كنيم. سپس (قرآن را گشوده) هفت ورق بشمارد و از پشت ورق هفتم، ده سطر بشمارد و در سطر يازدهم بنگرد (اگر مطلب خود را يافت كه هيچ وگرنه) اين عمل را براي خود تكرار كند تا مطلبش واضح گردد، ان شاء الله تعالي (همان، ص 277). ملاحظه متن فوق، كاملاً گوياست كه مؤلّف در پي آن نبوده كه شكل استخاره گرفتن به اين صورت را به امام صادق عليه السلام نسبت دهد، امّا ارائه همين مطلب با همه عجيب بودنش، منشأ استخاره برخي افراد به اين شكل شده كه بعد از گفتن همين ذكر يا مشابه آن و باز كردن مصحف شريف، هفت برگ از آن را ميشمرند و در برگ هفتم (و برخي در برگ هشتم)، ده سطر (و برخي هفت سطر) شمرده و سطر يازدهم (و برخي سطر هفتم و برخي سطر هشتم) را ملاحظه كرده و بر اساس آن چه از آيه ميفهمند، خوب يا بد بودن انجام آن چه نيّت شده را برداشت ميكنند. علامه مجلسي، شبيه متني را كه از فتح الأبواب نقل شد در بابي با عنوان «باب الاستخارة و التفأل بالقرآن المجيد» در عنوان كلي «ابواب الاستخارات و فضلها» در كتاب بحار الأنوار نقل كرده است. وي اين حديث را با استناد به دست خط جدّ شيخ بهايي، و وي با استناد به دست خط شهيد اوّل، و وي با استناد به دست خط شخصي به نام محمّد بن احمد بن حسين بن علي بن زياد، و وي با سندي كه از شيح طوسي شروع و به مفضل بن عمر ختم ميشود، از امام صادق عليه السلام آورده است (ر.ک: بحار الأنوار، ج 88، ص 245). امّا سؤال آن است كه چرا شيخ طوسي، خود اين روايت را در كنار روايت اليسع قمي نياورده و چرا سيّد بن طاووس آن را با چنين سندي نقل نكرده است؟ به هر جهت، نقل علامه مجلسي هم علاوه بر ضعف سند و ارسال آن، از منبع قابل وثوقي سر چشمه نگرفته است. وي دو روايت ضعيف السند ديگر را هم در آن جا بدين صورت آورده است: الف: أقول: وَ رَوَي لِي بَعْضُ الثِّقَاتِ عَنِ الشَّيْخِ الْفَاضِلِ الشَّيْخِ جَعْفَرٍ الْبَحْرَيْنِيِّ ـ رَحِمَهُ الله ـ أَنَّهُ رَأَي فِي بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا الْامّامِيَّةِ أَنَّهُ رَوَي مُرْسَلًا عَنِ الصَّادِقِ عليه السلام قَالَ: مَا لِأَحَدِكُمْ إِذَا ضَاقَ بِالْأَمْرِ ذَرْعاً أَنْ لَا يَتَنَاوَلَ الْـمُصْحَفَ بِيَدِهِ عَازِماً عَلَي أَمْرٍ يَقْتَضِيهِ مِنْ عِنْدِ الله. ثُمَّ يَقْرَأَ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ ثَلَاثاً وَ الْإِخْلَاصَ ثَلَاثاً وَ آيَةَ الْكُرْسِيِّ ثَلَاثاً وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ ثَلَاثاً وَ الْقَدْرَ ثَلَاثاً وَ الْـجحْدَ ثَلَاثاً وَ الْـمُعَوِّذَتَيْنِ ثَلَاثاً ثَلَاثاً وَ يَتَوَجَّهَ بِالْقُرْآنِ قَائِلًا: اللهمَّ إِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِالْقُرْآنِ الْعَظِيمِ مِنْ فَاتِحَتِهِ إِلَي خَاتِمَتِهِ وَ فِيهِ اسْمُكَ الْأَكْبَرُ وَ كَلِمَاتُكَ التَّامّاتُ. يَا سَامِعَ كُلِّ صَوْتٍ وَ يَا جَامِعَ كُلِّ فَوْتٍ وَ يَا بَارِئَ النُّفُوسِ بَعْدَ الْـمَوْتِ يَا مَنْ لَا تَغْشَاهُ الظُّلُمَاتُ وَ لَا تَشْتَبِهُ عَلَيْهِ الْأَصْوَاتُ. أَسْئَلُكَ أَنْ تَخِيرَ لِي بِمَا أَشْكَلَ عَلَيَّ بِهِ فَإِنَّكَ عَالِمٌ بِكُلِّ مَعْلُومٍ غَيْرُ مُعَلَّمٍ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْـحسَنِ وَ الْـحسَيْنِ وَ عَلِي بْنِ الْـحسَيْنِ وَ مُحَمَّدٍ الْبَاقِرِ وَ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ وَ مُوسَي الْكَاظِمِ وَ عَلِيٍّ الرِّضَا وَ مُحَمَّدٍ الْـجوَادِ وَ عَلِيٍّ الْهَادِي وَ الْـحسَنِ الْعَسْكَرِيِّ وَ الْخَلَفِ الْـحجَّةِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ـ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ ـ ثُمَّ تَفْتَحُ الْـمُصْحَفَ وَ تَعُدُّ الْـجلَالاتِ الَّتِي فِي الصَّفْحَةِ الْيُمْنَي ثُمَّ تَعُدُّ بِقَدْرِهَا أَوْرَاقاً ثُمَّ تَعُدُّ بِعَدَدِهَا أَسْطُراً مِنَ الصَّفْحَةِ الْيُسْرَي ثُمَّ تَنْظُرُ آخِرَ سَطْرٍ تَجِدُهُ كَالْوَحْيِ فِيمَا تُرِيدُ. إِنْ شَاءَ الله تَعَالَي؛ ميگويم: برخي از افراد مورد اعتماد، از شيخ جعفر بحريني براي من چنين روايت كردهاند كه وي در برخي از تأليفات علماي شيعه ديده است كه به طور مرسل از امام صادق عليه السلام چنين روايت شده كه حضرت فرمود: چرا هرگاه كار بر يكي از شما تنگ آمد، قرآن به دست نميگيرد و... ( بحار الأنوار، ج 88، ص 244). ب: أقول: وجدت في بعض مؤلّفات أصحابنا أنّه قال مما نقل من خط الشيخ يوسف بن الحسين القطيفي ما هذا صورته نقلت من خط الشيخ العلامة جمال الدين الحسن بن المطهّر ـ طاب ثراه: رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ عليه السلام قَالَ: إِذَا أَرَدْتَ الِاسْتِخَارَةَ مِنَ الْكِتَابِ الْعَزِيزِ، فَقُلْ بَعْدَ الْبَسْمَلَةِ: إِنْ كَانَ فِي قَضَائِكَ وَ قَدَرِكَ أَنْ تَمُنَّ عَلَي شِيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ بِفَرَجِ وَلِيِّكَ وَ حُجَّتِكَ عَلَي خَلْقِكَ فَأَخْرِجْ إِلَيْنَا آيَةً مِنْ كِتَابِكَ نَسْتَدِلُّ بِهَا عَلَي ذَلِكَ. ثُمَّ تَفْتَحُ الْـمُصْحَفَ وَ تَعُدُّ سِتَّ وَرَقَاتٍ وَ مِنَ السَّابِعَةِ سِتَّةَ أَسْطُرٍ وَ تَنْظُرُ مَا فِيهِ ؛ ميگويم: در بعضي از تأليفهاي علماي شيعه چنين يافتم كه گفته است در ميان آن چه از دستنوشتههاي شيخ يوسف بن حسين قطيفي نقل شده مطلبي است كه صورتش چنين است: نقل ميكنم از دستنوشته علامه جمال الدين حسن بن مطهّر (علامه حلي) كه از امام صادق عليه السلام روايت شده: اگر خواستي از طريق قرآن عزيز استخاره كني، بعد از بسم الله بگو... (همان، ص 246). صدر اين دو روايت، گوياي وضعيت سند و منبعي كه علامه مجلسي اين دو را از آن نقل كرده هست و نياز به بيان ندارد كه اين دو روايت از جهت سندي در نهايت ضعف بوده و از منبع اطمينانآوري هم نقل نشده است. سيّد بن طاووس در باب ديگري از كتاب فتح الأبواب با عنوان «الباب السادس في بعض ما رويته من عمل حجة الله ـ جلّ جلاله ـ المعصوم في خاص نفسه بالاستخارة» روايتي را از كتاب النوادر، تأليف شخص نامعلومي به نام خطيب مستغفري، آورده است:
ذََكَرَ الشَّيْخُ الامام الْخَطِيبُ الْـمُسْتَغْفِرِيُّ بِسَمَرْقَنْدَ فِي دَعَوَاتِهِ: إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَتَفَأَّلَ بِكِتَابِ الله ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ فَاقْرَأْ سُورَةَ الْإِخْلَاصِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ صَلِّ عَلَي النَّبِيِّ وَ آلِهِ ثَلَاثاً ثُمَّ قُلِ: اللهمَّ تَفَأَّلْتُ بِكِتَابِكَ وَ تَوَكَّلْتُ عَلَيْكَ فَأَرِنِي مِنْ كِتَابِكَ مَا هُوَ مَكْتُومٌ مِنْ سِرِّكَ الْـمَكْنُونِ فِي غَيْبِكَ. ثُمَّ افْتَحِ الْـجامِعَ وَ خُذِ الْفَأْلَ مِنَ الْخَطِّ الْأَوَّلِ فِي الْـجانِبِ الْأَوَّلِ مِنْ غَيْرِ أَنْ تَعُدَّ الْأَوْرَاقَ وَ الْخُطُوطَ. كَذَا أَوْرَدَ مُسْنَداً إِلَي رَسُولِ الله صلي الله عليه و آله؛ امام خطيب مستغفري، در سمرقند در دعواتش ذكر كرد: هر گاه خواستي به كتاب خدا ـ عزّ و جلّ ـ تفأل جويي، سه مرتبه سوره اخلاص را بخوان، سپس سه مرتبه صلوات بفرست و بگو: «خدايا، من به كتاب تو فال زدم و بر تو توكّل كردم، پس از كتاب خود آن چه را از سرّ تو كه پوشيده و در پس پرده غيب توست، به من بنمايان». سپس جامع (قرآن) را باز كن و از خط اوّل در طرف اوّل و بدون اين كه صفحات و سطرها را بشماري، فال خود را بگير. اين چنين مستند به رسول خدا صلي الله عليه و آله آورده است ( فتح الأبواب، ص 156). اين حديث، علاوه بر نداشتن منبع مورد وثوق و نداشتن سند متّصل به معصوم، با نهي از تفأل به قرآن در تعارض است.
استخاره با تسبيح
روايات کيفيت استخاره، با هم تعارض ندارند تا نياز به جمع بين آنها باشد، بلكه دو امر مثبت و قابل جمع با يكديگر هستند. امّا بحث در ترجيح يکي از اين دو دسته روايت در مقام عمل است، تا اگر کسي خواست در امري خصوصاً اگر مهم باشد استخاره کند، بداند كه بر اساس رهنمود اهل بيت عليهم السلام کدام روش را برگزيند. در اين باره به چند نکته اشاره ميشود: 1. دسته اوّل از احاديث که خواندن دو رکعت نماز و طلب خير از خدا را همراه با توکّل و رضا به قضاي الهي در بر داشت، به لحاظ تعداد، قابل توجّه بوده و به حدّ تواتر معنوي ميرسد. و از جهت لفظي و عبارتهاي مشابهي که با سندهاي مختلف و در منابع حديثي گوناگون، آمده به حدّ خبر مستفيض ميرسد. علاوه، در بين آنها احاديثي با سند صحيح و موثّق موجود است. در حالي که دسته دوم را رواياتي با سند ضعيف تشكيل داده است و از منبع اطمينانآوري هم گزارش نشده اند.
2. در دسته اوّل، معارفي والا چون علم خدا به تمامي امور از جمله خير و شرّ انسانها، قدرت بي نهايت او بر انجام امور از جمله پديد آوردن خير براي کسي، و نيز فضل و کرم گسترده او، ارائه شده است. 3. همچنين مفاهيمي عالي از اخلاق اسلامي، چون توکّل به خدا، رضا به قضاي الهي، دعا و طلب خير و اميد داشتن به اجابت از طرف خدا که هر يک پايههاي اساسي و استوار در حوزه معارف دين محسوب ميشود، در دسته اوّل احاديث به چشم ميخورد. 4. بر اساس صريح آيات فراواني از قرآن كريم (مانند سوره انعام، آيه 59 و 73؛ سوره اعراف، آيه 188؛ سوره يونس، آيه 188؛ سوره نمل، آيه 65؛ سوره سبأ، آيه 74)، كسي جز ذات اقدس الهي، از پس پرده و حقايقي كه قرار است در عالم تكوين رخ دهد كه از آن به غيب تعبير شده است، اطلاع و آگاهي ندارد. و فقط در مواردي خاص و براي افرادي ويژه، بر اساس آن چه خود صلاح ميداند. علم و آگاهي محدودي از غيب پديدار ميسازد و آنها را به طور محدود بر بخشي از حقايق عالم هستي مطّلع ميسازد (مانند آن كه خداوند در مورد حضرت ابراهيم ميفرمايد: وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْـمُوقِنينَ. سوره انعام، آيه 75).پس اگر قرار بود با پيمودن راه آساني چون استخاره با قرآن، افراد نسبت به حقايق هستي و امور غيبي آن و آينده اطلاع يابند، همگان اين راه را انتخاب كرده و ميپيمودند و در واقع، ديگر غيب، نهان و پنهاني در كار نبود بلكه همه چيز براي همه آشكار و پيدا بود. ناگفته نماند شايد افرادي خاص از اولياي خدا با برقرار كردن ارتباطي معنوي با ساحت قدس الهي، موفّق به دريافت اطلاعاتي كاملاً محدود و اجمالي و گاهي مبهم و كلي شوند كه اين دريافت ميتواند از طريق استخاره و يا هر طريق ديگري باشد و البته كه تأثيري در قضا و قدر نداشته و در واقع بر بخشي جزئي و محدود از همان مقدّرات، آگاهي يافته است. 5. شايد رويكرد استخاره با قرآن، آن هم به طور گسترده و عدم استقبال مطلوب و شايسته از عمل به احاديث دسته اوّل (كه ميتوان مفاد همان احاديث را استخاره حقيقي، منطبق و هماهنگ با فرهنگ و مفاهيم شريعت دانست) يكي از اين سه عامل را داشته باشد: 1. اين احاديث، براي عموم افراد مذهبي ارائه نشده است. 2. آسانتر بودن استخاره با قرآن نسبت به خواندن دو ركعت نماز و صد بار طلب خير كردن از خدا و خواندن دعايي خاص. 3. اعتقاد درست يا غلط به اين كه استخاره با قرآن، اموري از آينده و حقايق عالم تكوين را روشن ميسازد.
استخاره و تأثير آن بر قضاي الهي
پي نوشت ها :
*محقق پژوهشکده دار الحديث
1.ر. ک: وسائل الشيعة، كتاب الصلاة، أبواب صلاة الإستخاره و ما يناسبها، چاپ آل البيت، ج 8، ص 63؛ فتح الأبواب، ص 229 ـ 253؛ مكارم الأخلاق، ص 320، باب في نوادر من الصلوات.
2.سند حديث اوّل: «محمّد بن يحيي، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن خالد، عن النضر بن سويد، عن يحيي الحلبي، عن عمرو بن حريث». سند حديث دوم: «محمّد بن يحيي، عن أحمد بن محمّد، عن علي بن حديد، عن مرازم.
3.سند حديث اوّل: «علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أسباط، و محمّد بن أحمد، عن موسي بن القاسم البحلي، عن علي بن أسباط». سند حديث دوم: «محمّد بن يحيي، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضال، قال: سئل الحسن بن الجهم أبا الحسن عليه السلام لابن أسباط».
4.سند اين حديث عبارت است از «محمّد بن علي بن محبوب عن أحمد بن الحسن بن علي بن فضال عن أبيه عن الحسن بن الجهم عن أبي علي عن اليسع القمي».
کتابنامه
ـ الخصال، محمّد بن علي بن الحسين (شيخ صدوق) (م 381 ق)، تصحيح و تعليق: علي اكبر غفاري، قم: انتشارات اسلامي، 1403 ق. ـ الفصول المهمّة في تأليف الامّة، سيّد شرف الدين. ـ الكافي، محمّد بن يعقوب الكليني (م 329 ق)، تحقيق و تصحيح: علي اكبر غفاري، تهران: دار الكتب الاسلامية، چاپ پنجم، 1363. ـ المجازات النبويّة، سيّد رضي (م 406 ق)، تحقيق: طه محمّد الزيتي، قم: منشورات مكتبة البصيرتي. ـ المحاسن، احمد بن محمّد بن خالد برقي (م 274 ق)، تحقيق: سيّد جلال الدين حسيني، تهران: دار الكتب الاسلامية، 1370 ق. ـ النهاية في غريب الحديث، ابن اثير، تحقيق: طاهر احمد الزاوي و محمود محمد الطناحي، قم: مؤسسة اسماعيليان، چاپ چهارم، 1364. ـ بحار الأنوار، علامه مجلسي م 1111 ق، بيروت: مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403 ق. ـ تحف العقول، حسن بن علي بن شعبة الحراني (م قرن 4 ق)، تحقيق: علي اكبر غفاري، قم: انتشارات اسلامي، چاپ دوم 1404 ق. ـ تهذيب الاحکام، محمد بن الحسن الطوسي (م 460 ق)، تحقيق: سيّد حسن الموسوي الخرسان، تهران: ناشر دار الكتب الاسلامية، چاپ سوم، 1364. ـ ثواب الاعمال، محمّد بن علي بن الحسين (شيخ صدوق)، تحقيق: سيّد محمّد مهدي حسن الخرسان، قم: منشورات الشريف الرضي، چاپ دوم، 1368. ـ دعائم الاسلام، قاضي النعمان المغربي (م 363 ق)، تحقيق: آصف بن علي اصغر الفيضي، قاهره: دار المعارف، 1383 ق. ـ سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد القزويني (م 273 ق)، تحقيق: محمّد فؤاد الباقي، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع، چاپ اوّل، 1410 ق. ـ سنن ابي داود، سليمان بن اشعث سجستاني (م 275 ق)، تحقيق: سعيد محمّد اللحام، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع، چاپ اوّل، 1410 ق. ـ صحيح بخاري، محمد بن اسماعيل بخاري (م 256 ق)، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع، 1401 ق. ـ صحيفه سجاديه، امام زين العابدين عليه السلام، تحقيق: عبد الرحيم افشاري زنجاني، قم: انتشارات اسلامي، 1404 ق. ـ عدة الداعي، ابن فهد حلّي (م 841 ق)، تحقيق: احمد الموحدي القمي، قم: مكتبة الوجداني.
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}