جامعه مدرسين، مرجعيت امام و منشور تاريخ نگاري انقلاب اسلامي (3)


 






 
همان طوري که عنوان شد، نهاد جامعه مدرسين حوزه علميه قم تا قبل از انقلاب اسلامي هيچ گاه به عنوان يک نهاد، اطلاعيه اي به صورت علني منتشر نکرد و ملت ايران تا قبل از انقلاب اسلامي با نام اين نهاد آشنايي نداشتند. آنچه به عنوان اسناد تاريخي در دفاع از مرجعيت امام راحل در ايام بازداشت وجود دارد، استفساري است از حضرات آيات آقايان حاج شيخ محمد تقي آملي، مرعشي نجفي، سيد محمد هادي ميلاني (و شايد علماي ديگر) درباره مقام و شخصيت علمي امام خميني که اين استفساريه ها يکي به امضاي جمعي از طلاب علوم ديني، يکي به امضاي اصناف بازار، يکي به امضاي «عده اي از اصناف و تجار تهران» و در نهايت يکي به امضاي «عده اي از مقلدين ايشان» منتشر شده است.(18) در هيچ يک از اين استفساريه ها نامي از جامعه مدرسين حوزه علميه قم ديده نمي شود و مشخص نيست حضرت آيت الله يزدي يا کساني که ادعا مي کنند جامعه مدرسين حوزه علميه قم تلاش کرد تا امام عنوان مرجعيت پيدا کند و دست ساواک از هر گونه تعرض به جان امام بسته شود با تکيه بر کدام دليل و سندي چنين مسئله اي را منتشر مي کنند؟!
متأسفانه در دو دهه اخير، مطالب و مشهورات زيادي در قالب مصاحبه ها، تاريخ شفاهي، خاطرات، متون درسي، متون تاريخي و امثال اينها در سطح کشور منتشر شده است که بخش قابل توجهي از اين آثار، فاقد مباني تاريخي و مستندات غير قابل مناقشه پيرامون امام راحل، انقلاب اسلامي و نهضت بزرگ ملت ايران در دو سده اخير مي باشند. اين آثار نه تنها مباني محکمي در حوزه تاريخ نگاري انقلاب اسلامي ندارند بلکه با القائات ضد و نقيض و فاقدمستندات تاريخي، فهم اين بخش از تاريخ ما را دچار ابهامات زيادي کرده اند؛ ابهاماتي که دشمنان امام و انقلاب اسلامي سال ها در پي ارتقاء آنها بودند.
اينکه افراد، شخصيت ها،جريانات، احزاب، گروه ها و سازمان ها با چه انگيزه هايي تاريخ يک ملت را تحريف مي کنند يک مسئله است و اينکه عده اي به خاطر جهل نسبت به تاريخ به جعل تاريخ مي پردازند مسئله مهم تري است. تاريخ ملت ها هميشه در معرض تحريف جريان ها ي ذينفع يا معارض قرار دارد اما مسئله مهم اين است که چرا شخصيت ها، جريانات و نهادهايي که معتقد به تاريخ، هويت، فرهنگ، باورها و ارزش هاي يک ملت هستند و خود جزء رنج کشيده ها مي باشند فضا را براي چنين روش هايي فراهم مي سازند؟
در جايي که اسناد و مدارک تاريخي به اندازه کافي زمينه هاي وقوع يک رخداد را توضيح مي دهند چرا بايد با برداشت هاي شخصي و قرائت هاي فردي يا جرياني يا جناحي، فهم تاريخ را تيره نماييم؟
اگر در فهم تاريخ، گرفتار تعارض بين منقول و معقول يا منقول و محسوس شديم بايد چه کنيم؟ مثلاً اگر بنا باشد بين منقولات بعضي از شخصيت ها، جريانات يا گروه ها و مستندات تاريخي- در جاهايي که مستندات گويا هستند و به تأويل و تفسير نيازي ندراند- يکي را انتخاب کنيم، آيا مستندات اعتبار دارند يا نقل قول ها؟
عقل مي گويد که اعتبار مستندات از نقل قول ها بيشتر است؛ به عنوان مثال همه ما مي دانيم که نامه مورخ 68/1/6 که در آن امام خميني(ره)، آقاي منتظري را از مقام قائم مقام رهبري عزل کرد يک سند غير قابل ترديد تاريخي است. اينکه امام در اين نامه به آقاي منتظري گفته است: «روشن شده است که شما اين کشور و انقلاب اسلامي عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرال ها و از کانال آنها به منافقين مي سپاريد»، نه تنها يک واقعيت بود بلکه رفتارهاي بعدي آقاي منتظري تا زمان مرگ، صحت ديدگاه هاي امام و عدم صلاحيت و مشروعيت وي براي رهبري آينده نظام را به اثبات مي رساند. اکنون کساني که خود را منتسب به وي مي دانند با تکيه بر کدام سند تاريخي مي خواهند تلاش کنند که در صحت اين نامه ترديدايجاد نمايند و توهمات، ذهنيات و حدسيات خود را جايگزين يک سند تاريخي سازند؟
اگر چنين نامه اي از مام صادر نشده بود و آقاي منتظري و منافقين بيت وي، که بعدها تخم ترديد در اين سند تاريخي را در شوره زار نفاق حاکم بر اطرافيان منتظري نشاندند، نسبت به صحت آن شک داشتند، منتظري هيچ گاه در نامه 68/1/7 خطاب به امام نمي نوشت: «نامه 68/1/6 حضرتعالي ملاحظه شد». آيا وقتي امام در نامه 68/1/8به نامه 68/1/7آقاي منتظري پاسخ مي دهد و سعي مي کند با دلجويي از سقوط بيشتر وي در جريان نفاق جلوگيري کند، خود اين پاسخ که سند انکارناپذير ديگري در تاريخ است نشان نمي دهد که نامه 68/1/6صحت دارد و از طرف امام صادر شده است؟ مگر اينکه منافقان بيت آقاي منتظري ادعا کنند که دلجويي امام در نامه 68/1/8نيز صحت ندارد و آن دلجويي نيز از ناحيه امام نبوده است. اگر نقل قول ها بر اسناد تاريخي رجحان دارند پس بايد اظهارات امام در شب 68/1/7 در حضور سران کشور از جمله مقام معظم رهبري و آقايان هاشمي رفسنجاني، مير حسين موسوي (نخست وزير)، موسوي اردبيلي، آيت الله مشکيني (رئيس مجلس خبرگان) و آيت الله اميني درباره اينکه آقاي منتظري فاسق، فاسد، مفسد... هستند، به عنوان يک سند تاريخي ثبت و ضبط شود و معيار قرار گيرد. اگر اين عبارات از نامه 68/1/6 مهم تر و گويا تر هستند، چرا منافقين بيت آقاي منتظري که اکنون سردمداري آنها را احمد منتظري به عهده گرفته است اين نقل قول را از بعضي سران حاضر در آن جلسه مانند آقاي هاشمي رفسنجاني استفسار نمي کنند و آن را به جاي نامه 68/1/6 نمي گذارند؟! مگر نمي گويند که نقل قول ها از اسناد معتبر تر هستند؟
غرض از بيان اين نمونه تاريخي اين بود که نشان دهيم نمي توان مشهورات، متواترات و نقل قول ها را جايگزين اسناد تاريخي کرد و نتايج ديگري اخذ نمود.
تاريخ متشکل از روايت هاي مختلف است و هر روايتي نيز از رويدادهاي متفاوتي گزارش مي دهد. سرکوب دستگاه استنادي در تاريخ و تقليل اين اسناد به بخش دروني نقل قول هاي اشخاص که در آن رخدادها به منزله محتواي تأييد نشده و در نتيجه غير قابل استناد عمل مي کنند، چيزي از تاريخ باقي نمي گذارد. دستگاه مفهومي درک تاريخ، نمي تواند خود را از مستندات تاريخي بي نياز سازد و بيان رخدادها را به بخش فردي، خصوصي و دروني افراد، جريان ها، سازمان ها، گروه ها و احزاب واگذار نمايد. امروزه تاريخ شفاهي در حال تحميل سيطره خود بر تاريخ مکتوب و مستند است زيرا مأموريت سرکوب دستگاه استنادي تاريخ و تقليل اين دستگاه استنادي به نقل قول هاي شخصي را به عهده گرفته است؛ در حالي که ارزش تاريخ شفاهي تا جايي است که زمينه را براي تفسير دقيق تر مستندات تاريخي فراهم سازد نه اينکه خود به جاي تاريخ نشيند و مستندات را از صحنه خارج سازد.
تاريخ، منطق کشف شده و ايجاد است و کساني مي توانند از پس شناخت سرزمين هاي ناشناخته رخدادهاي تاريخي برآيند که استعداد توليد معرفت بر اساس رخدادها و بازشناسي مجدد رخدادها را بر اساس مستندات تاريخي داشته باشند؛ به همين اعتبار است که در آغاز دهه چهارم انقلاب اسلامي انديشه نگارش دانشنامه و دايره المعارف انقلاب اسلامي در سرلوحه سياست هاي مؤسسه تاريخ پژوهي ايران معاصر قرار گرفته و نام اين مؤسسه به مؤسسه تاريخ پژوهي و تدوين دانشنامه انقلاب اسلامي تغيير يافته است.
حجم وسيع منابع منقول، متضاد و متناقضي که در حوزه هاي مختلف تاريخ نگاري انقلاب اسلامي در اين سه دهه توليد شده خطر تحريف تاريخ انقلاب اسلامي را دو چندان ساخته است.
با وجود اينکه ملت ايران هنوز در فضاي انقلاب اسلامي تنفس مي کند و هنوز بسياري از مبارزان راه آزادي و آرمان هاي امام خميني زنده هستند، تحريف رخدادهاي انقلاب اسلامي و آرمان هاي امام خميني به اشکال متفاوتي هر روز ادامه دارد و به کوهي از آثار، متون تاريخي و گفتارهاي شفاهي سطحي بدل شده است. نزديک به دو دهه است که تاريخ شفاهي، تيشه جهل و تحريف به دستگاه استنادي تاريخ مي زند و اگر نجنبيم چند صباحي ديگر اسناد تاريخي، اعتبار خود را از دست مي دهند و مورد ترديد واقع مي شوند و نقل قول هاي بي مايه جاي آن ها را مي گيرند.
1. با دقت تاريخ حماسه آفرين و پر حادثه انقلاب اسلامي بي نظير مردم قهرمان ايران را آن گونه که هست ثبت نمايد.
2. تاريخ را آن گونه که اتفاق افتاده است ثبت و ضبط نمايد نه آن گونه که افراد يا جريان ها مايل اند و نه آن گونه که بعضي از مورخان دستور گرفته اند تاريخ انقلاب را بنويسند.
3. هدف قيام مردم ايران را مشخص نمايد تا اهداف انقلاب اسلامي در مسلخ اغراض افراد و جريان ها يا اربابانشان ذبح نشود.
4. اجازه ندهد کساني به نوشتن تاريخ پر افتخار انقلاب اسلامي ايران مشغول شوند که سر در آخور غرب و شرق دارند.
5. تاريخ انقلاب اسلامي مستند به صدا، فيلم و حاوي مطالب گوناگون انقلاب از زبان توده هاي مردم رنجديده نوشته شود نه از زبان جريان ها و گروه هاي خاص.
6. پايه هاي تاريخ انقلاب اسلامي مانند خود انقلاب، بر دوش پابرهنگان مغضوب قدرت ها و ابر قدرت ها قرار گيرد نه افرادي که وابسته به آنها و مورد تأييد و اعتماد آنها هستند.
7. در تاريخ نگاري انقلاب اسلامي نشان داده شود که چگونه مردم عليه ظلم و بيداد، تحجر و واپسگرايي قيام کردند و فکر اسلام ناب محمدي را جايگزين تفکر اسلام سلطنتي، اسلام سرمايه داري، اسلام التقاط و در يک کلمه اسلام آمريکايي کردند.
8. در تاريخ نگاري انقلاب اسلامي نشان داده شود که چگونه در جمود حوزه هاي علميه آن زمان که هر حرکتي را متهم به حرکت مارکسيستي يا حرکت انگليسي مي کردند، تني چند از عالمان دين باور، دست در دست مردم کوچه و بازار، مردم فقير و زجر کشيده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و از آن پيروز بيرون آمدند.
9. در تاريخ نگاري انقلاب اسلامي به روشني ترسيم شود که در سال 41، سال شروع انقلاب اسلامي و مبارزه روحانيت اصيل در مرگ آباد تحجر و مقدس مآبي، چه ظلم ها بر عده اي روحاني پاکباخته رفت.
10. در تاريخ نگاري انقلاب اسلامي نشان داده شود که روحانيت اصيل چه ناله هاي دردمندانه اي کردند، چه خون دل ها خوردند و حتي متهم به جاسوسي و بي ديني شدند ولي با توکل بر خداي بزرگ از تهمت و ناسزا نهراسيدند و خود را به طوفان بلا زدند.
11. در تاريخ نگاري انقلاب اسلامي به روشني ترسيم شود که چگونه روحانيت اصيل در جنگ نابرابر ايمان و کفر، علم و خرافه، روشنفکري و تحجر گرايي، سرافراز ولي غرقه به خون ياران و رفيقان خويش پيروز شدند.
آنچه گفته شد منشور تاريخ نگاري انقلاب اسلامي است که امام خميني(ره) آرزو داشت قيام بزرگ ملت ايران و نهضت اصيل روحانيت بر اساس آن به نگارش درآيد. بنياد تاريخ پژوهي و دانشنامه انقلاب اسلامي از همه دلباختگان راه امام و آرمان هاي انقلاب اسلامي و کساني که به خميني کبير عشق مي ورزند و راه او و نظام جمهوري اسلامي و نظريه مترقي ولايت مطلقه فقيه را تنها راه سعادت، عزت، سربلندي، پيشرفت و تعالي ملت بزرگ ايران و جهان اسلام مي دانند انتظار دارد که در اين مسير پر تلاطم، که از طعنه دشمنان غدار انقلاب اسلامي و دوستان نادان در امان نخواهد بود، با بيداري و ديده باني مستمر اجازه ندهند اين انقلاب به دست نااهلان، منافقان، قدرت طلبان، منحرفان و فرصت طلبان افتد.

پي نوشت ها :
 

1-رک: اسناد انقلاب اسلامي، همان، ج2، ص102 و ج1، ص157، 152، 147.
 

منبع:کتاب 15 خرداد 24 - 25