شرط شهيد رضا مختاري براي ازدواج


 





 
هنگامي که ترکش به او اصابت مي‌کند دستش را روي سينه‌اش مي‌گذراد و سه بار مي گويد: «يا حسين» «يا حسين»، «يا حسين» و بعد به شهادت مي‌رسد پيکرش را كه آوردند دستش همچنان روي سينه‌اش قرار داشت.
براي رفتن به جبهه با برادرش محمدرضا بحث مي‌کرد. هر کدام مي‌خواست ديگري را قانع کند که بماند. مادر دخالت کرد و گفت: بحث نکنيد. هر دو برويد. بچه‌ها گفتند: نه! پدر تنها مي‌شود. بايد يکي از ما برود و يکي بماند. نهايتاً هم هر دو رفتند و به شهادت رسيدند.
هنگامي که براي خواستگاري به منزل دختر مورد نظر مي‌روند ضمن صحبت‌ها، مهمترين شرط رضا براي ازدواج، حضور در جبهه و رضايت همسر بابت اين حضور بوده است، رضا مي‌گويد الان جنگ مطرح است و پس از آن ممکن است به لبنان برويم.
به خواهرش ‌گفت همسرت را تشويق کن به جبهه برود. خواهرش جواب داد شوهر من تازه از جبهه آمده است! رضا ‌گفت به هر حال مانع رفتن او نشويد. او را تشويق کنيد مجدداً به زودي به جبهه بازگردد.
وارد هر مجلسي که مي‌شد آنقدر چهره و رفتارش مسرور و شاداب بود که هر کس غمي در دل داشت فراموش مي‌کرد. صفاي باطني عجيبي داشت. در کنار او احساس خستگي و دلتنگي معنا نداشت. خدا در وجود او اين جاذبه ها را قرار داده بود. اگر خودش هم غمي داشت،‌هيچگاه آثار آن در ظاهر او ديده نمي‌شد. وقتي به جمعي وارد مي‌شد که در اثر اتفاقي، همه ناراحت بودند، با بيان يک جمله و يک رفتار دلنشين، روحيه همه را عوض مي‌کرد.

شب شهادت امام حسن (ع) به مسجد رفته بود. بين دو نماز آقايي روضه امام حسن (ع) مي خواند، گريه‌اش نمي‌گيرد. نماز عشاء را فُراد مي‌خواند و به منزل مي‌آيد و مي‌گويد: من چقدر دچار قساوت قلب شده‌ام که با شنيدن روضه امام حسن (ع) گريه نکردم. آن شب ميهمان داشتند. به مهمانان مي‌گويد بهتر است به جاي صحبت‌هاي معمولي و يا بگو و بخند، امشب روضه بخوانيم. خودش روضه مي‌خواند و همه با هم گريه مي‌كنند. آن شب رضا از همه بيشتر گريه کرد.
مدت کوتاهي از ورودش در حوزه علميه مي‌گذشت. يک روز به منزل آمد و گفت: مادر اقوام را دعوت کن من مي‌خواهم برايشان صحبت کنم و روضه بخوانم.
مادر گفت: تو هنوز اول راه هستي. صبر کن قدري بگذرد( بعد منبر برو...) رضا گفت: نه، مادر! من بايد شروع کنم، بايد دلير و شجاع باشم و بايد يک مبلّغ براي اسلام باشم.
آن شب اقوام را دعوت شدند و بعد از شام، رضا برايشان در مورد غيبت و مذمّت اين رفتار نکوهيده صحبت کرد و در پايان روضه کوتاهي هم خواند.
در «عمليات کربلاي5» به او پيشنهاد مي‌دهند تک تيرانداز باشد ولي رضا مي‌گويد مي خواهم «آر.پي.جي زن» باشم و کمر دشمن را بشکنم. در حين شليک «آر.پي. جي»، به علت موج گرفتگي به موقع نتوانست نسبت به تغييرمکان اقدام کند و دشمن او را به رگبار بست.
دل نوشته اي از شهيد رضا مختاري:
هميشه من خطا کنم؛ همواره توعطا کني.
به اشک هر يتيم ما، به خون هر شهيد ما، به کربلاي جبهه‌ها، به خاک سرخ کشورم، به ناله نيمه شب پير جماران، رهبرم، جز به تو نبوده است اميد ما
رحيم من، غفور من، کريم من، اله من، به اين گناه، به اين خطا، تو را زنم صدا. خدا خدا خدا خدا.
کجا روم،‌ کجا روم ، اگر مرا رها کني
نه لايقم،‌ نه قابلم،‌ اگر مرا صدا کني
کلام شهيد:
امروز نمي‌توانيم بنشينيم و با حرف و شعار، صدام، اسرائيل و آمريکا را محکوم کنيم. امروز روز عمل است بايد در صحنه نبرد باشيم. يک وقت انسان با زبان به جنگ ظلم مي‌رود و يک وقت بايد اسلحه به دست گرفت و به جنگ ظالمين رفت. هر روز به مقتضاي شرايط بايد با سلاح مناسب به جنگ دشمنان دين و اسلام و نظام اسلامي رفت.
بايد با قلب؛ زبان و سلاح در راه خدا جهاد کنيم. ياران امام زمان (عج) از هموطنان ما هستند. کساني که بايد زمينه‌ساز حکومت امام زمان (عج) باشند در ايران هستند. بايد قلوب‌مان را خانه مهر و محبت به اهل بيت(ع) و دشمن کفر و شرک کنيم. بايد از خدا بخواهيم به خود واگذاشته نشويم. بايد از خدا بخواهيم عاقبت ما را ختم به خير کند.
قسمتي از وصيت نامه روحاني شهيد رضا مختاري:
بسم الله الرحمن الرحيم
ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون
خدا را شکر مي کنم که بار ديگر به بنده حقير خودش توفيق جنگيدن در راهش را عطا کرد. اي مهربان، من بنده گنهکاري براي تو بودم و هستم. من بنده نافرماني براي تو بودم. اي خداي مهربان که بارها به من کمک‌هاي بزرگي کردي. اي خداي مهربان،چقدر مرا که غوطه‌ور در گناه بودم کمک کردي. دستم را گرفتي اي خدا.
طلبه شهيد رضا مختاري در سال 1345 در روستاي «آب پنگوئيه» از توابع زرند استان كرمان متولد شد. در سال 1361 وارد حوزه علميه شد و با شروع جنگ تحميلي از طريق حوزه علميه قم به جبهه رفت و بعد از چند ابر حضور در جبهه در «عمليات کربلاي5» و منطقه شلمچه در اثر اصابت گلوله به ناحيه قلب به شهادت رسيد
منبع:ايسنا
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb