هم گرايي و واگرايي در انديشه ي سياسي اماميه و حنابله در بغداد دوره آل بويه (5)


 

نويسندگان: دکتر محمد رضا باراني /دکتر محمد علي چلونگر
استاديار جامعه ي المصطفي العالميه /استاديار دانشگاه اصفهان



 

5ــ2.تندروي رقيبان
 

گزينه ها و مسايل ذکر شده، عواملي بود که در درون حنابله وجود داشت و در موفقيت آنان اثر بخش گشته بود، اما اين گزينه و عامل، برخاسته از عملکرد رقيبان آنان است. رقيبان حنابله، شيعيان و به ويژه اماميه و معتزله بودند، گرچه در ميان اهل حديث نيز رقابتي وجود داشت، اما رقابت اماميه و معتزله با حنبليان بسيارشديد و برجسته بود؛ از اين رو بايد دانست که برخي تندروي هاي معتزله و اماميه در حذف حنابله و يا انجام برخي مراسم که با اساس مکتب آنان در تقابل بود، سبب برتري حنبليان شد.
از سوي ديگر، برخي مخالفان و گروه هاي ديگر اهل بيت حديث، مانند اشاعره با حنابله همراهي کردند؛ در نتيجه رقابت از دو فرقه با هم فراتر رفت و رقابت چند گروه با اماميه و معتزله به وجود آمد؛ مثلاً بين اشعري و ياران او با حنابله دوستي بسياري وجود داشت؛ به ويژه بين ابوبکر بن باقلاني و ابوالفضل بن تميمي رابطه ي دوستي و صميميت زيادي وجود داشت(دمشقي زرعي، 1404ق، ج1، ص181).

6ــ2.همراهي رقيبان با انديشه هاي غير مسلمانان
 

موج جديد افکار و انديشه ها در ميان مسلمانان سبب بروز اين مسئله شده بود که انديشه هايي از ديگر اديان و يپروان آنان در قلمرو اسلامي و در ميان مسلمانان و به ويژه عالمان و انديشمندانشان نفوذ کرده، سبب تحريف دين و ارزش هاي ديني خواهد شد؛ بنابراين بايد در برابر آنان مقاومت و مخالفت نشان داد. اين مسئله با پديده ي عقلگرايي برخي رقيبان حنابله، مانند اماميه و معتزله ظهور و بروز بيشتري يافت و نزد مخالفان اماميه نشانگر همراهي و هم انديشي اينان با غير مسلمانان
بود؛ گر چه در واقع چنين نبود و تنها براي استفاده از روش نو و جديد در برابر پرسش هاي روز به اين مسايل روي آورده بودند، اما در هر صورت اينگونه رويکردها براي مردم عوام مسلمان، پذيرفتني نبود و حتي سبب بروز حساسيت هايي از سوي برخي شد و در نتيجه، علماي سنتي و مردم عوام به رقيبان گروه هاي تأثير پذيرفته روي آوردند؛ زيرا احتمال اشتباه و خود باختگي را در آنان بيشتر مي ديدند؛ مثلاً دوستي، هم گرايي و همنشيني يهود با اماميه و حتي حمايت يهود از شيعيان امامي در برابر حنابله در زمان بروز فتنه، سبب ايجاد ترديد جدي شد (ابن اثير، 1415ق، ج9، ص 418/ابن جوزي، 1385ق، ج15،ص302)؛ زيرا اين پرسش خودنمايي کرد که يهوديان غير مسلمان بر اساس چه هدف و انگيزه اي از شيعيان امامي پشتيباني مي کنند؟ طبيعتاً از روي تعصب و شناخت نسبت به اسلام و فرقه ي مورد نظر نبوده، بلکه براي مخالفت با فرقه ي مقابل بوده است؛ بنابراين همکاري و همراهي برخي فرقه هاي اسلامي با غير مسلمانان، از عوامل مهم و اثر بخش در اين زمينه بوده است.
بايد در نظر داشت: احتمال دخالت يهود در جنگ و درگيري ميان حنابله و اماميه وجود دارد؛ زيرا با وجود اختلافات زيربنايي و اساسي ميان آنان و تندروي برخي از آنان، تمايل به همزيستي و هم گرايي عده اي نيز آشکار است. بر اساس گزارش يکي از يهوديان در قرن ششم هجري، به نام بنيامين تطيلي تعداد شيعيان در بغداد بسيار زياد بوده و در گزارش او چهل هزار يهودي، 28 کنيسه و ده مرکز تعليمي از يهود در اين شهر بوده است و يهوديان در تجارت و بازرگاني بغداد نقش کليدي داشته اند(کرمر، 1375، ص124ــ 125)؛ از سوي ديگر، يهوديان در جوار شيعيان و محله هاي آنان مي زيستند و گاهي اوقات يهود با مردم کرخ همدست مي گرديدند و بر ضد حنابله اقدام
مي کردند(ابن کثير، 1408ق، ص31/ابن اثير، 1415 ق، ج 8، ص200)؛ اما در سال 437ق اين اتحاد تغيير کرد و شيعيان و حنابله با يکديگر همدست شدند و به يهوديان حمله کردند و خانه هاي يهوديان را تخريب کرده، کنيسه هايشان را در آتش سوزاندند(ابن اثير، همان، ص54). احتمالاً اين اتحاد و هم گرايي بعد از آن رخ داده است که متوجه تحريک يهود براي ايجاد آشوب بين آنان شده بودند.

7ــ2.پيروان بسيار
 

يکي از مسايل مهم در اقتدار هر گروه و فرقه اي، تعداد جمعيت و پيروان آنها مي باشد. در بغداد که مرکز خلافت شمرده مي شد، فرقه ها و گروه هاي مختلفي حضور داشتند و رقابت بسيار تنگاتنگي ميان آنان برقرار بود؛ از اين رو، تعداد عالمان و پيروان براي هر کدام از آنان بسيار حياتي و کليدي بود، با توجه به فعاليت هاي گزارش شده به نظر مي رسد عالمان حنبلي بسياري در بغداد حضور داشتند و همچنين با توجه به طرفداري هاي فراوان مردمي، جمعيت حنابله نسبت به فرقه هاي ديگر بيشتر بوده است؛ بنابراين يکي از عوامل تأثير گذار در موفقيت حنبليان همين مسئله بوده است.

8 ــ2.همراهي خلافت عباسي
 

خلافت در دوره دوم خويش، چنان ضعيف و درمانده شده بود که اقوام ترک بر بسياري از امور مسلط شدند؛ حتي خليفه اي مي کشتند و خليفه ي ديگري نصب مي کردند؛ در حقيقت بسياري از امور سياسي، مذهبي و نظامي را با نظر خود رهبري مي کردند. اين وضعيت در قرن چهام هجري تغيير يافت و امور مرکز
خلافت به دست آل بويه افتاد؛ به گونه اي که اهل سنت در تنگناي زيادي قرار گرفتند و عالمان آنان مردم را به توبه به درگاه خداوند دعوت مي کردند تا خداي متعال شيعه را بر کنار کند.
خليفه عباسي، المستکفي(334ق)در آغاز ورود آل بويه به بغداد، چنان ضعيف بود که بويه اي ها در اولين روزهاي حضور، او را عزل نمودند و مطيع را به عنوان خليفه انتخاب کردند. او خليفه ي پسين(طائع 381ق )در مدت حدود پنجاه سال خلافت، کاملاً زير نظر آل بويه بودند و استقلالي نداشتند؛ گرچه طائع با شيعيان مخالفت نيز مي کرد، اما از دوره خليفه ي بعد، القادر خلافت عباسي قدرت روز افزوني يافت و با رعايت حرمت سلطان آل بويه، به صورت مستقل در امور دخالت مي کرد. اعلاميه القادر در سال 408ق درباره عقلگرايان و رافضه، نمونه بارز آن است (ابن اثير، 1415ق، ج8، ص121/ابن جوزي، 1385ق، ج9، 155)؛ ضمن آنکه او در مواردي نيز حکم جهاد بر ضد رافضه را صادر کرد.
به نظر مي رسد با توجه به فرايند جريان هاي سياسي، اجتماعي و مذهبي در بغداد، خلافت با تدبير و کمک برخي توانست بر اوضاع مسلط شده، امور را از دست آل بويه خارج سازد.
از سوي ديگر، جايگاه مقام خليفه نزد مسلمانان به گونه اي بود که حتي در شرايط بسيار بحراني، خلافت جايگاه ديني و معنوي خويش را داشت و خليفه با اين موقعيت معمولاً از اهل حديث و حنابله پشتيباني مي کرد؛ بنابراين با توجه به جايگاه خلافت و خليفه، حمايت او از اهل سنت و حنابله تأثير قابل توجهي در تقويت وبرتري آنان داشته است.

9ــ2.عربگرايي حنابله
 

يکي از مسايل مهم و مورد توجه اينکه، آل بويه و فرقه هاي همسوي آنان، گرايش غير عربي داشتند؛ مثلاً داشتن لقب شاهنشاه براي برخي اميران و سلاطين آل بويه، شاهدي بر اين مسئله است(ابن جوزي، همان، ج14، ص291). نکته ديگر اينکه: آل بويه ايراني و اهل ديلم بودند و برخي مراسم ياستاني ايرانيان را زنده نمودند. اين مسايل در رويکرد غير عربي آل بويه و گروه هاي همسو نقش داشت و برخي عالمان اهل سنت با لقب شاهنشاه مخالفت کردند؛ در حالي که حنابله و گروه هاي ديگر اهل سنت به عربي بودن گرايش داشتند و بر آن تأکيد مي کردند؛ در نتيجه مي توان گفت: يکي از موضوعات اثر بخش در موفقيت حنابله، گرايش عربي آنان بوده، به ويژه که زبان عربي زبان دين بوده است.
منبع: نشريه شيعه شناسي، شماره 26.