جهان گرايي و جهان شمولي در انديشه امام خميني (ره)


 

نويسنده: مير سهيل




 

مفهوم جهان گرايي
 

جهان گرايي را اين گونه مي توان تعريف کرد: جهان را به صورت يک روستاي جهاني در آوردن؛ اين عصر را عصر نزديک کردن جهان به هم ديگر قرار دادن. اين اصطلاح جهان گرايي، در مقابل اصطلاح محلي است. به گونه اي که ما با تمامي جهان رابطه داشته باشيم، نه با بعضي از اجزا يا بعضي از کشورهاي آن. اين امر، سبب ايجاد تهديدي براي حفظ ويژگي هاي کشورها و همچنين حفظ اختيارات آنان در ازاي تأثيرات خارجي خواهد بود.

تعريف کميسيون اروپايي از جهان گرايي
 

به واسطه جهان گرايي بازار و مراکز توليد در کشورهاي مختلف به شکل زيادي به هم ديگر مربوط مي شوند و اين امر، به علت فعاليت تجاري و خدمات و جذب سرمايه هاي مالي و فناوري است.
اما تعريف ديگري از جهان گرايي چنين است: «نظام جهاني امروز بر اساس عقل الکتروني و جهش اطلاعاتي است که در نتيجه آن نظام هاي حکومتي و تمدن و آرمان و مرزهاي جغرافيايي و سياسي کنوني جهان، ديگر داراي اهميت سابق خود نيستند».
پس از بيان تعريف هاي مختلف جهان گرايي ملاحظه مي کنيم که هر تعريفي، از ديدگاه مختلفي به آن مي نگرد: ولي جنبه مشترک آن بدين نحو است:
1. ناديده گرفتن انديشه ها، خبرويت ها و نظام هاي مختلف و توليدات و مشکلات محلي و انتقال آسان بين مرزهاي سياسي و جغرافيايي جهان.
2. ازدياد ارتباطات جهاني و پيش رفت وسايل آن.
پروفسور «جان بودريار» فرانسوي اعتقاد دارد که جهان گرايي با جهان فرق مي کند؛ چرا که به نظر وي: « جهان گرايي، مخصوص بازار، سياحت و فناوري وارتباطات است، در حالي که جهاني، به حقوق بشر، آزادي، فرهنگ و دموکراسي توجه مي کند: ولي احياناً عمداً اين دو اصطلاح را با هم مي آميزند».
هيچ تحليلگري جهان گرايي را به دور از جنبه اقتصادي آن نمي بيند: چرا که مبناي آن، «سرمايه مالي » است. به نظر من تقسيم بندي جهان گرايي به اقسام مختلف، درست نيست: چرا که مبناي آن، جنبه اقتصادي است و انواع مختلف آن، بنا بر اين جنبه است.
شاهد مدعاي من نيز گفته «جوناثان فريدمن» است که مي گويد: «آنچه باعث حرکت به سوي جهان گرايي است، قوانين و مباني سرمايه داري است نه فناوري (تکنولوژي)».
ليکن جهان گرايي به منظور کنوني آن، يک نوع طرز تفکر، سياست، فرهنگ، دين و اقتصاد است که به جماعت يا به جامعه معيني برمي گردد و اين مجموعه سعي دارند آن را به جهان با زور القا کنند تا اهداف خود را محقق کنند.
مبناي نظام جهان گرايي، براساس چشم پوشي از ويژگي هاي محلي و ميراث فرهنگي کشورهايي است که بدان تهاجم مي کنند.
در نهايت، جهان گرايي، چيزي جز تثبيت اقتدار کشورهاي پيش رفته بر کشورهاي جهان سوم نيست، يا مي توان گفت که سيطره شرکت هاي بزرگ چند مليتي بر اقتصاد محلي هر کشور. لذا مفهوم جهان گرايي، بر اساس چشم پوشي از ويژگي هاي محلي و ميراث فرهنگي کشورهايي است که بدان تهاجم مي کنند.
در نهايت، جهان گرايي، چيزي جز تثبيت اقتدار کشورهاي پيش رفته بر کشورهاي جهان سوم نيست، يا مي توان گفت که سيطره شرکت هاي بزرگ چند مليتي بر اقتصاد محلي هر کشور. لذا مفهوم جهان گرايي بدين صورت، هدف سيطره بر امکانات هر کشوري است به واسطه رشد دادن به آن: ليکن به شرطي که به مصلحت کشورهاي پيش رفته باشد.
اين امر شايد سبب رشد کمي در کشورهاي جهان سوم باشد؛ ولي هدف اصلي آن، ازدياد سرمايه مالي اي است که به دست کشورهاي پيش رفته است. اين امر، چيره شدن نگاه غرب به اقتصاد و فرهنگ تمامي کشورهاي جهان است.
دکتر سليم العوا، جهان گرايي را بدين صورت معرفي مي کند: «جهان گرايي، عبارت است از: چيره شدن يک گروه بر تمامي جهان. آن گروه نيز آمريکا است».
لذا جهان گرايي کنوني، به مردمان کشورها تحميل مي شود و هويت قومي و ويژگي هاي فرهنگي آنان را ناديده مي گيرد و بر عکس آن عمل مي کند. در زمان ما اين عمل از طرف امريکا بر جهان تحميل مي شود و فقط شايد بعضي از کشورهاي قدرتمند غربي مانند آلمان و فرانسه مستثنا باشند.
تاريخ شکل گيري جهان گرايي، از نيمه دهه هشتاد قرن بيستم بود و هدف آن نيز تسلط مستکبران بر مستضعفان بوده است.
اين جهان گرايي، شکل تازه اي از استعمار، با مفهوم اقتصاد جهاني آن است. کما اين که نمايي از نظام سرمايه داري جهاني است که هدفش تأمين مصالح قدرت هاي سرمايه داري و مؤسسات بزرگ فراملي است. در رأس اين نظام، امريکا و شرکت هاي آن است، که همواره ادعاي ياري رساندن به دموکراسي در جهان را دارند.
بدين ترتيب، جهان گرايي، نوعي تحميل سياسي، اقتصادي و اجتماعي از طرف امريکا بر جهان خصوصاً کشورهاي شرق جهان سوم و جهان اسلام است و اين يعني: «امريکايي کردن جهان ».
اين، يک نوع اصطلاح استعماري جديد است که هر کشوري که بخواهد سرکشي کند بايد تحريم شود و هميشه بايد مرد کابوي امريکايي، شلاق به دست، آنان را تحت تحريم يا تهديد نظامي يا اشغال قرار دهد. اين امر در عراق و افغانستان به روشني ديده مي شود. کما اين که امريکا سعي دارد نظام حکومتي سودان و ايران را متزلزل کند.
امريکا با سوء استفاده از نظام جهاني گرايي، سعي دارد سياست هاي اقتصادي اغلب مؤسسات بين المللي را - که در رأس آن «سازمان بين الملل » است. تحت سيطره ي خود در آورد. اين امر، بر «صندوق بانک جهاني» نيز صادق است. کما اين که سعي دارد فرهنگ خاص به خود را که بر فلسفه مادي گرايي و منفعت و بي بند و باري استوار است، به کشورهاي مختلف جهان تحميل کند تا مباني جامعه و عادات و رسوم آنان را تخريب کند امريکا، سازمان ملل را جهت موافقت بر اعمالش به کار مي گيرد و مردم جهان را تهديد يا با وعده کمک و ياري ساکت مي کند.
اصطلاح جهان گرايي، از همان وقتي که به وجود آمد، مورد سوء استفاده قرار گرفت و با زور و قدرت مستکبران تحميل شد تا ثروت هاي مادي و معنوي جهان را مورد تهاجم و چپاول قرار دهند و مصلحت اين مجموعه چپاولگر را تأمين کنند.

جهان شمولي اسلامي
 

در برابر اين اصطلاح جهان گرايي سلطه گر، اصطلاح «جهان شمولي اسلامي» مطرح است.
هدف از جهان شمولي اسلام، استفاده از قدرت اين دين، جهت بر آورده کردن نيازهاي بشر و رهبري جامعه بدون اين که رنگ يا جنس يا قوميت شخص در آن مؤثر باشد؛ چرا که تنها اسلام است که مي تواند تمدن بشري را با دو جنبه مادي و فرهنگي آن، رهبري کند.
جهان شمولي اسلام، بر اساس کرامت انساني استوار است. خداوند متعال فرمود: «ولقد کرمنا بني آدم» (1) لذا تمامي آنچه راکه در جهان است را تحت اختيار بشر نهاد آنان همه در تکليف و واجبات، مسؤولند و همگي، بندگان خداوند به شمار مي روند و از لحاظ نسب نيز همگان به حضرت آدم بر مي گردند. اين امر، اين گونه در قرآن آمده: «يا ايها الناس انا خلقناکم من ذکر واثني و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم».(2)
بنابراين جهان گرايي اسلام، خطاب به تمامي بشر است:
به آيات و احاديث وارده در اين زمينه بنگريد.
«قل يا ايها الناس اني رسول الله اليکم جميعا».(3)
«و ما ارسلناک الا رحمة للعالمين».(4)
«و ما ارسلناک الا کافه للناس بشيرا و نذيرا و لکن اکثر الناس لا يعلمون».(5)
«اني رسول الله اليکم خاصه و الي الناس کافه».(6)
«ارسلت الي الخلق کافه و ختم بي النبيون.»(7)
اين جهان گرايي، بر مباني مصلحت بشري استوار است که مهم ترين اين مباني، عبارت اند از:
1. اسلام دين فطرت است: « فاقهم وجهک للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلک الدين القيم و لکن اکثر الناس لايعلمون.»(8)
2. استوار بودن دين بر مبناي عقلي. ملاحظه مي کنيم که خداوند همواره در قرآن لفظ «يعقولن، بتفکرون، يتدبرون، يعلمون، يتذکرون» به کار مي برد(بيش از 600 بار)
3. در جنبه شريعت. قاعده اين است که: « انما شرعت الاحکام لتحقق مصالح العباد»؛ احکام شرعي، به خاطر محقق شدن مصالح مردم است. از جمله اين احکام، امانت، راستگويي، عدالت، علم و اصلاح زندگي بشر با توجه به اين آيه است: «و اذا حکمتم بين الناس ان تحکموا بالعدل ان الله نعما يعظکم به ان الله کان سميعاً بصيراً».(9)
4. دعوت بشر به آشنايي با هم: «يا ايها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثي و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم ان الله عليم خبير».(10)
5. گفتگو با ديگري: «قل يا اهل الکتاب تعالوا الي کلمه سواء بيننا و بينکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شيئا و لا يتخذ بعضنا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون».(11)
6. دعوت به حکمت و موعظه: « لا اکراه في دين قد تبين الرشد من الغي».(12)
اسلام، با تحميل و زور نيست؛ چرا که هدف، تأمين مصلحت مرد است نه چيرگي و تسلط بر آنان: « فذکر انما انت مذکر لست عليهم بمصيطر».(13)
اسلام، ويژگي هاي خاص هر جامعه را لغو نکرد، بلکه آنها را وسيله اي جهت ارتقاي انسانيت مي داند: «لافضل لعربي علي عجمي و لا لعجمي علي عربي... علي الا بالتقوي»؛ (14) «والناس سواسيه کأسنان المشط».(15)
جهان گرايي اسلام، موجب پيش رفت تمدن و تأمين طرح هاي اقتصادي سياسي فرهنگي در جامعه است و منفعت آن فقط مخصوص يک ملت نمي باشد بلکه به تمامي ملت ها و حتي به نسل هاي آينده نيز مي رسد.
اين جهان شمولي قادر به نجات جامعه از تسلط مادي گرايي اي است که بر جهان شرق و غرب، سيطره افکنده است و پرچمدار اين امر، امام خميني (ره) بود که سعي نمود بر اساس اسلام محمدي اصيل برگرفته از دين الهي، آن را استوار سازد.
وي معتقد بود که پيش رفت مادي در شرق و غرب جهان، به تنهايي قادر به تحقق سعادت بشريت نيست؛ بلکه بايد در کنار آن، فضايل و تکامل روحي و ايماني باشد اين امر، به ايمان نياز دارد، لذا به جهانيان گفت: « فقط ما عقايد و اخلاق و قوانين را با هم داريم.»
بنابراين ايشان وظيفه مسلمانان را تثبيت جهان شمولي اسلام دانست. لذا وي مسلمانان را به گفت وگو با هم دعوت نمود تا يک خطاب اسلامي واحدي داشته باشند. اين خطاب، برگرفته از قرآن و احاديث ديني است، همانند آيه کريمه «انما المؤمنون اخوه» (16) و قول رسول خدا: «المومن للمؤمن کالبنيان يشد بعضه بعضاً».(17)
امام خميني(ره) معتقدند که «برادري اسلامي، منشأ تمامي نيکي هاست و من چندين بار گفتم که قوميت و نژاد و زبان در اسلام مانع نيست؛ بلکه تمامي مسلمانان چه شيعه و چه سني با هم برادرند و از حقوق مساوي برخوردارند.» (18)
ايشان در مورد رابطه بين مسلمانان با ديگران مي گويد که اين رابطه بايد بر اساس احترام متقابل، طبق فرمايش خداوند در قرآن باشد: « و تعاونوا علي البر والتقوي و لاتعاونوا علي الاثم و العدوان» (19) لذا اين رابطه بايد بر اساس تحقيق منفعت و مصلحت همگان باشد، نه تسلط مجموعه اي بر ديگران.
امام معتقدند که: «جهان اسلام به عقيده اي ايمان دارد که در دو کلمه خلاصه مي شود: «لا تظلمون ولا تظلمون» و ما سعي داريد که زير سايه اسلام، اين دو کلمه را تطبيق دهيم، به گونه اي که نه ظالم باشيم و نه بر ما ظلم شود.(20)
ايشان همچنين بر اين عقيده اند که: مردم ما به حق و عدالت پايبندند و مقابل ظالمان مي ايستد بنابراين، اسلام همواره سعي دارد ظلم و ستم را از جامعه بردارد.
اين ديدگاه جهاني در انديشه امام خميني (ره) را مي توان در بعضي از برنامه هاي ايشان به بعضي از رهبران کشورهاي غرب مشاهده کرد؛ چرا که در اين نامه ها، اهتمام ايشان به رهايي مردم آنان را از نظام هاي حاکم غلط است.
در نامه اي امام خميني (ره) به گورباچف مي گويند: «مشکل اصلي کشور شما، مسأله مالکيت و اقتصاد و آزادي نيست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعي به خداوند است. همان مشکلي که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشيده و يا خواهد کشيد.»(21)
در واقع ديديم که در غرب، نظام اقتصادي به مشکل برخورد. سپس ايشان گورباچف را به استفاده از جهان شمولي اسلام دعوت مي کند و مي گويد: «آقاي گورباچف از شما مي خواهم درباره اسلام به صورت جدي تحقيق و تفحص کنيد. و اين نه به خاطر نياز اسلام و مسلمين به شما، که به جهت ارزش هاي والا و جهان شمول اسلام است که مي تواند وسيله راحتي و نجات همه ملت ها باشد و گره مشکلات اساسي بشريت را باز نمايد».(22)
اين، ديدگاه عميق امام، در مقدمه قانون اساسي جمهوري اسلامي است که انقلاب به معناي يک حرکتي است که هدف از آن، کمک به تمامي مستضعفان و رويارويي با مستکبران جهان است. در قانون اساسي ايران، همواره سعي شده که به مردم مستعضف و محروم جهان ياري شود. لذا جهان شمولي اسلام هميشه براي سعادت تمام بشر است و مي کوشد ظلم بر آنان را رفع کند.
بنابراين مستضعفان فقط مسلمانان نيستند؛ بلکه شايد از هر دين و قوميتي باشند. خداوند متعال در قرآن کريم مي فرمايد: «و ما لکم لا تقاتلون في سبيل الله والمستضعفين من الرجال و النساء و الولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القريه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک وليا و اجعل لنا من لدنک وليا و اجعل لنا من لدنک نصيراً».(23)
آنها يک مجموعه کمي هستند که با در دست گرفتن امکانات اقتصادي مردم و سوء استفاده از آن، مردم مستضعف را مورد ستم و ظلم قرار داده اند و اين سبب مي شود که مردم نتوانند اوضاع اقتصادي و زندگاني خود را بهبود بخشند. اينها صاحبان ظالم شرکت ها و کارخانه هاي اسلحه سازي و بانک داران بزرگي هستند که همواره براي حاکمانشان طرح هايي مي دهند که بالاخره به نفع و سود آنان باشد.
جهان گرايي، چه کمکي مي تواند به محرومان بکند، در حالي که مستکبران، تمامي امکانات اقتصادي آنان را در اختيار دارند؟
جهان شمولي اسلام مي خواهد اولاً انسان را آزاد کند، چه مسلمان باشد، چه غير مسلمان؛ چرا که همه مردم، در حقوق مساوي اند. ثانياً مي خواهد دين الهي را به آنان معرفي کند تا سعادت دنيا و آخرت خود را کسب کنند.
اين است انديشه جهان شمولي اسلام! اين امر در وصيت امام خميني (ره) به روشني نمايان است: « من به مردمان شريف و مظلوم و مردم ايران عزيز وصيت مي کنم که با قدرت در اين راه الهي مستقيمي که خداوند بر بشر نهاده، مقاومت کنند. نکته اي را بايد تذکر دهم که وصيت سياسي - الهي من، فقط بخصوص مردم معظم ايران نيست؛ بلکه وصيت من به تمامي مردمان مسلمان و مردم مظلوم در تمامي جهان است بدون درنظر گرفتن قوميت يا مذهب آنان. شما اي مستضعفان جهان و اي کشورهاي اسلامي و اي مسلمانان جهان! به پا خيزيد و حقتان را با تمام قدرت بگيريد.» (24)
امام خميني (ره) فقط يک مرد انقلابي ديني يا ايراني نبود؛ بلکه يک مصلح اسلامي تجديدگرا بود. وي به اين دين الهي، صفت «رحمه للعالمين» را برگرداند و پس از پيروزي انقلاب اسلامي، جهان شمولي اسلام را بيان کرد و کوشيد که جمهوري اسلامي با تمامي قواي خود، هويت اسلامي مسلمانان جهان را احيا کند.» نيز معتقد بود که: «ما بايد با تمام توان خود، رابطه با مردم جهان داشته باشيم و مشکلات مسلمانان را دنبال کنيم و مجاهدين و فقرا را کمک نماييم.»
امام خميني (ره) ملاحظه مي کرد که امريکا و صهيونيسم با جنگ وحشيانه خود مي خواهند جهان را خراب کنند و امکانات آن را در دست بگيرند. آنان هيچ توجهي به کرامت انسان نمي کنند و قوانين سازمان ملل را زير پاي خود قرار مي دهند. لذا بشريت بايد با هم، هم دست شوند تا جهان را به تمامي انسان ها برگردانند.
مردم آسيا، جنگ ويتنام را فراموش نمي کنند. همچنين ژاپني ها نيز هيروشيما و ناکازاکي را؛ همان طور که بوسني ها نيز کشتار صرب ها را فراموش نخواهند کرد. در اين نزديکي ها نيز امريکا جنگ هايي با دروغ و تحميل به راه انداخت و افغانستان و عراق را در دست گرفت و در جنگ با لبنان و فلسطين، کمک فراواني به اسرائيل کرد. ما مي بينيم که امريکا سعي دارد در پاکستان و يمن نيز جنگ به پا کند و همواره مي کوشد از کشورهاي جهان، سوء استفاده کند.
امريکا حتي فضا را با گازهاي سمي آلوده مي کند و فضاي سبز را نابود مي کند. بعد از وقوع زلزله در هاييتي، سعي کرد هاييتي را اشغال کند و با ارسال گروه هاي پزشکي اسرائيلي، کودکان هاييتي را ربود و آنان را براي تجارت اعضاي بدن، مورد سوء استفاده قرار داد. امريکا قادر به ساکت نمودن تبليغات است و هرکس را که قصد دارد جرايمشان را فاش کند، مورد فشار قرار مي دهد و علي رغم اينکه قانون حقوق بشر در ماده 19 خود مي گويد: « هر شخصي، حق آزادي رأي و بيان دارد.» لکن مستکبران اصلاً به حقوق بشر اهميت نمي دهند!
اين است جهان گرايي سلطه گرا که بر جهان قرن بيست و يکم حکومت مي کند و هيچ راه نجاتي براي مردم جهان نيست، مگر با اتخاذ نداي حکمت به عقلاي حکام کشورها تا با هم همکاري نمايند و جهان را بر اساس جهان شمولي اسلام به پيش ببرند؟

پي نوشت ها :
 

1. سوره نساء، آيه 7.
2. سوره اعراف، آيه 158.
3. سوره حجرات، آيه 13.
4. سوره انبياء، آيه 107.
5. سوره سبأ، آيه 28.
6. صحيح البخاري، ش 4770.
7. صحيح مسلم، ج 2، ص 64.
8. سوره روم، آيه 30.
9. سوره نساء، آيه 58.
10. سوره حجرات، آيه 13.
11. سوره آل عمران، آيه 64.
12. سوره بقره، آيه 256.
13. سوره غاشيه، آيه 21.
14. مسند ابن حنبل، ج 5، ص 411.
15. الغدير، ج 7، ص 133.
16. سوره حجرات، آيه.
17. کنزالعمال، ج 1، ص 141.
18. ر. ک: صحيفه امام، ج 9، ص 351.
19. سوره مائده، آيه 2.
20. ر. ک: صحيفه امام، ج 12، ص 427.
21. نامه تاريخي امام خميني به گورباچف (صدر هيئت رئيسه شوروي سابق)، يازدهم دي 67.
22.همان.
23. سوره نساء، آيه 75.
24. ر. ک: وصيت نامه امام.
 

منبع: نشريه پاسدار اسلام، شماره 341.