مقدمه:
 

سالهاست که کشتى انقلاب در طوفان سهمگین و دریای متلاطم حوادث و اتفاقات جهانى، حرکت خود را در صراط حق ادامه مى دهد ودر تقابل با فرهنگهای بیگانه و اندیشه های داعیه دار سعادت بشری به نفى دیدگاههای سوسیالیستى و لیبرالیستى پرداخته است. اکنون ایران بیش از هر زمان دیگری از آغاز انقلاب تاکنون و به خصوص پس از فروپاشى شوروی به عنوان علمدار تفکر و بیداری اسلامى مورد توجه و دشمنى غرب قرارگرفته و غرب با تمام توان خود در صدد نابودی این مرکز اقتدار و آرمانخواهى است.
در این نوشتار به طرح و بیان دیدگاههای چشم بیدار انقلاب، مقام معظم رهبری مى پردازیم تا در پرتو آن به سبب داشتن چنین رهبری شایسته بر خود ببالیم و خداوند را شاکر و سپاسگزار باشیم.

الگویی ماندگار برای جوانان
 

1)اسلام درباره جوانان نظرش دقیقا منطبق بر همان چیزی است که امروز پیشنهاد و نیاز ما از نسل جوان است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) درباره ی جوانان توصیه کرده است. با جوانان انس گرفته است. از نیروی جوانان برای کارهای بزرگ استفاده کرده است. امسال سال امیرالمؤمنین (علیه السلام)معین شده است. شما امیرالمؤمنین را فقط به عنوان یک چهره ی دوران40 ساله و 50 ساله و 60 ساله نبینید. درخشش امیرالمؤمنین در دوران جوانى، همان الگوی ماندگاری است که همه ی جوانان مى توانند آن را سرمشق خودشان قرار دهند. در دوره جوانى در مکه، یک عنصر فداکار یک عنصر باهوش، یک جوان فعال یک جوان پیشرو و پیشگام بود. در همه ی میدان ها مانع های بزرگى را از سر راه پیامبر برطرف می کرد در میدان های خطر، سینه سپر می کرد و سخت ترین کارها را برعهده مى گرفت. با فداکاری خود امکان هجرت پیامبر را به مدینه فراهم کرد و بعد در دوران مدینه، فرمانده سپاه، فرمانده دسته هاى فعال، عالم، هوشمند، جوانمرد و بخشنده بود. در میدان جنگ سرباز شجاع و فرمانده پیشرو بود. در عرصه ی حکومت یک فردکارآمد بود. در زمینه مسایل اجتماعى هم یک جوان پیشرفته به تمام معنا بود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نه فقط مثل على (علیه السلام) بلکه در دوران 10 سال و چند ماه حکومت خود، از عنصر جوان و نیروی جوان حداکثر استفاده را کرده است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در یکى از حساس ترین لحظات عمر خود مسؤولیت بزرگى را به یک جوان 18 ساله داد. در جنگها خود پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) فرماندهى را عهده دار مى شد. اما آن وقتى که پیامبر در آخرین هفته های زندگى خود احساس کرد که از این عالم خواهد رفت و لشکرکشى به سرزمین امپراطوری روم به وسیله ی خود او امکان ندارد، چون کار بسیار بزرگ و دشواری بود. لازم بود نیرویى برای این کار برگزیده شود که هیچ مانعى نتواند جلوی آن را بگیرد. لذا این مسؤولیت را به یک جوان 18 ساله داد. پیامبر مى توانست یک نفر از اصحاب50 ساله، 60 ساله و دارای سابقه ی جنگ و جبهه را بگذارد اما یک جوان 18 ساله را گذاشت و او «اسامه بن زید» بود. پیامبر از ایمان و سابقه ی فرزند شهید بودن آن استفاده کرد. آن نقطه ای که اسامه را فرستاد، همان نقطه ای بود که پدر اسامه بن زید یعنى زید بن حارثه در دو سال قبل از آن در آن نقطه به شهادت رسیده بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرماندهى این سپاه بزرگ و گران را به، این جوان 18 ساله داد که همه اصحاب بزرگ و پیرمرد و سرداران سابقه دار در آن سپاه عضو بودند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او گفت تا آن محلی که پدرت در آنجا شهید شد، مى روی یعنى در «موته» که محلى در امپراطوری روم آن روز و در کشور شام امروز بود. آنجا را اردوگاه می کنى و بعد دستورات جنگى را به او داد. از نظر پیامبر، نیروی جوان آنقدر حایز اهمیت است. ما امروز درکشورمان اسامه بن زیدهای زیادی داریم. جوانان زیادی داریم، دختران و پسران عظیم و جمعیت انبوهى از این مجموعه ها داریم که حاضرند در همه میدانهای فعال در میدان درس، در میدان سیاست، در میدان فعالیت های اجتماعى، در میدان مشارکت های گوناگون برای فقرزدایى برای سازندگى و در هر صحنه و عرصه ای که برای آنها برنامه ریزی بشود و امکان داده بشود، شرکت کنند. این موقعیت بسیار مهمى برای این کشور است. این نسل شبیه همان نسلى است که توانست یکى از بزرگترین تجربه های این کشور یعنى تجربه جنگ تحمیلى را با قدرت و با موفقیت به پایان ببرد. بد نیست شما برادران و خواهران عزیز بدانید آن روزی که سپاه پاسداران انقلاب اسلامى تشکیل شد، بیشتر آن کسانى که در این سپاه عضویت داشتند جوانان و نوجوانان بودند. همین کسانى که امروز سرداران این سپاه محسوب مى شوند و درجات بالا را دارند، آن روز یا دانشجو بودند یا تازه فارغ التحصیل شده بودند، یا حتى قدم به دانشگاه هم نگذاشته بودند. فرمانده سپاه که سالهای متمادى میدانهای جنگ را اداره می کرد، آن روزی که امام او را به فرماندهى منصوب کردند، سن او حدود بیست و شش سال بود. انقلاب از این تجربه یک بار دیگر استفاده کرده و توانسته نقش عظیم و سازنده جوانان را اثبات کند. این آن بخشى بود که مایل بودم بزرگترها و مسؤولان به آن توجه کنند. یعنى از منظر جوان به مسئله ی جوانى نگاه کردن؛ آرزوها، توقعات و احساسات جوانان را دیدن، وظایف خود را در قبال آن توقعات و خواسته های به حق فهمیدن، همه دستگاههای مسؤول، چه دولتى و غیردولتى، چه صدا و سیما، چه وزارتخانه های مربوط به جوانان، آموزش و پرورش و دانشگاهها، چه بخشهای مربوط به ورزش، چه بخش های ویژه جوانان، چه بسیج، چه روحانیت، چه ارگانهای ترویج و تبلیغ دین، باید احساس کنند که در مقابل این نسل، در مقابل این جمعیت عظیم، در مقابل این همه استعداد و این همه انرژی متراکم مسولند.
بخش بعدی، یک جمله خطاب به شماست: عزیزان من! با امکاناتى که این کشور در حال حاضر از آن برخوردار است، نتیجه منطقى یک آینده روشن، رضایت بخش و افتخارآمیز است. جمعیت کشور، اکثرا جوانند، امروزه در دنیا کشورهایى هستند که به کمبود جوان دچارند، سطح سنى آنها بالاست و مجبورند نیروی جوان خود را از کشورهای دیگر بیاورند.
کشور ما از لحاظ جمعیت جوان کشور یکى از پرفرصت ترین کشورهاست. به برکت انقلاب، روحیه ی جوانان و روحیه ی عموم مردم، روحیه ی کار و ابتکار و خلاقیت است. قبل از انقلاب، به جوان و غیرجوان فرصت ابتکار و خلاقیت داده نمى شد. نه در زمینه ی علمى نه در زمینه ی صنعتى و نه در زمینه ابتکارات گوناگون و ابتکارات با بى اعتنایى مواجه مى شد، اما انقلاب نیروی استقلال و نیروی اتکای به نفس و اعتماد به خود را در جامعه ما زنده کرد. لذا این روحیه هم یکى از فرصتهای بزرگ است، جمعیتى با این همه جوان با چنین روحیه ای. از طرفى همین جمعیت جوان و آحاد ملت احساس مى کنند که در سرنوشت کشور دخیلند؛ دولتهایى را انتخاب مى کنند. مسولانى را گزینش می کنند. در واقع حرکت و اداره ی کشور به وسیله کسانى است که مردم در انتخاب آنها نقش دارند. امروز در بعضى از کشورهای نزدیک ما در همین منطقه، مردم کمترین نقشى در انتخاب مسؤولانشان ندارند، مسؤولانى بر آنها حکومت مى کنند که مردم در آمد و رفتشان، مدت حکومتشان، ثروتشان، عیاشى هایشان، استفاده هایشان، نه کمترین نقشى و نه کمترین نظارتى دارند. در بعضى از کشورها هم به صورت ظاهر دموکراسى است اما در باطن حضور مردم نیست. تسلط مراکز قدرت بیگانه یا خودی در آنها به نحوی است که مردم در واقع در اداره ی کشورهیچ نقشى ندارند.
امروز واقعیت درکشور ما یک واقعیت استثنایى است. لااقل در این منطقه استثنایى است. مردم، دولتها و نمایندگان مجلس را با اراده و میل وتشخیص خود انتخاب می کنند. و آنها را در معرض آزمایش مى گذارند.اگر از آنها راضى بودند بار دیگر آنها را بر سر کار مى آورند. اگر نخواستند سراغ دیگری مى روند، این هم یک فرصت بسیار بزرگ است.

معنویت نیاز جامعه
 

2) پایه همه ی خیرات در جامعه، تقواست، تقوای فردی: یعنى هر کس بین خود و خدا سعى کند از جاده صلاح و حق تخطى نکند و پا را کج نگذارد. تقوای سیاسى: یعنى هر کس در کار سیاست است، سعى کند با مسایل سیاسى صادقانه و دردمندانه و از روی دلسوزی برخورد کند. سیاست به معنای پشت هم اندازی و فریب و دروغ گفتن به افکار عمومى مردم، مطلوب اسلام نیست؛ سیاست یعنى اداره ی درست جامعه؛ این جزء دین است. تقوای سیاسى یعنى انسان در میدان سیاست صادقانه عمل کند. تقوای اقتصادی: یعنى اگر هر کس برای گذران زندگى و ضمنا آبادکردن محیط خود مجبور است تلاش اقتصادی داشته باشد، راه درست را انتخاب کند. غصب کردن، حرام خوری، دست اندازی به مال دیگران به خصوص به اموال عمومى- از دستاورد مردم به نفع جیب خود استفاده کردن و احیانا زرنگیهایى که على الظاهر در چارچوب قانون هم مى گنجد، اما خود انسان مى داند که باطن آن چقدر فاسد و تباه است، اینها خلاف تقوای اقتصادی است. تقوای اجتماعى: یعنى برخورد با مردم در محیط های مختلف - چه محیط کسب، چه محیط معاشرت، چه محیط خانواده، چه محیط مدرسه و دانشگاه، و چه محیط اداری - همراه
با انصاف و خداترسى و امانت و صداقت باشد. اگر این نمونه ها در جامعه تحقق پیدا کند و عملى شود، اکثر مشکلات مادی و معنوی مردم برطرف خواهد شد. تقوا و پرهیزگاری یعنى گستره ی وسیع عملهای خوب، اقدامهای خوب، فعلهای خوب، ترک های خوب.

فرهنگ مهدویت و انتظار
 

3)امروز دستگاه های تبلیغاتی مراکز استکباری دنیا و روشنفکران وابسته به آنها، در سطح عالم این طور تبلیغ می کنند که هیچ حرکتى در مقابل نظم ظالمانه کنونى ممکن نیست. با فکر انقلاب و آرمانگرایی مبارزه می کنند و مى خواهند، ملتها را متقاعد کنند که به همین وضعیت کنونى ظالمانه ی دنیا بسازند و در مقابل آن، هیچ عکس العملى نشان ندهند. فکر اعتقاد به مهدی (علیه السلام)، نقطه مقابل این تبلیغات غلط و ظالمانه است. جوانان و روشنفکران و عموم ملت ما با اعتقاد به ظهور مهدی (علیه الصلاه و السلام) این اعتقاد راسخ را در دل خود پرورش مى دهند که نظم ظالمانه ی جهانى، قابل زوال است و ابدی نیست؛ مى شود با آن مبارزه و در مقابل آن ایستادگى کرد...
... عدالتى که ما در انتظار آن هستیم - عدالت حضرت مهدی (علیه السلام) که مربوط به سطح جهان است با موعظه و نصیحت به دست نمى آید؛ یعنى مهدی موعود نمى آید ستمگران عالم را نصیحت کند که ظلم و زیاده طلبى و سلطه گری و استثمار نکنید با زبان نصیحت، عدالت در هیچ نقطه عالم مستقر نمى شود...
... با کسانى که سرمست قدرت ظالمانه هستند، نمى شود با زبان نصیحت حرف زد؛ با آنها باید با زبان اقتدار صحبت کرد. آغاز دعوت پیغمبران الهى با زبان نصیحت است؛ اما بعد ازآن که توانستند طرفداران خود را گرد بیاورند و تجهیز کنند، آنگاه با دشمنان بشریت، با زبان قدرت حرف زدند...
کسانى که خیال می کنند اسلام باید برود و در گوشه ای بنشیند و مردان اسلام و دین فقط زبان نصیحت را به کار بگیرند، اینها دانسته یا ندانسته همان چیزی را مى گویند که مراکز قدرت جهان آن را مى خواهند و آرزو می کنند. مراکز قدرت استکباری از اینکه رهبران اسلامى در هر گوشه ای از دنیا بنشیند و گاهى پیامى بدهند و یک کلمه حرفى بزنند - همچنان که رهبران مسیحى در هر قضیه ای پیامى مى دهند، نصیحتى می کنند و جمله ای مى گویند هیچ ترسى ندارند، از این که ایمان اسلامى آحاد مردم در قالب یک نظام و یک دولت و یک حکومت تجسم پیدا کند، واهمه دارند و مى ترسند... بعضى ها بى توجه، از جدایى دین و سیاست حرف مى زنند، یعنى دین را به گوشه ای خلوت برانند و انسان دیندار، فقط به نصیحت اکتفا کند. در اینجا نصیحت نمى تواند کاری بکند. آنچه مى تواند قدرتها را مهار و تهدید کند و با ظلم و فساد مقاومت کند و ریشه ی ظلم و فساد را برکند یا آن را متزلزل کند، قدرت الهى و اسلامى است؛ قدرت سیاسى ای است که در اختیار احکام اسلامى باشد. امام زمان (ارواحنا فداه) با اقتدار و قدرت و تکیه بر توانایى که ایمان والاى خود او و ایمان پیروان و دوستانش، او را مجهز به آن قدرت کرده است،
مى رود گریبان ستمگران عالم را مى گیرد کاخهای ستم را ویران می کند.انتظاری که گفته اند، فقط نشستن و اشک ریختن نیست، انتظار به معنای این است که ما باید خود را برای سربازی امام زمان (علیه السلام) آماده کنیم. سربازی امام زمان (علیه السلام) کار آسانى نیست. سربازی منجى بزرگى که مى خواهد با تمام مراکز قدرت و فساد بین المللى مبارزه کند، احتیاج به خودسازی و آگاهی و روشن بینى دارد...
... بزرگترین وظیفه منتظران امام زمان این است که از لحاظ معنوی و اخلاقى و عملى و پیوندهای دینى و اعتقادی و عاطفى با مؤمنین و همچنین برای پنجه در افکندن با زورگویان، خود را آماده کنند. کسانی که در دوران دفاع مقدس سر از پا نشناخته و در صفوف دفاع مقدس شرکت مى کردند، منتظران حقیقى بودند. کسانى که وقتى کشور اسلامى مورد تهدید دشمن است. آماده دفاع از میهن اسلامى و دفاع از پرچم برافراشته ی اسلامى است، او مى تواند ادعا کند که اگر امام زمان (علیه السلام) هم بیاید، پشت سر آن حضرت در میدانهای خطر قدم خواهند گذاشت. اما کسانى که در مقابل خطر، انحراف و چرب شیرین دنیا خود را مى بازند و زانوانشان سست مى شود؛ کسانى که در مطامع شخصى خود حاضر نیستند هیچ حرکتى را که مطامع آنها را به خطر مى اندازد، انجام بدهند؛ اینها چطور مى توانند منتظر امام زمان (عج) به حساب بیایند. کسى که در انتظار آن مصلح بزرگ است، باید در خود زمینه های صلاح را آماده کند و کاری کند که بتواند برای تحقق صلاح بایستد.

مردم سالاری دینی
 

4)مردم سالاری در نظام اسلامى، مردم سالاری دینى است، یعنى به نظر اسلام متکى است؛ فقط یک قرارداد عرفى نیست. مراجعه به رای و اراده و خواست مردم، در آن جایى که این مراجعه لازم است، نظر اسلام است؛ لذا تعهد اسلامى به وجود مى آورد؛ مثل کشورهای دموکراتیک غربى نیست که یک قرارداد عرفى باشد تا بتوانند به راحتى آن را نقض کنند.
5)اسلام دین آزادی و عدالت و حقجویى است. مردم سالاری حقیقى همان مردم سالاری دینى است که با پشتوانه ی ایمان و مسؤلیت دینى مطرح مى شود و همانطور دمکراسى امثال آمریکا عمل می کند. دموکراسى که آمریکاییها ادعا می کنند به مردم کشورهای اسلامى و عربى خواهند داد به اندازه ی گلوله و بمب و موشکشان خسارت بار است. دشمن حتى اگر دانه ی خرمایى هم به ما بدهد نمى توان مطمئن بود که آن را انباشته از زهری کشنده نکرده باشد. امت اسلامى در آفریقا و خاورمیانه و غرب آسیا این را بارها و حتى در همین سالهای اخیر آزموده اند.
6)من به شما عرض کنم، در کشور، اگر قرار شد مردم سالاری ای وجود داشته باشد و حاکمیت در دست مردم باشد، جز در سایه اسلام و جمهوری اسلامى این کار ممکن نیست. اگر سایه ی اسلام و جمهوری اسلامى در این مملکت بود، به برکت اسلام و نفوذ روحانیت و به برکت چیزهایى که در قانون اساسى وجود دارد، مى شود مردم سالاری را دراینجا نگه داشت؛ و الا اگر این عوامل نباشند، همان کسانى که کودتای 28 مرداد و قبل از آن کودتاى سوم اسفند رضاخان را راه انداختند، مى آیند و زیر کاسه کوزه ی داعیه های روشنفکری و مردم سالاری مى زنند و آنها را مى برند. اگر خیلى همت و لطف کنند. زاییده ای از مردم سالاری های خودشان را که متعلق به کمپانى ها و امثال اینهاست در اینجا درست خواهند کرد؛ بیش از این نخواهد بود؛ نظامیان احزاب خود ساخته آن چنانى را سرکار مى آورند.
7)حکومت آینده ی حضرت مهدی موعود (ارواحنا فداه) یک حکومت مردمى به تمام معناست. مردمى یعنى چه؟ یعنى متکى به ایمانها و اراده ها و بازوان مردم است. امام زمان (علیه السلام)، تنها دنیا را پر از عدل و داد نمی کند؛ امام زمان (علیه السلام) از آحاد مومن و مردم و با تکیه به آنهاست که بنای عدل الهى را در سرتاسر عالم استقرار مى بخشد و یک حکومت صددرصد مردمى تشکیل مى دهد؛ اما این حکومت مردمى با حکومتهای مدعى مردمى بودن و دمکراسى در دنیای امروز از زمین تا آسمان تفاوت دارد. آنچه امروز در دنیا اسم دمکراسى و مردم سالاری را روی آن گذاشته اند، همان دیکتاتوری های قدیمى یى است که لباس جدید بر تن کرده است؛ یعنى دیکتاتوری گروهها. اگر رقابت هم وجود دارد، رقابت بین گروههاست. و مردم در این میان هیچ کاره اند. یک گروه به قدرت دست پیدا می کند و در سایه قدرت سیاسى ایى که همه ی زمامهای امور را در کشور در اختیار او مى گذارد و با سوء استفاده از این قدرت، ثروت و پول سرمایه را به نفع خود گردآوری می کند و آنها را در راه به دست آوردن دوباره ی قدرت مصرف می کند.

عرصه هاى تقابل با دشمن
 

8)انقلاب اسلامى فقط این نبود که دگرگونى هایى در داخل کشور ایجاد کند، یک فرهنگ خلق کرد؛ فرهنگى که در کشورهای اسلامى به طور متفاوت در بعضى کشورها خیلى شدید، در بعضى کشورها با شدت کمتر- اثر خودش را در ذهن ها؛ به خصوص ذهن جوانها، روشنفکرها و دانشگاهى ها باقى گذاشت. بلاشک شما از گرایشهای قشر جوان در کشورهای اسلامى نسبت به انقلاب نسبت به امام (ره) و نسبت به ارزشهای ملت ایران و ایستادگى اش مطالبى شنیده اید، اما یقینا آنچه شنیده اید به مراتب کمتر از آن چیزی است که در واقع وجود دارد.
... تفکر بیداری اسلام و تفکر بازگشت به اسلام که کانون آن هم در جمهوری اسلامى و میان شما مردم بود، منتشر شده و به همه ی دنیا رسیده است. این ارتباط و ارزش کمى نیست. خوب، این بذر اکنون پاشیده شده است. اگر مراکز قدرت جهانى و کانون استکبار جهانى بخواهند این بذر نروید، راهش چیست؟ طبیعى ترین راهش این است که با سرچشمه های جوشان آبیاری کننده ی این بذر مقابله کنند. این هم یکى از علل دشمنى استکبار با جمهوری اسلامى و کشور ماست...
... این تقابل از اول انقلاب هم بوده است. کسى گمان نکند که تقابل آمریکا با ایران امر جدید و تازه ای است؛ نه، از شروع انقلاب، این تقابل شروع شد. چند ماه شاید - سه یا چهار ماه - از پیروزی انقلاب نگذشته
بود که مجلس سنای آمریکا یک قطعنامه شدیدالحنى علیه انقلاب صادر کرد. البته اینجا مردم اجتماع کردند، تظاهرات کردند و گفتند چرا دخالت می کنید؟ غرض؛ از اول شروع کردند. تنها در یک دوره ی نسبتا طولانى، تقابل- آمریکا با جمهوری اسلامى، بیشتر تقابل عملى بود. تقابل عملى در مقابل تقابل نظری است که بعد توضیح خواهیم داد.
تقابل عملى یعنى اقدام برای ضربه زدن به جمهوری اسلامى از انواع مختلف، تقابل از همین قطعنامه ی سنای آمریکا شروع شد. در اینجا کودتای نظامى راه انداختند، کودتای پایگاه شهید نوژه معروف است که حتما شنیده اید و شاید اطلاعاتى هم داشته باشید. البته، ما در جریان ریز قضایا بودیم. کودتای نظامى بسیار خطرناکى بود که مقدماتش را هم چیده بودند. اما نتوانستند آن را به جایى برسانند. مسدود کردن حساب های بانکى کشورمان در هر جایى که اینها مى توانستند دخالت کنند، تقابل عملى دیگری بود. در بانکهای آمریکا پولهای زیادی متعلق به ملت ایران وجود داشت؛ از جمله پولهای دولت در معاملاتى که داشتند. اینها همه ی حسابها را مسدود کردند. ضد انقلاب را به انواع مختلف تحریک کردند، نه فقط ضد انقلاب راست - یعنى سلطنت طلب ها - بلکه غیر مستقیم، ضد انقلاب ها و گروه هایى را که هم وابسته به جریان چپ آن روز بودند تحریک می کردند. که مدارک و نشانه هایى در دست است. حمله ى نظامى به طبس، تحریک اقتصادی، قطع رابطه، قطع خرید نفت و تشویق عراق به جنگ.
... تحریک عراق به جنگ، کمکهای پر بهایی که به عراق کردند و بعد سرنگونى هواپیما که نزدیک به سیصد نفر کشته شدند؛ هواپیمای ما را در خلیج فارس سرنگون کردند. کشتى ما - کشتى ایران اجر را قلدرانه در دریا توقیف کردند. اینها برخوردهای عملى، آن هم در آن موقعیت حساس است. زمان ریاست جمهوری، بنده به سازمان ملل رفتم و در مجمع عمومى سازمان ملل سخنرانى بسیار پرشوری کردم. چند کانال تلویزیونى اروپایى هم مستقیم سخنرانى را پخش کردند. خوب؛ ممکن بود تأثیرات زیادی بگذارد. در همان روز یا فردای روز سخنرانى، کشتى ایران اجر را در خلیج فارس توقیف کردند! در نیویورک بودیم و هر کانال تلویزیونى ای را که باز می کردیم، ماجرای کشتى ایران اجر و اقدام به مین گذاریش در خلیج فارس، تمام فضای تبلیغاتى امریکا و بلکه دنیا را پر می کرد. این کار برای آن بود که آن سخنرانى را تحت الشعاع قرار دهند. حمله به سکوهای نفتى و امثال این اقدامات، نوع دیگر تقابل عملى بود؛عملى یا سیاسى یا اقتصادی یا نیمه نظامى و حتى نظامى.
آمریکا بعد از این که سالهایى را در مقابل جمهوری اسلامى و ملت ایران، با این روش عمل کرد، به این نتیجه رسید که تقابل عملى کافى نیست و باید در کنار آن، تقابل و تخاصم و مبارزه ی نظری را هم شروع کنند. معنای تقابل نظری چیست؟ یعنى مبارزه با جمهوری اسلامى در صحنه ی اعتقاد، در زمینه فرهنگ و در زمینه مسایل اخلاقى. البته قبلا هم یک مبارزه جدی بود، منتها احساس کردند باید نقطه ثقل این باشد. فکر کردند با مبارزه اعتقادی مى توانند بخش عظیمى را فلج کنند و یک مانع را بردارند. فکر کردند با مبارزه در زمینه های اخلاقى، یک بخش دیگر ازامکان و سلاحى را که در اختیار جمهوری اسلامى است، بگیرند؛ یعنى این سیاست آمریکا شد.
این که ما بتوانیم طرح کلى دشمن را در مورد خودمان بدانیم، بخشى از توان دفاعى ماست. به این مسأله توجه داشته باشید. ندانستن این که دشمن چه در سر دارد و چه مى خواهد بکند، غفلتى است که ممکن است ما را از امکان برخورد و امکان دفاع محروم کند؛ ما باید این را کاملا بدانیم. از سالهای هفتاد و چهار - یعنى از حدود هشت، نه سال پیش - بتدریج و به صورت روزافزون، این مبارزه ی اعتقادى - اخلاقى شروع شد. بنده همان وقتها شروع این مبارزه را احساس کردم. بحث تهاجم فرهنگى یى که مطرح کردیم، ناشى از این بخش قضیه بود. یعنى در کنار آن حرکات عملی سیاسى و اقتصادی و غیره، حقیقتا یک تهاجم در زمینه ی مسایل فرهنگى و با ابزارهای فرهنگى آغاز شد. هدف از این تقابل نظری و حمله ی اعتقادی، امری معلوم و روشن است. چون نظام جمهوری اسلامى، نظامى متکى به مردم است و مردم هم با ایمان و روحیه و اعتقاد خودشان به این نظام علاقه مند و دلبسته اند و از آن دفاع می کنند - این حقیقت در طول این سالها فهمیده شد، که اگر این ابزار از دست نظام اسلامى گرفته شود، بدیهى است برای کسى که فکری برای این کشور و این نظام در سر دارد، چقدر حائز اهمیت است. لذا دیدیم از همان سالهای هفتاد و سه، هفتاد و چهار، هفتاد و پنج و هفتاد و شش روز به روز این تقابل شدیدتر شد. رخنه افکنى در مبانى اعتقادى و ارزشى نظام در سطوح مختلف شروع شد. حتى در خود انقلاب و حتى در ریشه های عمیق تر انقلاب مانند اسلام، عاشورا، تشیع و جدا نمودن دین از سیاست که جزو مبانى مسیم فکری در نظر متصدیان انقلاب و روشنفکران کشور و پیشروان این حرکت عظیم بود، شبهه افکنى و تردیدافکنى به شکل همه جانبه و عمیق شروع شد. سمینارها تشکیل دادند، کنگره ها تشکیل دادند، نشریات تخصصى در این زمینه در خارج از کشور به وجود آوردند و هر چه هم توانستند در داخل کشور از پایگاههایى که ممکن بود در اختیار آنها باشد و در اختیارشان بود، استفاده کردند.
... در همه ی مسایل؛ چه مسایل سیاسى، چه مسایل اقتصادی، چه مسئله فلسطین، چه مسئله حزب ا...، چه مسئله علمى، دشمن شبهه افکنى می کند. خوب؛ نقشه ی اساسى دشمن چیست؟ مقابله با جمهوری اسلامى، برای دستیابى و سلطه بر ایران با همان خصوصیاتى که مى دانیم...
... از طرفى، در داخل، به وسیله ی گسست پیوند نظام با مردم، زمینه سازی می کنند اساس سیاست آنها این است که بتوانند بین نظام جمهوری اسلامى و مردم، گسیختگى به وجود بیاورند. بعد هم آماده سازی افکار عمومى در سطح عالم و در سطح بین المللى، حال چرا احتیاج به این زمینه سازی دارند؟ برای اینکه بدون این زمینه سازی، آمریکا مى داند که پیروزیش بر جمهوری اسلامى- با وجود برتریهای نظامى- ممکن نیست؛ این یک واقعیت است. برتری نظامى همه جا تعیین کننده نیست... آمریکا احتیاج به این زمینه سازی داخلى دارد تا بتواند برتری نظامى و سلطه ی نظامى را به دست آورد و از سلطه ی نظامى
استفاده کند.
... این رویکردی که عرض کردیم آمریکا مى خواهد ابرقدرتى خود را تثبیت کند و امتیاز ابرقدرتی را برای خودش به دست بیاورد - بهره برداری از امتیاز ابرقدرت منحصر بودن در دنیا - یک راهبرد و یک استراتژی است. بلاشک این راهبرد اقتضا مى کند که ماجراجویى هم بکند. کما اینکه مى بینید در دنیا ماجراجویی هم مى کنند، منتها ماجراجویى و بحران آفرینى از نظر خود این ماجراجویان و بحران آفرینان، یک شرط اساسى دارد که اگر آن شرط حاصل نشود دست به بحران آفرینى نمى زنند. آن شرط این است که بتوانند از بحران، موفق بیرون بیایند. آنجایى که مطمئن نباشند مى توانند از ماجراجویى با توفیق بیرون بیایند، اقدام نمى کنند؛ چون به ضرر خودشان تمام خواهد شد...
... هر جای دیگری هم آمریکایى ها بخواهند ماجراجویى کنند به همین عناصر احتیاج دارند یا باید مردم، دشمن آن نظام باشند یا باید در داخل آن نظام و کشور، مجموعه منسجمى در اختیار داشته باشند که بتوانند به آن تکیه کنند. شاید هم هر دو را لازم داشته باشند.
اگر چنین شود، آن وقت بحران برایشان صرفه دارد و مقرون به صرفه خواهد بود. که وارد آن بحران شوند؛ و الا پیروزی برایشان نامحتمل است...
...پس شرط موفقیت دشمن در چالشی که با ملت ایران دارد، این است که اولا احتیاج شدید دارد به این که با وسایل تبلیغاتی گوناگون ، تصویر نادرستی از نظام جمهوری اسلامی به وجود بیاورد. اینجا نقش تبلیغات
معلوم مى شود؛ نقش روزنامه، نقش کتاب، نقش تبلیغات امواج رادیویى و تلویزیونى که در دنیا این طور متوجه به ایران است و با زبان فارسى برنامه پخش می کنند. معلوم مى شود که نقش تبلیغات چقدر برای اینها اهمیت دارد.
... یکى از مسایلى که اینها به شدت به دنبالش هستند، سلب اعتماد مردم از کارآیى نظام است. بعضى از حرفهایى که مى شنوید تصادفى نیست که بعضى کسان بیایند درباره نظام اسلامى بحث کنند و بحران مشروعیت نظام را مطرح سازند...
... بعضى از حرفهایى که مى بینید در بعضى از تریبون ها پخش مى شود، همه در جهت تصویرسازی منفى از نظام اسلامى در ذهن مردم و برای سلب اعتماد مردم است که آن مقصود حاصل شود؛ یعنى گسستگى پیوند میان مردم و نظام تا خیال دشمن آسوده شود.

رؤیای مذاکره
 

9)الان ورد و ذکر عده ای مذاکره با آمریکا شده است؟! مى گویند با آمریکا مذاکره کنید تا موذیگری نکند؛ فشار وارد نیاورد؛ تهدید نکند و منافع ملى را رعایت کند. مگر کشورهایى که امروز مورد تهدید آمریکا هستند غیر از جمهوری اسلامى با آمریکا مذاکره نمی کنند؟ مگر آنها با آمریکا رابطه ندارند؟ مذاکره و رابطه، مانع فشار آوردن و تهدید کردن و بدجنسى کردن و افزون طلبى نیست؛ مذاکره مشکلى را حل نمی کند.دولت آمریکا صریحا با نظام اسلامى، هویت اسلامى و ایمان اسلامى
مردم ما اعلام مخالفت کرده است.
علتش این است که اسلام موجب شده تا این ملت در مواضع خود مستقر و ثابت باشد و پا برجا بایستد و تسلیم آنها نشود. هدف آمریکا این است که سیطره ی خود را که در درون رژیم منحوس پهلوی به خصوص در سى سال آخر آن رژیم بر همه جای کشور گسترده بود، دوباره برقرار کند.معلوم است که ملت ایران بعد از این انقلاب عظیم، بعد از این همه فداکاری و قهرمانى و بعد از این همه شهادتها، تسلیم چنین زورگویى نخواهد شد. نخیر، مذاکره هیچ مشکلى را حل نمی کند.
مذاکره با آمریکا، البته برای دولت آمریکا مفید است. با مذاکره، او جای پایى پیدا می کند تا بتواند خواسته های خود را بیشتر تحمیل کند و توقعات خود را انبوه تر بر سر این ملت و دولت بریزد. مذاکره موجب مى شود که دولت آمریکا بتواند همین تهدیدهایى را که آلان از دور می کند، همین توقعات بیجا و قلدرانه ای را که در مصاحبه ها و سخنرانیها مى گوید، پشت میز مذاکره، با حجم بیشتر و با قدرت چانه زنى بیشتر، بر سر مسؤولان کشور ما بریزد. معنای مذاکره این نیست که آمریکا حاضر باشد هویت این ملت را، نظام جمهوری اسلامى را، ایمان این مردم و مواضع آنها را به رسمیت بشناسد. آنها با این اساس مخالفند؛ آنها با حضور این مردم مؤمن مخالفند؛ آنها دنبال این هستند که همان روشهایى را که در دوران حکومت پهلوی اعمال مى شد همان فساد، همان تسلط و همان قاهریت را دوباره در این مملکت ایجاد کنند؛ این که با مذاکره حل نمى شود. مگر این ملت اجازه خواهد داد که مسئوولى در این کشور ازرهبری گرفته تا همه مسؤولان از مواضع اسلامى و منافع اساسى سرنوشت ساز او یک قدم عقب بنشیند؟
10)دشمن، سیاسى و سیاستمدار است؛ مغز طراح سیاسى دارد، فکر می کنند که چه کار باید بکنند. یکى از طراحیها این است که حرف آخر را اول نزنند؛ آرام آرام و به تدریج طلبکاری ایجاد کنند و طرف مقابل را وادار به عقب نشینى کنند. بمجردی که عقب نشینى کردید، طلبکاری دیگر شروع خواهد شد. حالا بعضیها مى گویند چیزی بدهیم، یک چیزی بگیریم! بدهیمش درست است، بگیریمش درست نیست؛ هیچى نخواهند داد. شعارهایى را درست می کنند؛ ایران را محور شرارت گذاشته اند. فلان کارها را بکنیم تا ما را از محور شرارت بردارند! این شد حرف؟! غلط کردند، گذاشتند که حالا بخواهند بردارند. دوباره و هر وقت لازم شد، ما را در محور شرارت مى گذارند، اگر قرار است قدرتى این امکان و توان را پیدا کند که اخمهایش را درهم کند و بگوید من قوی هستم و مى زنم و مى برم و مى بندم؛ حواستان جمع باشد، (اگر) انسان جا بخورد، این جا خوردن، حد یقف ندارد؛ شما این سنگر را عقب مى نشینید، بعد یک مطالبه دیگری را مطرح می کنند؛ فلان دولت غیرقانونى را به رسمیت بشناسید! باز همان فشارها و تهدیدها. بمجردی که او را (به رسمیت) شناختید، باز یک درخواست دیگر مطرح مى شود: اسم اسلام را از قانون اساسى تان بردارید! شما باید ذره ذره عقب بنشینید؛ این حد یقفى ندارد. من این موضوع را بارها به بعضى از مسؤولانى که دچار وسوسه و واهمه هایى بودند، گفته ام که حد یقف فشارآمریکا کجاست؟ آن را مشخص کنید، که اگر به آن جا رسیدیم، دیگر بعد از آن هیچ فشار علیه ما نخواهد بود. من عرض بکنم حد یقف کجاست؟
آن جایى است که شما - که چنین حقى را نه شما دارید، نه من. از طرف ملت ایران اعلام کنید که ما اسلام، جمهوری اسلامى و حکومت مردمى را نمى خواهیم؛ و هر کسى که شما مصلحت مى دانید، بیاید در این مملکت حکومت کند؛ این حد یقف است؛ اول اسارت مملکت. مگر مى توانیم؟ من و شما مگر مى توانیم مملکت را به دست دشمن بدهیم؟ مگر ما چنین حقى داریم؟ این ملت ما را برای این سرکار نیاوردند.
منبع: چشم پندار زمان/ سخنان رهبری /انتشارات پیام صادق / اصفهان : چاپ اول 1382