ادیان سوریهای و مصری در امپراتوری روم
ادیان سوریهای و مصری در امپراتوری روم
ادیان سوریهای و مصری در امپراتوری روم
نويسنده:استیوارد پرون
ترجمهی باجلان فرخی
ترجمهی باجلان فرخی
ژوونيلJuvenal [(دسيموس ژونيوس شاعر رومي حدود 60 – 140 ميلادی)] دريكي ازمشهورترين طنزيات خويش شِكوه میکند كه: «ديرگاهي پيش رود اورنتسorentes خود را در رود تيبر تخليه و روم با نخالهها خاوري خو كرد.» ژونيل شكاكي بود كه فكر میکرد هر پرسش دو جنبه دارد و هر دو جنبه آن حقيقت است. واژه خاوري در زبان ژوونيل چيزي مرادف بربر و عجم و هم پاي كاربرد شرقیLevatine نزد اروپاييان است اما گفتني كه در روزگاران اين شاعر رمي و چند سده پيش و بعد از او در شرق فلسفه، هنر و دين بارورتر از غرب بود. در مثالي ساده خلأ غرب در اين زمينه چندان بود كه در سرزمینهای مرتفعتر از سطح دريا و سرزمینهای اسپانيا، پرتغال و فرانسه زبان لاتين جانشين زبانهای بومي و وسيله ارتباط روم با سرزمینهای ديگر شد و هنوز هم اين زبان دراين كشورها كاربرد محدود دارد. در شرق اما هيچ گاه زبان لاتين جانشين زبان كلداني يا مصري نشد و از زبان يوناني كه از زمان اسكندر در سرزمینهای تسخير شده رواج يافته بود كاربردي کمتر داشت. اسناد بازمانده ازآن دوره و از آن شمار نوشته هاي روي صليب عيسي گوياي آن است كه لاتين در اين دوره در غرب سومين زبان رسمي بود.
روم بسيار کمتر ازآن چه از شرق گرفت به شرق داد. در سخن از آیینهای شرقي بايد به خاطر داشت كه بسياري از کیشهای تودهاي شرق ترفيعي نيافتند و برخي از آنان كه از استانده والاتري برخوردار بودند تعالي يافتند. كومونتCumont از جاذبهی اين اديان میگوید كه: «اديان شرقي در عنايت به احساسات، وجدان و خرد انسان داراي شخصيتي يكپارچهتر و در مقايسه داراي مراسم آييني زيباتر و از حقيقت و نگرش والاتر اخلاقي برخوردار بودند. شكوه مراسم آييني اين اديان و تحرك و شادمانه بودن آنها به گونهاي بود كه مردمان فرادست و فرودست را جذب میکرد. مكاشفات و الهامات ژرف اين اديان از شرق دور نيز تأثير گرفت و عواطفي كه اين اديان برانگيزنده آن بود مردم و به ويژه زنان را جلب میکرد». در اين کیشها كاهنههاي ايزيس و سي بيل هواداران زن را مجذوب و آيين ميترا از سوي ديگر جذب كننده مردان و از ديسيپلين خشنتری برخوردار و افراد را با نويد تطهير رواني و دورنماي بي كران سعادت ابدي مجذوب میکرد.
از سي بيل و بزرگ مادر سخن گفتيم. ايزيسisis گرچه در روم از شهرت بزرگ مادر برخوردار نبود اما در گذر زمان خدابانوي مشهوري شد و نيايشگاههاي بسياري براي وي برپا شد. خاستگاه رازآميز اين خدابانو بيترديد در پذيرش وي مؤثر بود. مصر كشور مديترانهاي نيست اما بوملاد آن از شرايط اقليمي ويژهاي برخوردار است. مستعمرهنشينان يونان در هلسپونت يا جزاير مستعمرهی يونان اين سرزمینها را همانند يونان يافتند، بازرگانان سوري در دلوس و طنجير کارگاههایی برپا كردند و تنها مصر بود كه با اين سرزمینها تفاوت داشت. تپههاي سنگ آهكي تركيه و اسپانيا محل مناسبي براي رشد زيتون، انار، تاکستانها، غله و مورد و فلسطين از شرايط مشابه يونان و الجزيره برخوردار و در مصر اما از آن درختان و تپهها نشاني نيست و اين سرزمين بر نزول باران از آسمان و رود جادويي و هستيبخش نيل كه خاستگاه آن تا سده نوزده ناشناخته ماند متكي بود. در هيچ سرزميني رويارويي مرگ و زندگي در حد مصر پديدار نيست كه يك پاي اين ديار در صحرا و پاي ديگر آن در كشتزاراني است كه نيل آن را آبياري میکند. از روزگار باستان و از زمان نخستين شهرياران هلاس يا كه رت مصريان به مسأله رازانگيز مرگ و زندگي اندیشیدهاند و یادمانها و آرامگاههاي مصري بزرگترین نمودهاي نوع خود در جهان است. ايران، يونان و روم در مصر مجذوب همين نمودها شدند و چنين بود كه پدر تاريخ يونان هرودوت يكي از کتابهای خود را به مصر اختصاص داد. اسكندر مقدوني در اين سرزمين بود كه بزرگترین آفريده خويش اسكندريه را پديد آورد و بطالمه (یا بطالسه) ازاين طريق ميراثخوار فراعنه و اسكندريه يكي از بزرگترین مراكز فرهنگي جهان باستان شد و كلئوپاترا بعد از شكست از آنتوني مصر را تحتالحمايه روم ساخت و روم با تكستونهای هرمي يا ئوبليسكهاي مصري آرايش يافت و اين نمادها بعدها به لندن، پاريس و نيويورك نيز راه يافت.
خدايان مصري در گذر زمان به يونان و روم راه يافتند و گسترش كيش اين خدايان را جانشينان اسكندر سرعت بخشيدند. بطلميوس اول، جانشين اسكندر در مصر، در اين كار سهم بسيار داشت. بسياري از خدايان مصري به هيأت موجوداتي چون عقاب، سگ، شغال يا تمساح و نخست يونانيان و از آن شمار ژوونيل اين خدايان را تمسخر میکردند. اما اين خدايان به تدريج پيروان بسيار يافت. سراپيسSerapis تركيبي از اوزيريس و آپيس كه اوزور – آپیAsur-Api يا اوزيريس آپيس را پديد آورد و او خدايي بود پاسدار نكروپوليس يا گورستان و شهر خاموشان ممفيس. در گذر زمان اسكندريه پايتخت جديد پايتخت دين نو شد و تنديس اين خدا كه توسط پيكر تراشان هنرمند يوناني و از آن شمار برياكسيس معمار و پيكرتراش آتني سده چهارم ق. م تنديسي ماندگار شد. بدين سان يونان گرایي از اسكندريه به مصر راه يافت و از سوي ديگر يونان را از اديان مصري متأثر ساخت و دين جديد فاتح و مغلوب را در بر گرفت. آرامگاه هاي موسوم به سراپئوم الگويي براي آرامگاه هاي بعد و در سده دوم ميلادي چهل و دو آرامگاه ازاين گونه در مصر ساخته شده بود.
ايزيس، دراساطير مصر زن اوزيريس و مادر خورشيد خدا حورسHorus بود. اوزيريس به دست ست Set خداي جهان زيرين [و خشك سالي] كشته و حورس به انتقال مرگ پدر برخاست. ايزيس پس از مرگ اوزيريس به جستجوي پارههاي تن همسر كه به دست ست پراكنده شده بود پرداخت و سرانجام با يافتن پارههاي تن اوزيريس در بيبلوس بند كهن فنيقي در ساحل سوريه اوزيريس را به زندگي بازگردانيد. در كيش جديد اوزيريس و آپيس يگانه و سراپيس خداي جديد جهان مردگان میشود. ايزيس در اين نقش بزرگ مادر، مادر خدايان و همه طبيعت و بر نيروهاي شب پيروز و رازهاي ايزيس شباهت او را با الوزيس و خدايان يونان تسهيل میکند. در واقع يكي شدن او با دمتر و يكي شدن اوزيريس با ديونيزوس پيش از زمان هرودوت انجام میگیرد. ديونيزوس همانند اوزيريس در اساطير يونان گياه خدايي است كه بخشي از سال را در جهان زيرين سپري میسازد و خداي جهان زيرين است. ايزيس با ديگر خدايان يوناني و از آن شمار يوIo [شاهدخت آرگوسي و رقيب هرا] يگانه میشود. [يو از رقیبان هرا] هرا آسيب میبیند و زئوس او را به ناچار به هيأت ماده گاوي درميآورد و در اين هيأت با او میآمیزد. در روايتي يو در هيأت ماده گاو از تنگه بوسفورBos-Phorus كه آسيا را از اروپا جدا میکند از چنگال هرا میگریزد و به مصر میرود و اين تنگه از آن زمان به بعد است كه بوسفور يعني محل عبور ماده گاو نام مییابد. يو در اين روايت سرانجام در جستجوي فرزند خود اپافوس Epaphus است كه به مصر میرود و در آن جا در نقش ايزيس مورد نيايش مردم مصر قرار میگیرد.
در اين مسير بود كه يونانيان سراپيس را يكي از خدايان خود يافتند و به روايت از پلوتارخ دين جديد به گونه اي بود كه رضايت يونانيان و مصريان را فراهم آورد. در اين زمينه كاهن اعظم يوناني تيموتئوس با كاهن مصري منتو در ممفيس همراهي و خداي جديد را مشهور میسازند و موفقيت او چندان است كه فيلسوف يوناني به نام دمتريوس با معجزه سراپيس از كوري نجات مییابد! و به افتخار سراپيس سرودي میسراید كه تا سه قرن بعد نيزخوانده میشد و سند ما پاپيروس نوشته اي از سه قرن بعد از اين ماجرا است.
كومونت میگوید «يونانيان كيش نو را بدان دليل پذيرفتند كه اساطير آنان با افزوده اي بشكوه تر رونق يافت. از خدايان قلمرو بطالمه خداياني كه در چرخه ايزيس و اوزيريس و پسر آنان هرپوكراتس Herpocrates و خادم آنان آنوبيس قرار داشت نمودهايي بود كه مورد پذيرش يونانيان قرار گرفت و ارواح ديگر بهشتي و دوزخي كه مصريان نيايش میکردند در يونان بيگانه ماند. كيش سراپيس براي يونانيان آشنا و در برخورد با آن توجه آنان را جلب كرد...»
Cuius regio eius religio، آن را كه قلمرو فرمانروايي است دين او غالب است، بطلميوس اول كيش سراپيس را پذيرفت و ديگران از او اطاعت كردند. كاهنان ايزيس هميشه شهريار را ستايش میکردند و اين رسمي كهن بود كه بعدها به مسيحيان و مسلمانان رسيد و چنين بود كه كيش سراپيس به قبرس، سيسيل، فريجيه و حتي آتن رسيد. در كنار اكروپوليس معبدي براي سراپيس برپا شد و در هاليكرانسوس زادگاه هرودوت نيز در 307 نيايشگاهي براي اين خدا تاسيس شد.
كيش سراپيس از طريق سيسيل و جزاير مستعمره يونان به روم راه يافت. در 105 پيش از ميلاد اسناد موجود گوياي آن است كه در پوتولی Poteoli ( Pozzuoli پوتسولی) و جايي كه بعدها پولس قديس انجيل خود را به ايتاليا برد سراپئومي برپا و هم در آن زمان در پمپي ايزيس معبدي داشت كه فرسك هاي بازمانده از آن گوياي تأثير فرهنگ توانمند اسكندريه است. تا عصر سولا Sulla كيش سراپيس و ايزيس ادامه يافت اما هنوز اين كيش جديد جاي پاي خود را محكم نكرده و در سالهای آخر جمهوري در ارتباط با ماجراي كلئوپاترا و مارك انتوني شرايط مطلوبي نداشت. چنين بود كه در کمتر از چهار دهه در سالهای 58، 53، 50 و 48 پيش از ميلاد سناي روم فرمان ويران كردن نیایشگاهها و تندیسهای مصري را صادر كرد. بعد از زوال قدرت انتوني و كلئوپاترا اين كيش افول يافت و در 28 پيش از ميلاد نيايش خدايان اسكندريه در پومريوم ممنوع و هفت سال بعد ساختن نیایشگاههایی از اين نوع تا يك مايلي شهر ممنوع شد. در سال 19 ميلادي به هنگام فرمانروايي تيبريوس كيش ايزيس هياهويي بزرگ برپا كرد. شواليه اي رومي به نام دسيوس موندوس يكي از كاهنان ايزيس را اغوا كرد تا از بانوي زيبا و ساده اي بخواهد در شبي خاص براي آميزش با آنوبيس به معبد برود. زن به معبد رفت اما دسيوس موندوس بود كه نقش آنوبيس را انجام داد و با آگاه شدن پيروان ايزيس از اين ماجرا آشوب بزرگي برپا شد.
تلاش براي جلوگيري از گسترش كيش مصري بي اثر ماند. دين مصري حتي زماني كه از جانب سناي روم تحريم شد در سراسر اين سرزمين در حال گسترش بود. ژوليوس سزار تقويمي را كه از جانب دانشمندان مصري تنظيم شده و جشنهای آييني ايزيس در آن ثبت شده بود اصلاح كرد. با مرگ تيبريوس فرمانهای ضد كيش مصري قدرت خود را از دست داد. كاليگولا در سال 38 ميلادي در كامپوس ماريتوس معبد بزرگي براي ايزيس برپا كرد و امپراتور ديگر روم و دوميتن Domitan 95-51 ميلادي با بهترين شيوه هاي معماري اين معبد را آرايش داد. ابوالهولها و ئوبليسك ها يا تك ستونهای هرمي مصر در روم فزوني گرفت. آدريان در سده دوم ميلادي در روم ئوبليسكي به افتخار و يادمان انتونيوس برپا ساخت و در كاخ خود در تيبوري (تي ولی) سراپئوم باشكوهي بنا كرد كه هنوز هم آثار آن برجاست و كساني را كه ويرانه هاي آن را میبینند متأثر میسازد. كيش قابل انعطاف سراپيس با ابهامات و آموزههایش تا پايان اين دوره برجاي ماند. معلم نرو امپراتور روم [ 68-54 ميلادي] در كار كاهنان سراپيس تأثيري از فلسفه رواقي را میبیند. وقتي پلوتارخ از خدايان مصر سخن میگوید نگرش اين اديان را با ديد التقاطي خود هم ساز میبیند. يكي از نو افلاتونيان به نامیام بليخوس iam blichus ايزيس را به خدايان يوناني، عشتاروت Asterate فنيقي، عترگاتيس Atragatis سوريه و آناهيتاي ايراني نزديك میبیند؛ و چنين است كه ايزيس در واقع مجموعه اي از خدايان را در خود دارد و سراپيس نيز چون زئوس نيايش میشود.
خدايان مصري بدان سان كه يكي از مدافعان مسيحيت گواهي میدهد رمي شده بودند و چنين است كه آنان را در اوج قدرت میبیند. از اين تاريخ به بعد اين خدايان به تدريج تسليم خدايان رقيب يعني خدايان ايراني و سوريهاي میشوند. در 394 ميلادي هنوز هم مراسم آييني اين خدايان در روم برپا میشد. اما سه سال پيش از اين تئوفيلوس Teophilus مطران اسكندريه سرائپوم اين شهر را ويران و به آتش كشيد و بسياري از تندیسها را ويران ساخت. كيش مصري در پايان راه بود اما آثار آن در مسيحيت باقي ماند. تنیسهای ايزيس به دستكاري زيادي نياز داشت تا تبديل به مريم مقدس شود. كارهاي روزمره كشيشان كليساها بيترديد از بسياري جهات با كارهاي روزمره كاهنان ايزيس در گذشته همانندي دارد. تواباني كه از سانتا اسكالا Santa Scala بالا میروند به تواباني شباهت دارند كه معبد ايزيس را طواف میکردند، سيستروم يا عود مصري و جغ جغه ي سيمين ايزيس هنوز هم در مراسم آييني ارامنه كاربرد دارد. مراسم آييني كه كشيشان اتيوپي در شب عيد ايستر در جستجوي نمادين تن مسيح انجام میدهند همانا شبيه مراسمي است كاهنان ايزيس در جستجوي تن اوزيريس انجام میدادند.
پيش از سقوط اديان شركآلود در برابر مسيحيت تنها يكي از اين اديان رقيب اديان مصري بود و اين دين همانا آيين ميترا يا مهرپرستي ايراني و چنين بود كه آخرين امپراتورهاي روم پير و آيين ميترا بودند. پيش از پرداختن به مهرپرستي كه طنزپردازان رومي با آن در ستيز بودند بهتر است از اديان سوريهاي سخن بگویيم.
اديان سوريه هيچ گاه در عرب آسيا كوچك و ايران در حد دين مصري گسترش نيافت. اين ويژگي تا حدي با شرايط اقليمي سوريه يعني كوههاي بلند شمال و جنوب آن ارتباط دارد. اين کوهها سوريه را به مناطق مختلفي كه با هم پيوند چنداني ندارند تقسيم میکند و اين موقعيت نه تنها موجب عدم وحدت سياسي كه سبب پراكندگي آیینهایی است كه هنوز هم ادامه دارد. امروز در سوريه دين اسلام، مذهب شيعه و سني، آيين يهود، دَروزي، كاتوليك رمي، ارتدكس يوناني، آشوري، ماروني و ارمني رواج دارد و گوياي همان پراكندگي ديرين است.
نخستين خدابانوي سوريهاي كه در ايتاليا مورد توجه قرار گرفت عترگات بود، كه غالباً او را با عشتاروت فنيقي اشتباه میکنند. عترگات در بمبيس Bambyce، ممبيج Membidj يا هراپوليس Herapolis در نزديكي رود فرات معبدي داشت و چنين مینماید كه هنوز هم اين خدابانو مورد توجه درويشان سرگرداني است كه در دمشق اين جا و آن جا ديده میشوند و مراسم آييني آنان با گونه اي میگساری همراه است. به روايت از لوسيوس Lucius از مردم پترس Patras در مراسم آييني عترگات خواجه اي پيشاپيش گروهي از جوانان آراسته كه صنم تزيين كرده اي را با الاغ حمل میکردند حركت میکردند. اين گروه از شهر خارج و با رسيدن به روستاها يا خانه هاي حاشیهی شهر مراسم اصلي آنان آغاز میشد. اين مراسم با نواختن فلوت آغاز و افراد شركت كننده در اين مراسم در حالي كه سر خويش را با نواي موسيقي حركت میدادند از دهان خود صدايي خشن برمي آوردند و پيرامون صنم شروع به چرخيدن، رقص و خودزني میکردند و اين كار چندان ادامه مییافت كه شركت كنندگان خسته و خونين و مدهوش میشدند و روستایيان از پيشگويان همراه اين گروه پيشگويي میخواستند.
داستاني از اين دست كه مورد توجه لوسيوس قرار میگیرد گوياي راه يابي اين كاهنان و درويشان به ايتاليا است. پرسش اين است كه چگونه عترگات به ايتاليا راه يافت؟ و پاسخ اين است كه از طريق بردگان و بازرگانان سوريهاي. بردگان سوريهاي از سده سوم ميلادي به بعد به روم راه يافتند. اين بردگان از برده هاي ديگر برده فروشان خريداران بيشتري داشت و اين بدان دليل بود كه اين بردگان باهوش تر و فرمانبردار و سخت كوش بودند. با گذر زمان اين بردگان در روم مشكلاتي را پديد آوردند و هم بدين دليل بود كه در 139 پيش از ميلاد يكي از فرماندهان و کنسولهای رومي فرمان داده بود كلدانيان و پيشگويان سوريهاي را از روم بيرون برانند. در سال 134 پيش از ميلاد يعني پنج سال بعد يكي ازاين بردگان سوريهاي در آپامی Apeamea مدعي پيامبري از جانب خدابانو عترگات و عصيان او موجب ويراني سيسيل شد. اين كار اما ضعیفتر از آن بود كه سبب ايجاد نيايشگاهي براي عترگات شود و با اين همه پيشينه راه يابي پيروان اين خدابانو در پيش از ميلاد را به روم در خود دارد.
خدايان سوريهاي به هيأت گروهي به سراسر روم راه يافتند و چون همانندان مصري تمايل داشتند با اديان بومي يگانه شوند. در پوتئولی Puteoli خداي صيدون، مِلقارت Melqart را همانند هركول مییابیم. دوذار Dusares خداي عربستان جنوبي و لات Allath خدابانوي بزرگ عرب هر دو به غرب راه يافتند و لات با آتنا يگانه شد. لات حتي به اسپانيا نيز راه يافت و در اين سفر هدد Hedad از بعلبك – هليوپوليس كه آثار معبد عظيم او هنوز هم در دشت حد فاصل بيروت و دمشق ديده میشود، با لات هم همراه بود. كبوتر و ماهي، نماد همراه عشتاروت، هر دو در سوريه نيايش میشدند و ماهي از نمادهايي بود كه از نمادهاي مسيحي و با عترگات پيوند يافت.
مشهورترين خداي سوريه، ادونيس Adonis نام داشت و نام او تا به امروز نيز لقبي براي جوانان زيبا و شلخته است. زنان در مرگ ادونيس در كناره هاي رود بيبلوس [جُبيل]، كه هنوز هم آن را از خون ادونيس خون رنگ میدانند، سوگواري میکردند. در زمان اگوستوس در روم باغي بدين نام وجود داشت. [به روايت از گريمال ادونيس كه هزيود نيز از او ياد كرده است ميرا Myrrha دختر تاياس Theias شهريار سوريه به سبب نفرين افروديت گرفتار عشق پدر و پس از آن به ياري دايه خود هيپوليته Hippolyte دوازده شب با تاياس هم بستر و در شب دوازدهم پدر از نيرنگ دختر خود آگاه و با شمشيري آخته به تعقيب دختر پرداخت و خدايان ميرا را به هيأت درختي كه همانا درخت مر Myrrhe است درآورند. ده ماه پس از اين ماجرا پوست درخت شكافت و از آن شكاف پسري كه ادونيس نام يافت هستي يافت. افروديت پرسفونه را به تربيت آدونيس گماشت و پرسفونه كه شيداي زيبايي ادونيس شده بود حاضر به بازگرداندن ادونيس نشد. زئوس يا يكي از موزها به نام كاليوپ Calliope پرسفونه را ناچار ساخت كه ادونيس يك سوم سال را نزد افروديت، يك سوم را نزد پرسفونه و يك سوم ديگر سال را در هر مكاني كه ادونيس بخواهد سپري سازد. از آن پس ادونيس دو سوم سال را با افروديت و يك سوم سال را با پرسفونه سپري میسازد. ادونيس به علتي نامعلوم مورد خشم آرتميس قرار میگیرد و گرازي كه از جانب آرتميس مأموريت يافته است ادونيس را در شكارگاه میکشد. زنان سوريه هر سال سالگرد مرگ ادونيس را به عزاداري میپرداختند و در اين مراسم چند روز پيش از عزاداري در ظرفهای بسياري بذر كشت میکردند و با آب گرم آن را آبياري میکردند و اين سبزهها را باغ ادونيس مینامیدند. بذري كه بدين گونه رسته بود به زودي تباه میشد و اين نماد يادآور سرنوشت ادونيس بود. اين داستان ريشه سامي دارد و در زبان عبري ادونيس به معني خدا است. نيايش ادونيس در دوره هلن گرايي در سراسر سرزمینهای كنار مديترانه رواج داشت و نقش ادونيس را در پشت آينه هاي بازمانده از تمدن اتروسك اين گفته را تاييد میکند.
در شمار خدايان بسيار سوريه كه بخشي از ميراث ديني غرب شدند هيچ يك به اندازه ژوپيتر دوليچه Jupiter of Doliche مشهور نشد. دوليچه شهر كوچكي از شهرهاي كامجن Commagene در كنار رود فرات عليا بود كه بسياري از مردمان آن در امپراتوري روم هر يك به كاري مشغول بودند و خداي خود را نيز با خود به روم بردند. هيچ مأخذ نوشتاري از اين خدا در دست نيست و هنوز صدها تن از پيروان او در آفريقا، آلمان، بريتانيا، مجارستان و كشورهاي ديگر وجود دارند. اين خدا چونان ژوپيتر رومي خداي آذرخش و به هيأت نرگاوي در تصاوير نمايان میشد كه به دستي آذرخش و به دستي ديگر پتكي داشت و حامي آهنگران و سربازان بود.
اين خدايان مهاجر به تدريج در سراسر امپراتوري روم مورد توجه قرار گرفتند و سرانجام كاهني چهارده ساله به نام گابل ازخادمان بعل حمس (اتيس) در امپراتوري روم مبلغ خدایي برتر شد. از آن كه گابل رومي نبود و بدان دليل انديشه هاي ديني او نسبت به زمان و مكان خويش پيش رفته تر بود با دشمني نويسندگان رومي رو به رو شد. تلاش گابل در واقع جلب توجه روميان به نظامي تك خدايي براساس خورشيد خداي برتر و شكست ناپذير و خدايي بود كه نيم قرن بعد لوسيوس دسيوس اورليوس امپراتور روم [275-270 ميلادي] آن را در پالميرا [تُدمُر] بازيافت و از طريق اين توجه به توحيد بود كه كنستانتين نخستين امپراتور مسيحي در قسطنطنيه خدايان سوريهاي را در شكل گيري دين رومي مؤثر دانست.
آخرين تأثيرگذاري سوريه بر دين رومي را میتوان در تمثال عيسي بر صليب سوريهاي ديد. در پنج سده اول مسيحيت از ترسيم عيساي شكنجه ديده و مصلوب با ميخ وحشت داشتند و تنها در سده ششم بود كه هنرمندان سوريه نماد عيسي مصلوب را براي نخستين بار ترسيم كردند.
منبع: پرون، استیوارد؛ (1381) شناخت اساطیر روم، ترجمه باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ نخست.
روم بسيار کمتر ازآن چه از شرق گرفت به شرق داد. در سخن از آیینهای شرقي بايد به خاطر داشت كه بسياري از کیشهای تودهاي شرق ترفيعي نيافتند و برخي از آنان كه از استانده والاتري برخوردار بودند تعالي يافتند. كومونتCumont از جاذبهی اين اديان میگوید كه: «اديان شرقي در عنايت به احساسات، وجدان و خرد انسان داراي شخصيتي يكپارچهتر و در مقايسه داراي مراسم آييني زيباتر و از حقيقت و نگرش والاتر اخلاقي برخوردار بودند. شكوه مراسم آييني اين اديان و تحرك و شادمانه بودن آنها به گونهاي بود كه مردمان فرادست و فرودست را جذب میکرد. مكاشفات و الهامات ژرف اين اديان از شرق دور نيز تأثير گرفت و عواطفي كه اين اديان برانگيزنده آن بود مردم و به ويژه زنان را جلب میکرد». در اين کیشها كاهنههاي ايزيس و سي بيل هواداران زن را مجذوب و آيين ميترا از سوي ديگر جذب كننده مردان و از ديسيپلين خشنتری برخوردار و افراد را با نويد تطهير رواني و دورنماي بي كران سعادت ابدي مجذوب میکرد.
از سي بيل و بزرگ مادر سخن گفتيم. ايزيسisis گرچه در روم از شهرت بزرگ مادر برخوردار نبود اما در گذر زمان خدابانوي مشهوري شد و نيايشگاههاي بسياري براي وي برپا شد. خاستگاه رازآميز اين خدابانو بيترديد در پذيرش وي مؤثر بود. مصر كشور مديترانهاي نيست اما بوملاد آن از شرايط اقليمي ويژهاي برخوردار است. مستعمرهنشينان يونان در هلسپونت يا جزاير مستعمرهی يونان اين سرزمینها را همانند يونان يافتند، بازرگانان سوري در دلوس و طنجير کارگاههایی برپا كردند و تنها مصر بود كه با اين سرزمینها تفاوت داشت. تپههاي سنگ آهكي تركيه و اسپانيا محل مناسبي براي رشد زيتون، انار، تاکستانها، غله و مورد و فلسطين از شرايط مشابه يونان و الجزيره برخوردار و در مصر اما از آن درختان و تپهها نشاني نيست و اين سرزمين بر نزول باران از آسمان و رود جادويي و هستيبخش نيل كه خاستگاه آن تا سده نوزده ناشناخته ماند متكي بود. در هيچ سرزميني رويارويي مرگ و زندگي در حد مصر پديدار نيست كه يك پاي اين ديار در صحرا و پاي ديگر آن در كشتزاراني است كه نيل آن را آبياري میکند. از روزگار باستان و از زمان نخستين شهرياران هلاس يا كه رت مصريان به مسأله رازانگيز مرگ و زندگي اندیشیدهاند و یادمانها و آرامگاههاي مصري بزرگترین نمودهاي نوع خود در جهان است. ايران، يونان و روم در مصر مجذوب همين نمودها شدند و چنين بود كه پدر تاريخ يونان هرودوت يكي از کتابهای خود را به مصر اختصاص داد. اسكندر مقدوني در اين سرزمين بود كه بزرگترین آفريده خويش اسكندريه را پديد آورد و بطالمه (یا بطالسه) ازاين طريق ميراثخوار فراعنه و اسكندريه يكي از بزرگترین مراكز فرهنگي جهان باستان شد و كلئوپاترا بعد از شكست از آنتوني مصر را تحتالحمايه روم ساخت و روم با تكستونهای هرمي يا ئوبليسكهاي مصري آرايش يافت و اين نمادها بعدها به لندن، پاريس و نيويورك نيز راه يافت.
خدايان مصري در گذر زمان به يونان و روم راه يافتند و گسترش كيش اين خدايان را جانشينان اسكندر سرعت بخشيدند. بطلميوس اول، جانشين اسكندر در مصر، در اين كار سهم بسيار داشت. بسياري از خدايان مصري به هيأت موجوداتي چون عقاب، سگ، شغال يا تمساح و نخست يونانيان و از آن شمار ژوونيل اين خدايان را تمسخر میکردند. اما اين خدايان به تدريج پيروان بسيار يافت. سراپيسSerapis تركيبي از اوزيريس و آپيس كه اوزور – آپیAsur-Api يا اوزيريس آپيس را پديد آورد و او خدايي بود پاسدار نكروپوليس يا گورستان و شهر خاموشان ممفيس. در گذر زمان اسكندريه پايتخت جديد پايتخت دين نو شد و تنديس اين خدا كه توسط پيكر تراشان هنرمند يوناني و از آن شمار برياكسيس معمار و پيكرتراش آتني سده چهارم ق. م تنديسي ماندگار شد. بدين سان يونان گرایي از اسكندريه به مصر راه يافت و از سوي ديگر يونان را از اديان مصري متأثر ساخت و دين جديد فاتح و مغلوب را در بر گرفت. آرامگاه هاي موسوم به سراپئوم الگويي براي آرامگاه هاي بعد و در سده دوم ميلادي چهل و دو آرامگاه ازاين گونه در مصر ساخته شده بود.
ايزيس، دراساطير مصر زن اوزيريس و مادر خورشيد خدا حورسHorus بود. اوزيريس به دست ست Set خداي جهان زيرين [و خشك سالي] كشته و حورس به انتقال مرگ پدر برخاست. ايزيس پس از مرگ اوزيريس به جستجوي پارههاي تن همسر كه به دست ست پراكنده شده بود پرداخت و سرانجام با يافتن پارههاي تن اوزيريس در بيبلوس بند كهن فنيقي در ساحل سوريه اوزيريس را به زندگي بازگردانيد. در كيش جديد اوزيريس و آپيس يگانه و سراپيس خداي جديد جهان مردگان میشود. ايزيس در اين نقش بزرگ مادر، مادر خدايان و همه طبيعت و بر نيروهاي شب پيروز و رازهاي ايزيس شباهت او را با الوزيس و خدايان يونان تسهيل میکند. در واقع يكي شدن او با دمتر و يكي شدن اوزيريس با ديونيزوس پيش از زمان هرودوت انجام میگیرد. ديونيزوس همانند اوزيريس در اساطير يونان گياه خدايي است كه بخشي از سال را در جهان زيرين سپري میسازد و خداي جهان زيرين است. ايزيس با ديگر خدايان يوناني و از آن شمار يوIo [شاهدخت آرگوسي و رقيب هرا] يگانه میشود. [يو از رقیبان هرا] هرا آسيب میبیند و زئوس او را به ناچار به هيأت ماده گاوي درميآورد و در اين هيأت با او میآمیزد. در روايتي يو در هيأت ماده گاو از تنگه بوسفورBos-Phorus كه آسيا را از اروپا جدا میکند از چنگال هرا میگریزد و به مصر میرود و اين تنگه از آن زمان به بعد است كه بوسفور يعني محل عبور ماده گاو نام مییابد. يو در اين روايت سرانجام در جستجوي فرزند خود اپافوس Epaphus است كه به مصر میرود و در آن جا در نقش ايزيس مورد نيايش مردم مصر قرار میگیرد.
در اين مسير بود كه يونانيان سراپيس را يكي از خدايان خود يافتند و به روايت از پلوتارخ دين جديد به گونه اي بود كه رضايت يونانيان و مصريان را فراهم آورد. در اين زمينه كاهن اعظم يوناني تيموتئوس با كاهن مصري منتو در ممفيس همراهي و خداي جديد را مشهور میسازند و موفقيت او چندان است كه فيلسوف يوناني به نام دمتريوس با معجزه سراپيس از كوري نجات مییابد! و به افتخار سراپيس سرودي میسراید كه تا سه قرن بعد نيزخوانده میشد و سند ما پاپيروس نوشته اي از سه قرن بعد از اين ماجرا است.
كومونت میگوید «يونانيان كيش نو را بدان دليل پذيرفتند كه اساطير آنان با افزوده اي بشكوه تر رونق يافت. از خدايان قلمرو بطالمه خداياني كه در چرخه ايزيس و اوزيريس و پسر آنان هرپوكراتس Herpocrates و خادم آنان آنوبيس قرار داشت نمودهايي بود كه مورد پذيرش يونانيان قرار گرفت و ارواح ديگر بهشتي و دوزخي كه مصريان نيايش میکردند در يونان بيگانه ماند. كيش سراپيس براي يونانيان آشنا و در برخورد با آن توجه آنان را جلب كرد...»
Cuius regio eius religio، آن را كه قلمرو فرمانروايي است دين او غالب است، بطلميوس اول كيش سراپيس را پذيرفت و ديگران از او اطاعت كردند. كاهنان ايزيس هميشه شهريار را ستايش میکردند و اين رسمي كهن بود كه بعدها به مسيحيان و مسلمانان رسيد و چنين بود كه كيش سراپيس به قبرس، سيسيل، فريجيه و حتي آتن رسيد. در كنار اكروپوليس معبدي براي سراپيس برپا شد و در هاليكرانسوس زادگاه هرودوت نيز در 307 نيايشگاهي براي اين خدا تاسيس شد.
كيش سراپيس از طريق سيسيل و جزاير مستعمره يونان به روم راه يافت. در 105 پيش از ميلاد اسناد موجود گوياي آن است كه در پوتولی Poteoli ( Pozzuoli پوتسولی) و جايي كه بعدها پولس قديس انجيل خود را به ايتاليا برد سراپئومي برپا و هم در آن زمان در پمپي ايزيس معبدي داشت كه فرسك هاي بازمانده از آن گوياي تأثير فرهنگ توانمند اسكندريه است. تا عصر سولا Sulla كيش سراپيس و ايزيس ادامه يافت اما هنوز اين كيش جديد جاي پاي خود را محكم نكرده و در سالهای آخر جمهوري در ارتباط با ماجراي كلئوپاترا و مارك انتوني شرايط مطلوبي نداشت. چنين بود كه در کمتر از چهار دهه در سالهای 58، 53، 50 و 48 پيش از ميلاد سناي روم فرمان ويران كردن نیایشگاهها و تندیسهای مصري را صادر كرد. بعد از زوال قدرت انتوني و كلئوپاترا اين كيش افول يافت و در 28 پيش از ميلاد نيايش خدايان اسكندريه در پومريوم ممنوع و هفت سال بعد ساختن نیایشگاههایی از اين نوع تا يك مايلي شهر ممنوع شد. در سال 19 ميلادي به هنگام فرمانروايي تيبريوس كيش ايزيس هياهويي بزرگ برپا كرد. شواليه اي رومي به نام دسيوس موندوس يكي از كاهنان ايزيس را اغوا كرد تا از بانوي زيبا و ساده اي بخواهد در شبي خاص براي آميزش با آنوبيس به معبد برود. زن به معبد رفت اما دسيوس موندوس بود كه نقش آنوبيس را انجام داد و با آگاه شدن پيروان ايزيس از اين ماجرا آشوب بزرگي برپا شد.
تلاش براي جلوگيري از گسترش كيش مصري بي اثر ماند. دين مصري حتي زماني كه از جانب سناي روم تحريم شد در سراسر اين سرزمين در حال گسترش بود. ژوليوس سزار تقويمي را كه از جانب دانشمندان مصري تنظيم شده و جشنهای آييني ايزيس در آن ثبت شده بود اصلاح كرد. با مرگ تيبريوس فرمانهای ضد كيش مصري قدرت خود را از دست داد. كاليگولا در سال 38 ميلادي در كامپوس ماريتوس معبد بزرگي براي ايزيس برپا كرد و امپراتور ديگر روم و دوميتن Domitan 95-51 ميلادي با بهترين شيوه هاي معماري اين معبد را آرايش داد. ابوالهولها و ئوبليسك ها يا تك ستونهای هرمي مصر در روم فزوني گرفت. آدريان در سده دوم ميلادي در روم ئوبليسكي به افتخار و يادمان انتونيوس برپا ساخت و در كاخ خود در تيبوري (تي ولی) سراپئوم باشكوهي بنا كرد كه هنوز هم آثار آن برجاست و كساني را كه ويرانه هاي آن را میبینند متأثر میسازد. كيش قابل انعطاف سراپيس با ابهامات و آموزههایش تا پايان اين دوره برجاي ماند. معلم نرو امپراتور روم [ 68-54 ميلادي] در كار كاهنان سراپيس تأثيري از فلسفه رواقي را میبیند. وقتي پلوتارخ از خدايان مصر سخن میگوید نگرش اين اديان را با ديد التقاطي خود هم ساز میبیند. يكي از نو افلاتونيان به نامیام بليخوس iam blichus ايزيس را به خدايان يوناني، عشتاروت Asterate فنيقي، عترگاتيس Atragatis سوريه و آناهيتاي ايراني نزديك میبیند؛ و چنين است كه ايزيس در واقع مجموعه اي از خدايان را در خود دارد و سراپيس نيز چون زئوس نيايش میشود.
خدايان مصري بدان سان كه يكي از مدافعان مسيحيت گواهي میدهد رمي شده بودند و چنين است كه آنان را در اوج قدرت میبیند. از اين تاريخ به بعد اين خدايان به تدريج تسليم خدايان رقيب يعني خدايان ايراني و سوريهاي میشوند. در 394 ميلادي هنوز هم مراسم آييني اين خدايان در روم برپا میشد. اما سه سال پيش از اين تئوفيلوس Teophilus مطران اسكندريه سرائپوم اين شهر را ويران و به آتش كشيد و بسياري از تندیسها را ويران ساخت. كيش مصري در پايان راه بود اما آثار آن در مسيحيت باقي ماند. تنیسهای ايزيس به دستكاري زيادي نياز داشت تا تبديل به مريم مقدس شود. كارهاي روزمره كشيشان كليساها بيترديد از بسياري جهات با كارهاي روزمره كاهنان ايزيس در گذشته همانندي دارد. تواباني كه از سانتا اسكالا Santa Scala بالا میروند به تواباني شباهت دارند كه معبد ايزيس را طواف میکردند، سيستروم يا عود مصري و جغ جغه ي سيمين ايزيس هنوز هم در مراسم آييني ارامنه كاربرد دارد. مراسم آييني كه كشيشان اتيوپي در شب عيد ايستر در جستجوي نمادين تن مسيح انجام میدهند همانا شبيه مراسمي است كاهنان ايزيس در جستجوي تن اوزيريس انجام میدادند.
پيش از سقوط اديان شركآلود در برابر مسيحيت تنها يكي از اين اديان رقيب اديان مصري بود و اين دين همانا آيين ميترا يا مهرپرستي ايراني و چنين بود كه آخرين امپراتورهاي روم پير و آيين ميترا بودند. پيش از پرداختن به مهرپرستي كه طنزپردازان رومي با آن در ستيز بودند بهتر است از اديان سوريهاي سخن بگویيم.
اديان سوريه هيچ گاه در عرب آسيا كوچك و ايران در حد دين مصري گسترش نيافت. اين ويژگي تا حدي با شرايط اقليمي سوريه يعني كوههاي بلند شمال و جنوب آن ارتباط دارد. اين کوهها سوريه را به مناطق مختلفي كه با هم پيوند چنداني ندارند تقسيم میکند و اين موقعيت نه تنها موجب عدم وحدت سياسي كه سبب پراكندگي آیینهایی است كه هنوز هم ادامه دارد. امروز در سوريه دين اسلام، مذهب شيعه و سني، آيين يهود، دَروزي، كاتوليك رمي، ارتدكس يوناني، آشوري، ماروني و ارمني رواج دارد و گوياي همان پراكندگي ديرين است.
نخستين خدابانوي سوريهاي كه در ايتاليا مورد توجه قرار گرفت عترگات بود، كه غالباً او را با عشتاروت فنيقي اشتباه میکنند. عترگات در بمبيس Bambyce، ممبيج Membidj يا هراپوليس Herapolis در نزديكي رود فرات معبدي داشت و چنين مینماید كه هنوز هم اين خدابانو مورد توجه درويشان سرگرداني است كه در دمشق اين جا و آن جا ديده میشوند و مراسم آييني آنان با گونه اي میگساری همراه است. به روايت از لوسيوس Lucius از مردم پترس Patras در مراسم آييني عترگات خواجه اي پيشاپيش گروهي از جوانان آراسته كه صنم تزيين كرده اي را با الاغ حمل میکردند حركت میکردند. اين گروه از شهر خارج و با رسيدن به روستاها يا خانه هاي حاشیهی شهر مراسم اصلي آنان آغاز میشد. اين مراسم با نواختن فلوت آغاز و افراد شركت كننده در اين مراسم در حالي كه سر خويش را با نواي موسيقي حركت میدادند از دهان خود صدايي خشن برمي آوردند و پيرامون صنم شروع به چرخيدن، رقص و خودزني میکردند و اين كار چندان ادامه مییافت كه شركت كنندگان خسته و خونين و مدهوش میشدند و روستایيان از پيشگويان همراه اين گروه پيشگويي میخواستند.
داستاني از اين دست كه مورد توجه لوسيوس قرار میگیرد گوياي راه يابي اين كاهنان و درويشان به ايتاليا است. پرسش اين است كه چگونه عترگات به ايتاليا راه يافت؟ و پاسخ اين است كه از طريق بردگان و بازرگانان سوريهاي. بردگان سوريهاي از سده سوم ميلادي به بعد به روم راه يافتند. اين بردگان از برده هاي ديگر برده فروشان خريداران بيشتري داشت و اين بدان دليل بود كه اين بردگان باهوش تر و فرمانبردار و سخت كوش بودند. با گذر زمان اين بردگان در روم مشكلاتي را پديد آوردند و هم بدين دليل بود كه در 139 پيش از ميلاد يكي از فرماندهان و کنسولهای رومي فرمان داده بود كلدانيان و پيشگويان سوريهاي را از روم بيرون برانند. در سال 134 پيش از ميلاد يعني پنج سال بعد يكي ازاين بردگان سوريهاي در آپامی Apeamea مدعي پيامبري از جانب خدابانو عترگات و عصيان او موجب ويراني سيسيل شد. اين كار اما ضعیفتر از آن بود كه سبب ايجاد نيايشگاهي براي عترگات شود و با اين همه پيشينه راه يابي پيروان اين خدابانو در پيش از ميلاد را به روم در خود دارد.
خدايان سوريهاي به هيأت گروهي به سراسر روم راه يافتند و چون همانندان مصري تمايل داشتند با اديان بومي يگانه شوند. در پوتئولی Puteoli خداي صيدون، مِلقارت Melqart را همانند هركول مییابیم. دوذار Dusares خداي عربستان جنوبي و لات Allath خدابانوي بزرگ عرب هر دو به غرب راه يافتند و لات با آتنا يگانه شد. لات حتي به اسپانيا نيز راه يافت و در اين سفر هدد Hedad از بعلبك – هليوپوليس كه آثار معبد عظيم او هنوز هم در دشت حد فاصل بيروت و دمشق ديده میشود، با لات هم همراه بود. كبوتر و ماهي، نماد همراه عشتاروت، هر دو در سوريه نيايش میشدند و ماهي از نمادهايي بود كه از نمادهاي مسيحي و با عترگات پيوند يافت.
مشهورترين خداي سوريه، ادونيس Adonis نام داشت و نام او تا به امروز نيز لقبي براي جوانان زيبا و شلخته است. زنان در مرگ ادونيس در كناره هاي رود بيبلوس [جُبيل]، كه هنوز هم آن را از خون ادونيس خون رنگ میدانند، سوگواري میکردند. در زمان اگوستوس در روم باغي بدين نام وجود داشت. [به روايت از گريمال ادونيس كه هزيود نيز از او ياد كرده است ميرا Myrrha دختر تاياس Theias شهريار سوريه به سبب نفرين افروديت گرفتار عشق پدر و پس از آن به ياري دايه خود هيپوليته Hippolyte دوازده شب با تاياس هم بستر و در شب دوازدهم پدر از نيرنگ دختر خود آگاه و با شمشيري آخته به تعقيب دختر پرداخت و خدايان ميرا را به هيأت درختي كه همانا درخت مر Myrrhe است درآورند. ده ماه پس از اين ماجرا پوست درخت شكافت و از آن شكاف پسري كه ادونيس نام يافت هستي يافت. افروديت پرسفونه را به تربيت آدونيس گماشت و پرسفونه كه شيداي زيبايي ادونيس شده بود حاضر به بازگرداندن ادونيس نشد. زئوس يا يكي از موزها به نام كاليوپ Calliope پرسفونه را ناچار ساخت كه ادونيس يك سوم سال را نزد افروديت، يك سوم را نزد پرسفونه و يك سوم ديگر سال را در هر مكاني كه ادونيس بخواهد سپري سازد. از آن پس ادونيس دو سوم سال را با افروديت و يك سوم سال را با پرسفونه سپري میسازد. ادونيس به علتي نامعلوم مورد خشم آرتميس قرار میگیرد و گرازي كه از جانب آرتميس مأموريت يافته است ادونيس را در شكارگاه میکشد. زنان سوريه هر سال سالگرد مرگ ادونيس را به عزاداري میپرداختند و در اين مراسم چند روز پيش از عزاداري در ظرفهای بسياري بذر كشت میکردند و با آب گرم آن را آبياري میکردند و اين سبزهها را باغ ادونيس مینامیدند. بذري كه بدين گونه رسته بود به زودي تباه میشد و اين نماد يادآور سرنوشت ادونيس بود. اين داستان ريشه سامي دارد و در زبان عبري ادونيس به معني خدا است. نيايش ادونيس در دوره هلن گرايي در سراسر سرزمینهای كنار مديترانه رواج داشت و نقش ادونيس را در پشت آينه هاي بازمانده از تمدن اتروسك اين گفته را تاييد میکند.
در شمار خدايان بسيار سوريه كه بخشي از ميراث ديني غرب شدند هيچ يك به اندازه ژوپيتر دوليچه Jupiter of Doliche مشهور نشد. دوليچه شهر كوچكي از شهرهاي كامجن Commagene در كنار رود فرات عليا بود كه بسياري از مردمان آن در امپراتوري روم هر يك به كاري مشغول بودند و خداي خود را نيز با خود به روم بردند. هيچ مأخذ نوشتاري از اين خدا در دست نيست و هنوز صدها تن از پيروان او در آفريقا، آلمان، بريتانيا، مجارستان و كشورهاي ديگر وجود دارند. اين خدا چونان ژوپيتر رومي خداي آذرخش و به هيأت نرگاوي در تصاوير نمايان میشد كه به دستي آذرخش و به دستي ديگر پتكي داشت و حامي آهنگران و سربازان بود.
اين خدايان مهاجر به تدريج در سراسر امپراتوري روم مورد توجه قرار گرفتند و سرانجام كاهني چهارده ساله به نام گابل ازخادمان بعل حمس (اتيس) در امپراتوري روم مبلغ خدایي برتر شد. از آن كه گابل رومي نبود و بدان دليل انديشه هاي ديني او نسبت به زمان و مكان خويش پيش رفته تر بود با دشمني نويسندگان رومي رو به رو شد. تلاش گابل در واقع جلب توجه روميان به نظامي تك خدايي براساس خورشيد خداي برتر و شكست ناپذير و خدايي بود كه نيم قرن بعد لوسيوس دسيوس اورليوس امپراتور روم [275-270 ميلادي] آن را در پالميرا [تُدمُر] بازيافت و از طريق اين توجه به توحيد بود كه كنستانتين نخستين امپراتور مسيحي در قسطنطنيه خدايان سوريهاي را در شكل گيري دين رومي مؤثر دانست.
آخرين تأثيرگذاري سوريه بر دين رومي را میتوان در تمثال عيسي بر صليب سوريهاي ديد. در پنج سده اول مسيحيت از ترسيم عيساي شكنجه ديده و مصلوب با ميخ وحشت داشتند و تنها در سده ششم بود كه هنرمندان سوريه نماد عيسي مصلوب را براي نخستين بار ترسيم كردند.
منبع: پرون، استیوارد؛ (1381) شناخت اساطیر روم، ترجمه باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ نخست.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}