می‌خواهم بین اُمّتم باشم


 

نویسنده : فاطمه فرخیان




 

ویژگی‌های حضرت امام خمینی(ره) در ارتباط با مردم
اشاره
 

در ادبيات ديني، براي واژه ی «مردم» معادل‌هایی از قبیل: ناس، جماعت، قوم، امت، و خلق به كار رفته كه اصطلاح قرآني آن «ناس» است. در مكتب اسلام دوگونه برخورد با ناس (مردم) شده است: يكي برخوردي منفي و ديگري برخوردی مثبت؛ البته روي كرد قرآن به ناس، بيش تر منفي است و آياتي وجود دارد كه با لحني عتاب آميز ناس را مورد خطاب خود قرار داده است؛ اما در برخي موارد نيز با لحني مثبت سخن به ميان آمده است. در هر حال، در اسلام به ارتباط صميمي با مردم و خدمت به آنان و مردمي بودن، سفارش اكيدي شده و آيين اسلام رفتار اجتماعي مناسب با مردم را می پسندد. در این مقاله کوشیده‌ایم به بررسی این ویژگی امام خمینی(ره) بپردازیم.

نگرش حضرت امام(ره) درباره ی نوع مردم
 

حضرت امام خميني (ره) در کتاب شرح جنود عقل و جهل، به روایتی اشاره می‌کند:«النّاس معادن كمعادن الذّهب والفضه»؛
مردم، معدن هايي هستند مانند معدن هاي طلا و نقره. سپس در تحليل اين روايت مي نويسد: «همان طور كه طلا با مواد ديگري مخلوط مي شود و تا آن را ذوب نكنند، نمي توانند آن را خالص كنند، فطرت انسان ها هم مانند آن است.»
ایشان در همین باره در روایتی درباره ی مردم‌داری در همان کتاب خود می‌آورد: «عن أبي عبدالله(ع) قال: يا عمر! لا تحملوا علي شيعتنا، وارفقوا بهم؛ فإنّ النّاس لا يحتملون ما تحملون»؛ اي عمر بن حنظله! به شيعيان ما فشار نياوريد و با آنان رفق و مدارا به خرج دهيد. پس به درستي كه مردم نمي توانند آن چه را شما تحمل آن را داريد، تحمل كنند.
پیش از پرداختن؛ به این موضوع، نگاهی داریم به رفتار رهبران دینی با مردم که الگوهای امام بودند.

مردم‌داری در قاموس سیره ی معصومین(ع)
 

الف) برابري و عدالت نسبت به مردم
 

نخستین شاخص مردم‌داری، رعایت انصاف و عدالت درباره ی‌ مردم است؛ چه این که تبعیض و نابرابری اگر چه موجب خوشحالی یک نفر که مورد تفقدی بی جا قرار گرفته، می‌شود اما در درجه ی اول باعث قهر خدا و در درجه ی دوم موجب نارضایتی خلق می‌شود.
در این باره آمده است روزي دو زن كه يكي از آنان عرب و ديگري از بلاد غير عرب بود، براي گرفتن سهم خود از بيت المال نزد امام علي(ع) آمدند. امام به هر دوي آن‌ها بهره اي مساوي از بيت المال داد. در اين هنگام، زن عرب نگاهي به سكه هاي خود و زن غير عرب انداخت و با ناراحتي به امام عرض كرد: «من زني از عرب هستم و اين زن، عجم است. آيا به هر دوي ما بهره اي برابر مي دهي؟» امام از اين سخن مغرورانه زن ناراحت شد و فرمود: «به خدا قسم كه من فرقي بين فرزندان حضرت اسماعيل (اعراب) و فرزندان حضرت اسحاق (عجم) كه هر دو فرزندان ابراهيم بودند، نمي‌بينم».

ب) رعايت حقوق مردم
 

رعایت حقوق مردم و توجه جدی به آن ، گونه‌ای دیگر از مردم‌داری است. جامعه متشکل از از افرادی است که زندگی اجتماعی آن ها در کنار هم و برآوردن نیازها، توسط هم دیگر، بالتبع حقوقی را بر دوش هر یک می‌گذارد که توجه به‌ این حقوق نمایان گر مردم‌سالاری در معنای حقیقی آن است. نوشته‌اند امام رضا(ع) غلام سياهي را ديد كه در بين ديگر كارگران خود مشغول كار است. امام كه او را نمي شناخت، نزديك تر رفت و او را ديد كه سخت مشغول كار است. امام از سرپرست كارگران خود پرسيد: «مزد اين كارگر را چقدر تعيين كرده ايد؟» او عرض كرد: «تعيين مزد براي او لازم نيست و اهميتي ندارد. زيرا ما هر قدر كه به او بدهيم، او راضي خواهد شد». امام به سختي عصباني شد و حتي با تازيانه اي كه در دست داشت، به سينه او زد و فرياد زد: «چرا مزد كارگر را تعيين نكرده ايد و او را به كار فراخوانده-ايد؟»4

ج) رعايت حقوق اقليت هاي ديني
 

اسلام اگر چه کامل‌ترین دین است اما انسان‌هایی به دلیل غفلت، جهل، تعصب، قصور و ... از دریافتن ندای آسمانی آن محروم می‌مانند اما در هر حال انسان هستند و دارای حقوق، که با پذیرفتن ذمه می‌توانند در پناه جامعه ی اسلامی زندگی کنند. پیشوایان دین هرگز نمی‌پسندیدند که این اقلیت‌ها که در جامعه ی اسلامی زندگی می‌کنند مورد بی‌مهری قرار گیرند. بر این مبنا آمده است روزي مرد نابيناي مسيحي كه مدت هاي بسياري در كوفه زندگي مي-كرد، نزد امام علي(ع) آمد و تقاضاي كمك كرد. جمعي از اصحاب امام نزد ايشان نشسته بودند و با اشاره به امام فهماندند كه نبايد به او كمك كرد. امام از آنان به گونه اي مخفيانه پرسيد كه: «دليل عدم كمك به او چيست؟» آنان پاسخ دادند كه او پيش تر براي مسلمانان كارگري مي كرده و به آنان در كارها كمك مي نموده است. امام سخت برآشفت و فرمود: «شگفتا! او تا وقتي كه مي ديد و توانا بود، شما از او كار كشيديد؛ اما اكنون كه پير و ناتوان و محتاج شده، او را به حال خود واگذاشته ايد!» آن گاه امام دستور داد تا از بيت المال به او كمك نمايند و فرمود تا نام او را در دفتر بيت المال براي دريافت مستمري بنويسند.

د) ارزش خدمت به مردم
 

مردم‌داری و خدمت به خلق خدا پیش از آن که رضایت مردم را تحصیل کند باعث رضایت خدا می‌شود، بر خلاف آن که این دو در عرض هم انگاشته می‌شود. بنابراین خدمت به خلق خدا دارای پاداش و ارزش ویژه‌ای نزد خداست. نوشته‌اند سالي امام سجاد(ع) جهت زيارت خانه ی خدا با كارواني همراه شد. امام تصميم گرفت از ابتدا تا انتهاي مسافرت به صورت ناشناس با كاروانيان و همسفران خود همراه شود تا بهتر بتواند به آنان خدمت نمايد. به همين منظور، كارواني را انتخاب كرد كه همگي افراد آن غريبه بودند و امام هيچ كدام از آنان را نمي شناخت و آنان نيز امام را نمي شناختند. حضرت به آنان پيوست و در ابتدا به آنان فرمود تا خدمتگزاري كاروانيان را به ايشان واگذار كنند. كاروانيان پذيرفتند و به سوي خانه خدا به راه افتادند. در بين راه، فردي با قافله برخورد كرد كه امام سجاد(ع) را مي-شناخت. از دور امام را ديد كه مشغول خدمت رساني به همسفران خويش است. با تعجب از آنان پرسيد: «آيا مي دانيد اين فرد كه خدمت شما را به جا مي آورد، كيست؟» گفتند: «ما او را نمي شناسيم». مرد گفت: «آري، شما او را نمي-شناسيد و اگر مي شناختيد، هرگز حاضر نمي شديد كه او خدمت شما را به جاي آورد». آنان با شگفتي پرسيدند: «مگر او كيست؟» پاسخ داد: «او علي بن حسين(ع) است». كاروانيان سخت پريشان و پشيمان شدند و بي درنگ، خدمت امام رفتند و از آن حضرت پوزش طلبيدند و دست امام را بوسيدند و گفتند: «اي فرزند رسول خدا! آيا مي خواستيد با اين كار ما را گرفتار عذاب جهنم نماييد. اگر از دست و زبان ما جسارتي نسبت به شما روا مي شد، آيا هلاك نمي-شديم؟ چه چيز شما را بر اين كار واداشت؟» امام سجاد(ع) با مهرباني فرمود: «من يك بار با گروهي كه مرا مي-شناختند، مسافرت كردم و آنان مدام مرا از انجام هر كاري به دليل انتسابم به رسول خدا(ص) باز مي داشتند؛ كه مستحق آن نبودم. حال تصميم گرفتم به گونه ی ناشناس سفر كنم؛ چرا كه اين براي من پسنديده تر و محبوب تر است».

هـ) برخورد اجتماعی مناسب
 

ابوعبيده روزي با امام باقر(ع) هم سفر شد. او مي گويد: هر بار كه من سوار بر كجاوه مي شدم، امام به من سلام مي كرد و هرگاه كه پياده مي شدم، باز هم به من سلام مي نمود. هنگامي كه به مقصد رسيديم، امام هرگاه كسي را مي ديد، به او سلام مي كرد و با او دست مي داد و از احوالش مي پرسيد. اين مسأله سبب تعجب من شد. از امام پرسيدم: «اي فرزند رسول خدا! شما رفتاري انجام مي دهيد كه من هرگز آن را از كسي نديده ام. شما با همه ی مردم سلام و احوالپرسي مي كنيد و با آنان دست می دهید به مهرباني سخن می گویید؟». امام در پاسخم فرمود: «آيا نمي داني كه در دست دادن چه خير ی قرار داده شده است. هرگاه دو نفر با هم مصافحه مي كنند، گناهان شان مانند برگي كه از درخت بريزد، فرو مي ريزد».

و) آخرين سفارش؛ مردم داري
 

انسان هنگام مرگ بالاترین و مهم ترین سفارش‌های خود را انجام می‌دهد، چه این که دیگر فرصتی برای مطلب دیگری نمانده است. در واپسين روزهاي زندگاني شريف پيامبر اعظم(ص) به ايشان وحي شد كه خبر وفات خويش را به اطلاع عموم مردم برساند. پيامبر دستور داد تا همه ی مردم را جمع كنند تا همگي در نماز جماعت آن روز شركت جويند. پس از نماز، پيامبر بالاي منبر رفت و خبر نزديك شدن رحلت خود را به مردم ابلاغ نمود. سپس به عنوان آخرين سفارش ها به مردم فرمود: «اي مردم! من حاكم پس از خود را در درجه ی اوّل به رعايت تقواي الهي توصيه مي نمايم و سپس به او متذكر مي شوم كه مبادا به جماعت مردم رحم نكند! بايد به بزرگان مردم احترام و به ضعيفان ترحم نمايد! به عالمان و دانشمندان مردم احترام گذارد! به مردم زیان نرساند و خوارشان ننماید! مردم را فقير نسازد تا موجب خروج آنان از دين نگردد! در خانه ی خود را به روي مردم نبندد و نسبت به اوضاع معيشتي آنان آگاه باشد تا مبادا حق ضعيفان، خورده شود! در لشکركشي ها و جنگ ها بر مردم سخت نگيرد و به گونه اي عمل نكند كه نسل امت مرا قطع نمايد! اي مردم! شاهد باشيد كه من وظيفه ی رسالت خود را ابلاغ كردم و در مورد شما خيرخواهي نمودم». امام صادق(ع) در ادامه روايت مي فرمايد: «اين، آخرين سفارش پيامبر(ص) به مردم بود».

مردم‌داری در سیره ی حضرت امام خمینی(ره)
 

1. مي خواهم بين امتم باشم
 

روزي از كميته ی استقبال از تهران به پاريس تلفن زدند. بنده مسئول دفتر امام بودم. تلفن كننده، شهيد مظلوم دكتر بهشتي بود كه مي گفت: «براي ورود امام برنامه هايي تنظيم شده است. به عرض امام برسانيد كه فرودگاه را فرش مي-كنيم، چراغانی مي كنيم، فاصله ی فرودگاه تا بهشت زهرا را با هلي كوپتر مي رويم و ...». وقتي خدمت امام مطالب را عرض كردم، پس از استماع دقيق كه عادت هميشگي ايشان بود كه اول سخن طرف مقابل را به دقت گوش كنند و آن گاه جواب گويند، با همان قاطعيت و صراحت خاص خود فرمودند: «برو به آقايان بگو مگر مي خواهند كوروش را وارد ايران كنند؟ ابداً اين كارها لازم نيست! يك طلبه از ايران خارج شده و همان طلبه به ايران بازمي گردد. من مي خواهم در ميان امتم باشم و همراه آنان بروم، ولو پايمال شوم».

2. همرنگ و همدل با مردم
 

خبرنگاري در پاريس، از امام، هنگامي كه قصد عزيمت به ايران كرده بودند و فرودگاه بسته بود، سؤال كرد: «با توجه به اين كه بازگشت حضرت آيت الله ممكن است باعث خون ريزي هاي بيشتر شود، آيا باز هم حضرت عالي اصرار به بازگشت خواهيد داشت؟» امام فرمودند: «من بايد پيش برادرهایم باشم تا اگر بنا باشد كه خون من بريزد، در بين رفقاي خودم و همراه با جوان‌هاي ايران بريزد».
شبي كه توطئه ی كودتاي نوژه كشف و خنثی شد، همه ی مقامات وقت به جماران آمدند. ما همه مسلح شديم و به كوه ها رفتيم. بعداً از حاج آقاي انصاري شنيديم كه آن روز به امام گفته بودند: بياييد از اين جا برويم؛ امكان دارد يك هواپيما بيايد و جماران را بمباران كند. ولي امام در پاسخ گفته بودند: «مگر خون من از خون مردم جماران رنگين تر است؟».

3. ايستادگي در كنار مردم
 

يك روز بعد از ظهر، چند موشك به اطراف جماران اصابت كرد. خدمت امام رفتم و عرض كردم: «اگر يك مرتبه ی يكي از موشك هاي ما به كاخ صدام بخورد و صدام طوري بشود، ما چقدر خوشحال مي شويم. حالا اگر موشكي به نزديكی هاي جماران بخورد و سقف اين جا پايين بيايد و شما يك طوري بشويد، چه؟» امام پاسخ گفتند: «و الله قسم! من بين خودم و آن بچه هاي سپاهي كه در سه راه بيت هستند هيچ امتياز و فرقي قائل نيستم. و الله قسم! اگر من كشته شوم يا او كشته شود، براي من فرقي نمي كند». من گفتم: «ما كه مي دانيم شما اين گونه هستيد؛ اما براي مردم فرق مي كند». امام فرمودند: «نه، مردم بايد بدانند اگر من در يك جايي بروم كه بمب، پاسداران اطراف منزل مرا بكشد و مرا نكشد، من ديگر به درد رهبري اين مردم نخواهم خورد. من تا زماني مي توانم به مردم خدمت كنم كه زندگي ام مثل زندگي مردم باشد. اگر مردم يا اين پاسداران يا كساني كه در اين محل هستند، يك طوري شان بشود، بگذاريد به من هم بشود تا مردم بفهمند همه در كنار هم هستيم». گفتم: «پس تا كي مي خواهيد اين جا بنشينيد؟» ايشان به پيشاني شان اشاره كردند و فرمودند: «تا زماني كه تركش موشك به اين جا بخورد».

4. مانند مردم بي پناه
 

بارها و بارها من شاهد آن بودم كه مي گفتند امشب جماران را مي زنند. شما هم بياييد. من هم با كمال افتخار مي-آمدم كه در خدمت امام باشم؛ ولي ايشان اصلاً پناهگاه را قبول نداشتند. مي گفتند: «من بروم در پناهگاه و يك عده پناهگاه نداشته باشند؟ من به پناهگاه بروم و يك عده در زير پناه خودشان جا نداشته باشند؟» آقا به هيچ وجه اين تفكر را قبول نداشتند.14
در دوران بمباران و موشك باران تهران، در نزديكي اقامتگاه امام سنگر كوچكي ساخته بودند تا آقا و خانواده ايشان در صورت وضعيت قرمز و بروز خطر، در آن پناه بگيرند؛ ولي ايشان به هيچ وجه وارد سنگر نشدند. وقتي سؤال مي كرديم چرا وارد سنگرنمي شويد تا در امان باشيد، مي فرمودند: «مگر همه ی مردم سنگر دارند كه من هم سنگر داشته باشم؟ هر موقع تمام ملت داراي سنگر شدند، من نيز به سنگر خواهم رفت». از اين رو، در همان اتاق كوچك خويش مي-ماندند.

5. هم درد مردم
 

يك بار كه خداوند رحمان به اين بنده توفيق عنايت نمود كه به دست‌بوسی امام تشرف حاصل كنم، آن جناب، در سرماي سوزان در رواق كوچك خانه ی خود روي يك صندلي كهنه نشسته بود و سرماي آزاردهنده ی جماران دست و صورت ايشان را تقريباً به سرخي متمايل ساخته بود. علت را جويا شدم كه چرا وسيله ی گرم كننده اي در اين سرماي سخت و فضاي باز نزد ايشان گذاشته نمي شود؟ پاسخ شنيدم كه ايشان مي خواهند با مردم همدرد باشند. به نمونه اي از اين مواسات اشاره كردند كه وقتي لباس امام را به بيت براي شست‌وشو داده بودند، هنوز شسته نشده بود. علت را پرسيدند، پاسخ شنيدند كه هنوز نوبت دريافت كوپن پودر رختشويي براي بيت نرسيده است و پس از اعلام شدن كوپن، شسته مي شود.

6. پاسخ به عواطف مردم
 

وقتي حضرت امام در هواپيما در پاسخ به سؤال خبرنگاري كه از ايشان پرسيد: حال كه به خاك ايران قدم مي گذاريد، چه احساسی داريد، فرمودند: «هيچي». مغرضان و بهانه جويان مكرر با تلفن سؤال مي كردند كه چرا امام از ورود به ايران - كه اين همه فداكاري كرده و جوانان عزيزش را نثار انقلاب كرده- هيچ احساسي ندارند؟ يك روز خدمت امام رسيدم و اين موضوع را به ايشان عرض كردم. امام با تعجب فرمودند: «چقدر بي انصافند! نسبت به عواطف و احساسات و فداكاري هاي مردم در سخنراني فرودگاه گفتم كه اين همه عواطف و احساسات بر دوش من سنگيني مي كند و من نمي توانم پاسخ آن را بدهم، لكن راجع به خاك ايران هيچ گونه احساسي ندارم؛ زيرا براي من خاك ايران و عراق و كويت يكسان است»

7. خواهان آزادي مردم
 

جريان جالبي درباره ی روح مردمي امام به هنگام فوت آيت الله طالقاني اتفاق افتاد. وقتي امام براي مراسم به مسجد اعظم قم آمدند، آن قدر شلوغ شد كه كفش امام گم شد و عمامه از سرشان افتاد و ما به سختي توانستيم ايشان را از ميان جمعيت بيرون بياوريم. فرداي آن روز كه قرار بود امام در همان جا شركت كنند، قبلاً تعدادي پاسدار را در مسجد مستقر كرديم كه مسجد و محل حضور امام را كنترل كنند و يكي از درب‌هاي مسجد را ببندند. پس از اين كه برنامه تمام شد. امام به جاي سوار شدن به ماشين به ميان مردم رفتند و مردم ايشان را احاطه كردند. در بين راه، امام به مرحوم آقاي اشراقي و صانعي فرموده بودند: «چه كسي گفته است جلوي مردم را بگيرند و مردم را پشت در نگه دارند؟ اين كارها ديگر تكرار نشود».
مشكل بسيار بزرگي روزهاي اوّل در قم از نظر حفاظت و امنيت وجود داشت و آن اين كه امام مانع مي شدند از اين-كه پاسداري با اسلحه دنبال ايشان باشد. هميشه مي فرمودند: «من مأمور مسلح نمي خواهم»؛ این در حالی بود كه شب ها، امام به منزل فضلا و شهدا مي رفتند و احتمال خطر بسيار زياد بود. مردم قم هم به مجرد اين كه با خبر مي-شدند امام از يكي از خيابان ها يا كوچه ها عبور مي كنند، همگي از خانه بيرون مي ريختند و دور ماشين امام جمع مي-شدند. حتي روي سقف ماشين سوار مي شدند كه نه راننده مي دانست كجا مي رود و نه امام در عين حال، ايشان مي-فرمودند: «كسي دنبال من نيايد. مردم از من محافظت مي كنند».
منبع:ماهنامه پیام زن شماره 215.