ثروت اندوزي ملوکانه پشت نقاب کارآفريني


 






 

مروري بر زندگي ثروتمندان دوره شاهنشاهي
 

خاندان لاجوردي
 

خاندان لاجوردي از مشهورترين فعالان اقتصادي قبل از انقلاب بودند که هرچند اکثر آنان خط و مشي سياسي نداشتند، اما با نزديک شدن به انقلاب اسلامي، رگه هاي فعاليت سياسي آنان و حمايت از رژيم پهلوي به چشم مي خورد.
خانواده لاجوردي فعاليت اقتصادي خود را از سال 1270 شمسي با فعاليت هاي سيد محمد لاجوردي و برادرش شروع کرد. اين فعاليت ها توسط سيدمحمود لاجوردي از نسل دوم و ساير اعضاي خانواده تا سال 1357 ادامه يافت. لاجوردي ها که تا سال هاي اوايل 1950 ميلادي (1330 شمسي) در بخش تجاري بيشتر فعال بودند آينده توسعه اقتصاد را در بخش صنعت ديدند و لذا به توسعه فعاليت هاي صنعتي پرداختند. لاجوردي ها در بسياري زمينه ها جزو پايه گذاران بخش خصوصي مدرن در ايران بودند. آنها اولين شرکت خصوصي کامپيوتري ايران را بعد از شرکت ملي نفت ايران تاسيس کردند که با داشتن بيش از 250 پردازنده مرکزي نظام پرداخت حقوق و دستمزد کارمندان و کارگران، حسابداري و هزينه هاي سرمايه گذاري را با محسابات کامپيوتري انجام مي داد. لاجوردي ها اولين شرکت خصوصي بودند که بيمه درماني خصوصي براي کارکنان خود راه اندازي کردند تا آنها بتوانند از خدمات مؤسسات خصوصي درماني و بهداشتي (چون تهران کلينيک و بيمارستان شهرام) استفاده کنند. اگرچه بزرگ خانواده ، سيد محمود لاجوردي، بر بيشتر فعاليت هاي خانواده ـ بخصوص فعاليت هاي اقتصادي- نظارت مي کرد و يکي از ويژگي هاي اصلي اين خانواده اتحاد به حساب مي آمد اما لاجوردي ها با گسترش فعاليت ها، مرزهاي مالکيت خانوادگي را شکستند. آنها شروع به تفکيک مديريت از مالکيت خانوادگي کردند و برخي از مسئوليت اعضاي خانواده را به مديران واگذار کردند. اگرچه سيد محمود نقش پدري را بازي مي کرد که به فعاليت واحدها همبستگي مي داد اما در مديريت دخالت نمي کرد. در دهه 1340 شمسي اولين مدير غيرعضو فاميل يعني ناصر متيني را در گروه خود منصوب کردند و تا پايان دهه 50 ميلادي بسياري از مديرانشان هم سهامدار بودند و هم مدير واحدهاي مختلف گروه صنعتي بهشتر با اختيارات کامل. نسل اول و دوم و سوم اين خانواده در فعاليت هاي بازرگاني (واردات و صادرات) فعال بودند اما با شروع فعاليت هاي نسل سوم شاهد گسترش فعاليت هاي آنان در صنعت هستيم. اين خاندان در فعاليت هاي مختلف اقتصادي از جمله تجارت داخلي، تجارت خارجي، توليدات صنعتي و کشاورزي و ساختماني و خدمات بانکي و بيمه، نوآوري هايي براي صنعت مدرن داشت که در تاريخ اقتصاد ايران به نام آنها به ثبت رسيده است. گسترش شرکت ها مبتني بر سرمايه گذاري مجدد سود شرکت ها بود. لاجوردي ها بيش از 80 شرکت و کارخانه در نقاط مختلف کشور از جمله تهران، کاشان، بهشهر، کرمانشاه، قزوين، مشهد، گنبد گاووس، گرگان،نکا، اراک، خرمشهر، نوشهر و حومه محمودآباد تأسيس کردند. در اين شرکت ها که عمدتاً در چهارچوب گروه صنعتي بهشهر بود تا سال 1357 بيش از 15 هزار مهندس، کارشناس، مدير، کارمند و کارگر مشغول به کار بودند. توليدات مهم اين شرکتها و کارخانه ها از توليدات صنعتي چون انواع روغن نباتي، صابون ها، پودرهاي رختشويي، قوطي و کارتن براي بسته بندي، پارچه هاي مخملي، ابريشمي و نخ هاي پنبه اي، نخ هاي پلي استر و اکريليک، فرش هاي ماشيني، انبارهاي فلزي سوله آماده براي نصب، سيمان بويژه از دهه 1330 به بعد توليدات کشاورزي چون پنبه براي مصرف کارخانه هاي نساجي و صادرات، لوبياي سويا، دانه آفتابگردان براي روغن کشي و مصرف در روغن نباتي تا خدمات اقتصادي چون توليد آب براي کشاورزان کاشان از طريق حفر چاه هاي عميق، سمپاشي هوايي مزارع پنبه شمال، ايجاد کارخانه هاي پنبه پاک کني تأسيس بانک بين المللي ايران و زاپن با مشارکت بانک آو توکيو و تأسيس بيمه حافظ با مشارکت بيمه هاي کنتينانتال و رويال را دربر مي گرفت. نسل اول و دوم خانواده لاجوردي تنها تحصيلات ابتدايي را طي کرده بودند اما بعدها با گسترش فعاليت هاي اقتصادي دوره هاي عالي مديريتي را در خارج از کشور نيز گذراندند. لاجوردي ها نيروهاي مختلفي را به شيوه هاي گوناگون به کار گرفتند. با گسترش فعاليت ها، آنها به تأسيس بخش سازمان و روش ها درگروه اقدام کردند. اين بخش- بر اثر اقدامات حبيب لاجوردي- شرح وظايف، جدول مسئوليت ها و اختيارات، قوانين و اساسنامه داخلي و طبقه بندي مشاغل براي اولين بار بعد از شرکت ملي نفت در ايران انجام شد. حبيب لاجوردي در پاکسان اولين اقدامات را در راه توسعه بخش تحقيقات بازار و شناخت سليقه مصرف کننده برداشت.

همکاري تجاري با رژيم شاه
 

لاجوردي ها علاوه بر سرمايه گذاري هاي خانوادگي به سرمايه گذاري مشترک با رژيم پهلوي، ساير سرمايه داران و شرکت هاي خارجي- بانک آو ژاپن و کارخانه دوپان امريکا براي طرح اکريليک-اقدام کردند. پلي اکريل بزرگ ترين شرکت سهامي مشترک در ايران به حساب مي آمد.
خانواده لاجوردي ها به غير از سيد محمد از نسل اول اغلب اتاق بازرگاني و بعد در تأسيس اتاق صنايع و معادن و سپس در ادغام آن با اتاق بازرگاني که به شکل گيري اتاق بازرگاني و صنايع و معاددن ايران منجر شد نقش مهمي بازي کردند و تعاملات خود را با سياستگذاري و تصميم گيري و تعامل با مقامات اقتصادي رژيم پهلوي از طريق آن نهاد شکل مي دادند. همچنين برخي مديران ارشد به دوره هاي پيشرفته در دانشگاه هاي آمريکا از جمله هاروارد اعزام شدند. با گسترش گروه احمد لاجوردي در دهه 1960 م (1340 ه ـ ش) با بخشي از مديران مشهور بازنشسته آمريکايي قرار داد مشاوره امضا کرد تا در مديريت، گروه لاجوردي ها را ياري کنند. او خود نيز به عضويت انستيتوي تحقيقات مديريت در استنفورد درآمد تا هم مفاهيم مديريت جديد را بياموزد و هم با آشنايي با مديران آمريکايي از آنها براي تقويت توليد و سرمايه گذاري گروه استفاده کند.
هنگامي که سيدمحمود لاجوردي در سال هاي 1300 الي 1320 ه ـ ش کارهاي تجاري انجام مي داد، تنوع وسيعي در کارهاي او ديده مي شد و به دليل محدود بودن بازار داخلي و فقدان تخصص، خود را متمرکز در يک رشته در عرصه تجارت داخلي يا صادرات نکرد ولي در عصر پهلوي دوم با گسترش بازار فعاليت ها به تدريج متمرکز شد به طوري که آنان توانستند در هر حوزه اي که فعاليت مي کردند شرکت تجاري خاص آن حوزه را نيز درست نمايند. لاجوردي ها در دهه 1330 از تجارت به صنعت روي آوردند. نخست کارخانه روغن نباتي را تأسيس کردند و سپس حلقه هاي مرتبط با آن را- چون روغن کشي، تصفيه روغن، صابون سازي و بسته بندي- گسترش دادند و تأسيسات کارخانه اي در نساجي و مواد شيميايي از توليد نخ پنبه اي و مصنوعي گرفته تا تهيه انواع پارچه، پتو و قالي را راه اندازي کردند. علي رغم موفقيت هايشان در مواجهه با رقابت داخلي و خارجي در عرصه كشتيراني، چوب (شرکت آکام چوب) و تهيه فلاسک ناکام بودند.

دفاع از پهلوي ها
 

اگرچه نسل اول و دوم خانواده لاجوردي گرايش هاي مشروطه خواهانه داشتند اما با ظهور سلسله پهلوي بتدريج در زمره مدافعان غيرفعال آنها درآمدند، زيرا برقراري امنيت نياز اصلي سرمايه گذاري و انباشت سرمايه آنان بود. حتي يکي از اعضاي خاندان لاجوردي در احزاب سياسي مورد حمايت رژيم پهلوي حضور يافت و تا درجه نمايندگي مجلس سنا نيز پيش رفت. لاجوردي ها با نيروهاي نظامي رژيم پهلوي هم در ارتباط بودند و تعدادي از نيروهاي بازنشسته نظامي را جذب کردند. سرانجام با وقوع انقلاب اسلامي، دادگاه انقلاب اسلامي مستقر در بنياد مستضعفان در تاريخ سوم تيرماه 1363 حکم بر توقيف اموال لاجوردي ها داد. آنها جزو سرمايه داران معروف و انگشت شمار وابسته بودند که با استفاده از دربار پهلوي کسب ثروت کرده بودند و بنابراين مشمول حکم حکومتي امام شدند. در نيمه تيرماه 1358 بر اساس بند 4 ماده 3 آيين نامه قانون حفاظت و توسعه صنايع ايران مديريت و کنترل شرکت ها در اختيار دولت قرار گرفت و بعد از آن توسط دادگاه انقلاب مصادره شد. شرکت هاي کوچک غيرصنعتي و معدني که مشمول بند (ب) هم نبودند از قبيل شرکت هاي صادراتي و توزيع خدماتي به تدريج از اختيار صاحبان و مديران اصلي خارج شدند. منازل مسکوني و مستغلات افراد خانواده به تدريج اشغال شد و بسياري از افراد خانواده ممنوع المعامله شدند. يک ماه پس از آن ، احمد لاجوردي مدير عامل گروه صنعتي بهشهر و از نسل سوم که از اروپا به تهران برگشته بود در مرداد ماه 1358 به سختي مجروح گرديد. سيد محمود لاجوردي تنها بازمانده نسل دوم و سرپرست اکثر واحدهاي شرکت، تا مهر ماه 1363 در ايران ماند و در اين سال (1984) براي معالجه سرطان به آمريکا رفت و در همانجا درگذشت. نسل چهارم فعاليت هاي خود را در طرح هاي اقتصادي در خارج از کشور شروع کرد اماقبل از آن، خانواده لاجوردي به عنوان يکي از برجسته ترين خانواده هاي عضو طبقه بالا و برجسته اجتماعي و اقتصادي با وقوع انقلاب از صحنه تحولات اقتصادي و اجتماعي ايران حذف شده بود. بعد از انقلاب، گروه صنعتي بهشهر تحت نظر مديريت دولتي قرار گرفت.

محمد تقي برخوردار
 

ايران در دهه 1340 هجري شمسي شاهد تأسيس و رشد صنايع لوازم خانگي بود. يکي از مهمترين عوامل اين رشد ناشي از فعاليت محمدتقي برخوردار است.
محمدتقي برخوردار يکي از بزرگترين صاحبان صنايع لوازم بود که از مؤسسات شرکت پارس الکتريک، قوه پارس، پارس توشيبا، شرکت پوشش، لامپ پارس و چندين شرکت بزرگ بوده است.
محمدتقي در يزد به دنيا آمد. ديپلمش را در سال 1321 گرفت. در هنگام تحصيل، به پدرش در کار کمک مي کرد. وي به بهانه تحصيل همراه دکتر مرشد به تهران آمد. اما علاقه به تجارت باعث گرديد که در تجارتخانه حکيم زاده حدود سه سال، علاوه بر کار، مسائل مالي پدرش را پيگيري نمايد. در سن 21 سالگي فعاليت مستقلش را در تهران با حمايتهاي پدرش شروع نمود. محيط بزرگ تهران، حضور تجار بزرگ در آن و ورود و خروج تجار خارجي و آشنايي برخورد با آنها تأثير مهمي بر حرکتهاي بعدي او ايفا نمود. وي پس از پدرش نقش بسزايي در توسعه بنگاه داري و فعاليتهاي اقتصادي خانواده ايفا نمود. ورودش به صنعت، بيست سال پس از تجارت داخلي و خارجي 1341-1321 بود. او در طي 15 سال نقش مؤثري در توسعه صنايع خانگي مثل رادوي و تلويزيون، پنکه، آب ميوه گيري، کاشي، سراميک، قالي، باتري، يخچال، لامپ و ... به عهده داشت. محمدتقي اولين شرکت صنعتيش را به نام پارس الکتريک در سال 1342 تاسيس نمود. سرمايه شرکت از 15 ميليون ريال در سال 1342 به بيش از دو ميليارد ريال در سال 1356 افزايش يافت.
در آغاز تنها بدنه چوبي راديو و تلويزيون در ايران ساخته مي شد و به تدريج قطعات بيشتري در ايران ساخته شد. ميزان توليد شرکت در پروسه 14 ساله دائماً در حال افزايش بود. بطوري که توليد تلويزيون رنگي شرکت در سال 1357 بيش از 46 هزار، سياه و سفيد 120 هزار و راديو حدود 103 هزار توليد داشت.

مشارکت با آمريکايي ها
 

محمد تقي برخوردار با آمريکايي ها هم مشارکت داشت. وي شرکت قوه پارس را طي سال 1344 تا سال 1357 با مشارکت آمريکايي ها توسعه داد. وي پارس توشيبا و لامپ پارس توشيبا را با مشارکت ژاپني ها در سال 1349 و پوشش کالا الکتريک را در سال 1354 و .. را تأسيس نمود. سرمايه گذاري مشترک او با شركتهاي معتبر ژاپن، فرانسه، امريکا و بانک توسعه صنعتي و معدني و ساير شرکاي داخلي بخشي از فعاليت صنعتي او بود. دو برادرش محمدهاشم و محمدعلي در کار با او مشارکت داشتند. محمدتقي 6 شرکت بزرگ صنعتي تا سال 1352 تأسيس نمود. اين روند تا سال 1357 شتاب بيشتري يافت. شناخت بازار داخلي و خارجي، نيروي انساني، اعتماد شرکتهاي سرمايه گذار خارجي به او، اعتبار بين المللي، همراه با تسهيلات مناسب، امکان گسترش فعاليتش را امکان پذير نمود.

ارتباط با رژيم پهلوي
 

محمد تقي برخوردار در تعدادي از نهادهاي کارفرمايي مثل اتاق بازرگاني و سنديکاي لوازم خانگي و ... مشارکت داشت. با اينکه بعضي از اعضاي خانواده تحصيل کرده اروپا بودند با اين وجود تمايلي به اشتغال در بخش عمومي نداشتند. عباس که فارغ التحصيل مهندسي از هاروارد بود و به علت پيوستن به گروههاي چپ و مبارزه با حکومت پهلوي تا زمان انقلاب نتوانست به کشور بازگردد. از ميان شش برادر، محمد تقي تنها کسي بود که توانست پروسه خانوادگي را به حوزه صنعت با ابعادي بزرگ گسترش دهد.
سال 58 پايان فعاليت صنعتي او در ايران بود. پنج ماه پس از انقلاب اسلامي، شوراي انقلاب نام او را در فهرست 53 نفر از صاحبان سرمايه و صنايع قرار داد و سپس مصادره اموال او از سوي دادگاه انقلاب صادر شد.
پس از مصادره اموال در اوايل انقلاب گفتهمي شود محمدتقي برخوردار تا سال 64 پيگير اموال خود بوده است.

رحيم متقي ايرواني
 

رحيم متقي ايرواني از پيشتازان و بنيانگذاران صنعت مدرن کفش در ايران مي باشد. او از سال 1336 تا 1357 بيش از 52 شرکت در صنعت کفش و چرم و بيش از 300 فروشگاه زنجيره اي کفش ملي در سطح ايران تأسيس کرد.

تمايل ملي گرايانه در دوره دانشجويي
 

ايرواني در سال 1321 در رشته حقوق دانشگاه تهران پذيرفته شد. در دوران دانشجويي ضمن تحصيل کارهاي مختلفي مي کرد. او در دانشگاه با انتشار نشريه آئين دانشجويان با کمک دوستش عباس اردوبادي در حقيقت يک فعال دانشجويي محسوب مي شد که نظرات دانشجويان را منعکس مي کرد. اين نظريات عمدتاً ملي گرايانه بود. رحيم ايرواني از سال 1325 تا 1357 در کار تجارت و صنعت بود. او اولين شرکت خود را با نام شرکت سهامي باتا در تيرماه 1330 به منظور صادرات و واردات کفش در سبزه ميدان تهران و آخرين شرکت را به نام چرم خسروي نو در سال 1356 به منظور دباغي و چرمسازي به ثبت رساند. وي علاوه بر فعاليت اقتصادي در همين زمان به يک کار بزرگ اجتماعي دست زد که تا آن زمان در تاريخ ايران سابقه نداشت و نمونه انجام مسئوليت اجتماعي کارآفرين جامعه محسوب مي شد.
ايرواني در شرکت کفش يونايتد، شرکت فالکو، گوستاو هوفمن و شرکت گابورو تنس ايران با سرمايه گذاران آلماني شريک بود. در اتافوکو با ژاپني ها، ماشين سازي ملي با فرانسوي ها، و گودبلت ايران با انگليسي ها شريک بود. اما شيوه کار او به اين شکل بود که به تدريج سهام و نقش مديريت ايراني ها نسبت به خارجي ها را افزايش مي داد.
ايرواني علاوه بر تأسيس فروشگاه کفش ملي در سطح ايران و يکسان سازي قيمت در کل فروشگاه ها توانسته بود به شوروي و اروپاي شرقي کفش پوتين صادر نمايد. ايرواني در بيش از 30 سال فعاليت توانسته بود در سال 1356 قريب به 10 هزار نفر را در شرکت هايش مشغول نمايد. ايرواني سياست هاي مختلفي را جهت رشد گروه صنعتي ملي در پيش گرفت تا خانواده بزرگ کفش ملي را ايجاد کند.

خروج سرمايه ها به سمت مصر
 

بعد از مصادره اموال، او در مصر کارخانه کفش سازي استاندارد را تأسيس کرد. همچنين از سال 1981 در حوالي شهر آتلانتا در ايالت جورجيا «پارک صنعتي کامن ولث» و صنايع جورجيا و کارخانجات کفش اوکاباشي را با مشارکت شرکت هاي ايتاليايي و ژاپني که در ايران با او همکاري داشتند بنيان نهاد. وي در سال 1371 به ايران برگشت و تقاضاي تأسيس کارخانه کفشسازي کرد اما جوابي دريافت نکرد. وي در سال 1384 در لندن درگذشت.

خاندان خسروشاهي
 

خاندان خسروشاهي از بزرگترين فعالان صنعتي توليد و توزيع دارو در ايران در دوره رژيم پهلوي بودند. خاستگاه تاريخي آنها تبريز مي باشد که پس از مدتي، فعاليت هاي خود را به قزوين، تهران و همدان گسترش دادند.
حسن خسروشاهي در اواخر قاجار و اوايل دوران پهلوي اول، مدت ها رئيس اتاق بازرگاني تبريز بود. وي همراه دو برادر از سال 1280 شمسي و يک کارمند شروع به کار تجارت نمودند. آنها به واردات کالاهايي از قبيل فاستوني، کاغذ، چاي، شکر و ... مي پرداختند. علاوه بر فعاليت تجاري اقدام به تأسيس کارخانه نساجي در قزوين نمودند.
يکي از برادران حسن به همين منظور در سال 1315-1314 به ايتاليا رفت. او يک مهندس نساجي را از ايتاليا براي اداره امور فني کارخانه آورد. آنها پارچه بافي آذربايجان را در سال 1316، با سرمايه گذاري 352 هزار تومان، با 100 دستگاه، ريسندگي و بافندگي پنبه را تأسيس نمودند. کارخانه پارچه هاي ضخيم مي بافت که مورد استفاده روستائيان بود. سه برادر و مديران استخدام شده، غير از مهندس ايتاليايي، در نساجي تجربه نداشتند.
حمايت گمرکي و سود بازرگاني نسبت به محصولات نساجي وارداتي، امکان تداوم توليد با سودآوري را براي آنها در چند سال اوليه، بدون تخصص و تجربه لازم در صنعت نساجي تضمين نموده بود. مشکلات مديريتي و بي توجهي به تحولات ايجاد شده پس از جنگ جهاني دوم در صنعت نساجي و ناکامي در نحوه اداره کارخانه خصوصاً با بزرگ شدن فرزندان، همچنين فعاليت مستقل اقتصادي از سوي آنها، سرانجام مشارکت در سال 1325 به پايان رسيد و هريک از آنها کار مستقل تجاري و صنعتي خود را پيش بردند.
دو گروه بزرگ توليد دارو و مينو متعلق به دو خانواده خسروشاهي مي باشند. حسن خسروشاهي 6 پسر داشت که بنگاه هايش را اداره مي کردند. از اوايل سال هاي 1334 به کمک فرزندانش بار ديگر فعاليت صنعتي را آغاز نمود. اين بار در صنعت دارو و شوينده ها فعاليتش را متمرکز نمود. وي بتدريج با تأسيس شرکت سهامي توليد دارو، تيدي، تولي پرس (توليد مواد شوينده)، کيوان (توليد بيسکويت و ...)، پخش البرز، پايور، پايه گذار، تکنو صنايع و کامپيوتر البرز فعاليت هاي خود را گسترش داد. همه اين شرکتها تابع سرمايه گذاري البرز-سهامي عام- قرار داشتند.
شرکت هاي گروه بيش از 600 محصول متنوع دارويي، بهداشتي، مواد غذايي، دترجينت و پاک شويي، الياف مصنوعي و سموم دفع آفات نباتي و ... توليد مي کردند و در تمام کشور توزيع مي شد.
از ميان خانواده بزرگ خسروشاهي، تنها کاظم خسروشاهي پنجمين فرزند خانواده، تا سوم دبيرستان را در دبيرستان رشديه تبريز به پايان رساند و ديپلمش را از مدرسه تجارت تهران گرفت. دفترداري، حسابداري، قانون تجارت و زيان را تاحدي در آنجا فرا گرفت. وي در کنکور دانشکده حقوق پذيرفته شد و به عنوان يکي از شاگردان ممتاز دانشکده رشته اقتصاد پذيرفته شد. درسها را در کنار كار مطالعه مي کرد و پس از دو سال دانشکده را ناتمام گذاشت. قبل از پايان جنگ جهاني دوم براي ادامه تحصيل به آمريکا رفت، او ابتدا به عراق، کراچي، بمبئي و از طريق کشتي که شش هزار سرباز داشت به آمريکا رفت و تمام اصول نظامي را در کشتي رعايت مي نمود. او مدت يک ماه در کشتي همچون سربازان هر روز تمرين نجات غريق مي کرد. وقتي به آمريکا رفت شبها تحصيل مي کرد، روزها به دنبال فرصت هاي تجاري و توسعه فعاليت هاي اقتصادي خانواده بود. همچنين با پدر و برادران خود مکاتبات تجاري انجام مي داد. او در آمريکا نمايندگي فروش محصولات دارويي ماکسون رابينز را براي برادر داروسازش دکتر نصرالله گرفت. کاظم پس از دو سال توقف در آمريکا به ايران بازگشت. پس از برگشت به ايران حين کار، تحصيلش را ادامه داد و دکتراي اقتصاد را از دانشگاه تهران گرفت. در همين زمان، پنج برادر به اتفاق پدر، فعاليت تجاري در ايران و آمريکا را پيش مي بردند.
توزيع دارو بين داروخانه ها بخشي از فعاليت آنها را تشکيل مي داد. آنها پس از چند سال نمايندگي توزيع دارو، وارد صنعت دارويي شدند و به تدريج فعاليت خود را گسترده دادند، با بزرگ شدن فرزندانشان، نسل سوم خانواده به گروه پيوست.

رفاقت با جمشيد آموزگار
 

از ميان اين خانواده که همه در بخش خصوصي طي بيش از 36 سال فعاليت داشتند. تنها يک نفر به بخش عمومي در بحراني ترين شرايط تاريخي وارد شد. کاظم خسروشاهي پس از 33 سال فعاليت، به اصرار دوستش جمشيد آموزگار، کمتر از يکسال مقام وزارت بازرگاني رژيم پهلوي را پذيرفت. در اين دوران قريب دو بار استعفا داد که از سوي نخست وزير پذيرفته نشد. از ميان خانواده، تنها سهام او مشمول قانون حفاظت قرار گرفت. زمان انقلاب در پاريس بود و اصلاً تصور نمي کرد که سهامش مصادره گردد. به همين دليل مي خواست قراردادهاي جديد در فرانسه ببندد اما رؤيايش معکوس از آب درآمد.

حبيب الله ثابت
 

حبيب الله ثابت پاسال، سرمايه دار و بازرگان بهائي و مؤسس تلويزيون ايران بود. در سال 1282 ش در تهران، در خانواده اي که از طرف پدر به بهائيت متنسب بود، متولد شد. پدرش ابتدا يهودي بود و بعدها بهائي شد. ثابت تحصيلات ابتدائي را در مدرسه هاي تربيت و سن لويي تهران به پايان رساند.

رانت و حمايت بهائيان
 

تحصيلات دبيرستاني را نيمه تمام گذاشت و در دکان دوچرخه سازي به کار مشغول شد و مدتي نيز مسافرکشي کرد. اندکي بعد توسط دايي اش که معاون وزير پست و تلگراف بود، امتياز حمل مرسولات پستي شمال کشور را به دست آورد. سپس با حمايت مرکز بهائيان ايران، چند دستگاه اتومبيل و کاميون خريد و تا آنجا پيش رفت که اداره امور حمل مرسولات پستي سراسر کشور را برعهده گرفت. از آن پس، با سرمايه اي که بهائيان در اختيارش نهادند به فروش ماشين آلات نجاري مشغول شد و کارخانه هاي مبل ثابت را راه اندازي کرد. اين نخستين گام صنعتي کردن نجاري در ايران بود. ثابت در خلال جنگ جهاني دوم به آمريکا رفت و در آنجا به صدور لباس هاي کهنه و دست دوم به ايران پرداخت و از اين راه سود فراواني برد. او سپس در اواخر 1320 ش به دعوت «جامعه بهائيان ايران» چندين بار به ايران آمد و همکاري نزديکي را با «شرکت امناي ايران» (وابسته به جامعه بهائي) آغاز کرد و به نمايندگي از آنان، كار تجارت و گرفتن امتياز نمايندگي از کارخانه هاي خارجي در ايران را پيگيري کرد. وي از اوايل دهه 1330 ش در ايران مستقر شد و دوره جديد فعاليت هاي اقتصادي و تجاري خود را پس از کودتاي 28 مرداد 1332، در مقام نماينده تام الاختيار بهائيان، آغاز کرد.
در دوران سلطنت محمدرضا پهلوي (1357-1320 ش)، وي يکي از بزرگ ترين سرمايه داران ايران شد، چنانكه برخي او را با بزرگ ترين سرمايه دار ايران، بعد از شاه، با مالکيت 10 درصد همه چيز ايران مي دانستند. برخي از شرکت ها و مؤسساتي که وي مالک آنها بود يا در آنها سهام داشت، عبارتند از: بانک ايران و انگليس، بانك ايران و خاورميانه ، بانك صنعتي ايران، بانک توسعه صنعت و معدن ايران، مؤسسات توليدي و تجاري پپسي کولا، سيمان مشهد، پلاسکوکار، جنرال تاير و رابر، ايران فارواگ، سيکاب و فرانس پيک. همچنين نمايندگي خودرو دوج، چند نوع تلويزيون و يخچال، کارخانه هاي بزرگ لاستيک سازي گودريچ و چندين کارخانه قند را داشت. وي صاحب 21 شرکت بازرگاني بود که حدود 10 هزار نفر آنها کار مي کردند.
قصر ثابت در تهران که به تقليد از قصر تريانون کوچک در ورساي ساخته شده بود، 15 ميليون دلار ارزش داشت. در عين حال، او همواره اظهار مي کرد که در خانوده اي فقير رشد کرده و موقعيت کنوني اش را با سعي و پشتکار خودش به دست آورده است که ادعايي بيش نبود.
ثابت در طول زندگي خود، بويژه از 1332 ش به بعد با خاندان پهلوي و شخص شاه و شخصيت هاي مهم سياسي ايران، از جمله عبدالکريم ايادي، پزشک مخصوص دربار و منسوب به بهائيت، مناسبات دوستانه اي داشت که همين امر زمينه رشد سريع او را فراهم کرد و سبب شد منابع سرمايه گذاري او به بهترين نحو تأمين شود. وزارت اقتصاد نيز، به دستور دربار، تسهيلات گسترده اي در اختيار ثابت قرار داد. ثابت با نخست وزيران وقت، از جمله حسين علاء و اميرعباس هويدا، نيز مناسبات دوستانه داشت و بنا بر بعضي شواهد، آنان در برخي از شرکت هاي ثابت سهام داشتند. وي همچنين به شاه و شخصيت هاي سياسي و غيرسياسي کمک هاي مالي زيادي مي کرد، بويژه در برگزاري جشن هاي 2500 ساله، تأمين کننده اصلي هزينه ها بود.

تأسيس تلويزيون با هدف ترويج بهائيت
 

ثابت براي اولين بار در ايران فرستنده تلويزيوني ايجاد کرد و در 1335 ش، پخش برنامه هاي تلويزيوني را ابتدا در آبادان و سپس در تهران آغاز نمود. طبق اسناد ساواک، ثابت در نامه اي به محفل بهائيان اعلام کرده بود: هدف اصلي از تشکيل تلويزيون در ايران، ايجاد کار براي بهائيان و نشر تدريجي افکار آنان بوده است.در زمان نخست وزيري منوچهر اقبال، دولت تصميم گرفت امتياز پخش را از ثابت بخرد، اما به سبب اختلافات مالي و دخالت دربار عملي نشد. در سال 1348 ش، در دوره نخست وزيري هويدا، شبکه تلويزيوني متعلق به ثابت در اختيار تلويزيون ملي قرار گرفت.

حمايت از اسرائيل
 

ثابت از دولت اسرائيل حمايت هاي مالي بسيار مي کرد. در جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل (خرداد 1345/ ژوئن 1996)، وي وظيفه جمع آوري کمک هاي مالي بهائيان را به عهده گرفت. حمايت هاي ثابت از اسرائل وي را چنان نزد آنان محبوب کرد که بر يکي از خيابان هاي تل آويو (تل حبيب) نام او را گذاشتند.
ثابت از اعضاي محفل ملي بهائيان ايران بود و از ثروت خود براي گسترش بهائيت در ايران وسراسر جهان استفاده مي کرد. از جمله اقدامات او مي توان به اين موارد اشاره کرد: خريداري املاک پيرامون حظيره القدس تهران، ديوارکشي اطراف زمين هاي مشرق الاذکار (مشرق الاذکار: معبدهاي قاره اي بهائي) در منطقه لويزان تهران، کمک هاي وسيع مالي براي احداث محفل ملي بهائيان پاکستان، ساخت ايوان مقام اعلي در جبل کرمل، حظيره القدس بهائيان در هندوستان، مشرق الاذکار در سانتياگو (شيلي) و معابد بهائيان در مصر و استراليا و اردن. به علاوه، او عضو باشگاه لاينز (اداره اطلاعات، امنيت و آزادي ملت) و روتاري (روتاري: از سازمان هاي جنبي سازمان فراماسونري) در تهران بود.
پس از صدور فتواي آيت الله بروجردي مبني بر لزوم ترک معامله و معاشرت مسلمانان با اعضاي فرقه بهائي با توجه به اختصاص بخشي از درآمد کارخانه پپسي کولا به تبليغات بهائيان، مردم متدين محصولات اين کارخانه را تحريم کردند. سال ها بعد، دامنه اين تحريم با صدور فتواي برخي ديگر از مراجع تقليد که در آن صريحاً خريد و فروش و تبليغ و آشاميدن پپسي کولا منع شده بود، گسترش شد.
در پي اجراي طرح دول براي مبارزه با گران فروشي در سال 1354 ش، ثابت به اتهام گران فروشي تحت تعقيب قرار گرفت و او ناگزير در سال 1355 ش به پاريس و سپس به آمريکا رفت و بخش عمده سرمايه اش را به خارج از کشور منتقل کرد و ديگر به کشور بازنگشت. رفت و بخش عمده سرمايه اش را به خارج از كشور منتقل كرد و ديگر به كشور بازنگشت. وي در سال 1369 ش در لس آنجلس درگذشت.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران (22 بهمن 1357)، بيشتر اموال ثابت مصادره شد. بخشي از اموال حبيب الله ثابت بعدها به بنياد مستضعفان سپرده شد. اگرچه خانواده وي در دوره پهلوي بيشتر مؤسسات خود را نزد بانك ها گرو گذاشته و چند برابر ارزش واقعي آنها وام گرفته و به صورت ارز از کشور خارج کرده بودند. فرزندان ثابت هم اکنون فعاليت هاي تجاري او را ادامه مي دهند.

ابوالحسن ابتهاج
 

ابتهاج در 8 آذر 1278 در يک خانواده بهائي در رشت به دنيا آمد. وي نخستين فردي بود که در رژيم پهلوي، رئيس سازمان برنامه شد. ابوالحسن ابتهاج بعد از اين که از سازمان برنامه به خاطر فساد برکنار شد اقدام به تأسيس بانک ايرانيان کرد.
طبق اسناد موجود، وي سال ها با جاسوسان امريکايي در ارتباط بود. ابتهاج تنها فرد مسئول مذاکره با شرکت هاي خارجي براي هدايت تکنولوژيکي و به دست آوردن سخت افزار در رابطه با جنبه هاي مختلف برنامه فضايي ايران بوده است.

سابقه خانوادگي توهين به امام زمان (عج)
 

پدرش ابراهيم ابتهاج الملک به سبب توهين به ساحت حضرت ولي عصر (عج) به دست يکي از رعاياي خود کشته شد. ابتهاج براي ادامه تحصيل به خارج رفت و پس از بازگشت در بانک شاهي استخدام شد. در سال 1315 به وزارت دارايي رفت و اندکي بعد به رياست بانک رهني منصوب گرديد و يک سال بعد معاول بانک ملي ايران شد. او در سال 1321 به رياست بانک ملي رسيد. در سال 1329 سپهبد رزم آرا او را از اين مقام برکنار کرد و به عنوان سفير به فرانسه فرستاد اما دکتر مصدق او را از مقام هاي دولتي برکنار نمود. در سال 1333 به توصيه اشرف پهلوي به رياست سازمان برنامه منصوب شد. او بسيار بداخلاق بود و حتي دستورات نخست وزير را اجرا نمي کرد. به همين سبب منوچهر اقبال (نخست وزير وقت) با تدوين يک لايحه اداره سازمان برنامه را در اختيار گرفت و خسرو هدايت را به سرپرستي آن گماشت. ابتهاج پس از برکناري از سازمان برنامه به بانکداري روي آورد و بانک ايرانيان را ايجاد کرد. اما پس از مدتي اين بانک را به هژير يزداني فروخت. او پس از انقلاب به لندن گريخت و پس از صد سال زندگي در سال 1378 درگذشت.

رابطه با اشرف پهلوي
 

طبق اسناد، اشرف پهلوي که سابقه فساد گسترده اي داشت، مدت زماني هم به دنبال ابوالحسن ابتهاج بود و براي جلب توجه او و بهره برداري از موقعيتي که وي به عنوان رئيس سازمان برنامه داشت، طرح و برنامه هايي اجرا مي نمود. در آن سال هاي سياه ميليون ها دلار از کيسه بيت المال خرج سفرهاي متعدد اشرف پهلوي به همراه معشوق هايش به خوش آب و هواترين نقاط جهان مي شد که قاعدتاً اينگونه بودجه ها بايد از سازمان برنامه مجوز مي گرفت.
مثلاً طبق اسناد، اشرف پهلوي براي سفر به برزيل يک ميليون و سيصد هزار دلار، خرج کرده است. در سندي ديگر هزينه سفر خواهر شاه و همراهانش به سوئيس 300 هزار دلار آمريکا شده است که با توجه به سفرهاي متعدد اشرف به کشورهاي مختلف روشن مي شود که اشرف پهلوي هر سال 100 ميليون تومان هزينه سفر به خارج را از بيت المال ملت برداشت مي کرده است که مطمئناً افرادي همچون ابتهاج در اين فساد اندوزي، وي را ياري مي کردند.

خاندان فرمانفرمائيان
 

عبدالحسين ميرزا فرمانفرما از نوادگان قاجار و داراي هفت همسر بود. عبدالحسين ميرزا فرمانفرما نوه عباس ميرزا نايب السلطنه و پسر فيروز از بطن حاجيه خانم دختر بهمن ميرزا بهاء الدوله فرزند فتحعلي شاه در سال 1274 هجري قمري به دنيا آمد، در مدرسه اتريشي که در حقيقت مدرسه نظام زمان ناصرالدين شاه بود به تحصيل علوم و فنون نظامي پرداخت. بعد از فوت پدر با لقب نصرت الدوله مأمور خدمت در دستگاه مظفرالدين ميرزا وليعهد در تبريز شد. در آنجا با عزت الدوله دختر وليعهد ازدواج کرد، مشاغل اداري و حکومتي وي: مسئوليت صندوقداري وليعهد، رياست قشون آذربايجان، حاکم کردستان بود (در سال 1311 لقب فرمانفرما گرفت) و به حکومت کرمان منصوب شد. در آغاز سلطنت مظفرالدين شاه، وي وزير جنگ و فرمانده کل قوا شد. سپس چند سال به حالت تبعيد در کشور عراق به سر برد، پس از بازگشت به حکومت کرمان و در آغاز مشروطيت وزير عدليه و پس از مقابله با عثماني ها به حکومت آذربايجان انتخاب و پس از افتتاح مجلس دوم در کابينه سپهدار اعظم وزير داخله و سپس وزير جنگ و در سال 1339 هجري قمري عازم کرمانشاه و به دفع و سرکوبي فتنه سالارالدوله پرداخت و سپس در افتتاح مجلس سوم در کابينه عين الدوله وزير داخله و مدتي نيز مأمور تشکيل کابينه گرديد و از آن پس به حکومت فارس و تا پايان جنگ جهاني اول در آن سمت باقي بود. در کودتاي سيد ضياء الدين و رضاخان، همراه تعدادي از رجال زنداني و پس از سقوط ضياء الدين آزاد شد. به دنبال به قدرت رسيدن رضاخان سردار سپه، گرچه با نفوذ و اقتدار زندگي مي کرد ولي ديگر هيچگاه مصدر شغل دولتي نگرديد. وفاتش 1318 شمسي و هنگام مرگ خود بيست اولاد ذکور و دوازده اولاد اناث باقي گذاشت.

خداداد فرمانفرمائيان
 

از صاحب نام ترين تحصيل کردگان ايراني خارج از کشور که ابوالحسن ابتهاج موفق به جذب آنها در سازمان برنامه رژيم پهلوي شد و يک تيم متخصص تقريبا 20 نفره را تشکيل دادند، مي توان از خداداد فرمانفرمائيان نام برد که دکتراي اقتصاد از دانشگاه استنفورد با گرايش برنامهريزي اقتصادي در کشورهاي در حال توسعه داشت. وي از مهمترين مديران سازمان بودجه در دوران رژيم پهلوي بود که بعدها به علت اختلاف با هويدا و کابينه اش در زمان ارائه برنامه پنجم استعفا داد.

ستاره فرمانفرما
 

اولين همسر عبدالحسين ميرزا فرمانفرما، عزت الدوله دختر مظفر الدين شاه قاجار بود و مادر ستاره به نام معصومه همسر دوم و يا سوم او محسوب مي شد. دکتر مصدق نيز خواهرزاده پدر ستاره بود. ستاره فرمانفرما تا سنين نوجواني در ايران تحصيل کرد و پس از فوت پدر خود براي ادامه تحصيل راهي آمريکا شد. در آنجا به تحصيل در رشته جامعه شناسي روي آورد و پس از پايان تحصيلات در همانجا ماند. سپس با يک دانشجوي هندي ازدواج كرد و آنها داراي فرزندي به نام ميترا شدند. ولي به علت نيافتن شغل براي شوهرش در آمريکا وي به هند بازگشت و پس از مدتي از ستاره جدا شد و اين اولين و آخرين ازدواج ستاره بود.

کمک گرفتن از دربار
 

ستاره جمعاً مدت ده سال در آمريکا ماند و سپس به ايران بازگشت و توانست با کمک عده اي از درباريان و خانواده خود مؤسسه اي را در ايران راه اندازي کند. وي براي تأسيس اين مؤسسه، ملاقاتي نيز با محمدرضا پهلوي داشت.
در اوايل انقلاب وي با اتهاماتي از جمله اختلاس، همکاري با اسرائيل، همکاري با دربار و ... روبه رو بود ولي توانست از کشور گريخته و به انگلستان و سپس به آمريکا برود.

مهرماه فرمانفرمائيان
 

مهرماه فرمانفرمائيان چهارمين دختر فرمانفرما در سال 1294 شمسي در تهران تولد يافت. از کودکي به زبان فرانسه آشنا شد. به اخذ Brevet مدرسه ژاندارک و ديپلم مدرسه دارالمعالمات آموخت. در سال 1314 با محسن رئيس ازدواج كرد و در مأموريت هاي سياسي شوهرش در آلمان، ممالک بالکان، عراق، انگلستان، فرانسه و هلند زندگي نمود. صاحب دو فرزند يک دختر و يک پسر شد. پسرش را در تصادف اتومبيل در سال 1344 از دست داد و شوهرش در سال 1358 شمسي در تهران فوت کرد.

خيامي ها
 

درباره کارآفريني و نوآوري اين دو برادر در پايه گذاري کارخانه ايران خودرو، بسيار مانور شده است، اما حضور مقامات رژيم پهلوي در مراسم افتتاح کارخانه ايران ناسيونال، بيانگر ميزان ارادت مؤسسان آن به رژيم وقت و عدم امکان چشم پوشي کمک هاي رژيم در ايجاد اين کارخانه بود. در روز شنبه 24 ارديبهشت 1346 کارخانه اتومبيل سازي ايران در حضور شاه و شهبانو و عده اي از رجال مهم سياسي و اقتصادي رژيم پهلوي افتتاح شد و احمد خيامي مؤسس و سهامدار بزرگ کارخانه گزارش مربوط به توليد پيکان و برنامه هاي آينده را به اطلاع شاه رساند. به موجب اين گزارش کارخانه ايران ناسيونال با سرمايه اي در حدود چهل ميليون تومان به صورت زمين، اعتبار بانکي و ماشين آلات نو و کهنه تأسيس شد در حالي که فقط قادر بود روزانه ده دستگاه اتومبيل سواري و هفت دستگاه اتوبوس و کاميون مونتاژ کند.
احمد خيامي در سال 1403 خورشيدي و محمود خيامي در دي ماه 1308 در مشهد به دنيا آمدند. احمد عاشق کارهاي صنعتي بخصوص سر و کله زدن با اتومبيل بود. همين که از مدرسه بيرون مي آمد يک لنگ مي گرفت و به شست و شوي ماشين هاي کوچه خيابانها مي پرداخت. کمي که بزرگتر شد چند آچار و پيچ و مهره و گاز آنبر خريد و در کوچه خيابان ها تعميرهاي ساده اتومبيل را هم انجام مي داد. وي بعدها به تهران آمد و کسب و کارش رونق گرفت.
محمود خيامي (برادر کوچک تر) چند سالي پيش از تأسيس کارخانه ايران ناسيونال، به درخواست برادرش مديريت تاميرگاه برادران خيامي در مشهد را رها کرد و به همراه چند تن از کارگران تعميرگاه که به نظرش متخصص و قابل اعتماد بودند به تهران رفت. شغل تازه وي در تهران مديريت شرکت تضامني برادران خيامي بود تا برادرش احمد بتواند سفر به دور دنيا را براي پيداکردن اتومبيل مناسبي براي ساخت در ايران آغاز کند.
بسياري علت موفقيت خيامي در تأسيس کارخانه ايران خودرو را کارآفريني وي مي دانند اما شايد اين عده خبر ندارند که اگر کمک مقامات ارشد رژِيم پهلوي بويژه اردشير زاهدي به واسطه يکي از ثروتمندان آن زمان يعني فريدون سودآور نبود، خيامي ها نمي توانستند کارخانه ايران ناسيونال را برپا کنند.

مصادره
 

در زمان جدا شدن دو برادر از يکديگر، ايران ناسيونال به محمود انتقال يافت. پس از پيروزي انقلاب در سال 1357، نظام جمهوري اسلامي ايران اموال وي را مصادره کرد و از آن زمان تاکنون وي مقيم انگلستان است. محمود خيامي به لندن رفت و مديريت فروش خودروهاي مرسدس بنز را به عهده گرفت. احمد خيامي هم به هنگام انقلاب، خانه اي هفت هزار متري در انتهاي زعفرانيه داشت که مصادره شد. وي بعد از انقلاب به آمريکا رفت و در همانجا فوت کرد.

فروشگاه هاي زنجيره اي
 

محمود خيامي پيش از انقلاب، علاوه بر ايران ناسيونال، فروشگاه هاي زنجيره اي کوروش را هم به راه انداخت که پس از انقلاب مصادره شد و به قدس تغيير نام داد. وي همچنين مؤسس بانک صنعت و معدن نيز به شمار مي رود.

کمک به حزب کارگر انگليس
 

محمود خيامي پس از انقلاب به اروپا رفت و چند سال پيش، (2007) کمک يک ميليون پوندي وي به حزب کارگر انگليس در صدر اخبار قرار گرفت. در آن زمان، توني بلر که آخرين روزهاي خود را در سمت نخست وزيري انگليس مي گذراند، از خيامي به خاطر اهداي چنين پول سخاوتمندانه اي به حزب کارگر سپاسگزاري کرد. به اين ترتيب محمود خيامي دومين حامي مالي حزب کارگر پس از لرد سينزبري سرمايه دار انگليسي محسوب مي شود. خيامي مي گويد که در طول 10 سال گذشته برايش مايه افتخار بوده است که از حزب کارگر به رهبري توني بلر حمايت کند و اين جمله به آن معناست که يک ميليون پوند اولين کمک وي به حزب کارگر نبوده است. خيامي مؤسسه اي به نام بنياد خيامي نيز تأسيس کرده که فعاليت هايي همچون گفت و گوي اديان از طريق برگزاري جلسات و کنفرانسها برگزار مي کند. اين بنياد در سال 2005 کنفرانس دو روزه اي تحت عنوان «آيا اسلام خطري براي غرب محسوب مي شود؟» برگزار کرد. وي همچنين از بنيادهاي آموزشي مسيحي، حمايت مالي مي کند. وي صاحب چندين نمايشگاه اتومبيل هاي مرسدس بنز در کشورهاي انگلستان و ايالت متحده است.

علينقي عاليخاني
 

علينقي عاليخاني متولد بهمن 1307 وزير اقتصاد رژيم پهلوي و از دوستان اسدالله علم (وزير درباره رژيم شاه) بود.
عاليخاني به دليل اين که پدرش در دربار مشغول به کار بود، به راحتي به دربار راه پيدا کرد. وي تحصيلات خود را در دانشگاه تهران در رشته علوم سياسي به پايان رساند. در سال 1950 با بورس رژيم پهلوي براي ادامه تحصيل رهسپار فرانسه شد و در دانشگاه پاريس، نخست در رشته حقوق بين الملل عمومي به اخذ ديپلم مطالعات عالي و سپس در رشته اقتصاد به اخذ دکتراي دولتي اقتصاد نائل شد. در سال 1336 (1957) به ايران بازگشت و مدتي در نخست وزيري و سپس در شرکت ملي نفت ايران به کار مشغول بود و به موازات آن مشاور اتاق بازرگاني تهران شد. در بهمن 1341 (1963) وزير اقتصاد شد و تا مرداد 1348 (1969) در اين سمت خدمت کرد. از 1348 تا 1350 رئيس دانشگاه تهران بود. از آن پس از کارهاي دولتي کناره گرفت و در بخش خصوصي به فعاليت پرداخت. پس از انقلاب اسلامي، به عنوان مشاور اقتصادي براي سازمان هاي مختلف بين المللي و شرکت هاي خصوصي کار مي کند.

مشارکت در کودتا
 

عاليخاني در طرح کودتاي تيمور بختيار و مذاکره تيمور بختيار با جان اف کندي ، نقش مهمي داشت. وي به جهت تسلطش به زبان انگليسي و هم به زبان فرانسه مورد اعتماد تيمور بختيار قرار گرفته بود و به همين سبب در مذاکره تيمور بختيار با جان اف کندي به عنوان مترجم بختيار حضور داشت. تيمور بختيار پس از اين جلسه لو رفت. بعدها معلوم شد که عاليخاني بيش از اين که معتمد تيموربختيار باشد رابط سرشاپور ريپورتر (جاسوس آمريکا) بوده است.
عاليخاني وقتي به وزارت بازرگاني صنايع و معادن رفت 30 ساله بود. بعد از آن که وزارت صنايع ملي را ادغام کردند و تبديل به وزارت اقتصاد شد، او در سن 31 و 32 سالگي اولين وزير وزارات اقتصاد و امور دارايي ايران شد. علت اين که او به اصطلاح خيلي سريع محرم اسرار رژيم منحوس شد، در اين بود که وي اساساً کارمند ساواک بود. وظيفه او در دوره دانشگاهي در فرانسه نيز ين بود که اسامي مخالفان را جمع کند و به ايران بياورد. به تعبير آشکارتر يعني به صورت دانشجونما داخل آنها برود و بعد اطلاعات جمع کند. خيلي هم دانشجوي فعال و تيزي بود و به هر حال موفق مي شود تعدادي اسامي دانشجويان معترض را با خودش به ايران بياورد، چون آن موقع مرکز دانشجويان کنفدراسيون در فرانسه بود.
از سوي ديگر، عاليخاني بشدت مورد وثوق شاه بود. ديگر اين که عاليخاني يک آدم تحصيلکرده بود و چندين شغل عالي در ايران داشت که شغل هاي آبرومندي هم بودند و شايد مهم تر از همه اين که خوش خدمتي اي که عاليخاني به شاه کرد و اسرار تيمور بختيار را افشا کرد.

عبدالمجيد اعلم
 

عبدالمجيد اعلم، از مقاطعه کاران بنام در دوره رژيم شاهنشاهي در زمينه هاي سد سازي، آبياري و لوله کشي بود که با سوء استفاده از رفاقت با شاه پهلوي، ثروت هنگفتي به جيب زد.
اعلم از جمله دوستان محمدرضا پهلوي به شمار مي رفت که در ساعات فراغت و خوشگذراني هاي وي حضور داشت و برخي شب ها همراه چند درباري ديگر، تا يک و دو نيمه شب به ورق بازي مي پرداختند.
وي با استفاده از رابطه خود با شخص محمدرضا شاه پهلوي و همچنين محمدصفي اصفياء، مديرعامل سازمان برنامه و بودجه ايران در سال هاي 47-1340 و وزير مشاور و نايب نخست وزير در امور اقتصادي و عمراني در سال هاي 57-1347، توانست پروژه هاي بزرگي را به دست آورد.
در آن دوران، گزارشي تهيه شد که نشان مي داد مجيد اعلم صدها مقاطعه از سازمان برنامه گرفته و پس از تصويب پروژه ها، سيمان مربوطه را از سازمان برنامه اخذ و احتکار کرده و سپس پروژه بدون سيمان را در مقابل اخذ 20 درصد ارزش کل پروژه ها به ديگران واگذار کرده است و بدين ترتيب هم صاحب صدها هزار کيسه سيمان شده و هم 20 درصد ارزش کل پروژه ها را اخذ نموده است. او سيمان را به قيمت دولتي کيسه اي 75 ريال اخذ و به قيمت 250 الي 320 ريال در بازار آزاد مي فروخت. گزارش به همراه آلبوم عکس از انبارهاي سيمان به محمدرضا پهلوي تحويل گرديد ولي اين پرونده نهايتاً بايگاني شد. در هر صورت، مجيد اعلم به واسطه رفاقت زيادي که با شخص محمدرضا پهلوي داشت، توانست در مدت کوتاهي مافياي قاچاق سيمان را در کشور تشکيل دهد و دست به احتکار صدها هزار کيسه سيمان در کشور بزند و به ثروتي انبوه دست يابد اما تعجب آور آن که برخي بدون توجه به اين باندبازي ها وي را کارآفرين نمونه نام داده اند.
اعلم در تأمين اعتبار ريخت و پاش هاي فرح پهلوي نيز نقش داشت. بايد اشاره کرد که دفتر فرح پهلوي نيز يکي از مکان هاي ريخت و پاش و اسراف شديد بيت المال در دوران پهلوي دوم بود و به بهانه هاي مختلف (حفاظت از آثار عتيقه و هنري) هزينه هاي بسيار سنگيني به کشور تحميل مي کرد. در اين ميان افرادي نظير مجيد اعلم حداکثر سوء استفاده را از اين نزديکي به فرح و ارتباط با دفتر وي انجام دادند. وخامت اين اوضاع به حدي بود که حسين فردوست در خاطراتش اين ايام را به دوران قاجار تشبيه و از آن به تعبير اوج فساد و چپاول و غارتگري ياد مي کند.

مهدي بوشهري
 

مهدي بوشهري فرزند رضا بوشهري نوه معين التجار بوشهري بود. پدربزرگ مهدي بوشهري نيز از افراد نام آشنا بود. معين التجار بوشهري پس از اين که باغ لاله زار تهران را از ناصرالدين شاه قاجار خريداري کرد، آوزازه شهرتش در سرتاسر ايران مطرح گرديد. وي صاحب املاک فراوان در نقاط مختلف ايران بود و بخش زيادي از سهام اوليه بانک ملي ايران به وي تعلق داشت. البته بعدها مهدي بوشهري (نوه وي) با بهره گيري از رانت دربار قسمت هايي از اراضي باغ لاله زار را- که قيمت فوق العاده گزافي داشت- در گرو بانک ملي گذاشت و مبالغ هنگفتي وام دريافت کرد. از آنجا که اين وام دريافتي چندين برابر ارزش واقعي اراضي لاله زار بود، مهدي بوشهري هيچ گاه در انديشه پس دادن آن و تسويه حساب به بانک ملي ايران نيفتاد و بانک ملي نيز به اجبار براي وي اجراييه صادر نمود و بخشي از اين اراضي را به افراد مختلف، از جمله بانک عمران، متعلق به محمدرضا پهلوي فروخت و خريداران، اين اراضي را مبدل به پاساژ و مغازه هاي تجاري و سينما و پارکينگ کردند و بخشي ديگر از اين اراضي را بانک ملي تصرف کرد که اين قسمت ها پس از گذشت ده ها سال همچنان به صورت متروکه و مخروبه در حاشيه شرقي خيابان لاله زار و حاشيه غربي خيابان سعدي تهران به چشم مي خورد.
رضا بوشهري، پدر مهدي بوشهري، نيز فرزند ثروتمند معروف دوره قاجار، معين التجار بوشهري بود.اودر کشور آلمان به کار تجارت اشتغال داشت و با يک زن آلماني ازدواج کرده بود. يک بار در دوره هشتم نماينده مجلس شد. زماني که پسرش مهدي با اشرف پهلوي ازدواج کرد، فعاليت هاي تجاري وي رونق فراوان گرفت . از رهگذر اين وصلت به نمايندگي مجلس سنا رسيد و چند دوره به عنوان سناتور انتصابي به اين مجلس رفت. در سال 1350 در حالي که افزون بر هشتاد سال از عمرش مي گذشت، مرد.

ازدواج با اشرف
 

مهدي بوشهري در عصر پيش از انقلاب، به علت ازدواج با اشرف پهلوي، شهره است. اشرف پهلوي در چهارم آبان 1298 در بيمارستان احمديه تهران همراه برادر دوقلويش محمدرضا متولد شد. سن اشرف چند ساعت کوچکتر از محمدرضا پهلوي بود.
اشرف پس از سقوط حكومت پدرش که با تبعيد او همراه شد، چندين بار ازدواج کرد که يک بار قرعه به نام مهدي بوشهري افتاد. او در رستوراني در پاريس با جواني به نام مهدي بوشهري آشنا شد.
اشرف آنچنان که خود اعتراف کرده از سال 1331 مهدي بوشهري را به عنوان دوست پسر خود انتخاب کرد و با اين که طلاق او از شفيق شوهر سابقش در سال 1339 انجام شد، اما هميشه مهدي بوشهري در کنارش بود و آنها با يکديگر رابطه نامشروع داشتند. در تمام اين سال ها مهدي بوشهري در متن زندگي اشرف حضور داشت. خبر ازدواج اشرف پهلوي با مهدي بوشهري بدون در نظر گرفتن 3 ماه عده در نظر گرفته شده در شرع اسلام، توسط دربار در تاريخ 1335/2/24، يعني هجده روز پس از طلاق گرفتن از احمد شفيق، رسما اعلام گرديد.
مهدي بوشهري از اولين روز ازدواج کاري به کار اشرف نداشت و او را در رفتار و کرداري که پيشه مي کرد آزاد مي گذاشت و همين راز تداوم و طولاني شدن دوران زناشويي آنان بود. ولي اشرف پس از يک سال از بوشهري بيزار شد و به او گفت که ديگر تحملت را ندارم. بوشهري زرنگ بود و هرچند اسماً شوهر اشرف بود ولي کاري به کار او نداشت و رهايش کرد و اشرف اين وضع را پسنديد. مهدي بوشهري به پاريس رفت و در آنجا در «ايران اير» شغل مهمي گرفت و چلوکبابي و عکاسي به راه انداخت و سر خود را گرم کرد. او به بهانه هاي مختلف پول زيادي هزينه مي کرد و از محمدرضا مي گرفت. او در ماه دو، سه روز به تهران مي آمد و مستقيماً به طبقه بالاي کاخ اشرف مي رفت که مبادا خانم او را ببيند و حالش به هم بخورد! بوشهري با اين تمهيد تا انقلاب شوهر اشرف ماند و تصور مي شود هنوز نيز شوهر اسمي اش باشد. اشرف از بوشهري فرزندي ندارد.
مهدي بوشهري تنها به منافع کلاني که از رهگذر اين ازدواج نصيبش مي شد، مي انديشيد و هيچ کاري به کار اشرف نداشت، او هر چند ماه يک بار براي دنبال کردن کارهاي دلالي و پروژه هاي تجاري اش به ايران آمد و يکسره به اتاق خود در طبقه فوقاني کاخ اشرف مي رفت.
شغل رسمي مهدي بوشهري سفير سيار شاه و رئيس هيأت مديره فستيوال هاي هنري ايران بود. وي از طريق دلالي براي کمپاني هاي بزرگ فرامليتي که خواستار فروش کلان محصولات خود به ايران بودند و نيز از رهگذر گرفتن پورسانت وواگذاري عمليات ساختماني طرح هاي عمراني ايران به مقاطعه کاران بزرگ، پول هاي کلاني به دست مي آورد. او نمايندگي چندين شرکت هواپيمايي را در ايران به عهده داشت.
زماني که شاه و فرح هوس کردند تا ايران را در عرصه سينمايي بين المللي فعال شود، تشکيلاتي به نام «شرکت سينمايي ايران» تأسيس شد و مهدي بوشهري به رياست آن برگزيده شد. او در اين شرکت بودجه بي حسابي در اختيار داشت و آن را با گشاده دستي هزينه مي کرد. وي از طريق تشکيلات در چند فيلم با شرکت هنرپيشگان نامدار جهاني سرمايه گذاري کرد، که فيلم کاروان ها با شرکت آنتوني کوئين نمونه اي از اينگونه فيلم ها بود.
پرويز قريب افشار، شومن تلويزيوني در دهه آخر حيات رژيم پهلوي در يکي از برنامه هايي که از طريق شبکه تلويزيون ماهواره اي «تپش» پخش شد، اعتراف کرد که براي ايفاي نقش کوچکي در فيلم کاروان ها که جمعاً حدود 8 دقيقه بود، مبلغ 25 هزار دلار از شرکت گسترش صنايع سينمايي ايران پول گرفته است.
او در همين برنامه گفت که اين فيلم ظاهراً با مشارکت يکي از سرمايه داران آمريکايي تهيه مي شد و قرار بود که او پنجاه درصد از ميزان سرمايه گذاري در اين فيلم را پرداخت نمايد. هزينه اين فيلم تماماً از سوي ايران پرداخت شد و تهيه کننده آمريکايي مدام پرداخت خود را به تأخير مي انداخت و با اينکه اين فيلم در سرتا سرجهان به نمايش درآمد و سرمايه گذارآمريکايي سودش را از فروش فيلم گرفت، اما هرگز سهم خود در سرمايه گذاري فيلم کاروان ها را پرداخت نکرد و موضوع هم با پيروزي انقلاب اسلامي به دست فراموشي سپرده شد.

برادران نمازي
 

خاندان نمازي از تبار دو برادر، محمدحسن (متوفي حوالي 1310 ش.) و محمدحسين (متوفي 1326 ش.) بود. کمپاني هاي م.نمازي و ح. نمازي در هنگ کنگ به اين دو برادر تعلق داشت. طبق اسناد موجود، اين دو كمپاني شرکت هاي پوششي براي فعاليت سرويس اطلاعاتي انگليس (اينتليجنس سرويس) بودند. برادران نمازي با کمپاني هاي انگليسي و امريکايي و يهودي و پارسي فعال در تجارت جهاني ترياک پيوند نزديک داشتند و از اين طريق ثروت هنگفتي اندوختند. بانک هنگ کنگ شانگهاي (HSBC) و شاخه ايراني آن (بانک شاهنشاهي انگليس و ايران) و کمپاني کشتيراني شبه جزيره وشرق (p&O) از مراکز عمده سرمايه گذاري اين شبکه بوده و هست. نمازي بيشتر صادرات ايران را ترويج مي کرد و ترياک محصول ايران به چين مي برد. وي امتياز استخراج طلا از معدني در نزديکي هنگ کنگ را از دولت انگليس گرفته بود و گاهگاه شمش طلا به شيراز مي فرستاد.
محمد نمازي پسر محمدحسن و سناتور مهدي نمازي پسر محمدحسين است. محمد نمازي فرزند حسين، در يکي از خانواده هاي ثروتمند شيراز به دنيا آمد. وي سال ها در آمريکا سکونت داشت و مشغول تجارت بود. زماني که به ايران آمد در کابينه زاهدي به عنوان وزير مشاور منصوب شد. وي عضو هيأت امناي دانشگاه پهلوي شيراز و از اعضاي کلوب روتاري و همچنين لژ فراماسونري حافظ شيراز و روشنايي بوده است. او در شيراز، بيمارستان نمازي را تأسيس کرد.
پسر عموي وي مهدي نمازي تا دوره چهاردهم بدون وقفه نمايندگي مجلس شوراي ملي را عهده دار بود و با تأسيس مجلس سنا در سال 1328 به عنوان نماينده لرستان و فارس در اين مجلس تا زمان انحلال آن حضور يافته است. مهدي نمازي نمايندگي صادرات کتيرا به اروپا و امريکا را در اختيار داشت و از اين راه صاحب ثروت زيادي شده بود. همچنين در زمينه قاچاق مواد مخدر نيز فعاليت داشت. نامبرده داراي کارخانه هاي متعدد بوده و با اغلب سران رژيم سابق حشر و نشر داشته است. فرزند مهدي نمازي - شفيع- نمايندگي شرکت معروف نفت سوکوني واکسيوم را در سال 1333 برعهده داشت.
در سال هاي جنگ اوّل جهاني محمد نمازي، در شراکت با آقا جان کليمي (نياي خاندان کهن صدق)، «رشن دار» (سررشته دار) قشون انگليس در جنوب ايران بود. در سال هاي جنگ دوّم جهاني مهدي نمازي، در شراکت با مه ير عبدالله (يهودي بغدادي)، پيمانکار ارتش امريکا در ايران بود. محمد و مهدي نمازي از فراماسون هاي متنفذ ايران بودند. تصاويري از محمد نمازي در کسوت ماسوني به همراه ساير اعضاي لژ روشنايي در ايران در کتاب اسماعيل رائين (فراموشخانه و فراماسونري در ايران، ج 3، صص 131، 133) مندرج است.
به دليل همين پيوندهاي ديرين و ريشه دار با شبکه مقتدر و جهانشمول فوق است که بيل کلينتون، رئيس جمهور پيشين ايالات متحده آمريکا، در پايان سال 1998 ميلادي يکي از اعضاي اين خاندان به نام حسن نمازي را به عنوان سفير آمريکا در آرژانتين منصوب کرد.
محمد نمازي (متوفي فروردين 1351) بخش عمده عمرش را در آمريکا سپري کرد. او براي فرار از پرداخت ماليات ثروت هنگفتي که در اين کشور انباشته بود، به احداث برخي تأسيسات خيريه در شيراز،بويژه بيمارستان نمازي و لوله کشي آب شيراز، دست زد. او از اين طريق هم سود قابل توجهي برد و هم بطور صوري «خوش نام» شد. طبق قوانين آمريکا، صرف پول در امور خيريه، در هر جاي دنيا، پرداخت ماليات را بشدت کاهش مي دهد. در بسياري از اسناد و منابع تاريخي محمد نمازي تصويري مثبت ديده نمي شود. دکتر محمد مصدق بشدت به نمازي بدبين بود و او را عامل انگليسي ها مي دانست. به نوشته دکتر غلامحسين مصدق، در زمان سفر مصدق براي شرکت در اجلاس شوراي امنيت به نيويورک (مهر 1330)، محمد نمازي «مرد اول سفارت» بود و تمامي کارکنان سفارت ايران حقوق بگير او. «مثل ريگ پول خرج مي کرد... وي قصد داشت با استفاده از قدرت مالي خود اعضاي هيأت نمايندگي ايران حتي پدرم را زير نفوذ خود درآورد. پدرم در حين مسافرت به آمريکا به من، صالح و دکتر فاطمي و يکي دو نفر ديگر از همراهان گفت: ما در اين مأموريت به جز انگليسي ها و عوامل آنها در آمريکا با دو ايراني متنفذ هم سرو کار داريم: يکي محمد نمازي و ديگري گالوست گلبنگيان، بايد مراقب آنها نيز باشيم. صحت پيشگويي پدر و سوء ظني که نسبت به نمازي داشت پس از کودتاي 28 مرداد به اثبات رسيد.»
باقر پيرنيا، استاندار فارس در دوران پهلوي که چهره اي کم و بيش خوشنام است، در خاطراتش مي نويسد: «محمد نمازي وابسته افتخاري سفارت ايران در واشنگتن بود. بدون دريافت حقوق. نمازي که از ثروتمندان بنام ايران شمرده مي شد، ساليان دراز در چين و آمريکا به تجارت مشغول بود و اين پست را تنها به ملاحظه مصلحت هاي اقتصادي مالي خود و سودهاي ديگر که يک مأمور سياسي از آن برخوردار است دست و پا کرده بود.»

اسدالله رشيديان
 

اسدالله رشيديان فرزند حبيب الله رشيديان در سال 1298 در تهران تولد يافت. پدرش حبيب الله در سفارت انگليس شغل کوچکي داشت و غالباً واسطه و معرف اشخاص با اعضاي سفارتخانه بود. بعد از 1320 سه فرزند خود را که سيف الله، قدرت الله و اسدالله نام داشتند همراه و همکار خود نمود مخصوصاً موقعي که سيد ضياء الدين طباطبايي وارد ايران شد و چون معروف بود وي عامل سياست انگليس در ايران مي باشد، برادران رشيديان به دور او گرد آمدند و در احزابي که سيد تشکيل داد، آتش بيار معرکه بودند. اسدالله معذلک که کوچک ترين برادر بود ولي استعداد و ابتکار او بر دو برادر رجحان داشت، امور سياسي را اداره مي کرد و دو برادر ديگر به دنبال تجارت و پيدا کردن پول رفتند چند سينما در تهران دائر نموده و درآمدي سرشار براي فعاليت هاي سياسي اندوختند.

مبارزه با حکومت مصدق
 

در دوران حکومت مصدق برادران رشيديان علناً با نهضت و جريان ملي شدن نفت در مقام مبارزه بودند و به زندان افتادند و همه گونه اختناق و محدوديت براي آنها بوجود آمد. از نخستين روزهايي که مصدق به قدرت رسيد، برادران رشيديان با تمام قدرت براي سرنگوني حکومت او مي کوشيدند. س از روي کار آمدن دولت دکتر مصدق فعاليت هاي رشيديان ها براي حفظ منافع دولت انگليس آغاز شد و رابين زينر مأمور مخفي انگليس راهي تهران شد تا جريان را هدايت کند. او که با رشيديان ها سابقه دوستي داشت بلافاصله ارتباط مجدد برقرار کرد و براي ايجاد اختلاف در بين نمايندگان مجلس و ايجاد تزلزل در نهضت ملي شدن نفت ماهانه مبلغي را به رشيديان ها پرداخت مي کرد تا به نمايندگان پرداخت کنند.
پس از سقوط دولت قوام در 30 تير، اسدالله رشيديان معتقد شد که براي سرنگوني دولت دکتر مصدق بايستي از تشکيلات منسجمي استفاده کرد و به همين منظور جلساتي با حضور افسران بازنشسته و ديگر عوامل انگليسي و رشيديان ها در منزل فضل الله زاهدي تشکيل شد که سرانجام در مهر 1331 عوامل شرکت کننده در آن جلسات دستگير شدند. اسدالله رشيديان مدتي محبوس بود و پس از بستن سفارت انگليس، عوامل انگليس به پايگاه سازمان سيا در تهران واگذار و رشيديان ها نيز با اين پايگاه مرتبط شدند و اسدالله رشيديان در خرداد 1332 به منظور دخالت دادن اشرف پهلوي در کودتا راهي فرانسه شد و با او ملاقات کرد. اين ملاقات نتيجه مثبتي براي کودتاچيان به بار آورد و اشرف پس از کسب اطمينان در خصوص همراهي در دولت براي کودتا به ايران رفت. پس از ملاقات شاه و اشرف، رشيديان به عنوان سخنگوي انگليس وارد گفت و گو با شاه شد و نظر مساعد او را نسبت به کودتا جلب کرد. اين ملاقات ها چند بار صورت گرفت و سرانجام کودتا در 28 مرداد پيروز شد و دولت دکتر مصدق با فعاليت هاي رشيديان ها و عوامل شان دو سازمان MI6 و سيا سرنگون شد. رشيديان پس از کودتا به پاسداشت حفظ سلطنت پهلوي از امتيازات فراواني چون امتياز تأسيس بانک، اعتبارات تعاوني و توزيع برخوردار شد. او يکي از دلالان اسلحه ميان ايران و آمريکا بود که از اين معاملات نيز سود فراواني عايدش مي شد.
بعد از 1332 رشيديان و برادرانش در صحنه سياسي ايران خورشيد درخشنده اي بودند. همه کار از آنها سخاته بود و در دربار رفت و آمد داشتند. هر کس هر جا دچار مشکلي مي شد، به آنها متوسل مي شد. در 1339 اسدالله رشيديان تصميم گرفت پايگاه سياسي براي خود درست کند و کانديداي وکالت مجلس شد و در دوره بيستم از تهران انتخاب گرديد. با انحلال مجلس بيستم فعاليت برادران رشيديان عليه دولت اميني شروع شد. به دستور اميني، اسدالله و سيف الله رشيديان به زندان افتادند. چند ماهي در زندان به سر بردند تا اين که دستور آزادي آنها صادر شد. اين بار مزد مبارزه خود را از شاه به صورت امتياز تأسيس بانک گرفتند. به دستور شاه، به آنها اجازه داده شد بانکي به نام تعاوني و توزيع وابسته به اصناف تهران تشکيل دهند. از طرف بانک مرکزي کمکهاي مؤثري به عمل آمد و سرمايه آن از طرف چند نفر تأمين گرديد. در کنار بانک مزبور، شرکت بيمه اي هم دائر کردند که آن هم واحدي سوددهنده بود. بانک تعاوني و توزيع رشيديان چندين بار دچار نوسانات مختلف شد و هر بار که به سقوط نزديک مي شد، بانک مرکزي مديريت آن را به عهده مي گرفت و در سامان دادن آن تلاش بسيار مي کرد. در فاصله بين سال هاي 50 و 52 دو تن از برادران فوت شدند. اسدالله از فقدان برادران خود سخت دلسرد و آزرده گرديد. گرچه مدير عامل بانک مزبور بود ولي بيشتر اوقات او در خانه مي گذشت و با دوستان در کنار منقل به نقل و گفت و گو مي پرداخت. در بانک او متجاوز از 50 وزير و سفير و سپهبد و سرلشکر بازنشسته شاغل بودند و همه حقوق قابل ملاحظه اي دريافت مي داشتند. وي بيش از 60 سال عمر نکرد.
عدم برخورد جدي با برادران، توطئه گر رشيديان بعد از 30 تير قابل ذکر است که برادران رشيديان از وابستگان شبکه روتچيلد - ريپورتر بودند و فضل الله زاهدي مدتي در خانه اسدالله رشيديان مخفي بود. اسدالله رشيديان قبل از انقلاب اسلامي سرمايه خود را از کشور خارج کرد و خود نيز به انگلستان رفت و در اوايل دهه 60 خورشيدي درگذشت.
منبع: رمز عبور(5) ايران ش 5